اخلاقی - تربیتیاصولی فقهیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

نفقه؛ هزينه اي براي عشق و عاطفه

samamosدر فرهنگ عربي مثلي است كه مي گويد: من له الغنم فعليه الغرم؛ هر كه سودي مي برد مي بايست غرامت آن را هم بپردازد. به اين معنا كه اگر خيري از جايي به تو مي رسد نمي بايست شرش را ديگري بچشد. بنابراين، تلخ و شيرين زندگي را بايد پذيرفت؛ چرا كه گل بي خار نيست.

يكي از واجبات حقوقي اسلام، مسئله نفقه است كه شامل هزينه هاي معمولي و عادي يك شخص مي باشد. اين كه انسان از چيزي چون محبت و رحمت ديگري بهره مند شود، هرچند كه رحمت و محبت آن ديگري، بي منت است، ولي اين دليل نمي شود كه انسان مسئوليت خويش را انجام ندهد و از آن سرباز زند. اسلام براي اين كه پاداشي براي رحمت و محبت بي منت ديگري، قرار دهد، گوشه اي از اين پاداش را در شكل نفقه به عنوان قانون، لازم و واجب الاجرا درآورده است تا از طريق يك ماده قانوني و حقوقي، مسئوليت شخص را مشخص سازد.

نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا ماهيت و آثار و احكام اين ماده قانوني را در زندگي خانوادگي هر انساني تبيين نمايد.
احساسات مسئوليت آفرين
انسانيت انسان به عقل و عاطفه است. به اين معنا كه انسان جلوه هايي از خردورزي و احساسات است، هرچند كه تفاوت هايي ميان زن و مرد در نسبت آن دو است، ولي انسان بي خرد يا بي احساس و عاطفه، از دايره انسانيت بيرون است. از اين رو خداوند بر اين دو ويژگي انساني در بسياري از آيات تاكيد مي كند و انسان هاي بي خرد و بي احساس را چون چارپايان و جمادات برمي شمارد و حتي پست تر از آنان مي داند؛ چرا كه خداوند انسان را با اين دو ويژگي آفريده است و عدم وجود آن دو در هر شخصي به معناي دفن كردن آن به علل و عواملي است كه مي بايست شخص خود را بر آن سرزنش كند.
احساسات و عواطف در انسان، تجلي و نمادي از رحمت الهي است. به اين معنا كه رحمت الهي در انسان به شكل احساسات و عواطف تجلي مي يابد. از اين رو بازتاب احساسات به شكل مهر و محبت و رحمت در انسان بروز و ظهور مي يابد.
هر انساني به سبب همين احساسات و عواطف است كه با مفاهيمي چون همدردي، عشق، محبت، همذات پنداري و مانند آن آشنا مي شود. عشق ريشه دارترين مفهوم و مصداق احساسات و عواطف است كه جلوه هايي چون محبت، مودت، شعف و مانند آن مي يابد. اين احساس عشق به سبب آن كه پيونددهنده دو چيز از سويي و موجب سلب استقلال فردي از سوي ديگر مي شود، عامل بسياري از احساسات وعواطف ديگر بلكه حقوق و قوانين است. لذا عشق به عنوان يك احساس مسئوليت آفرين بروز مي يابد؛ چرا كه هر عشقي، پيوند جديدي را ميان دو فرد به وجود مي آورد كه نيازمند معيارهاي جديد در همه ابعاد زندگي است. زماني كه عشق پديد مي آيد، معيارهاي پيشين رخت بر مي بندد و دو نفر به نوعي وابستگي شديد مي رسند كه نمي توانند به تنهايي زندگي كنند و نيازهايشان را برآورده سازند.
هرچند كه عشق، پيوندي روحي و رواني است، ولي آثار خود را در همه ابعاد زندگي به جا مي گذارد. اين گونه است كه عاشقان رفتاري خاص دارند و بقاي هر يك به بقاي ديگري است. بر همين اساس از واژه عشقه براي تبيين اين معنا و پيوند جديد استفاده مي شود؛ زيرا عشقه به معناي پيچك است وعاشقان همانند پيچكي هستند كه به هم آويخته اند و از شيره جان و هستي يكديگر تغذيه كرده و بر يكديگر استوار هستند و جدايي آنها به معناي مرگ و نيستي خواهد بود.
بدين معني كه كوچك ترين جدايي در بخشي از اين پيچ عشق يا دوري از همديگر، آثاري چون افسردگي و دلمردگي و خستگي را به همراه مي آورد و پژمردگي را مي توان در عشاق دورافتاده و يا وارفته از هم ديد.
عشق همواره دوسويه است؛ بنابراين، هر عاشقي معشوقي است و هر معشوقي عاشق، لذا هر كس محبتي بي منت از سرتاپاي وجودش به ديگري مي بخشد تا ديگري از شهد شيرين زندگي او بهره برد و آن ديگري نيز همچنين بي منت عشق پيشكش مي كند و شهد در كام و جام جان مي ريزد.
داستان عشق و مسئوليت همانند داستان حق و تكليف است؛ زيرا براي هر حقي، تكليفي و براي هر تكليفي، حقي است و اين گونه نيست كه براي يك سو همواره حقي ثابت و براي سوي ديگر همواره تكليفي باشد؛ چنان كه برخي از بي خردان چنين گمان برده اند. از اين رو مي توان گفت كه هر كسي در برابر عشقي كه مي چشد، مسئوليت و تكليفي برگردن مي گيرد؛ چرا كه بي مسئوليت پذيري، اين پيوند از هم مي پاشد و يكي از دو پيچك زندگي، پژمرده و در نهايت خشك مي شود و زندگي را از دست مي دهد. از اين رو پيوند عشاق را مودت دانسته اند كه به نوعي بده و بستان است كه البته با بده و بستان هاي تجاري و بازاري فرق دارد؛ چرا كه مبناي اين بده و بستان همواره احساسات و عواطف است كه از آن به رحمت و محبت ياد مي شود.
نفقه، مسئوليت پذيري و تعادل سازي
نفقه يكي از مصاديق همين مسئوليت پذيري و تكليف است. نفقه در لغت به معناي سپري شدن و از ميان رفتن است. از اين رو به چيزي كه با انفاق از دست آدمي مي رود، نفقه مي گويند. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 819)
در اصطلاح فقهي، نفقه به معناي چيزي است كه انسان براي خانواده اش مصرف مي كند. البته مراد از خانواده در اين اصطلاح، افزون بر همسر شامل پدر، مادر، پدران و مادران ايشان و هر چه بالاتر بروند و نيز فرزند و فرزندان فرزند و هرچه پايين تر برود، مي شود. اين افراد از كساني هستند كه در اصطلاح از آنان به واجب النفقه ياد مي شود؛ بنابراين واجب است تا شخص خوراك، پوشاك، مسكن و مانند آنها را برايشان فراهم آورد. (تحرير الوسيله، امام خميني، ج 2، ص 315، مسئله 8 و نيز القاموس الفقهي، ص 358)
هر انسان بالغ و عاقل و مكلفي اين مسئوليت را دارد كه در حق خانواده خود انفاق كند و ملاك در نفقه دادن توان مالي مردان است. (بقره، آيه 233 و نيز طلاق، آيات 6 و 7) و خداوند هيچ كسي را بر كاري كه توان و استطاعت بر انجام آن ندارد، تكليف نمي كند (بقره، آيه 286)؛ زيرا اين امر خلاف حكم عقل و امري قبيح و زشت است. از اين رو خداوند شوهر را بر پرداخت نفقه بيش از حد توان، مكلف نكرده و نفقه اي كه بر شوهر از تامين پوشاك، خوراك، مسكن واجب كرده در حد متعارف و مقدور آن مي باشد. (بقره، آيه 233 و نيز طلاق، آيات 1 و 6)
اين نفقه حتي براي زناني كه طلاق گرفته و در خانه شوهر هستند، به مدت يك سال از زمان طلاق واجب است (بقره، آيه 240) و مرد حق ندارد او را از خانه اش بيرون كند. همچنين زنان مطلقه تا زماني كه در عده طلاق هستند، به عنوان واجب النفقه شوهر شناخته مي شوند (طلاق، آيه 1) و نفقه زن مطلقه از سوي شوهر به عنوان مصداقي از احسان و حق در آيه 236 سوره بقره معرفي مي شود و خداوند در آيه 241 سوره بقره نيز از مردم مي خواهد كه با تامين نفقه زن مطلقه به طور متعارف، حقي كه به عهده اهل تقواست انجام دهد.
اين حكم براساس روايات تنها براي زنان مطلقه رجعي است حتي اگر دوبار طلاق داده و امكان رجوع است؛ اما درباره مرتبه سوم ديگر اين حكم جاري نمي شود؛ زيرا نمي تواند رجوع كند. از اين رو، وجوب نفقه بر شوهر نيست.(كافي، ج6، ص90، حديث5)
خداوند در آيات پيش گفته سوره طلاق، بر لزوم پرداخت نفقه به زن باردار تا هنگام زايمان وي تاكيد مي كند. همچنين بر پدر است تا نفقه فرزندان شيرخوار را تامين كند (بقره، آيه 233) و اين الزام حتي بر وارثات ميت است.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه اگر عشق دوسويه است؛ چرا مسئوليت نفقه تنها بر عهده شوهر و مرد است؟ خداوند در آيه 34 سوره نساء بر اين نكته توجه مي دهد كه تامين هزينه هاي مسكن و خوراك و پوشاك همسر، عامل مديريت و برتري مرد در ساختار مديريتي خانواده است. به اين معنا كه مرد با اين مسئوليت خويش، حقي را برعهده زن مي گذارد و بر زن است تا از شوهر اطاعت كند و مديريت خانواده از سوي مرد را بپذيرد. (تفسير كبير، فخر رازي، ج4، ص71)
اين اقدام قانوني و حقوقي از سوي اسلام براي آن است كه روابط در خانواده به بهترين شكل مديريت و مهار شود و از هرگونه سوءاستفاده از عشق و محبت ديگري، جلوگيري شود؛ زيرا زن به سبب شدت احساسات و عواطف، گرفتار محبت و عشق مي شود و مردان از اين عواطف سوءاستفاده مي كنند. براين اساس، حكم نموده است تا با انجام مسئوليتي، از عشق بي منت زن بهره مند شود؛ چرا كه زنان برخلاف مردان، كمتر در انديشه ماديات در زندگي عشقي خود هستند اين در حالي است كه مرد بيشتر جنبه عقلانيت زندگي را توجه دارد. اين گونه قوانين موجب مي شود تا تعادل در روابط عشقي همچنان پابرجا باشد و يكي از دو طرف بر ديگري، غلبه نكند.
به سخن ديگر، تفاوت هاي طبيعي ميان زن و مرد در ميزان احساسات و عواطف و عقل گرايي موجب مي شود تا شكل هايي از روابط به عنوان قانون و حقوق از سوي خداوند تعريف شود تا در پايان نوعي تعادل ميان زن و شوهر ايجاد شود و از هرگونه خروج از تعادل به سبب شدت احساسات زن و خردورزي مرد جلوگيري به عمل آيد.
اين شيوه تعادل سازي از سوي خداوند هر چند كه جنبه حقوقي و قانوني به مساله مي دهد، ولي ارتباط تنگاتنگي با احساسات دارد. شوهر اگر اين جنبه حقوقي را براساس عواطف و احساسات به كارگيرد و مسئوليت را جنبه محبتي بخشد، تعادل بهتري پديد مي آيد و خانواده از يكرنگي بيشتري بهره مي برد و عشق، همانند دوره نخست از قوت و شدت بيشتري برخوردار خواهد بود. از اين رو خانواده هايي كه اصول زندگي خويش را براساس محبت و رحمت نهاده اند، كارهاي حقوقي را به شكلي ديگر انجام مي دهند و مسئوليت را عاشقانه به عهده مي گيرند و عاشقانه انجام مي دهند. و لذا هرگونه تنش در ميان ايشان معنايي ندارد و مسايل بسيار بغرنج حقوقي و مالي و قانوني به سادگي در ميان آنان حل و فصل مي شود؛ زيرا هنوز اصل حاكم در روابط حتي قانوني، عشق و محبت و رحمت است.
در بسياري از خانواده ها چون اين اصل مراعات نمي شود، درگيري هاي لفظي و گاه فيزيكي رخ مي دهد وكلماتي چون حقوق من و مهريه و نفقه من و مانند آن رد و بدل مي شود و هر يك از طرفين به جاي حركت در مسير عاشقانه مي خواهند از طريق زور و قدرت قانون، ديگري را به تمكين مالي و يا جنسي وادار سازد كه هيچ گونه لذتي براي طرفين غالب به همراه ندارد، چرا كه هر حقي در خانواده اگر به جاي عشق و احساسات از طريق حقوق و قانون يعني زور و خشونت مشروع، به دست آيد، آثاري از همان زور و خشونت را با خود دارد و از هرگونه احساس و عاطفه و عشق مبرا خواهد بود. اين گونه است كه خانواده اي سرد به جاي گرم شكل مي گيرد و در يك فرآيندي همه آن چه ساخته شده بود بر باد مي رود.
اين در حالي است كه مي توان حقوق بلكه بالاتر از حقوق را با عشق به دست آورد و طرف مقابل خود را براي رضايت و خشنودي ديگري بكشد. به سخن ديگر، اگر مي توان با پنبه با تمام رضايت و خشنودي و تسليم ديگري سربريد چرا با كارد خونين اقدام شود؟ مگر كاردي تيزتر از عشق هست كه عاشق را در پاي معشوق قرباني كند؟ پس بياييم با عشق ورزي همه حقوق خود را استيفا كنيم در حالي كه طرف مقابل در اوج رضايت و احساس و عاطفه اين بذل و ايثار را انجام مي دهد و بي هيچ منتي احسان و رحمت مي كند و تا پاي جان فداكاري مي نمايد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا