هویت جوان اسلامی
اشاره: تبیین درست و واقعی جوان مسلمان ایرانی و تبیین تفاوت مرزهای اعتقادی ، اخلاقی و مانند آن با هویت غربی مساله ای که در این نوشتار مورد تاکید است.
مساله هویت (ldentity )و بحران هویت دارای ابعاد روان شناختی و فردی و نیز جامعه شناختی و اجتماعی است. از این رو، مسائل مربوط به هویت ارتباط تنگاتنگی با دو دانش روان شناسی و جامعه شناسی دارد. به نظر می رسد که دانش میان رشته ای روان شناسی اجتماعی در این حوزه بهتر می تواند وارد عرصه شده و به تحلیل مسائل آن پرداخته و آن را تبیین کرده و توصیه های مناسبی را ارایه دهد.
مساله هویت، اصولا مساله نوجوانان و جوانان است؛ زیرا از این دوره است که ذهن و روح انسان، درگیر با موضوعاتی می شود که به شناخت خود و نسبت خود با بیرون از دنیا و دیگران مربوط می شود و می خواهد بداند که خود در جهان چه جایگاهی دارد و نسبت وی با جهان چگونه است؟ تا چه اندازه مستقل و یا وابسته است. همین بازتعریف از خود است که وی را با مسائل مهمی درگیر می کند که مجموعه آن را هویت می نامند
گستره معنای هویت
بازشناسی مفهوم هویت نیازمند عطف توجه به «شخصیت» است. شخصیت عبارت از مجموعهای از خصوصیات مختلف فرد مانند ساختمان بدنی، خلق، رفتار، علایق، گرایشها، تواناییها و استعدادهای وی ، و برآیند این مجموعه از ویژگیهای آدمی است. هویت در واقع، همان شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته است . از این رو، احساس شخصیت را میتوان هویت نامید. هویت آدمی وابسته به عناصر بیشماری است اما همه آنها در پرتو نگرش وی به خویشتن و جهان شکل میگیرد. بنابراین تفسیری که فرد از خود و هستی تولید میکند سازنده هویت او خواهد بود .
از سوی دیگر، قوام هستی و شخصیت به معنای داری زندگی است، و معنای داری زندگی و چگونگی آن در سایه نگرش و تفسیر فرد از خود و هستی و اولویت گذاریهای ارزشی شکل مییابد .
با توجه به این تعریف، باید بر دو نکته تاکید کرد:
1- هویت امری عقلانی و عاطفی است که می توان گفت که هویت تفسیری سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن و هستی و معنای زندگی است .
2- هر چند که مساله هویت، امری درونی و شخصی است ولی وابسته به عوامل فراوان بیرونی است که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر میگذارد .
انواع هویت
هویت از آن نظر که ساخته و پرداخته عوامل گوناگون است دارای تقسیمهای متعددی است . از یک نگاه، هویت به فردی و اجتماعی تقسیم میشود و هویت اجتماعی نیز به صنفی، گروهی، قومی، ملی، منطقهای و جهانی تقسیم میشود .
با نگاهی دیگر هویت با محوریت مراحل رشد دارای انواعی از این گونه است: کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و کهن سالی . از جهت دیگر، لایههای هویت را در ابعاد و ساحتهای وجود آدمی باید جست و جو کرد، مانند هویت اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، رفتاری و مانند آن . البته هویت کلی و مطلق برآیند و محصول تعامل مجموعه این ابعاد، لایهها، دایرهها و اقسام است .
استقلال و هويت بخشی به نوجوان و جوان
هويت، ويژگى هايى است كه انسان براى خودش در پاسخ سؤال كيستى بر مىشمرد و خود را با آن مىشناسد. و از آن جايى كه فرد خود را در آينه ديگران مىبيند، تصورى كه هر كس از خودش دارد تا حد زيادى با تصور ديگران از او يكسان است؛ بنابراين مىتوان گفت هويت ما در تعامل با ديگران شكل مىگيرد. پرسش این است كه سهم هركس در ساختن هويت شخصى چيست؟ آيا هويت ما توسط ديگران ساخته مىشود؟
نوجوانان و جوانان دغدغههاى متفاوتى دارند. دغدغه چگونگى پوشش، كلام و رفتار از مهمترين آنهاست. علت دغدغه آنان درباره نوع پوشش، نحوه برخورد با ديگران و مانند آن به عوامل چندى بستگى دارد كه شناخت جايگاه خود در جامعه و چشم دیگران از مهمترين آنهاست. نگرانى پسر يا دختر در يك مجلس مهمانى و بازخوانى آن پس از بازگشت، در حكم ارزيابى ميزان موفقيت خود در نشان دادن هويت دلخواه و تثبيت آن است. نوجوان و جوان در اين انديشه است كه آيا ديگران «خود مطلوب» او را پذيرفتند يا رفتارش او را به شكل غير از آن چه مدنظرش بود به ديگران نشان داد؟ در چه مواردى اشتباه كرده است و كدام رفتارش را بايد تغيير دهد تا چنان كه هست بنمايد؟
اگر در زندگى روزمره به رفتار خود و ديگران توجه كنيم، در خواهيد يافت كه هدف بسيارى از افراد از رفتارهاى مختلف همان نشان دادن هويت دلخواه و تثبيت آن در نظر ديگران است. بروز رفتارهاى چون افراد زرنگ، پهلوان و قهرمان، مدروز بودن، لهجه و كلمات و تكيه كلامها تلاشى است براى اثبات و نشان دادن هويتی كه آن را مطلوب مىداند و مىپسندد. بنابراين مىتوان گفت گر چه هويت ما در تعامل با ديگران شكل مىگيرد، اما انتخاب ما هم در ساختن اين هويت نقشى اساسى دارد.
دوره نوجوانى از جهاتى مانند كسى مىماند كه از هويتی مىگريزد و در جستجوى هويت جديد و تثبيت آن است. از اين رو تا تثبيت هويت جديد دغدغهها و نگرانىهاى زياد وى را احاطه مىكند. نگران نگاه و رفتار ديگران است؛ زيرا مىكوشد تا از هويت دوره كودكى و نحوه برخورد و رفتار گذشته خود و تعامل ديگران بگريزد و هويت جديدى پيدا كند. اين دغدغه و نگرانى موجب مىشود تا نگاه و رفتار ديگران را ارزيابى كند و بنگرد كه آيا رفتارشان متوجه هويت گذشته و كودكى اوست يا هويتى كه مىخواهد او را با آن بشناسند و به دیگران بنمایاند.
از این جاست که شخص با دو هویت متفاوت از خود رو به روست؛ هویتی که تا کنون داشته و با آن شناخته می شد و هویتی که در جهت کسب و یا نشان دادن آن به دیگران است. نوجوان می کوشد تا هویتی را نشان دهد که برخاسته از ارزیابی خود است نه ارزیابی دیگران که گاه به نظرش نادرست و برخلاف هویت واقعی است. این گونه است که مساله دیگری پیش می آید، که از آن به مساله هویت ثابت و متغیر یاد می شود.
هويت ثابت و متغير
هويت هر كسى به دو شيوه ارزيابى مىشود؛ گاه خود فرد است كه آينه خود مىشود و به ارزبابى هويت خويش مىپردازد؛ و گاه ارزيابى ديگران است كه او را مورد نقد و بررسى قرار مىدهد. از اين رو هر كسى، گويا برخوردار از دو شخصيت و هويت است؛ هويتى كه ارزيابى مىكند و هويتى كه در ارزيابى مىشود. در حقيقت هر انسانى دو خود است؛ خودى كه مىشناسد و خودى كه شناخته مىشود. هر شخصى با آن كه در طول زمان و موقعيتهاى مختلف يكى است، در هر لحظه دو وجه متفاوت دارد: خود ارزياب و شناساگر كه همواره در تكاپو و تحول و تغيير است؛ و خود ارزيابى شونده، شناخته شده شكل گرفته و تثبيت شده که ثابت و برقرار است.
شما در يك لحظه خود را ارزيابى مىكنيد و تغيير مىدهيد. پس از تغيير همان خود تغيير يافته مجدداً به خودش مىنگرد و ارزيابى مىكند؛ و اگر از آن ناخرسند بود آن را تغيير مىدهد. بنابراين هر كس خود را شناسايى مىكند و مىكوشد تا با ارزيابى آن را تغيير دهد، در عين آن كه از يك وحدت شخص پايدار و ثابتى نيز برخودار است.
نوجوان نيز تلاش مىكند كه با توجه به رفتارها و نگاه ديگران خود را ارزيابى كند و به تغيير هويت خود اقدام كند؛ از اين رو مىتوان به نقش ديگران در هويت سازى توجه داد. ديگرانى كه با نگاه و رفتارهاى خويش نوجوان را همواره به ارزياب و تغيير در هويت خود وادار مىسازند و به طور مستقيم شخصيت او را تغيير مىدهند. رفتار و نگاه ديگران با توجه به نقش افراد است. نقش متوجه آن دسته از صفاتى است كه فرد در جامعه به عهده مىگيرد و امرى اكتسابى است و از ويژگىهاى فردى باز شناسانده مىشود.
عوامل تغيير هويت
عواملی بسیار در تغییر هویت، اعم هویت عمومی و هویت دینی شخص نقش دارد. هر چند که شناسایی هر یک از این عوامل پیدا و ناپیدا بسیار دشوار و سخت و گاه ناممکن می نماید؛ ولی شناسایی هر یک از آن ها می تواند برای تبیین چگونگی تعامل با نوجوانان و تاثیرگذاری در جهت یافتن شخصیت و هویت دینی سالم و هنجاری مفید و سازنده باشد. از این رو در این بخش به بررسی مهم ترین عوامل شناخته شده تاثیرگذار در ایجاد هویت های فردی و جمعی اشاره می شود تا در بخش های آینده به چگونگی استفاده و تاثیرگذاری بر روند آن توجه گردد. عواملی که هویت ساز هستند و در ایجاد و تکامل شخصیت تاثیر دارند، عبارت از دو دسته عوامل مستقیم و غیر مستقیم است که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود.
عامل نخست؛الگوها
دانستيم كه هر شخصى توانايى ارزيابى و تغيير خود را دارد و اين كه ارزيابى ما و ديگران در تغيير رفتارى و هويتها تأثير گذار است از مسایل مهم و در خور توجه می باشد. نگاه و رفتار ديگران موجب مىشود تا ما به ارزيابى و نقد خود پرداخته و در تغيير ماهيت و هویت خود به تلاش و تكاپو بيافتيم. علت تغيير و يا تلاش در تغيير هويت را مىبايست در ارزيابى ديگران از خود يا خود از خود بجوييم. اما چرا همواره ارزيابى ديگران تغييرى در هويت ما ايجاد نمىكند؟ چه نوع ارزيابى و از چه كسانى در تغيير ارزيابى و نيز تغییر هويت ما نقش دارند؟
حتماً در گفت و گوهاى روزانه شنيدهايد كه گاهى افراد را «از خود راضى» توصيف مىكند و مىگويند: فلانی «از خود ممنون» است. در مقابل افراد ديگرى چنين نيستند و از خود راضى نمىباشند و انتظار بيشترى از خود دارند و حتی فراتر از ظرفیت ها و توانمندی های خویش از خود توقع و انتظار دارند. شخص هنگامى كه به ارزيابى خويش مىپردازد يا ارزيابى ديگران را در مورد خود مىشنود، ممكن است از آن چه هست راضى باشد. در اين صورت به تغيير خود نيازى نمىبينيد اما اگر در ارزيابى خود از آن چه هست احساس نارضايتى و ناخشنودى كند، به سبب همين احساس در جهت تغيير خود دست به عمل زند. اما در چه زمانى چنين احساسى ناخشنودى پديد مىآيد؟
انسان متناسب با رشد و توانايى هايش در تعامل با ديگران قرار مىگيرد و از ميان آنها كسانى كه بيشتر او را تحت تأثير قرار مىدهند، برايش مهم مىشوند. افرادى كه فرد آنان را مهم تلقى مىكند «ديگرى مهم» مىنامند.
ديگران مهم، كسانى هستند كه فرد مىكوشد تا خود را شبيه و همانند آنها بسازد و به ریخت آنان در آید و در راستای هویت آنان خود را تغيير دهد. دیگران مهم، نمونهها، سرمشق، اسوه و الگوى او هستند. شخصيتهاى علمى، فرهنگى، ورزشى و سياسى و مذهبى «ديگران مهم» تلقى مىشوند كه الگوى رفتارها را تشكيل مىدهند.
ديگران مهم، لزوماً افراد هم عصر ما نيستند، بلكه شخصيتهاى تاريخى، رمانی و داستانی و حتى افسانهاى هم مىتوانند ديگران مهم يك شخص باشند.
زمانى كه فرد به ارزيابى خود مىپردازد، معمولا خود را ديگران مهم مقايسه مىكند و به ميزانى كه ميان خود و اين شخصيت فاصله و تفاوت مىبیند، از هويت كنونىاش احساس ناخرسندى مىكند و در جهت تغيير آن مىكوشد.
گاهى به جاى اين كه فرد خاصى، ديگرى مهم يك نفر باشد، ديگران به صورت نامشخص الگوى او قرار مىگيرند. زمانى كه فرد از پوشيدن يك نوع لباس طفره مىرود و آن را بد مىداند، معمولا استدلال او اين است كه مردم چه مىگويند؟ در اين جا مردم، يك ديگرى مهم نامشخص است که فرد آنان را نمونه و اسوه خود قرار داده است. هم چنين هنگامى كه فرد در پى آن است كه ويژگىها و رفتار ديگران را به صورت كلى در خود ايجاد كند و نمىخواهد از شخص خاصى پيروى كند، در اين مورد هم الگويى او كلى و نامشخص است. در اين گونه موارد به اين ديگرى نامشخص كه براى فرد مهم تلقى مىشود و فرد مىكوشد خود را شبيه و همانند او سازد، ديگرى نوعى مىگويند. يكى از اين ديگرى نوعى، مردم هستند. كلمه مردم، به فرد يا افراد خاصى اشاره ندارد، بلكه هر فردى متناسب با شرايط خود، ديگرى نامشخص و مهمى كه رفتارش را مطابق با سليقه و انتظارات او شكل مىدهد و خود را با او همانند مىسازد، مردم مىنامد.
ايفا كنندگان نقشهاى مختلف هم مىتوانند ديگرى نوعى افراد باشند. كلمه بازارى هم به شغل و هم به صفات مشترك و كلىاى اشاره مىكند كه نقش بازارى را با آن مىشناسند. اشخاصی دوست دارند که بازاری یا فرهنگی باشند و خود را همانند آنان سازند. به نظر چنین شخصی، بازاری یا فرهنگی بودن، آن چنان مهم است که شخص می تواند هویت خویش را همانند آنان بازسازی کند.
در بسيارى موارد، شخص هنگام ارزيابى خويش، خود را با ديگرى نوعى مقايسه مىكند و به ميزانى كه ميان خود و تصويرى كه از ديگرى نوعى دارد فاصله و تفاوت ببنيد، احساس ناخشنودى مىكند و براى تغيير دادن «خود» اقدام مىكند. دانش آموزى كه از سرزنش ديگران متأثر مىشود، ممكن است از فاصلهاى كه ميان خود و ديگرى نوعى دانشآموز درس خوان مىبيند، ناخرسند باشد، يا از اين كه مانند شاگردان درس خوان نيست (ديگرى مهم) ناراحت شود. در حالى كه دانش آموزى که تحت تأثير سرزنش قرار نمىگيرد، ممكن است فرد يا افراد درس خوان ديگرى مهم يا نوعى او نباشند، بلكه يك ورزشكار و ورزشكاران را الگو و دیگری مهم خود قرار دهد. به همين دليل هم اگر احساس كند كه در يك ورزش مانند ديگران مهماش نسيت، ناراحت خواهد شد.
دوره نوجوانى از نظر شكلگيرى هويت فرد دوره مهمى است؛ زيرا در اين دوره به ديگران بسيارى براى فرد به عنوان ديگرى مهم يا نوعى مطرح مىشوند. اين ديگران مهم و نوعى ممكن است، شخصيتهاى سياسى، ادبى و علمى زمان حال گذشته يا شخصيتهاى رمانها و داستانها باشند.
از جلمه عواملى كه به سبب آنها، ديگران، مهم تلقى مىشوند، ارزشها و مزايا هستند. ارزشها و مزايا امورى هستند كه براى فرد مهم و مطلوب تلقى مىشوند. به همين دليل، كسانى هم كه از مزايا برخور دارند يا توانستهاند ارزشها را در خود متجلى سازند، مهم به شمار مىآيند.
تعلق خاطر شيعيان به امام حسين(عليه السلام) و اميرمؤمنان(عليه السلام) و يا ابوالفضل عباس و يا به رستم دستان و الگو بودن و تبديل شدن او به يك ديگرى مهم به دليل برخوردارى از سجاياى اخلاقى، گذشت و قدرت پهلوانى و مانند آن است. اين در حالى است كه آرزوى افراد براى «سرمايه دار بزرگ شدن» بيشتر به دليل جاذبه مزيت ثروت است.
قرآن به توجه به این خصیصه مهم در انسان که گرایش ذاتی به الگوپذیری دارد، به نمونه های مهمی به عنوان اشاره می کند. بیان بسیاری از داستان های پیامبران برای الگودهی به شخص مومن است. گاه به صراحت از الگو بودن برخی برای مومنان یاد کرده و گاه دیگر به نمونه های خاص در حوزه مردان و زنان اشاره می کند که از جمله می توان به آیات 11 و 12 سوره تحریم و معرفی مریم دختر عمران(س) و آسیه همسر فرعون به نام الگوی زنان توجه داد.
البته قرآن برای هشدارباش به الگوهای منفی و آثار و پیامدهای پیروی از چنین الگوهایی نیز اشاره می کند که می توان به مواردی چون بلعم باعورا در علم و دانش، قارون در ثروت اندوزی (قصص آیه 76 به بعد و عنکبوت آیه 39) و زن نوح و لوط در انحرافات(تحریم آیه 11) خانوادگی اشاره کرد.
عامل دوم: خود باختگى و از خود بيگانگى
ديگران مهم به جهت تأثيرى كه بر ما مىگذارند، در ما جاذبه و شيفتگى پديد مىآورند. همين شيفتگى به صورت انگيزه در مىآيد و ما را وادار مىكند كه خود را تغيير دهيم. گاهى ميزان شيفتگى به اندازهاى است كه فرد وضع كنونى خود را فراموش مىكند و تنها به آن ديگرى مىانديشد. چنين حالتى نه تنها موجب رشد خود نمىشود، بلكه نوعى اختلال هم به حساب مىآيد كه از آن با عناوينى چون از خود بيگانگى و خود باختگى و كم كردن خود ياد مىكنند.
غرب در سدههاى جديد يك ديگرى مهم و نوعى براى كشورهاى اسلامى است. كسانى هم كه شخصيتهاى غربى براى آنان الگوى مطلوب قرار مىگيرد، ابتدا به تقليد و همانند سازى با ظاهر، قيافه و رفتار مشهود غربىها مىپردازد و در ادامه می کوشند تا در هر زمینه ای همانند غربیان شوند و هویت غربی یابند. این همان است که تقی زاده زمانی به آشکاری بر زبان راند و خواستار آن شد تا ایرانیان از سر تا پا فرنگی شوند. پیامد طبیعی این گونه خودباختگی، خود باختگی دینی و دچار خود کم بینی در فکر و اندیشه و عمل است. هماهنگی با «مهم دیگری» در همه چیز ظاهر و نمودار می شود..
بنابراين در ساختن هويت، پس از انتخاب الگو، همانند سازى با ظاهر و قيافه و رفتار نیز مشهود است. گام بعدى، همانندى در نوع فكر و انديشه و احساس و تغيير دادن آنها متناسب با الگو است. در اين حالت فراتر از تقليد از ظواهر فردى كه خود را همانند او مىسازند، با او احساس يگانگى مىكند وبه نوعی هم پنداری شخصیتی با نمونه های و الگوها می رسد.
به تجربه مىدانيم كه نوجوانان و جوانان نسبت به بزرگسالان براى همانند شدن با هويتهاى مختلف توانايى بيشترى دارند. در جوانى، فرد الگوهاى مختلفى را برمىگزيند و در جهت همانند شدن با آنان تلاش مىكند؛ در حالى بزرگسالان در اين زمينه توانايى محدودى دارند و در اصطلاح گفته مىشود كه «شخصيت آنان ديگر شكل گرفته است». معمولا بزرگسالان مىگويند كه ديگر از ما توقع تغيير نداشته باشيد. «از ما گذشته است». علت اين امر آن است كه با شكلگيرى خود وهویت یابی ثابت و پایدرار، به تدريج امكان تغيير آن محدود مىشود.
در دوره نوجوانى و جوانى كه دورهى استقلال و هويت يابى است، با تماشاي فيلمی و یا خوانش داستانی يا شنيدن سرگذشت يك فرد مهم، اين گرايش در نوجوان پديد می آید كه ويژگىها و خصايص او را در خود ايجاد كند. با اين همه نوجوانان و جوانان تنها در بعضى موارد موفق به كسب هويت جديد مىشوند. علت اين امر هم محدود شدن نوجوانان با انتخابهاى پيشين است.
در حقيقت دوره نوجوانى و جوان يكى از مهمترين دورههاى زندگى است كه در آن فرد با گرايشی كه نسبت به استقلال از خانواده و بزرگسالان در او پديد مىآيد، با اين سؤال مواجه است: خوب است چه كسى باشم؟ شاعر، نويسنده، نقاش، ورزشکار و یا هنرمند؟ او بارها ممكن است در اين موارد تأمل كند و يكى از الگوها و (ديگرهاى نوعى) را برگزیند؛ شروع به همانندى سازى خود با آنان كند و پس از مدتى احساس كند كه نمىتواند شاعر يا نويسندهى خوبى باشد و مجدداً به دیگری دل ببندد. علت این تردیدها آن است که شخص بیش از آن که به امکان تحقق آن ها بينديشد، شيفتهى ويژگىهاى مثبت الگو و «دیگران مهم» و نوعى شده است.
البته اين ترديد و آزمايش و خطا در دورهى نوجوانى و جوانى تا اندازهاى طبیعى است؛ اما اگر طولانى شود، ضمن اين كه فرصتهاى بسيار خود سازى را از ميان مىبرد، موجب عدم تثبيت خود يا تأخير در آن مىشود كه با نوعى بى اطمينانى به خود، عدم اعتماد به نفس و حتى احساس كهترى همراه است؛ زيرا هر آزمايش و عدم توفيق در آن، ميزان اعتماد به نفس فرد را كاهش مىدهد. از سوى ديگر، همانند سازىهاى متنوع و ناپايدار فرد با «دیگران مهم» و نوعى سبب مىشود تا تصوير ما در نزد ديگران تثبيت نشود و ديگران و اطرافیان، ما را دمدمی مزاج و متلون و غير قابل اعتماد به حساب آورند. اين امر نيز در بى ثباتى شخص مؤثر است و نمرهاى منفى براى این امر به شمار مىآيد.
به همين جهت مىتوان انتظار داشت نوجوانان و جوانى كه در انتخاب «دیگری مهم» يا نوعى خود، واقع بين هستند و الگوهايشان با شرايط و امكاناتشان تناسب بيشترى دارند و در انتخاب كمتر دچار ترديد مىشوند و در زندگى موفق ترند.
اين امر به نوجوانان و جوانان محدود نمىشود و بزرگسالان نيز تحت تأثير جاذبههاى برخى از الگوها به همانند سازان مىپردازند.
همانند سازی نشان می دهد که تبلیغات تا چه اندازه می توان تاثیر داشته باشد. اگر جامعه به طور نامتعادل اموری را مهم و ارزشی جلوه دهد مانند فوتبالیست ها و یا هنرمندان، شخص بدون توجه به ظرفیت های محدود خود می کوشد تا همانند سازی کند و دچار شکست شود.
البته در همانندسازی نوجوانان به کسانی می اندیشند که در نظر بیشتری آشنایان و یا جامعه مهم جلوه می کند. از این رو گفتارها و سخنان مستقیم و تعریف و تمجیدهای غیر مستقیم می تواند در انتخاب الگو و «دیگری مهم» اثر بگذارد. از این رو، جامعه می بایست در تبلیغات خود واقع بینانه تر عمل کند تا نوجوانان دچار کژی در انتخاب الگو نشوند.
داستان هایی که از اولیای دین به ویژه اهل کمالات در منابر و مساجد و رسانه های دیداری و شنیداری نوشته و گفته می شود، اگر به اندازه باشد که مهم جلوه کند، خود عاملی برای انتخاب ناخواسته نوجوانان می شود.
عامل سوم: نقش محيط و اجتماع در شكلگيرى هويت
گفته شد که نوجوانى و جوانى دوره استقلال خواهى است. همه ما در دورهاى قرار داشتهايم كه از آن به نوجوانى و جوانى تعبير مىشود. كودكى را پشت سرگذاشته و بزرگ سالى را پيش رو داشته و يا داريم.
دوره كودكى دوره وابستگى به بزرگترها است. اما دوره نوجوانى، دورهاى است كه وابستگى به بزرگ ترها، آسوده بودن و بى مسئوليتى به كنارى نهاده مىشود. نوجوان در آستانه دورهى جديد است كه بايد بينديد، تصميمگيرى كند و مسئوليت زندگى خود و حتى ديگران را به عهده گيرد. در اين دوره پرسشهاى زيادى مطرح مىشود كه پاسخ به آنها، معناى عمل براى زندگى آينده است. اگر فرد در مرحله نوجوانى و جوانى بدون شناخت درست از شرايط اجتماعى، سياسى، اقتصادى جامعه خويش تصميم بگيرد و دست به عمل بزند با شكست رو به رو خواهند شد.
آينده هر كسى به ميزان چشمگيرى به شناختى بستگى دارد كه در اين مرحله زندگى خود از محيط اجتماعى به دست مىآورد. شناخت ناقص كه بر پايه احساسات قرار گيرد و از واقعيتهاى زندگى دور باشد مىتواند آثار زيان بارى بر زندگى آينده نوجوان داشته باشد.
بنابراين تلاش براى دست يابى به شناختى دقيقتر و نزديكتر به واقعيت، شناختى كه توانايى نوجوان را براى درك محيط افزايش دهد، مطلوب خواهد بود.
از آن جايى كه انسان به علت گرايش طبيعى مىخواهد با ديگران رابطه و تعامل بر قرار كند، آن را به شكل تعامل اجتماعى بروز مىدهد. تعامل اجتماعى موجب مىشود تا انسان نكات مشترك و مشابهت هايى ميان خود و ديگرى بيابد و آن را تقويت كند. هر چه مشابهت و مشتركات افزايش يابد، به تدريج مجموعه واحدى به نام «ما» شكل مىگيرد. اين «ما» كه در برابر «من» قرار دارد، گاه ممكن است بسيار سطحى و محدود باشد، اما گاه ديگر اين مشابهت چنان زياد می شود و افزايش مىيابد كه عمق و معنای بيشترى نيز مىيابد و تعامل با ديگران به شكل پايدارترى در مىآيد. در چنين حالتى گروه اجتماعى شكل مىگيرد. گروههاى اجتماعى افرادى هستند كه خود را ما تلقى مىكند و به صورتی به نسبت پايدار و منظم با يك ديگر تعامل دارند. از اين رو، بايد به مسأله گروه و تعامل اجتماعى به عنوان، عامل مهم در شكلگيرى هويت اشخاص توجه داشت.
جامعه با تشویق و تنبیه های به نوجوان یاد می دهد که چه کسانی «مهم» هستند و چه هویتی مطلوب به شمار می آید. از این روست که نمی توان در شکل گیری هویت به جامعه و فشارهای آن بی توجه بود. فشارهای جامعه در جهت دهی هویت تا آن اندازه مهم و اساسی است که حضرت نوح (ع) در باره قوم خود و فشارهایی که جامعه بر نوجوانان و شکل دهی و هویت بخشی آنان ایجاد می کند، چنین می گوید: لایلدوا الا فجارا کفارا؛ این محیط اجتماعی وفشارهای آن به گونه ای است که فرزندانی که در آن رشد می کنند بزهکار و کافر می شوند. به این معنا که گویی آنان به جای آن که فرزندانی پاک و بر فطرت سالم به دنیا آورند، فرزندانی کافر و بزهکار به می زایند. این در حالی است که انسان ها به طور طبیعی بر فطرت سالم به دنیا می آیند و جامعه است که آنان را یهودی و مسیحی و بزهکار می سازد. به این معنا که جامعه بسته و تبلیغات آن می تواند فرزندان سالم و طبیعی را با هویت این گونه مسخ شده به دنیا آورده و به فساد و تباهی بکشاند.
عامل چهارم : نقش ارزشها و هنجارهاى اجتماعى
زندگى فرد در گروه و اجتماع در عين اين كه مطلوب و مفيد است، براى او محدويت هايى را پديد مىآورد. فردى كه در گروه و اجتماع زندگى مىكند، نمىتواند آزادانه و هر طورى كه مىخواهد عمل كند و «بايد» براى بقاى گروه و اجتماع كارهاى خاصى را انجام دهد. به رفتارهايى كه شخص با عضويت در گروه بايد آنها را انجام دهد و در صورت رعايت نكردن آنها با مجازات رو به رو مىشود، «الگوى عمل» يا «هنجار» مىگويند.
با تداوم زندگى گروهى، به تدريج امور خاص براى همه يا بيشتر افراد گروه «مهم» تلقى مىشود. آنان از تحقق اين امور احساس خشنودى مىكنند و حاضرند براى تحقق آنها گاهى جان خويش را به خطر اندازند، توهين به اين امور مهم يا جلوگيرى از تحقق آنها، موجب ناخشنودى و واكنش افراد گروه مىشود. اينها، ارزشهاى گروه و اجتماع كوچك آنهاست.
ارزشها و الگوهاى عمل اين گروه، گاهى با هم هماهنگ و سازگار و گاهى متضاد است. براى نمونه ممكن است خانواده در زمينه پوشش و نوع آرايش سر و صورت نحوه عملى را بخواهد كه مدرسه، شما را از آن نهى مىكند؛ در خانواده امورى چون تجمل و تفاخر مهم باشد كه گروه بزرگتر مانند كشور آن را ناپسند بداند. خانواده چیزی را با ارزش نداند در حالی که جامعه بزرگ تر مانند کشور آن را «مهم» تلقی می کند. از این رو، گروه بزرگ تر یعنی گروه ملت برای حفظ ارزش های خود به مقابله با ارزشهاى گروه کوچک تر مانند گروه های همسالان و خانواده بر مىخيزد؛ زیرا آن ارزش ها را با ارزشهاى ملت در تضاد می بیند. بنابراين حد هماهنگى و تعارض در جامعه را گروه ملت مشخص مىسازد، نه گروه های کوچکی چون خانواده و یا گروه همسالان.
با این همه، نوجوانان به جهاتی همواره با ارزش های جمعی گروه بزرگ تر به مقابله بر می خیزند. نوگرایی و استقلال طلبی و فشار گروه آنان را به مقابله با ارزش های چون سنت های دینی و عرفی اجتماعی می کشاند. در این جا بر ائمه جماعات مساجدو دیگر کارگزاران فرهنگی مساجد لازم است با شناخت درست از رفتار نوجوانان، زمینه های تقابل و تضاد را کاهش داده و آنان را به سوی ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و دینی سوق داد. نقش روحانی و امام جماعت در این جا نیز ظاهر می شود؛ زیرا بیشترین ارزش ها و هنجارها از سوی دین مورد تاکید قرار می گیرد و اصولا دین مجموعه ای از هنجارهاست که می بایست رعایت شود و یا تابوها و محرمات و مقدساتی که می بایست از سوی همگان مراعات شده و شکسته نشود.
امام جماعت می تواند الگوهای عمل گروه هدف را به طوری سامان دهد که کم ترین تضاد را با دین و گروه بزرگ تر یعنی کشور داشته باشد. در بخش های دیگر به این الگوها و شیوه های عمل و تعامل پرداخته خواهد شد.
عامل پنجم: نقش گروهها در هویت سازی
اگر چه شخص در تمام مراحل زندگى در گروه زندگى مىكند، ولى در دورههايى از زندگى، گروه براى او اهميت بيشترى مىيابد. يكى از اين دورهها، دوره نوجوانى است كه طى آن فرد با عضويت در گروههايى غير از خانواده، نقطه اتكايى براى عمل مستقل خود مىيابد و با پذيرفتن نقشهاى مختلف در گروه، در مسير شكل دادن به شخصيتى متكى به خود، گام برمى دارد؛ نوجوان با این کار براى پذيرفتن نقشهاى آينده در جامعه آماده مىشود و به طور كلى، با جهان اجتماعى بيرون از خانواده بيشتر آشنا مىشود و آن را مىآزمايد.
آرمان هايى كه در جوانى سر برمىآورند، او را به سوى يافتن هم فكر و همراه و تشكيل گروه سوق مىدهد. زندگى در گروه براساس آرمانها و اعتقادات خويش و رها از امر و نهى خانواده، تجربهاى جديد است كه جوان به آن دست مىيابد.
در اين مرحله، عضويت گروه گامى اساسى و مهم در جهت استقلال جوان و رشد و تكامل وى به شمار مىآيد. گروه واسطهاى ميان زندگى فرد در خانواده و زندگى وى در جامعه است.
شخص در سنين كودكى بيشتر نقش انفعالى دارد؛ اما در دوره نوجوانى و جوانى فعال مىشود؛ انديشههاو احساس هايى او را از درون بر مىانگيزاند. كشش به عمل مستقل او را به سوى افراد هم فكر و همراه فرا مىخواند؛ بنابراين تا حد زيادى به صورت هدف دار به تشكيل گروه مىپردازد. در اين حالت گروه تنها مجرايى براى اجتماعى شدن او نيست، بلكه پايگاهى است، كه از آن جهت گيری، برخورد و عمل را آغاز مىكند.
به عبارت ديگر، فرد با زندگى گروهى به ميدان رقابت، سازش و برخورد با گروههاى ديگر پا مىگذارد و زندگى در اجتماع بزرگتر را تجربه مىكند. از اين مرحله به بعد، فرد براساس عقايد، علايق و منافع خويش به گروهها مىپيوندد، از آنان جدا مىشود و در قالب گروهها عمل مىكند.
چنان که گفته شد گروه نقش سازنده و فعالی برای جامعه پذیری نوجوانان ایفا می کند. از این رو می توان با بهره گیری از این شرایط و مقتضیات سنی، نوجوانان را در گروه های مثبت و سازنده قرار داد و کمک کرد تا جامعه پذیری را در شرایط مساعد و مطلوبی تجربه کند. گروه های دینی گوناگون بسامان یافته در مساجد می توانند این نقش را به شکل مطلوبی ایفا کنند و نوجوانان را به سوی هنجارها و ارزش های دینی و اجتماعی سوق دهند. با این همه گروه برای نوجوانان و وابستگی گروهی به آن مشکلاتی را به دنبال دارد که در این جا به آن ها پرداخته می شود.
آسيبهاى گروه در زندگی نوجوان
گروه با وجود اهميتى كه براى فرد دارد. گاه پايگاهى مىشود كه او در آن به ستيزه با ارزشهاى اجتماع و گروه بزرگتر برمىخيزد و به سوى تخريب نظم و ارزشهاى اجتماعى مىكشاند. پس گروه هم مىتواند نظم را تحكيم بخشد و هم تخريب كند. گروه با انحراف از اهداف جامعه تا مرز نابودى افراد و جامعه پيش مىرود و از اين عمل خود نيز احساس خشنودى و رضايت مىكند. گروه به جاى اين كه از اعضای خویش، شخصيتى مستقل بسازد، وى را دچار سرگردانى می كند و گاه به بحران هویت او دامن می زند.
جوانى كه در خانوادهاى مذهبى بزرگ و سپس به گروه بى اعتنا به اعتقادات مذهبى گرويده است، اگر اين جوان نخواهد با هر دو گروه (خانوداده و گروه جديد) باقى بماند، سه حالت و رفتار ناشى از اين دو گانگى ارزشی در وی پديد مىآيد؛ زيرا خانواده به معاد و حسابرسى اعتقاد دارد و گروه تنها زندگى را محدود به دنيا مىداند. در اين حالت شخص در مورد هستى و هدف زندگى دچار سرگردانى و تردید مىگردد.
هرگاه فرد ارزشهاى گروه را بر ارزشهاى جامعه و ملت برترى دهد، در اين حالت، شخص با جامعهى خويش بيگانه مىشود. در واقع گروه به جاى اين كه او را به شهروندى سالم تبديل كند كه حافظ ارزشهاى جامعه و اجتماع است، به شخصى تبديل كرده است كه با جامعه خويش ستيز دارد. در این جا گروه به جای آن که نقش سازنده ای در جامعه پذیری ایفا کند، به تخریب جامعه دامن می زند.
فرد در گروه تنها ارزشهاى خود و گروه را درست مىداند. از اين رو، هیچ انتقادی را نسبت به ارزش های گروه نمىپذيرد و در مقابل انتقاد ديگران واكنش شديد و اغلب خشونتآميز نشان مىدهد. تعصب شدید به ارزش های گروه و هر چیز منسوب به گروه، چشم او را بر حقايق مىبندد و اعمال زور و مطلقگرايى در او تقويت مىشود. در چنين حالتى، نوجوان به عدم انعطاف و تحجر دچار مىشود. گروه به جاى آن كه از او در زندگى اجتماعى، فردى فعال و خلاق بسازد. او را به عنصرى ناسازگار، پرخاش جو و مخرّب تبديل مىكند.
گروه آسيبهاى ديگرى نيز به شخص مىزند. از آن جمله تبعيت بى چون و چرا در گروه و ايجاد شخصيت تابع است. در گروههايى كه انتقاد و پرسش، نابهنجار شناخته مىشود، شخص به جاى اين كه با زندگى گروهى به شخصيتى مستقل و خود آگاه تبديل گردد، به موجودى تابع بدون انديشه و وسيلهاى براى تحقق اهداف رهبران گروه تبديل مىشود.
گروه در حقیقت گاه به بحران هویت شخص دامن می زند و نمی گذارد تا شخص هویت ثابت و مستقل پیدا کند. نوجوانی که در گروه های خاص و تشکیلاتی مسنجم و منضبط قرار می گیرند تا آخر عمر خویش افراد تابع و غیر مستقل می باشند. از این رو برخی از احزاب و تشکیلات سیاسی برای آن که افراد و اعضای پیرو و تابع داشته باشند از همان آغازین روزهای نوجوانی به سراغ آنان می روند تا با جذب و آموزش، اعضای پیرو و تابع برای تشکیلات خود بسازند. در گذشته احزاب کمونیستی و ملیشیایی از این شیوه بهره می جستند و با توجه به فضا و اقتضائات دوره نوجوانی آنان را در تشکیلات خود سازمان دهی می کردند.
به هر روی، گروه می تواند بسیار آسیب زا و خطرناک باشد. مهم ترین عامل آسیب پذیری نوجوانان را شاید در گروه جست و جو و ردگیری کرد که از جمله آن ها بحران هویت دینی فرد است.
بحران هویت
سلامتشخصیت در گرو سازگاری آدمی با محیط اجتماعی پیرامونی و رعایت نرمهای اجتماعی و نیز تفسیر متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزشهاست. هنگامی که در این فرایند خللی و کاستی و چالشی پدیدار شود، نا به هنجاری و اضطراب روانی نمودار خواهد شد، و آن گاه که این اختلال مضاعف شود و پیامدهای ویرانگری بیافریند، میتوان آن را «بحران» نامید .
از این رو، هویتسالم و آرام در جایی معنی مییابد که شخص از نگرش یک دست و سنجیدهای از خویشتن و جهان بهرهمند باشد و عناصر سازنده شخصیت وی از تلائم و سازگاری برخوردار باشند و برای خود زندگی معنی داری ساخته باشد .
در نقطه مقابل، هویتبحرانزده هنگامی مصداق مییابد که تعارض و چالش جدی در نگرش فرد میان عناصر اثرگذار و سازنده شخصیت وی پدید آمده باشد، و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانع کننده به معنی زندگی ناتوان باشد، و نیز آن گاه که فرد یا جامعهای از تامین نیازهای ضروری خود و قدرت بر اشباع یا اقناع خود، عاجز باشد، با شخصیت و هویتبحران زده مواجه خواهد شد .
بیشتر بحران درونی و بیرونی در تعامل و تاثیر و تاثر متقابل قرار دارند . بحرانهای اقتصادی و اجتماعی میتواند نگرش فرد را از درون آسیبپذیر کند و بحران درونی تولید نماید و از سوی دیگر، ناسازگاریهای درونی و بازماندگی عقلانی و عاطفی افراد و گروهها میتواند بحرانهای اجتماعی بیافریند .
بحرانهای مادی و اقتصادی برای ملتها در درجه دوم اهمیت قرار دارد . بحرانهای عقلانی، عاطفی و معنوی در عرصه روح آدمی بسیار خانمان سوزتر است . همه بحرانهای اجتماعی تا آن جا که شخصیت جامعه و مشروعیت نهادهای اجتماعی را آسیب زده و بحران زده نساخته است، چندان مهم نیست .
بحران هویت گاهی در حد فردی و شخصی میماند و گاهی، میان افراد و گروهها شیوع مییابد و به بحرانی عام و اجتماعی تبدیل میشود .
بنابراین، بحران هویت در یکی از شرایط و احوال زیر پدید میآید:
الف: آن گاه که فرد یا جامعه از تامین نیازهای بنیادی و اصیل خود باز بماند و راهی برای پاسخگویی در نیابد .
ب: هنگامی که میان اجزاء و ابعادی از شخصیت و معیارها تعارض درگیرد و فرد یا جامعه از حل جامع و ایجاد وفاق میان آنها یا ترجیح و اولویت گذاری ناتوان باشد .
ج: در هنگامه تحولات و تغییرات روحی و یا دگرگونیهای اجتماعی انتظار ظهور بحرانها میرود، و از آن جا که در عصر جدید این تحولات در مقیاس وسیعی میافتد بحرانهای بیشتری نمایان میشود . همان طور که در سنین رشد و دوره نوجوانی شرایط بروز بحرانهای فکری و عاطفی فراهمتر است، به همین دلیل در جامعههای در حال گذر این امر به خوبی احساس میشود .
بنابراین، انواع بحرانها میتواند به بحران هویت تبدیل شود و این بدترین وضعیتی است که امکان دارد برای جامعه پدید آید .
انواع بحران ها و بحران جوانی
در آغاز مناسب استبر این نکته تاکید کنیم که بحرانها از لحاظ سنی به دو دسته تقسیم میشود:
الف: بحرانهای عمومی که به سن و مرحله خاصی از رشد فرد ارتباط ندارد و ممکن است در هر مرحلهای – در سطح فردی یا در مقیاس اجتماعی – اتفاق افتد .
ب: بحرانهایی که به مقاطع و دورههای خاصی از مراحل رشد آدمی اختصاص دارد، در این میان بحرانهای دوره جوانی از اهمیتبالاتری برخوردار است و در کتابها و پژوهشهای روانشناسی محور بررسیهای دامنهدار قرار گرفته است .
نکتهای که شایسته دقت است آن که بحرانهای نوع اول بروز غالب و حساس آن در دوره جوانی است . اصولا به دلیل اهمیت مرحله جوانی و نقش مؤثر و آشکار جوانان و آگاهی و انرژی آنان بحرانهای فکری و ذهنی آنان به کل جامعه سرایت میکند و هم بحرانهای عمومی با شتاب زیاد در میان جوانان نمایان میشود . از این رو نسل جوان را در این زمینه باید مرکز توجه و عنایت قرار داد و نگاهها را بدان معطوف کرد .
اینک به انواع گوناگون بحرانها میپردازیم . از نگاه کلان میتوان بحرانها را به سه نوع عمده تقسیم کرد:
الف: بحرانهای انسانی؛
ب: بحرانهای انسان معاصر؛
ج: بحرانهای منطقهای .
قسم اول بحرانهای انسان از آن جهت که انسان استبا قطع نظر از زمان و مکان ممکن استبا آن مواجه شود و همواره گریبانگیر آدمیان بوده است . نوع دوم بحرانها و چالشهایی که تمدن معاصر با آن روبهرو شده، به طور برجستهتری از اعصار کهن رخ نموده است . نوع سوم بحرانهایی است که در مناطق گوناگون دنیا در چهرههای متفاوت پدید میآید .
دین و هویت
پرسشی که در این باره فراروی دانشمندان دینی قرار دارد چگونگی موضع دین در برابر «هویت» است؟
با مراجعه به متون دینی میتوان اصول زیر را در این باره به دست آورد .
دین علی الاصول در باب اجزاء و عناصر هویت در طیف وسیع آن موضع تایید و پذیرش دارد . منابع دینی پارهای از هویتهای فردی، صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، تمدنی، اجتماعی، فرهنگی و مانند اینها را هیچ گاه نفی نکرده و نخواسته است که از روان آدمی زدوده شود، بلکه برخی از آنها مورد تاکید هم قرار گرفته است.
با این اوصاف، دین بر شکوفاسازی و مزیتبخشی و ارجحیت گذاری هویت فطری، معنوی و اخلاقی اصرار ورزیده است. ادیان این توصیه را برای بشر به ارمغان آوردهاند که متعالیترین عنصر هویت و شخصیت عبارت است از سرشت معنوی آدمی، و آن را در مقایسه با سایر اجزای هویتباید بر صدد نشاند .
علاوه بر آنها، دین بر تنظیم، متعادلسازی و اصلاح دیگر عناصر در احساس هویت و بازداری از افراط در احساس هویت صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، نژادی و مانند آن تاکید تام میورزد و هماره متذکر آدمی میشود تا از دام افراط و تعصبهای جاهلانه نژادی، ملی و همانند آن بپرهیزد .
هویت دینی
با نگاهى نسبتاً عمیق به موضوع، می توان گفت که احساس هویت دینى، همچنین احساس بحران هویت دینى در موقعیتهاى ذیل حاصل می شود:
1. اگر سه حوزه ى عقیده، گفتار و عملکرد دینى در انسان، منسجم و هماهنگ عمل کنند، احساس هویت دینى محقق خواهد شد و محصول هر گونه ناسازگارى بین سه امر مذکور، احساسى است که می توان آن را احساس بحران هویت دینى نام نهاد.
2. هرگونه افراط و تفریط در سه امر مذکور، انحراف از فطرت دینى، به تعبیرى، عدم تعادل در احساس هویت و به تعبیر سوم، موجب احساس بحران در هویت دینى خواهد شد. انحراف از فطرت الهى، دوستى و همراهى با شیطان و فراموشى یاد خداى متعال، تعادل روانى انسان را برهم می زند و موجبات افسردگى و اضطراب را فراهم می آورد. چنین انسانى به نىِ جدا مانده از نیستان می ماند; لذا طبیعى است که پیوسته در جوش و خروش باشد و از نفیر آن، مرد و زن به ناله درآیند. عملکردها یا پندارهاى متناقض یا متضاد با دین، پیوسته براى فرد این سؤال را پیش می آورد که «آیا به راستى من دین دارم و آیا به مقتضاى عقاید دینى خود عمل کردهام؟». به هر حال، احساس ناشى از ناهماهنگى در سه امر شناخت، کردار و گفتار دینى، وضعیتى را ایجاد می کند که می توان آن را احساس بحران هویت دینى نامید و این تقریباً همان احساسى است که ممکن است در صورت ایجاد هر بحران هویتى به وجود آید.
3. قرار است آدمى در مجموعه ى هستى خلیفه ى خدا روى زمین و همچنین مظهر و تجلى صفات او باشد. هویت اصیل انسان همین است; اما اگر مظهریت خود، همچنین آیین خلافت را به دست فراموشى بسپرد و براى خود وجودى مستقل قایل باشد و هستى و وجود خود را از آن خود بداند، تصویرى دگرگون و غیرواقعى از خود ساخته و تبدیل به چیزى غیر خود شده و نهایتاً به بحران هویت دچار شده است.
هویت واقعى انسان به او این احساس را می دهد که خود را موجودى سراسر فقر، عین الربط به خالق، سراپا نیاز و مسکنت (تصویر واقعى) ببیند. اگر خودپنداره ى او مطابق با واقع نباشد و خود را کسى بپندارد که واقعاً نیست (تصویر غیر واقعى یا خیالى)، مصداق تام احساس بحران هویت دینى در او شکل گرفته است.[1] قرآن کریم به صراحت ماجراى کسانى را بیان می کند که هویت واقعى خود را باخته، از پوست خود درآمده و گونهاى دیگر شده اند.
دگرگونی هاى مورد نظر قرآن کریم در انسانها، به تعبیرى، تغییر یا به تعبیر روشنتر، تبدیل هویت انسانها ـ هر چند نهایتاً داراى یک منشأ، یعنى مخالفت با فرمان خداى متعال است که همان مخالفت با فطرت است ـ دست کم در دو سطح اتفاق افتاده است که اولین تغییر همزمان با تبدیل بنیادى در جسم و روان، و دومین تغییر و تبدیل فقط در بعد روانى انسانها صورت گرفته است.
قرآن کریم درباره ى سطح اول مواردى را مثال می زند که انسانها به دلیل مخالفت با فرمان خداى متعال، به میمون و خوک تبدیل شده اند; به عنوان مثال، قرآن بعد از نقل ماجراى «اصحاب سبت» که علی رغم فرمان الهى مبنى بر ممنوعیت صید در روزهاى شنبه، به صید مى پرداختند، می فرماید: (فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ);[2] چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند گردنکشى کردند، به آنها گفتیم که بوزینگان مطرود باشید. دربارهى مسخ و تبدیل انسانهاى نافرمان مذکور به حیوان، دو قول وجود دارد که یکى از آنها قوى و دیگرى قول ضعیف ارزیابى شده است. بیشتر مفسران معتقدند که این دگرگونى و مسخ، هم در جسم و هم در روان انسانها رخ داده است; اما گروه دیگر اعتقاد دارند که این تغییرات فقط در بعد روانى، ویژگی ها، حرکات و رفتارهاى آنها اتفاق افتاده است.
تفسیر نمونه ضمن ارائه ى دسته بندى فوق ادامه می دهد: عده ى کمى از مفسران معتقدند که مسخ به معناى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است. به این معنا که صفاتى مانند صفات میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد و تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از ویژگی هاى این دو حیوان است در آنها آشکار گشت.
همان گونه که اشاره شد; از این آیه و آیات مربوط استنباط می شود که مسخ و دگرگونى، هم جسم و هم روان انسانها را شامل می شده است. اما برخى آیات، مسخ انسانها در بعد روانى و ویژگی هاى اخلاقى را بیان می کنند. تردید نیست که این دگرگونى به تنهایى نیز داراى سطوحى است که می توان از کوچکترین انحراف اخلاقى تا تغییرات کلى را در آن درجه بندى کرد. یکى از نمونه هاى روشن قرآن، در سورهى مبارکه اعراف است: (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ);[3] و بر آنان خبر کسى را بخوان که به او (علم) آیات خود را بخشیده بودیم، اما از آن عارى شد، پس شیطان در پى او افتاد و آن گاه از گمراهان شد. (وَ لَوْ نشاء لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ);[4] و اگر می خواستیم قدر او را (به خاطر علمش به آیات) بلند می داشتیم، ولى او به دنیا و پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى کرد. (آرى) داستان او مانند سگى است که اگر به او حمله آورى زبان از دهان بیرون می آورد و اگر هم او را به حال خود واگذارى، باز هم زبان از دهان بیرون می آورد. این داستان منکران آیات ماست، پس برایشان این پند و داستان را بخوان شاید که اندیشه کنند.
در تفسیر نمونه ذیل همین آیه ى مبارکه آمده است: این آیه به روشنى به داستان کسى اشاره می کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده است; به همین دلیل شیطان به وسوسهى او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است. تعبیر «انسلخ» که از مادهى «انسلاخ» و به معناى از پوست بیرون آمدن است، نشان می دهد که آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که چون پوست تن او شده بود، اما ناگهان وى از این پوست بیرون آمد و با یک چرخشِ تند، مسیر خود را به کلى تغییر داد. از تعبیر (فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)برمی آید که شیطان در آغاز از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسهگرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد. می توان گفت واژهى انسلاخ که در آیهى مبارکه بدان اشاره شده است، تعبیر دیگرى از تبدیل و تغییر هویت دینى انسانهاست. کسى که به چنان مقام و شرافتى از انسانیت می رسد که آیات الهى به گونهاى او را احاطه می کنند که گویى علم به آیات الهى، جزئى از بدن او می شود، با بیرون آمدن از این پوست، هویت انسانى خود را به مانند ویژگی هاى سگ تغییر می دهد. همان گونه که ملاحظه می شود، انسانى با ویژگی هاى فوق، به سگ تشبیه شده است. معناى آیه زمانى روشنتر می شود که این آیه و آیاتى از این قبیل را که برخى انسانها را به حیوان تشبیه کرده اند با آیاتى که بر ارزش، کرامت و خلافت انسان تأکید می کنند مقایسه نماییم.
انسان در اوج (با هویت واقعى انسانى) به اندازهاى سقوط می کند که از دیدگاه قرآن کریم با بدترین جنبندگان (شرالدواب)، چهارپایان (انعام) و بدتر از آن (بل هم اضل)، الاغ (حمار)، عنکبوت و سگ قابل مقایسه می شود و مطابق نقل برخى آیات قرآن کریم، با مسخ شدن، به میمون و خوک (قرده و خنزیر) تبدیل می شود. به عنوان مثال، در سورهى مبارکهى جمعه، یهودیانى که از زیر بار تکلیف الهى شانه خالى کرده اند به الاغ تشبیه شده اند: (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُواْ التَّوْرَلـةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارَما بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِـَایَـتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لاَیَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِینَ)[5]داستان کسانى که (عمل به تورات) بر آنان تکلیف شد، سپس آن را (چنان که باید و شاید) رعایت نکردند، مانند الاغى است که کتابهایى را حمل می کند. چه بد است وصف گروهى که آیات الهى را تکذیب کردند و خداوند قوم ستمکار (مشرک) را دوست ندارد.
تفسیر گرانقدر المیزان ذیل همین آیه ى مبارک می فرماید: براى الاغ چه فایده دارد که کتابهاى حکمت آمیز بر پشتش حمل شود؟ الاغ نمی تواند از کتاب سودى ببرد; زیرا قادر به خواندن نیست و نمی تواند به مضمون آن عمل کند; بنابراین، کسى که قرآن می خواند، ولى در آیات آن تدبر و به مقتضاى آن عمل نمی کند، مانند کسانى است که در آیهى فوق به الاغ تشبیه شده اند. در آیهاى دیگر، کسانى که بر خلاف فطرت خویش عمل می کنند، خداى حقیقى و واحد را کنار می گذارند و اولیا و اربابان دیگرى را انتخاب می کنند، به عنکبوت تشبیه شده اند که دور تا دور خود را تارهاى نازک می تند و فکر می کند که خانه ى محکمى ساخته است که او را از خطرها در امان نگاه می دارد، غافل از آن که تارهاى مویین و سستى که نامش را خانه گذاشته است، به هیچ وجه امنیت ندارد و هر آن در معرض هجوم و فناست.
از دیدگاه دینى، عواملى از قبیل تزیین اعمال (که آدمى با القاى شیطان رفتارهاى ناپسند خود را پسندیده بپندارد)، تعلق افراطى به دنیا و حب افراطى نفس، به گونه اى که همه چیز را فداى رسیدن به لذات خود کند و حاضر نباشد خود را براى ارزش والاترى فدا نماید، و خروج از مرز تعادل اخلاقى را می توان عوامل بحران هویت نامید. همچنین قساوت دل، انعطاف ناپذیرى در برابر کلام حق، موعظه ناپذیرى و زنگار زدن دل و آنچه که قرآن کریم با تعابیر «رین» (کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[6] «زیغ» (فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ)،[7] «طبع» (طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[8] «ختم» (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ)،[9] بیان می کند را می توان از علایم بحران هویت دانست. به هر حال، هر یک از روانشناسان در تعریف خود از هویت، به جنبه اى از آن توجه داشته اند، بدون آن که جنبه هاى متفاوت آن دقیقاً از یکدیگر تفکیک شود; البته از آنجا که ابعاد روانى انسان به نوعى درهم تنیده است و گاه قابل تفکیک نیست، نمی توان براى هویت هاى مختلف انسان، اعم از دینى، فلسفى، اجتماعى، روانشناختى و… مرز دقیقاً جدایى تصور کرد.
هویت انسانها ثابت است یا متغیر؟ و اگر متغیر است عوامل آن چیست؟ درباره ى ثابت یا متغیر بودن هویت انسانها اندیشه هاى متفاوتى ابراز شده است؛ از جمله، مقاله اى با عنوان «تحول هویت در محتواى فرهنگى» در اینترنت منتشر شده است که از گفتار نویسنده ى آن چنین برداشت می شود که در «جوامع سنتى»، به دلیل ایستایى و تغییرناپذیرى نقش ها و عدم تحرک طبقاتى و اجتماعى، هویت انسانها ثابت و بدون تغییر باقى می مانده است. وى ابراز نظر می کند که بر اساس عقاید سنتى انسانشناسانه، هویت افراد در جوامع سنتى، ثابت، استوار و مستحکم است.
هویت در جوامع سنتى، تابعى از نقشهاى اجتماعىِ از پیش تعریف شده و نظام سنتى است که منشأ آن دستورهاى دینى است که جایگاه افراد در جهان را مشخص و به صورت قطعى قلمروِ اندیشه و رفتار را تعیین می کند. در جوامع سنتى هر کس به عنوان عضوى از یک قبیله و در نظام بسته ى یک خانواده می زیسته و می مرده است، در «جوامع پیشمدرن»، هویت امرى مسئله ساز نبوده و در معرض تأمل یا گفت وگو قرار نداشته است. انسانها در آن دوران، یا در معرض بحران هویت نبودند، یا اساساً خود را درمان می کردند. فرد از ابتدا شکارچى و عضو قبیله اى خاص بود و تا آخر عمر بدون تغییر به همان صورت باقى می ماند. اما در «جوامع مدرن»، هویت، از تحرک، چندگانگى، فردیت، وابستگى به خود و تغییر و تحولات بیشتر برخوردار شد. این امر موجب طرح این سؤال می شود که آیا به همین دلیل است که در جوامع مدرن فرد در شبکه هاى متفاوت و گاه متضادى از نقش ها گرفتار می آید، به گونه اى که خود هم نمی داند کیست؟ در این صورت، هم هویت و هم مسائل مربوط به آن در جوامع مدرن مسئله ساز خواهد بود.
بر اساس این تحلیل، هویت انسانها ثبات ندارد; بلکه تابع متغیرهاى محیطى و اجتماعى است و به پیروى از تغییر شکل جوامع، تغییر می کند. علاوه بر این، عنصر زمان و موقعیتهاى خاص را می توان از عوامل مؤثر در تغییر هویت انسانها دانست. به هر حال، متغیرهاى مختلفى در شکلگیرى هویت انسانها دخیلاند که هر متغیر به نوبه ى خود قادر است احساس هویت آدمى را دچار فراز و نشیب هایى نماید. به هر حال، در جوامعى که به سرعت متحول می شوند به آسانى نمی توان هویت ثابت بر مبناى عوامل خارجى، مانند ثروت و دارایى و یا جایگاه رسمى اجتماعى کسب کرد. فقط توانایی هاى خود فرد، اعم از توانایی هاى علمى، خلاقیت، توانایی هاى عقلانى و اخلاقى است که می تواند مبناى هویت امن آدمى قرار گیرد; بنابراین، در جامعه اى که به سرعت در حال تغییر است، تحقیق براى یافتن معنا در زندگى معمولا معطوف به کسب هویت ثابت است. نارضایتى گستردهى غربیان به دلیل گامهاى سریع تحولات فنى و اجتماعى نیز بدان دلیل است که نقشهاى سنتى که به ایجاد احساس هویت کمک می کرده دچار تحول شده است. کسانى که از چنین تهدیداتى احساس خطر می کنند، با احساس هویت خود مشکل دارند و انسانهایى که بر موج این تحولات سوار می شوند به احساس قدرت دست می یابند.
نکات مهم این گفتار آن است که اولا، هویت انسانها، صورتهاى گوناگون دارد; ثانیاً، این احساس داراى مراتب و درجاتى است و هر مقطع سنى اقتضاى نوعى از آن را دارد. همچنین در این مقاله آمده است که هویت انسانها صورتهاى گوناگون دارد که می توان احساس هویت روانشناختى، اجتماعى، جنسى، فردى، فرهنگى، سیاسى و دینى را از آن دست شمرد. احساس هویت مراتبى دارد، کودکان احساس هویت را از سطح روانشناختى آغاز می کنند; به عنوان مثال، از این جا آغاز می کنند که: «من فرزند والدین خود هستم».
بزرگسالان هم شیوه هاى خود را در سطوح مختلف، شاید هم با داشتن هویتهاى متفاوت در سنین مختلف اعمال می کنند. این که در چه زمانى بر چه سطحى از هویت تمرکز کنند بستگى دارد به این که چگونه به صورت ناخودآگاه تضادها و ناراحتی هاى درونى خود را تفسیر نمایند، همچنین بستگى دارد به این که به کدام یک از مراتب هویت بیشتر اهمیت دهند. و سرانجام در این باره که چگونه و در چه موقعیت هایى آدمى هویت خاصى را مورد توجه قرار می دهد، نویسنده فوق می نویسد: شیوه هایى را که انسانها در زندگانى خود براى مواجه ه با بحرانهاى بزرگ به کار می گیرند تعیین می کند که کدام سطح هویت براى آنان مهمتر است؟ به عنوان مثال، براى کسانى که از مذهب براى آرامشبخشى خود استفاده می برند، مرحلهى هویت دینى; اگر از حمایت اجتماعى بهره می برند، هویت اجتماعى و اگر فقط بر توانایى و قدرت خود اتکا دارند، هویت فردى بیشترین اهمیت را دارد.
همان گونه که ملاحظه شد، دیدگاه فوق صراحتاً بر تحول مداوم هویت انسانها تأکید دارد. در عین حال، برخى پژوهشگران با این اندیشه موافق نیستند و اعتقاد دارند، عنصر زمان و شرایط زمانى در تغییر هویت انسان دخالت ندارد و هویت آدمى از ابتدا تا انتهاى عمر ثابت است.
وى می گوید: یکى از جنبه هاى مهم درک هویت، ثبات هویت افراد در گسترهى زندگى است. انسانها به صورتى عمیق و آشکار، در طول زندگانى تغییر می کنند، اما على رغم این تحولات، انسان هشتاد ساله، همان انسان هنگام تولد است… ایجاد توازن بین استمرار هویت و تحول زمان، جنبهى مهم شناخت انسان است که در حوزه هاى مفهومى مختلف یافت می شود. تجارب حضورى، این ادعا را تأیید می کند که هویت آدمى دستخوش تغییرات می شود;
به تعبیر دیگر، ادعاى ثبات و بدون تحول بودن هویت آدمى اثبات شدنى نیست. اگر فراموش نکرده باشیم که هویت، اقسام فراوانى دارد و می توان آن را به هویت جنسى، اجتماعى، فرهنگى، روانشناختى، فلسفى و… تقسیم کرد، پاسخ به این سؤال چندان مشکل نخواهد بود; زیرا متغیرهاى فراوان فردى، روانشناختى، فرهنگى و اجتماعى می تواند احساس هر فرد از هویت خویش را تغییر دهد.
صعود یا نزول آدمیان از طبقه ى سنى، تحصیلى، اجتماعى، فرهنگى و یا… به طبقهى پایین تر یا بالاتر، بى تردید احساس یا درک آدمى از خویشتن را متحول خواهد کرد; به تعبیر دیگر، در احساس هویتِ آدمى تغییر ایجاد خواهد کرد. حتى متغیرهایى به مراتب سادهتر از امور مذکور، می تواند تحولى اساسى، هر چند ناپایدار، در احساس آدمى از هویت خویشتن ایجاد کند. آیا اتفاق نیفتاده است که برداشت آدمى از خودش، با ورود در یک جمع یا بیرون آمدن از حضور جمعى از مردم و ورود در جمع دیگر، عوض شود؟ آیا گاهى در جمعى احساس مهترى و در جمع دیگرى احساس کهترى به او دست نمی دهد؟ آیا این امر غیر از تغییر هویت است؟ شاید تحلیل فوق که علی رغم تحولات روزگار، هویت انسانها همچنان ثابت است، به جنبه دیگرى از موضوع اشاره داشته باشد و آن ثبات حقیقت روانى انسانهاست. آرى، حقیقت روح آدمى از ابتدا تا انتهاى خلقت ثابت است; این سخن بدان معناست که روح خواص ماده را ندارد، مانند جسم مرکب نیست، غبار زمان آن را دچار فرسایش عناصر نمی کند و به کهنگى نمی گراید; به تعبیر دیگر، انسان هشتاد ساله امروزین، همان انسان دوران تولد است; زیرا اگر این همان نباشد، معنا ندارد که از ابتدا تا انتهاى عمر، او را با یک نام صدا بزنیم یا به خاطر جنایتى که سالیان پیش انجام داده او را مجازات کنیم و بهشت و جهنم و نعمت و عذاب، بیهوده خواهد بود; پس، از دیدگاه فلسفى حقیقت روح همان است که از ابتدا آفریده شده است و یکى از ادله ى فلسفى متقن معاد نیز همین است; اما سخن آن است که تغییر شرایط و موقعیتها تا چه اندازه بر روان آدمى تأثیر می گذارد. به تجربه دریافتهایم که گاهى احساسات عجیبى به انسان دست می دهد; به عنوان مثال، احساس بی هویتى، خودباختگى، حقارت، تکبر و…; این تغییر و تحولات، توجیه خاص خود را دارد. روانشناسان به دنبال بررسى این قضیه اند که بر اساس چه ساز و کارى این تحولات در هویت انسانها رخ می دهند و چه عواملى موجب تغییر حالات روانى آنها می شود.
[1]. ر.ک: محمدحسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ذیل آیه ى : وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ. (حشر: 19).
[2]. اعراف: 166. [3]. اعراف: 175.
[4]. اعراف: 176 (ترجمه از خرمشاهى).
[5]. جمعه: 5.
[6]. مطففین: 14.
[7]. آل عمران: 7.
[8]. محمد: 16.
[9]. بقره: 7.
نقش سازی و رهایی نوجوان از بحران هويت دينى
بحران هويت از سالهاى نوجوانى آغاز مىشود و بخشى از ساليان نخستين جوانى را نيز در برمى گيرد. هویتى كه نوجوان در صدد است تا به طور روشن با آن رو به رو شود اين است كه او كيست؟ و نقشى كه بايد در جامعه ايفا كند، چيست؟ آيا از نظر مردمى كه ارزشهاى ملى و هويت او را كم ارزش جلوه مىدهند، احساس اعتماد به نفس دارد؟
بحران هويت واژهاى است كه براى توصيف عدم توانايى نوجوان در قبول نقشى كه جامعه از او انتظار دارد، به كار مىرود[1] و همین نیز سبب مشغوليت بى هدف، هيجانات جانشينناپذير و ايجاد شخصيت منفعل در نوجوان مىشود. [2]
با توجه به گستردگى مفهوم هويت، هر فرد هويتهاى گوناگونى دارد كه هويت دينى يكى از آنهاست. هر انسانى به هويت دينى نياز دارد؛ چون گرايش به پرستش از نيازهاى فطرى اوست. به اين معنا كه فرد، مستقل از هر گونه يادگيرى، در درونش تمايل به عبادت و بندگى خدا را احساس مىكند. تجلى چنين احساس و تمايلی، در اعمال و رفتار دينى، آشكار مىشود[3].
هويت دينى، رابطه ميان آدمى و دين را تبيين مىكند و پيامد تدوين آن، احساس تعهد و مسئوليت در قبال ارزشها و باورهاى آن مكتب است. برخى صاحب نظران «تعهد» را به عنوان سنگ بناى هويت تلقى مىنمايند. [4]
با توجه به آن چه هويت دينى به نسل جوان مىدهد، اختلال و آشفتگى هويت دينى سبب ضعف ديندارى در ميان جوانان مىگردد؛ چرا كه تعهد و مسئوليت پذيرى شخص را در قبال گزارههاى دينى كاهش مىدهد و به اين ترتيب ضمانت اجرايى احكام دينى كاهش مىيابد. اختلال در هويت دينى سبب مىشود، شخصى نتواند ارزشهاى دينى گذشته خود را ارزيابى نمايد و یا صاحب ارزشهايى شود كه به كمك آنها بتواند آزادانه براى آينده طرح ريزى كند.
با درهم ريختگى نظام ارزشی شخص، مفاهيم دينى از ديدگاه جوان، امری مثبت و خوبى در دين نيست تا انگيزهاى براى انجام آن وجود داشته باشد؛ از اين رو دچار بى تفاوتى و بى مسئوليتى مىگردد.
تخريب نظام ارزشى دينى سبب مىشود، بسيارى از اشخاص كه دچار بحران هويت دينى مىشوند به دنبال هويت منفى بگردند و هويتى بر خلاف آن چه اولياى دين در نظر گرفتهاند، برگزينند. بسيارى از رفتارهاى ضد اجتماعى و ناسازگارى نوجوان را مىتوان از اين ديدگاه توجيه نمود. مسئوليت گريزى، دلزدگى و بى تفاوتى هر كدام از آثار فقدان هويتی هستند كه در عرصه دينى در قالبهاى بىتوجهى به اوامر و نواهى الهى، بى علاقگى نسبت به شعاير، گزارهها، اماكن، مراسم و نمادهاى دينى بروز مىكند. از مطالب پيش گفته دانسته شد كه بحران هويت سبب تضعيف باورهاى دينى، اختلال نظام ارزشى مذهبى و عدم تقليد نسبت به احكام دينى مىشود.
بنابراین لازم و ضروری است تا در هنگامی که نوجوان در جست و جوی هویت شخصی است، زمینه ها و بسترهای مناسبی فراهم آید تا نوجوان هویت شخصی خود را با هویت دینی کامل کند. برای رسیدن به این مقصد و هدف می بایست همه عوامل و ابزارهای مورد نیاز شناسایی و به کار گرفته شود تا در هنگام شکل گیری هویت و شخصیت، این بخش از هویت نیز شکل گیرد. نقش تربیتی مساجد در این جا به خوبی آشکار و هویدا می گردد.
تاکید بر هویت به یک معنا تاکید بر نقش و انتظارات از نقش است. البته نا گفته نماند که نقش و انتظارات هر گز نمی تواند یک سویه باشد. چنان که در دین اسلام تکلیف و حقوق یک سویه نیست و هر جایی که حقی ثابت است مسئولیت و وظیفه ای نیز مشخص و ثابت است و هر جایی که وظیفه تعیین شده است حقی نیز اثبات گردیده است. از این رو ما همواره از وظیفه و حقوق سخن می گوییم و اگر درباره نقش نوجوان و انتظارات وی از سوی دین و جامعه سخن گفته می شود از حقوق نوجوان و انتظارات وی از دین و جامعه نیز سخن به میان می آید.
نقش و انتظارات جامعه
هر كسى نقشى را در جامعه بر عهده مىگيرد. شما در هر نقشى، ملزم به انجام رفتار و رعايت الگوهاى عمل خاصی هستيد كه ديگران از شما انتظار دارند.
چنان که هر نقشی برای انسان حقوقی را موجب می شود و فرد با توجه به انتظاراتی که از نقش وی می رود، حقوقی برای وی ثابت می گردد. مساله تناسب تکالیف و حقوق یکی از مهم ترین مباحث در این حوزه است.
اگر جامعه از نوجوان انتظار دارد تا در نقش دانش آموز به تحصیل بپردازد و رفتاری هنجاری در پیش گیرد که ما از آن به انتظارات نقش و کارویژه هر نقش تعبیر می کنیم؛ هم چنین برای شخص این حق را اثبات می کند تا برای وی امکان بهره برداری از موقعیت و نقش را بیابد و به عنوان نمونه امکاناتی در اختیار وی قرار دهد تا بتواند نقش خود را ایفا کند. هر وظیفه و تکلیفی حقوقی با خود به همراه دارد و از این جاست که نسبتی استوار و محکم میان نقش از سویی و حقوق و تکالیف پدید می آید.
سخن این است که تکالیف هر نقش چیست ؟ نقش چه تکالیفی را به وجود می آورد و این تکالیف نیز به نوبه خود چه حقوقی را برای فرد اثبات می کند؟ تناسب میان تکالیف و حقوق چگونه برقرار می شود ؟
در این جا این مساله مورد توجه قرار می گیرد و بدان پرداخته می شود.
حقوق و تكاليف نقش
تكاليف يا وظايف يك نقش، مجموعه رفتارها و الگوهاى عملى هستند كه از فردى كه آن نقش را پذيرفته يا نقش به او نسبت داده شده است، انتظار مى رود آنها را انجام دهد.
از سوى ديگر، وقتى فردی، نقشى را مىپذيرد يا آن را به او نسبت مىدهند، انتظار دارد كه ديگران نيز با او رفتار خاص متناسب با نقش واگذارشده و یا خواسته و نسبت داده شده، داشته باشند و الگوهاى ويژهاى را رعايت كنند. مجموعه الگوهاى عملى كه فرد در نقش خاص خود انتظار دارد ديگران نسبت به او انجام دهند، حقوق آن نقش ناميده مىشود.
دروه نوجوانى همان طور كه تكاليف متعددى را به عنوان وظيفه بر عهده او مىگذارد، حقوقی را نيز براى او ايجاد مىكند و نوجوان دوست دارد كه جامعه آن را رعايت كنند، انتظاراتى كه خانواده از نوجوان دارند يك سوى قضيه ای است كه در آن سوى آن نيز حقوق او قرار دارد كه انتظار بر آوردن آن امرى درست و به جايى است.
همین مساله نسبت به دین و انتظارات دین از نوجوانی است که به تکلیف رسیده است. همان گونه که دین از او انتظاراتی دارد نوجوان نیز از دین و اولیای دین انتظاراتی دارد که به نظر می رسد که می بایست مراعات شده و حقوق وی در نظر گرفته شود.
در مساله نقش و شکل گیری آن در نوجوانان، عوامل چندی چون خانواده، مدرسه، مساجد و جامعه حضور دارند که در این بخش به برخی از مهم ترین آن ها توجه داده می شود.
نقش خانواده در شكلگيرى شخصيت
خانواده بر شكلگيرى شخصيت فرد به عنوان عضوى از اجتماع و موجودی متفكر و داراى اراده و شناخت تأثير زيادى دارد؛ زيرا با رشد جسمانى كودك، روان او نيز در ارتباط با محيط و انسانهاى ديگر شكل مىگيرد و رشد مىيابد. خانواده نخستين محيط اجتماعى است كه فرد در آن قرار مىگيرد و والدين و اطرافيان كودك نيز نخسين انسان هايى هستند كه با وى ارتباط برقرار مىكنند. نوع رفتار آنها در اعمال، انديشهها و احساسات و به طور كلى شخصيت فرد تأثيرات عمدهاى دارد. فردى كه در بزرگسالى در تصميمگيرى مشكل دارد، مىتواند ريشههاى اين ترديد را در تعارضهاى رفتارى و گفتارى بزرگ ترها در دوران كودكى خويش و جست و جو كند. آن چه به عنوان وجدان در فرد شكل مىگيرد و از درون، رفتار او را مهار و كنترل مىكند، عمدتا حاصل عمل و گفتار والدين و اعضاى خانواده در كودکي است. بنابراين فرد نه تنها از نظر جسمى مديون خانواده است، بلكه مهمتر از آن، از نظر روانى و شخصيتى نيز تحت تأثير خانواده قرار دارد.
نقش خانواده در حوزه ارشادى و حمايتى
نقش خانواده محدود به دوره كودكى فرد و در امورى كه بيان شد، خلاصه نمىشود. با كمى تأمل مىتوانيد نقش خانواده را در دورهاى كه فرد آموزش رسمى را در مدرسه آغاز مىكند، در دوره جوانى و سپس در امر ازدواج و تشكيل خانواده و پس از تشكيل خانواده نيز دريابيد.
انسان به محبت، صميميت، عشق و آرامش روانى نياز دارد و خانواده اولين زمينه اجتماعى است كه اين نيازهاى عاطفى و اساسى در آن بر آورده مىشود.
فرد حتى پس از ازدواج نيز به نحوى ديگر، مديون خانواده است. با تشكيل خانواده فرد از نظر عاطفى آرامش مىيابد و از سر در گمىها، خستگىها و تلاطمهاى روانى او كاسته مىشود؛ تا آن جا كه خانه براى وى به صورت مأمنى در مىآيد كه پس از فراغت از كار و درگيرهاى روزمره در آن به آسودگى خاطر دست مىيابد.
بنابراین بخش عمده ای از نیازهای نوجوانان به ویژه در حوزه عواطف و احساسات در خانواده تامین می شود. خانواده هایی که از هم گسسته باشد نمی تواند این بخش از نیازهای نوجوانان را بر آورده سازد. این گونه است که به مساله ای به عنوان آسیب های خانواده در حوزه هویت و هویت دینی نوجوانان می رسیم.
نقش خانوادگى در آسیب رسانی به هویت
در سالهاى نوجوانى و جوانى گاه ميان جوانان و والدين آنان اختلافاتى پيش مىآيد. تجربه اين گونه اختلافات را شايد خود شما هم داسته باشيد. جملاتى چون «پدر و مادر مرا درك نمىكنند»، «هنوز مرا جدى نمىگيرند» كه گاهى اوقات از نوجوانان و جوانان مىشنويم و نيز جملاتى مانند «جوانان خود سر و پرتوقع هستند» و «جوانان حقوق ما را نمىشناسند» كه از والدين شنيده مىشود، بیانگر همين واقعيت است. وجه مشترك اين اختلافات را نيز مىتوان در مفهوم تفاوت انتظارات بيان كرد. اكنون اين پرسش مطرح مىشود كه چگونه يك نوجوان كه تا مدتى پيش تابع نظريات والدين خود بوده و توسط آنان تربيت شده، امروز با آنان اختلاف پيدا كرده است، مگر نه اين است كه در جريان زندگى خانوادگى، ارزشهاى خانواده براى كودك درونى مىشود؟ پس دليل اين اختلافات و نارضايتىها چيست؟ تفاوت انتظارات والدين و فرزندان از كجا ناشى مىشود؟ براى پاسخ گويى به اين پرسش موارد زير را بررسى مىكنيم.
1. تغيير نقش كودكى به نوجوانى: فرزند يك خانواه را در نظر بگيريد كه تاكنون در نقش كودك قرار داشته و الگوهاى عمل مربوط به كودكى در مورد وى رعايت مىشده است. اكنون با توجه به رشد جسمى و ذهنى، در آستانه پذيرش نقش جوانى و بزرگ سالى است كه الگوهاى عمل خاص خود را دارد.
روان شناسان مجموعه خصوصيات دوره نوجوانى را با يك اصل توجیه مىكنند که پیش از این بدان پرداخته شده و آن استقلال خواهی نوجوان است؛ يعنى نوجوان تلاش مىكند كه مستقل شود. او در حال تغيير نقش از كودكى به بزرگ سالى است و همراه با آن مىخواهد از وابستگى به بزرگ ترها و والدين و تبعيت از آنان رها شود و به خود متكى گردد. او بيشتر در انديشه، احساس، عمل و در مجموع، در درون خود به دنبال مبنايى مىگردد نه در نظريههاى والدين و بزرگترها.
همراه با اين خصوصيت، خصيصه ديگرى هم در نوجوان ظاهر مىشود و آن گرايش شديد به عضويت در گروه است. اين در واقع راهى است كه به واسطه آن، نوجوان استقلال خويش را از خانواه عملى مىسازد. عدم توجه والدين و فرزندان به خصوصيات نقش جديد و رعايت نكردن الگوهاى مربوط به آن،موجب بروز اختلافات ميان فرزندان و والدين و نارضايتى آنان مىشود.
2. گونههاى مختلف اجتماعى شدن: تفاوتى كه ميان انتظارات والدين و فرزندان وجود دارد، گاه به تفاوت در ارزشهایی برمىگردد كه نتيجه اجتماعى شدن متفاوت آنهاست. مانند اختلاف ميان فرزندان و والدين درباره سن ازدواج و انتخاب دوستان که بیش تر این اختلافات به جهت تفاوت های نسلی است که همه جوامع با آن رو به رو هستند.
نقش مدرسه در هويت و شخصيت سازی
پس از خانواده، دومين مرحله اجتماعى شدن فرد در مدرسه و نظام آموزشى انجام مىشود؛ بنابراين بخش ديگرى از شخصيت، گرايشها و ارزشهاى فرد در اين مرحله و در مدرسه شكل مىگيرد. افزون بر اين، مهارت يافتن براى انجام اعمال سياسى نيز در مدرسه محقق مىشود.
قرار گرفتن آموزگاران در كنار پدر و مادر به عنوان راهنمايان كودك و نوجوان، كسانى كه نوجوان آنها را سرمشق زندگى خويش به شمار مىآيد و سخنان آنان را معمولا بدون چون و چرا امرى مطلوب تلقى مىكند، اين توانايى را به مدرسه و نظام آموزشى مىدهد كه فرد را حتى در مقابل خانواده و اجتماع بزرگتر قرار دهد يا اين كه او را به اجتماع و خانواده علاقهمند سازد.
نقش آموزگاران در هویت بخشی و نیز هویت دینی نوجوانان بسیار مهم تلقی و ارزیابی می شود. از این رو بخشی از واگرایی و گرایی نوجوانان به دین و هویت دینی را می بایست در مدرسه و نقش آموزگاران جست. آموزگاری که بر پایه ارزش های دینی با نوجوان برخورد ملاطفت آمیزی دارد در جذب و جلب آن ها به دین و ارزش های دینی و نیز مسجد بسیار موثر و تاثیر گذار است.
به هر حال، نقش خانواده و مدرسه در شخصیت سازی و نقش بخشی به نوجوانان بسیار مهم و حساس است. با این همه نوجوانان نیازهای متفاوتی دارند که همه را نمی توان در یک جا و از سوی یک نهاد برآورد ساخت. هر یک از این نیازها خود اقتضائاتی دارد که می بایست به روش و از سوی افراد و یا نهادهای خاصی برآورده شود. شناسایی این نیازها و روش برآورد کردن آن نیز می تواند برای تحلیل درست از موضوع مفید و سازنده باشد. این رو در این بخش به شناسایی برخی از نیازهای نوجوانان پرداخته می شود.
شناسایی نيازهاى نوجوانى
هر آدمى نيازهاى متفاوتی بر پايه وجود انسانى خود دارد. دست كم مىتوان دو دسته نيازهاى فيزيكى و روان شناختى را شناسايى كرد. هر چند كه اين دو دسته نيازها در هر دورهاى به اشكال و قالبهاى متنوع اى بروز و ظهور مىكند و شدت ضعف آن در همه دورهها يكسان نيست. به اين معنا كه نيازهاى جسمى در دورهاى در شرايطی خاص از عوامل بيرونى و درونى تشديد و در دورهاى ديگر تضعيف مىگردد و از دسته نيازهاى درجه يك و برخودار از اولويت نخست به نيازهاى درجه چندى تنزل و به جاى آن نيازهاى ديگرى اولويت مىيابند كه در گذشته و يا دورهاى خاص يا اصلا از اولويت برخوردار نبوده و در پايين درجه از اولویت قرار داشته است.
اين كه انسان به جهت جنبه قوى روانشناختى اش بر خلاف جانوران ديگر، تعلق شديدى براى برآوردن نيازهاى روان شناختى دارد، به اين معنا نمىتواند باشد كه در دوره و نسبت به همه نيازهاى جسمى چنين باشد. نيازهاى جسمى و يا جنسى اى وجود دارد كه گاه در هيچ يك از مراحل و دورههاى زندگى از ارزش و اعتبار ويژه خود فرو نمىافتند. از اين رو نمىبايست تصور كرد كه هويت انسان و معنا بخشى به هويت انسان او مستلزم تأكيد بر ارضاى نيازهاى روان شناختى و سركوب نيازهاى جسمى و جنسى است. بنابراين لازم است كه به همه نيازها با توجه به مقتضيات و شرايط درونى و بيرونى توجه شود.
مهمترين نيازهاى نوجوانان و جوانان را مىتوان در موارد ذيل دسته بندى كرد. اين نيازها بيشتر بر وضعيت موجود افراد است كه نيازهاى عينى و واقعى است و مىبايست با توجه به شرايط و در حوزه شرع و قانون و عرف بر طر ف گردد.
1. امنيت از مهمترين عناصر و مؤلفههاى زندگى بشر است. اگر براى سعادت به عنوان هدف اصلى بشر دو مؤلفه اساسى در نظر بگيريم، امنيت در كنار آسايش، نخستين مولفه و مهمترين آن دو به شمار مىآيد. نوجوان نيز به اقتضاى انسانيت خواستار آرامش در همه جنبههاست.
2. محبت: غريزه عاطفه اگر در انسان و بزرگسالان طبيعى باشد، در نوجوانان در اوج و سر حد كمالى آن است؛ از اين رو مىبايست به اين نياز توجه ويژه شود.
3. خود شكوفايى: نياز به خود شكوفايى با آن كه نيازى در قلمروى نيازهاى روان شناختى است، اما به لحاظ ماهيت و موقعيت خاص خود بيشتر در قلمروى نيازهاى مطلوب، هنجارى و آرمانى قرار دارد. همه انسانها براى رسيدن به جايگاهى غير از جايگاه موجود و براى ارضاى نيازى غير از نيازهاى جسمانى تلاش مىكنند و آرمان خواهى آدمى نيز اساساً ناظر بر تأكيد او بر ضرورت ارضاى نياز خود شكوفايى است. تبيين جايگاه واقعى آدمى و اين كه انسان، به چه درجاتى مىتواند نايل آيد، نيز زمينه ارضا و شكوفايى اين نياز را فراهم مىنمايد.
این ها مهم ترین نیازهای نوجوانان است. این نیازها در شرایط خاص تشدید و یا تضعیف می شود. هر یک از این نیازها می بایست به درستی تشخیص داده شود و به همان خوبی نیز با آن رو به رو شد تا موجبات انفعال و سرخوردگی نوجوان را فراهم نیاورد. سرکوب آن ها چاره درد نیست و پاک کردن مساله در حقیقت پاسخ به شمار نمی آید. هر یک از این نیازها از سوی همه و یا بخشی از جامعه پاسخ داده می شود.
هویت دینی
مسائل مربوط به هویت ارتباط تنگاتنگی با دو دانش روان شناسی و جامعه شناسی دارد. به نظر می رسد که دانش میان رشته ای روان شناسی اجتماعی در این حوزه می تواند بهتر وارد و به تحلیل مسائل بپردازد و مسایل آن را تبیین و توصیه های مناسبی را ارایه دهد.
مساله هویت، اصولا مساله نوجوانان و جوانان است؛ زیرا از این دوره است که ذهن و روح انسان درگیر با موضوعاتی می شود که به شناخت خود و نسبت خود با بیرون از دنیا و دیگران مربوط می شود و می خواهد بداند که خود در جهان چه جایگاهی دارد و نسبت وی با جهان چگونه است؟ تا چه اندازه مستقل و یا وابسته است. همین بازتعریف از خود است که وی را با مسائل مهمی درگیر می کند که مجموعه آن را هویت می نامند. برای شناخت عللی که ذهن نوجوان و جوانان را با مساله هویت درگیر می کند ناچاریم نخست به عصر مساله بودن در دوره زندگی انسان یعنی دوره نوجوانی و جوانی توجه و شناخت اجمالی از این مقطع به دست دهیم.
رشد روانى و اجتماعى نوجوان
تغييرات جسمانى دوره نوجوانى سبب مىشود، بدن از حالت دوره كودكى بيرون رفته و به تدريج به بدن بزرگسالان تبديل شود. رشد شناختى نوجوان او را قادر مىسازد تا به تفكر عينى و تجربى چيره يابد و داراى تفكر فرضيه سازى و استدلال قياسى شود؛ ولى رشد روانى و اجتماعى به استقلال از والدين، صميمت با دوستان، تعهدات و مسئوليت پذيرى نسبت به جامعه و فهم جديدى از خود مربوط است و بدين ترتيب پايگاه اجتماعى را در ميان بزرگسالان براى نوجوانان فراهم مىكند. مهمترين ويژگى رشد روانى – اجتماعى در دوره نوجوانى دسترسى به تعريفى از خود و دست يابى به هويت است كه پاسخى به پرسش مهم «من كيستم» است.
تعريف خود
در ارتباط با تمام تحولات جسمانى، شناختى و اجتماعى آن چه از اهميت به سزايى در دوره نوجوانى برخودار است، "خود" مىباشد. نوجوان نيازمند به آن است كه شخصيت يكپارچهاش را در رابطه تغييرات مختلفى كه در او اتفاق افتاده است و نیز در رابطه با تفاوت هايى که با دوران كودكى پيدا كرده است و هم چنین در ارتباط با دنياى بزرگسالان بنا سازد تا مجموعه ی هيجانات، تفكرات و رفتار او را با ديگران سازگار سازد.
در فرآيند تلاش براى يافتن خود حقيقى، نوجوان ممكن است «خودهاى» متعددى را تجربه كند؛ به اين معنا كه در مجموعهها و گروههاى مختلف خودهاى متفاوتى مىتواند براى نوجوان وجود داشته باشد. از اين رو، نوجوان به اين تشخيص مىرسد كه بايد در شرايط و موقعيتهاى گوناگون نقشهاى گوناگونى را ايفا كند و از اين رو رفتارهاى او ممكن است در موقعيتهاى گوناگون حتى با هم متضاد باشند: مانند محافظه كارى، جسارت، همكارى، مخالفت دوستانه و صميمى، یا مخالفت غير دوستانه و نامهربان.
پى آمد اين وضعيت ممكن است اين باشد كه نوجوان همواره اين پرسش را از خود داشته باشد كه من واقعاً كدام يك از اين «خودها» هستم. خودهایی که هر یک در برابر هم قرار می گیرد.
گاهى ممكن است نوجوان از «خود کاذب» استفاده كند؟ يعنى به گونهاى رفتار كند كه با احساس يا افكار او هم خوانى نداشته باشد. استفاده از خود كاذب در نوجوان به دلايل مختلفى مىتواند صورت گيرد:
1) اين كه «خود واقعى» او مورد پذيرش ديگران نباشد؛
2) اين كه خشنودى ديگران را به دست آورد؛
3) اين كه خودهاى مختلف را مورد آزمايش قرار دهد تا خود واقعى و مناسبى را براى خود پيدا كند.
در حالى كه موارد اول و دوم راه حل نهايى و مناسبى براى تعريف «خود» نيستند، راه حل سوم از دو راه حل ديگر مناسبتر به نظر مىآيد و در جست و جوى نوجوان به هويت خويش او را كمك مىكند.
در تلاش براى كسب هويت و تعريف خود، نوجوانان خودشان را از راه رقابتهاى آموزشگاهى، مهارتهاى شغلى، توانايىهاى ورزشى، حالات عاطفى و هيجانى و شاعرانه و رفتارهاى اخلاقى و اجتماعى از ديگری متمايز و جدا مىسازند. آنان هم چنين درباره انتخابهاى شغلى، تحصيلى، مسايل اجتماعى و سياسى و مذهبى و ارزشهاى اخلاقى فكر مىكنند. تكليف مشخص نوجوان در اين دوره آن است كه به تعريف از خود دست يابد كه منحصر به فرد و مجزای از ديگران باشد و سازگارى شخصی و اجتماعى را براى او فراهم كند.
تعيين هويت مناسب و تعريف خود در دوره نوجوانى بدان معنا نيست كه نوجوان به طور دربست خواستهها و تمايلات بزرگسالان را اجرا كند و يا بر عكس با آنها به مخالفت بپردازد، بلكه مهم آن است كه در ميان اين انتظارات و توقعات به انتخاب آگاهانه و خردمندانه دست بزند و خودى را انتخاب كند كه با توانايىها و انتظارات واقعى او سازگارى داشته باشد.
تلاش نوجوان براى تعريف خود و كسب هويت ضرورى است و خونسردى و بىتفاوتى در اين امر او را با مشكلاتى در زندگى اجتماعى آينده رو به رو مىسازد. نوجوانانى كه در پايان اين دوره به تعريف خود و هويت واقعى خود دسترسى پيدا كردهاند، افرادى هدفمند و با هويت مثبت در زندگى خواهند بود. آنها داراى اضطرابی متوسط، احساس عشق به والدين و حمايت از آنها، عزت نفس، هويت اخلاقى قوى، پيش داورى و تعصب كم، استدلال اخلاقی ما فوق قرار دادى بوده، هم چنين خود كنترل كنارهگيرى يا جدايى از والدين حقارت نفس، پيش داورى و تعصب زياد هستند.
استدلال اخلاقی آنان پيش قرار دادى يا قرار دادى است؛ وابسته به ديگران هستند؛ و مسايل را ساده مىانگارند. در تحصيلات ناموفق هستند و در نهايت داراى ارتباط گوشه گيرانه يا كليشهاى با ديگران مىباشند.
نقش والدين در تعريف خود
در رابطه با تعريف خود و شكلگيرى هويت در نوجوانان، والدين و گروه هم سالان بيش از عوامل اجتماعى ديگر نقش ايفا مىكنند، برخلاف تصور رايج، مطالعات نشان مىدهد كه ميان والدين و نوجوانان، توافق زيادى در مسايل سياسى، مذهبى، تربيتى و عقايد شغلى وجود دارد؛ مثلا بسيارى از نوجوانان به همان نامزدى رأى مىدهند كه پدر و مادرشان رأى مىدهند يا همان اعتقادات مذهبى را دنبال مىكنند كه والدين خود دارند.
در زمينههاى منفى نيز مطالعات، همبستگى زيادى ميان رفتار ناسازگارانه نوجوان و والدين آنان را نشان مىدهد. البته منظور آن نيست كه تفاهم و همبستگى كامل ميان نوجوانان و والدين آنان وجود دارد. به هر صورت نوجوانان و والدين آنان به دو نسل متفاوت تعلق دارند، ولى آن چه كه باعث تعارض ميان اين دو نسل مىشود آن است كه والدين تفاوتهاى ميان خود و فرزندانشان را كوچك مىشمارند و نوجوانان تفاوتها را بيش از اندازه بزرگ مىكنند؛ اين دو نوع رويكرد ممكن است تعارض و بى اعتمادى را ميان والدين و نوجوانان تشديد نمايد و افزایش دهد. والدينى كه در عين اقتدار و برقرارى محدوديتها براى نوجوانان با آنان ارتباط برقرار مىكنند و به خواستهها و تفاوتهاى آنان با خودشان توجه مىكنند، از والدينی كه به طور كامل فرزندان خود را آزاد مىگذراند و يا به طور كامل با سلطهطلبى و خشونت با آنان رفتار مىكنند، در ايجاد عزت نفس و تعريف خود و نیز شكلگيرى هويت در نوجوان موفق ترند. بنابراین پذیرش تفاوت های نسلی از سویی و مهار و کنترل محسوس و بیش تر نامحسوس می تواند، در تعادل و ایجاد سلامت شخصیت نوجوانان نقش سازنده و مفیدتری ایفا نماید.
در این تعریف خود، والدین می توانند با برقرار ارتباط منطقی و پذیرش حساسیت سنی و شخصیتی نوجوانان، در ایجاد هویت دینی که بخشی از خود و هویت نوجوان را تشکیل می دهد، در تعدیل شخصیت او نقش مهمی را بازی کنند. همراهی با نوجوان و در عین حال ایجاد گرایش در تمایلات مذهبی از مهم ترین چیزهایی است که نقش والدین مهم ارزیابی می شود.
نقش گروه هم سالان در تعريف خود
گروه هم سالان نيز در تعريف خود و شكلگيرى هويت نوجوانان نقش مهمی ایفا می کند. در دوره ی کودکی، دوستی ها به طور دسته جمعی و گروهی می باشد، در حالی که در دوره ی نوجوانى دوستىها محدود به دو يا سه نفر مىشود و ارتباط نيز بسيار صميمىتر و نزديكتر از دوره ی پيش و فراتر از مسايل تحصيلى است؛ يعنى دوستی در محدوده تحصیل و به مدرسه محدود نمىشود.
گروه هم سالان و دوستان به عنوان منبع اطلاعاتی مهم در تعريف خود و شكلگيرى هويت به شمار مىروند؛ زيرا نوجوانان در جست و جوى تعريف خود و شكلگيرى هويت خود مىباشند، بنابراين گروه هم سالان و دوستان مىتواند به عنوان آينهاى براى ظرفیتها و توانايىها و علايق نوجوان به شمار رود.
انتخاب دوست از تصميمگيرىهاى مهم دوره نوجوانى به شمار مىرود و بسيارى از نگرانهاى والدين نيز از جانب دوستان نوجوانشان مىباشد. گروههاى هم سالان فشارهاى گروهى خاصى را در جهت مثبت (رقابت تحصيلى، ورزشى) يا منفی (كارهاى غير اخلاقى و خطر پذيرى) بر نوجوانان تحميل مىكنند. البته اين فشارهاى گروهى تا سالهاى 14 و 15 سالگى افزايش پيدا مىكند، ولى سپس از فشار آن كاسته مىشود. نوجوانى كه هم چنان اصرار بر آن دارد كه رفتار خود را تحت فشارهاى گروهى انجام دهد و خواستهها و نيازهاى خود را مطابق با خواستهها و نيازهاى گروه هم سالان خود قرار دهد به تعريف خود و هويت مناسبى دست نمىيابد و در مراحل بعدى زندگى فردی موفق و هدف مند نخواهد بود. از این رو می بایست بزرگ سالان به گروه های نوجوان توجه جدی داشته باشند و به طریق نامحسوسی وی را از فشارهای گروه در امان قرار دهند و برای افزایش عزت و اعتماد به نفس در تصمیم گیری ها فرصت های مناسب همراه با مهار و کنترل محسوس و نامحسوس از خود نشان دهند.
در بعد گرایش های دینی یا واگرایی از آن نیز گروه همسالان همانند والدین می تواند نقش مثبت و منفی ای بازی کند که در جای خود بدان پرداخته می شود.
اختلال شخصيتى
برخى از نوجوانان دچار اختلال شخصيتى هستند. كسى كه با هنجارها و ارزشىهاى اجتماعى درگير است و از آن كناره مىگيرد و يا به مبارزه با آن بر مىخيزد، به نوعى دچار اختلال شخصيتى است. هنجارهاى اجتماعى مانند ارزشهاى مذهبى و اخلاقى، در نظر جامعه از چنان اهميتى بر خوردار است كه نوجوانى كه با آن مخالفت مى ورزد متهم به عدم تعادل شخصيتى مىشود. افراد مبتلا به اختلال شخصيت معمولا انگيزه ای براى تغيير رفتار خود نشان نمىدهند.
افرادى كه از اختلال شخصيتى رنج می برند، در جامعه از شخصيت اجتماعی و سازگار با جامعه برخوردار نبوده و اشخاصی هنجار ستيز هستند. آنان فاقد حس مسئوليت و درك اخلاقى بوده و توجهى به حقوق ديگران ندارد و به سخنى فاقد وجدان مىباشد.
در بيشتر مواقع فرد جامعه ستيز در دستههاى بزهكارى وارد شده تا بهتر بتواند به اعمال ضد اجتماعى خود جامه عمل بپوشاند. نظر به اين كه اين افراد فاقد اضطراب نسبت به اعمال خود هستند، از اين رو هیچ گونه احساس گناهى نكرده و احساس پشيمانى از اعمال خود ندارند. چنين افرادی اغلب مردمانى جالب و جذاب و با هوش هستند كه مىتوانند به راحتى ديگران را بازى دهند. اين افراد نياز به روان درمانى دارند. هدف از روان درمانى، ارتباط كمك دهى ميان درمانگر و نوجوان نيازمند به درمان است. درمان مىتواند در قالبهاى بینشى، رفتارى و پزشك زيستى انجام پذیرد. روحانى مساجد نیز مىتواند در نقش درمانگر بينشى و حتى رفتارى عمل كند. درمان بينشى در واقع يك نوع صحبت درمانى (نه گفتار درمانی) است. در اين روش مراجع کننده(در اين جا نوجوان) از راه روابط و تعاملاتى كه با درمانگر در طول درمان پيدا مىكند، بینش لازم را نسبت به توانايىها و استعدادهاى خود و هم چنين به درك درست در مورد محدوديت هايش رسيده و از اين راه ميزان سازگارى او افزايش پيدا می کند. درمان بينشى را مىتوان براى يك فرد و يا يك گروه به كار برد. اگر چه تعداد درمانهاى بينشى زياد است ولى در يك نوع آن كه درمان «مراجع – محورى» نام دارد، هدف فراهم كردن يك جو حمايتى عاطفى و هيجانى براى مراجع است كه در اين جو آرام مراجع بتواند به نيازهاى واقعى روانى خود بينش و شناخت درستی پيدا كرده و از طريق آن به سازگارى نسبى نايل آيد.
نوع ديگر از درمان مبتنى بر بینش «شناخت درمانى» است. شناخت درمانى يك نوع از درمان بينشى است كه در آن تأكيد به باز سازى فرآيند شناختى براى دامنه گستردهاى از اختلالات روانى دارد؛ ولى بيشترين كاربرد آن براى درمان افسردگى است. استفاده از اين روشها از سوى روحانيون براى ارتباط بينشى و تغيير در رفتارهای افراد و گروههاى نوجوان نيازمند درمان، بسيار آسانتر از ديگر افراد و متخصصان است؛ زیرا ارتباط معنوی و بدون چشم داشت از سوی روحانیون و عالمان اسلامی موجب می شود که شخص در بهره گیری از درمان احساس توقعی از سوی درمانگر نداشته باشد. ایجاد وابستگی به قدرت فرامادی به نام خدا به شخص این امکان را می دهد که در مشکلات خویش به شخصی قدرت مند تکیه کند و احساس کمبود و ناتوانی نداشته باشد.
درمان رفتارى كه مبتنى بر اصول يادگيرى از راههاى تقويت رفتارهاى مناسب انجام مىپذيرد، كوشش مستقيم در حل مسايل و مشكلات اين دسته از نوجوانان است.
بهترين روش كه روحانيون مىتوانند از آن بهره گيرند، حساسيت زدايى تدريجى است كه از راه اين روش پاسخهاى اضطرابى نوجوانان را كاهش داده و يا از ميان مىبرند. در اين روش فرض بر اين است كه بيشتر اضطرابها و رفتارهاى ناهنجار نوجوان از راه يادگيرى و يا از راه تقويت در گذشته به دست آمدهاند. بنابراين براى كاهش و يا از ميان بردن اين ناهنجارىهاى آموخته شده بايستى نوجوان را در موقعيتهاى قرار داد تا از اضطراب و ناهنجارىها دور گردد و به تدريج هنجارهاى مناسب جايگزين گردد. در حقيقت روحانى در نقش ارايه كننده مشاورهاى عمل مىكند و به نوجوان این فرصت را می بخشد تا خود را در موقعیت بهتر و برتری قرار دهد و گذشته را به دست فراموشی بسپارد. گذشته ای که پر از اشتباهات و شکست های پیاپی و سرخوردگی است. روحانی با حساسیت زدایی و ایجاد دانشی نوین نسبت به خود و هستی به نوجوان این امکان و فرصت را می دهد که به نوعی دیگر به خود بنگرد و فعالیت های خویش را ارزیابی نماید.
تكوين نگرش در نوجوانان
نگرش، حالتى روانى و ذهنى است كه آثار، پيامد و برآيند آن در گرايش و حالت عملى انسان ظاهر مىشود.
براى نگرش مىتوان مؤلفه هاى سه گانه اي چون عنصر شناختى شامل اعتقادات و باورهاى شخصى كه همان عنصر بينشى است؛ عنصر احساسى و عاطفى و نیز عنصر تمايل به عمل و آمادگى پاسخگويى به شيوه خاص را مطرح ساخت.
از ويژگىهاى نگرش نيز مىتوان به ارزشی بودن و ثبات و دوام آن اشاره كرد. عنصر بينشى و ويژگى ارزشی بودن موجب مىشود تا فرآيند تغيير نگرش را بسيار پيچيده كند. هنگامى فرد داراى بينش و شناختى خاص نسبت به جهان بیرونی و هستى است و یا براى نگرش خود ارزشى برابر با واقعيت مىبيند و در حقيقت بر اين باور است كه نگرش او مساوى با واقعيت و بيانگر آن است، براى نگرش خود ارزش و اهمیت خاصی قايل مىشود كه این اهمیت گزاری و ارزش دهی تغيير آن را دشوار مىسازد. همين ويژگى هم چنین موجب مىشود تا نگرش از عنصر پايدارى و تداوم برخودار گردد.
به هر حال نگرش، مجموعهاى از شناختها، باورها، عقايد، واقعيات و دانستههايى است كه حاوى ارزشیابىهاى مثبت و منفى همراه با عنصر احساس و عاطفه است. نگرش هم چنین باعث ايجاد رفتارهاى معينى در انسان مىشود.
تنها با تغيير در بينش شخصى مىتوان تغييراتى را در نگرش اشخاص پديد آورد؛ زيرا عنصر عاطفى و ارزشی نمىگذارد تا از راه ديگر در نگرش اشخاص تغييرات دلخواهى را پديد آورد.
براى شناخت و تبيين اين مسأله نگاهى كوتاه و گذرا به مسأله چگونگى تكوين و تشكيل نگرش در اشخاص مىاندازيم؛ زيرا در روان شناسی هدف آن است تا در نگرش ها به ویژه نگرش های منفی نوجوانان و جوانانی تغییر ایجاد کنند. به سخن دیگر از آن جایی که تغییر دادن نگرش ها نیازمند مطالعه چگونگی شکل گیری آن هاست و این تغییر نگرش نسبت به دنیای نوجوانان امری ضروری و در باره برخی از ایشان که از تعادل شخصیتی برخوردار نیستند، از بایستگی فزون تری برخوردار است، در این بخش به بررسی آن می پردازیم.
عنصر شناختی نگرش ها بر پایه گفته های صاحب نظران و اندیشمندان به همان طريقى كسب مىشود كه ما واقعيات، دانشها يا باورها را مىآموزيم. در اين اكتساب، فرآيندهاى بنيادى چون تداعى، تقويت و تقليد نقش اساسى را بازى مىكنند. كودك و نوجوان در معرض برخى اطلاعات درباره جهان پيرامون خود قرار مىگيرد و با تشخيص و كسب نگرش ويژهاى نسبت به آن و شايد هم با انجام عملى در ارتباط با آن، اطلاعات موجود مورد تقويت و تایید قرار مىگيرد و به اين ترتيب آنها را مىآموزد. افزون بر اين، تقليد و همانند سازى نيز در اين نوع يادگيرى داراى اهميتاند. كودك باورها و رفتارهاى خود را از والدين از راه تقلید و همانند سازی یاد مىگيرد.
به هرحال نگرش، امری اکتسابی و قابل آموزش و پرورش و نیز تغییر و دگرگونی است. در این جا به مهم ترین عوامل تکوین نگرش ها پرداخته می شود.
عوامل تكوينى نگرشها را مىتوان به چهار عامل اصلى نسبت داد:
1. نيازهاى شخصى: فرد در جريان فعاليتهاى خود براى رفع نيازها با موانع و مشكلاتى رو به رو مىشود كه نگرش ويژهاى را براى او پديد مىآورد. شخص به عواملى كه او را در جهت رساندن به نيازهايش كمك و يارى كردهاند، نگرش مثبت و موافق مىيابد و آن را درست و مطابق واقعیت ارزیابی می کند. بنابراین اگر امام جماعت مسجد در برآورد نیازهای روحی و معنوی شخص وی را کمک کند و یا از بروز افسردگی شدید و مشکلات روانی دیگر باز دارد، شخص نسبت به دین به طور کلی احساس خوشایند خواهد داشت و آن را عنصر مهم و اساسی در زندگی بشر برآورد می سازد. هم چنین اگر بر خورد نادرستی از سوی امام جماعت خاص نسبت به مشکلات خویش ببیند آن را تعمیم و گسترش داده و به دین و ارزش های آن واکنش منفی پیدا می کند.
2. كسب اطلاعات: اطلاعاتى كه از كسى يا چيزى كسب مىكنند از عوامل اصلى ايجاد نگرشى است؛ مانند اطلاعاتی که از طریق امام جماعت مسجد و یا رادیو و تلویزیون و یا روزنامهها و اشخاص کسب می شود؛
3. تعلق گروهى: نگرش شخصى، نماينده اعتقادات و سنتهاى گروه هايى است كه با آنان همكارى و همراهى مىكند. والدین می توانند در این حوزه نقش مفید و سازنده ای ایجاد کنند. انتخاب نوع مدرسه و محیط اجتماعی که نوجوان در آن پرورش می یابد، زمینه ای مناسب برای انتخاب گروه مناسب را نیز فراهم می آورد. کودک و نوجوان به طور طبیعی گروه دوستان را از محیط خود انتخاب می کند. این محیط شامل مدرسه و اقوام و آشنایانی است که والدین با آنان ارتباط دارند. در جهان امروز شبکه جهانی اینترنت نیز ابزاری برای ایجاد گروه و انتخاب دوستانی است که در دنیای مجازی با آنان سر و کار داشته و از آنان و همراه آنان واکنش نشان داده و نگرش خود را سامان می دهد. بنابراین اگر محیط اجتماعی کودک و نوجوان از گروه های سالم و مثبت باشند، افرادی که نگرش وی را می سازند نیز همین گروه خواهند بود. این گونه است که گروه های مذهبی و مسجدی می توانند خود را یافته و گروه های خاص خود را شکل کند.
4. شخصيت فرد: نگرش آينه تمام نماى شخصيت انسان است. در قرآن آمده است: «كُلٌّ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» هر كسى بر اساس شخصيت خود عمل مىكند. پیش از این گفته شد که عمل و رفتار زاييده گرايش است كه آن نيز زاييده نگرش و بینش مىباشد. در ميان هر گروه، اشخاص، تفاوت هایی با دیگر افراد گروه دارند و این گونه نیست که از هر نظر افراد و اعضای یک گروه همانند هم، فکر و یا عمل کنند. این تفاوت برخاسته وانگيخته شخصيت هر فردی است. بنابراین در هر گروه علایق هر شخصی می تواند با اعضای دیگر گروه متفاوت باشد. از این روست که هر شخصی با توجه به علایق خود می تواند در گروه های چندی عضو شود. بنابراین در تحلیل ها درباره گروه ها و کارکردها آن می بایست به این نکته توجه داشت که انسان هر چه با گروه همراه و همگام باشد باز علایق شخصی متفاوتی از گروه ممکن بروز دهد و بر اساس شاکله و شخصیت وجودی خود عمل کند.
شخص با توجه به نیازهای خود می کوشد تا از طرق مختلف از جمله گروه های هم سالان آن را برآورده سازد. در شرایط مختلف نیازها و علایق مختلفی پیدا می کند و می کوشد در هر شرایط با توجه به مقتضیات و علایق و راهکارهای برآورد نیازها با افراد و گروه های خاص ارتباط برقرار کند. از این جاست که مساله شیوه های ارضای نیازهای نوجوانان خود را مطرح می سازد. برای بررسی این مساله به مطالبی در این بخش توجه داده می شود.
تغيير در شيوه ارضاى نيازها
نیازهای نوجوانان همانند بزرگسالان از تنوع و تعدد بسیاری برخوردار است. نوجوانان می کوشند تا به راه ها و شیوه های مختلفی این نیازها را برآورد سازند. نیازهای نوجوانان همانند بزرگ سالان در حوزه های شناختی و نگرشی و عاطفی و مانند آن دسته بندی می شود. با این تفاوت که در نوجوانان هر یک به صورت افراط بروز و ظهور می کند. این مساله به اختصاص به مسایل معنوی و یا مادی ندارد.
نوجوان همانند بزرگ سالان در جست و جوی ارضای نیازهای خویش و یا دست کم بخشی از آن به مساجد و اولیای آن رو می آورد. امام جماعت می تواند به بخشی از این نیازها پاسخ دهد. برای ارضای این نیازهای انسانی شیوه های مختلفی ممکن است وجود داشته و یا پدید آید. به عنوان نمونه عواطف انسانی را می توان از راه های مختلف پاسخ داد و ارضا کرد و یا اوقات فراغت را به اشکال مختلف و متنوع ای می توان پر کرد. این پرسش مطرح است که کدام یک از این راه مفیدتر و یا آسان یاب تر است؟ به طور طبیعی شخص به سوی راه ها و روش های کشیده می شود که آسان تر باشد.
دگرگونى در شيوه ارضاى نيازهاى انسانى يكى از علل و عوامل كاهش يا افزايش تمایل و ارتباط با يك نهاد اجتماعى چون مسجد مىباشد. به اين معنا كه مساجد بخشى از نيازهاى معنوى و شناختى مردم را تأمين مىكنند. حال اگر بخشى از اين نيازها مانند شناختى و آموزشى از راههای دیگری تأمين شود، علتى براى كاهش بهره ورى آن نهاد مىشود. منشأ تغيير و ترجيح مىتواند يكى از دو امر زير باشد:
الف: پيدايى سازمانها يا نهادهاى جايگزين: در دورهاى نهاد مسجد افزونتر بر نقش ذاتى و كاركرد عبادى، نقشهاى ديگرى را ايفا مىكرد. در هر دوره ی زمانى به جهت شرايط و مقتضيات از مساجد كار كردها و انتظارات متفاوتى خواسته و از طريق آن بر آورده مىشد. در دورهاى به عنوان مركز حكومت يا نهاد داورى و قضاوت و در دورهاى به عنوان نهاد آموزشى و در دوره به عنوان پايگاه بسيج نظامى و انتظامى عمل مىكرد. با توجه به كاركردها و افزايش و يا كاهش نقشهاى مساجد، گرايى با واگرايى تشديد يا تضعيف مىشد. از اين رو در بررسى ها و تحليلها مىبايست با توجه به كار كرد اصلى مساجد يعنى ابعاد آموزشى دينى و انجام مناسك به حضور و يا كاهش آن قضاوت و داورى كرد.
به سخنى ديگر با توجه به اين كه كنشهاى انسان را غالباً انگيزههاى متعدد و متفاوتى حمايت مىكند، از جهت اهميت و قدرت برانگيزندگى با هم متفاوت و در سطوح مختلف هستند. در هر صورت، ضعيف شدن يك يا چند انگيزه، تمايل به انجام آن كنش را كاهش مىدهد. كنش حضور در مسجد نيز از همين قاعده عمومی پيروى مىكند؛ يعنى با ايجاد سازمانهاى جايگزين و انتقال همه یا بخشی از كاركردهاى فرهنگى، سياسى و رفاهى مساجد به نهادهای جایگزین، تمايل افراد براى حضور در مسجد كاهش مىيابد. اما اين كاهش به معناى كاهش تقاضاى مسجد نيست؛ زيرا كار كرد اصلى مسجد، برآورده كردن اين دسته از نيازها نبوده و نیست تا با افزايش و يا كاهش، حكم و داورى به جذابيت و گرایش يا واگرايى مردم و یا بخشی از جامعه از مساجد شود.
بنابراین اگر کسانی که پیش از این برای گرفتن وام یا کارهای مشاوره و قضایی و حکمیت به مساجد می آمدند ولی اکنون به شورای حل اختلاف و یا نهادهای انتظامی و بانک های دولتی و یا قرض الحسنه مراجعه می کنند و به مسجد نمی آیند، نمی توان حکم کرد که گرایش به مسجد کاسته شده است و مسجد در جلب و جذب اشخاص ناتوان شده است؛ زیرا در این صورت به مسجد به عنوان ابزاری برای برخی از امور دیگر که ماموریت و کارویژه آن نیست نگریسته می شده است و نگاه ابزارى هر چند که در جلب و گرایش بخشی از اشخاص جامعه موثر بوده است ولی این حضور به هدف نگاهی غیر اصیل و ابزار به مسجد بوده است که نمی تواند معیاری برای داوری و سنجش باشد.
خلاصه آن که در تغيير در شيوه ی ارضاى نيازهاى ناشى از پيدايى سازمانهاى جايگزين چون آموزش و پرورش يا نهادهاى نظامى و انتظامى و دادگسترى و كاهش توان كار كردى مساجد و در نتيجه افزايش تمايل مردم به تأمين نيازهاى جمعى به شیوهاى غير از حضور در مساجد و كاهش حضور به معنای ناتوان مسجد نیست و حکم به واگرایی نمی توان کرد؛ زیرا تغییرات در شیوه ارضای خواسته به اشکال مختلف خودنمايى مىكند که یکی از آن ها این شکل است. به عنوان نمونه اگر اداره پست در زمانی به امر بانکی مشغول شود و مردم نیازهای خویش را از طریق آن انجام دهند و سپس امور بانکی از پست جدا شود و شمار مراجعان به آن کاهش یابد این به معنای عدم کارکرد درست اداره پست است و یا بازگشت به کارویژه خود که به این شکل خود نمایی می کند؟ بی گمان کسی در مقام داوری بر اداره پست و کارکرد آن خرده نمی گیرد که ناتوان از ارضای همه نیازهای مراجعان از جمله امور بانکی است.
آن بخش از كاهش حضور مردم در مساجد كه به پيدايى سازمانهاى جايگزين مربوط مىشود، بازتاب فرآيندى عادى است كه همراه با پيچيده و كامل شدن جوامع اتفاق مىافتد. اين مسأله در آسيبشناسى علل كاهش به عنوان علتی از علل مورد تحليل و ارزيابى قرار نمىگيرد؛ زيرا بيرون از كاركرد اصلى و به عنوان كاركرد اقتضایى و تحت تاثیر شرايط زمان و مكانى خاص اتفاق افتاده است؛ مانند پناهگاه شدن مساجد در زمان جنگ و قحطى و بحرانها و یا پايگاه شدن در هنگام بروز بلاى طبيعى و جنگ.
بنابراين كاهش حضوری این گونه، موجبات هيچ گونه نگرانى را فراهم نمىآورد و در تحليلها نقشى را ايفا نمىكند. اما بخشى از كاهش حضور مردم در مساجد كه به كاهش توان كار كردى مساجد ارتباط مىيابد، دلالت بر خلأها و كاستىهايى دارد كه بايد به دنبال رفع و بر طرف كردن آنها بود. بديهى است براى دست يابى به اين هدف، مساجد بايد بر فعاليتهای فرهنگى و ديگر جاذبههاى خود بيافزايد. بهترين و مؤثرترين عامل در افزايش توان كار كردى مساجد يارى خواستن از امامان جماعت شايسته، كار آمد، اهل خلوص، فعال، خوش رفتار، فروتن و داراى سعه صدر و توانمند در برقرارى ارتباط صميمى با قشرهاى مختلف به ويژه گروه هدف است. نكته مهم در تقويت توان كار كردى مساجد به تمركز بر ايفاى آن دسته از كاركردهاى اختصاصى ويژه مساجد است كه از عهده سازمانها و نهادهاى رقيب بر نمىآيد. مساجد با برخوردارى از معنويت خاص و كاركردهاى ويژه و انحصارى و غير قابل رقابت و به ويژه در زمينههاى تربيتى مىتوانند در جلب و جذب و افزايش حضور مردم در مساجد مؤثر باشند.
به نظر مىرسد كه مساجد بيش از پيش به نقش آفرينى و تحول سازى در سطوح جامعه در دورههاى گذشته پرداخته است. از اين رو هر اندازه فعاليتها و كاركردهاى متنوعتر بيشترى ارايه دهد، مسلماً از زمينه جذابيت و اقبال بيشترى برخوردار خواهد بود. البته اين نه به آن معناست كه كاركردهاى ذاتى آن فراموش يا ناديده گرفته شود. هر چند اقبال به جهات كاركردهاى اقتضایی و جنبى در حقيقت به معناى اقبال به مسجد تلقى نمىشود، ولى از آن جايى كه بسترى براى ارتباط گروهها و اقشار مختلف سنى و علمى به مساجد مىشود، مىتواند مهم و ارزش مند تلقى شود.
ب: كاهش توان كار كردى مساجد در جامعه بى ارتباط با نقش و مسئوليت مسئولان، كارگزاران و امامان مساجد نيست. يكى از شرايط بسيار ضرورى جهت ايفاى مطلوب كاركردهاى معنوى، فرهنگى، سياسى در مساجد، آگاهى از مقتضيات زمان و شرايط است. كشف نيازها و مقتضيات هر زمان، تأثير مستقيم و ارتباط تنگاتنگى با کاهش و افزايش حضور دارد. در حقيقت شناخت نيازها و علايق مخاطبان از اصلىترين علل در گرايش یا واگرايى است.
ج: مقطعى بودن بعضى از نيازها، در حقيقت تأكيدى بر دورهاى بودن بعضى از نيازها و كاركردهاى مساجد است. بنابراين بخشی از پديده كاهش حضور در واقع امری بديهى و عادى است و از آن گريزى نيست.
هویت بخشی دینی
گفته شد که هدف از طرح مسأله، هويت بخشيدن به نسل جوان ايرانى اسلامى است. هويت دينى رابطه ميان آدمى و دين را تبين مىكند و پيامدهاى آن، احساس تعهد و مسئوليت در قبال ارزشها و باورهاى دينى است. برخى از صاحب نظران، مسئوليت پذيرى را عنصر اصلى هويت دينى بر شمردهاند. از اين رو ميان مسئوليت پذيرى و هويت دينى رابطه دو سويهاى ثابت مىشود؛ به اين معنا كه هر چه هويت دينى در شخصى افزايش يابد، مسئوليت پذيرى نيز به همان اندازه تقويت مىگردد؛ و در مقابل كاهش و يا بحران در هويت دينى، كاهش محسوسى در مسئوليت پذيرى افراد به جا مىگذارد.
بنابراين مىتوان اين گونه تصوير كرد كه ميان مسئوليت پذيرى و هويت دينى اشخاص رابطه معنا دارى وجود دارد. كاهش مسئوليت پذيرى در شخص بيانگر بحران هويت دينى و يا ترديد در بنيادهاى آن مىباشد.
با توجه به آن چه گفته شده، مىتوان نتيجه گرفت كه بحران در هويت دينى شخص يا گروههاى سنى خاص، اختلال و يا آشفتگى در ميان آنان، مسئوليت پذيرى و نیز ضمانت اجرايى گزارهها و آموزههاى دستورى دين از سوى جوانان را كاهش مىدهد. اختلال در هويت دينى سبب مىشود، شخص واكنش مثبتى در برابر گزارهها و آموزههاى دينى از خودشان ندهد. مسئوليت گريزى و بى تفاوتى از آثار بحران يا فقدان هويت است كه نسبت به دين به شكل دين گريزى، بى توجهى به آموزههاى دستورى آن،هم چنین واگرايى از شعاير، مناسک و نمادهاى دينى بروز مىكند. جوانى كه گرفتار بحران و هويت (چه دينى و چه غير دينى) است، نسبت به مسئوليتهاى اجتماعى خود واكنش مثبتى بروز نمىدهد و تمايل به واگريى اجتماعى، تخريب سنتها و عادات ملى و عرف اجتماعى و ناديده گرفتن اصول و ارزشهاى اجتماعى در وى شدت مىيابد و از نظر روانى گرفتار افسردگى، زود رنجى، درون گرايى و اضطراب است.
بحران هويت دينى نيز به اشكال مختلف اجتماعى و روانی در شخص تظاهر مىكند كه كاهش تعهد و مسئولیت در برابر آموزههاى دستورى دين و نیز نمادهاى دينى از جمله اين آثار است. اختلال و آشفتگى در هويت دين سبب ضعف ديندارى و کاهش تعهد و مسئوليت پذيرى در قبال گزارههاى دينى مىشود.
بستر بحران هويت را مىبايست در امور و مسايل درون و برون شخصيتى افراد جست. هر گاه فرد نتواند ميان خود و ارزشهاى پذيرفته شده دينى رابطه درست، منطقى و عاطفى ايجاد كند، گرفتار بحران و اختلال در هويت دينى مىگردد. پيامد طبيعى اين اختلال و بحران، وازدگى از ارزشهاى دينى و مسئوليت گريزى دينى است. عوامل متعددى موجب مىشود تا شخص نتواند ميان ارزشهاى پذيرفته شده دينى و خود، رابطه درستى برقرار كند.
بحران نوجوانى و جوانى به عنوان عامل درونى از سویی و فقدان ارتباط منطقى و سالم ميان خواستهها، انتظارات و ارزشهاى دينى به عنوان عامل برونى مىتواند نقش موثر را ايفا كند. از اين رو، در اين بخش به مباحثى چون اقتضائات طبيعى نوجوانی و جوانی به عنوان گروههاى سنى هدف در طرح، خواستهها و انتظارات دين از او و در مقابل خواسته ها و انتظار بشر ( در این جا نوجوانان و جوانان)از دين پرداخته مىشود.
پاسخ گویی به اقتضائات سنی و دوره ای
برای دوره نوجوانی و جوانی اقتضائاتی است که روان شناسان و جامعه شناسان و پیش از ایشان اولیای و پیشوایان دین بدان ها پرداخته اند و در آموزه های قرآنی روایات زیادی به مسایل جوانی اشاره شده است که می توان از تهور و شجاعت و نوگرایی و مانند آن اشاره کرد. هر کسی در فضایی رشد می یابد و در دوره و زمانی خاص شخصیتش شکل می گیرد و در این تشخص یابی با مشکلات و فضایی خاصی درگیر می شود که به آن اقتضائات سنی و دوره ای گفته ای می شود. به این معنا که برخی ارتباط تنگاتنگی با سن و سال شخص و برخی مرتبط به اوضاع و زمانه ای است که در آن به سر می برد و رشد می کند. بنابراین گاه سخن از فرزند زمانه بودن و گاه از اختلاف نسلی سخن به میان می آید. بحران های جوانی یکی از اقتضائات سنی است که در این جا بدان پرداخته می شود.
توجه دهی به بحرانهاى جوانى؛ بحران هويت
هويت جوان تحت تأثير عوامل و مؤلفههاى فراوان شناخته و ناشناخته درونى و بيرونى شكل مىگيرد. عواملى چون وراثت، خانواده، جامعه، مليت، زيست بوم، طبقه اجتماعى، فرهنگ عصری ملى و جهانى، ميزان تحصيلات، نوع تخصص، ديانت، گرايشهاى سياسى و بسيارى از مؤلفههاى ناشناخته ديگر، منشأ و عامل تغييرات و ظهور مقتضياتى است كه در شكلگيرى هويت جوان تأثير گذارند. از اين رو، مىبايست اين عوامل در ساماندهى مناسبات با اين گروه سنى و یا ايجاد و ارتباط سالم و منطقى مورد توجه قرار گيرد و از نظر كمى و كيفى به دقت در آنها تأمل شود.
روان شناسان براى تحول شخصيت نوجوان و جوان از نظر شكلگيرى هويت سه مرحله را مورد توجه قرار مىدهند. هر يك از اين مراحل، اقتضائاتى دارد كه در ايجاد ارتباط و تخاطب و تعامل با اين گروه سنى مىبايست مدنظر قرار گيرد؛ به نظر روان شناسان تحول شخصيت، از نظر شكلگيرى در اين سه مرحله زير پديد مىآيد:
1. در مرحله نخست، شخص نسبت به وضعيت كنونى خود دچار ترديد مىگردد و واكنش انكارى نسبت به عواملى كه شخصيت كنونى او را شكل و هويت بخشيدهاند، از خود بروز مىدهد. از اين رو، اين مرحله را مرحله «بحران هويت» بر شمردهاند؛ زيرا شخص به گونهاى از هويت موجود گريزان و نسبت به عوامل شكل دهنده با ترديد برخورد مىكند. ترديد در همه چيز و شك گرایی نسبت به اموری كه نسبت به آنها يقين و قطع داشته، از نشانههاى بحران اين دوره سنى است.
اين مرحله با تظاهرات روانى جزئى در سن نوجوانى آغاز مىشود. نوجوان هنوز كاملا باورها و تلقيات ذهنى خود را به جهت سازش يافتگى دوره كودگى، نگسسته، ولى گسست پارهاى از آنها را آغاز كرده است. همين آغاز گسست، نخستين تكانشهاى روانى را موجب مىشود. زود رنجى، پرخاشگر، ناآرامى، افسردگى، درون گرايى و نوسانات خلقى و روحى از جمله تظاهرات اين دوره است.
2. در وهله دوم، همگرايى و كنشهاى ارتباطى در او تقويت مي شود. جوان مىكوشد تا با بيرون از خود، ارتباط و تعادل سازندهاى را برقرار كند. اين همگرايى و اجتماعى گرايى به اشكال مختلف در وی تظاهر مىكند. همگرايى، تظاهرات متعدد، پايههاى سازمان يافته و نیز ذهنيتهاى تازهاى را در او پديد مىآورد. نوجوان در برابر محيط خود، وضع مشخص و معين به خود مىگيرد و براى روش زندگى خود، شيوه رفتارى معين و ثابتى را اتخاذ مىكند.
اين مرحله، از يك سو، مرحله در خود فرو رفتن و به درون خزيدن است؛ زيرا نوجوان به بازكاوى ساختهاى ذهنى و تحليل پديدهها و رخدادهاى زندگى خود در تعامل با دیگرى و جهان بيرونى مىپردازد و مىكوشد تا نخست جايگاه خود را در اجتماع و جهان بشناسد و شيوه تعامل با بيرون را در تصوير ذهنى ترسيم و باز سازى كند و آن گاه بر پايه شناخت خود، قدرت و توان و نيز ظرفيتها کنش ها و واکنش هاى بيرونى، تعامل خود را با ديگرى و بيرونی، سازمان دهى نماید.
4. مرحله سوم، آغاز تعامل حقيقى و عملى با جامعه و بيرون است. در اين مرحله نوجوان به نقطه اى از باور مىرسد كه مىتواند به عنوان يك بازيگر وارد صحنه اجتماع شود. به تدريج نوعى گشايش در تمركز و درون گرايى پيشين وى پديد مىآيد و از خود به بيرون مىخزد.
نوجوان در اين مرحله شخصى فعال و مثبت است. اين تحول به مفهوم از خود بيرون آمدن و پايان بحران است. در اين دوره شخصيت و سازمان روانى او ثبات يافته، يكپارچه شده و استقرارى به نسبت کامل مىيابد و تحت تاثیر شرایط و کنش های بیرونی و درونی به سادگی فرو نمی ریزد.
اريك اريكسون درباره مراحل سه گانه رشد نوجوان و بازيابى شخصيتى وى مىنويسد: دوره نوجوانى، دورهاى است كه شخص با بحرانى روانى اجتماعى رو به رو مىشود. بحرانى كه از سه محور وى را احاطه مىكند. به نظر وى بحرانهاى بيولوژيكى، روانی و فرهنگى، عمدهترين بحرانهاى دوره نوجوانى است. از نظر بيولوژيكى، بدن نوجوان دگرگونىهاى محسوس و قابل ملاحظهاى پيدا مىكند و با تحريكات جنسى همراه مىشود. در وهله نخست، نوجوان بايد خود را با اين تحولات و تغييرات جديد جسمى و جنسى سازگار نمايد.
به لحاظ روانى نيز نوجوان، داراى نيازهاى متنوعى است. نيازهايى كه گاه براى او شناخته شده و گاهى ناشناخته است. يكى از مهمترين نيازهاى روانى اين دوره، تعريف «خود» است؛ زيرا نوجوان مىبايست بتواند زندگى گذشته و هويت دورههاى قبلى خويش را با وضعيت كنونى و جديدش پيوند دهد. گسست ميان حال و گذشته، بحران هويتى وى را دامن مىزند؛ بنابراين به باز تعريف خود اقدام مىكند تا گذشته و حالش را به هم پيوند زند.
بحران فرهنگى ارتباط تنگاتنگى با هويت اجتماعى او دارد. به اين معنا كه پيامد بحران فرهنگى در رفتار اجتماعى بروز مىيابد و تظاهرات آن را به اشكال متفاوت و متنوع اى خود را نشان مىدهند. وى در اين دوره در برخورد با انتظارات فرهنگى جامعه مىبايست خود را هماهنگ و سازوار نمايد. از اين رو، دچار نوعى نگرانی و تعارض شخصیتی و فشارهای روحی و روانی مضاعف مىشود. انتظارات فرهنگى و اجتماعى جامعه و جهان بيرونى و ظرفيت تعامل با اين انتظارات وى را دچار مشكل دو چندان مىكند. به اين جهت لازم است ظرفیت و توانمندى خود را با توجه به انتظارات فرهنگى و اجتماعى جامعه، شناسى و سازگار نمايد. این برای بسیاری از نوجوانان به سادگی و آسانی ای که گفته می شود، نیست . بنابراین نیازمند توجه بیش تری از سوی بزرگسالان و والدین و متولیان فرهنگی از جمله ائمه جماعات مساجد دارد.
شخصیت بخشی به نوجوان
چنان که بارها گفته شد، نوجوانى دورهاى است كه شخصيت و هويت فرد شكل مىگيرد و تغييرات محسوس و مهمى رخ مىدهد؛ از اين رو، اتخاذ رفتارى مثبت و سالم و نیز نهادينه شدن اين گونه رفتارهاى سازنده و مثبت در شخص مىتواند آينده فرد و هم چنین جامعه را به جهت حفظ هنجارها و ارزشها بيمه نمايد. جامعه پذيرى و فرهنگ پذيرى در اين دوره عامل مهمى براى حفظ جامعه و فرهنگ و سنتهاى آن است.
ويژگىهاى انحصارى دوره نوجوانى اين امكان را به نخبگان و رهبران جامعه مىدهد تا جامعهاى سالم و به دور از كژ روىها و ناهنجارىها پديد آورند. ويژگىهاى مهمى كه براى دوره نوجوانى بر شمردهاند، مىتواند به جاى امرى ضد ارزشى و منفى، ظرفيت مناسبى براى رشد و تعالى فرد و جامعه فراهم آورد و تهديدها را به فرصتها تبديل كند. در اين جا به شمارى از ظرفيتها و ويژگىهاى اين دوره اشاره گذار مىشود تا باشد كه اين به ظاهر تهديدها با شناخت درست به فرصتها تبديل گردد و ارزش ها و سنت های سازنده و مثبت جامعه را تضمین کند.
1. تحول گرايى: جوهره وجودى نوجوان و جوان، تحول خواهى و تحول گرايى است. ايجاد و تحول مثبت، رشد و حركت به پيش از ويژگىهاى ذاتى آنان مىباشد. حضور آنان در برنامه ريزى و برنامه سازى به جهت انگيزشى مىتواند در شخصيت سازى مثبت آنان مؤثر باشد. قرآن در آیاتی چند به این ویژگی نوجوانان و جوانان اشاره کرده است که نمونه های عینی آن جوانی به نام حضرت ابراهیم(ع) و جوانان کهف هستند که خواستار تحول در بازخوانی سنت ها و اندیشه های شدند که بر جامعه حاکم بود و خداوند را در این بینش و نگرش به دست فراموشی سپرده بود. آنان با تحول گرایی خاص خویش خواستار بازخوانی بینش دینی شده و در این راه نیز به تلاش و مبارزه اقدام نمودند.
2. انرژى و نشاط: نوجوانى و جوانى دوره نشاط و انرژى است. از نظر جسمى و روانى در مقطعى قرار دارند كه قواى جسمى و جنسى آنان در حال رشد و بالندگى مضاعف است. اين ظرفيت به آنان فرصت حضور جدى در همه صحنههاى اجتماعى را مىبخشد. بهرهگيرى درست از نشاظ جوانى نيازمد برنامه ريزى و هدايت آن به سوى فعاليتهاى سازنده و مفيد است.
3. شادابى: افزايش سرشار نشاط نوجوانى و جوانى به آنان شادابى و طراوت خاصى مىبخشد؛ نيروهاى آزاد شده بسيار جوانى، موجب مىشود تا از سرزندگى و شادابی ويژهاى برخوردار باشند. همين مسأله عاملى براى واكنشهاى سرد آنان نسبت مسايل كهنه، تكرارى و ضد شادابى است. بنابراين شادى طلبى و نوگويرايى را مىبايست از ويژگىها و پيامدهاى طبيعى نشاط سرشار و طراوت بسیار زیاد اين دوره دانست.
4. لطافت روحى: روح و روان نوجوان و جوان نسبت به سنين ديگر، لطيفتر، پاكتر و حساستر است. كنشها و واكنشهاى آنان بر پايه اين اصل شكل مىگيرد و متأثر از حركتهاى عاطفى بیش تر از عقلی عمل مىكند.
5. شجاعت و تهور از خصيصههاى دوره نوجوانى و به ويژه جوانى است. فقدان علاقه به دنيا و مسايل دنيوى و مادى، روح آزادگى را در ايشان تقويت مىكند. در برخوردها و كنشها، تهور و شجاعت شگفتی از خود بروز مىدهند و از محافظه كارى به دور مىباشند.
6. همگرايى و فعاليت جمعى از ديگر ويژگىهاى شخصيت دوره جوانى است. نشاط و قدرت روز افزون از يك سو و انگيزه و تمايل درونى به خود اظهارى و رقابت با همسالان، آنان را به درون جمع و گروه هدايت مىكند. تشكيل گروههاى همسالان با انگيزه های متفاوت اجتماعى و فرهنگى، بر آيند اين ويژگى دوره سنی نوجوانی و جوانی است.
7. خود بيگانگى: جوان با آن كه در ميان اعضاى خانواده، همسالان، خويشان و جامعه انسانى زندگى مىكند و با آنان ارتباط دارد، از نوعى گسست عاطفى و ناهمزيستى روانى رنج مىبرد كه از آن، به احساس بيگانگى از خود يا احساس نا خود بودن، تعبير مىشود.
8. بى هويتى: نتيجه طبيعى از خود بيگانگى، احساس بى هويتى است. اين مسأله زمانى تشديد مىشود كه از كودكى بريده و ارتباط درست و منطقى با جامعه بزرگسالان و حتى همسالان برقرار نكرده باشد. وى خود را شخصى مىيابد كه هويت خود را از دست داده است. هويتى كه در كودكى داشته و اكنون از آن بريده است. فقدان امنيت روانى شايد نتيجه ديگر خود بيگانگى و بى هويتی در نوجوانان باشد. از آن جايى كه وضعيت خود را نسبت به بيرون مشخص نكرده و در سر درگمى به سر مىبرد، نوعى احساس نا امنى به سراغ او مىآيد و گسستى ميان خود و ديگران و حتى اشياى پيرامونى مىبيند.
پيچيدگى شخصيتى نوجوانان و جوانان
به هر حال دوره نوجوانى، از نظر علمى داراى نقاط ابهام فراوانى است و بسيارى از ابعاد و جوانب اين دوره شناخته نشده است. نوجوانى دوران مهم و تأثير گذارى از زندگى آدمى است كه آثار و برآيند آن در آينده فردى خود را نشان مىدهد. شناخت ويژگىها و پيچيدگىهاى شخصيت اين گروه سنى، گام نخست چگونگى تعامل با اين گروه عظيم اجتماعى و مؤثر و آينده ساز است.
روان شناسان دوره نوجوانى را به دو مرحله پيش از بلوغ و پس از آن تقسيم كردهاند. سالهاى پيش از بلوغ را مرحله نگرانىها و بحرانهاى جسمى و روانى مىدانند كه همراه با تغييرات و دگرگونىهاى چند گانه و ژرفى است كه ميان كودكى و نوجوانى تمايز محسوس و قابل توجهى به جاى مىگذارد. ساليان پس از بلوغ جنسى و جسمى، مرحله وجد و شور و شباب است.
بنابراين، دوره نوجوانى از مهمترين دورهاى رشد آدمى به شمار مىآيد، به طورى كه از يك نظر مىتوان چنين گفت كه اين دوره واجد چهار تحول و انقلاب بزرگ است كه دورههاى بعدى زندگى بشر را هويت مىبخشد. اين چهار تحول اساسی عبارتند از: ا- انقلاب هورمونى و يا تحول زيست شناختى؛ 2 – انقلاب و تحول عقلانى و يا دوره پديد آيى تفكر انتزاعى؛ 3 – تحول عاطفى يا ظهور عواطف و هيجانات متنوع؛ 4 – تحول ارزشى، اخلاقى و دست يابى به استقلال اخلاقى.[5]
بر اساس نظر روانشناسان، همزمان با دگرگونىهاى دوران بلوغ و پيدايش تمايلات غريزى، احساس روحى خاص و متفاوتى در جوانان پديد مىآيد كه اين احساس ويژه، تمايل او را جهت حركت به سوى مسايل دينى و سير و سلوك، شدت مىبخشد. اين ارتباط و دگرگونى به گونهاى است كه اين دوره را دوره «ماوراى الطبيعى» ناميدهاند. بنابراين در صورتى كه خانواده، دوستان، مدرسه، محيط اجتماعى و ديگر عوامل مرتبط با جوان نتوانند اين احساس نیاز را به مسيرى كه شايسته اوست و موجبات تكامل معنوى و بلوغ فكرى وى را در پى خواهد داشت، هدايت نمايند، آن گاه به مرور زمان و در طى سالهاى بعد همين شخص تبديل به شخصيتى بى هويت و فاقد اصول و خاستگاه فكرى، معنوى و اجتماعى خواهد شد و در مقابل غريزههایى هم چون تهاجم، تخريب، شرآفرينى، آزار رسانى، مال دوستى و شهرتطلبى مىتوانند، وى را از راه اخلاق و انسانيت منحرف و كژ سازند.
بنابراین شناخت حساسیت های این دوره به ویژه در حوزه امور معنوی از مهم ترین مسایلی است که دست اندرکاران تربیت نوجوان می بایست به آن توجه داشته باشند. در این میان ائمه جماعات مساجد و مسئولان فرهنگی مساجد می توانند نقش مهم و مفیدی را در کنار والدین و مربیان آموزشی ایفا کنند. نقش مسجد را نباید تنها به برآورد نیازهای آموزشی و عبادی بسنده کرد. مسجد در این دوره برای نوجوان به عنوان منبع ارضای عواطف و احساسات معنوی و روحانی در کنار منبع رشد شناختی عمل می کند. اگر این کار را مسجد به درستی انجام ندهد، تبعات نخست آن دامن گیر دین و مسجد و سپس جامعه دینی می شود. بزهکاری و نابهنجاری رفتار نخستین برآیند و نتیجه نادیده گرفتن شرایط و مقتضیاتی است که نوجوان در آن قرار گرفته است.
پاسخ گویی به اقتضائات نوجوانی
چنان که بارها بر این نکته تاکید شده، دوران نوجوانى مرحله پر كشمكش و گاه دشوارى در زندگى شخص است. در اين دوره تغييرات زيادى در نوجوان ايجاد مىشود. از آن جايى كه نوجوانى، مقطعى خاص ميان كودكى و جوانى است، نوجوان دوران حساسى را مىگذراند؛ زيرا خود را با رشد سريع جسمانى، پيدايش صفات ثانوى جنسى و اداى مسئولیت اجتماعی و تکليفهاى دينى به صورتى جدىتر مواجه مىبيند. از طرفى والدين و اولياى مدرسه از آنان توقع رفتارهاى پخته و سنجيده دارند و هم اين كه بايد خود را براى ورود به دانشگاه، بازار كار و ازدواج مهيا سازند؛ البته دامها و زمينه بسيارى از انحرافات و ناهنجارىهاى رفتارى، عقيدتى و دينى افراد نيز از همين دوره آغاز و با افزايش سن فرد، اصلاح و تصحیح آن ها دشوارتر و سخت تر مىشود. مهم ترین مشکلاتی که نوجوان با آن رو به رو می شود، عبارتند از:
1. دوران بحران: نوجوانى دورانى پر از دگرگونى و تغييرات است. از اين رو مرحلهاى مهم از زندگى شخص به شمار مىآيد. در اين مرحله هر چه در كودكى رخ داده در وضعيت كنونى او اثر مىگذارد و اتفاقات و تربيت دوره نوجوانى نيز با شدت و حدّت بيشترى در وضعيت زندگى آيندهاش تأثيرات پايدارى به جا خواهد گذاشت؛ از همين رو بسيارى از بزرگسالان به فرصتهاى از دست رفته دوره نوجوانى خويش براى رسيدن به پلههاى موفقيت افسوس مىخورند.
در زمانى كه نوجوان به سرعت با تغييرات جسمانى مواجه مىشود، اجتماع از او مىخواهد كه مستقل و مسئوليتپذير باشد و روابطش را با همسالان بر پایه اصول مسالمت آمیز تنظيم كند.
در اين دوره از نوجوانان خواسته مىشود كه دروس خود را به خوبى مطالعه و با نمراتی خوب قبول و وارد دانشگاه و مدارس عالى شوند. در كنار فعاليتهاى علمى و اجتماعى در حوزه فرهنگى و دينى نيز به تكاليف دينی خود عمل و وظايف شرعى را به خوبى انجام دهد. تلاش براى شدن و آمادگى براى ورود به بازار كار و برخى از انتظارات كه تحقق آن براى نوجوانان و جوانان با توجه به وضعيت جسمانى و روانى و گذر از سويى و واقعيتها و فشارهاى جامعه، كار آسانى براى آنان نيست، موجب می شود که واکنش های سرد و تا اندازه متناقضی از خود بروز دهند.
ميزان سازگارى و توانایى كنار آمدن نوجوانان با بحرانها و مشكلات اين دوران متفاوت است و بستگى به عوامل بسيارى دارد. چنان كه نوجوان به طور همزمان درگير چندين مشكل يا موضوع باشد، امكان بروز بحران و ناسازگاری در او افزايش مىيابد؛ مثلا زمانى كه نوجوان دچار تغييرات جسمانى (بلوغ) شده و مجبور به انتخاب رشتهاى در دبیرستان است، امكان بروز بحران در او بيشتر مىشود.
خانواده و محيط اجتماعى نيز نقشی مهم در شكلگيرى شخصيت نوجوان ايفا مىكند و در ایجاد سازگاری و گذر از بحران وی را یاری می رساند. خانوادهاى که ميان اعضاى آن ارتباطى مناسب و مثبت است؛ يا مدرسهاى كه برخوردار از مربيان آموزشى دلسوز و با تجربهاى مىباشد و یا جامعهاى كه در آن برنامه ريزى به نحوى مناسب انجام و اجرا مىشود و نوجوانان و جوانان در آن احساس امنيت مىكند، امكان بروز بحران را در نوجوان و جوانان كاهش مىدهد.
هم چنين درگيرى كارى والدين، اختلاف آنان، مشكلات مالى، مدارس شلوغ و بسيارى موارد ديگر سبب ايجاد سر در گمى در نوجوانان شده و بحران نوجوانی و ناسازگاری را تشديد كرده و افزايش مىدهد.
پاره ای از مسايل موجب مىشود تا ايجاد هويت مثبت در نوجوانان با تأخير همراه شود؛ زمانى كه شخص به سن نوجوانى مىرسد تا اندازه بسيارى، شخصيت و ذهن او شكل گرفته است. اگر نيازهاى نخستين كودك، گرايش و ميل شديد به عشق و محبت، احترام، امنيت، مهرورزى، به ديگران و بازى و سرگرمى به هنگام و در ست ارضا شود، دوره نوجوانى مىتواند با همه تغييراتش با سادگى و نشاط سپرى خواهد شد.
مسجد در این دوره می تواند در ایجاد زمینه های مناسب برای گذار نوجوان از دوره بحران نوجوانی نقش سازنده و مثبتی را ایفا کند. توصیه به والدین و مشارکت با آنان در جهت ایجاد وابستگی به قدرتی برتر که منشا و سرچشمه همه کمالات و خوبی هاست و نیز تاکید بر تکیه و اعتماد به خدای یگانه می تواند پذیرش شرایط و تحمیلات بیرونی را برای نوجوان آسان کند. باور به این که جهان با همه مشکلاتش زیباست، نوجوان را از پذیرش برخی از دشواری های موجود یاری می رساند و حتی محیط شلوغ مدرسه و مشکلات مالی را باور پذیر می سازد. به گونه ای که نوجوان به آسانی می تواند با آن ها کنار آمده و تعامل مثبت و سازنده ای را در محیط بیرون آغاز کند. از نظر روحی و روانی نیز با تاکید بر حضور دایم و تاثیرگذار خدا در همه چیز از کلی و جزیی، می تواند طمانینه و آرامش خاصی به نوجوان بخشد.
2. استقلالطلبى: نياز نوجوان به استقلال و اثبات وجود، همراه با اين احساس كه او را نمىفهمند، يكى از خصوصيات مهم دوران نوجوانى است. نوجوان مىكوشد تا از دوران كودكى و وابستگى شديد به والدين و ويژگىهاى اين دوره رهايى يابد و در جنبههایی خاص از كودكان، به استقلال برسد. هر گاه والدين از اين حس استقلالطلبى نگران شوند و بخواهند او را زياده از حدّ تحت نظارت گيرند، درگيرى ايجاد مىشود. والدين و مربيان بايد اين نكته را مدنظر قرار دهند كه نوجوان حق انتخاب دارد و برخى از رفتارهاى او كه در نظر آنان ناپسند مىآيد، بر پایه اقتضاى سن نوجوانی است. افزون بر اين اختلاف سنى ميان نوجوان و والدين يا مربيان وى، اين ناسازگار را افزايش مىدهد. از اين رو، پيش از آن كه درك متقابلی ميان والدين و نوجوان برقرار گردد، مىبايست والدين با درك درست نوجوانى كه خود آن را از سرگذراندهاند، به استقلالطلبى نوجوان پاسخى در خور و شايسته دهند.
استقلال طلبی نوجوانان به مسایل پیرامونی نیز سرایت می کند. باید و نبایدهایی که از سوی دین و عالمان دینی انجام می شود برای نوجوان در حکم ادامه روند تعامل با کودک ارزیابی می شود و نسبت به دین و دستورها و باید و نبایدهای آن همان واکنشی را نشان می دهد که نسبت به برخوردهای والدین انجام می دهد. از این رو امام جماعت می بایست در برخورد با نوجوانان به عامل استقلال طلبی آنان توجه داشته و در تعامل از شیوه باید و نباید و دستورهای مستقیم پیرهیز کند. یکی از عوامل روگردانی از مسجد و دین و امام جماعت حس استقلال طلبی نوجوانان است که به نظر ایشان مسجد و دین آن را سلب می کند.
3. نوگرايى: گرايش نوجوانان به استقلالطلبى و دورى از وابستگى و برخى از ويژگىهاى دوران كودكى موجب مىشود تا نوجوان نسبت به وضعيت كنونى و ويژگىهاى دوران كودكى با نگاهى انتقادى برخورد كند و به انتقاد از روشها و شيوههاى رفتارى والدين نسبت به خود، روى آورد. به نظر نوجوانان، رفتار والدين كه بر پايه ی دوره ی كودكى و وابستگى شديد كودك به والدين شكل گرفته و هنوز ادامه دارد، رفتارى نادرست است و نوجوان در شرایط نوجوانی نمىتواند آن را فهم و هضم کرده و به عنوان رفتاری مناسب بپذيرد. هر چند كه در دوره ی كودكى اين رفتار بهترين و كاملترين شيوه در آن شرايط به شمار مىآمده است، ولی ادامه همان رفتار نه تنها سازنده نیست بلکه بسیار آزار دهنده و گاه خطرناک است.
در برخى موارد نوجوان معايب والدين و بزرگترها را چند برابر جلوه مىدهد و نقاط منفى در نظر او بيشتر جلوه مىكند. گاهى نوجوانى كه خانواده او از ديدگاه مالى در وضع نامناسبى هستند، مىكوشد اين موضوع را از دوستان خود مخفى سازد و از آشكار شدن اين موضوع نزد دوستانش خجالت مىكشد.
هم چنين بيشتر نوجوانان تمايل دارند والدين و خانواده خود را از دريچه چشم ديگران و به ويژه دوستان ببينند و درباره آنان قضاوت كنند.
بسيارى از نوجوانان محبت و رسيدگىهاى والدين را مداخله و فضولى بر مىشمارند، به ويژه كه ضد استقلال خواهى آنان است. موضوعى كه ارتباط تنگاتنگى با استقلال طلبى نوجوانان دارد، جست و جو و نياز به نوشدن است. اين امر نمايانگر نياز نوجوان به شكستن ریخت و قالبهاى موجود، فاصله گرفتن از كودكى و نياز به فاصلهگيرى از محيط است.
به سخن ديگر، نوجوان مايل به شكستن الگوهاى سنتى موجود در خانواده يا اجتماع است. بر اثر اين عامل نياز به نوگرايى در همه امور در نوجوانان پديد مىآيد. نوگرايى را مىتوان در شيوه پوشش، آرايش، كاربرد اصطلاحات و واژگان مخصوص و طرز رفتار و حركتهاى خاص يافت. گروههاى همسالان نيز اين وضع را تشديد مىكند و نوجوان به پيروى از دوستانش تمايل مىيابد رفتارى مشابه انجام دهد و حس مىكند كه از اين طريق به استقلال و هويت شخصى دست يافته است.
نگرش اقتصادى نوجوانان در جنبههاى فردى و مسايل خانوادگى، اجتماعى، سياسى و مانند آن ارتباط نزدیكى با تواناىهاى آنان در به ياد آورى عمليات صورى دارد.
به نظر مىرسد كه توجه شديد نوجوانان به معايب بزرگسالان و نظم اجتماعى و خلق و ايجاد نظامهاى جانشين، بيشتر در حوزه حرف باقى مىماند تا عمل. اين پديده ممكن است نشان دهنده رشد شناختى ناقص و ادغام نشده با جنبههاى رفتارى نوجوان باشد. آگاهى نوجوان از تفاوت ميان وضعيت موجود و مطلوب به سرکشی او کمک می کند. نوجوان همیشه وضعیت موجود را با وضعیت مطلوب ( یعنی وضعيت ممكنى كه مطلوب است، ولى با وضعيت موجود فعلى هم خوانى ندارد) مقايسه مىكند و تمايز ميان آن دو را كشف مىكند. در بيشتر موارد تصور مىكند آن چه موجود است، چيزى كم دارد و نظام موجود پاسخ گو نيازهاى او نیست؛ از اين رو، در قالب سركشى نسبت به وضعيت موجود، ناراضى و ناخشنودى خود را ابزار مىدارد.
توانايىهاى شناختی نوجوانان هم از لحاظ كيفى و هم از لحاظ كمى در سالهاى نوجوانى رشد بيشترى پيدا مىكند و در فرآيند عقلى نوجوانان كه براى تشريح و استدلال درباره مسايل به كار مىرود، تغييرات مهمى به وجود مىآيد. به منظور شناخت بيشتر ويژگىهاى شناختى دوران نوجوانى يكى از منابع تحقيقات پرفسور «پياژه» است كه مىبايست از آن به درستى بهره جست.
نوگرایی موجب می شود تا درباره بسیاری از مسایل پیرامونی قضاوت و داوری های نادرستی انجام دهد. یکی از این داوری ها نسبت به مسایل دینی و سنت های مذهبی و آیینی است. از آن جا که همواره در پی و جست و جوی امر نوینی است، بر باورها و به ویژه آیین های دینی و مذهبی خرده می گیرد. این گونه است که نوگرایی خود عاملی برای واکنش سرد نوجوانان نسبت به آیین های مذهبی مانند نماز و مانند آن می شود. نوجوان بر این باور است که این گونه اعمال و رفتار امری سنتی است و می بایست تغییر یابد. به نظر وی هر گونه تغییر و نوآوری در هر زمینه ای مفید و سازنده است.
با توجه به مساله رشد شناختی نوجوانان می توان با این مساله به خوبی تعامل سازنده و مفیدی پیش گرفت و به آنان این مساله را تفهیم کرد که هر گونه نوگرایی خوب و یا هر سنتی لزوما بد نیست؛ بلکه در داوری می بایست به سود و زیان هر امر کهنه و سنتی و یا نوینی توجه داشت. از این جا نقش شناخت و رشد عقلانی خود نمایی می کند که مساله دیگر این دوره است.
4. رشد عقلانى: تفكر كودكان متكى بر واقعيت ملموس زمان حال و وضعيت كنونى است. با افزايش رشد، تفكر حسى و مبتنى بر حواس، جاى خود را به تفكر انتزاعى مىدهد. تفكرات انتزاعى ظرفيت بهترى را براى شخص فراهم مىآورد. با اين توانايى جديد، نوجوان مىتواند درباره گذشته و آينده موضوعات و مسايل پيش رو به صورت درست و دقيقترى بينديشد. بدين ترتيب، افكار نوجوانان ديگر به محسوسات و ملموسات مبتنى و متكى نيست و در دايره واقعيات ملموس محدود نمىشود. از اين رو، مىتواند به طور منطقى و منظم به بررسى موضوعات و مسايل انتزاعى بپردازد. موضوعاتى كه نوجوانان درباره آنها فكر مىكنند و عقايد خود را بر اساس آنها شكل مىدهند، طيف گستردهاى از مسايل اخلاقى، سياسى و علمى را شامل مىشود. به احتمال قوى نوجوان درباره اين موضوعات ديدگاه هايى دارد كه از لحاظ علمى و منطقى سست مىنمايد، اما همين ديدگاهها در سالهاى آينده او را به رشد شناختى بيشترى رهنمون خواهد كرد.
بنابراین می بایست والدین و اولیای فرهنگی به ویژه فرهنگ دینی با توجه به فرآیند رشد عقلانی عمل کنند و امکان آموزش مستقیم امور دینی را که بیش تر در حوزه امور انتزاعی است به نوجوانی منتقل کنند که در این فضا قرار گرفته است. با آزمون های پیاپی می توان ارزیابی درستی از وضعیت نوجوان به دست آورد و زمینه را برای آموزش های دینی فراهم آورد. تفکر انتزاعی که در این دوره رشد می کند این امکان را برای امام جماعت فراهم می آورد تا مباحثی خاص در باره توحید و هدفمندی و فلسفه آفرینش و دین و انتظارات دو سویه مطرح سازد و نوجوان با مساله انتزاعی دین ارتباط درست و منطقی برقرار کند.
رشد شناختی این امکان را برای درک متقابل نوجوان و امام جماعت فراهم می آورد و مسایل به دشواری پیش از این مرحله نیست؛ زیرا امکان برخورد منطقی تر و سالم تر از سوی نوجوان نسبت به امور شناختی دین فراهم تر است؛ هر چند که ممکن است که در حوزه باید و نباید های دینی هنوز با واکنش سرد رو به رو باشد؛ و یا در حوزه سنت های آیینی رفتار و واکنش مثبتی دریافت نشود؛ ولی در حوزه شناختی این امر به آسانی انجام می پذیرد و واکنش ها تا اندازه ای معقول و مقبول می نماید.
5. خود ميان بينى (خود محورى): در نوجوانى نوعى خود ميان بينى و خود محورى پديد مىآيد كه مرحلهاى گذار در رشد شناختى نوجوان را شكل مىبخشد. يكى از آثار و پيامدهاى اين پديده رفتارهاى جلف با هدف جلب توجه و خودنمايى است كه بيشتر در برابر جنس مخالف بروز و ظهور مىكند. بسيارى از نوجوانان كه وضع ظاهرى، رفتار و كلام جلف و نسنجيدهاى دارند، مىكوشند به اين شيوه خود را مطرح سازند و توانايى خود را با هويتى منفى نشان دهند.
مورد توجه بودن، احساسی است كه در اين دوره در نوجوانان ظاهر مىشود. به اين معنا كه نوجوان احساس مىكند ظاهر و چگونگى رفتارشان مورد توجه ديگران است. بنابراين همان گونه كه نوجوان توجه به رفتار و كنشها و واكنشهاى ديگران دارد، احساس مىكند كه مورد توجه ديگران است. پيامد طبيعى چنين احساسی، دست پاچگى، خجالتى شدن و شتابزدگى و واكنشهاى تند و عجيب آنان است. ريشه برخى از رفتارهايى از اين دست را بايد در چنين احساس و تفكرى جست.
از پيامدهاى ديگر خود محورى و خود ميان بينى نوجوانان، احساس قدرت براى انجام كارهاى گوناگون و خطرناك است كه بيشتر براى جلب نظر ديگران صورت مىگيرد. نوجوان احساس مىكند، مىتواند بسيارى از كارها را بدون توجه به ظرفيت، توانايى و فراهم شدن مقدمات انجام دهد. نوجوانى كه نمرات پايینى در درس رياضى گرفته، هدفش انتخاب رشته معمارى يا مهندسى راه است، با اين روش براى خود طرحها و برنامههاى بلند پروازانه تنظيم كند و دچار بحران متعدد ديگر مىگردد. در نوشتهها و نامههاى محرمانه، دفترچه خاطرات، يادداشتهاى روزانه و گفتهها و آرزوهايش، بسيار مىتوان آثار اين طرحها و برنامههاى بلند پروازانه را ديد. به طور معمولى، نوعى جوشش و انرژى در انديشه و فكر نوجوان وجود دارد كه مىخواهد اصلاحات اساسى را به انجام برساند و همه چيز را تغيير دهد. در اين صورت ناتوانى در دست يابى به اين اهداف و آرزوهاى بلند پروازانه ممكن است باعث احساس قضاوتى نوميدانه نسبت به خود جامعه و محيط گردد و نوعى سرخوردگى در وى تقويت گردد و تا آخر عمر با وى بماند.
این خودمیان بینی و خودنمایی جلوه های مختلفی می یابد. برای ارضای این احساس گاه نوجوان به سوی رفتاری کشیده می شود که بیرون از هنجارهای شرعی و عرفی اجتماعی است و حتی گاه به سوی رفتار بزهکار سوق داده می شود. این ها همه برای جلب کسانی است که محبت ایشان را می جویند. تغییر در اندیشه و باورها و هماهنگی با هدف موجب می شود که گاه از باورهای دینی و اجتماعی خویش دست بشوید. از این رو می بایست با توجه به شیوه های درست آموزشی و تربیتی و نحوه تعامل با دوره نوجوانی، رفتار های نوجوان را مهار و هدایت کرد.
امام جماعت مسجد می تواند این احساس رضایت را به گونه ای هدایت کند تا در طریق درست قرار گیرد. علایق نوجوانی متفاوت و متعدد است و می توان حس خودنمایی را از راه مشروع و درستی ارضا کرد. برگزاری مسابقات و معرفی افراد برتر و تشویق و ترغیب در جمع و یا در مراسمی رسمی مسجد می تواند این حس خودنمایی را بر طرف سازد.
بنابراین هر یک از عوامل پیش گفته که می تواند عاملی برای بحران و یا بزهکاری باشد، در صورت مدیریت درست می تواند به عاملی برای رشد و بالندگی نوجوان تبدیل شود.
منابع
1. توسلى، غلام عباس؛ نظريه هاى جامعه شناسى، چ اول، تهران، سمت، 1369؛
2. جمالى، فريبا؛ «بررسى رابطه بين نگرش مذهبى و احساس معنابخشى در دانشجويان دانشگاه»، پايان نامه كارشناسى ارشد دانشگاه الزهرا، 1381؛
3. جيمز، ويليام؛ دين و روان، ترجمه مهدى قائمى، انتشارات آموزش و پرورش انقلاب اسلامى، 1372؛
4. خدايارى فر، محمد؛ «تهيه پرسشنامه نگرش سنج مذهبى در بين دانشجويان دانشگاه»، 1378؛
5. رازفر، زهرا؛ «بررسى نقش باورهاى دينى در خويشتندارى نوجوانان تهران»، دانشگاه الزهرا، 1379؛
6. سهرابيان، طاهره؛ «بررسى تأثير نگرش مذهبى بر سازگارى فردى و اجتماعى دانش آموزان استان لرستان»، دانشگاه الزهراء، 1379؛
7. صباغ پور، على اصغر؛ «بررسى نگرش مذهبى جوانان ذكور تهران (22ـ17 ساله) و عوامل مؤثر بر شكل گيرى آن»، دانشگاه تربيت مدرس، 1379؛
8. فصلنامه انديشه و رفتار، شماره 8، زمستان 80.
9. قربانى، نيما؛ «روان شناسى دين، يك رويكرد عملى چند تبارى»، فصلنامه قبسات، سال سوم، ش 2، تابستان و پاييز 1377.
10. كريمى، عبدالعظيم؛ رويكرد نمادين به تربيت دينى با تأكيد بر روش هاى اكتسابى، انتشارات قربانى، 1374؛
11. كريمى، يوسف؛ روان شناسى اجتماعى، چ چهارم، دانشگاه پيام نور، 1372؛
12. محمودى، مهرى؛ «رابطه قشربندى اجتماعى و رفتارهاى مذهبى»، دانشگاه تربيت مدرس، 1378؛
13. ناظميان، رضا؛ انسان و دين، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1369
14. افروز، غلام علی؛ روش های پرورش احساس مذهبی نماز در کودکان و نوجوانان(چاپ سوم)، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، 1371
15.امینی، ابراهیم؛اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، 1372
16. خدایاری فرد، محمد؛ مسایل نوجوانان و جوانان، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، 1373
17.رضایی، علی؛ جایگاه مساجد در فرهنگ دینی، قم، موسسه فرهنگی ثقلین، 1382.
18.شرفی، محمدرضا؛ دنیای نوجوان، تهران، انتشارات تربیت، 1370.
19. فلسفی، محمد تقی؛ جوان از نظر عقل و احساسات، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379.
20. قرائتی، محسن، رازهای نماز برای جوانان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368.
21. قوامی، صمصام الدین؛ مدیریت از منظر کتاب و سنت، قم دبیرخانه مجلس خبرگان، 1383.
22. کردستانی، عباسد، عوامل موثر بر پایین بودن میزان ارتباط جوانان با مساجد در استان کرمان، فصل نامه پژوهشگران فرهنگ، سال دوم، شماره 8، پاییز 1383.
23. مطهری، مرتضی؛ گفتارهای معنوی، تهران، انتشارات صدرا، 1366.
24. مرتضی پور، موسی؛ مجله تربیت، شماره 3، سال دوازدهم.
25. مکارم شیرازی، ناصر؛ کاوشی در راه های عملی ایجاد جاذبه برای مساجد، قم فصل نامه مبلغان، شماره 13، ذی القعده 1421 ق.
26. نبوی، محمدحسن؛ فعالیت های فرهنگی مساجد، قم، فصل نامه مبلغان، شماره 58، شهریور 1383.
27. نوابی نژاد، شکوه؛ رفتارهای بهنجار و نابهنجار، چاپ سوم، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران.
28. نوبهار، رحیم؛ مسجد نمونه، انتشارات ستاد اقامه نماز، 1375.
29. موظف رستمی، محمد علی؛ آیین مسجد، انتشارات گویه، تهران، 1381.
30. السباعی، محمد مکی؛ نقش کتابخانه های مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامی، مترجم علی شکوهی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1373.
31. بهشتی، محمود؛ سلامتی تن و روان، انتشارات پارسایان، 1379.
32. گروه نویسندگان؛ روان شناسان بزرگ، مرجمان دکتر احمد به پژوه و دکتر رمضان دولتی، چاپ دوم، انتشارات تربیت.
33. شرفی، محمدرضا؛ جوان و بحران هویت، چاپ دوم، انتشارات سروش، تهران، 1380
34.کارشناسان یونسکو؛ مکاتب و نظریه ها در روان شناسی شخصیت، چاپ اول، انتشارات رشد آموزش و پرورش برای آینده، تهران، 1370
35. کارن، هورنای؛ تضادهای درونی ما، مترجم محمد جعفر مصفا، چاپ پنجم، تهران، انتشارات بهجت، 1364.
36. قائمی، علی؛ جوانان از دیدگاه نیازها، خواسته ها و مصالح، تهران، دفتر مشاور رییس سازمان صدا و سیما در امور جوانان، 1379.
37. موحدنیا، فریدون؛ عوامل گرایش نوجوانان و جوانان به فرهنگ بیگانه، چاپ اول، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1382.
38.دامادی، سعید؛ پژوهشی درباره کتابخانه های مساجد و حسینیه های تهران، تهران، شرکت تضامنی داوروسیه، 1363.
39.السباغی، محمد مکی؛ تاریخ کتابخانه های مساجد، ترجمه محمد عباسپور و محمد جواد مهدوی، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1373.
40.هاشمی، ابوالفضل؛ جزوه کتابخانه های مساجد، تاریخ، ساختار و نقش آن ها در جامعه؛ تهران، ستاد عالی کانون های فرهنگی و هنری مساجد، معاونت فرهنگی، واحد کتابخانه ها، 1380.
41. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن،ترجمه ناصر مکارم شیرازی، تهران، نشر فرهنگی رجاء، 1368.
42. صدوق، محمد بن علی بن بابویه؛ من لایحضره الفقیه، به کوشش محمد جعفر شمس، بیروت، دارالتعارف، 1405ق.
43. براهنی، محمد تقی و دیگران؛ زمینه های روان شناسی، تهران، انتشارات رشد، 1377.
44. کرمی نور، ر؛ روان شناسی تربیتی، تهران، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، 1364.
45. فراهانی، م . ن؛ روان شناسی شخصیت(نظریه، تحقیق، کاربرد)، تهران، معاونت پژوهشی دانشگاه تربیت معلم،1378.
46. فراهانی، م . ن؛ روان شناسی تربیتی (بر اساس رویکرد شناختی)، تهران، جهاد دانشگاهی تربیت معلم، 1376.
47. کریمی، دکتر یوسف؛ روان شناسی اجتماعی، تهران، انتشارات آزمایشی متوان درسی دانشگاه پیام نور، 1368.
48.گروه مولفان؛ مسائل روان شناسی جمعی و روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، تهران، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1345.
49. ارنسون، الیوت؛ روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر حسین شکر شکن، چاپ چهارم، تهران، انتشارات رشد، 1368.
50. استونزل، ژان؛ روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، چاپ چهارم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1368.
51. العاملی، محمد بن حر، وسایل الشیعه؛ قم، انتشارات آل البیت، 1412.
52. مجلسی، محمد تقی، بحارالانوار، تهران، مکتبه اسلامیه( اخوندی)، 1365.
در این جا به ریشهایترین چالشها، نگرانیها و بحرانهای هویت از گونه نخست اشاره میکنیم.
بحران های انسان معاصر
الف : بحران مرگ و نیستی
این پرسش همواره ذهن آدمی را به خود مشغول داشته است که من جاودانهام یا با مرگ در بیابان فنا و نیستی فرو میافتم؟ سردرگمی در جست و جوی پاسخ به این پرسش و تصور نابودی مطلق، اگر برای افراد بصیر به درستی به تصویر کشیده شود، مایه دلسردی، نومیدی و گونهای از بحران هویت میتواند باشد.
ب: بحران پوچی و بی معنایی
سلامت و شادابی زندگی و به هنجاری هویت وابسته به معنادار بودن زندگی و باور به فلسفه معقول زیست آدمی است، اما همواره این معنایابی آسان به دست نمیآید و چه بسا در اثر نگاه مادی و آدمی از این بابت دستخوش بحران هویت میشود .
ج: تعارض اخلاق و سود
چنان چه کسی نتواند در درون خویش ناسازگاری آزار دهنده سود فردی و عمل اخلاقی را حل کند، انتظار میرود در چنبره و سیطره چالشها و بحرانهای هویت قرار گیرد . بر اینها میتوان بحران مادیت و معنویت را افزود.
د: تعارض سنت و تجدد
از چالشهای بزرگ انسان معاصر تحیر میان سنت و تجدد است . تمدن نوین بسیاری از هنجارها و نگرشهای دنیای پیشین را که جزو هویت آدمی محسوب میشده، به چالش کشیده و تعارض پارهای از عناصر تمدن جدید و مدرنیته با معیارهای اعصار پیشین از یکسو در درون آدمها بحران آفریده است و از سوی دیگر، میان بخشهای گوناگون دنیا و کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه جدایی افکنده، منشا بروز بحرانها شده است .
یکی از مقولات عصر تجدد، گسترش تردید و نسبیتگرایی مطلق در معرفتشناسی و اخلاق است که تولید کننده نابه سامانیها و بحرانهای درونی فراوانی است، و این همان مسیری است که علم و اخلاق آن را طی کرده است، عقلانیت الهی و ایمان دینی از پایههایی است که تا حد زیادی میتواند این بحران را مهار سازد و آرامش و هویتسالمی را به نسل امروز ارزانی دارد .
ه . هویت ماشینی
از جمله بحرانهای زاییده عصر جدید، که هویت آدمیان را نیز بحرانزده میسازد، پدیده فنآوری جدید و ماشین و اقتضائات روان شناختی و اجتماعی آن است، فنآوری و ماشین ضمن آن که پدیدهای سودمند به حال بشر بوده است، با این حال رشد و توسعه آن موجب نوعی خود بیگانگی انسان از خویشتن و دور افتادن آدمی از طبیعت ناب و سیطره کمیت و حاکمیت روح خشونتشده است . البته همه این امور در هویت آدمی و به ویژه در روح جوان طوفانزا و بحران آفرین است.
و: جهانی سازی
شتاب تحولات زمانه و گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات در دهههای اخیر و نیز دگرگونیهای عظیم در جغرافیای سیاسی، بر سرعتحرکتبه سمت دهکده جهانی و جهانی سازی افزوده است، اما جهانی سازی دارای دو قرائت است، بنا بر یک قرائت – که متاسفانه تا حد زیادتی هم رواج دارد و در شمال بیشتر مطمح نظر است – جهانی سازی یعنی برتری تمدنهای خاص و اضمحلال هویتهای دیگر در آن . البته این امر هم مولد بحرانهای اجتماعی و هم بحران هویت در میان نسل جدید در جنوب و حتی اروپا است و چاره مشکل ارائه، تقویت و تثبیت قرائت دوم از جهانی شدن است و آن عبارت است از قرائت متعادل و سنجیدهای از جهانی شدن که در آن تمدنها و فرهنگها پذیرفته شود و هویتها و مقولات فرهنگی ملتها نفی نشود و در صدد تحمیل معیارها و ارزشهای واحد به صورت اجبار و یک جانبه بر نیایند .
باید بر این نکته تاکید کرد که شتاب تحولات این عصر و جهش به سمت وضعیتهای نوین، هم وضعیت هویتشمال و به ویژه بخش اروپایی آن را متزلزل و بیثبات میکند و هم هویت جنوب را دستخوش بحران میکند.
باید توجه داشت که به دلیل پیوستگی اقلیمها و مناسبات نزدیک فرهنگها با شتاب فزاینده، بحرانهای اجتماعی و شخصیتی و هویتی در هر گوشهای از دنیا بالقوه میتواند بر همه جهان تاثیرات پایداری بر جای نهد، و اندیشه جزیرههای از هم جدا، امروز نمیتواند مطلوب هیچ جامعه و فرهنگی باشد.
ز: فقدان امنیت
در نتیجه آنچه بدان اشاره شد اصولا تمدن جدید ضمن دستاوردهای بسیار مثبت، زمینه را برای یک عصبیت فراگیر و احساس قرار گرفتن در پرتگاه جهانی فراهم آورده است، امری که مطمئنا نسل امروز را دچار بحران هویت و احساس تزلزل و عدم ثبات میکند . بیتردید راه حل معضل را در تلطیف روح بشر و ترویج فرهنگ معنوی باید جست و جو کرد .
در این میان مساله سلاحهای کشتار جمعی، تروریزم و تخریب محیط زیست از جایگاه ویژهای برخوردار است و چنان چه مواجههای آگاهانه و عادلانه و فراگیر و ژرف با آنها به عمل نیاید، آسیبهای فراوانی میتواند به بار آورد . اینک که چهارچوب و طرح مورد وفاق در برابر آنها وجود ندارد، در ذهنیت و هویت آدمی و نسل امروز بحرانهای جدی به ارمغان آورده است.
فقدان خانواده
تغییرات اجتماعی و اقتصادی تحولاتی را در نگرش به خانواده و زن پدید آورده است که گرچه دستاوردهای خوبی را نتیجه داده است، اما از سوی دیگر کانون خانواده را که جایگاه انسانسازی و عاطفهپروری است، بسی لرزان و نابه سامان ساخته است، و این حقیقت، در بحران هویت نسلی که در این بستر رشد مییابد تاثیری به سزا میگذارد، نسلی که در خانوادهای اصیل و پر مهر و عاطفه پرورش یابد از احساس هویت مثبت و شخصیت متعالی برخوردار خواهد بود و چنان چه افرادی بیریشه در خانوادهای استوار پرورش یابند، بیتردید از هویتی بحرانزده مصون نخواهند بود .
ادیان الهی و دین اسلام بر اصالت و صیانتخانواده تاکیدی تام دارند و هماهنگسازی زندگی مدرن با معیارهای استحکام و اصالتخانواده نیازمند کوششهای عملی جدید و توافقهای بینالمللی است.
دین و بحران هویت
پرسش دیگر در این باره این است: موضع و نقش دین در قبال انواع بحرانهای برشمرده شده چیست؟
با قطع نظر از رویکردهای افراطی و تفریطی در کار کرد دین، به اجمال میتوان نقشها و کار کردهای مثبت دین را در حل بحرانهای هویتبه شکل زیر صورت بندی کرد:
1- پاسخگویی و حل مشکل
نخستین کار کرد دین حل بحران از طریق حل ریشهای آن و پاسخ گویی به پرسش و مشکل است . این کار کرد در قلمرو همه بحرانها جاری نیست، بکله برخی از مهمترین بحرانهای هویت در زمینههای عام انسانی در قلمرو این صورت قرار میگیرند . حل بحران معنی داری زندگی یا مرگ و بقا مستقیم در حوزه رسالت دین قرار دارد و از دین انتظار میرود آن را پاسخ گوید . همین طور درجهبندی و تبیین نظام اولویتها در زندگی و فعالسازی عناصر برجسته هویتبیشتر در ساحت دین قرار میگیرد .
2- ترغیبتبه بهرهگیری از اندیشه و تجربه بشری
در بسیاری از مشکلات انسانی و بحرانهای هویتی دین با قواعد کلی و عمومی به بهرهبردن از عقل و اندیشه و معرفت و تجربه بشری توصیه میکند و یافتن راه کارهای عملی را به آدمی واگذار میکند . چگونگی حل بحران خانواده یا آینده زندگی یا گسست نسلها و مانند آن اموری است که به عقلانیت آدمی سپرده شده است . البته ایمان و اخلاق معنوی پشتوانه مهمی در این راستا خواهد بود . همان طور که رعایت اصول و قواعد کلی مورد تاکید دین باید مورد توجه باشد .
3- جایگزینسازی و مقاومتبخشی
کارکرد دیگری که از دین متوقع است و فیالواقع این نقش را دین در تاریخ و تجربه خود به نمایش گذارده است، مقاومتبخشی است. هنگامی که بحرانی و تعارضی در آدمی وجود دارد و پاسخ گویی به نیازی یا حل مشکلی امکان ندارد، ایمان دینی و مفاهیم وابسته به آن میتواند جلوی فرسودگی و اشتداد بحران و واماندگی فرد را بگیرد و به او اراده و دلیری و استواری ببخشد که بحران هویت در او فروکش کند . مفاهیم دینی مانند صبر، توکل، رضا و . . . نشان دهنده این محور مهم در سلامت روانی و مهار بحرانهای روحی است .
مقاومتیابی در روان آدمی دارای ساز و کارهایی است و یکی از آنها جایگزین سازی است . آدمی هر گاه در یکی از ابعاد و ساحتها احساس شکست و ناکامی بکند، میکوشد در بعدی دیگر آن را جبران کند و امر دیگری را جایگزین سازد، در آموزههای ادیان نیز از این ساز و کار استفاده، و بر انگیزههای متعالی ایمانی و موفقیتهای معنوی به عنوان جایگزین درد و رنجهای غیر قابل چاره، تاکید شده است .
در پایان بر این نکته باید تاکید کرد که راز سعادت انسان و رهایی نسل پراضطراب امروز از بحرانها در گرو بازگشت دوباره به دین، اخلاق، معنویت، تفاهم و همدلی است .
[1]. دنياى نوجوان، محمد رضا شریفى، تربيت، ص 55.
[2]. روان شناسان برزگ، گروه نويسندگان، مترجمان: دكتر احمد به پژوه و دكتر رمضان دولتى مؤسسه انتشارات تربيت، چاپ دوم، ص 64.
[3]. جوان و بحران هویت، محمد رضا شریفی، سروش، 1380، تهران، چاپ دوم ص 20 تا 24.
[4]. روان شناسان برزگ، گروه نويسندگان، مترجمان: دكتر احمد به پژوه و دكتر رمضان دولتى مؤسسه انتشارات تربيت، چاپ دوم، ص 64، جوان و بحران هويت، محمد شرفى، سروش، 1380 تهران، چاپ دوم، ص 20 تا 24.
[5]. كريمى عبدالعظيم، راهبردهاى روان شناختى تبليغ، ص 33.