اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

3 اصل جامع اخلاقي در روابط اجتماعي

samamosبررسي بنيادهاي اصول اخلاقي از ديدگاه امام باقر(ع) به مناسبت اول رجب

اخلاق در اسلام، مهم ترين مساله است كه انسانيت بر مدار آن معنا مي يابد؛ زيرا اگر اخلاق به معناي منش و خوي پسنديده در انساني نباشد، چيزي از انسانيت به ارث نبرده است. تفاوت انسان با ديگر موجودات و آفريده هاي هستي در اخلاق نيك و پسنديده داشتن و امكان پرورش و تربيت است؛ چرا كه هيچ آفريده اي چون انسان قابليت تغيير را ندارد؛ زيرا انسان ها برخلاف ديگر موجودات، بايد خودشان سازه و ماهيتي از خود بسازند و با خود تا ابديت همراه داشته باشند.

فضايل اخلاقي و خلق و خوي پسنديده داراي مصاديق بسيار متعدد و متنوعي است؛ اما در اين ميان برخي از اصول اخلاقي و مصاديق فضيلت هاي اخلاقي وجود دارد كه از نوعي كليت و جامعيت و ارزشي فراتر از ديگر فضايل برخوردار است؛ چرا كه اين فضايل اصلي و جامع اگر در انساني يافت شود، بسياري از فضايل اخلاقي ديگر به تبع آن تحقق مي يابد.

نويسنده در اين مطلب با مراجعه به سنت و سيره امام باقر(ع) بر آن است تا مهمترين اصول اخلاقي و بنيادهاي آن را تبيين كند.

قابليت هاي شگفت انگيز انسان در تربيت

شايد موجودات زميني قابليت تربيت را دارا باشند و بتوان در رشد و بالندگي و نمو آنها تاثيراتي ايجاد كرد؛ ولي شگفت اينكه تربيت موجودات ديگر نيز از طريق انسان امكان پذير است؛ زيرا انسان از اين توان برخوردار است كه در موجودات ديگر گاه چنان تغييراتي را پديد آورد كه ماهيت و خلقت آنها را دگرگون سازد. (نساء، آيه 119) اكنون نشانه هاي اين توان و قدرت انساني ظهور يافته و مهندسي ژنتيك اين امكان را براي انسان فراهم آورده است تا تغييرات بنيادين را در موجودات زميني ايجاد كند و خلقت و ماهيت آنان را تغيير داده و دگرگون سازد.

چنين تغييرات را نمي توان در چارچوب تربيت تعريف كرد؛ زيرا تربيت به معناي ايجاد تغييرات و فراهم آوري بسترهاي رشد و بالندگي در موجودي باتوجه به جهت خلقت و مطابق و مناسب با آن است؛ به اين معنا كه جانور و يا گياهي را چنان پرورش دهد تا بهترين حالت خود را به دست آورد و موجبات بهره وري بهتر و كامل تر آن براي انسان فراهم آيد؛ اما تغييراتي كه موجب مي شود تا ماهيت خلقت موجودي، تغيير يابد، تنها در حوزه ربوبيت معنا مي يابد؛ به اين معنا كه تغييرات در خلقت، بيانگر توان ربوبيت انسان و ظهور در مظاهر ربوبيت الهي است كه نشانه اي از خلافت الهي انسان است.

البته ابليس كه از مقربان درگاه و اهل بصيرت و علم بود و در ساحت قدس با فرشتگان مقرب به عبادت و بندگي اشتغال داشت، از اين توان انسان آگاه بود؛ زيرا پس از تعليم همه اسماء و صفات الهي به انسان و متصف شدن انسان به تمام صفات خداوندي و قرار گرفتن در مقام خلافت الهي، ابليس دانست كه اين انسان مي تواند در مقام مظهريت ربوبي، به تغييرات در آفرينش دست زند و حتي ماهيت خلقت موجودات را تغيير دهد؛ از اين رو سوگند خورد و تهديد كرد كه نگذارد انسان اين تغييرات در موجودات و مخلوقات را در راستاي اهداف آفرينش و در جهت كمال و تربيت آنان انجام دهد، بلكه با وسوسه و فريب و تزيين و تلبيس مي كوشد تا انسان از اين توان و قدرت پروردگاري و ربوبيت خويش براي تغييراتي استفاده كند كه موجبات تباهي و فساد شود و انسان در حقيقت نقش خلافت الهي خود را به درستي درباره اين موجودات انجام ندهد و برخلاف مشيت الهي گام بردارد و تغييرات منفي را در موجودات ايجاد كند كه به انسان و جهان آسيب مي رساند. (نساء، آيه119)

از اين آيه و آيات ديگر اين معنا نيز به دست مي آيد كه علم و دانش هرچند به عنوان يك امر نفسي و ارزشي مورد تأييد قرار مي گيرد و حتي دانش هاي خاص رشدي و بصيرت زا به عنوان مهمترين دانش ها در دستور كار آموزشي و پرورشي پيامبران قرار داده مي شود، ولي انسان تا زماني كه در دنياست بايد از دو خطر هبوط و سقوط، خود را حفظ كند؛ چراكه هواهاي نفساني از سويي وسوسه هاي شيطاني از سوي ديگر، موجب مي شود تا دانش و علم حتي شهودي، عليه انسانيت و اهداف آفرينش و حكمت آن به كار گرفته شود؛ چنانكه خداوند گزارش مي كند كه بارها اين اتفاق افتاده است و هواهاي نفساني چون تكبر و خودپسندي و خودبرتربيني، ابليسي را ساقط كرد و در كنار اين هواهاي نفساني، وسوسه هاي ابليسي بسياري از اهل علم و بصيرت و شهود را بدبخت و اهل شقاوت ابدي نمود. از جمله انسان هاي بدبخت مي توان به سامري اشاره كرد كه اهل بصيرت و دانش شهودي بود (طه، آيه96) ولي در اثر وسوسه رهبري سقوط كرد و يا بلعم باعورا كه او نيز اين گونه دانش خويش را عليه حضرت موسي(ع) و به نفع فرعون و استكبار به كار گرفت و چون سگان دربار استكبار بدبخت ابدي شد. (اعراف، آيه176)

به هرحال، انسان هم در مقام تربيت ديگران و هم ربوبيت و پروردگاري در مقام خلافت الهي، از توان و ظرفيت بالايي برخوردار است. شگفت انگيزتر اينكه اين تربيت و ربوبيت همان گونه كه در حق ديگر موجودات اعمال مي شود، نسبت به خود شخص و ديگر انسان ها نيز قابليت اجرا دارد. پس انسان هم مي تواند خود و ديگران اعم از موجودات و يا انسانها را تربيت كند و هم مي تواند در مقام برتر، آنان را پرورش دهد و در مقام ربوبيت و پروردگاري ظاهر شود و تغييرات اساسي و بنيادين ايجاد كند كه ماهيت خلقت خود يا ديگران يا موجودات ديگر تغيير كند.

انسان مي بايست باتوجه به اين ظرفيت و استعدادي كه در ذات او سرشته شده، به تربيت و ربوبيت خود و ديگران در چارچوب اهداف الهي و حكمت آفرينش بپردازد. حركت تحولهاي كمالي انسان و تخلق به صفاتي خاص در راستاي حكمت آفرينش و خلافت انساني، همان چيزي است كه ما از آن به فضايل اخلاقي ياد مي كنيم. در حقيقت فضايل اخلاقي همان چيزي است كه انسان را در آن مقام خلافت الهي قرار مي دهد و متاله و رباني مي سازد. (آل عمران، آيه79)

خداوند به اين ظرفيت ها و توانمنديهاي انساني در ايجاد تغيير در آيات بسياري اشاره كرده كه در حقيقت همان مباني اصول اخلاقي انسان است. از جمله اين مباني مي توان به وجود اراده در انسان اشاره كرد. اينكه انسان داراي اراده است به اين معناست كه داراي اختيار و حق انتخاب و آزادي است و مي توان دست كم دو مسير متفاوت را انتخاب كرده و بپيمايد. بنابر اين، اراده انساني ظرفيتي را براي او ايجاد كرده است تا به انتخاب آزاد خود راهي را برگزيند كه تقوا يا فجور است. (قيامت، آيه 5 و آيات ديگر).

نفس انساني نيز خود يكي از علل و عوامل ظرفيت ساز براي تغييرات درانسان است. خداوند در آياتي بيان مي كند كه نفس انساني به خوبي ها و بدي ها مي تواند گرايش يابد. (شمس، آيات 7 تا 10؛ يوسف، آيه 53)

از ديگر عوامل ظرفيت ساز تغيير در انسان مي توان به عقل انساني اشاره كرد؛ زيرا انسان داراي توان لازم براي تشخيص حسن و قبح افعال خود است كه از طريق عقل، اين توان و ظرفيت تشخيصي فراهم مي آيد. (بقره، آيه 44، انعام، آيه 151؛ انفال، آيه 27).

البته برخي ها فطرت را نيز از عوامل ظرفيت ساز دانسته اند كه در وجود انساني سرشته شده است.

فطرت همان توان عقلي يا نفسي انسان است و مي تواند يكي از آن دو به شمارآيد؛ يا آن كه نوعي همپوشاني ميان فطرت و عقل و نفس به معناي پيش گفته وجود داشته باشد. به هرحال، فطرت نيز ظرفيتي را براي تغيير در انسان ايجاد كرده است. (قيامت، آيه 14).

از آنچه گفته شد به دست مي آيد كه انسان از قابليت بسيار بالايي براي تغييرات برخوردار است كه بايد به آن توجه داشته باشد و فضائل را به عنوان عامل رشدي و كمالي خود بپذيرد و به ايجاد و تقويت آن اقدام كند.

فضايل جامع اخلاقي

برخي از موضوعات از جامعيت وكليتي برخوردار هست كه ديگر موضوعات فاقد چنين قابليتي است.

از اين موضوعات به عنوان جوامع الكلم نيز ياد مي شود كه همان كلمات جامع است.

گاه مي توان انواع چندي را تحت يك جنس منطقي قرارداد ولي برخي از جنس ها در حكم جنس الاجناس است كه فراتر از آن نمي توان تصور كرد. فضايل اخلاقي نيز اين گونه است؛ زيرا برخي از آن فضائلي است كه يا ديگر فضائل زير شاخه هاي آن است يا به گونه اي همپوشاني دارد.

اين فضايل اخلاقي را مي توان بنيادهاي اصول اخلاقي برشمرد. از جمله مهمترين فضايل اخلاقي بايد به عدالت اشاره كرد. عقل و فطرت انساني حكم به خوبي عدالت و بدي ظلم مي كند و در بايد و نبايدهاي اخلاقي و هنجاري بر آن تاكيد دارد.

همچنين ازجمله مهمترين فضايل اخلاقي مي توان به صداقت و راستي اشاره كرد؛ زيرا صدق و راستي بنياد بسياري از فضايل اخلاقي در بشر است و در مقابل، دروغ، كليد همه خباثت ها و زشتي هاست. امير مومنان علي (ع) مي فرمايد: الصدق صلاح كل شيء؛ راستي صلاح هر چيزي است.

ايشان در مقابل آن نيز مي فرمايد:الكذب فساد كل شيء؛ كذب و دروغگويي ريشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهي هاست.(غررالحكم، ج 2، ص 281)

بنياد اخلاق انساني: امانت داري، وفاداري و نيكوكاري

امام باقر(ع) در تبيين گوشه اي از جوامع فضايل اخلاقي و بنيادهاي اصول اخلاق مي فرمايد: ثلاث لم يجعل الله عزوجل فيهن رخصه : اداء الامانه الي البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدين برين كانا او فاجرين؛ سه چيز است كه خداي عزوجل به هيچ كس اجازه نقض آن را نداده است:

1- اداي امانت به نيكوكار و بدكار.

2- وفاي به پيمان در برابر نيكوكار و بدكار.

3- خوشرفتاري نسبت به پدر و مادر، چه نيك باشند و چه بد كار. (اصول كافي، 3، ص632)

دليل آن كه آن حضرت(ع) اداي امانت، وفاي به عهد، احسان و نيكي به والدين را بنياد اصول اخلاق قرار مي دهد، از آن روست كه زندگي بشر مبتني بر اين اصول اخلاقي است. انسان به عنوان انسان بودن مي بايست اين گونه باشد و براي او تفاوتي ندارد كه شخصي كه متعلق اين رفتار اوست چه كسي است؟ زيرا اين اصول از اصول انسانيت است و كسي كه به هر دليل و علتي بخواهد از آن عدول كند و خلاف آن را توجيه نمايد، از دايره انسانيت بيرون است.

انسان زماني كه امانتي به وي سپرده مي شود بايد در آن خيانت نورزد حتي اگر اين امانت شمشيري باشد كه امام حسين(ع) بدان شهيد شده و به امانت در اختيار علي بن الحسين(ع) باشد. آن حضرت(ع) هرگز به خود اجازه نمي دهد تا در اين شمشير به امانت گذاشته شده خيانت ورزد. امام سجاد(ع) مي فرمايند: سوگند به خدايي كه محمد(ص) را به حقيقت پيغمبري مبعوث فرموده، هرگاه قاتل پدرم حسين بن علي(ع) همان شمشيري را كه به وسيله آن پدر بزرگوارم را به شهادت رسانيده امانت در نزد من گذارد و از من بخواهد، آن را به وي تسليم خواهم كرد.

امام جعفر صادق(ع) مي فرمايد: با تقوا باشيد و بر شما باد به اداي امانت، همانا اگر قاتل اميرالمؤمنين علي(ع) امانتي را به من بسپارد، قطعاً به او رد خواهم كرد. (تعاليم آسماني اسلام، ص22 تا 42)

پيغمبر اكرم(ص) فرمود: به نماز زياد خواندن و روزه زياد گرفتن و حج فراوان رفتن و نيكوكاري و ناله هاي نيمه شب مردم توجه نكنيد، بلكه به راستي گفتار و امانت داري آنان بنگريد. (تحف العقول)

امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: لاتنظروا الي طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شيء اعتاده فلو تركه استوحش لذلك، ولكن انظروا الي صدق حديثه و اداء امانته؛ نظر نكنيد به طول ركوع و سجود شخص، زيرا اين چيزي است كه به آن عادت كرده است و اگر تركش كند به وحشت مي افتد؛ لكن نظر كنيد به راستي گفتار و اداي امانت او. (اصول كافي، ج2، كتاب لليمان و الكفر، باب الصدق و اداء امانه، حديث21)

امام موسي كاظم(ع) نيز درباره نقش امانت داري در زندگي بشر مي فرمايند: ان اهل الارض لمرحومون ماتحابوا وادو الامانه و عملوا الحق؛ تمام ملل و اقوام روي كره زمين مي توانند پيوسته در آسايش و رحمت به سر بزند، مادامي كه همه مردم، بشر دوست باشند و به نام انسانيت به يكديگر ابراز محبت نمايند، امين مال و عرض و شرف و اسرار هم باشند و در هيچ نوع امانتي خيانت نكنند و نيز در رفتار و گفتار خود همواره پيرو حق و عدل باشند و در هيچ موردي خويشتن را به تجاوزكاري و اعمال خلاف حق آلوده نسازند. (الحديث، ج 1، ص 74)

در روايات بسياري بر اين نكته توجه شده كه هر كسي با هر دين و نژاد و فكر و عملي به شما امانتي سپرد مي بايست در امانت داري كوشا باشيد و آن را بازگردانيد؛ چرا كه بنياد زندگي بشر و اصول اخلاقي، بر امانت داري در هر چيزي از مال و كلام و راز و عرض و جان قرار داده شده است و هرگونه خللي در اين امانت به معناي زير پا قرار دادن اخلاق و فضايل اخلاقي ديگر است.

اما درباره وفاي به عهد بايد گفت كه اسلام بر وفاي به عقد و عهد به عنوان يك اصل عقلايي و فطري تأكيد كرده است و اصولا كسي را لايق رستگاري و بهره مندي از هدايت اسلام و وحي مي داند كه از تقواي عقلاني و عقلايي برخوردار باشد؛ كسي كه به اصول اخلاقي و عقلاني پايبند نيست شايسته هدايت الهي نخواهد بود، از اين رو در آيات نخست سوره بقره هدايت الهي و بهره مندي از آن را متوقف بر اصل تقواي عقلاني و عقلايي دانسته است. بر اين اساس، وفاي به عهد و عقد نيز به عنوان يكي از مهم ترين شاخصه هاي اخلاق انساني مورد تأكيد است و كسي كه عامل به وفاي عهد و عقد نباشد از دايره انسانيت بيرون است.

در آيه نخست سوره مائده سخن از وفاي به عقود است. بسياري از مفسران اين حكم شرعي را از احكام امضايي دانسته اند به اين معنا كه عقل اين حكم را صادر كرده و شريعت نيز آن حكم عقلاني را تأييد و امضا كرده است.

اما درباره احسان و نيكي به والدين همين بس كه اگر كسي شاكر و بنده آفريدگار و پروردگار خود نباشد و به والدين به عنوان مظاهر آفريدگاري و پروردگاري اش توجه نكند و حق ايشان را ادا نكند، بي هيچ شك و ترديدي هيچ پايبندي به هيچ اصل اخلاقي نخواهد داشت. خداوند در عظمت والدين، آنان را پس از حكم عبوديت خود آورده است (بقره، آيه 38؛ نساء، آيه 63؛ انعام، آيه 151؛ اسراء، آيه 32) و اين بدان معناست كه اگر خدايي نبود و حكم عبوديتي صادر نمي شد انسان مي بايست والدين خويش را به عنوان خدا و پروردگار خود بشناسد و حق ايشان را ادا كند. اكنون كه آنان مظاهر آفريدگاري و پروردگاري خداوند هستند مي بايست حقشان را ادا نمايد و در اين زمينه هيچ كوتاهي نكند.

به هر حال، هيچ شكي نيست كه والدين در جايگاه والايي قرار دارند و اگر انساني حق ايشان را ادا نكند هيچ گاه حقوق ديگران را رعايت نخواهد كرد. تأكيد بر احسان به والدين به معناي تأكيد بر همه اصول اخلاقي و فضايل انساني است.

از آنچه گفته شد مي توان دريافت كه اين اصول در كنار برخي ديگر از اصول از مهم ترين و جامع ترين فضايل اخلاقي است كه مي بايست رعايت شود. البته امام باقر(ع) به اصول ديگري نيز به عنوان اصول جامع توجه داده است كه در اينجا امكان پرداختن به همه آنها نيست و به همين مقدار بسنده مي شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا