اعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

انسان و مسأله اختيار و انتظار مرگ

SAMAMOSمرگ، پرسش و مسأله بزرگ انسان هاست. هر روز انسان با مرگ خويشان و دوستان و آشنايان مواجه مي شود و اين پرسش در برابر او قرار مي گيرد كه تا چه اندازه انسان اختياردار زندگي و مرگ خويش است؟
هرگاه به بيمارستان ها مي رويد يا خود به بيماري صعب العلاج گرفتار مي شويد، انتظار مرگ مانند سايه شوم شما را دربر مي گيرد. گاه از وحشت و هراس بيماري، خود را در كام مرگ مي اندازيد و اميد از دل ها رخت برمي بندد. آنگاه است كه مسأله انتظار مرگ، مسأله جدي و دغدغه اصلي مي شود.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نگاه قرآن را به مسأله اختيار و انتظار مرگ براساس آموزه هاي قرآن بيان كند.

مرگ، حاضر هميشگي
بي گمان مرگ همزاد زندگي است؛ زيرا جز خداوند كه حي مطلق و حيات، اسم ذات الهي است؛ همه موجودات، حيات را با مرگ همراه دارند. هر چيزي كه آفريده مي شود و نام حي بر او نهاده مي شود و از زندگي بهره مند مي گردد، در باطن و ملكوت اين حيات و زندگي، مرگ نشسته و آشيانه كرده است تا روزي از درون به بيرون خودنمايي كند و حيات را پاياني بخشد. (قصص، آيه88؛ الرحمن، آيات26و 27)
پس همواره هر موجود زنده اي حضور مرگ را در خود احساس مي كند و مرگ، حاضر هميشگي زندگان است؛ با اين همه انسان ها همان گونه كه نسبت به ملكوت ديگري چون خداوند در ذات هر آفريده اي، غافل هستند، نسبت به حضور اين حاضر هميشگي و همراه دايمي غفلت مي ورزند مگر آنكه مرگ فاميل و دوستي و آشنايي آنان را متنبه و بيدار و هوشيار نمايد و اندكي در مسأله مرگ انديشه و درنگ كنند.
ازنظر آموزه هاي قرآني مرگ مانند حيات از آفريده هاي الهي است. (ملك، آيه2) اين بدان معناست كه مرگ، نابودي كامل و نيستي محض نيست، بلكه حالتي در موجودات زنده است.
البته مفهوم مرگ در نشأت و عوالم مختلف متفاوت است؛ زيرا مرگ چنان كه گفته شد، آفريده اي از آفريده هاي خداوندي براي انتقال از يك حالت به حالتي ديگر و از يك نشئه به نشئه اي ديگر است.
براين اساس، حالات گوناگوني را مي توان براي مرگ تصور كرد كه همگي در يك معنا مشترك است. آن معناي مشترك همان انتقال و نوعي جدايي است كه ميان روح و بدن صورت مي گيرد.
در عالم ماده و دنيا، حقيقت مرگ با جدا شدن كامل روح از بدن جسماني اتفاق مي افتد. به اين معنا كه نفس كه همان روح دميده شده در كالبد است، از كالبد خود بيرون كشيده مي شود (انعام، آيه93) و مأموران الهي از فرشتگان (همان) و ملك الموت(فرشته مرگ) نفس را به طور كامل از كالبد درمي آورند. اين كشيدن و درآوردن كامل نفس (روح دميده شده در كالبد) از كالبد جسماني و مادي را توفي مي گويند.(سجده، آيه11)
فرشته مرگ و ملك الموت از سوي خداوند وكالت دارد تا نفس را پس از فرا رسيدن اجل و مهلت زماني اش، از كالبد به طور كامل بيرون آورد و به سوي خداوند كه پروردگار انسان هاست، بازگرداند.(همان)
مرگ دائمي و مرگ در خواب
البته ما با هر خوابيدني، مرگ و توفي كامل را تجربه مي كنيم؛ زيرا خداوند در هر خوابي، نفس و روان آدمي را توفي مي كند و از كالبدش بيرون مي كشد و به سوي خود مي برد. بنابراين، ما به طور طبيعي در هر خوابي، مرگ را تجربه مي كنيم. تنها تفاوتي كه ميان مرگ در خواب و مرگ دايمي وجود دارد در اين است كه در مرگ در خواب، خداوند، نفس را به درون كالبد جسماني اش باز مي گرداند، ولي در مرگ دايمي، نفس در نزد خداوند نگه داشته مي شود و اجازه بازگشت به سوي كالبد را نمي يابد. (زمر، آيه 22)
آنچه بيان شد مرگ در جهان ماده است؛ اما مرگ در جهان برزخ و نيز قيامت حالتي ديگر دارد و به معناي خروج نفس از كالبد جسماني نيست؛ زيرا انسان در جهان برزخ، بدن و كالبد مادي و جسداني ندارد، هر چند كه داراي كالبد جسماني مادي لطيف يا غيرمادي است كه اطلاعات كاملي در باره آن نداريم.
مرگ هاي گوناگون
در جهان هاي ديگر، همچون قيامت و پيش از ورود به نشآت ديگر چون بهشت و دوزخ، نوع و حالت مرگ نيز متفاوت است؛ چنان كه مرگ در جهان پس از قيامت و در دوزخ نيز انواع و حالات گوناگوني دارد. از جمله اينكه در برخي از آيات قرآني از مرگ هايي سخن به ميان آمده كه نه مرگ است و نه حيات و دوزخيان بين مرگ و زندگي دست و پا مي زنند: لايموت فيها و لايحيي. (اعلي، آيه 13) دوزخيان، مرگ كامل را ديگر تجربه نخواهند كرد تا به كمك مرگ از رنج دوزخ رهايي يابند بلكه همواره در آتش دوزخ جاودانه زنده بوده و مرگ هاي خاصي را تجربه خواهند كرد كه خود عذاب آور است. (ابراهيم، آيات 16 و 17؛ طه، آيه 74؛ فاطر، آيه 36)
در حقيقت در دوزخ اسباب مرگ خاصي پي در پي بر دوزخيان وارد مي شود و آنان به رغم نمردن دايمي و مطلق، آن مرگ هاي دردآور را تجربه مي كنند. (همان)
در مقابل، بهشتيان پس از ورود به بهشت، ديگر مرگي را تجربه نخواهند كرد و مرده نمي شوند. (صافات، آيات 40 و 23 و 58)
انسان هرگز نمي تواند از مرگ بگريزد و دست كم يك بار مي بايست آن را تجربه كند كه البته اين اختصاص به متالهان ور بانيون دارد؛ زيرا غير اين افراد دست كم دو بار مرگ و دوبار احياء را تجربه خواهند كرد. (بقره، آيه 28؛ دخان، آيه 56)
به هر حال، همه موجودات هستي فاني شده و مرگ را تجربه خواهند كرد (الرحمن، آيات 26 و 27) هر چند كه اين تجربه مرگ براي اولياي خاص الهي يك بار اتفاق مي افتد (دخان، آيه 56) و انسان به سبب دارا بودن نفس و روح دميده در كالبد مي بايست اين مرگ را تجربه كند تا روح از كالبد جسماني خارج شود و مسير كمالي خود را در كالبدهاي ديگري نيز تجربه كند. (آل عمران، آيه 185؛ انبياء، آيه 35؛ عنكبوت، آيه 57)
بر اين اساس مرگ، امري حتمي و قطعي است و ممكن نيست كه موجودي آن را از خود دور كند (آل عمران، آيه 168) اين مرگ و فناي موجودات هستي، قضا و حكم قطعي و محتوم الهي و جلوه اي از ربوبيت اوست؛ زيرا هر موجودي اگر بخواهد به كمال بايسته و شايسته خويش برسد لازم است كه اين مسير مرگ را بپيمايد. از اين رو خداوند در آياتي از جمله آيات 26 و 27 سوره آل عمران، مرگ را به مقام ربوبيت و پروردگاري خود نسبت داده تا نشان دهد كه هدفمندي و حكمت الهي مقتضي آن است كه هر موجودي براي دست يابي به كمال خويش مرگ را تجربه كند.
اختيار مرگ
انسان هاي داراي دو اجل معلق و مسمي(حتمي) هستند. اجل مسمي (حتمي) زماني است كه حكم قطعي خداوند براي پايان دوره اي از زندگي در جهان مادي و دنيوي صادر شده و غيرقابل بازگشت،
تاخير و يا حتي تقديم است. به اين معنا كه اين اجل هرگز پيش و پس نمي افتد و مشخصا درهمان زمان خودش اتفاق مي افتد. (اعراف، آيه 34؛ يونس، آيه 49؛ نحل، آيه 61؛ منافقون، آيه 11)
اما اجل معلق، اين گونه نيست و نه تنها پيش و پس مي افتد بلكه مي توان گفت كه اين مرگ بسته به رفتار خودمان است. از اين رو مي توان با قطع صله رحم و صدقه و انفاق و انجام گناهاني، آن را پيش انداخت و يا با صله رحم و صدقه و احسان و انفاق آن را پس انداخته و زمان زندگي خويش را افزايش داد تا به اجل مسمي برسد.
روايات بسياري درباره امكان تقديم و تاخير در اجل معلق وارد شده و به نظر مي رسد كه مي توان اين معنا را از آيه 4 سوره نوح به دست آورد. خداوند دراين آيه بيان مي كند كه تقوا پيشگي و اطاعت از فرمان هاي الهي و پيامبران، زمينه مصونيت از مرگ هاي معلق است كه به شكل عذاب هاي الهي و مرگ هاي ناگهاني اتفاق مي افتد. بنابراين، مي توان گفت كه انسان مي تواند با كارهاي خوب و تقواپيشگي، مرگ خويش را از اجل معلق تا اجل مسمي به تاخير افكند و گرفتار عذاب هاي زودرس الهي و مرگ هاي ناگهاني نشود. (نوح، آيات 1 تا 4)
بنابراين، اگر انسان ها اختياردار مرگ مسماي خود نيستند ولي اختياردار مرگ معلق خود هستند و مي توانند با كارهاي خوب و تقواپيشگي و اطاعت از خدا و پيامبران، اجل معلق خويش را به تاخير افكنند يا با كارهاي بد آن را پيش افكنند.
از آيات 10 و 11 سوره منافقون برمي آيد كه درخواست مرگي كه اجل مسمي است، درخواست بيجا و غيرمقبولي است؛ زيرا اجل مسمي به معناي پايان فرصت عمر در دنياست و هرگز اندكي پيش و پس نخواهد شد. (اعراف، آيه 34)
اما كساني كه خودكشي مي كنند، آنان تنها مرگ معلق خويش را رقم مي زنند ولي مرگ مسماي آنان اتفاق نمي افتد. وضعيت ايشان همانند كساني است كه با گناهان و بي تقوايي و طغيان نسبت به خدا و پيامبرش، گرفتار عذاب و مرگ ناگهاني مي شود. (نوح، آيات 1 تا 4)
انتظار مرگ
هركسي مي بايست منتظر مرگ باشد هرچند كه هر دمي مرگ را به نوعي تجربه مي كند. اما انتظار مرگ براي آن است كه انسان خود را بسازد و بداند كه اين دنيا پاياني دارد و هرنفسي مي بايست كالبد مادي دنيوي خويش را ترك كند.
انتظار مرگ امري بسيار مثبت است اگر به قصد خودسازي و آمادگي براي جهان هاي ديگر باشد. همان گونه كه اگر موجب افسردگي و دوري از زندگي و خودسازي شود، امر منفي است.
آرزوي مرگ براي رهايي از مشكلات دنيوي و عذاب هاي آن امري درست است، همچنان كه آرزوي بقا و دعا و نيايش براي آن جهت انجام كارهاي خير و نيك بيشتر، امري پسنديده و مقبول است.
كساني واقعا آماده مرگ مي شوند كه به كمالي رسيده اند و ديگر دنيا براي آنان دوزخي است و مي خواهند از اين زندان تن بيرون آيند. كساني كه در آينده خود يقين و قطع دارند و به كمال مطلق رسيده اند، ترسي از مرگ ندارند. از اين رو خداوند به كساني كه مدعي كمال هستند و مي گويند آخرت و بهشت از آن ايشان است، پيشنهاد مي دهد تا براي بيان صداقت و اثبات ادعاي خود، آرزوي مرگ كنند. (جمعه، آيات 6 و 7)
از نظر قرآن كساني كه اولياي الهي هستند، علامت صداقت و راستي ايشان همان درخواست و آرزوي مرگ است و كساني كه مدعي چنين مقام و منزلتي هستند، از چنين آرزوئي دست مي كشند و هرگز منتظر مرگ نيستند و از آن مي گريزند چه رسد كه آرزوي مرگ كنند.
مجاهدان، كساني هستند كه از مرگ نمي هراسند و منتظر و در آرزوي آن هستند؛ زيرا مي دانند كه اگر بكشند يا كشته شوند به يكي از دو پيروزي و حسنه بزرگ مي رسند يا به كمال مطلقي مي رسند كه ديگر مرگي را تجربه نخواهند كرد (دخان،آيه 56) و از همان آغاز مرگ خويش درنزد خداوند، زندگي جاودانه راخواهند داشت (آل عمران، آيه 169) يا آنكه پيروز مي شوند و از بركات جامعه اسلامي بهره مند شده و رضايت و خشنودي خدا را به دست مي آورند. (توبه، آيه 52)
به هرحال، انسان، اختيار مرگ خويش را به يك معنا دارد و به يك معنا ندارد. به اين معنا كه مي تواند اجل معلق خويش را با اعمال بد و خوب پس و پيش كند اما نمي تواند از مرگ و اجل حتمي بگريزد؛ زيرا همه در زمان مشخصي كه خداوند مي داند به اذن الهي جان به جان آفرين تسليم خواهند كرد و به سوي او باز مي گردند. از اين جهان مادي و كالبد جسداني بيرون مي روند.
همچنين انتظار مرگ براي عده اي، عامل اثباتي و مفيد است و براي عده اي ديگر، عامل بدبختي و افسردگي و امري منفي مي باشد. براي كساني كه اولياي الهي هستند مرگ شيرين تر از عسل (احلي من العسل) است و همانند اصحاب حسين (ع) در انتظار مرگ لحظه شماري مي كنند و به استقبال آن مي شتابند ولي براي كساني كه دنياگرا و ماديگرا هستند انتظاري بس خوفناك و دردناك است و موجب مي شود تا خود را گم كنند و دچار انواع و اقسام غفلت ها و بدبختي ها و حتي خودكشي شوند. بنابراين، نوع نگاه انسان به دنيا و آخرت و زندگي و مرگ و نيز نوع كارهاي خوب و بد انسان در دنيا معلوم مي كند كه انسان چگونه مرگي را تجربه مي كند و با مرگ چگونه مواجه مي شود.
باشد با درك درست از مفهوم و حقيقت مرگ و زندگي، درمسير شدن هاي كمالي گام برداريم تا مرگ احلي من العسل در نزد ما جلوه كند و اگر حيات و زندگي دنيا را مي پذيريم براي انجام كارهاي خير و نيك و انجام مسئوليت ربوبيت و پروردگاري نسبت به ديگران باشد و اگر به سوي مرگ مي شتابيم و آرزوي آن را داريم براي رسيدن به وصال الهي و لقاي او باشد.
اگر چنين نگاهي به زندگي و مرگ داشته باشيم، شايد زندگي دنيوي ما بيشتر آبادتر از حال خواهد بود و زندگي دنيوي نيز شيريني خاص خود را خواهد يافت و آسايش و آرامش ابدي را در سايه سار آرامش و آسايش اخروي در دنيا تجربه خواهيم كرد؛ از اين رو خداوند مي فرمايد كه مومن واقعي در دنيا در آرامش و آسايش است و از هيچ چيزي رنج نمي برد هرچند كه در فقر باشد؛ زيرا متصل به خدايي غني است كه منبع آرامش و آسايش است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا