اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیتاریخیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

سبک زندگی امام حسن عسکری(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

سبک های زندگی بر اساس فلسفه زندگی شکل می گیرد که عنصر اصلی آن شناخت نسبت به هستی و حکمت آفرینش و اعتقاد و باور به آموزه های فلسفی است. بر اساس اعتقاد به خدا و معاد و شریعت نقش اساسی در سبک های زندگی دارد. این گونه است که هر کسی سبک زندگی خود را به گونه ای سامان می دهد تا بهترین و درست ترین رابطه را با خود، خدا و جامعه داشته باشد. این گونه است که اخلاق فردی و اجتماعی و عبادی شکل می گیرد و همه ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر خود قرار می دهد. نویسنده با مراجعه به آموزه های امام حسن عسکری(ع) بر آن است تا جزئیاتی از سبک زندگی آن حضرت(ع) را به عنوان یکی از پیشوایان معصوم دین اسلام(ع) تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

اخــلاق فردی و اجتماعی در سنت امام عسكرى عليه‏السلام

هر کسی اگر اعتقاد به خداوندگاری و پروردگاری و رستاخیز داشته باشد، به طور طبیعی وضعیت کنونی انسان در زمین را نه بهترین و برترین می داند و نه به آن اکتفا و بسنده می کند؛ زیرا با نگاهی گذرا در می یابد که در جان و جهان و جامعه نواقص و کمبودهای است که نمی تواند سعادت و خوشبختی ابدی او را تامین کند. بنابراین، مهم ترین دغدغه بر اساس حب ذات، اکمال و تکمیل کمالات در خود و از میان بردن نواقص وکمبودهای فردی و شخصی است. اینگونه است که فضایل اخلاقی اصالت می یابد تا این گونه با شناخت فضایل و رذایل ، فضایل را در خود بیافریند یا تکمیل کند و از رذایل اجتناب یا رها شود.

فضایل اخلاقی شامل شجاعت، عزت نفس، عدالت، صداقت، وفاداری و مانند آن ها می شود. در این جا به برخی از فضایل اخلاقی که امام حسن عسکری بیان کرده اشاره می شود. این فضایل برخی از مهم ترین هایی است که تحول اساسی در ذات و سرشت آدمی ایجاد کرده و شاکله شخصیت فرد را دگرگون می سازد و موجودی دیگری را به جهان عرضه می کند.

تـواضـع و فروتنی

یکی از مهم ترین فضایل اخلاقی انسان، تواضع و فروتنی است. خاستگاه تواضع را باید در شناخت انسان از خود و موقعیت خویش در هستی دانست. وقتی انسانی به این حقیقت دست یافت که وجودش فقری است و فقر در هویت او است(فاطر، آیه 15)، دیگر کبر و خودبزرگ بینی و غرور و خودپسندی از او دور خواهد شد. اصولا انسان های متکبر کسانی هستند که به وجودی فقری خود اعتقاد نداشته و یا آن را از یاد می برند. اگر کسی بداند همه چیزش حتی وجودش از آن دیگری است و خود مالک جان خویش نیست، به طور طبیعی چیزی که دارد را از آن خود نمی داند و همه را ملک طلق دیگری خواهد دانست. این گونه است که دست از تکبر بر می دارد و متواضع و فروتن می شود و بر خود و داشته هایش نمی بالد.

این که ابلیس طغیان ورزید به سبب عدم توجه به وجود فقری اش بود؛ زیرا اگر وجودی فقری خود را می دید یا در نظر می آورد، مدعی برتری بر آدم(ع) نمی شد و نمی گفت: أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ ؛ من بهتر از اوییم.(اعراف، آیه 12) این که برخی مانند ابلیس فکر و عمل می کنند و استکبار می ورزند ، به سبب عدم شناخت وضعیت خود یا عدم باور به آن وضعیت است. این گونه است که نعمت های خدایی را در ذات خویش از آن خود دانسته و باور ندارد که هر چه دارد از خداست؛ چنان که خداوند در آیات قرآنی از جمله در آیه 53 سوره نحل این نکته را یاد آور می شود و می گوید: وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ؛ هر چه از نعمت دارید از خداست.

انسانی که وضعیت خود را به درستی در هستی تشخیص دهد و بدان اعتقاد و باور داشته باشد، خود را دارای وجود فقری یافته و دارایی های خود را از سوی خدای غنی حمید می داند و بر این اساس نه بر داشته هایش فخر می فروشد و شاد می شود و نه بر از دست داده هایش اندوهگین می گردد و بر اساس خیال بافی فخر نخواهد فروخت (حدید، آیه 23) و نمی گوید هر آن چه دارم از علم و تدبیر و مدیریت من است ؛ چنان که قارون و قارونیان می گویند: إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي.(قصص، آیه 78؛ زمر، آیه 49)، بلکه می گوید هر چه دارم از خداست.(نحل، آیه 53)

چنین نگرشی به خود و هستی موجب می شود تا اهل تواضع و فروتنی شود و در زندگی در برابر دیگران خیال بافی نکرده و فخر فروشی نمی کند و استکبار نمی ورزد.

البته از آن جایی که کبر و غرور و تواضع و فروتنی و مانند آن ها از حالات نفس باطنی انسان است ، به سادگی نمی توان دانست شخص آیا انسانی متکبر یا متواضع است؟ بلکه باید آن حالات و ملکات ومقام نفس انسانی و شخصیت شخص را از راه آثار آن به دست آورد. انسان متکبر اهل استکبار است و بزرگی و فخر می فروشد و در رفتارها و گفتارها و حالات خویش آن را نشان می دهد.

بنابراین، نشانه شناسی برای درک شخصیت دیگران و حالات باطنی نفس آنان بسیار کلیدی و اساسی است. انسان با این نشانه ها می تواند حقیقت را در یابد و با او بر اساس آن حالات و ملکات ومقامات برخورد کرد.

از نشانه های تواضع می توان به مواردی اشاره کرد که امام عسكرى عليه السلام بیان فرموده است. ایشان می فرماید: مِنَ التَواضُعِ السَّلامُ عَلى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ؛ سـلام كردن به هر كس كه بر او مى گذرى ونشستن در جايى كه پايين تر از جايگاه توست؛ نشانه تواضـع و فـروتنى اسـت. (بحارالانوار، ج 78، ص 372 ، ح 9)

بنابراین، از راه نشانه ها می توان دریافت که انسانی خیال باف و متکبر و فخرفروش است یا متواضع و فروتن. البته فروتنی برای خود شخص بیش تر از دیگران سود می رساند؛ زیرا با فروتنی و تواضع انسان این را در عمل نشان می دهد که نسبت به داشته هایش مغرور نیست و در پی آن است تا با اتصال بیش تر و رفع و دفع کمبودها و نواقص خود را به غنای بهتر و بیش تر برساند. این گونه است که انسان متواضع همانند زمین پست بهتر می تواند به عنوان یک برکه عمل کند و آب ها را در خود گرد آورد و از آن بهره مند شود. امام عسكرى عليه السلام درباره یکی از بـركات فـروتنى فرموده است: مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ المَجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَمَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّى يَقُومَ؛ کسى كه در مجلس به پايين تر از جايگاه خود راضى شود، همواره خدا و فرشتگان الهى بر او درود مى فرستند تا وقتى كه برخيزد. (تحف العقول، ص 486)

کم گویی و گزیده گویی

انسان باید هماره در حال آموزش و پرورش خویش باشد تا به کمالات دست یابد. از قدیم گفته اند: دو گوش دادند و یک زبان تا دو بشنویی و یک بگویی.

درآیات و روایات درباره سخن و سخن گفتن مطالب بسیاری گفته شده است. این که سخن باید خوب، استوار و محکم و برهانی باشد یا طیب و پاک و شیرین و شیوا و رسا و مانند آن ها باشد.(بقره، آیه 83؛ حج، آیه 24؛ نساء، آیه 9؛ احزاب، آیه 70و آیات دیگر)

هم چنین درباره آداب سخن گفتن و واجبات و محرمات آن سخن بسیار گفته شده است. مراعات آن باید در دستور کار قرار گیرد و اگر کسی نمی تواند همه آن ها را مراعات کند بهتر است که سخن نگوید ؛ زیرا کسی از نگفتن نمرده است. از این روست که در باره سکوت به معنای خاموشی و سخن نگفتن و صمت به معنای خاموشی درونی و مدیریت افکار و اندیشه ها و جهت دهی در سمت و سویی معقول و مقبول مطالبی بسیار در آیات و روایات مطرح است.

از نظر اسلام انسان هم باید در درون خاموش شود و اجازه ندهد و پندارها و خیالات او را به هر سوی بکشاند ، بلکه با فکر و اندیشه جهت فکری خود را در مسیر تعالی و کمال قرار دهد و هم در بیان مطالب بخل داشته باشد و هر چیزی را نگوید. ا زاین روست که در ادبیات اسلامی هماره بر نکاتی تاکید می شود که از جمله مهم ترین آن ها صداقت و راستی در گفتار است و گفته می شود: جز راست نباید گفت / هر راست نشاید گفت. یعنی انسان باید هماره راست گو باشد ولی این دلیل نمی شود که هر مطلب راستی را انسان بر زبان آرد ، بلکه هر سخن جایی وهر نکته مقامی دارد.

انسان مومن که بر اساس مکارم اخلاقی تربیت شده است، فکر و اندیشه اش را در مسیر درست و به دور از خیالات و خیال بافی قرار می دهد و افکارش را حکیمانه مدیریت می کند. این گونه است که اگر مطلبی رامی گوید آن مطلب راست و درست و حکیمانه و از روی فکر و اندیشه است. اما کسی که این گونه تربیت نشده باشد، پیش از آن که اندیشه کند سخن می گوید و سخنانش بی ربط و بی معنا و پر از خطا و اشتباه و حتی گناه است. از این روست که امام عسكرى عليه السلام با اشاره به تفاوت های حکیم خردمند و نادان احمق و بی خرد می فرماید: قَلْبُ الاَحْـمَقِ فى فَـمِهِ وَ فَمُ الْحَـكيمِ فى قَـلْبِهِ؛ قلب و دل احمق در دهان اوست و دهان انسان حكيم در (اختيار) قلب اوست. (بحارالانوار، ج 78، ص 374 ، ح 21)

از نظر آن حضرت(ع) انسان نادان نسنجيده حرف مى زند وانسان خردمند وحكيم پس از انديشه صحبت مى كند.

احسان و اکرام به والدین

در سبک زندگی اسلامی جایگاه والدین بسیار رفیع و بلند است و خداوند احسان و اکرام به والدین را در کنار عبادت و بندگی خویش قرار داده است.(بقره، آیه 83؛ نساء، آیه 36 و آیات دیگر)

بر اساس آموزه های قرآنی احسان و اکرام به والدین از وظایف و تکالیف واجب هر فرزندی است و این وظیفه به ویژه در کهنسالی آنان بیش تر و سخت تر می شود به طوری که اگر به سبب درخواست های بسیار و بی جای آنان خسته شده و به تنگ آید حق ندارد حتی اف بر زبان راند و احساس خستگی خویش را نشان دهد چه رسد که کاری برای آنان انجام ندهد؛ زیرا در این صورت عاق والدین خواهد شد وبرکت از زندگی اش می رود و به مرگ زودس و بسیاری از مشکلات و بیماری های دیگر متبلا خواهد شد.

البته باید فرزندان را از کودکی تربیت کرد و اجازه نداد که در کودکی به والدین خویش گستاخی کنند؛ زیرا اگر عادت به این کار کنند و پرخاشگرانه با والدین برخورد داشته باشند، چنین کودکی در آینده خیر نخواهد دید؛ زیرا این روش در آینده او را به گناه می کشاند و زمینه را برای عقوق والدین فراهم می آورد. امام عسكرى عليه السلام با اشاره به عاقبت بى‏پروايى فرزند در کودکی می فرماید: جُرأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَـدْعُو إلَى العُـقُوقِ فى كِـبَرِهِ؛ پررويى و گستاخى فرزند در مقابل پدر در كودكى موجـب نافرمانى و آزار او در بزرگى مى شـود. (بحارالانوار، 78، 374 ، ح 27)

خردورزی و زيبـايى ظاهرى و باطنى

اخلاق انسان می بایست به گونه ای باشد که ظاهر و باطن او را زیبا کند. انسان همان اندازه که به ظاهر خویش می بایست بپردازد و آن را به زیور و لباس های فاخر و زیبا بیاراید، هم چنین باید باطن خویش را به آرایه های اخلاقی آراسته و فضایل اخلاقی را در خود ملکه و مقام سازد.

آموزه های وحیانی اسلام برای این است که انسان به مکارم اخلاقی و محاسن آن دست یابد و همان طوری که تن و لباس خویش را از زشتی ها و آلودگی ها پاک می کند، سرشت و باطن خویش را نیز از ناپاکی ها و پلیدی های اخلاقی پالایش نماید.

خداوند در آیات قرآنی هدف و فلسفه و حکمت بعثت پیامبران از جمله پیامبر گرامی(ص) را تعلیم وتزکیه نفوس آدمی دانسته است.(بقره، آیات 129 و 151 ؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، ایه 2)

بنابراین، کسب فضایل اخلاقی و ترک رذایل و از میان بردن آن ها باید از مهم ترین وظایف هر انسانی باشد. البته در این میان برخی از امور بر برخی دیگر فضلیت بیش تر دارد. به عنوان نمونه در کسب فضایل اخلاقی باید به ریشه ها و اصول توجه کرد و آن هایی را تقویت کرد که شاخه های آن فضایل دیگر اخلاقی است. شکی نیست که انسان با عقل خویش می تواند حقایق را بشناسد و از آن بهره مند شود. از این روست که در آیات و روایات بر عقل و تعقل بسیار تاکید شده و خردمندان را کسانی دانسته اند که به حقایق دست می یابد و عاقبت به خیر می شوند. کسی که عقل داشته باشد و خردورزی نماید به عدالت و صداقت و وفا و دیگر اصول اخلاقی گرایش می یابد و بی خرد از این گونه امور فاصله گرفته و اضداد آن ها یعنی ظلم و دروغ و بی وفایی و خیانت رو می آورد.

پس برترین و بهترین چیزی که می تواند آرایه تمام و کامل انسان باشد و او را به بهترین شکل بیاراید همان عقلانیت و خردورزی است. امام عسكرى عليه السلام در این باره فرموده است: حُسْنُ الصُّـورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ، وَ حَسْنُ الْعَـقْلِ جَمالٌ باطِنٌ؛ زيبايى چهره، زيبايى ظاهرى است و خوبى انديشه زيبايى باطنى است. (بحارالانوار، ج 1، ص 95 ، ح 27)

برترین فضایل اخلاقی و آثـار آن در زندگی

در آیات و روایات بر برخی از فضایل اخلاقی به عنوان برترین ها اشاره شده است؛ زیرا این ها اصول اخلاقی هستند که خاستگاه و ریشه بسیاری از فضایل دیگر اخلاقی نیز هستند.

در آموزه های وحیانی اسلام بر تقوا و درجات عالی و برتر آن یعنی ورع تاکید می شود؛ زیرا تقوا و ورع الهی موجب می شود تا انسان هر گونه نابهنجاری پرهیز کرده و کارهای نیک را انجام دهد که خیر و صلاح خود و جامعه وجهان است.

امام عسكرى عليه السلام در بیان پارسـاترين فـرد به معنای حقیقی آن اشاره کرده و می فرماید: اَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أقامَ عَلَى الْفرائِضِ، أزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أشَدُّ النّاسِ إجْتِهادا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ؛ پارساترين مردم كسى است كه در موارد شبهه توقف كند، عابدترين مردم كسى است كه در برپايى واجبات، استوار باشد، زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك كند، كوشاترين مردم شخصى است كه گناهان را رها كند. (بحارالانوار، ج 78، ص 373 ، ح 18)

امام عسكرى عليه السلام درجایی دیگر فرموده است: أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ، وَالْوَرَعِ فى دينَكُمْ، وَ الاْجْتِـهادِ لِلّهِ، وَ صِدْقِ الْحـَديـثِ، وَ أداءِ الْأمانَةِ اِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بِرٍّ وَ فاجِرٍ، وَطُولِ السُّجُودِ، وَحُسْنِ الْجَوارِ، فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه و آله شما را سفارش مى كنم به: تقواى الهى، پارسايى در دين خودتان، و كوشش و تلاش براى خدا و راستگويى و اداى امانت به كسى كه شما را امين شمرده است چه خوب باشد يا بد، و طولانى كردن سجده و خوش همسايگى، كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله همين برنامه ها را آورده است. (بحارالانوار 78: 372 ح 12)

هم چنین امام عسكرى عليه السلام فرمود: إتَّـقُوااللّهَ وَ كُونُوا زَيْنا وَ لاتَكُونُوا شَيْنا، جُرُّوا إلَيْنا كُلَّ مَوَّدَةٍ، وَادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ؛ از خدا پروا كنيد و مايه زينت باشيد و مايه ننگ نباشيد، همه محبّتها را به سوى ما جلب كنيد و همه زشتيها را از ما دفع كنيد. (ميزان الحكمة ، ج 5، ص 241 ، ح 9976)

اکرام به دیگران و برخوردهای کریمانه به ویژه با بزهکاران و بدکاران و خطاکاران یعنی برخوردی فراتر از احسان و هم چنین حلم و بردباری که مرتبه عالی صبر است سه گانه هایی است بسیار بر آن تاکید می شود؛ زیرا این گونه فضایل اخلاقی موجب می شود تا انسان زندگی بسیار خوبی را تجربه کند و در زندگی از مشکلات بسیاری برهد.

پس ورع داشتن که برتر از تقوا است و کرامتی برتر از احسان، حلم و بردباری برتر از صبر سه گانه های برتری است که باید انسان در پی کسب آن باشد. در آیات و روایات بر ورع و کرامت و حلم تاکید بسیاری شده و تنها کسانی به این سه گانه ستوده شده اند ؛ زیرا دست یابی به این سه گانه که عالی ترین مراتب است سخت و دشوار است. شاید بیش تری مردم بتوانند به احسان و تقوا و صبر برسند ولی کم تر کسی است که در مراتب عالی آن برسد و آن را مقام و سرشت خویش کند. اگر کسی به این سه گانه ها برسد در جایگاهی قرار می گیرد که حتی دشمنان نیز او را ستایش می کنند.امام عسكرى عليه السلام فرموده است: مَنْ كانَ الْوَرَعُ سَجيَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ، كَثُرَ صَديقُهُ وَ الثَّناءُ عَلَيْهِ، وَ انْتَصَرَ مِنْ أَعْدائِهِ بِحُسْنِ الثَّناءِ عَلَيْهِ؛ كسى كه پارسايى جزء سرشت او وجود و سخاوت جزء طبيعت او و بردبارى دوست او گردد دوستانش و تعريف او زياد خواهد شد و از دشمنانش با ستايش كردن بر او انتقام مى گيرد.( اعلام الدين، ص 314)

عـارف سـپاسـگزار، برترین بنده خدا

خداوند در آیات قرآنی ایمان را با شکر نعم و هم چنین کفر را با کفران نعمت مساوق دانسته است.(انسان، آیه 3؛ نمل، آیه 40) بنابراین، کسی که اهل ایمان است باید هم شکرگزار نعمتی باشد که خلق در اختیارش می گذارد و هم شاکر نعمت های الهی باشد.

البته کسی که مدعی است که هر چه دارد خودش به تجربه و علم به دست آورده چنان که فرعون و قارون این گونه بودند، این دیگر شاکر نعمت نخواهد بود و نعمت را نیز در جایی خودش به کار نمی برد. مثلا نعمت قدرت را برای حمایت از مظلوم به کار گیرد نه برای کمک به بزهکار و مجرم؛ چنان که خواسته حضرت موسی(ع) از خداوندش چنین چیزی بود.(قصص، آیه 17)

امام عسكرى عليه السلام می فرماید: لايَعْرِفُ النِّعْـمَةَ اِلاَّ الشاكِرُ، وَ لا يَشْكُرُ النِّعْمَةَ اِلاَّ الْعارِفُ؛ نعمت را جـز سپاسگزار كسى نمى شـناسد و جز عارف و دانا نعمت را سپاسگزارى نمى كند. (اعلام الدين، 313)

این که آن حضرت (ع) می فرماید قدر نعمت را جز شاکر نمی داند، از آن روست که شاکر می داند نعمت چه ارزشی دارد و باید در کجا به کار گرفت و چگونه از آن استفاده کرد. اما کسی که اهل شکر نیست نه تنها به زبان شاکر نیست بلکه در قلب و عمل نیز قدر نعمت را ندانسته و آن را به درستی به کار نمی گیرد و هدر می دهد و در جایی نادرست استفاده می کند.

پس میان معرفت و شکر ارتباط تنگاتنگی است. کسی شکر می گوید که عارف باشد ؛ یعنی عارف شاکر و شاکر عارف است. بنابراین، از این راه می توان فهمید چه کسی شاکر و عارف است؟ یعنی وقتی کسی شکر نعمت را به زبان و قلب و عمل دارد می توان فهمید انسان عارفی است ، همان طوری که بازتاب عرفان و معرفت را باید شکر نعمت اشخاص جست. کسی که مدعی عرفان است باید بسیار شریعت مدار و اهل عبادت و خدمت به خلق باشد؛ زیرا چنان که می آید برترین خصلت هر انسانی عارف آن است که اهل عبادت خدا و خدمت خلق باشد.

ایمان و خدمت خلق برتـرين خصـلت انسانی

انسان برای عبادت خداوند خلق شده است(ذاریات، آیه 56) و در راه رسیدن به این هدف باید نخست به اموری از جمله معاد و حساب و کتاب آن ایمان بیاورد و برای دست یابی به آن تلاش کند. عبودیت و بندگی با اطاعت آمیخته شده است و کسی می تواند بنده خوبی باشد که مطیع خوبی نیز باشد و هر چه خداوند به عنوان مالک گفته بی چون و چرا عمل کند. این گونه است که در آیات قرآنی از اطاعت بی چون و چرای بندگان سخن به میان آمده است.

اطاعت یعنی هر آن چه را خدا گفته انجام دهد انجام دهد و یا ترک کند ترک نماید و اگر فرمانی داده از پیامبران اطاعت شود و از جبت و طاغوت اطاعت نشود، باید این گونه باشد.(بقره، آیه 256 و 257 و آیات دیگر)

پس اگر خداوند فرمان دهد بر حضرت آدم(ع) سجده شود همه باید این گونه عمل کنند و نشانه بندگی و اطاعت به جا آورند و هر گونه اما و اگر کردن ها نادرست و بر خلاف اطاعت و بندگی است.(بقره، آیات 33 تا 38 ، اعراف، آیات 11 تا 15)

بندگی خداوند در دایره وسیع و گسترده ای تحقق می یابد که غیر از نماز و روزه و برخی عبادت صرف و محض بقیه اعمال عبادی ارتباط تنگاتنگی با خدمت به خلق و چگونگی ارتباط انسان با خود، جامعه و جهان دارد. از این روست که امام عسكرى عليه السلام دو خصلت برتر انسانی را ایمان و خدمت دانسته و فرموده است: خِـصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَـهُما شَـيْءٌ: أَلايمـانُ بِاللّهِ وَ نَفـْعُ الإخـوانِ؛ دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: 1 ـ ايمان به خدا 2 ـ سود رسانى به برادران ایمانی. (بحارالانوار، ج 78، ص 374 ، ح 26)

امام حسن عسکری (ع) در جایی دیگر برتـرين انسـانها را کسی می داند که فروتنی داشته و حقوق برادران اسلامی را مراعات کند. ایشان می فرماید: اَعْرَفُ النّاسَ بِحُقُوقِ إخوانِهِ وَ أشَدُّهُمْ قَضاءً لَها أعْظَـمُـهُمْ عِنْدَ اللّهِ شَـاَنا، وَ مَنْ تَواضَعَ فى الدُّنيا لاِءخوانِهِ فَهُوَ عِنْدَاللّهِ مِنَ الصِّدّيقينَ وَمِنْ شيعَةِ عَلىِ بْنِ أبى طالِبٍ عليه السلام حَقّا؛ برترين مردم پيش خدا كسى است كه نسبت به حقوق برادرانش آشناتر و در اداى آن حقوق كوشاتر باشد، و كسى كه در دنيا براى برادرانش فروتنى كند، او پيش خدا از صديقين و از شيعيان راستين على بن ابى طالب عليه السلام به شمار مى آيد.( بحارالانوار، ج 41، ص 55 ، ح 5)

خشم كلـيد بدی ها

برخی از خصوصیات اخلاقی و خصلت های انسانی خاستگاه بسیاری از خیرها و شرها می شود. به عنوان نمونه خودبرتربینی و خودپسندی ریشه و خاستگاه بسیاری از راذیل اخلاقی و رفتارهای زشت و نابهنجاری ها است یا دروغ به عنوان یک عمل زبانی ، بسیاری از گناهان را به دنبال خود دارد.

یکی از حالات و خصلت های انسانی، هیجان خشم و غضب است. غضب هیجانی است که انسان را از حالت تعادل خارج کرده و واکنش های عصبی و تندی را بر می انگیزد. در این حالت انسان مدیریت و مهار نفس خویش را از دست می دهد و بسیاری از کارهای خطا و اشتباه را انجام داده و گفتارهای بیهوده و زشت را بر زبان می راند. البته پس از پایان طغیان خشم، انسان پیشمان می شود، ولی این پیشمانی سودی ندارد.

انسان در هنگام بروز غضب و خشم همانند یک دیگ جوشان می شود و حتی در چهره و اندام و رفتارهایش خشم به اشکال گوناگونی بروز می کند. دندان ها به هم ساییده می شود و صورت برافروخته شده و خون به جوشش در می آید و رگ های گردن بیرون می زند و نشانه های دیگر در شخص بروز می کند که همگی یا خودمان آن را تجربه کرده ایم یا در دیگری به چشم دیده ایم. خشم و غضب خون آدمی را می سوزاند و قدرت انسانی در نهایت تحلیل می برد هر چند که در زمان خشم کسی جلودارش نیست. هنگام خشم و غضب دیگر عقل حاکمیت ندارد و انسان حرف حق و عدل را نمی پذیرد.

به هر حال، غضب حالتی هیجانی است که انسان را از حالت طبیعی و تعادل بیرون می برد و به کارها و رفتارها و گفتارهای نادرست و ناروا سوق می دهد. از این روست که امام عسكرى عليه السلام فرموده است: اَلْغَضَبُ مِفتاحُ كُلِّ شَرٍّ؛ خشم، كليد هر بدى و زشتى است. (تحف العقول، ص 488)

غضب در انسان غیر اختیاری است و هر گاه علل و عوامل ایجادی آن تحقق یابد به طور طبیعی انسان به خشم می آید ، بنابر این نمی توان از کسی خواست غضب نکند، بلکه باید از او خواست تا غضب خویش را مهار کند. از همین روست که در آیات قرآنی از مومنان خواسته شده تا غضب خویش را مهار و مدیریت کنند؛ چرا که انسان قدرت مهار و مدیریت خشم را دارا است و می تواند خشم خویش را فرو خورد و اجازه ندهد تا بر او مسلط شده و عنان او را به دست گیرد.(آل عمران، آیه 134) از آیات 13 تا 136 سوره آل عمران هم چنین به دست می آید که کاظم الغیظ و فروخوردن خشم و غیظ موجب می شود تا انسان بتواند غیر مهار نفس و جلوگیری از رفتارهای زشت و تند و خطا و مانند آن ها از پاداش های اخروی سود برد؛ زیرا کسی که مهار و مدیریت خشم و غضب را به دست دارد انسان خوش خلقی است که به طور طبیعی او را به سوی بهشت می برد.

به نظر می رسد که مهم ترین عامل در مدیریت خشم همان تقوای الهی و ترس از خدا است.(آل عمران، آیات 133 و 134) هر چند که عوامل دیگری چون تحریک عواطف مثلا مادری و فرزندی(اعراف، آیات 150 و 154)، توبه خشم آورنده و پذیرش خطا و اشتباه از سویش (همان) نقش مهمی می تواند در مهار و مدیریت خشم داشته باشد.

البته خداوند نیز غضب می کند ولی غضب خداوند تنها ناظر به مبدای آن است؛ زیرا مبدای غضب انتقام یا عقاب است و خداوند اگر غضب می کند مراد همان عقاب الهی است؛ نه هیجاناتی که خون را تحریک می کند و انسان را از حالت تعادل و طبیعی خارج می کند.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 608 ، «غضب»؛ لسان العرب، ج 10، ص 78، «غضب») در حديثى از امام باقر(عليه السلام) غضب خدا به «عقاب الهی» تفسير شده است. (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 386، ح 89)

دروغ، كلـيد پلـيديها

چنان که گفته شد برخی از خصلت ها و خصوصیات خاستگاه و ریشه بسیاری دیگر از خصلت ها و رفتارهای خوب و بد می شود. چنان که خشم کلید بدی ها و شرور است؛ دروغ نیز کلید پلیدی ها و خباثت ها است. از این روست که در آیات قرآنی دروغ به عنوان گناه کبیره دانسته و وعده آتش دوزخ به دورغگویان داده شده است.

خداوند در آیه 77 سوره توبه استمرار در دورغ گویی را عامل نفاق و خروج از ایمان و در آیات 7 و 8 سوره جاثیه دروغگویی را موجب محرومیت انسان از درک حقایق و آیات الهی و در آیات دیگر قرآن عامل بدعت(نحل، آیه 116)، بیمار دلی(بقره، آیات 8 و 10)، زیان (غافر، آیه 28) و محرومیت از هدایت (زمر، آیه 3) و رستگاری (یونس، آیه 69) و مانند آن ها دانسته است.

امام عسكرى عليه السلام درباره تاثیر بسیار بد دروغ در زندگی انسان ها می فرماید: جُعِلَتِ الْخَبائِثُ كُلُّها فى بَيْتٍ، وَ جُعِلَ مِفْتاحُها الْكِذْبُ؛ تـمام پليديها در خـانه اى گردآمـده و كليد آنها دروغگويى قرار داده شده است. (جامع الاخبار، ص 418 ، ح 1162)

نتایج نامطلوب شوخى و جـدال

انسان می بایست در روابط اجتماعی به گونه ای عمل کند که از سوی روابط با دیگران ساده تر و شیرین تر باشد و از سوی دیگر شان و جایگاه اش نیز حفظ شود. به طور طبیعی انسان در رفتار اجتماعی گاهی می بایست مطلبی را اثبات کرده و دیگران را نسبت به آن قانع کند. از سوی روابط اجتماعی با عواطف و احساسات آدمی کار دارد و نمی تواند هماره بر اساس اصول استدلالی و رفتار خشک رفتار کرد.

شناخت شیوه تعادل و اعتدال در رفتار اجتماعی هنری است که هر کسی باید بیاموزد و آن را عملی سازد. انسانی که بتواند میان عقل محض و خشک استدلالی و عواطف و احساسات نرم ، نوعی از رفتار را در پیش گیرد که معتدل و متناسب باشد هنر زندگی اجتماعی را آموخته است. پس انسان نمی بایست چنان خشک و بی روح با دیگران رفتار کند که به تندخویی و مراء و جدال گرایش یابد و نه چنان به مزاح و شوخی نزدیک شود که گفتار و رفتارش لوس شود.

امام عسكرى عليه السلام در تبیین رفتارهای اجتماعی و تعامل با دیگران در حد اعتدال می فرماید: لاتُـمارِ فَيـَذْهَبَ بَهاءُكَ وَ لاتُمازِحْ فَيُجْتَرَءَ عَلَيْكَ؛ ستيزه و جدال مكن كه آبرويت مى رود، و شـوخى نكن كه بر تـو گسـتاخ شوند. (بحارالانوار، ج 78، ص 370 ، ح 1)

آن حضرت (ع) هم چنین در جایی دیگر یکی از نشـانه جـهل و بی خردی را خنده بدون تعجب می داند؛ زیرا انسان نمی بایست بیهوده بخندد و این که می گویند خنده بر هر دردی دوا است ، هر خنده ای نیست؛ زیرا خنده بیهوده نشانه سفاهت و بی خردی است. امام يازدهم عليه السلام فرمود: مِنَ الْجَهْلِ الضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ؛ خنده بى جهت و بدون تعجّب نشـانه جـهل و نـادانى اسـت. (تحف العقول، ص 487)

منافق اجتماعی، مصداق بـدترین بنــده خدا

نفاق می تواند اعتقادی و اجتماعی باشد. شخص ممکن است از نظر اعتقادی مسلمان باشد و حکم منافق را نداشته باشد، اما ممکن از نظر اجتماعی منافق باشد و رفتاری را در پیش گیرد که میان باطن و ظاهرش تضاد را به نمایش گذارد؛ یعنی یک گونه بیاندیشد و گونه ای دیگر عمل کند. این گونه رفتارهای اجتماعی یعنی نفاق و دورويى اجتماعی، موجب سلب اعتماد در جامعه مى گردد و زمینه را برای از دست رفتن مهم ترین سرمایه اجتماعی یعنی همان اعتماد اجتماعی فراهم می آورد انسان زمانی می تواند در جامعه اعتماد را فراهم آورد که دل و زبانش یکی باشد.

کسی که دو رویی را در جامعه در پیش می گیرد قابل اعتماد نیست. امام عسكرى عليه السلام درباره چنین شخصی فرموده است: بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذاوَجْهَيْنِ وَذالِسانَيْنِ، يُـطرى أَخاهُ شاهِـدا وَ يأْكُـلُهُ غائبا إنْ اُعْطِىَ حَسَدَهُ، وَ إِن اُبْتُلِىَ خانَهُ؛ انسانى كه دو رو و دو زبانه باشد بد بنده اى است، در روبـرو از برادرش تعـريف مى كـند و پشت سر گوشتش را (با غيبت) مى خـورد، اگر نعمتى به او داده شود حسد مى ورزد و اگر گرفتار شود به او خيانت مى كند. (بحارالانوار، ج 78، ص 373 ، ح 14)

بهـترين دوسـت و موعـظه دوسـتانه

ارتباط اجتماعی نیازمند جزئیاتی است که دانستن آن می تواند در بهبود آن کمک شایانی کند. انسان همان طوری که نیازمند هسمر است نیازمند دوستانی است که در مسیر زندگی او را از نظر عاطفی و ابعاد دیگر یاری رساند. دوستان هم از نظر اخلاقی بر یک دیگر تاثیر می گذارند و هم در مشکلات و مصیبت ها به یاری یک دیگر می شتابند.

البته انسان باید در انتخاب دوست دقت کند و در حفظ دوستان خوب کوشا باشد. اگر شخصی را با خصوصیات خوب یافت و در دوستی او را آزمود و خوب یافت باید در حفظ و نگه داشت او بسیار تلاش کند و به سادگی شرایط از دست دادن وی را فراهم نیاورد.

البته دوست خوب شرایطی دارد که یکی از آن ها شرطی است که امام عسكرى عليه السلام بیان فرموده است: خَيْرُ إخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَـرَ إحسـانَكَ اِلَـيْهِ؛ بهترين برادر تو كسى است كه: خـطاى تـو را فراموش كـند و نيكى تو را نسبت به خودش يادآورى كند. (اعلام الدّين، ص 313)

از دیگر شرایط دوست خوب آن است که امام عسكرى عليه السلام در جایی دیگر فرموده است: مَنْ وَعَظَ أخاهُ سِرّا فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ ؛ کسى كه دوستش را در خلوت موعظه كند او را آراســته اسـت، و كسى كه آشكارا او را موعظه كند عيبهاى او را بر مـلا كرده است. (بحارالانوار، ج 78، ص 374 ، ح 33)

پس دوست خوب کسی است که موعظه اش در رو به رو و برای کمال بخشی است و حق دوست را به عنوان آینه خوب و بد به او نشان می دهد.

با توجه به آن که دوستى معيار شخصيّت انسانهاست. انسانهاى مكتبى، در دوستى و دشمنى هاى خود، ارزشهاى دينى را معيار قرار مى دهند. بر همین اساس امام عسكرى عليه السلام فرموده است: حُبُّ الأبْـرارِ لِلأبْـرارِ ثَوابٌ لِلأبْـرارِ، وَ حُبُّ الفُـجّارِ لِلأبْرارِ فَضِيلَةٌ لِلأبْـرارِ، وَ بُغْضُ الفُـجّارِ لِلأبْرارِ زَيْنٌ لِلأبْـرارِ، وَ بُغْضُ اْلأبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الفُجّارِ ؛ محبت خوبان با همديگر براى خوبان پاداش دارد، و محبت تبهكاران نسبت به خوبان براى خوبان فضيلت است، و دشمنى تبهكاران با خوبان زينت براى خوبان است و دشمنى نيكان با تبهكاران مايه خوارى تبهكاران است. (بحارالانوار، ج 78، ص 372 ، ح 8)

انسان باید شـيوه احـترام به دیگر به ویژه دوستان را بداند و بشناسد و عمل کند. از جمله روش هایی که مطرح است آموزه امام عسكرى عليه السلام در این باره است که فرموده است: لاتُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ؛ هيچ كس را به گونه اى احترام نكن كه او را به رنج و مشقّت بيافكند. (بحارالانوار، ج 78، ص 374 ، ح 34) به این معنا که تكلّف انداختن، زندگيها را تلخ و رابطه ها را غير صميمى مى سازد و دوستی را سخت و ارتباط را از حالت طبیعی خارج می کند. کسی که با تکلف برای دوست خویش سفره می اندازد زمینه برای فرار او فراهم می آورد؛ زیرا انسان نمی تواند هماره چنین سفره هایی را بیاندازد و مخارج و هزینه های سنگین آن موجب ترک عمل می شود. بهتر است انسان در روابط خویش سادگی و آسانی را مراعات کند تا جهان و زندگی بر او سخت نشود.

از همین روست که ميـانه‏روى در زنـدگى در همه ابعاد که به دور از تکلف است مورد تاکید اسلام و آموزه های آن است. امام عسكرى عليه السلام نیز می فرماید: عَلَيْكَ بِالإقْتِصادِ وَ إيّاكَ وَ الإسْرافَ؛ بر تو باد به ميانه روى و اعتدال و پرهيز از ولخرجى و اسراف. (احقاق الحق، ج 12 ، ص 467)

اقتصاد، به معنای حدّ اعتدال یعنی ميانه روی در میان اسراف و بخل است. کسی که خودش را به تکلف می اندازد نوعی اسراف کرده و از اقتصاد خارج شده است.

امام عسكرى عليه السلام با بیان مـرز خصـلتهای چون سخاوت و اسراف می فرماید: وَاعْلَمْ اَنَّ لِلسَّخاءِ مِقْدارا، فَاِنْ زادَ عَلَيْهِ فَهُوَ سَرَفٌ، وَاَنَّ لِلْحَزْمِ مِقدارا، فَاِنْ زادَ عَلَيْهِ فَهُوَ تَهَوُّرٌ؛ جود و بخشش حدّ و مرزى دارد. اگر از آن حد بگذرد اسراف به شمار مى آيد، و دور انديشى و احتياط هم اندازه اى دارد، اگر از آن تجاوز كند بى باكى است. (اعلام الدين، ص 313)

یاد مرگ و معاد و توجه به كِشـت و برداشـت

انسان فرصتی دارد که از آن به عمر تعبیر شده است. انسان باید در این فرصت خودش را برای ابدیت بسازد. البته دنیا نیازهایی دارد که باید برآورد شود ولی نباید تمام همت آدمی را به خود مصروف دارد. از آن جایی که رزق هر کسی مقدر و مقسم و معلوم و مشخص است، حرص زدن بیهوده است و به جای آن باید تلاش کند تا آخرت خویش را بسازد. امام عسكرى عليه السلام فرموده است: لايَشْغَلَكَ رِزْقٌ مَضـْمُونٌ عَـنْ عَـمَلٍ مَفـْرُوضٍ؛ مبادا روزى تضمين شده (كه درهرحال به تو مى رسد) تو را از كار و فعاليت واجب بازدارد. (تحف العقول، ص 489)

انسان باید برای ابدیت تلاش کند از همین روست که امام عسكرى عليه السلام فرموده است: إنَّكُمْ فى آجالٍ مَنْقُوصَةٍ وَ أيّامٍ مَعْدُودَةٍ وَالْمَوْتُ يَأتى بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرا يَحْصُدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرّا يَحْصُدُ نَدامَةً، لِكُلِّ زارِعٍ ما زَرَعَ. لايُسْبَقُ بَطيى ءٌ بِحَظِّهِ وَ لايُدْرِكُ حَريصٌ مالَمْ يُقَدَّرْ لَهُ. مَنْ اُعْطِىَ خَيْرا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرّا فَاللّهُ وَقاهُ؛ عمرهاى شما رو به كاهش است، دوران شما محدود است، مرگ ناگهان فرا مى رسد، هر كه نيكى بكارد خوشى درو مى كند وهر كس زشتى بكارد، پشيمانى درو مى كند، هر كسى آنچه را كشت كند درو خواهد كرد، نه كند رو از بهره و نصيب خود عقب مى ماند و نه حريص بيش از آنچه مقدّر اوست به دست آورد، به هر كس خيرى برسد از خداست، و هر كس از شرّى حفظ شود خدا او را حفظ كرده است. (همان)

شناخت آداب زندگی و فلسفه هستی و مالکیت و پروردگاری خداوند می تواند بسیاری از مشکلات زندگی را حل و فصل کند و مسیر زندگی آدمی را تغییر دهد و به جای آن که انسان در جایی هزینه کند که کم ثمر یا بی ثمر است در جایی سرمایه گذاری کند که ماندگار است.

يـاد خـدا و مرگ در زندگی انسان نقش مهمی دارد و سبک زندگی آدمی را دگرگون می کند. امام عسكرى عليه السلام درباره تاثیر آن فرموده است: أكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرآنِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النبىِّ صلي الله عليه و آله، فَإنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله عَشْرُحَسَناتٍ؛  زياد ياد خدا و ياد مرگ باشيد و قرآن را زياد بخوانيد و برپيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فراوان درود فرستيد كه درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله ده حسنه به شمار مى رود. (بحارالانوار 78: 372 ح 12)

بنابراین به جایی آن که انسان سرگرم اموری باشد که ارزش ندارد باید دنبال کاری باشد که آخرتش را آباد می کند. از هیمن روست که از نظر امام حسن عسکری عبـادت حـقيـقى در تفکر است؛ زیرا موجب می شود تا ارزش هر چیزی را بشناسد و بر اساس ارزش ها سرمایه گذاری کند. امام عسكرى عليه السلام فرموده است: لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلاةِ، وَ إنَّما اَلْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِى أمْرِ اللّهِ؛ عبادت به روزه و نماز زياد نيست، بلكه عبادت، زياد فكر و انديشه كردن درباره كار و امر خداست. (بحارالانوار 78: 373 ح 13)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا