اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

ویژگی های اولوا الالباب از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از میوه ها هم چون گردو،‌ فندق، بادام و پسته دارای مغز هستند، اما برخی از همین میوه با آن که دارای پوسته ظاهری خوبی هستند، ولی پس از شکستن پوسته آن متوجه می شویم که درون آنها پوک و خالی است یا دارای مغزی نارس یا سبک هستند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مردم نیز به سه گروه اصلی: دارندگان مغز یا همان اولوا الالباب، کله پوک ها، سبک مغزها یا همان سفهاء تقسیم می شوند.

در برگردان فارسی، واژه خردمندان به جای اصطلاح عربی اولوا الالباب استفاده می شود در حالی که واژه خردمند یا خردمندان برگردان واژه عربی عاقل و عقلاء‌ است.

با نگاهی به فرهنگ قرآن در می یابیم که  اولوا الالباب اصطلاحی خاص است، زیرا هدف از به کار گیری آن در فرهنگ قرآنی، توجه دادن به این مطلب است که برخی از انسانها مانند دانه گردو دارای کله پر از مغز هستند، ولی برخی دیگر با آن که دارای کله هستند، ولی بی مغز یا سبک مغز هستند، زیرا اقوال و افعالی از آنان ظهور می کند که نشانه بی مغزی یا سبک مغزی آنان است.

بی گمان شناخت صفات و ویژگی های اولوا الالباب از زبان قرآن و بر اساس فرهنگ قرآنی به ما کمک می کند تا ما بتوانیم مراد قرآن از سه گروه فوق را بشناسیم و بدانیم که دارندگان و صاحبان مغز یا کله پوک ها یا سبک مغزها چه کسانی هستند و چه عقاید و رفتاری را نشان می دهند.

درجات خردمندی و تعقل

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای مرتبه از عقلانیت است که می توان آن را جزو سطوح عالی عقلانیت دانست، زیرا خدا در انسان افزون از ابزارهای حسی چون گوش و چشم برای شنوایی و بینایی، ابزار ادراکی و گرایشی خاصی به نام «قلب و فؤاد» قرار داده است که با آن ها می تواند حقایق هستی را درک کرده و گرایش های خویش را نسبت به آن ساماندهی کند.(نحل، آیه ۷۸، اعراف، آیه ۱۷۹)

البته درک حقایق در ساحت اندیشه با جداسازی آن از باطل همراه می شود،‌ چنان که در ساحت انگیزه نیز گرایش به حق با گریزش از باطل همراه است، چرا که نفس انسانی که همان روح دمیده شده در کالبد انسانی است(سجده، آیه ۹، ص، آیه ۷۲، حجر، آیه ۱۲)، دارای قوای است که چنین توانایی را به انسان داده است، زیرا الهامات الهی به انسان کمک می کند تا در قالب امر فطری بر اساس یک نرم افزار پیچیده در ساحت اندیشه و شناختی حق و خیر را بشناسد و در ساحت انگیزه گرایش ها و گریزش های خویش را ساماندهی کند.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰، روم، آیه ۳۰، طه، آیه ۵۰)

از نظر آموزه های قرآنی، قوه قلب مسئولیت اندیشه و انگیزه را در نفس انسانی به عهده دارد. آن چه در ساحت اندیشه با قوه قلب انجام می شود، همان چیزی است که از آن در اصطلاح قرآنی به تعقل یاد می شود که اگر دارای نتیجه صحیح و مطابق حقیقت باشد به آن تفکر گفته می شود که اندیشه مطابق با حقیقت خارجی در هستی است. بر این اساس، تعقل فرآیندی است که در قلب اتفاق می افتد و خروجی آن تفکر و نتیجه آن همان فکر و اندیشه است.

از نظر قرآن، کارکرد قلب در ساحات اندیشه و انگیزه متوقف بر حفظ قلب بر اساس الهامات فطری و صیانت از نرم افزار فطری است، زیرا قلب به عنوان یک دستگاه اندیشه و انگیزه زمانی درست عمل می کند که در همان حالت فطری خود باقی بماند و رشد یابد. این بدان معناست که قلب انسانی به سبب این که جزیی از نظام نفس است، قابل تغییر است.(رعد، آیه ۱۱، انفال، آیه ۵۳) این تغییرات در نفس و به تبع آن در قلب در دو جهت رشد و عیب تحقق می یابد،‌ یعنی نفس و قلب می تواند با استفاده درست انسان در مسیر رشد قرار گیرد و قلب انسانی به نورانیتی برسد که او را در سطح رشید و راشدون قرار می دهد که عالی ترین درجه برخورداری از قوه قلب و اندیشه و انگیزه کامل و تمام است.(حجرات، آیه ۷) چنان که می تواند نفس و قلب به سبب برخی از اعمال که از آن به فجور یاد می شود، دچار زنگار و طبع و ختم شود که دیگر کارکرد اصلی خود را از دست بدهد انسان را به درجه از سقوط برساند که سفاهت و سبک مغزی یا کله پوکی و عدم ادارک حقایق و گرایش به آن از آثار آن خواهد بود.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰، بقره، آیات ۷ تا ۱۵)

بر این اساس می توان گفت که با آن که خدا برای همه انسان ها قلب را به عنوان بخش ذاتی نفس انسانی قرار داده و نرم افزاری کامل در اختیار بشر است، اما خود انسان ها می توانند آن را به دو سمت متفاوت و متضاد سوق دهند که رشدی یا سفاهتی بلکه کله پوکی است.

صفات و ویژگی های اولوا الالباب

به نظر می رسد که اولوا الالباب همان کسانی هستند که در بهره گیری از قوه قلب خویش برای اندیشه و انگیزه صحیح به درستی عمل کرده و به یک معنا به درجه عالی رسیده اند که از آن به «رشید و راشد» تفسیر شده است. بر این اساس می توان گفت که صفات و ویژگی های اولوا الالباب همان ویژگی های رشید و راشد است که البته شکی نیست که تفاوت هایی جزیی نیز میان آنها وجود دارد، زیرا همه این سه دسته «اولوا الالباب،  راشدون و رشید» در یک سطح نیستند، هر چند که در بلوغ خویش به عالی ترین درجه رسیده باشند. با این همه می توان گفت که آنان در کلیات به هم نزدیک هستند و صفات مشترکی دارند هر چند که تمایزاتی نیز میان آنان وجود دارد که برتری برخی بر برخی دیگر را بیان می کند.

از نظر قرآن،‌ برخی از افراد که در سطح بهره گیری از قوه قلب در تعقل و تفکر و تذکر به حقایق و گرایش ها بر خلاف سنت الهی عمل کرده و آن را دفن و دسیسه یا طبع و ختم کرده اند، در حالی مدعی عقلانیت و رشد هستند که می بایست آنان را سفیه دانست. از جمله این افراد می توان به کافری چون فرعون که خود را رشید و عقاید و رفتار خویش را بر اساس رشد می داند یا به منافقانی سفیه اشاره کرد که مومنان را سفیه می دانند، زیرا آنان دچار وارونگی شده اند و قلب ایشان حقایق را معکوس و منکوس نشان می دهد.(بقره، آیات ۷ تا ۱۵)

برای شناخت اولوا الالباب که پر مغز هستند و به درستی از قوه قلب خویش در شناخت و گرایش و اندیشه و انگیزه بهره می گیرند می بایست به صفات و نشانه های توجه کرد که خدا برای صاحبان مغز و دارندگان آن بیان کرده است. از جمله این نشانه ها و صفات می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1.   اهل تذکر: واژه ذکر به معنای یادآوری و یادکرد به کار می رود. از نظر قرآن، نفس انسانی به سبب آن که تجلی و مظهر اسماء‌  و صفات الهی است، چرا که همان روح الهی دمیده در کالبد است(سجده، آیه ۹، بقره، آیه ۳۱) به طور فطری حقایق را می شناسد که همان ظهور صفات در حقایق هستی است، چرا که حقایق هستی همه آیات الهی در تکوین هستند که نور الله آنها را ظهور بخشیده و به عنوان مظهریت و مظاهر الهی روشن ساخته و در جایگاه مخلوق و مجعول قرار داده است.(نور، آیه ۳۵) از همین روست که هر انسانی به سبب نفس الهی خویش پروردگار خویش را به سبب همان ظهور صفات الهی در نفس خویش می شناسد و با آن عهد الست بسته است که بنده خدا باشد و در مسیر فطرت که همان بندگی است گام بردارد.(اعراف، آیه ۱۷۲، ذاریات، آیه ۵۶) البته انسان به سبب قرار گرفتن در اسفل السافلین ماده دنیوی(تین، آیه ۵) و تنزل در مراتب پایین هستی که کم ترین درجه ظهور صفات الهی است، دچار ظلمت و به تبع آن غفلت می شود و شدت درجات تنزلات ملکی موجب می شود که حقایق را در سطح عالی آن نبیند. این گونه است که در ظواهر گرفتار آمده و باطن و ملکوت را کم تر می بیند یا اصلا نمی بیند. اینجاست که لازم است تا ذکر و تذکر رخ دهد و پرده غفلت دریده و به کاری رود و کشف حقیقت انجام شود و قلب دوباره به نور الهی روشن شده و حقایق را بازتاب دهد و اندیشه و انگیزه را اصلاح کند. از نظر قرآن، این تذکر برای قلب انسان برای رهایی از غفلت با ابزارهایی انجام می شود که از جمله آنها بهره گیری از تعقل قوه قلبی و تفکر در آفریده و عبور از ملک به ملکوت و از ظاهر به باطن است که بسیاری از آیات قرآنی به این مهم توجه داده و انسان را به تعقل و تفکر فراخوانده تا از آیات به صاحب آیات یعنی از نشانه ها به صاحب نشانه ها یعنی خدا برسند.(بقره، آیه ۲۶۶، روم ،‌ آیات ۱۹ تا ۲۴) البته خدا قرآن و کتب دیگر آسمانی و هم چنین پیامبران را به عنوان ذکر و تذکر قرار داده تا انسان افزون بر روش تعقل از طریق روشن نقل وحیانی معتبر به تذکر برسد و حقیقت مغفول را به یاد آورد و تذکر یابد. از این روست که در آیات قرآنی به دو روش عقل و نقل بسیار توجه داده می شود تا ذکر برای قلب انسانی اتفاق افتد و انسان از مسیر رشد خارج نشود و دچار سقوط در سفاهت و کله پوکی نشود که سرانجام آن دوزخ است.(ملک، آیه ۱۰) از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اولوا الالباب اهل تذکر و ذکر هستند،‌ زیرا آنان با تعقل و استماع، یعنی دو روش عقل و نقل متذکر حقایق شده و ارتباط خویش را با صاحب آیات حفظ می کنند و بندگی خدا را می کنند.(طلاق، آیه ۱۰) از نظر قرآن رسولانی که آیات تدوینی را تلاوت می کنند تا اهل ایمان و عمل صالح را از ظلمات به نور برسانند، خود اهل ذکر هستند که به اولوا الالباب برای تذکر کمک می کنند.(طلاق، آیات ۱۰ و ۱۱) از نظر قرآن، اولوا الالباب با تفکر عقلانی در آیات تکوینی هستی و اختلاف در زمان ها و رشد و نمو گیاهان و خشک شدن آنها به این حقیقت می رسد که همه آنها در راستای حکمت های الهی و تنزلات صفات در عوالم هستی است.(زمر، آیه ۲۱) همین توانایی اولوا الالباب به آنان اجازه می دهد تا به سادگی حقایق را در چارچوب تعقل بشناسند و خیر و شر، علم و جهل و مانند آنها را تحلیل و تبیین کنند و توصیه هایی در همین راستا داشته باشند که همه به ذکر و تذکر باز می گردد که در ذات هر انسانی به ودیعت گذاشته شده است.(زمر، آیه ۹)

2.   ایمان: از نظر قرآن، اولوا الالباب کسانی هستند که حقایق هستی را چنان که هست درک کرده و بدان گرایش دارند.(طلاق، آیه ۱۰) این گونه است که به خدا و فرشتگان و قیامت و رسالت رسولان ایمان دارند و عالم غیب را هم چون عالم شهادت قبول دارند، بلکه آخرت را اصالت داده و آن را بر دنیا ترجیح می دهند. از همین روست که محبت به خدا و اسلام و ایمان در دل آنان هم چون نوری الهی تابان و نسبت به کفر  و عصیان و فسوق نیز بیزار هستند.(حجرات، آیه ۷) این در حالی است که بی مغزان یا سبک مغزان از سفهاء نسبت به خدا و اسلام بی ایمان و کافر هستند.(بقره، آیه ۱۳۰) خدا در قرآن بیان می کند که سفیهان واقعی که خود را خردمند می دانند، مومنان را به دلیل ایمان آوری سفیه می دانند،‌ در حالی که در حقیقت آنانی که ایمان نمی آورند، نه تنها انسان های سفیه و سبک مغزی هستند، بلکه می بایست آنان را انسان های بی شعوری دانست که حتی نسبت به حقایق هستی ابزاری ساده شناسایی یعنی مو را ندارند که بتوانند شناخت سطحی و ابتدایی نسبت به حقایق پیدا کنند و به یک معنا کله پوک هستند.(بقره، آیات ۷ تا ۱۵) اولوا الالباب در ساحت علوم نقلی وحیانی نیز تابع کسانی هستند که راسخ در علم الهی هستند و به آن اعتقاد دارند، زیرا یافته های علوم نقلی را مبتنی بر فطرت و الهامات فطری می دانند که قلب به آن شناخت و گرایش دارند. از این روست که علوم وحیانی را تذکری برای خود می دانند.(آل عمران، آیه ۷) در حقیقت اولوا الالباب به علوم وحیانی اعتماد دارند و نقل سمعی را با کشفیات عقل و تفکر عقلانی یکسان می دانند.(روم، آیه ۳۰، رعد، آیه ۱۹، ابراهیم، آیه ۵۲، ص، آیه ۲۹)

3.   پیروی از برترین ها در عقاید و رفتار: از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اولوا الالباب مغزدار و مغزشناس هستند و می توانند با درنگ و تدبر و تعقل و تفکر حقیقت امری را کشف کنند و از آن حقیقت پیروی کنند. آنان دارای این توانایی هستند که شنیده های خویش را سبک و سنگین کنند و آن را بپذیرند که نیک تر و برتر است، زیرا وقتی به هر چیزی می نگرند یا گوش می دهند، آن وجه حقیقی را در حالت کمالی آن می یابند و این گونه می توانند نیک ترین و برترین عقیده و رفتار را بشناسند و بدان گرایش پیدا کنند.(زمر، آیات ۱۷ و ۱۸)

4.   هدایت فطری و تشریعی اسلام: از نظر قرآن، اولوا الالباب کسانی هستند که در مسیر هدایت الهی قرار دارند،‌ زیرا در همان مسیر هدایت فطری گام بر می دارند که خدا در ذات همه چیز از جمله انسان ها قرار داده است.(طه، آیه ۵۰) این گونه است که هدایت تشریعی را به تبع هدایت فطری دارند و از آن بهره می برند، و از آن جایی که هدایت تشریعی اسلام همان هدایت الهی است، آنان تابع هدایت اسلام هستند(زمر،‌ آیه ۱۸)، زیرا می دانند که هر گونه عقیده و رفتاری بر خلاف اسلام به معنای سفاهت و سبک مغزی است.(بقره، آیه ۱۳۰)

5.   تقوا: اولوا الالباب به سبب درک حقایق ملکوتی اشیاد و اندیشه و انگیزه مبتنی بر حقیقت، اهل تقوای الهی هستند و گرایش به سوی معروف و گریزش از منکر دارند. از همین روست که به احکام پنج گانه به عنوان اعمالی که می بایست انجام داد،‌ توجه و اهتمام می ورزند، (طلاق ، آیه ۱۰، بقره، آیه ۱۷۹)، زیرا اولوا الالباب احکام شریعت را عامل تقوای الهی می دانند و از همین روست که حتی قصاص را موجب حیات می دانند، زیرا بر این باورند که با قصاص از قاتل حقیقت زندگی را نجات داده و به حمایت از حیات پرداخته اند، زیرا باقی بودن قاتل به معنای آن است که حیات و اصل زندگی در معرض خطر قرار گیرد. آنان با این باور به تقوای می رسند که بازدارنده از ظلم به خدا و خود و خویشان و دیگران است.(بقره، آیه ۱۷۹)

6.   حکمت: اولوا الالباب دارندگان حکمت هستند، یعنی در عقاید و افکار و رفتار خویش محکم و استوار بر اساس منطق قویم عقل سلیم و نقل وحیانی معتبر عمل می کنند. این گونه است که آنان در عقاید اهل توحید محض به دور از هر گونه شرک و در عمل نیز حکیمانه بر اساس عرف نیک عمل می کنند.(اسراء، آیات ۹ تا ۳۹، لقمان، آیات ۱۳ تا ۲۷) حکمت از نظر قرآن، مجموعه ای از حقایق هستی شناسی، خدا شناسی، انسان شناسی، سنت شناسی ، قوانین و احکام مبتنی بر آنها است که در عقاید و افکار مردم تاثیر دارد. در حقیقت عقل نظری و عقل عملی مردم را سامان می دهد و آنان را در مسیر درست حکمت های الهی قرار می دهد که اهداف و فلسفه آفرینش از جمله آفرینش انسان است. از همین روست که خدا پس از ذکر این مباحث در سوره اسراء‌ می فرماید: ذلک مما اوحی الیک ربک من الحکمه، این است آن چه از حکمت به وحی پروردگارت به تو رسیده است.(اسراء، آیه ۳۹) بنابراین، حکمت محدود به ساحت اخلاق یا احکام و قوانین نمی شود، چنان که محدود به ساحت معرفت شناسی نیست،‌ بلکه اندیشه و انگیزه ها را سامان می دهد. از همین روست که از نظر قرآن کسی که دارای حکمت باشد به خیر کثیر دست یافته است.(بقره، آیه ۲۶۹) چنین نوع اندیشه و انگیزه محکم است که انسان را به سطح اولوا الالباب می رسند و به تقوای الهی می کشاند.(بقره، آیه ۱۷۹)

7.    معادگرایی: از آن جایی که اولوا الالباب در ساحت عقل نظری  و عقل عملی و اندیشه و انگیزه بر اساس هستی شناسی حقیقی هستند، دنیا و مظاهر و آیات آن را درجه تنزلی صفات الهی و ظهور آن می دانند و به دنیا به عنوان اسفل السافلین تجلیات صفات الهی می نگرند. از این روست که معاد و آخرت را که قرب الهی است،‌ به معنای حقیقت برتر دانسته و بدان گرایش و تمایل دارند و آن را بر دنیا و ما فیها ترجیح داده و دنیا را در راه آخرت ایثار می کنند، نه آن که آخرت خویش را در راه مادیات  دنیوی ایثار کنند. این گونه است که معادگردایی در این افراد برجسته است و در اندیشه توشه گرفتن برای آخرت از حسنات دنیوی می شوند، یعنی حسنات دنیوی را برای آخرت به کار می گیرند و این گونه دو سرا را به شکل اعتدالی دارند و از حسنات آن بهره مند می شوند.(بقره، آیات ۱۹۷ تا ۲۰۱) آنان می دانند که هر کار خیری را انجام دهند در آخرت از آن بهره مند می شوند و از هر گونه کار زشت و بدی اجتناب کرده و تقوای الهی را این گونه در بایدها و نبایدها و حتی شایدها و نشایدها مراعات می کنند.(همان)

8.   تفکر تعقلی: بر اساس آن چه بیان شده معلوم می شود که حقیقت عقلانیت چیزی جز مراعات احکام الهی نیست که عقل و نقل کاشف آن است، یعنی وقتی می شنوند شنیده های خویش را بر داشته های فطری عرضه کرده و آن را تایید می کنند. در امور هستی نیز با تفکر عقلی خویش حقایق را می شناسد  و حکمت های الهی را در امور از جمله اختلاف شب و روز یا ایجاد آسمان و زمین در می یابند و تلاش می کنند تا از ملک به ملکوت عبور کنند و حقیقت را در پس ظواهر بیابند و با خدا و اهداف  و فلسفه هستی ارتباط برقرار کرده و رفتار خویش را بر اساس آن سامان دهند.(آل عمران، آیه ۱۹۰)

9.   جداسازی طیب از خبیث: اولوا الالباب همان طوری که حق و باطل را می شناسند، هم چنین به سبب توانایی فطری که آن را با اخلاق  و احکام الهی رشد داده اند، می توانند به جداسازی طیب از خبیث بپردازند و از طیب بهره گرفته و از خبیث اجتناب کنند که خود مصداق مفهوم تقوای حقیقی است.(مائده، آیه ۱۰۰) آنان مبنای خویش را حقیقت می گذارند نه کثرت یا قلت چیزی. بنابراین کثرت باطل و خبیث و شرور موجب نمی شود که حق و طیب و خیر را نادیده گیرند  و قضاوت نادرستی داشته باشند، بلکه با مراجعه به فطرت خویش می دانند که آن چه اصالت دارد حق و طیب و خیر است.(همان، زمر، آیه ۹) اولوا الالباب به سبب بینش بصیرتی خویش به سادگی می توانند حقایق تشریعی و فلسفه آن را دریابند و به حقیقت متذکر شوند و بر اساس آن عمل کنند. این گونه است که وحی الهی را به عنوان نقل معتبر در جایگاه یافته های عقلی خویش قرار می دهند. این گونه است که از نظر آنان عقل سلیم و نقل وحیانی کشف یکسانی دارند.(روم، آیه ۳۰، رعد، آیه ۱۹، ابراهیم، آیه ۵۲، ص، آیه ۲۹)

10.                    عبرت گیری: از نظر قرآن، اولوا الالباب به ظاهر امر بسنده نمی کنند بلکه با تحلیل عقلی تفکری علمی به تبیین حقیقت می پردارند  و توصیه هایی را می گیرند و بدان عمل می کنند، زیرا آنان می دادند که تکرار امری در قالب سنت و قوانین حاکم بر هستی و جان و جهان و جامعه به معنای آن است که می بایست در قالب علت و معلولی یا ظاهر و مظهری به آن بنگرند و باور داشته باشند که هر امری در چنین ساختاری قابل تکرار است. پس اگر باور داشتند که ایمان و تقوا موجب افزایش برکات است، بدان گرایش می یابند  واگر باور داشتند که تکرار بی تقوایی و بی ایمانی به معنای از دست رفتن نعمت ها می شود ، آن را ترک می کنند. در حقیقت اولوا الالباب از تجربیات خود یا دیگران بهره می گیرند  و عبرت می یابند و از ظاهر هر امری به باطن آن می رسند  وتحلیل و تبیین و توصیه مناسب بر اساس داده های علمی دارند.(یوسف، آیه ۱۱۱، ص، آیات ۴۲ و ۴۳)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا