اجتماعیسیاسیفلسفیمعارف قرآنی

ارتجاع مدرن

پست مدرن را بازگشت به تفكر و آداب قبل از مدرنيته معني كرده اند. البته از ديدگاه نويسنده مقاله، پست مدرنيته نوعي ارتجاع مدرن است. اين ارتجاع سعي دارد كه به نحوي جديد، جوانان پوچ گرا و انسانهاي واخورده غربي را مشغول نمايد.در اين مقاله نويسنده سعي كرده است درخصوص ارتباط پست مدرنيته و ارتجاع مدرن مطالبي را بيان كند.
اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
مفهوم مدرنيته
مدرن به معناي جديد و يا تجدد امري طبيعي است و نه تنها انسان خواهان نوگرايي است و بدان گرايش دارد بلكه طبيعت امري متجدد و نوشونده است و دست كم آن چه همگان به طور ملموس آن را درك و مشاهده مي كنند تجدد حيات طبيعت در فصل بهار است.
مدرنيته هرچند به معناي نوگرايي و تجددخواهي است ولي در اروپا به عنوان مكتب فكري و فلسفه زندگي كوشيد تا جانشين دين شود و به زندگي اروپاييان در بند تفكرات به ظاهر مسيحي و قرون وسطايي تصوير و چهره ديگري ببخشد و آنان را به سمت و سوي ديگري هدايت كند. معنابخشي به زندگي جهاني امري است كه از عهده مسيحيت تحريف شده برنمي آمد. انسان مسيحي آزاد نبوده و به جاي رهايي از بند بردگي و بندگي طوق اطاعت از ارباب كليسا را بر گردن آويخته بود. زندگي آنان به معناي آخرت زيستي بود و دنيا جز پستي و بي ارزشي مفهوم و معنايي نداشت. از اين رو مي بايست همانند پيامبرانشان رنج و درد زندگي در دنيا را متحمل شوند تا در آخرت رستگار گردند.

مدرنيته تلاش فكري گروهي از روشنفكراني بود كه در همه حوزه هاي علمي از فيزيك و شيمي و رياضيات گرفته تا علوم انساني و حتي ديني فعاليت داشتند. آنان مي كوشيدند تا با رهايي از فلسفه مسيحي تحريف شده، فلسفه نويني براي زندگي انسان در دنيا ايجاد كنند. از اين روست كه به جاي خدامحور قرار دادن امور هستي به انسان محوري روي آوردند و به جاي آخرت به دنيا چسبيدند. از آن روي افراط در آخرت گرايي به اين روي افراط در دنياگرايي فرو غلتيدند. در حوزه دين نيز پروتستانيزم كمك كرد تا دنيا معنا و مفهوم ديگر يابد و كار و زندگي دنيوي ارزشي فزون تر از هرگونه تلاشي براي آخرت يابد.
جايگزيني علم به جاي دين
افراط در هر دو سوي تفكر مسيحي و مدرنيته ديده مي شود. اين گونه است كه معنويت و دين در جوامع مسيحي غربي رنگ مي بازد و در نهايت خداوند در سده هاي هفده تا بيست ميلادي جاي خود را به انسان مي دهد و علم به جاي دين مي نشيند و فلسفه زندگي را خردگرايي روشي و تجربه گرايي حسي تبيين و تفسير مي كند.
در خلأيي كه به دنبال مدرنيته در زندگي معنوي و روحي انسان ها پديد مي آيد و زماني كه هيجانات و احساسات شديد عاطفي فرو مي نشيند آدمي ناچار مي شود تا به تفكر در وضعيت و موقعيت خويش بپردازد. افزايش نابهنجاري ها به ويژه در ميان جوانان و هيپي گري و رويگرداني از هرگونه زندگي عادي موجب شد تا دوباره انديشمندان و متفكران به ياري سياست مداران فلسفه زندگي را باز تعريف كنند و به جواناني كه از مدرنيته و آثار آن گريخته اند معناي جديد از زندگي را ارايه دهند. اين گونه است كه پست مدرنيته به عنوان فلسفه جديد از درون مدرنيته زاده مي شود تا با حفظ دستاوردهاي مدرنيته آن را براي نسل هاي جديد جذاب و گيرا نمايند. بنابراين پست مدرنيته خود ادامه طبيعي مدرنيته است. در حقيقت تلاشي است كه از سوي ارباب تفكر انسان محور مدرنيته براي سازواري با مقتضيات روز انجام مي پذيرد.
پست مدرنيته يعني ارتجاع مدرن
هرچند كه تجددخواهي و نوگرايي تلاشي طبيعي براي انسان است و حتي مي توان گفت كه مدرنيته به عنوان يك تفكر فلسفي و يا فلسفه زندگي واكنش طبيعي نسبت به فشارهاي ارباب تفكر كليسايي مي باشد ولي پست مدرنيته چيزي جز ارتجاع مدرن و سياه نمي تواند باشد.
چنان كه متفكران پست مدرنيته آن را تعريف و بيان مي كنند پست مدرنيته چيزي جز نگاه بازگشت گونه به پيش از مدرنيته نيست. در اين تلاش سعي مي شود تا آداب و سنت ها و تفكرات پيش از مدرنيته به گونه اي با مدرنيته سازوار گردد و به عنوان عناصر مفيد و سازنده در مدرنيته و حفظ و به سامان كردن آن به كار گرفته شود. نگرش كاركردگرايانه پست مدرنيته به عناصري پيش مدرن به اين معناست كه هرآن چيزي كه مي تواند امروز تفكر مدرنيته و آثار آن را حفظ كند امري مثبت و سازنده و مورد پذيرش است.
تعميم مفهوم نسبيت
در پست مدرنيته به جهت همان نگرش كاركردگرايانه به امور مي توان نسبيت را در همه چيز حتي در حقيقت تعميم داد و از اين روست كه همه چيز بر پايه پست مدرنيته حقيقت است و درجه اي از آن را با خود دارد. بنابر اين پلوراليزم ديني امري پسنديده و مورد تاييد است و اين كه هيچ كس تمام حقيقت را دارا نمي باشد و همه درجه اي از آن را در اختيار دارند. در اين تفكر همه اموري كه بيش از اين در مدرنيته به عنوان عناصر خرافي و ضد علم كنار گذاشته شده بود امروز در صورت كاركردگرايي مفيد و سازنده مي تواند به عنوان بخشي از حقيقت در جامعه و زندگي مردمان حضور يابد.
با اين تفسير از پست مدرنيته كوشش مي شود تا نگرش آيات قرآني به آن دانسته شود و اين كه در تحليل قرآني پست مدرنيته را چگونه مي توان ارزشگذاري نمود و تا چه اندازه با تفكرات قرآني و اسلامي سازواري دارد؟
از آن جايي كه پست مدرنيته بر پايه تعريفي كه اصحاب آن به دست داده اند نوعي بازگشت به پيش مدرنيته با حفظ عناصر مدرنيته است مي توان آن را بازگشت به عصر پيش از مدرنيته ناميد. اما پرسش اساسي اين است كه آيا هر بازگشتي نادرست است و اين كه اصولا چه نوع بازگشتي امكان پذير است؟
ارتجاع درمفهوم قرآني
بازگشت مي تواند به دو شكل صورت گيرد: يا اين كه همه عناصر به عناصر پيش از مدرنيته تبديل شود و از ابزارها و وسايل امروزي همانند آموزش ها و روش هاي آموزشي و حتي فلسفه زندگي و شيوه تفكري به كلي چشم پوشي شود كه به نظر مي رسد چنين چيزي امكان پذير و ناشدني است و كسي نيز به اين گفته ايمان نداشته و آن را عملي نمي داند. در آغاز انقلاب اسلامي هنگامي كه امام خميني(ره) و برخي ازمتفكران اسلامي سخن از بازگشت به عصر نبوي و علوي به ميان مي آورند برخي با خلط اين مسئله آنان را متهم مي كردند كه اينان مي خواهند برق و ابزارهاي ارتباطي و اتومبيل و ديگر نشانه هاي تمدني و مدرنيته را به كنار بگذارند و با اسب و قاطر و الاغ مسافرت كنند. اين اتهامي بود كه به متفكران اسلامي كه خواهان بازگشت به عصر نبوي و علوي بودند زده مي شد و متفكران آن را به عنوان امري ناشدني و غيرممكن و مردود مي شماردند.
شكل دومي كه مي توان درباره بازگشت ارائه داد نيز خود به دو دسته و بخش تقسيم مي شود: بازگشت به فلسفه زندگي و جهان بيني و هستي شناسي و روش هاي مثبت مديريت زندگي در دنيا كه برپايه اصول عقلي وعقلايي و فرهنگ وحياني غيرمخالف آن دو باشد كه اين بازگشتي است كه همه متفكران اسلامي خواهان آن بوده و هستند.
شكل ديگري كه مي توان تصوير كرد آن است كه بازگشت به همه عناصر پيشين كه در جامعه امروز مي توان براي آن كاركردي فرض كرد و آثار و پيامدهايي براي آن يافت. در اين شكل هيچ تفاوتي ميان عناصر خرافي و ضد خرد و عقل و يا شيوه و سيره عقلايي نيست؛ چنان كه تفاوتي ميان عناصر فلسفي متافيزيك و يا علمي محض و يا عناصر ديني حق و ناحق نيست و مي توان از همه آنها در جاي خود بهره گرفت. در فيلم هاي هاليوودي كه در آخرين دهه اي سده بيستم و سال هاي اخير هزاره سوم ميلادي تهيه شده است اين تفكر به خوبي و روشني به كار گرفته شده است. نگارش داستان هايي همچون هري پاتر و يا فيلم هايي چون ماتريكس با رويكردي اين گونه پديد مي آيد تا به زندگي نسل هاي جديد مفهومي تازه اي بخشند و بازگشت به خويشتن و يا معنويت را به اين شكل پر كنند.
به نظر مي رسد كه قرآن شكل سومي كه دراين جا به تصوير كشيده شده را به عنوان ارتجاع مي نامند. بنابراين ارتجاع بازگشت به گذشته اي است كه بيرون از دايره و يا فرآيند تكاملي انسان باشد. بازگشتي كه آدمي را به پيش از رشد و تكامل بازمي گرداند و عناصري را وارد زندگي امروزي بشر مي سازد كه مي بايست با توجه به رشد عقلي و كيفيت يابي سيره و شيوه عقلايي بشر به كناري نهاده مي شد.
به سخن ديگر ارتجاع به معناي واپس گرايي و بازگشت و يا پافشاري بر آداب و عقايد و افكار و سنت هاي باطل گذشتگان كه مخالف با هرگونه عقل فردي و جمعي مي باشد و جلوي پيشرفت و نوآوري حقيقي را مي گيرد.
ارتجاع اجتماعي
در حوزه علوم اجتماعي ارتجاع هرگونه دفاع از وضعيت موجود حاكم و نظام فرسوده فكري و اجتماعي رو به زوال يا مخالفت با هرگونه نوآوري و پيشرفت اجتماعي و سياسي و اقتصادي و فكري است. اين اصطلاح افزون بر امور فردي و مادي در امور انديشه و تفكر نيز به كار مي رود و به معناي بازگشت به سنت ها و تفكرات پيشين و روش ها و شيوه تفكري گذشتگان و زنده كردن سنت هاي منسوخ و كهنه است. (فرهنگ سياسي ص 5) بنابر تعريف ياد شده گرايش هاي سلفي در دين اسلام نيز يك گروه ارتجاعي به اين معنا خواهد بود.
واژه ارتجاع در برابر ترقي و پيشرفت به كار مي رود. در اين صورت مفهومي نسبي خواهد بود؛ زيرا چه بسا امري در وضعيت و جامعه اي خاص از مصاديق ارتجاع بوده و در موقعيت و جامعه اي ديگر نوعي پيشرفت و ترقي به شمار مي آيد. (همان)
در كاربردهايي كه از اين واژه در علوم سياسي و اجتماعي وجود دارد مي توان گفت كه ارتجاع داراي بار منفي مي باشد و برخلاف واژه بازگشت كه واژه اي خنثي مي باشد تاثير منفي در شنونده ايجاد مي كند. از اين رو ارتجاع را به معناي واپس گرايي به كار مي برند كه در زبان فارسي نيز داراي بار منفي مي باشد.
اين واژه در قرآن به كار نرفته است ولي مفهوم آن را در قالب عبارت هايي چون پافشاري بر عقايد پدران و واپس گرايي به سوي جاهليت و يا واپس گرايي مي توان جست كه در آيات 103 سوره مائده و 143 و 170 سوره بقره و 149 سوره آل عمران و 10 سوره ابراهيم و 66 سوره مؤمنون و آيات ديگر بدان اشاره شده است.
قرآن جريان هاي ارتجاعي را به معناي جريان هاي ضدتكاملي و پيشرفت برمي شمارد هر چند كه ظاهري مترقي به خود گرفته باشند. اين جريان ها همواره در برابر عقل و عقلا و اصول وحياني معتبر قرار مي گيرند. در تصوير قرآني از بعثت پيامبران مي توان عنصر تجددخواهي در برابر ارتجاع را به روشني مشاهده كرد. هر پيامبري مي كوشيد تا جامعه را از هر نظر به مقامي برتر و پيشرفته تر سوق دهد و جريان هاي ارتجاع تلاش داشتند تا فرآيند پيشرفت و تكامل جامعه بشري را سد كرده و آنان را به سوي گذشته بكشانند. (انبياء آيه 52 و 53 و نيز شعراء آيه 69 و 74 و ده ها آيه ديگر)
نشانه هاي ارتجاع
قرآن براي ارتجاع نشانه ها و عوامل و زمينه هايي را بيان مي كند كه شناخت آن ها به خوبي روشن مي سازد كه پست مدرنيته چيزي جز ارتجاع سياه نيست. عناصري كه در اين جا بيان مي شود را مي توان در تفكر پست مدرنيته به آساني يافت.
1- تعصبات قومي و نژادي
از جمله اين عناصر مي توان به تعصبات قومي و نژادي اشاره كرد. قرآن بيان مي دارد كه يكي از علل بازگشت به گذشته تفكري و روشي را مي بايست در خودباوري و خود برتربيني انسان ها جست. آنان با اين پيش فرض كه از ديگران برتر هستند و نياكان ايشان نيز از اين برتري بهره مند بوده اند بنابراين مي بايست تفكر و روش ايشان را بسيار خوب دانست كه ايشان خود بازماندگان همان مردمان هستند.
قرآن نمونه هايي از اين تفكر به دست مي دهد كه مي توان به تفكر يهوديان درباره عدم پذيرش پيامبر اكرم(ص) اشاره كرد كه وي را از نژاد خود نمي يافتند. (مجمع البيان ج (ص 93 و 299) البته اين مسئله اختصاص به يهوديان نداشته و ندارد و خداوند بيان مي كند كه چگونه بسياري از قوم ها به همين دليل در برابر پيامبران مي ايستادند و حاضر به پذيرش دعوت عقلي و عقلايي آنان نبودند.
2- پرستش بت ها
پرستش بت هايي كه توانايي حفظ خود را نداشته و نيازمند ديگري بوده و نه سخن مي گفتند و نه سخني را فهم مي كردند نمونه هايي از اين دست است كه تنها به جهت پيروي از گذشتگان و ارج گذاري به نياكان و نژاد بوده است. (بقره آيه 170 و نيز مائده آيه 104 و اعراف آيه 28 و يونس آيه 78)
علل ارتجاع
ناداني از مهم ترين عناصر ايجادي ارتجاع است. يهوديان نيز در گزارش قرآني به همين دليل خواهان بت پرستي به جاي خداپرستي مي شوند و در نهايت نيز گوساله سامري را به خدايي مي پرستند. (زمر آيه 64) ناداني به معناي اين است كه نسبت به حق جهل داشته باشند. (همان) اين جهل و ناداني به حق به شكل امروزي آن همان نسبت گرايي است كه بر اين باورند كه هرگز نمي توان به حق دست يافت و امكان شناسايي و درك حق براي انسان فراهم نيست و يا اين كه هرچيزي درجه اي از حق را دارا مي باشد. اين گونه تفكر چيزي جز پذيرش جهل نيست كه بر اين اساس خرافات و امور باطل نيز مي تواند به جهت كاركرد و بهره مندي از درجه اي از حق مورد پذيرش قرار گيرد.
گوساله پرستي به جهت آن انجام مي شود كه گوساله صدايي از خويش بيرون مي كند و اين خود بيانگر آن است كه درجه اي از حق را دارا مي باشد. بر اين پايه نمي توان گوساله را خدا ندانست با آن كه ساخته اي از زر سرخ و دست انسان است. ولي از كجا كه اين گوساله كه درجه اي از حق و حقيقت را دارد همان خدا نباشد؟ بنابراين جهل و پذيرش نسبت در مسايل مي تواند اين گونه آدمي را به سوي ارتجاع و پذيرش باطل و خرافات سوق دهد.
حكومت هاي ظالم و ستمگر خود عامل مهمي براي ايجاد پديده ارتجاع در جوامع مي باشند. در جهان امروز آشوب ها و نابهنجاري هاي اجتماعي كه هيپي ها و گروه هاي همانند آن ها در دهه شصت و هفتاد قرن بيستم ميلادي ايجاد كرده بودند موجب شد تا حكومت ها در انديشه آن شوند كه جوانان را به شكلي مديريت كنند و آناني را كه از زندگي مادي غرب خسته شده اند سرگرم كنند. تقويت ورزش هاي خاصي چون فوتبال و تقويت سنت هاي خرافي و افسانه هاي پيشين مي توانست آنان را به گونه اي سرگرم كند. نگرش كاركردگرايانه به همه امور حتي خرافات اين امكان را بخشيد تا دوباره خرافات و جادوگري به ميدان آيد و مردم سرگرم آن شوند و كاري به دولت هاي ظالم و ستمگر نداشته باشند.
سردمداران ارتجاع
در تحليل قرآني سردمداران ظالم به صورت يكي از عوامل ارتجاع مردمان و جوامع به عقايد و افكار باطل آورده شده اند. در داستان فرعون (اعراف آيه 123 و طه آيه 17) و نيز اصحاب كهف (كهف آيه 19) به اين مسئله اشاره شده است.
سرمايه داران و مترفان از ديگر افرادي هستند كه از ارتجاع سود مي برند. آنان همواره خواهان حفظ موجود هستند و از هرگونه پيشرفت و ترقي سرباز مي زنند. از اين روست كه گروه هاي محافظه كار بيشترين طرفداران خويش را در اين قشر و طبقه اجتماعي مي يابند. آنان پيشرفت و ترقي مردم را كه براساس عقل و خرد انجام مي شود نمي پذيرند و هوشياري و آگاهي مردم را به ضرر خويش مي بينند و اين گونه است كه به هر چه امور خرافي و باطل و سرگرم كننده است دامن مي زنند.
در تحليل قرآني سرمايه داران مترف و رفاه گرايان و اشراف مردم را از پيروي حق و حقيقت بازمي دارند و مردمان را به بازگشت به گذشته و امور باطل و خرافي دعوت مي كنند. (سبا آيه 34 و نيز زخرف آيه 23) در دنياي امروز نيز فال و اموري كه در برخي از روزنامه ها بدان پرداخته مي شود از مهم ترين ابزارهايي است كه كوشش مي شود تا مردم با حقيقت و حق كم تر آشنا و درگير شوند. صفحات بسياري را روزنامه به اين امر اختصاص مي دهند كه خود ترويج باطل است. هزينه اين روزنامه ها را مترفان و اشرافي مي دهند كه بزرگ ترين سرمايه داران جهان هستند و خود به عقل گرايي معروف و مشهور هستند.
اين ها نمونه هايي است كه به روشني نشان مي دهد كه پست مدرنيته در تحليل قرآني امري جز ارتجاع مدرن نيست چنان كه مدرنيته خود شكلي ديگري از آن نبوده است

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا