اخلاقی - تربیتیاقتصادیروان شناسیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

فطرت، توان معرفتي انسان

samamosبررسي نقش و اهميت فطرت در زندگي بشر

انسان، آفريده اي با ظرفيت ها و توان كامل است. از اين روست كه به عنوان خليفه خدا برگزيده شده است و در صورتي كه در مسير تعيين شده حركت كند و توانمندي هاي خويش را به فعليت رساند و هويدا سازد، مي تواند در مقام ربوبيت ظاهر شود و پروردگاري ما سوي الله را به عهده گيرد.

با اين همه بنا به اسباب دروني و بيروني مانند خواسته هاي نفساني و زياده خواهي هاي آن و نيز وسوسه هاي شيطاني، نه تنها در مسير فعليت بخشي به توانمندي هاي واقعي برنمي آيد بلكه با حركت در مسير ضدكمالي، سرمايه هاي وجودي خويش را از ميان مي برد و فطرت خويش را دفن مي كند. سركوب فطرت به معناي واقعي، خسران بزرگي است كه انسان گرفتار آن است لذا خداوند همه انسان ها را در خسران مي بيند مگر آنكه در مسير شناخت و ايمان به حق و عمل مطابق فطرت گام بردارد و ديگران را بدان سفارش كند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل قرآن از نقش فطرت در زندگي بشر را تبيين كند و چگونگي حركت در مسير آن و دست يابي به مظهريت ربوبيت را بيان نمايد.

مفهوم شناسي فطرت

يكي از اصطلاحات فرهنگ قرآن، فطرت است. اين واژه بارها در قرآن به كار رفته و بار معنايي و مفهومي به خود گرفته است. اين واژه در لغت به معناي شكاف و شكفتن آمده است. هنگامي كه گفته مي شود: فطر الزهور؛ به معناي شكفتن غنچه گل است. اين گونه است كه در بهار سخن از تفاطر گياهان و شكفتن آن به ميان مي آيد. البته راغب اصفهاني بر اين باور است كه فطر در شكاف طولي به كار مي رود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص640 ذيل واژه)

اين واژه در معناي آفريدن نيز به كار مي رود و آن زماني است كه آفرينش ابتدايي و ابداعي باشد و سابقه اي براي آن نباشد. از اين رو نويسنده فروق اللغه گفته است: فطر، اظهار و اخراج چيزي از نيستي است. (العسكري، ابوهلال الحسن بن عبدالله، الفروق اللغويه، مؤسسه النشر السلامي، قم، 1412ق، ص407) در برخي از آيات قرآني فطر به معناي خلق و آفريدن ابتدايي و ابداعي به كار رفته است.

در فرهنگ قرآني و اصطلاحات آن، فطرت به معناي حالت نخستيني است كه انسان بر آن آفريده شده است. (النهايه، ابن اثير، ج3، ص457) به اين معنا كه هر چيزي حالت نخستيني دارد كه بطور طبيعي به سوي كمال گرايش دارد و از نواقص مي گريزد؛ ولي انديشمند و لغت شناس به نام قرآني، راغب اصفهاني و به پيروي از وي، علامه طباطبايي، فطرت را در اصطلاح قرآني به معناي «توان معرفتي انسان» مي داند كه خداوند در او سرشته است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص640 و نيز الميزان، ج7، 191)

علامه در جايي ديگر، فطرت را چيزي مي داند كه سبب رهنمون شدن او به تكميل نواقص و كاستي ها و برطرف كردن نيازهاي او مي شود و عامل تشخيص منافع از مضار در زندگي است. (الميزان، ج16، ص178)

به هر حال، فطرت يا «حالت نخستين هر چيز»، يا «توان معرفتي» آن است. بنابر معناي دوم، فطرت در حوزه شناختي قرار مي گيرد، در حالي كه در معناي نخست ارتباطي به حوزه شناختي پيدا نمي كند.

اما برخي بر اين باورند كه فطرت، همان مقتضاي ذاتي چيز است كه خداوند بدان آن را سرشته است و اگر مانعي وجود نداشته باشد، رفتار، همواره بر اساس فطرت خواهد بود.

از نظر قرآن، فطرت انسان ها، امري ثابت در نهاد آنان و چيزي تغييرناپذير است (روم، آيه 30) هر چند كه تنها برخي از مردم از اين تغييرناپذيري فطرت توحيدي و الهي آگاه هستند (همان) ولي اين بدان معنا نيست كه عدم آگاهي انسان تغيير در اصل ماهيت فطرت ايجاد كند.

امكان تغيير فطرت با تصرف در خلقت يا دفن كردن

اگر بپذيريم كه فطرت انساني ثابت و تغييرناپذير است، اين پرسش مطرح مي شود كه چرا انسان ها برخلاف فطرت حركت مي كنند و فطرت ايشان چنين اجازه اي مي دهد تا اين گونه رفتار كنند؟ زيرا شيعه و سني از پيامبر(ص) اين روايت را نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود: كل مولود يولد علي الفطره ، و انما ابواه يهودانه او ينصرانه او يمجسانه، هر زاده شده اي بر فطرت زاده شده است، اما پدر و مادر، آنان را يهودي و مسيحي و زرتشتي تربيت مي كنند.

آنچه از روايت مي توان دريافت آن كه اين ثبات در فطرت وجود دارد ولي انسان تحت تاثير محيط اجتماعي و فرهنگي، به گونه اي تربيت مي شود كه فطرت دفن و پوشيده مي شود نه آنكه تغيير كند. از اين رو اگر مانع برداشته شود دوباره انسان بر اساس فطرت خود به اسلام كه دين حق است گرايش مي يابد و براساس آن رفتار مي كند.

به سخن ديگر، زماني كه فطرت به وسيله آموزش و پرورش نادرست، دفن و به تعبير قرآن دسيسه مي شود، رفتارهاي برخلاف سرشت و ذات كمالي از وي سر مي زند، ولي هرگاه اين مانع برداشته شود و از زير خروارهاي امور باطل رهايي يابد، دوباره به طور طبيعي به سوي كمال گرايش مي يابد.

البته از برخي آيات به دست مي آيد كه شيطان رانده شده، تلاش مي كند تا در گرايش فطري انسان ها تغيير ايجاد كند و از همان ابتدا اجازه ندهد تا موجودي براساس فطرت باقي بماند. از اين رو، برخي از تغييراتي كه در مهندسي ژنتيك انجام مي شود تا برخلاف سيركمالي موجود باشد و موجود از درون به رفتاري برخلاف اهداف آفرينش حركت كند، تغييرات شيطاني در آفرينش معرفي شده است.

از آيات 117 و 119 سوره نساء اين معنا به دست مي آيد كه ابليس مي كوشد تا از قدرت خلافت انساني و خالقيت و ربوبيت وي بهره گيرد و در آفرينش برخلاف اهداف و حكمت كلي آفرينش و خلقت تصرف كند. بنابراين انسان هايي كه به فرمان ابليس و شيطان رانده شده و گمراه، در آفريده ها دست مي برند و يا در آفرينش چيزها، آنها را به گونه اي تغيير مي دهند كه برخلاف حكمت آفرينش است، انسان هايي هستند كه در اصل فطرت موجودات تصرف مي كنند و تغييرات در آن انجام مي دهند.

به سخن ديگر، توانايي خالقيت و ربوبيت انسان ها در اختيار شيطان قرار مي گيرد و او به انسان ها فرمان مي دهد تا در آفرينش تغييراتي دهند و فطرت موجودات را دگرگون سازند كه برخلاف اهداف و حكمت آفرينش است.

اين بدان معنا خواهد بود كه انسان توانايي تغيير در فطرت ديگر آفريده ها و گرايش هاي انساني را دارد و اگر اين تغييرات براساس حكمت و فلسفه آفرينش باشد، رفتاري ضدكمالي و ضدالهي است و محكوم مي باشد. بنابراين اگر تغييراتي انجام مي شود بايد در راستاي فلسفه آفرينش و در مسير كمالي باشد نه آنكه ژن را به گونه اي تغيير دهند كه موجودي قاتل به وجود آيد.

البته علامه طباطبايي با توجه به همين آيات، پذيرفته است كه تغيير در فطرت امكان پذير است، زيرا تغيير در خلق الله به معناي تغيير در ذات و سرشت موجودات است كه اكنون از طريق مهندسي ژنتيك امكان پذير شده است.

بنابراين افزون بر اينكه احتمال تغيير فطرت از سوي انسان وجود دارد، امكان ايجاد موانع براي تأثيرگذاري جدي بر فطرت نيز وجود دارد بگونه اي كه انسان ها متأثر از آموزش و پرورش خانواده و جامعه، انسان هاي ضدفطرت الهي مي شوند.

خداوند در آيات 63 و 64 سوره انعام بيان مي كند كه فطرت قابليت شكوفايي و سركوب را دارد. به اين معنا كه گرفتاري ها و سختي ها موجب مي شود تا فطرت آدمي شكوفا شود و توانمندي هاي خود را به فعليت رساند و در مسير كمالي از آنها بهره گيرد، همچنانكه رفاه و آسايش نيز عامل پوشاندن فطرت مي باشد. به سخن ديگر آسايش و رفاه، زمينه ساز غفلت انسان از فطرت توحيدي و حركت در مسير ضدكمالي مي شود. بنابراين انسان ها بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه فطرت هر چند به طور طبيعي گرايش به كمال دارد ولي در جايي كه مانعي باشد اين فرصت براي فطرت فراهم نيست تا شخص را به سوي كمالات رهنمون شود.

خداوند در آياتي ديگر از جمله آيات 12 و 22 سوره يونس و نيز آيات 53 و 54 سوره نحل و 67 سوره اسراء و 65 سوره عنكبوت و آيات 8 و 49 سوره زمر از عامل آسايش و رفاه به عنوان عوامل غفلت زا و دفن كننده فطرت سخن به ميان مي آورد و به آدمي هشدار مي دهد كه شرايط زيستي و آموزشي و پرورشي خويش را به گونه اي قرار ندهند تا فطرت نتواند عمل كند.

فطريات از منظر قرآن

در قرآن اموري به عنوان فطريات مطرح شده است. به اين معنا كه طبيعت الهي انسان به گونه اي آفريده شده كه به طور طبيعي به اموري كه از آنها به عنوان فطريات ياد مي شود گرايش دارد.

از جمله اين امور فطري مي توان به گرايش انسان به سوي خداي يكتا و يگانه اشاره كرد. خداوند در آيات بسياري چون 40 و 41 و 63 و 64 و 79 سوره انعام و نيز 172 سوره اعراف و 21 و 22 سوره يونس و آيات ديگر، گرايش به توحيد را امري نهادينه شده در فطرت انسان معرفي مي كند و مي گويد كه اگر در برابر انسان مانعي نباشد بطور طبيعي به توحيد گرايش مي يابد، زيرا آن را امري كمالي بلكه كمال مطلق مي شمارد.

در آيات 28 تا 30 سوره ملك به پيامبر(ص) دستور داده شده تا با كافران احتجاج كرده و فطرت مدفون ايشان را برانگيزاند و آن را جاني دوباره بخشد؛ زيرا با تذكر و احتجاج مي توان موانعي كه فطرت را پوشانده برطرف كرد و فطرت شخص را بيدار نمود.

يكي از عوامل غفلت زا، افتادن در دام ناداني است. بسياري از مردم در جهل و ناآگاهي بسر مي برند. از اين رو به توحيد و دين فطري رو نمي آورند؛ اما اگر به ايشان تذكر داده شود و علم در ايشان زنده گردد، آن گاه به سوي فطرت مي روند و فطرت ايشان چون بيدار شد به سوي توحيد گرايش مي يابند. (روم، آيه30)

از ديگر فطريات مي توان به حق جويي و حقيقت پذيري اشاره كرد كه خاستگاه آن طبيعت و فطرت پاك انساني است. از آيه 55 سوره انبيا اين معنا به دست مي آيد كه حتي مشركان نسبت به اصل حق واكنش مثبت نشان مي دادند و آن را مي پذيرفتند و آنچه كه مانع در سر راه پذيرش حق بود، ترديد آنان نسبت به حقانيت دعوت حضرت ابراهيم(ع) بوده است. بنابراين اگر به حقانيت دست مي يابند، اصل حق را بطور فطري پذيرا بودند.

همچنين طبيعت و سرشت فطري آدمي گرايش به زيبايي ها دارد. اين معنا را خداوند درآيه 108 سوره انعام و آيات 6و 8 سوره نحل تبيين كرده است. علامه با توجه به همين آيه مي فرمايد: گرايش به زيبايي ها در طبيعت و فطرت آدمي قرار داده شده و انسان به طور طبيعي به زيبايي ها گرايش دارد.(الميزان، ج 7، ص 315)

خداوند در آيه 32 سوره اعراف يادآور مي شود كه زينت هايي وجود دارد كه از طريق الهام فطري براي آن آشكار شده است.(همان، ج 8،ص 81)

از ديگر فطريات مي توان به گرايش انسان به امور طيب و پاكيزه اشاره كرد كه در آيه 100سوره مائده به آن توجه داده شده است. از آن جايي كه دين اسلام براساس فطرت انساني است، دين نيز به امور پاك و طيب فرمان مي دهد تا اين گونه ميان فطرت و دين هماهنگي را روشن سازد و از امور خبيث و ناپاك برحذر دارد. درحقيقت هماهنگي ميان دين اسلام و فطرت دراين امر به خوبي مشهود است، زيرا فطرت بطور طبيعي به پاكي گرايش و از ناپاكي و خباثت پرهيز دارد. دين اسلام نيز اين گونه فرمان مي دهد. از اين رو گفته اند كه دين اسلام دين فطرت است. (نگاه كنيد: الميزان، ج 6، ص 149)

خداوند در آياتي از جمله 63 و 69 سوره اعراف و نيز 2 و 3 سوره طه و 1 و 2و 24 سوره انبياء و آيات ديگر، بر هماهنگي ميان معارف و تعاليم قرآن و اسلام با فطرت انسان ها تاكيد مي كند و مردم را به اسلام مي خواند تا به آنچه فطرت پاك و سالم ايشان نياز دارد دست يابند.

از نظر قرآن، فطرت سالم و پاك انساني به سوي توحيد گرايش دارد (مائده، آيه 76 و آيات ديگر) و فطرت آدمي وي را به سوي خداجويي و حق پويي هدايت مي كند (نساء، آيه 119) و ازخروج از فطرت و دين حنيف باز مي دارد( همان) و هرگاه به هر دليلي دفن شد مي كوشد تا با انابه و توبه به سوي حق بازگردد و خداوند را مقصد و مقصود حركت هاي خويش قرار دهد. (روم، آيات 30 و31)

البته از آن جايي كه فطرت آدمي به علل و عوامل دروني و بيروني چون خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي دفن مي شود مي بايست آن را به اشكال مختلف بيدار كرد. از اين رو بيداري فطرت خفته انسان ها از طريق طرح سوال (مائده، آيه 76) و احتجاج (انعام، آيات 12 تا 14و 40 و 41 و آيات ديگر) و امور ديگر در دستور كار تبليغي پيامبران قرار گرفته است. (هود، آيه 63 و يوسف، آيه 39 و ابراهيم، آيه 10 و آيات ديگر)

خداوند در آيه 90 سوره نحل، موعظه و پند را راهي براي احيا و بيداري عقل و فطرت بشري معرفي مي كند؛ زيرا تذكر و يادآوري درجايي است كه چيزي فراموش شده باشد. بنابر اين موعظه هاي الهي اموري است كه بشر بدون تعليم وحي به آن رسيده و فراموش كرده و بايد به او يادآوري كرد و اين خود مي رساند كه مواعظ، از امور فطري و عقلاني و راهي براي بيداري انسان است.

خداوند در آيات 40 و 41 و 63 و 64 سوره انعام، گرفتاري ها و مشكلات را عامل شكوفايي و بيداري فطرت توحيدي بشر مي داند و لذا به اين عامل توجهي خاص دارد.

توجه به آيات آفاتي و انفسي نيز از ديگر عوامل بيداري و بازگشت به فطرت توحيدي است كه خداوند در آيات 173 و 174 سوره اعراف و نيز 27 سوره احقاف به آن اشاره مي كند.

از ديگر عوامل بيداري فطرت، دعوت و هدايت پيامبران (انعام آيه 90) و دعوت مردم به خداشناسي از طريق طرح پرسش است كه در آيه 39 سوره يوسف و مانند آن بدان توجه داده شده است.

به هرحال، فطرت پاك، قدرتي است كه در انسان سرشته شده و او را بطور خودكار به سوي كمال و كماليات سوق مي دهد و اگر موانع دروني و بيروني چون خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي نباشد و يا به كمك اين امور دفن نشده باشد، بطور طبيعي آدمي را به سوي خلافت ربوبي هدايت مي كند.

بنابر اين يكي از وظايف و مسئوليت هاي مومنان، بيدار كردن فطرت دفن شده است تا شخص به سوي كمال گرايش يابد و درپي آن برود. از اين رو گفته اند كه وظيفه مومنان، سفارش مردم به حق و دعوت به كارهاي نيك است تا اين گونه فطرت ايشان بيدار شود و كسي را نمي توان به شمشير هدايت كرد و فطرتش را بيدار نمود و در مسير كمالات قرار داد. مي بايست فطرت را بيدار كرد تا توان معرفتي شخص نسبت به حق و حقانيت و كمالات افزايش يابد و شكوفا گردد تا خود با اختيار خويش به سوي آن برود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا