اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیتاریخیفرهنگیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

سبک زندگی امام هادی(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی بن محمد النقی الهادی(ع) دهمین پیشوای معصوم جهان اسلام است. ایشان با آن که در پادگان نظامی سامرا در حبس خانگی بود، با این همه در شرایطی که فراهم بود، در سنت و سیره خویش بر آن بود تا به وظیفه و تکلیف الهی خویش عمل کرده و سبک زندگی قرآنی و اسلامی را تبیین کند. آن چه می آید گوشه هایی از سخنان ایشان در تبیین چنین سبکی از زندگی است که با سبک های دیگر زندگی متفاوت است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

قضای الهی و مراعات ظرفیت

انسان مومن فلسفه زندگی خویش را از عقل و نقل قطعی به دست می آورد. به این معنا که در آفاق و انفس تفکر کرده و حقایق قطعی را به دست می آورد و با بهره گیری از قلب و الهامات الهی و فطرت خدادادی به حقایق غیبی ایمان می آورد هر چند که در جزئیات این حقایق غیبی نیازمند وحی و نقل قطعی است تا بداند به چه جزئیاتی از حقایق غیبی می بایست ایمان آورده و در زندگی اش بدان توجه کند.

به سخن دیگر، مومن خود از ظرفیت فطری تقوای الهی برخوردار است و همین تقوای فطری موجب می شود تا زمینه بهره مندی از وحی و آموزه های آن را به دست آورد و به مراتب برتر شناختی و تقوایی دست یابد؛ چنان که خداوند به این مطلب را آیاتی از قرآن از جمله آیات 2 و 3 سوره بقره اشاره کرده است.

ایمان به غیب فراتر از ایمان به جهان شهادت امری است که فلسفه زندگی انسان را دگرگون می سازد و انسان را با عوالم مجردات آشنا می سازد. این گونه است که خدا به عنوان پروردگار جهانیان و مالک یوم الدین و روز جزاء در کنار عالم آخرت و حساب و کتاب آن خود را به عنوان یک حقیقت تحمیل می کند و زمینه را برای دگرگونی رفتاری و کرداری آدمی فراهم می آورد؛ زیرا اگر خدایی باشد که پروردگار و مالک روز جزاء است و آدمی باید در جهانی دیگر که جزو عوالم غیب است به کارهایی که در جهان شهادت انجام داده پاسخ دهد، به طور طبیعی سبک زندگی او نیز متحول خواهد شد.

یکی از ابعاد باور به خداوند و پروردگاری اش، باور به حکمت الهی در مخلوقات و هدفمندی در خلق، پروردگاری و پرورش موجودات در راستای آن هدف حکمیانه است. هم چنین باور به این که خداوند دانایی است که نادانی در آن راهی ندارد و توانایی است که ناتوانی نداشته و بخشنده ای که بخلی نمی ورزد موجب می شود تا انسان به این نتیجه برسد که قضا و قدر الهی هماره به حکمت الهی و مصلحت خلق است. بنابراین، چون غیر از خداوند حاکم و مالکی برای هستی نمی بیند به طور طبیعی هر چیزی را بر اساس حکمت و مصلحت الهی دانسته و برای چیز دیگر در هستی حکومت و مالکیتی قایل نخواهد شد. بنابراین، پذیرش قضا و قدر الهی به او کمک می کند تا با مصائب و مشکلات کنار آید و برای رفع و دفع هر چیزی نامطلوب و ناخوشایند تنها به خداوند توسل جوید و از او مدد خواهد. پس بر خلاف دهری ها برای ایام و روزگار حکومتی نمی شناسد چنان که برای بتان و طاغوتیان چنین مالکیت و حکومتی را بر نمی تابد. این گونه است که حد خودش را می شناسد و ظرفیت های خود را شناسایی کرده و در همان چارچوب ظرفیت فقری(فاطر، آیه 15) عمل می کند و برای غیر خداوند قدر و منزلتی در تغییر و تبدیل امور قایل نیست. امام هادى عليه السلام در این باره فرموده است: لاْتـَعْـدُ وَلاتَجْعَلْ لِلأيّامِ صُنْعا فى حُكْمِ اللّهِ؛ از حـدّ خـود تجـاوز نـكن و روزگار را در كار خدا دخيل مدان. (تحف العقول، ص 483)

با چنین نگاهی است که قضا و قدر الهی برای مومن معنایی دیگر می یابد و بازی سرنوشت به معنای بازی روزگار را هیچ می داند؛ زیرا بازی روزگار به این معنا است که امری در جهان اتفاقی رخ می دهد ؛ در حالی که باور به قضا و قدر الهی بر اساس حکمت خداوندی و مصلحت خلقی به معنای آن است که هر اتفاقی در جهان بر اساس یک هدف حکمیانه معقول و مقبولی در راستای پرورش موجودات انجام می گیرد. پس هر چیزی براساس یک برنامه ریزی دقیق انجام می گیرد که در علم الهی مشخص و معین است. این گونه است که واکنش مومن نسبت به قضا و قدر الهی با واکنش کافر بسیار متفاوت است. خداوند در آیات 22 و 23 سوره حدید در این باره می فرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ؛ هيچ مصيبتى در زمين- چون تنگدستى و سختى و قحطى- و نه در جانهاتان- چون بيمارى و اندوه- نرسد مگر پيش از آنكه بيافرينمش در نبشته‏اى است اين بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب‏ آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خیال باف خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.

خشـم خـدا یا خلق؟

یکی از مصادیق مهم در تفاوت میان سبک زندگی قرآنی – اسلامی با سبک های دیگر آن است که یک مسلمان هماره دنبال اطاعت از خدا و رضایت اوست نه اطاعت و رضایت دیگری که خداوند آن را طاغوت دانسته است.

از آن جایی که مهم ترین چیزی که یک مسلمان در نظر می گیرد رضایت خداوند است در پی اطاعت از اوست و هرگز کاری نمی کند تا خشم خداوند و غضب او برانگیخته شود. حال این طاغوت همان هواها و خواسته های نفسانی باشد یا طاغوت های بیرونی از شیاطین جنی و انسی. ایمان به خدا زمانی واقعا خودش را نشان می دهد که شخص از غیر خدا بگریزد و به سوی خداوند برود(ذاریات، آیه 50) و «لا اله الا الله» در فکر و عمل نشان دهد تا رستگار شود. این گونه است که به جهت رضایتمندی خداوند به اطاعت از خدا و هر کسی که خداوند رضایت به ولایت و اطاعت او داده تلاش می کند و با اعلان تولی و تبری نشان می دهد تا چه اندازه پای بند به اعتقاد به ویژه اصول اعتقادی است.

کسی که به هواهای نفسانی خویش پاسخ مثبت می دهد و وسوسه های شیطانی را به جان می خرد و حاکمیت شیطان و مستکبران شیطانی را می خرد و به جای کفر به طاغوت به آن ایمان دارد به طور طبیعی از ایمان بهره ای نبرده است؛ زیرا خداوند در آیاتی از قرآن از مومنان خواسته تا به طاغوت در هر شکل و لباسی کفر ورزند(بقره، آیات 256 و 257؛ نساء، آیه 51) و به حکومت و حاکمیت و داوری و قضاوت آنان تن ندهند.(نساء، آیه 76)

خداوند در آیاتی از جمله 17 سوره زمر و 36 سوره نحل از اجتناب از طاغوت سخن به میان می آورد ؛ اما کسانی هستند که بر خلاف این فرمان الهی با طاغوت های جهانی از مستکبران آمریکایی و صهیونیستی و حتی به ظاهر مسلمان اطاعت می کنند و رضایت آنان را می جویند و می خواهند. اینان در ظاهر مسلمان ولی در باطن کافر هستند و هیچ از مسلمانی در فلسفه و سبک زندگی خود بهره ای نبرده اند.

البته بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، کسانی که در جست و جوی رضایت مخلوقین از مستکبران و طواغیت و مانند آن ها هستند، گمان نبرند که رضایت آنان با اطاعت از آنان موجب می شود که از مشکل برهند، بلکه اصولا شیاطینی از این دست، دوستان خویش را نیز می ترسانند تا در سایه حکومت ترس از آنان اطاعت کنند. نگاهی کوتاه به دوستان شیطانی مستکبران در جهان به خوبی نشان می دهد که آنان در سایه ترس گذران زندگی می کنند.

خداوند می فرماید: إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛ در واقع، اين شيطان است كه دوستانش را مى‏ترساند پس اگر مؤمنيد از آنان مترسيد و از من بترسيد.(آل عمران، آیه 175)

امام هادى عليه السلام نیز بر اساس آموزه های وحیانی قرآن می فرماید: مَنْ اَطاعَ الخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ المَخْلُوقينَ وَمَنْ اَسْخَطَ الخالِقَ فَلْيَيْقَنْ اَنْ يَحِّلَ بِهِ سَخَطُ المَخْلُوقينَ ؛ كسى كه از آفريدگار پيروى كند از خشم آفريـده ها بـاكى نـدارد. و كسى كه خــدا را به خشـم آورد، بايد باور كند كه مردم بر او خشم خواهند آورد. (تحف العقول، ص 482)

پس کسی که امید رضایت دارد نباید در جست و جوی رضایت شیاطین و مخلوقات خدا باشند، بلکه رضایت خداوندی موجب می شود تا مخلوق نیز راضی شود ولی هرگز رضایت مخلوق موجب رضایت خداوند نمی شود به ویژه اگر کسی خدا را در نظر نگیرد یا برایش رضایت مخلوق اصل باشد.

امام علی (ع) می فرماید: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ ؛ هر كس آنچه را ميان او و خداست اصلاح نمايد، خداوند آنچه را بين او و مردم است اصلاح كند. و هر كس كار آخرتش را به اصلاح آورد، خداوند كار دنيايش را اصلاح كند. و آن را كه از خود بر خود واعظ است از خدا بر او نگهبان است(كافی،الشیخ الكلینی، ج8 ، ص307، ح477؛ الفقیه، الشیخ الصدوق،ج4، ص396، ح5845؛ ثواب الاعمال،الشیخ الصدوق، ص181؛ بحار الانوار،علامه مجلسی،ج74، ص381، ح2)

شـكر نعـمت، استفاده درست از آن

خداوند چنان به مساله شکر اشاره کرده به طوری که کفر و ایمان را به شکر و کفران می سنجد.(انسان، آیه 3) بنابراین، وقتی کسی کفران نعمت می کند در حقیقت کافر به خداوند است؛ چنان که شاکر نعمت مومن دانسته شده است. خداوند در آیه 40 سوره نمل می فرماید: قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛ كسى كه نزد او دانشى از كتاب الهى‏ بود، گفت: «من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‏آورم.» پس چون سليمان آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى‏كنم. و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مى‏گزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بى‏گمان پروردگارم بى‏نياز و كريم است.»

انسان اگر از نعمت وجود تا دیگر نعمت های الهی به درستی بهره گیرد در حقیقت همان ایمان واقعی را به نمایش گذاشته است؛ اما اگر به جای استفاده درست از زندگی و عمرش و نعمت های دیگر، آن را در مسیر و جای نامناسب به کار گیرد در حقیقت به خداوند کافر شده است.

بر اساس آموزه های قرآنی شکر نعمت نه تنها بر نعمت می افزاید، بلکه بر ظرفیت وجودی فرد نیز می افزاید و او را برای تعالی و رشد آماده می کند.

امام هادى عليه السلام در این باره می فرماید: اَبْقـُوا النِّعـَمَ بِحُسْنِ مُجـاوَرَتِها وَالْتَمِسوُا الزِيّادَةَ فيها بِالشُّكرِ عَلَيها؛ نعمتها را با برخـورد درست، باقى نـگه داريـد و با شكر نعمتها اسباب فزونى آنها را فراهم آوريد؛ یعنی استفاده درست از نعمت سبب دوام آن و شـكر نعمت سبب فـزونى آن است. (بحار الانوار، ج 78، ص 370)

بر اساس این آموزه های وحیانی باید گفت که سبک زندگی یک مسلمان شاکر با کافر در نوع بهره گیری از نعمت های الهی است. خداوند در آیات 6 و 7 سوره فاتحه به ما می آموزد تا خواهان صراط مستقیم و هدایت در آن راهی شویم که خداوند به اهل آن انعام می کند. این کسانی که خداوند به آنان نعمت می بخشد همان هایی هستند که 69 سوره نساء معرفی شده اند؛ اما آن چه به عنوان شاخص رفتاری آنان مطرح است، این که نعمت الهی را به درستی به کار می گیرند و آن را در خدمت بزه و جرم قرار نمی دهند. در آیه 17 سوره قصص آمده است: قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ؛ گفت: پروردگارا، به پاس آنكه بر من نعمت ارزانى داشتى هرگز پشتيبان مجرمان و بزهكاران نخواهم شد.

البته پـاداش شـكر نعـمت فراگیر است و اختصاصی به دنیا و آخرت ندارد. امام هادى عليه السلام فرموده است: الشّاكِرُ اَسْعَدُ بِالشُّكِر مِنْهُ بِالنِّعمَةِ الَّتى اَوْجَبَتْ الشُّكر لِأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَالشُّكْرُ نِعَمٌ وَعُقبى؛  كسى كه شكر نعمت بجا آورد، براى سپاس سزاوارتر است از نعمتى كه شكر دارد، چون نعمت ها كالايى است وشكر، هم نعمت است وهم آخرت. (تحف العقول، ص 772)

توبیخ الهی نشـانه ای از خـير

برخی گمان می کنند که اگر به مصیبتی دچار نشوند و نباشد و همه چیز برای آنان فراهم باشد حتما خداوند آنان را خیلی دوست دارد. برخی از مسلمانان هماره با نگاهی به زندگی کسانی که اهل اسلام و نماز و روزه نیستند و به هر بزه و جرمی دست می زنند، ولی وضعیت خوبی دارند، چنین قضاوت می کنند که دین داری خوب نیست ؛ چرا که وضع بی دینان و بددینان خیلی بهتر است.

در حالی که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نه دارایی نشانه کرامت شخص است و نه فقر و نداری نشانه اهانت. خداوند می فرماید: فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ كَلَّا؛ امّا انسان، هنگامى كه پروردگارش وى را مى‏آزمايد، و عزيزش مى‏دارد و نعمت فراوان به او مى‏دهد، مى‏گويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است.» و امّا چون وى را مى‏آزمايد و روزى‏اش را بر او تنگ مى‏گرداند، مى‏گويد: «پروردگارم مرا خوار كرده است.» نه چنان است. (فجر، آیات 15 تا 17)

از نظر اسلام هر کسی کافر شد خداوند در دنیا به او چنان می دهد تا نتیجه اعمال خوب خودش را در دنیا ببیند و در آخرت نصیبی نبرد. خداوند در آیه 20 سوره شوری می فرماید: مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ؛ كسى كه كِشت آخرت بخواهد، براى وى در كِشته‏اش مى‏افزاييم، و كسى كه كِشت اين دنيا را بخواهد به او از آن مى‏دهيم ولى‏ در آخرت او را نصيبى نيست.

پس هر کسی کفر ورزد خداوند در دنیا نتیجه اعمال خیرش را می دهد و از آن جایی که برخی از کافران کارهای نیک انجام می دهند ولی حسن فاعلی و نیت الهی و ایمان ندارند، در همین دنیا نتیجه عمل خیر و خوب خود را می بینند؛ زیرا خداوند ظالم نیست و بر اساس عدالت باید پاداش عمل نیک او را بدهد. این گونه است که وضع مالی و بدنی کافران بهتر از مومنان و مسلمانان است.

حتی از آیات قرآنی به دست می آید خداوند اگر مشکلی در ایمان مومنان ایجاد نمی شد، وضعیت آنان را بهتر از این قرار می داد. خداوند می فرماید: وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ؛ و اگر نه آن بود كه همه‏ مردم در انكار خدا امّتى واحد گردند، قطعاً براى خانه‏هاى آنان كه به خداى رحمان كفر مى‏ورزيدند، سقفها و نردبانهايى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مى‏داديم؛ و براى خانه‏هايشان نيز درها و تختهايى كه بر آنها تكيه زنند. و زر و زيورهاى ديگر نيز؛ و همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست، و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است.(زخرف، آیات 33 تا 35)

بنابراین، نه تنها دارایی دلیل بر کرامت شخص نیست، بلکه ممکن است خداوند مومن را به سبب ادعای ایمان بیش تر از دیگران بیازماید و هر چه درجه و مرتبه ایمان شخص بیش تر باشد با مشکلات و مصیبت ها و نداری هایی بیش تر مواجه شود؛ چنان که گفته اند: هر که مقرب تر است جام بلا بیش ترش می دهند؛ یعنی البلاء للولاء ؛ برای برای دوستان اهل ولایت است؛ زیرا خداوند مومن را دوست می دارد و نتیجه اعمالش را برای آخرت او ذخیره می کند و دیگر آن که با آزمون های زیاد و سخت او را برای کارهای مهم تر آماده می کند؛ چنان که حضرت ابراهیم(ع) با آزمون هایی بسیار چون ذبح فرزندش اسماعیل(ع) و مانند آن ها به مقام امامت رسید.(بقره، آیه 124)

هم چنین خداوند بنده مومن را دوست می دارد و اگر گناه و خطایی کرد به سبب دوستی او را به سرعت تنبیه و مجازات می کند تا هوشیار و بیدار شود و از کرده زشت خویش توبه کرده و استغفار نماید و به اصلاح امور بپردازد و از فساد و افساد دست بردارد. بنابراین، یکی از نشانه های ایمان آن است که به سرعت تنبیه می شود و خداوند به سبب دوست داشتن او را به شتاب مجازات کرده تا هوشیار و بیدار شده و در مسیر درست قرار گیرد.

امام هادى عليه السلام درباره حکمت عتاب و توبیخ الهی بر اساس همین معیار و ملاک می فرماید: اِنَّ اللّهَ اِذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَيرا إذا عُوتِـبَ قَبِـلَ ؛ اگر خداوند خير كسى را بخواهد، چنان مى شود كه هرگاه مـورد توبيـخ قرار گيرد، مى پـذيرد. (تحف العقول، ص 481)

حقیقت ثروت و بـى‏نيــازى

نوع نگاه یک مسلمان به دارایی و ثروت با نگاه یک غیر مسلمان فرق می کند. این گونه است که سبک زندگی او نیز غیر از آن چیزی است که زندگی کافر است. یک مسلمان اهل قناعت است و به آن چه خداوند روزی اش کرده بسنده می کند و بر این باور است که خداوند به حکمت خویش و مصلحت خلق به میزان و مقدار مورد نیاز به بنده اش می دهد و روزی قسمت است. چنین نگاهی موجب می شود که اهل حرص و طمع و آز نباشد و به آن چه دارد رضایت دهد و قناعت ورزد.

چنین نگاهی به دنیا و ثروت آن موجب می شود تا سبک زندگی خاصی داشته باشد و به دور از حرص و آز و غم و اندوه نسبت به مال خویش یا دیگران روزگار بگذارند. در این حالت به نوعی ثروت و غنایی می رسد که دیگران فاقد آن هستند و آرامش در زندگی او موج می زند. امام هادى عليه السلام با توجه به این نگرش ایمانی می فرماید: الغِنى قِلَّةُ ما تَمَنّيكَ وَالرِّضا بما يَكْفيكَ؛ بى نيـازى، در كمـى آرزو و رضايت به چيزى است كه تو را كفايت مى كند. (اعيان الشيعة، ج 2، ص 39)

اصرار برگناه نشانه غرور

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، مومن باید هماره در خوف و رجا باشد. ترس و خوف موجب می شود تا نزدیک محرمات و شبهات نرود و تقوای الهی را در پیش گیرد؛ رجا و امید نیز موجب می شود تا پس از ارتکاب گناه و خطا، از بخشش خداوند نومید نشده و امیدوار به رحمت و بخشش وی باشد.

انسان هر چند به طور طبیعی به سبب خصلت های منفی چون عجول و جزوع و منوع و مانند آن ها به خطا و گناه دچار می شود، ولی هماره امید به رحمت و مغفرت و بخشش خداوندی او را به سوی خداوند باز می گرداند و نمی گوید حالا که کار از کار گذشته ، پس هر گناه و خطایی را انجام دهم؛ زیرا دیگر فرقی نمی کند؛ چون آب از سر گذشت حالا چه یک وجب یا ده وجب؛ چه یک من چه ده من؛ بلکه امید و رجا به مغفرت و در توبه ای که هماره تا دم مرگ باز است، او را امیدوار کرده و تلاش می کند تا خطا را جبران کند.

البته انسان نمی بایست دلخوش به توبه باشد؛ زیرا ممکن است توفیق توبه پیدا نکند؛ بنابراین هر خطا و گناهی را مرتکب شده به سرعت کم تر از هفت ساعت توبه کند تا از آثار و تبعات گناه در امان ماند. هم چنین فرقی میان گناه کوچک و بزرگ نیست؛ زیرا اصرار بر گناه کوچک خود از مصادیق گناه بزرگ است.

شیطان این دشمن سوگند خورده بشر هماره در حال وسوسه است تا شخص توبه نکند و او را فریب داده و گرفتار غرور می کند. انسان نباید در دام فریب کاری شیطان بیافتد و مغرور شود؛ زیرا یکی از ریشه های انجام گناه و ترک استغفار و توبه ، همین فریب کاری شیطان و فریب خوردن انسان است. این فریب انسان را از خود بی خود می کند و بی محابا گناه را مرتکب می شود به امید آن که در آینده توبه خواهد کرد؛ در حالی که اگر انسان به کاری عادت کند دیگر نمی تواند آن را ترک کند. عادت کردن به کار باطل و غلط و گناه و خطایی ، همان چیزی است که به آن عدم توفیق توبه می گویند؛ یعنی یکی از مصادیق عدم توفیق توبه همین عادت به گناه و خطا است. شیطان فریب می دهد که گناه را انجام بده و در آینده توبه خواهی کرد و خداوند نیز آن را می بخشد. این گونه است که عادت کرده و توفیق توبه از وی سلب می شود. امام هادى عليه السلام نسبت به این نوع نگرش و رفتار آدمی هشدار داده و می فرماید: إنَّ مِنَ الغِرَّةِ بِاللّهِ أنْ يُصِرَّ العَبدُ عَلَى المَعصِيَةِ وَ يِتَمَنّى عَلَى اللّهِ المَغفِرَةَ؛ از نشانه هاى غرور نسبت به خدا آن است كه بنده، استـمرار و اصرار بر گنـاه داشـته باشد و در همان حال، آرزومند بخشايش الهى باشد.( حياة الإمام على الهادى، ص 164)

خطرناک بودن ذلیلان

انسانی که مقام و منزلت خویش با بشناسد برای خود ارزش و اعتباری قایل است. چنین شخصی برای حفظ ارزش و کرامت خویش هر کاری را انجام نمی دهد و خود را خوار و ذلیل نمی کند. اما از نظر روان شناسی اسلامی، کسی که برای خود ارزش و اعتباری قایل نیست و شرافت انسانی خود را حفظ نمی کند و با خویشتن خویش کریمانه برخورد نمی کند و هر کاری را انجام می دهد و هر غذایی را می خورد و هر سخنی را بر زبان می راند بی آن که به شخصیت خویش توجهی داشته باشد، چنین شخصی بسیار خطرناک برای دیگران است.

از نظر روان شناسی شخصیت، کسی که به خودش رحم نمی کند، به دیگری رحم نخواهد کرد. کسی که به خود زخم می زند و به اصطلاح کسی که بر خود سوزن می زند، بر دیگران جوالدوز می زند. چنین شخصیتی بسیار خطرناک است و باید از او اجتناب کرد. این که خداوند می فرماید از جاهل عملی و بی خرد سفیه باید پرهیز کرد از همین روست؛ زیرا سفیه و بی خرد به خود رحم نمی کند و شرافت و کرامت انسانی خویش را در نظر نمی گیرد؛ بنابراین هرگز شرافت و کرامت دیگری را در نظر نخواهد گرفت و سخنانی درشت و رفتاری زشت در پیش می گیرد. از این روست که به پیامبران و پیروان آنان از بندگان صالح خویش فرمان می دهد تا با آنان بر اساس شرافت و کرامت خویش رفتار کرده و با سلام و صلوات و کرامت از آنان جدا و دور شوید تا گرفتار تبعات شخصیت پلید و زشت آنان نشوید.(فرقان، آیات 63 و 72)

امام على النقى الهادی عليه السلام به مومنان نسبت به این دسته از افراد بی شخصیت هشدار داده و فرموده است: مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفسُهُ فـَلا تَأْمَنْ شَـرَّهُ؛ هر كس قدر خودش را نداند و در نظر خودش بى مقدار باشد، از شـرّش ايمـن مبـاش. (تحف العقول، ص 774)

دنيــا بـازاری برای انسان ها

در آموزه های وحیانی اسلام دنیا به عناوین متعددی نام گذاری می شود تا حقیقت آن بر مردمان آشکار شود. این گونه است که نام دنیا یعنی پست و نزدیک در برابر ارزشمند و دور یکی از نام های این زندگی می شود. گاه از آن به عالم شهادت در برابر عالم غیب تعبیر می شود تا دانسته شود تنها محسوسات امور وجودی نیستند، بلکه غیر محسوساتی هم هستند که امور وجودی هستند و باید به آن ها نیز توجه کرد. گاه دیگر از دنیا به عنوان مزرعه و کشتزار برای آخرت یاد می شود که آن چه این جا کشت می شود همان را در آخرت درو می کنید. هم چنین گاه از آن در آیات قرآنی به عنوان بازار یاد می شود که برخی در آن سود می برند و برخی دیگر زیان و خسران نصیب و بهره آنان می شود.

پس اگر بر اساس فلسفه اسلامی دنیا کشتزاری برای آخرت است و اصالتی برای دنیا نیست بلکه آن چه برای انسان است همان زندگی اخروی است که جاودانه خواهد بود؛ پس انسان در این دنیا باید به گونه سبک زندگی خود را سامان دهد که هر چه دارد برای آخرت انباشت و ذخیره کند.

از یک نظر دنیا همانند بازاری است که هر کسی متاعی را عرضه می کند که خداوند سرمایه آن را به شخص داده است. برخی این سرمایه های الهی را به بهای اندک و متاع قلیل دنیا می فروشند و برخی دیگر آن را به بهای گران عرضه می کنند و جز به ابدیت نمی فروشند.

اصولا برخی از انسان ها هر چیزی را به اندک بهایی معامله می کنند؛ چنان که برخی از اهل کتاب با آیات قرآنی این گونه معامله می کردند.(بقره، آیات 41 و 79 و 174) کسانی که ایمان خویش را به بهای اندک در دنیا می فروشند هیچ بهره ای از آخرت نخواهند برد.(بقره، آیه 16؛ آل عمران، آیات 77 و 187)

امام على النقى عليه السلام درباره معامله انسان در دنیا می فرماید: أَلدُّنيـا سـُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخـَرُونَ؛ دنيــا بـازارى اسـت كه جمعى درآن سود مى برند وگروهى زيان مى بينند. (تحف العقول، ص 774)

پس در دنیا هر کسی در حال تجارت است. برخی از سرمایه زیان می کنند و برخی دیگر سرمایه را حفظ کرده و سود کلان می برند.(سوره عصر)

کسانی که عمر خویش را به بطالت می گذراند و ایمان نمی آورند و گناه می کنند، زیانکار خواهند بود؛ اما کسانی هستند که عمر و ایمان خویش را جز به رضوان و روضه ابدی الهی نمی فروشند و در تجارتی که دارند بهترین و برترین سودها را در نظر دارند. خداوند در پیشنهادی تجاری به فروشندگان عمر می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ؛ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، آيا شما را بر تجارتى راه نمايم كه شما را از عذابى دردناك مى‏رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد. اين گذشت و فداكارى‏ اگر بدانيد، براى شما بهتر است.(صف، آیات 10 و 11)

خداوند در آیه 29 سوره فاطر نیز می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ؛ در حقيقت، كسانى كه كتاب خدا را مى‏خوانند و نماز برپا مى‏دارند و از آنچه بديشان روزى داده‏ايم، نهان و آشكارا انفاق مى‏كنند، اميد به تجارتى بسته‏اند كه هرگز زوال نمى‏پذيرد.

نکته دیگری که باید در باره دنیا در نظر داشت این که دنیا خانه آسایش و آرامش نیست بلکه محل بلا و ابتلا و آزمون است.(عنکبوت، آیات 2 و 3 و آیات دیگر) بنابراین انتظار آن را نداشته باشیم که دنیا برای ما روی خوش نشان دهد. امام هادى عليه السلام با اشاره به گرفتارى انسان در دنيا به وعده پاداش آخرت اشاره می کند و می فرماید: اِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنيا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى وَجَـعَلَ بَـلوَى الدُّنيا لِثَـوابِ الاْخِـرَةِ سَبَبَا وَثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلوَى الدُّنيا عِوَضا؛ خداوند، دنيا را جاى گرفتارى قرار داده و آخــرت را سـراى پـاداش، گرفتارى دنيا را سبب ثواب آخرت قرار داده و ثـواب آخـرت را عـوض گرفتـارى دنـيا. (تحف العقول، ص 772)

تفاوت معـيار ارزشی در دنيـا و آخـرت

در دنیا هر کسی را بخواهند بسنجند به حسب و نسب وی نگاه می کنند؛ در حالی که در آخرت حسب و نسبی جز ایمان و عمل صالح نیست؛ از این روست که خداوند می فرماید در آخرت انساب معنایی ندارد و کسی رابطه خویشاوندی با کسی ندارد(مومنون، آیه 101) و تنها افراد بر اساس امامان کفر و ایمانی خویش شناخته می شود و در صف آنان قرار می گیرند.(اسراء، آیه 71)

هم چنین معیارهای ارزشی دیگری در دنیا مطرح است که در آخرت هیچ ارزشی ندارد و شخص را بر اساس آن منزلت و مقام نمی دهند. امام هادى عليه السلام درباره تفاوت و فرق معیارهای ارزشی در دنیا و آخرت فرموده است: اَلنّاسُ فِي الدُّنيا بِالْأَموالِ وَفىِ الاْخِـرَةِ بِالاَعـمالِ؛ ارزش مردم در دنيا وابسته به اموال است، و در آخـرت بـه اعـمال.( بحارالانوار ، ج 78 ، ص 369)

خداوند در این باره می فرماید: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا؛ مال و پسران زيور زندگى دنيايند، و نيكيهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد نيز بهتر است.(کهف، آیه 46)

ســلاح بُرّنده حـلم و بردباری

در آموزه های قرآنی روی برخی از صفات تاکید بسیار است؛ زیرا تاثیر اساسی در سبک زندگی انسان دارد. از جمله این صفات می توان به صبر و حلم اشاره کرد. حلم درجه و مرتبه عالی صبر است ؛ چنان که ورع درجه و مرتبه عالی تقوا است. کسی که حلیم است از عقل و خرد خویش بهره می گیرد و چنان تربیت یافته است که بر اساس هیجانات فکر و عمل نمی کند و واکنشی احساسی و عاطفی بی خردانه ندارد؛ بلکه همه اعمال و رفتارش بر اساس خردورزی و تعقل است. چنین حالتی به شخص این امکان را می دهد تا به دور از سفاهت و بی خردی رفتاری قرار گیرد. در قرآن خداوند خود و برخی از پیامبران(ع) را به حلم ستوده است.(بقره، آیه 225؛ توبه، آیه 114؛ هود، آیات 75 و 87؛ صافات، آیه 101) دو تن از معروف ترین افراد در حلم حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل (ع) هستند که از آزمون های سخت الهی با بردباری تمام عبور کردند و موفقیت های بزرگی را کسب نمودند که در همین آیات پیش گفته به آنها اشاره شده است.

بسیاری از کسانی که سخن و مطلبی حق دارند ممکن است به سبب فقدان حلم رفتاری سفیهانه و نابخردانه داشته باشند و همین رفتار سفاهت آمیز موجب تغییر وضعیت آنان شود و آنان را از صاحب حق به فاقد آن تبدیل کند؛ در حالی که ستمگری با حلم خویش ممکن است وضعیت را تغییر داده و به نفع خویش بهبود بخشد؛ زیرا از خرد خویش به جای هیجانات عاطفی و احساسی بهره می گیرد.

امام هادى عليه السلام درباره نقش بسیار مهم صفت حلم و بردباری در سبک زندگی و تغییر و تبدیل حق و باطل می فرماید: اِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ يَكادُ اَنْ يُعْفى عَلى ظُلْمِهِ بِحِلْمِهِ وَإنَّ الْمُحِقَّ السَّفيهَ يَكادُ اَنْ يُطْفِى ءَ نُورَحَقِّهِ بِسَفَهِهِ؛ ظالم بردبار (خردمند) ممكن است كه با بردبارى خود مورد عفو و گذشت از ظلمش قرار گيرد، ولى حق دارِ بی خرد، ممكن است، به سبب سفاهتش نور حقش را خاموش كند. (تحف العقول، ص 772)

کسی که حلم و صـبر بـر مصيـبت پیشه می گیرد می تواند نه تنها از مصیبت بگذرد بلکه می تواند آسیب آن را جبران کند ؛ اما اگر جزع و فزع داشته باشد باید دو مصیبت را تحمل کند؛ چنان که امام هادى عليه السلام فرموده است: اَلْمُـصيبَـةُ لِلصّـابِرِ واحِـدَةٌ ولِلْـجـازِعِ اثْنتـانِ؛ مصيبت براى كسى كه صبر مى كند، يـك مشـكل بيش نيـست، ولى براى كسى كه بى تابى مى كند، دوتاست.( بحارالأنوار، ج 78 ص 369)

مـزاح و شـوخى از نظر امام دهم عليه السلام رفتار بی خردان و جاهلان است . به این معنا که نباید انسان شوخی زیاد داشته باشد که از ارزش و اعتبار اجتماعی ساقط می شود. اصولا انسان های بی خرد و جاهل شوخی زیاد می کنند و شوخی هایشن نیز خفیف و زشت می شود و از حالت طبیعی خارج و قدر و منزلت انسان را می کاهد و از کرامت و شرافت دور می کند. ایشان در این باره نیز می فرماید: اَلْهَزْلُ فُكاهَةُ السُّفهاءِ وَصِنـاعَةُ الجُهّـالْ؛ مزاح و شوخى، خوشمزگىِ نابخردان و حـرفه جـاهــلان اسـت. (بحارالأنوار، ج 78 ص 369)

اسـير نفس و زبـان

حقیقت آزادی و بردگی و بندگی بر خلاف تصور عموم، در آزادی بی و بندباری و یا محدودیت شریعت نیست، بلکه آزادی واقعی و آزادگی آن است که انسان بتواند نخست از بند هواها و خواسته های نفسانی خویش آزاد شود؛ زیرا چنین بند بردگی انسان به هر خواری و خفتی می کشاند؛ چرا که هواهای نفسانی سیری ناپذیر است و همانند آب شور عمل می کند که هر چه بیش تر نوشیده می شود شخص تشنه تر می شود.

آزادی حقیقی زمانی شکل می گیرد که انسان خود را به خدا بسپارد و دل در گرو بندگی خدا داشته باشد. این گونه است که به آزادی و حریت واقعی دست می یابد.(آل عمران، آیه 35 و آیات دیگر) پس کسی که خدا را تنها بنده است از همه بردگی ها و بندگی های دیگران رسته و آزاد است. اصولا اگر بخواهد عقلانی نیز بنگرند، انسان اگر بخواهد میان یک مالک و چند مالکی قرار گیرد، بهتر است که یک مالک و صاحب و ارباب داشته باشد نه ده ها ارباب که هر کدام خواسته ای دارند و او را به کاری می گمارند. از همین روست که بر اساس یک دو تای عقلی حضرت یوسف(ع) به همبندان خویش می فرماید: يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؛ اى دو يار زندانى من، آيا خدايان پراكنده بهترند يا آن خداى يگانه چيره‏شونده بر همه؟(یوسف، ایه 39)

کسی که برده نفس خویش شود و بر اساس هواهای نفسانی عمل کند، باید هزاران مالک و ارباب را نیز بپذیرد؛ زیرا نفس آدمی را برده همگان می کند. امام محمد تقى عليه السلام در این باره فرموده است: راكِبُ الْحَرُونِ اَسيرُ نَفْسِهِ وَالْجـاهِلُ اَسـيرُ لِسانِهِ؛ سوار بر مركب چموش و خيره سر، اسيرِ نفسِ خویش و فـردِ نـادان، اسيرِ زبـانِ خـود است. (بحار الانوار ج 78 ص 369)

پس از نظر آن حضرت(ع) هواهای نفسانی مانند اسب چموشی است که انسان را به هزاران مصیبت گرفتار می کند. آن حضرت(ع) هم چنین به حفظ زبان و خاموشی و سکوت نیز فرمان می دهد. البته اگر سکوت و خاموشی خوب است برای جاهل عقلی و علمی واجب است ؛ زیرا کسی که از نظر عقلی سفاهت دارد و از نظر علمی نادان است بهتر است سکوت کند ؛ زیرا ممکن است سخنی بگوید که او را اسیر و در بند کند و نتواند هرگز خودش را از تبعات سخن جاهلانه خود براند. در آموزه های قرآنی و روایی بسیاری از گناهان کبیره و بزرگ به زبان نسبت داده شده است و هم چنین در تاریخ آمده است که تا چه اندازه زبان سرخ جاهلی سر سبزش را به باد داده است.

پس انسانی که فلسفه زندگی اش را سعادت اخروی قرار داده می بایست بیش تر از دیگران مواظب هواها و خواسته های نفسانی باشد و از اجازه ندهد که زبان در کام بیهوده بگردد و هر سخنی را به زبان راند، بلکه هماره به سخن طیب و پاک و استوار و محکم بسنده کند.(بقره، آیه 83؛ حج، آیه 24؛ نساء، آیه 9؛ احزاب، آیه 70)

احسان ، رضایت و عــاق والـدين

در سبک زندگی اسلامی در کنار عبادت خداوند احسان به والدین مطرح است.(بقره، آیه 83؛ نساء، آیه 36؛ انعام، آیه 151؛ اسراء، آیه 23؛ احقاف، آیه 15) بنابراین، هر گونه رفتاری که موجب ناراحتی آنان شود جایز نیست و تنها جایی که مخالفت جایز است زمانی است که آنان به کفر و خلاف شریعت فرمان می دهند. خداوند می فرماید: وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند، ولى‏ اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى، از ايشان اطاعت مكن. سرانجامتان به سوى من است، و شما را از حقيقت آنچه انجام مى‏داديد با خبر خواهم كرد. (عنکبوت، آیه 8)

و در جایی دیگر می فرماید: وَإِن جَاهَدَاكَ عَلى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ و اگر تو را وادارند تا در باره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبر، ولى‏ در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن، و راه كسى را پيروى كن كه توبه‏كنان به سوى من بازمى‏گردد و سرانجام بازگشت شما به سوى من است، و از حقيقت‏ آنچه انجام مى‏داديد شما را با خبر خواهم كرد.(لقمان، آیه 15)

خداوند از اف گفتن به والدین به ویژه در زمان پیری و کهنسالی که درخواست های زیاد و خسته کننده ای دارند پرهیز داده و می فرماید نباید به سبب خواسته های سنگین و زیاد آنان نشان از خستگی و زدگی به زبان و چهره داشته باشید. خداوند می فرماید: وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا؛ و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر خود احسان كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو، در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها حتى «اوف» مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى.(اسراء، آیه 23)

يحيى بن عبدالحميد گويد: سَمِعْتُ ابَاالحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ لِرَجلٍ ذَمَّ اِلَيهِ وَالِدا لَهُ فَقْالَ: اَلْعُقُوقُ ثَكَلُ مَنْ لَمْ يَثْكَلْ؛ از امام هادى عليه السلام شنيدم كه به مردى كه نزد ايشان از پدر خود بدگويى كرد فرمود: نافرمانى پدر و مادر داغى است بـراى كسى كـه داغ نـديده اسـت، يعنى مثل آن است كه پدر ومادرش از دنيا رفته باشند.(بحارالانوار، ج 78، ص 369)

امام دهم عليه السلام هم چنین در جایی دیگر درباره تبعات و آثار بد و ناخوش نـافرمانى پـدر و مـادر هشدار داده و فرموده است: اَلعُقُوقُ يُعَقِّبُ القِلَّةَ ويُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ؛ نافرمانى پدر و مادر كمبود را به دنبال دارد و به خـوارى مى كشـد. (بحار، ج 74 ، ص 84)

گمـان نيـك و بـد بر اساس شرایط

در آموزه های وحیانی قرآنی به این نکته توجه داده شده که هماره در زندگی ، اصالت برائت ، اصالت صحت و حسن الظن را در باره دیگران اجرا کنید؛ یعنی تا زمانی که گناه و خطایی برای کسی اثبات نشده او را متهم به امری نکنید و هر گاه چیزی از آنان دید بر صحت کارش تاکید کنید مگر آن که خلافش ثابت شود. پس اگر معامله ای کرد آن را درست ارزیابی کنید و اگر در دستش چیزی دید او را مالک آن بدانید و اگر با نامحرمی بود که نمی شناسید او را محرم او بدانید و هماره گمان خیر و نیک نسبت به دیگری داشته باشید مگر خلاف آن ثابت شود.

اصولا خداوند از بدگمانی اعلام انزجار کرده و آن را یکی از عوامل اخلال در زندگی اجتماعی مردم می داند. (حجرات، آیه 12)

البته آن چه بیان شده در حالت عادی است و اما اگر شرایط جامعه تغییر یافت و مردم اهل ظلم و جور و فسق و فجور شدند دیگر نمی توان این اصول را مراعات کرد؛ زیرا جریان این اصول زمانی است که جامعه حالت عادی دارد و کم تر از نصف مردم به خطا و گناه آلوده هستند؛ اما وقتی بیش تری مردم گرایش به ظلم و جور دارند دیگر نمی توان اصالت را به اصول داد بلکه باید بر اساس عقل حکم به خلاف کرد و دست کم ظن و گمان داشت که آن چه اتفاق می افتد طبیعی نیست.

بنابراین، در سبک زندگی اسلامی این گونه نیست که هماره این اصول جاری شود بلکه باید مومن خردمند و عاقل باشد و ملاحظات شرایط و مقتضیات زمان و مکان و تغییر و تحول اوضاع را نیز داشته باشد. در این باره امام هادى عليه السلام فرموده است: إذا كانَ زَمانٌ أَلْعَدلُ فيهِ اَغْلَبُ مِنَ الْجَورِ فَحَرامٌ أنْ يُظَنَّ بِاَحَدٍ سُوءٌ حَتّى يُعْلَمَ ذلِكَ مِنهُ، وَإذا كانَ زَمانٌ الْجَوْرُ أغلَبُ فيهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ اَنْ يَظُنَّ بِأَحَدٍ خَيرا مالَمْ يَعْلَمْ ذلِكَ مِنْهُ ؛ زمانى كه عدل و داد در جامعه بيش از ظلم و ستم باشد، در آن موقع حرام است كه به كسى گمان بد ببرند، مگر وقتى كه آن بـدى از وى معلوم شود، و زمانى كه ظلم و ستم بر عدل و داد غلبه داشته باشد، سزاوار نيست احدى گمان خوب به كسى ببرد، مگر وقتى كه آن خوبى از او معلوم شود.(بحارالانوار ، ج 17، ص 216)

ضـرر و زیان چــاپـلوسى

انسان موجودی اجتماعی است و نیازهای خود را از طریق اجتماع برآورده می کند. همین نیازها و اجتماعی بودن موجب می شود تا هر کسی رویه و روشی را در پیش گیرد تا به مقاصد خود نایل شود. این گونه است که گاه از مسیر عقل و اعتدال خارج می شود.

البته انسان به سبب همین خصصیه اجتماعی بودن تلاش می کند تا برترین ها را انتخاب کرده و با آنان دوستی کرده و مصاحب و یار شود تا این گونه هم از اخلاق و خوی آنان بهره گیرد و هم از دیگر فواید این ارتباط سودی برد.

گاه برای دفع شر کسی نیز ممکن است روش های ارتباطی خاصی را در پیش گیرد که از آن به چاپلوسی یاد می شود. البته در زبان عربی اصطلاح ملق به کار می رود. ملق به معنای نداری است. کسی که ندار است برای گرفتن لقمه نانی سخنان و رفتاری در پیش می گیرد که از آن به چاپلوسی یاد می شود. از این روست که به طور مجازی نداری و ملق به عنوان چاپلوسی به کار رفته است.

پس انسان ها در روابط اجتماعی به سبب نداری وفقر از چیزی ممکن است به چاپلوسی و ملق رو آورند و تملق کنند. این نوع رفتار در سبک زندگی اسلامی نادرست و ناپسند دانسته شده است. در روایت است: قالَ أبُوالحَسَنِ الثّالِث عليه السلام لِرَجُلٍ وقَدْ اَكثَرَ مِنْ اِفراطِ الثَّناءِ عَلَيْهِ: اَقْبِلْ عَلى شَـأنِكَ، فإنَّ كَثرَةَ الْمَلَقِ يَهْجُمُ عَلَى الْظِنَّةِ، وَإذا حَلَلْتَ مِنْ اَخيكَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ فَاعْدِلْ عَنِ المَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّيَّةِ؛ امام هادى عليه السلام خطاب به كسى كه در ستايش از ايشان زياده روى كرده بود، فرمود: از اين عمل بپرهيز و به كار خودت بپرداز، كه تملّق زياد سبب بدگمانى است و اگر اطمينان برادر مؤمنت از تو سلب شد، – یا اگر مورد اعتماد بردار دینی خودت هستی -، تملّق گويى را رها كن و حسن نيّت نشان ده.( مسند الإمام الهادى عليه السلام، ص 302)

آراسـتگى و جـمال

در فلسفه اسلامی زندگی ، خداوند همه چیز را برای همگان آفریده است ولی این مومنان هستند که از طیبات که مناسب جسم و روان آدمی استفاده کرده و از خبیثات پرهیز می کنند.(بقره، آیات 57 و 172 و آیات دیگر)

خداوند جهان چون جمیل است و جمال و زیبایی را دوست می دارد، چنان را زیبا آفریده و زیور بخشیده است. این گونه است که آسمان را به ستارگان زینت و زیور داده و زیبا نموده است.(صافات، آیه 6) پس انسان مومن باید هم پاک بخورد و پاک ببوشد و پاک بگردد و هم چنین باید زیبا باشد و از ژولیدگی و زشتی اجتناب نماید. بهترین و زیباترین را بخرد و بپوشد و خود را به زیبایی ها بیاراید. امام هادى عليه السلام در این باره فرموده است: إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الجَمالَ وَ التَّجَمُّلَ وَيَـكْرَهُ البُؤْسَ وَ البائِسَ ؛ خداوند زيبايى و آراستگى را دوست دارد و ژوليـدگى و ژوليـده را دوست نمى دارد. (حياة الإمام على الهادى ص 153)

انسان مومن هم ظاهر خویش را زیبا می کند و هم سیرت و باطن خویش را با اعمال و اخلاق نیکو می آراید. امام على النقى عليه السلام در جایی دیگر درباره زيبـايى ظاهر و بـاطن و آراستگی آن ها فرموده است: حُسنُ الصُّورَةِ جَمـالٌ ظـاهِـرٌ. و حُسـنُ العَـقلِ جمـالٌ باطِـنٌ؛ نيكويى صورت، زيبايى ظاهر است، و نيـكى خرد، زيبـايى باطن است. (مآثراالكبراء، ج 3 ص 222)

بـرتـريـن‏هـای اخلاقی و آرایه های باطنی

انسان مسلمان و مومن از نظر آموزه های وحیانی قرآن و اسلام، نه تنها دارای محاسن اخلاقی، بلکه مکارم اخلاقی در تمامیت آن است؛ چرا که پیامبر(ص) برای این مبعوث شده است. آموزه های وحیانی اسلام بر آن است تا انسانی را تربیت کند که در اوج مکارم اخلاقی باشد؛ از این روست که می گوید بهشت جایی بد اخلاق ها نیست بلکه تنها جای خوش اخلاق ها است.

امام على النقى عليه السلام در تبیین برخی از مکارم اخلاقی می فرماید: خَيْرٌ مِنَ الْخَيْرِ فاعِلُهُ، وَاَجْمَلُ مِنَ الْجَميلِ قائِلُهُ، وَأرْجَحُ مِنَ الْعِلمِ حامِلُهُ، وَشَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَاَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راكِبُهُ؛ بهتر از كار خير، انجام دهنده آن است، و زيباتر از سخن زيبا، گوينده آن است، و برتر از دانش، دانشمند است، و بدتر از بدى، آورنده آن است، و ترسناك تر از وحشت، ترسو است. (بحارالانوار، ج 78، ص 370)

بـدترين صـفات اخـلاقى و آثار آن

آن حضرت (ع) بدترین صفات اخلاقی را نادانی و بی خردی از یک سو و بخل از سوی دیگر می داند. به این معنا که در حوزه فکری و عملی فردی جهالت به دو قسم بی خردی و نادانی و در حوزه عمل اجتماعی بخل بدترین صفاتی است که یک انسان دارا می شود؛ زیرا انسان بخیل هیچ خیری به کسی نمی رساند و مانع خیر می شود.(معارج، آیه 21)

از نظر قرآن بخل اول آثار دامن گیر خود فرد می شود. خداوند می فرماید: وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ؛ و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى‏ورزند، هرگز تصور نكنند كه آن [بخل‏] براى آنان خوب است، بلكه برايشان بد است. به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيده‏اند، روز قيامت طوق گردنشان مى‏شود. ميراث آسمانها و زمين از آنِ خداست، و خدا به آنچه مى‏كنيد آگاه است.(آل عمران، آیه 180)

در جایی دیگر می فرماید: الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا؛ همان كسانى كه بخل مى‏ورزند، و مردم را به بخل وامى‏دارند، و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته پوشيده مى‏دارند. و براى كافران عذابى خواركننده آماده كرده‏ايم.(نساء، آیه 37)

و هم چنین می فرماید: هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ؛ شما همان [مردمى‏] هستيد كه براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏ايد. پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده، و [گرنه‏] خدا بى‏نياز است و شما نيازمنديد و اگر روى برتابيد [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود.(محمد، آیه 38)

از سوی دیگر کسی که گرفتار جهالت به معنای سفاهت یا نادانی و فقدان علم است، نه اهل تفکر است و نه اهل تحقیق و کسب علم. این گونه است که در فکر و عمل هماره به خطا می رود و دیگرانی که اهل خرد و علم هستند به سفاهت و جهالت متهم کرد و کارهای سفیهانه و فاقد علم خویش را که فساد آمیز است به صلاح و اصلاح تعبیر می کند. این گونه است که اهل سفاهت پیامبران را متهم به بی خردی کرده و از آنان اطاعت نکرده و خود را گرفتار شقاوت ابدی کردند. پس باید از جهل و بخل بسیار ترسید و از آن رهای یافت. (اعراف، آیات 66 و 67؛ بقره، آیات 7 تا 12)

ازهمین روست که امام هادى عليه السلام فرموده است: اَلجَـهْلُ والبُـخْلُ أذَمُّ الأخــلاقِ؛ : جهل و بخل بدترين صفات اخلاقى است.( مآثرا الكبراء ج 3 ص 222)

البته امور دیگری نیز از اخلاق ناپسند است که آثار بدی در زندگی به جا می گذارد که از آن جمله حسادت است که موجب قتل و اذیت و آزار دیگران می شود چنان که قابیل به حسادت بردارش را کشت(مانده، آیات 27 تا 30) و برادران یوسف(ع) توطئه قتل ایشان را داشتند و او را اذیت و آزار کرده و در چاه افکندند و برده شد.(سوره یوسف)

هم چنین یکی دیگر از اخلاق های ناپسند که ریشه و خاستگاه گناهان و تباهی آدمی است ، خود خواهی است. ابلیس به سبب خودخواهی سقوط کرد؛ چرا که خودش را می دید و دیگری را نمی دید و نمی خواست کسی برتر از او باشد. این گونه است که انسان خودخواه هیچ را برای دیگر نمی خواهد و همه چیز را برای خود می خواهد که نوعی بخل نسبت به دیگران نیز محسوب می شود. انسان شیطانی می گوید من بهتر و برتر از دیگری هستم و این گونه است که به اصلاح خود نمی پردازد و عیب خود نمی بیند و تنها عیوب دیگران را می بیند.(اعراف، آیه 12)

انسان خود خواه اخل بخل و حسادت است. از این روست که امام هادى عليه السلام در باره آثـار اخــلاقی این دو صفت ناپسـند می فرماید: اَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ وَالزَّهـْوُ جالِبُ الْمـَقْتِ؛ حسـد، خوبيـها را از بين مى برد و خودخواهى، دشمنى و بيزارى مى آورد. (بحارالانوار ج 72 ص 199)

امام هادى عليه السلام نسبت به حسادت هشدار می دهد و می فرماید: اِيّاكَ وَالْحَسَـدَ فَاِنَّهُ يَبينُ فيكَ وَلايَعْمَـلُ فـى عَـدُوِّكَ؛ از حسد بپرهيز، چون حسادت تو آشكار مى شود و در دشـمنت هـم تأثـيرى نـدارد. (بحارالأنوار، ج 78 ص 370)

در حقیقت حسادت هر چند یک امر باطنی و مخفی در دل آدمی است ولی این گونه نیست که هماره پنهان بماند بلکه روزی خودش را به شکلی نشان می دهد و آبرویش می رود.

خودبینی، آفـت عــلم

خودخواهی و خودپسندی و خودبینی یکی از مهم ترین علل سقوط موجودات دارای اراده و اختیار از جمله انسان است. همان طوری که ابلیس و شیاطین جنی به سبب همین رذیلت اخلاقی سقوط کردند، انسان نیز سقوط می کند. برخی از مردم ممکن است در آغاز چنین حسی و حالی نداشته باشند ولی به سبب کسب علم و ثروت و قدرت و شهرت و رهایی به ظاهر از فقر و نداری و ناتوانی گرفتار عجب و خودبینی می شوند و سقوط می کنند.

اگر انسان هماره فقر هویتی و ذاتی خویش را در نظر داشته باشد (فاطر، آیه 15) و بداند که هر چه دارد از خدای غنی حمید است(نحل، آیه 53) هرگز دچار خودبینی نخواهد شد. انسانی که گرفتار خودبینی شود مانند کسی است که خودش را فارغ التحصیل بداند و دیگر نیازی به تحصیل نداند؛ این جاست که آغاز سقوط اوست. امام هادى عليه السلام نسبت به آفات علم از جمله عجب هشدار داده و فرموده است: العُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داعٍ إِلَى الغـَمْطِ والْجـَهْلِ؛ خودبينى انسان را از دانش آموختن باز مى دارد واو را بـه نـادانى و پستى مى كـشاند. (اعيان الشيعة، ج 2، ص 39)

انسان باید هماره فقر ذاتی خود را به یاد داشته و تواضع و فروتنی کند تا از علم بیش تری برخوردار شود و بهره ای بیش تر برد. به قول شاعر: افتادگى آموز اگرطالب فيضى / هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است.

انسانی که خودستا و خودبین و خودپسند است برای خودش دشمن زیاد می کند. امام دهم عليه السلام با اشاره به خصلت و پیامد خودپسندی در دشـمن تـراشى به این دسته افراد هشدار می دهد و می فرماید: مَـنْ رَضِـىَ عَـنْ نَفْـسِهِ، كَثُـرَ السّـاخِطُـونَ عَلَـيْهِ؛ كسى كه از خود راضى باشد، دشمنانش زياد خواهند شد. (بحارالانوار، ج 78 ص 368)

ظرفیت شناسی و ظرفیت سنجی ّ

انسان نباید هرگز از جاده اعتدال و عدالت خارج شود و راه افراط و تفریط را در پیش گیرد. ظرفیت سنجی و ظرفیت شناسی از مهم ترین اصول زندگی اسلامی است. انسان باید هم ظرفیت خود و هم دیگران را بشناسد و بر اساس آن رفتار کند. برخی ظرفیت بعضی چیزها را ندارند و اگر بیش از اندازه مورد توجه قرار گیرند خودشان را گم می کنند و همین ابزاری برای سقوط آنان می شود. هر کسی هر چیزی می خواهد اول ببیند ظرفیت وی چه اندازه است و به میزان ظرفیت طلب کند. امام هادى عليه السلام فرموده است: مَنْ سَأَلَ فَوقَ قَدْرِ حَقِّهِ فَهـُوَ أَولى بِالحِرمـانِ؛ هر كس بيش از اندازه و حق خودش بخواهد، او بـه محـروميت شايسته تر اسـت. (حياة الإمام على الهادى ص 157)

اگر شخصیت شناس نباشیم گاه انتـظار بى‏جـایی از کسی خواهیم داشت که هرگز برآورده نمی شود. همین ظور باید توجه داشت که برخی از اعمال خودمان به سوی خودمان باز می گردد و این گونه نیست که عمل زشت واکنش زشتی به دنبال نداشته باشد. پس انتظار بی جاست که خودمان کاری بد بکنیم و توقع و انتظار احسان و اکرام از سوی آن شخص داشته باشیم. در روایت است: قالَ الإمامُ الْهادي عليه السلام لِلْمُتوَكِلِّ فى جَوابِ كَلامٍ دارَ بَينَهُما : لاتَطلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدَرتَ عَلَيْهِ، وَلاَ الْوَفاءَ مِمَّنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سوُءَ ظَنِّكَ الِيهِ، فَإنَّما قَلبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ؛ امام هادى عليه السلام در جواب سخنى كه ميان او و متوكّل گذشت ، فرمود: از كسى كه نسبت به او كدورتى دارى خوشى نطلب، و از كسى كه به او خيانت كرده اى وفا نخواه، و از كسى كه به او بدگمانى، خيرخواهى نخواه، چون هر چه تو نسبت به او در دل دارى، او هم نسبت به تو در دل دارد. (بحارالانوار، ج 78 ص 370)

دوسـت قابل پیروی

چنان که گفته شد انسان موجودی اجتماعی است. همین مساله موجب می شود تا همسر بگزیند و خانواده و جامعه تشکیل دهد. نیاز به دوست در انسان امری طبیعی است؛ اما نباید با هر کسی دوستی ورزید، بلکه دوستی را باید بر پایه مودت قرار داد و اگر کسی را دیدید که مودت را به شما هدیه می کند از او پیروی و اطاعت کرده و فراتر از دوستی با او رابطه داشته باشید.

البته این دوستی باید همراه با عقلانیت باشد یعنی تنها مداح اعمال شما نباشد بلکه اگر کار زشتی دید هشدار دهد و اگر نیازمند نظری در کاری باشی به هیچ چشم داشتی بهترین آراء و انظار را در اختیارت قرار دهد. این گونه است که بهترین دوست را برای خود برگزیده ای و می توان او را الگو قرار داده و از او اطاعت و پیروی کرد؛ زیرا تو را به هدایت می رساند و از ضلالت دور نگه می دارد. پس برای انتخاب دوست این دو ملاک ومعیار را در نظر داشته باش.

امام هادى عليه السلام فرموده است: مَـنْ جَـمَـعَ لَـكَ وُدَّهُ وَرَأْيَـهُ فَـاجْمَـعْ طـاعَتَـكَ؛ كسى كه دوستى و رأى خود را براى تو جمع كند؛ (دوستانه تو را راهنمايى كند) از او پيــروى كـن. (تحف العقول، ص 772.)

البته آن حضرت (ع) در جایی دیگر شرط دیگری را بیان می کند که می تواند مکمل این شروط باشد؛ زیرا در اصول اسلامی تقوای الهی خیلی مهم است و کسی که اهل تقوا باشد به طور طبیعی آثار این اطاعت و تقوا در زندگی اش نمودار می شود. از نظر امام(ع) نتيجه تقوای الهی آن است که دیگران از او حریم می گیرند و می ترسند و به اذیت و آزار او نمی پردازند و هم چنین کسی که خداوند را اطاعت می کند مردم نیز مطیع او می شوند. امام هادى عليه السلام فرموده است: مَنِ اتَّقَى اللّهَ يُتَّقى وَمنْ اَطاعَ اللّهَ يُطاعُ ؛ هر كه از خدا پروا كند، از او پروا كنند، و هركس از خدا اطاعت كند، اطاعتش كنند. (تحف العقول، ص 770)

پس کسی که با چنین فردی دوستی پیدا کند به طور طبیعی از تقوای الهی و اطاعت خداوندی او بهره مند خواهد شد. البته این حدیث به ما هم چنین می آموزد که اصلاح کار خود با خدا موجب اصلاح کار خود با خلق می شود و کسی که امور خویش را با خدا اصلاح کند به یقین خداوند کارش را در میان خلق نیز اصلاح می کند چنان که این مطلب از امیرمومنان(ع) و دیگران نیز نقل شده است.

در حقیقت این حدیث می تواند ناظر به این روایت باشد که می فرماید: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللهِ أَصْلَحَ اللهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ حَافِظٌ؛ هر كس آنچه را ميان او و خداست اصلاح نمايد، خداوند آنچه را بين او و مردم است اصلاح كند. و هر كس كار آخرتش را به اصلاح آورد، خداوند كار دنيايش را اصلاح كند. و آن را كه از خود بر خود واعظ است از خدا بر او نگهبان است (كافی،الشیخ الكلینی ج8 ص307ح477)

هم چنین آدمی در دوستی باید صداقت داشته باشد و هرگز منافقانه رفتار نکند. امام على النقى عليه السلام با اشاره به پيـامـد هاى دو رويى فرموده است: اَلْمِراءُ يُفْسِدُ الصِّداقَةَ الْقَديمَةَ وَ يَحِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثيقَةَ وَ أَقَلُّ ما فيهِ اَنْ تَكُونَ فيهِ الْمُغالَبَةُ، وَالمُغالَبَةُ اُسُّ اَسْبابِ الْقَطيعَةِ؛ نفاق و دورويى، دوستى ديرين را از بين مى برد و پيمانهاى محكم و مطمئن را نيز بر هم مى زند و كمترين اثر آن، كشمكش و نزاع است و نزاع، اصلى ترين سبب جدايى است. (بحارالانوار ج 78 ص 369)

جـبران گذشـته ها با حزم و دور اندیشی

انسان بدون خطا و اشتباه نیست ؛ از این رو باید هماره دنبال خطاپوشی و استغفار و توبه و جبران اشتباهات باشد و دمی از آن غافل نشود.

هم چنین در سبک زندگی اسلامی انسان مومن باید دوراندیش باشد و حزم را در کنار جزم و عزم داشته باشد. اگر کسی اهل حزم باشد می تواند مشکلات را به سادگی پشت سر گذارد.

امام هادى عليه السلام فرموده است: اُذْكُـرْ حَسَـراتِ التَّـفْريـطِ بِـأَخْـذِ تَقْـديمِ الْحَـزْمِ؛ حسرت وپشيمانىِ كوتاهى درانجام كارها را به ياد آور و بـا تصميم جــدّى و تدبير جبـران كن. (بحارالانوار، ج 78، ص 370)

انسان تا در دنیا است باید خودش را آماده آزمون های الهی بداند و هرگز از مکر الهی در امان نبیند ؛ چرا که ايمـنى از مكر الهى اول سقوط است؛ امام على النقى عليه السلام فرمود:مَنْ اَمِنَ مَكْرَ اللّهِ وَأَليمَ أَخْذِهِ تَكَبَّرَ حَتّى يَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ و نافِذُ اَمْرِهِ و مَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَيْهِ مَصائِبُ الدُّنيا وَلَو قُرِضَ وَنُشِرَ؛ هركس خود را از مكر و مؤاخده پروردگار در امان بداند، كبر ورزيده است، تا آنكه قضاى الهى و دستور تخلف ناپذير او گريبانش را بگيرد، و هركس از طرف خداوند دليل روشنى داشته باشد، (براى كارهايش دليل شرعى داشته باشد،) هرمصيبتى بر او سبك و قابل تحمل خواهد بود، هر چند بدنش را قيچى كنند و پاره پاره شود.

مرگ موعظه گر

از نظر آموزه های وحیانی اسلام مرگ بهترین موعظه گر و پاسبان رفتار و پیشگر و محدودیت ساز است. کسی که مرگ و قیامت را قبول دارد خود را محدود می کند ولی کسی که اعتقادی نداشته یا شک داشته باشد این گونه نیست.(قیامت، آیات 1 تا 5) امام على النقى عليه السلام با اشاره به تاثیر شگرف مرگ و یاد آن در بهبود رفتار و درستی سبک زندگی انسان می فرماید اُذْكُرْ مَصـْرَعَكَ بَيْنَ يـَدَىْ اَهْلِكَ وَلاطَبيبٌ يَمْنَعُكَ وَلاحَبيبٌ يَنْفَعُكَ؛  به ياد آور لحظه اى را كه در مقابل بستگانت جان مى دهى، كه نه طبيب، كارى مى تواند بكند و نه از دوست كارى ساخته است. (بحارالأنوار، ج 78 ص 370.)

البته این امور برای کسی است که طبیعت و فطرت او سالم باشد وگرنه نـرود ميخ آهنين در سنگ؛ زیرا سنگدلی اجازه نمی دهد تا این موعظه ها و حکمت ها تاثیرگذار باشد. امام هادى عليه السلام فرموده است: ألْحِكْمَةُ لاتَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ؛  حكمت در سرشت هاى فاسد تأثيرى ندارد. (بحارالأنوار، ج 78 ص 370)

مدیریت خشم

انسان مومن خشم و غضب خویش را مهار می کند. این امر نسبت به زیردستان مهم تر است؛ زیرا اگر کسی بر زیر دست از زن و کودک و کارمند خشم گیرد زمینه را برای سرزنش دیگران فراهم می آورد و مردم از او ناراحت شده و دور می شوند. امام دهم عليه السلام در این باره فرموده است: اَلْغَـضَبُ عَلـى مَـنْ تَمْلِـكُ لُـؤْمٌ؛ غضب كردن بركسى كه اختيارش با توست، موجـب سـرزنـش و پستى است. (بحارالأنوار ج 78 ص 370)

لذّت خـواب و خـوراك

انسان اگر بخواهد به درستی زندگی کند و از خواب و خوراک لذت برد بهتر است آن گونه سبک زندگی خویش را قرار دهد که امام (ع) می فرماید. امام هادى عليه السلام در این باره سفارشی دارد که بسیار مفید و سازنده است . ایشان می فرماید: اَلسَّهَـرُ اَلَـذُّ لِلْمَنـامِ وَالْجُوعُ يَزيدُ فيطيبِ الطَّعامِ؛ بى خوابى، خـواب را لذيذتر مى كـند و گرسنگى، خوراك را گواراتر مى سازد. (بحارالأنوار، ج 78 ص 369)

پس پرخوابی لذت خواب را از میان میبرد چنان که پرخوری لذت خوراک را. کسی که کم می خوابد از خوابش لذت می برد چنان که وقتی که گرسنه است از غذا به خوبی لذت می برد. پس باید از خواب و خوراک کم کرد تا به انسان لذت بدهد.

اندازه گیری و حســابـرسـى

انسان مومن هم چنین در سبک زندگی خود حسابرس و اندازه نگه دار است . به این معنا که حساب و کتاب هر چیزی را دارد و به میزان نیاز هزینه می کند ودخل و خرج خویش را نگه می دارد. اصولا حسابرسی در کارها فوایدی دارد که گاه در ابتدا به چشم نمی آید ولی سود آن در نهایت بسیار است. امام دهم عليه السلام فرموده است: اَلْمَقاديرُ تُريكَ ما لَمْ يَخْطُرْ بِبالِكَ؛ حسابرسى ها، آنچه را كه به ذهنت خطور نمى كند به تـو نشـان خواهـد داد. (بحارالأنوار، ج 78 ص 368)

سـرزنش و كيـنه

انسان نباید دیگران را مورد عتاب و سرزنش قرار دهد. البته اگر امر دایر مدار این شد که سرزنش کند یا در دل گیرد و کینه ورزد، به طور طبیعی سرزنش کردن بهتر از آن است که کینه طرف را در دل گیرد و سرزنش نکند. امام دهم عليه السلام فرموده است: العِتـابُ مِفْتـاحُ الثِّقـالِ وَالْعِتـابُ خَيـرٌ مِـنَ الْحِقْـدِ؛ سرزنش، كليد آزار است و سرزنش بهتر از كينه است. (بحارالأنوار ج 78 ص 369)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا