اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

عوامل تقرب به اهل بيت(ع) از نگاه امام زمان(عج)

samamoهر كسي دوست مي دارد كه به محبوب خويش نزديك شود. تمام تلاش هاي عاشق آن است كه رضايت و خشنودي معشوق خويش را به دست آورد. كسي كه واقعاً عاشق باشد، همه سلوك و سبك زندگي اش را چنان تنظيم مي كند كه معشوق را خوش آيد و از هر آنچه موجب ناخشنودي اوست پرهيز كند.

محبان و شيعيان اهل بيت(ع) چنين ادعاي بزرگي دارند، بلكه شيعيان، مدعي چيزي هستند كه حتي گاه از محبان نيز برنمي آيد، چرا كه مدعي اين معنا هستند كه چنان مطيع امام و پيشواي خويش در همه امور از انديشه، كار، منش، كنش و واكنش هستند كه هر كسي به اينان بنگرد گويي به امام و پيشواي آنها مي نگرد، زيرا خود را همانند امام(ع) ساخته اند. چنين ادعاي بزرگي نيازمند خودسازي سخت و بي مانندي است كه از عهده هر كسي برنمي آيد و تنها انگشت شماري از محبان و دوستداران ايشان هستند كه مي توانند به چنين مقامي برسند، چنانكه قرآن گزارش مي كند كه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) تنها توانسته اند در طول تاريخ به عنوان شيعيان جد خويش حضرت ابراهيم(ع) درآيند و در روايات است كه اميرمؤمنان علي(ع) تنها چهار تن شيعه به تمام معنا و تمام قد داشت.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا ديدگاه امام و پيشواي شيعيان امام زمان(عج) را در راه تقرب جويي به اهل بيت(ع) هرچند به عنوان محبان و دوستداران بيان كند.

مراتب اسوه و الگوي پذيري

انسان موجودي تقليدپذير است. در اين معنا هيچ شك و ترديدي نيست، هرچند كه برخي تقليد را كار ميمون دانسته اند، ولي انديشمندان و دانشمندان علوم انساني از فلسفه و روان شناسي تا مردم شناسي و جامعه شناسي بر اين باورند كه انسان موجودي مقلد است و همين تقليد است كه جامعه انساني را به رشد و بالندگي و كمال رسانده است؛ زيرا اگر تقليد نبود جامعه پذيري در ميان نسل ها شكل نمي گرفت و دانش و تجربيات و عقايد و آداب و سنت و رسومي كه حافظ جامعه انساني و رشد و شكوفايي تمدني و فرهنگي اوست از نسلي به نسل ديگر انتقال نمي يافت و انسان ها همچنان درحالت بدوي و ابتدايي خود بودند. چراكه فرهنگ و تمدن بشري، نتيجه و برآيند تراكم دانش ها و تجربياتي است كه از طريق تقليد از نسلي به نسلي ديگر منتقل شده است.

در روان شناسي اجتماعي، يكي از اصول بنيادين به عنوان جامعه پذيري در انسان، كمك مي كند تا شكل درست و هنجاري زندگي اجتماعي از نسلي به نسل ديگر منتقل شده و وحدت و هويت اجتماعي جوامع شكل گيرد و جامعه در مسير درست اهداف متعالي خود يعني سعادت در قالب آرامش و آسايش قرار گيرد.

بنابراين، تقليد نه تنها مذموم نيست، بلكه از گرايش هاي فطري و ذاتي انسان است؛ چراكه به شخص و جامعه كمك مي كند تا از حجم سنگين تراكم دانشي و تجربي نسل هاي نياكان و پيشينيان بهره گيرد و زندگي خويش را بهتر از ديروز بسازد. كودكي كه در جامعه متمدن، بزرگ مي شود از همان آغاز كودكي با پيشرفت هاي فرهنگي و علمي و تمدني رشد پيدا مي كند و نيازي ندارد تا از صفر شروع كند. فرآيند يادگيري دانش ها هر چند كه ظاهراً از صفر شروع مي شود ولي بايد توجه داشت كودكي كه در يك جامعه تمدني و فرهنگي زندگي مي كند در سطحي بالاتر يادگيري را آغاز مي كند و در يك مدت كوتاه به سطحي مي رسد كه گاه از سطح علمي و عملي و فرهنگي پدران خويش به مراتب بيشتر است.

شايد در گذشته نمي شد اين معنا را به درستي درك كرد؛ زيرا حجم توليد دانش بسيار كم بود و تغييرات اجتماعي و علمي و فرهنگي و تمدني با چنين شتاب سهمگين رخ نمي داد؛ اما اكنون شتاب تمدني و تغييرات چنان زياد است كه در طول ده سال به اندازه يك سده تغييرات رخ مي دهد. از اين رو نوعي شكاف نسلي به سرعت بين دو نسل پديد مي آيد. پس شكاف نسلي ميان پدران و فرزندان بسيار ژرف تر است. به عنوان نمونه نسل هاي كنوني با تلفن همراه و رايانه و اينترنت در همان كودكي آشنا مي شود، اين در حالي است كه پدران يا آشنا نيستند و يا به سادگي فرزندان؛ از آنها استفاده نمي كنند. به سخني ديگر، پدران نسبت به كودكان خويش بي سواد جلوه مي كنند. رسانه ها نيز حجم عظيم از دانش ها را به سادگي و زيبايي و گاه بسيار ملموس و عيني در اختيار كودكان مي گذارند و آنان را فراتر از سن خودشان داناتر مي سازند. والدين گمان مي كنند كه فرزندان آنان هوشمندتر از خودشان هستند، در حالي كه چنين نيست، بلكه سن يادگيري و حجم علوم انتقالي از طريق رسانه ها و مانند آن بسيار فراتر از عصر خودشان است.

بنابراين، تقليد نه تنها كار ميمون نيست، بلكه كار انسان هاي متمدن و با فرهنگي است كه با كمك آن حجم بزرگ توليد علم و دانش و تجربه و فرهنگ و تمدني كه در طول تاريخ بشريت اتفاق افتاده را به نسل بعدي انتقال مي دهند.

البته تقليد مانند هر گرايش انساني مي تواند در دو مسير درست و نادرست، كمالي و ضدكمالي به كار گرفته شود؛ چرا كه چاقوي دو سري است كه مي تواند به شخص و جامعه آسيب برساند. از اين رو در آيات قرآني، از نوعي تقليد به عنوان تقليد كوركورانه، فاقد علم و دانايي و مانند آن نهي شده است.

خداوند، تقليد را كه به معناي ملازمت با كسي و گردن نهادن به كاري و التزام در قول و عمل به كسي است (لسان العرب، ج 11، ص 276؛ كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 500؛ عروه الوثقي، ج 1، ص 4) زماني نادرست تلقي مي كند كه كوركورانه و بي توجه به قواعد درست تقليد باشد. (بقره، آيات 166 و 167) به اين معنا كه پايبندي بي دليل به سنت ها و آيين و قوانين جاهلانه پيشينيان چون موجب گرايش افراد و جوامع بشري به خرافات و بدعت هاي نادرست و نابهنجار مي شود و مانع جدي در سر راه رشد و بالندگي تمدني و فرهنگي انسان و مانع آزادانديشي و تعقل و تدبر مي شود، امري غلط و نادرست برشمرده و نكوهش كرده است. (بقره، آيات 107 و 170؛ انبياء، آيات 53 و 67؛ مائده، آيات 103 و 104)

اما خداوند به جنبه مثبت تقليد نيز توجه مي دهد و آن را مهمترين عامل در رشد و بالندگي انسان و جامعه برمي شمارد؛ زيرا تقليد آگاهانه جاهل از عالم نه تنها پسنديده بلكه واجب و لازم است؛ اگر جاهل از عالم و خبره و كارشناس پيروي نكند هم خودش آسيب مي بيند و هم جامعه از اين عدم بهره گيري زيان مي كند. از اين رو آيات بسياري از وجوب مراجعه جاهل به عالم و تقليد جاهل از عالم سخن به ميان آورده است و آن را زمينه ساز هدايت و رشد و بالندگي انسان دانسته است. (نحل، آيات43 و 44؛ زمر، آيه18؛ بقره، آيه170؛ مائده، آيه104 و آيات ديگر قرآن)

خداوند بر انسان ها واجب دانسته كه از كساني كه در هر چيزي به كمال رسيده اند به عنوان الگو و اسوه پيروي كنند. از اين رو پيامبران، دانشمندان و اهل ذكر به عنوان الگوهاي قابل پيروي معرفي مي شوند. از نظر قرآن، پيامبر گرامي(ص) و اهل بيت(ع) به عنوان اسوه كامل و نيك در چنان جايگاهي هستند كه هر انساني مي بايست تمام قد ايشان را در همه ابعاد اسوه قرار دهد و به حكم عقل، بي چون و چرا از آنان تقليد كند (احزاب، آيه21) چرا كه عقل انساني با نگاهي به حقيقت اصول دين اسلام درمي يابد كه آنان در همه چيز به تماميت كمال رسيده اند و هيچ نقص و كمبودي ندارند و مي توان با بهره گيري از راه ايشان كه همان صراط مستقيم انسانيت است به تماميت كمال دست يافت. پس اين تعقل و خردورزي انسان در مقام اصول دين است كه او را به تقليد بي چون و چرا و تعبدي در فروع دين سوق مي دهد و خرد بر او فرض مي كند كه آنان را اسوه مطلق و كامل خود قرار دهد.

به هر حال، مي توان دست كم دو مرتبه مثبت و منفي را از الگوپذيري و اسوه گيري شناسايي و معرفي كرد؛ هر چند كه براي الگوپذيري و اسوه كردن افراد مي توان مراتب و سطوح متعددي را بر پايه ميزان عقل، فهم، درك، هوش، علاقه، علم و مانند آن بيان كرد؛ زيرا عوامل چندي در تعيين ميزان الگوپذيري انسان نقش دارد كه برخي از عوامل پيش گفته مي تواند بر شدت و ضعف اين الگوپذيري تأثير مستقيمي به جا گذارد. كسي كه پيامبر(ص) را انسان كامل و متاله و خدايي مي داند و او را كمال مطلق نيك انسانيت مي شناسد سعي مي كند همه زندگي اش را همانند سبك زندگي ايشان سامان دهد و مطيع بي چون و چرا و محض آن حضرت باشد؛ در مقابل كسي كه او را تنها در حد يك دانشمند و يا نابغه مي داند از برخي از كلمات و سخنان ايشان در برخي از حالات زندگي بهره مي گيرد و آن را به كار مي برد. بنابراين، سطح و مراتب الگوبرداري و الگوپذيري با توجه به علل و عوامل مختلف، متعدد و متفاوت خواهد بود.

مرتبه محبان و مرتبه شيعيان

در آيات و روايات متعدد و متواتر مي توان مراتب الگوبرداري مسلمانان و يا مؤمنان را از اهل بيت(ع) شناسايي و معرفي كرد. برخي از مسلمان، اهل بيت(ع) را دوست مي دارند و اينان نسبت به اهل بيت(ع) در مرتبه اسلام هستند نه ايمان (حجرات، آيه14) بنابراين نه تنها از ايشان پيروي نمي كنند بلكه اگر در فتنه و آزموني قرار گرفتند برخلاف ايشان نيز عمل و رفتار مي كنند.

كساني كه در مرتبه بالاتري از معرفت و شناخت نسبت به اهل بيت(ع) قرارگرفته و ايشان را نفس پيامبر (آل عمران، آيه61) و اهل عصمت و طهارت (احزاب، آيه33) و خلفاي راستين پيامبر(ص) مي دانند و به عنوان اولوالامر از ايشان اطاعت مي كنند چنان كه از خدا و پيامبر(ص) اطاعت مي كنند (نساء، آيه59) اين دسته نيز با توجه به ميزان فهم و درك و علاقه و محبت و معرفت و عشق خودشان، سطحي از الگوپذيري را دارند.

البته ناگفته پيداست كسي كه مدعي محبت است ولي هيچ گونه اطاعتي از قول و فعل ايشان ندارد و گاه كاملا برخلاف خواسته و علاقه ايشان رفتار مي كند، تنها مدعي دروغين محبت است؛ زيرا مهم ترين نشانه و اثر محبت به كسي، پيروي از قول و فعل اوست. (آل عمران، آيه31)

براساس اين آيه كسي نمي تواند مدعي محبت به كسي يا چيزي باشد و در عمل از آن پيروي نكند و گرايش عملي بدان نداشته باشد. بنابراين، كف محبت و كمترين نشانه محبت، پيروي است. البته هر كسي به ميزان معرفت و محبت خويش، از كسي پيروي و اطاعت مي كند. كسي كه در اوج محبت و عاشقي باشد، سرتاپاي وجودش را محبوب قرار مي دهد و مي كوشد تا همانند او شود و گام در گام او نهد بطوري كه اگر كسي نگاه كند هيچ تمايز و تفاوتي جز پيشوايي و پيروي نبيند كه يكي امام و جلودار است و ديگري به دنبال او مي رود بي آنكه هيچ حركت و گام و كلام خلافي داشته باشد.

خداوند راه رسيدن به خود را چنين محبت عارفانه اي مي داند كه با محبت حبيب خداوند يعني پيامبر(ص) يكي است و اطاعت و پيروي از پيامبرش را عين اطاعت از خداوند مي داند تا به محبت خداوند نايل شود. (آل عمران، آيات 31 و 32 و 132)

در اصطلاحات قرآني و روايي، اين دسته از افراد كه كاملا اطاعت مبتني بر معرفت و محبت دارند، به عنوان شيعيان معرفي شده اند و كساني كه در كف يا كمي بالاتر قرار دارند و به اطاعت محض و بي چون و چرا عقلاني و عاملانه و عامدانه نرسيده اند، به عنوان محبان شناخته مي شوند.

الگوي رفتاري و رفتار فرهنگي

انسان وجامعه نيازمند الگوهاي رفتاري است. الگوهاي رفتاري، هنجارهاي پذيرفته شده عقلاني و وحياني است كه انسان و جامعه را به سوي كمال شايسته و بايسته مي رساند. اين الگوها، در قالب نمونه هاي عيني و ملموس به جامعه ارايه مي شود. در اسلام، چهارده معصوم(ع) به عنوان الگوهاي برتر براي مومنان و مردم معرفي شده است. (احزاب، آيه 33، آل عمران، آيه 31، نساء، آيه 59 و نيز سوره انسان)

جامعه نيز نيازمند الگوهاي رفتاري است كه در قالب فرهنگ به آن ارايه مي شود. جامعه نمونه و برتر عصر پيامبر(ص) به عنوان جامعه نمونه فرهنگي به جهانيان معرفي شده است. (بقره، آيه 143)

با آنكه اسلام الگوي رفتاري براي فرد و جامعه را بيان كرده و در آيات و روايات به تفصيل به جزئيات آن پرداخته اما جامعه پس از رسول الله(ص) تاكنون آن جامعه عصر رسول الله(ص) را در عمل به عنوان يك الگوي رفتاري نپذيرفته و به شكل فرهنگ نهادينه نكرده است. از اين رو ما با يك جامعه اسلامي غيرمسلمان مواجه هستيم.

يكي از دوستان نگارنده در سفر به سريلانكا به ديدار يكي از روحانيون بودايي در معبد مي رود و مدتي با او در يك جلسه اي به گفت وگو مي نشيند و سپس در پايان جلسه به او مي گويد كه آيا درباره اسلام هم تحقيق و مطالعه اي انجام داده است؟

روحاني بودايي كه مطلب را دريافته بود به وي مي گويد: شما يك هفته اي در اين كشور بوده ايد. وقتي به بازار و به ميان مردم رفتيد، نوعي رفتار اجتماعي مشاهده كرديد كه مبتني بر فرهنگ اخلاقي و رفتاري بودايي بوده است. اين فرهنگ رفتاري برپايه بوديسيم است. آيا در جامعه شما، اسلام توانسته است يك چنين فرهنگ رفتاري را در جامعه ايجاد كند؟ اين دوست ما مي گفت: من پس از اين استدلال ايشان تنها سكوت پيشه كردم.

چرا؟ چون مي دانست كه فرهنگ رفتاري جامعه مثلا ايراني براساس آن الگوهاي رفتاري نيست كه اسلام و رهبران آن بيان كرده و حتي در دوره اي ايجاد و به جهانيان معرفي كرده اند. ما در حالي مدعي ايمان و اسلام هستيم كه فرهنگ رفتاري ما براساس آن الگوهاي رفتاري نيست كه به ظاهر مقبول ماست؛ زيرا اگر چيزي را قبول داريم مي بايست براساس آن، رفتارهاي خودمان را بسازيم در حالي كه در بسياري از موارد برخلاف آن عمل مي كنيم. اگر ربا و غيبت و دروغ، حرام و ناپسند و گناه است، چرا در تمام معاملات بازار و غيربازار برخلاف اين اصل عقلايي و شرعي عمل مي كنيم؟

هر جامعه اي مي بايست الگوهاي رفتاري كه پذيرفته به عنوان يك فرهنگ رفتاري درآورد. به عنوان نمونه فرهنگ رفتاري ما در برگزاري نمازجمعه و جماعت كاملا معلوم است و هر كسي وقتي به آن مي نگرد به بينش و نگرش هايي كه اين فرهنگ رفتاري را ايجاد كرده پي مي برد، اما آيا هر كسي به جامعه ايراني وارد شود مي تواند براساس فرهنگ رفتاري ما بگويد كه الگوي رفتاري ما اهل بيت(ع) هستند؟ بي گمان چنين نيست؛ زيرا اهل بيت(ع) مثلا به نظم و وفاي به عقود و راستگويي فرمان داده و عمل مي كردند اگرچه عليه آنان بود، ولي ما دقيقا برخلاف آن مي رويم و فرهنگ رفتاري ما برخلاف آن الگوهاي رفتاري است. پس بايد گفت كه الگوهاي رفتاري ما غير از اهل بيت(ع) مي باشد.

از اين رو اهل بيت(ع) كساني را كه مدعي تشيع بودند از اين ادعا برحذر مي داشتند و به آنان مي گفتند تا خود را تنها محب و دوستدار ايشان معرفي كنند كه البته اين خودش مقام بلندي است و ما در اين مرحله نيز مي بايست در بيشتر موارد فرهنگ رفتاري خودمان را براساس الگوي رفتاري اهل بيت(ع) سامان دهيم تا كف محبت يعني پيروي را داشته باشيم.

اين نيازمند آن است كه الگوهاي رفتاري در بحث خانواده، تربيت، آموزش و مانند آن را براساس سيره و سنت اهل بيت(ع) به دست آورده و تدوين كرده و در اختيار اولياء امور و مربيان قرار دهيم تا آنان به حكم جامعه پذيري و گرايش فطري تقليد، فرهنگ رفتاري جامعه را بسازند.

راه رسيدن به محبت از طريق معرفت و اطاعت

با نگاهي به آموزه هاي قرآني و وحياني اسلام مي توان دريافت كه راه رسيدن به مقام محبت چه رسد به مقام بلند و عالي تشيع، طريق معرفت و اطاعت است. براين اساس آيات پيش گفته قرآني بر اين امور تاكيد كرده است.

امام زمان(عج) خود در اين باره همانند ديگر انوار وجودي و قدسي اهل بيت(ع) به اين نكته توجه داده مي فرمايد: فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا، وليتجنب ما يدنيه من كراهيتنا و سخطنا، فان امرا يبغنه فجاه حين لاتنفعه توبه، و لاينجيه من عقابنا ندم علي حوبه؛ هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستي ما نزديك مي سازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوري گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهاني انسان را مي گيرد، در وقتي كه توبه برايش سودي ندارد و پشيماني او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمي دهد.

آن حضرت در جايي ديگر براي تحقق اين معنا تسليم اطاعت را مطرح كرده و فرهنگ سازي مبتني بر الگوهاي اهل بيتي(ع) را مهم ترين راه تقرب و نزديكي به خود و در نهايت پيامبر(ص) و خدا دانسته است. پس اگر كسي دوست مي دارد خود و جامعه اش را خدايي كند و رضايت و محبوبيت خداوندي را كسب نمايد مي بايست فرهنگ رفتاري و بينشي و نگرشي خود را براساس فرهنگ رفتاري و بينشي اهل بيت(ع) سامان دهد. از آن رو حضرت مي فرمايد: فاتقوا الله، و سلموا لنا، و ردو الامر الينا، فعلينا الاصدار، كما كان منا الايراد، و لاتحاولوا كشف ما غطي عنكم، واجعلوا قصدكم الينا بالموده علي السنه الواضحه ؛ از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پي كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستي ما براساس راهي كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.

بنابراين، شخص حتي اگر بخواهد در مقام محبت، به اهل بيت(ع) و خدا و رسول(ص) نزديك شود مي بايست فرهنگ و سبك زندگي خود را براساس الگوهاي اهل بيتي(ع) سامان دهد. سخن در اين باره بسيار است ولي به همين مقدار بسنده مي شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا