اخلاقی - تربیتیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

هوی پرستی عامل سقوط از انسانیت

samamos1بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از مردم وقتی در برابر این پرسش قرار می گیرند که چرا این کار می کنی و یا کردی؟ می گویند: دلم می خواست و می خواهد. این دلبخواهی های بی منطق و برهان همان هوی و هوسی است که انسان را از انسانیت دور می کند و به سمت و سوی حیوانیت سوق می دهد؛ زیرا تفاوت انسان با حیوان در همین انتخاب عالمانه و آگاهانه با منطق و برهان است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی در صدد تبیین تاثیر هوی و هوس پرستی در سقوط انسان بر آمده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

هوی و هوس، میل به سقوط آزاد

واژه هوی در زبان عربی دارای معانی است. هَوِي به معنای گرایش و میل، عاشق و دوستدار، افتادن و سقوط، فرود، خيال ، وهم ، تصور ، قوه مخيله ، هوس ، تجملي ، تفنني ، علاقه داشتن به چیز یا کسی، زنگ گوش و پیچیدن هوا در آن و مانند آنها آمده است. هُوَة نیز به زمين فرو رفته ، درّه سخت و پرتگاه ، فضاى ميان آسمان و زمين گفته می شود. هاویه به معنای دوزخ آمده است؛ زیرا گودالی است که در آن سقوط می کند.(نگاه کنید: لسان العرب، مفردات الفاظ قرآن کریم، و دیگر منابع لغوی)

علامه طباطبایی در ذیل آیه 37 سوره ابراهیم درباره واژه هوی می نویسد: كلمه «هوى»- به ضم هاء- به معناى سقوط است، و آيه” تَهْوِي إِلَيْهِمْ” به معناى اين است كه دلهاى مردم متمايل به سوى ذريه او شود به طورى كه وطن هاى خود را رها نموده بيايند و پيرامون آنها منزل گزينند، و يا حد اقل به زيارت خانه بيايند، و قهرا با ايشان هم انس بگيرند.

ایشان هر چند که هوی را به معنای سقوط گرفته ولی در ادامه بیان می کند که ” تَهْوِي إِلَيْهِمْ” به معنای گرایش و میل دلهاست. ایشان هم چنین در آیه 31 سوره حج ، هوی را به معنای افکندن و پرتاب کردن معنا کرده است. یعنی تندبادی کس یا چیزی را برگیرد و به جای دور افکند و پرتاب نماید. خداوند در اين جمله مشرك را در شرك ورزيدن و سقوطش از درجات انسانيت به هاويه ضلالت و شكار شيطان شدنش را به كسى تشبيه كرده كه دارد از آسمان سقوط مى‏كند و عقاب و لاشخور او را به سرعت بگيرد.

هوای نفس همان گرایش و میل نفس انسان به چیزی یا کسی است. البته از آن جایی که این گرایش و میل هماره با سقوط انسان همراه است؛ زیرا عقل در چنین گرایشی دخالت ندارد و حتی به کناری گذاشته می شود. از همین روست که هوای نفس به گرایش های مثبت اطلاق نمی شود و هماره مفهوم منفی از آن فهمیده می شود.

علامه طباطبایی در ذیل آیه 43 سوره فرقان می نویسد: أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ؛ كلمه” هوى” به معناى ميل نفس به سوى شهوت است، بدون اين كه آن شهوات را با عقل خود تعديل كرده باشد؛ و مراد از” معبود گرفتن هواى نفس” اطاعت و پيروى كردن آن است، بدون این که خدا را رعايت كند. خداى تعالى در كلام خود مكرر پيروى هوى نفس را مذمت كرده و اطاعت از هر چيزى را عبادت آن چيز خوانده و فرموده است: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي؛ اى بنى آدم آيا با شما عهد نكردم كه شيطان را نپرستيد؟ كه او براى شما دشمنى است آشكار و اينكه مرا بپرستيد؟ (يس، آيه 60 و 61)

در مجمع البیان، ذیل آیه 9 سوره قارعه آمده است: هاويه در اصل به معنى گودال بى‏نهايت عميق آمده، و به همين تناسب يكى از نام‏هاى دوزخ است. اين واژه از ريشه «هوى» به معنى سقوط كردن است.(و نیز المیزان ذیل آیه؛ و تفسیر نمونه)

گام های سقوط از انسانیت

بر اساس آموزه های قرآنی، انسان در یک درجه استوا و اعتدالی آفریده می شود. نفس انسانی در حالت اعتدال و استوا خیر و شر را به الهامات الهی و فطرت می شناسد و به همان دلایل به خیر و تقوا گرایش دارد و از شر و فجور گریزان است.(شمس، آیات 7 تا 10) اما پس از مدتی به اسباب درونی و بیرونی می تواند وضعیتش بهتر و یا بدتر شود به طوری که فطرت و چراغ عقل و قلب را خاموش کرده یا فتیله آن را پایین کشد و دفن و دسیسه کند.(همان)

امیرمومنان علی(ع) می فرماید: آن حضرت در تعبیر دیگری می فرمایند: طاعة الهوی تفسد العقل،هوا پرستی عقل انسان را فاسد می کند.» (شرح غرر الحکم،حدیث 5983) چرا که غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن راه های سعادت بشری شده و او را در گمراهی نگاه می دارد،می فرمایند:کیف یستطیع الهدی من یغلبها الهوی،چگونه می تواند انسان به هدایت برسد،در حالی که هوای نفس براو غالب گردیده است.» (شرح غرر الحکم، همان،حدیث 7001، ص 566 )

بسیاری از مردم گرفتار هواهای نفسانی هستند و عقل ایشان در بند هواهای آن است. از این روست که رفتار بسیاری از مردم غیر عقلانی و بر پایه دلبخواهی ها و هوس های نفسانی است. امیرمومنان در جایی دیگر می فرماید: :«و کم من عقل اسیر تحت هوی امیر،چه بسیار عقلها و خردها که شهوات بر آن حکومت می کند.» (نهج البلاغه،کلمات قصار،حدیث 211)

صعود و سقوط انسانی فرآیندی است و بنابراین در یک فرآیند و پروسه زمانی و رفتاری شکل می گیرد. قرآن بیان می کند که انتخاب درست و نادرست انسان نقش اساسی دارد؛ زیرا در برابر انسان دو راه است که می تواند هر یک را انتخاب کند.(بلد، آیه 10؛ انسان، آیه 3)

پس از انتخاب اگر انتخابی نادرست داشته باشد، کم کم ابزارهای ادراکی و شعوری خود را از دست می دهد و حقایق برای او وارونه می شود و در نهایت بر قلب و ابزارهای ادراکی پرده کشیده و دفن و دسیسه و ممهور شده و دیگر قدرت ادراکی نخواهد داشت.(بقره، آیات 8 تا 12 و ایات دیگر)

البته انسان تا زمانی که در دنیاست در خطر است؛ زیرا هواهای نفسانی از یک سو و وسوسه های شیطانی از سوی دیگر هماره در کار است تا او را به سقوط کشاند. خداوند در آیات قرآنی داستان دو نفر از اهل بصیرت به نام های بلعم باعورا و سامری را بیان می کند که در نهایت به دلیل فقدان متقی و مخلص بودن سقوط می کنند.

خداوند در آیات 175 و 176 سوره اعراف می فرماید: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛ و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت آن گاه شيطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد، و اگر مى‏خواستيم، قدر او را به وسيله آن آيات‏ بالا مى‏برديم، امّا او به زمين و دنيا گراييد و از هواى نَفْس خود پيروى كرد.

از این آیات به دست می آید که حتی انسان های دارای مقامات انسانی و اهل بصیرت نیز در خطر هستند. علامه طباطبایی با توجه به سیاق می فرماید که بعلم باعورا دارای کرامات بوده است ، ولی با این همه سقوط کرد. ایشان می نویسد: به طورى كه از سياق كلام بر مى‏آيد معناى آوردن «آيات»، تلبس به پاره‏اى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آيات و آن كرامات، ديگر در باره حق شك و ريبى برايش باقى نماند.

و معناى” انسلاخ” بيرون شدن و يا كندن هر چيزى از پوست و جلدش است ، و اين تعبير كنايه استعارى از اين است كه «آيات» چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آن چنان ملازم آيات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، ولی به خاطر خباثت درونى كه داشت از جلد خود بيرون آمد.

و” اتباع” مانند” اتباع” و” تبع” پيروى كردن و به دنبال جاى پاى كسى رفتن است؛ و كلمات:” تبع” و” أتبع” و” اتبع” هر سه به يك معنا است.

و” غى” و” غواية” ضلالت را گويند، و گويا بيرون شدن از راه به خاطر نتوانستن حفظ مقصد باشد. پس فرق ميان” غوايت” و” ضلالت” اين است كه اولى دلالت بر فراموش كردن مقصد و غرض هم مى‏كند. پس كسى‏ كه در بين راه در باره مقصد خود متحير مى‏شود” غوى” است و كسى كه با حفظ مقصد از راه منحرف مى‏شود” ضال” است.

تعبير اولى نسبت به خبرى كه در آيه است مناسب‏تر است، براى اين كه بلعم بعد از انسلاخ از آيات خدا و بعد از اين كه شيطان كنترل او را در دست گرفت، راه رشد را گم كرد و متحير شد، و نتوانست خود را از ورطه هلاكت رهايى دهد.

البته چه بسا هر دو كلمه يعنى غوايت و ضلالت در يك معنا استعمال شود، و آن خروج از طريق منتهى به مقصد است.

” اخلاد” به معناى ملازمت دائمى است، و اخلاد به سوى ارض، چسبيدن به زمين است، و اين تعبير كنايه از ميل به تمتع از لذات دنيوى و ملازمت آن است.(المیزان ذیل، آیات)

پس از نظر علامه طباطبایی بعلم باعورا با آن که دارای کرامات بوده ولی نتوانست خودش را از هواهای نفسانی به طور کامل رها سازد و همین مساله موجب شد تا شیطان بر او مسلط شده و او را به سقوط بکشاند.

در تفسیر نمونه نیز آمده است: اين آيه به روشنى اشاره به داستان كسى مى كند كه نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آيات و علوم الهى گشته ، سپس از اين مسير گام بيرون نهاده ، به همين جهت شيطان به وسوسه او پرداخته ، و عاقبت كارش به گمراهى و بدبختى كشيده شده است .

تعبير «انسلخ» كه از ماده «انسلاخ » و در اصل به معنى از پوست بيرون آمدن است ، نشان مى دهد كه آيات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت كه همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از اين پوست بيرون آمد و با يك چرخش تند، مسير خود را به كلى تغيير داد!.

از تعبير «فاتبعه الشيطان » چنين استفاده مى شود كه در آغاز، شيطان تقريبا از او قطع اميد كرده بود، چرا كه او كاملا در مسير حق قرار داشت ، اما پس ‍ از انحراف مزبور، شيطان به سرعت او را تعقيب كرد و به او رسيد و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت ، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

آيه بعد اين موضوع را چنين تكميل مى كند كه اگر مى خواستيم ، مى توانستيم او را در همان مسير حق به اجبار نگاه داريم و به وسيله آن آيات و علوم ، مقام والا بدهيم :و لو شئنا لرفعناه بها.

ولى مسلم است كه نگاهدارى اجبارى افراد در مسير حق با سنت پروردگار كه سنت اختيار و آزادى اراده است ، سازگار نيست و نشانه شخصيت و عظمت كسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى كند: ما او را به اختيارش واگذارديم و او به جاى اينكه با استفاده از علوم و دانش خويش هر روز مقام بالاترى را بپيمايد، به پستى گرائيد و بر اثر پيروى از هوى و هوس مراحل سقوط را طى كرد: و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه .

«اخلد» از ماده «اخلاد» به معنى سكونت دائمى در يكجا اختيار كردن است ، بنابراين «اخلد الى الارض » يعنى براى هميشه به زمين چسبيد كه در اينجا كنايه از جهان ماده و زرق و برق و لذات نامشروع زندگى مادى است .(تفسیر نمونه ، ذیل آیات)

از آیه 28 سوره کهف به دست می آید که پیروی از هواهای نفسانی، روش افراطی و خروج از اعتدال و استوایی است که خداوند نفس انسانی را بر آن آفریده است؛ زیرا کسی که پیرو هواهای نفسانی خودش می شود دیگر به عقل توجهی نداشته و آن را کنار می گذارد و نفس گرایش و میل به اموری پیدا می کند که لذت آفرین باشد هر چند که دوامی نداشته و موجبات تلخ کامی او در دنیا و آخرت شود.

این زمانی رخ می دهد که انسان به زینت های زندگی دنیا دلبسته شود و از حدود فطرت و عقل تجاوز کند.(کهف، آیه 28) در این زمان قلب از حقیقت و آخرت غافل می شود و دیگر ذکر خدا در دل او نیست تا متوجه کمالات و آخرت باشد؛ البته در آیه از اغفال قلب، سخن رفته است که این اغفال الهی به سبب مجازات پدید می آید؛ زیرا شخصی که به دنیا و زینت های آن گرایش یافته نمی خواهد به خدا و آخرت توجهی داشته باشد، پس خداوند به مجازات او را گرفتار غفلت از خود می کند و نتیجه این غفلت از خدا پیروی از هواهای نفسانی و گرایش افراطی است.(همان)

کسانی که پیروی هواهای نفس می کنند دیگر به دنیا و زینت های آن گرایش می یابند و هیچ ایمان و اعتقادی به معاد و قیامت نخواهند داشت. چنین انسانی خودش سقوط(تردی) دارد و دیگران را نیز منحرف می کند.(طه، آیه 15؛ المیزان ذیل آیه)

هواپرستى و پیامدهای دردناك آن

بر اساس آموزه های وحیانی اسلام، گرایش به هواهای نفسانی و شهوات مهم ترین عامل درونی در سقوط انسان است. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:ما تحت ظل السماء من اله یعبد من دون الله اعظم عند الله من هوی متبع،در زیر آسمان معبودی جز خدا پرستیده نشده است که در پیشگاه خدا،بدتر از هوا و هوسی باشد که انسان را به دنبال خود می کشاند. (الدر المنثور،ج 6،ص 261 به نقل از میزان الحکمة،ج 4،ص 3478،شماره 21400)

به این ترتیب، روشن می شود که هوای نفس از خطرناکترین عوامل انحراف انسان به سوی بندگی غیر خدا و گرایش زشتی ها و پلیدی هاست.

البته باید توجه داشت که انسان نیاز به این چیزهایی دارد که به عنوان شهوت و امور نفسانی شناخته می شود؛ زیرا بقای انسان به این امور وابسته است. این ها همان چیزهایی است که به عنوان غرائز و اميال گوناگون مطرح است. اموری خشم و غضب ، علاقه به خويشتن ، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال اينها از ضرورت های زندگی دنیاست، و بدون ترديد دستگاه آفرينش همه اينها را براى همان هدف تكاملى آفريده است.

اما مهم اين است كه گاه اينها از حدود خود تجاوز کرده و پا را از گليمشان فراتر مى نهند و از صورت يك ابزار مطيع در دست عقل بیرن مى آيند و بناى طغيان و ياغيگرى مى گذارند. در صورت افراط این امور و غرایز است که سخن از هواهای نفسانی می شود؛ زیرا هوی چنان که گفته شد به معنای گرایش سقوط آمیز و افتادن است. پس وقتی این غرایز گرایشی و میل شدید به خودنمایی می کنند عقل را زندانى كرده و بر كل وجود انسان حاكم مى شوند و زمام اختيار او را در دست مى گيرند. اين همان چيزى است كه از آن به هواپرستى تعبير مى كنند. این نوع از پرسش و پیروی و اطاعت از غرایز نفسانی از تمام انواع بت پرستى خطرناكتر بوده و حتی می توان گفت که خاستگاه و ریشه بت پرستى های دیگر است. بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلام (ص ) بت هوی و هوس را برترين و بدترين بتها شمرده است و مى فرمايد: مَا تَحْتَ ظِلِّ السَّماءِ مِن اِلَه يُعبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ اَعْظَمُ عِنْدَ اللّهِ مِنْ هَوىً مُتَّبِع; در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است که در پيشگاه خدا، بدتر از هوا و هوسى باشد که انسان را به دنبال خود مى کشاند».(الدرّالمنثور، جلد 6، صفحه 261 به نقل از ميزان الحکمه، جلد 4، صفحه 3478، شماره 21400)

آثاری که برای هواپرستی بیان شده عبارتند از:

  1. بت پرستی : در تفسیر نمونه آمده است که چنین گرایش و میل شدید به هواهای نفسانی در انسان عامل سقوط انسان است. از همین روست که مبغوض ترین بتی است که انسان می پرستد. در حديث ديگرى از بعضى پيشوايان اسلام مى خوانيم : ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى؛ مبغوضترين و منفورترين بتى كه در زمين پرستش شده است بت هوى است !
  2. کفر و بی ایمانی : هواپرستى سرچشمه كفر و بى ايمانى است ، چنانكه قرآن گويد: فلا يصدنك عنها من لا يؤ من بها و اتبع هواه ؛ تو را از ايمان به قيامت باز ندارد كسى كه ايمان به آن ندارد و پيرو هواى خويش است (طه ، آيه 16).
  3. بدترین گمراهی و ضلالت: هواپرستى بدترين گمراهى است ، قرآن مى گويد و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله : چه كسى گمراهتر است از آن كس كه از هواى نفس خويش پيروى مى كند و هدايت الهى نيافته است (قصص ، آيه 50 ).
  4. باطل گرایی و اضلال کردن دیگران: هواپرستى نقطه مقابل حق طلبى است و انسان را از راه خدا بيرون مي برد، چنانكه در قرآن مى خوانيم : فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله : در ميان مردم به حق داورى كن و پيرو هوى مباش كه تو را از راه خدا گمراه مى كند. (ص، آيه 26 )
  5. بی عدالتی و ظلم: هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است ، چنانكه در قرآن مى خوانيم : فلا تتبع الهوى ان تعدلوا؛ پيروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد. (نساء ، آیه 135)
  6. فساد: اگر نظام آسمان و زمين بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت : و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فيهن ؛ اگر حق از هوى و هوس آنها پيروى كند آسمانها و زمين و تمام كسانى كه در آنها هستند فاسد ميشوند (مؤ منون، آيه 71).
  7. انحراف و صد راه : خداوند در این باره می فرماید:فلا يصدنک عنها مَنْ لا يُۆْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواه؛ پس مبادا آنکه از هواى نفسش پيروى کرده و به اين سبب‏ به قيامت ايمان ندارد، تو را از توجه به آن‏ باز دارد که هلاک مى‏شوي»
  8. هلاکت و نابودی: همین آیه پیشین بیان می کند که پیروی از هواهای نفسانی موجب هلاکت می شود. امیرمومنان علی(ع) هم چنین می فرماید: أهلک الشیء الهواء؛ هواپرستی بدترین هلاک کننده است.
  9. بستن راه حق : پيامبر (ص ) و امير مؤ منان (ع ) مى فرمايند: ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل اما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخرة ؛ خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هواپرستى و آرزوهاى دور و دراز است چرا كه پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد.( الدرّالمنثور، جلد 6، صفحه 261)
  10. دشمن عقل: امیرمومنان علی(ع) می فرماید: الهوى عدو العقل؛ هواپرستى دشمن عقل است. هم چنین می فرماید: و لا عقل مع هوى، با وجود هوی نفس، عقلی نیست. آن حضرت هم چنین می فرماید: آفة العقل الهوى؛ هواپرستی آفت عقل است.( غررالحکم، ص64)
  11. شقاوت: امام علی(ع) می فرماید: الشقى من انخدع لهواه و غروره ؛ بدبخت كسى است كه فريب هوى و غرور خويش را بخورد.
  12. پایه رنج ها: آن حضرت (ع) می فرماید: الْهَوَى أَسُّ الْمِحَن ؛ هواپرستى اساس تمام رنجها است.( مستدرک‏الوسائل، ج12، ص113)
  13. بی دینی : حضرت(ع) مى فرمايد: لا دين مع هوى، با وجود هواپرستی دینی نیست.( غرر الحكم ، 348) یعنی هرگز نه دين با هواپرستى جمع مى شود چنان که عقل و هواپرستی با هم جمع نمی شود.
  14. دوری از بهشت : خداوند می فرماید: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى ؛ اما كسى كه از مقام پروردگار بترسد و نفس خويش را از هواپرستى نهى كند، بهشت جايگاه او است (نازعات، آيه 40). پس کسی که با نفس خویش مبارزه نمی کند و پیروی هوای نفس می کند از بهشت دور شده و به دوزخ می رود. البته مبارزه با هواهای نفسانی شجاعت می خواهد که از عهده هر کسی بر نمی آید. از این روست که على(ع) مى فرمايد: اشجع الناس من غلب هواه؛ شجاعترين مردم كسى است كه بر هواى خويش پيروز شود.
  15. ضد بینات: از نظر قرآن میان هواپرستی و برهان های روشن و بینات تقابل است. خداوند می فرماید: أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ کمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم‏؛ آیا کسی که بر بینه ای از سوی پروردگارش است همانند کسی که است که عمل بدش برای او تزیین داده شده و از هواهای نفسانی اش پیروی می کند.(محمد، آیه 14)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا