اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

چيستي روح در گزاره هاي شناختي قرآن

f0ujao انسان با آن كه نسبت به خود شناخت شهودي و حضوري دارد و نيازي نمي بيند تا از راه شناخت هاي حصولي و گزاره هاي معرفتي بدان دست يابد ولي اين شناخت به سبب آن كه جزيي است به نظر بسياري نمي تواند از اعتبار و قاطعيت تمام و كمال بهره مند باشد.

به اين معنا كه بسيار شده است كه آدمي خود به گونه اي تصوير مي كند و يا تصويري از چيزهاي بيروني در خود مي يابد كه هنگام توصيف ديگري آن را بسيار مخالف تصوير خويش مي يابد. اين كه رنگ ها را به درستي تشخيص نمي دهد و يا رنگ ها و حتي سردي و گرمي آب و هوا نسبت به دو شخص مختلف و متفاوت است و ديگر خطاهاي دريافتي كه از داده هاي حسي به دست مي آيد وي را به ترديد و شك مي اندازد و با خود مي انديشد شايد آن چيزي را كه با قاطعيت در خود مي يابد همان چيزي نيست كه ديگري در خود مي يابد. اين قاطعيت شايد از نظر خاستگاه مرتبط با داده هاي حسي خطا باشد و يا ذهنيت و تصويري كه از خود ايجاد كرده است بر خلاف واقع باشد. آيا همان چيزي كه من از انسانيت مي فهم ديگري نيز همان را مي فهمد؟ آيا مي توان از حكم جزيي هر چند شهودي و حضوري به حكم كلي شهودي نسبت به انسانيت رسيد؟ راه شناخت انسان به عنوان كلي چيست؟ انسان كلي چگونه انساني است؟ چه مشتركات و تمايزاتي ميان افراد كلي انسان وجود دارد؟

اين گونه است كه شخص در باره كلي انسان دچار گمان و ترديد مي شود و هر چند كه نسبت به شخص جزيي خويش با قاطعيت حكم مي كند ولي نمي تواند آن را به ديگران از نوع خويش تعميم و گسترش دهد. از اين روست كه در جست و جو راه كارهاي شناختي ولو اكستابي و حصولي درباره انسان مي رود. راه كارهايي كه مي يابد شامل استقراي تام و قياس منطقي است. اين راه كار عقلي و فلسفي است كه از ديرباز مورد توجه بوده است. اصولا تفكر فلسفي ريشه در شناخت خود از راه گزاره هاي معرفتي حصولي دارد. انسان براي شناخت خود و هستي ناچار مي شود تا از راه هاي مختلف بهره برد. اما گزاره هاي فلسفي و انديشه هاي شناختي عقلاني يكي از راه هاي رسيدن به اين حكم و يا احكام كلي شناختي نسبت به خود و واقعيت هاي هستي و رهايي از ترديد و گمانه هاست. اما راه ديگري نيز وجود دارد؛ راهي كه از آن به شناخت وحياني ياد مي شود. البته اثبات نخست اين راه نيز مرتبط به انديشه هاي عقلاني و منطقي و فلسفي است. آدمي از راه عقل است كه نسبت به خدا و مقصد و مقصود هستي آگاهي مي يابد و در پي آن به مساله وحي و نبوت مي رسد. با اين همه وقتي ثابت و اثبات شود كه گزاره هاي وحياني مي تواند كبراي قضيه قياس قرار گيرد آن گاه است كه آدمي اين گزاره هاي شناختي را به عنوان كبراي قياس خويش قرار مي دهد و احكام و قضاياي مختلفي را از آن استنباط مي كند و يا بار مي نمايد.

بنابراين گزاره هاي شناختي وحياني راهي مطمئن براي آدمي براي شناخت مسايل مختلف از جمله خود انساني به عنوان كلي است.

يكي از مشكلات آدمي و دغدغه هاي شناختي وي مساله روح است و اين كه آيا انسان پس از مرگ باقي مي ماند و مرگ به معناي فوت (نيستي و نابودي) نيست، بلكه توفي و گرفته شدن روح از بدن است و وفات است. اگر مرگ به معناي وفات و توفي نه فوت است چه چيزي موجب مي شود تا انسان باقي و برقرار باشد و كدام جزء آدمي همواره با از ميان رفتن و مرگ وي باقي مي ماند؟

در گزاره هاي شناختي وحياني سخن از بقاي روح است. اين روح چيست و چه خصوصيات و ويژگي هايي را دارد؟

اين نوشتار تلاش مي كند تا به اين پرسش از دريچه آيات وحياني قرآن و گزاره هاي شناختي آن پاسخ دهد. با هم اين نوشتار را از نظر مي گذرانيم .

چيستي روح

روح يا همان جان كه به شكل نفس و روان در آدمي زماني كه زنده در دنيا و تن و بدن هست ، امري پيچيده و ناشناخته است. از اين روست كه بسياري از دانشمندان به نام از انسان به عنوان موجود ناشناخته ياد كرده اند. ريشه اين عدم شناخت انسان نسبت به خود را مي بايست در عدم شناخت وي از روح و جان جست و جو كرد. اين مشكل عدم شناخت از همان آغاز كه انسان بخواهد از روح و جان تعريفي به دست بده شروع مي شود؛ اين مشكل از آن جا تشديد مي شود كه خداوند نيز در پاسخ روح و حقيقت آن به يك تعريف كلي بسنده كرده و فرموده است: قل الروح من امر ربي ؛ بگو كه روح و جان امري پروردگار من است.

راغب اصفهاني هر چند كه زبان شناس و لغت شناسي است كه در حوزه علوم قرآني و مفردات الفاظ قرآن به تحقيق و تفحص پرداخته است ولي تلاش داشته تا بر اساس آموزه هاي شناختي قرآن بر خلاف رشته خود واژه شناسي به حوزه تعريف اصطلاحي قرآن نيز وارد شود و يا به سخن بهتر و درست تر، وي كه كتاب خويش را به قصد تعريف و به دست دادن معاني مفردات الفاظ قرآن نگاشته است در تعريف اصطلاحي خويش از آيات مي نويسد: روح آن جزيي از موجود است كه موجب حيات و تحرك مي شود و جلب كنده منافع و دفع كننده مضار است.( مفردات الفاظ قرآن كريم ص 369)

مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبايي در تعريفي كه از روح به دست مي دهد مي نويسد: روح آن چيزي است كه مبدا و منشاي حيات است و جاندار به وسيله آن توان احساس و حركت ارادي را مي يابد. ( الميزان ج 13 ص 208)

با نگاهي به كاربردهاي قرآن مي توان دريافت كه روح دست كم داراي مراتب تشكيكي بسياري است و در حقيقت روح از روح نباتي تا روح قدسي جبرئيل و بالاتر از آن گستره وسيعي از مصاديق را شامل مي شود. بنابراين نمي توان گفت كه همه اين مراتب يكسان و از يك حكم كلي برخوردار مي باشند؛ ولي مي توان گفت كه در همه اين مراتب امري مشترك است كه بر اساس آن مي توان از همه آن ها به روح ياد كرد. بنابراين برخلاف برخي از گفته هاي نمي توان براي لفظ روح معاني چندي است؛ بلكه در همه كاربردهاي روح در قرآن يك معناي مشترك مراد بوده است و به سبب تفاوت تشكيكي مصاديق آن است كه گمان تفاوت معنايي در ذهن برخي رسوخ كرده و جاي گرفته است.

در آيات وحياني قران درباره روح مسايل و مطالبي بيان شده است كه با گرد آوري و تبيين و تشريح آن مي توان به شناختي جامع نسبت به اين حقيقت دست يافت. به سخن ديگر نمي بايست در فهم روح بر اساس گزاره هاي قرآني به جمله كوتاه پيش گفته كه از قرآن نقل شده است بسنده و اكتفا كرد بلكه لازم است با بررسي همه آيات مربوط و يا مرتبط به فهم و شناخت روح و جان اقدام كرد. از اين روست كه در اين نوشتار تلاش بر آن است تا همه اين گزاره ها كه در باره بقاي روح ، حقيقت روح ، نحوه ارتباط آن با بدن و قبض و نفخ آن بيانت شده خوانش و نتيجه آن به عنوان گزاره هاي شناختي يقيني درباره روح از زبان وحي مطرح شود.

حقيقت روح

آيات قرآني منشاي مستقيمي براي روح بيان مي كند. به اين معنا كه در آيات قرآن منشا و مبدا روح را خداوند دانسته و به عنوان امر الهي از خلق الهي جدا مي سازد. به اين معنا كه اگربراي شان و فعل خداوند دو بخش تصور شود كه از آن به خلق و امر ياد مي شود، روح به عنوان امر الهي از خلق الهي جدا مي شود. خداوند در آيات بسياري چون 29 سوره حجر ، 85 سوره اسراء ، 91 سوره انبياء ، 9 سوره سجده و 12 سوره تحريم روح را امر الهي با منشاي الهي مي داند.

روح داراي ويژگي ها و آثار ناشناخته فراواني است و با آن كه تمام حقيقت انسان را روح آدمي تشكيل مي دهد و انسان به سبب همين روح و تعليم اسماي الهي قابليت يافته تا خليفه و مسجود همگان از فرشتگان و جنيان شود ( بقره آيه 234 و 240 و آيه 30 تا 37 و آيات ديگر ) با اين همه هنوز روح براي خود وي ناشناخته است و از تمامي ويژگي هاي آن بهره نبرده و حتي آگاهي نيافته است. از اين روست كه خداوند در آيه 85 سوره اسراء مي فرمايد كه دانش كمي درباره روح و ويژگي ها و توانايي هايي آن به شما داده شده است و هنوز بسياري از توانايي ها و ظرفيت هاي آن براي شما ناشناخته مانده است.

به سخن ديگر بسياري از ظرفيت ها و توانايي هاي اين برنامه همانند برخي از برنامه هاي نرم افزاري كه انسان سال هاست از آن سود مي برد حتي براي دست اندركاران مهم آن ناشناخته مانده است چه رسد كه از آن ظرفيت ها بهره برده باشد.

شگفتي ها و ظرفيت ها و توانمندي ها و ابعاد ناشناخته روح آن اندازه بسيار زياد است كه تنها خداوند به همه جوانب و ابعاد آن اگاه است و تنها علم اوست كه مي تواند همه اين ابعاد را احاطه علمي بيابد.(اسراء آيه 85 ) و آدمي با آن كه خود موجودي است كه تمام حقيقت او را روح تشكيل مي دهد و جسم و بدن او در حقيقت بخشي جزيي و اندكي از اوست با اين همه آدمي تنها شناختي بسيار اندك و قليل از حقيقت خود و روح خود دارد.(همان)

نكته جالب كه قرآن درباره وجود آدمي بيان مي كند آن است كه از نظر قرآن و خداوند حقيقت آدمي همين روح اوست كه در هنگام مرگ قبض مي شود و به شكل توفي كامل و ناقص در هنگام خواب و يا مرگ به سوي خداوند و جهان هاي ديگر برده مي شود.(نحل آيات 28 و 32 و 40 و 70 و بقره آيات 234 ئ 240 و آل عمران آيه 55 و ده ها آيه ديگر)

از اين روست كه از نظر قرآن روح انساني حقيقتي شريف و والاتر از بعد جسماني و بدني اوست( حجر آيه 29 و نيز سجده آيه 9 و ص آيه 72) و انسان مي بايست به اين بعد خويش توجه داشته باشد و در راستاي تكامل و شكوفايي آن اقدام كند.

روح از آن جايي كه حقيقت آدمي را تشكيل مي دهد و هم به جهت اين كه تنها بخشي است ارتباط مستقيمي با خدا دارد و خداوند در آيات مختلف به اين ارتباط مستقيم اشاره كرده است (حجر آيه 29) بر اين اساس از عظمت و جايگاه و مقام والايي نزد خداوند بر خوردار مي باشد و از همين روست كه آن را امر الهي مي شمارد كه بيانگر عظمت و بزرگي مقام و عظمت وجودي اين چيز دارد كه از آن به روح ياد مي شود.

ويژگي هاي روح

اگر شناخت چيزي دشوار و سخت بود و انسان نتوانست به اصل وجود و ماهيت آن پي برد مي تواند از راه ويژگي هاي آن شناختي نسبت به آن چيز به دست آورد. از قديم گفته از كوزه همان برون تراود كه در اوست. به اين معنا كه واكنش ها و بازتاب ها و پيامدها و آثار وجودي چيزي خود بهترين بيان كننده ماهيت و اصل چيزي است. از اين روست كه براي شناخت اين حقيقت بزرگ كه ارتباط تنگاتنگي با خداوند دارد و خداوند خود به ويژه درباره روح آدمي اقدام به نفخ نموده است بهتر است ويژگي هاي روح را از ديدگاه قران و خداوند بدانيم.

از آيت الله بروجردي نقل شده است كه ايشان درباره قران فرموده باشد كه اين كتاب به دليل آن كه از آثار وجودي خداوند و مستقيم به او مرتبط است كتابي است كه نمي توان براي آن نهايت معنايي و مفهومي تصور كرد؛ زيرا خداوند مي فرمايد: كل يعمل علي شاكلته ؛ هر كسي بر اساس شاكله وجودي خويش عمل مي كند و قرآن عمل خداوند است بنابراين خداوند بي نهايت آن را فرو فرستاده و عمل اوست و از آن جايي كه خداوند بي نهايت است قرآن كه عمل اوست بي نهايت است. تفكر در آن هرگز پاياني نمي يابد و از اين روست كه در روايات اهل بيت (ع) آمده است كه اگر در قيامت قرآن عرضه شود هم چنان بكر و دست نخورده است با آن كه اين همه تفاسير بر آن نوشته شده است؛ زيرا كلام خداوند است كه نهايتي براي وجود او نيست.

روح آدمي نيز اين گونه است و چون منشاي مستقيم آن خداوند است عمل او و امري بي نهايت است و نمي توان به همه ابعاد وجودي او پي برد.

از ويژگي هايي كه خداوند براي روح آدمي بر مي شمارد، اصالت روح نسبت به جسم و بدن او(حجر آيه 29 و سجده آيه 7 و 9 و ص 72) و اعتدال روح در وجود و تعادل قواي روحي در ساختار است كه آدمي را قابل دريافت الهام هاي فجوري و تقوايي مي سازد. ( شمس آيه 7 و 9)

روح آدمي موجودي است كه مي تواند به آرامش دست يابد و به شكل نفس و روان آرام يافته در ايد (فجر آيه 27) چنان كه قابليت اين را دارد كه به گناه آلوده شود و موجبات تباهي و سقوط آدمي را فراهم آورد.( شمس آيات 7 تا 10)

استقلال روح و قابليت دريافت الهام ( همان ) و بازگشت به سوي خدا و مبدايي كه از آن جدا و انتزاع شده است (انعام آيه 60 و 62 ) بقا و جاوادنگي روح پس از مرگ ( بقره آيه 154 و ده هاي آيه ديگر) و تجرد روح از ماده و مستقل بودن آن از بدن ( همان و نيز 234 و 240 و ده هاي آيه ديگر) قابليت تزكيه ( شمس آيه 7 و 9) و خطاب و مواخذه شدن ( فجر آيه 27 و آيات ديگر) و هم چنين قابليت قبض و گرفتن از سوي خدا و فرشتگان و عزرائيل ( بقره آيه 234 و 240 و يونس آيه 46 و 104 و آيات ديگر) و هم چنين نفخ روح ( ال عمران آيه 59) از جمله اين ويژگي هاست.

قرآن درباره نفخ و دميدن روح مطالب بسياري را بيان مي كند كه خود تحقيقات و پژوهش هاي جداگانه اي را مي طلبد.

در اين آيات بيان مي شود كه نفخ روح مي تواند مستقيم و بي واسطه از سوي خداوند انجام شود يا از سوي نماينده وي چون جبرئيل و روح ( مريم آيه 12) و يا از سوي پيامبري ماذون چون عيسي (ع) كه در گلي دميد و آن را به پرنده اي جاندار در آورد.(آل عمران آيه 49 و مائده آيه 110) اشاره كرد.

در آيات قرآني براي روح نقش هاي مهم و اساسي نيز بيان مي شود و در حقيقت ادراك و قدرت شنوايي و بينايي و درك انسان همه از آثار روح است و پيش از دميدن روح تن و خاك از چنين ظرفيتي برخوردار نبوده است و اگر براي هر موجودي حسي و دركي است از جهت دارا بودن روح است.

بنابراين هر گاه سخن از درك و بينايي و شنوايي و مانند آن است اين روح آدمي به دو شكل روان (نفس ) و جان مستقل (روح ) است كه مي تواند آن را دارا باشد.(سجده آيه 9)

اين ها نمونه هايي از آيات قرآن در باره روح و ويژگي ها و كاركردهاي آن در آدمي است كه در اين مجال كوتاه بدان پرداخته شده است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا