اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

نقش حكمت و مصلحت در زندگي انسان

انسان هرگاه در زندگي با مصيبت و بلامواجه مي شود، از خود مي پرسد: چرا اين مصيبت و بلابر سر من آمد؟ وقتي با فقر خود يا ثروت ديگري مواجه مي شود، همين پرسش را مطرح مي کند. يا مي پرسد: چرا کافران وضعيت بهتري از نظر اقتصادي دارند و گويا همه دنيا در اختيار آنان است و آنان هيچ رنج و درد و مصيبت و بلايي ندارند؟ اما چرا مسلمانان و مومنان در وضعيت بد اقتصادي قرار دارند و هر چه بلاو مصيبت است بر سر اينان فرو مي ريزد و درد ها و بيماري هاي آنان پاياني ندارد؟ نويسنده در مطلب پيش رو با تبيين نقش حکمت الهي و مصلحت انساني، به برخي از اين پرسش ها پاسخ داده است.

    * * *
چرايي مصيبت ها و بلايا
    انساني نيست که با بيماري دست و پنجه نرم نکرده باشد؟ هر روز خود و يا ديگران را مي بينيم که دچار مصيبتي شده اند و يا منطقه اي را مي شنويم که زلزله و سيل و توفان زيانبار آن را دگرگون کرده و برف سهمگين خسارت سنگيني را بر منطقه و اهالي آن وارد ساخته است؟ البته بسياري از اين بلايا را به عنوان بلاياي طبيعي به حساب مي آوريم و به سادگي از کنار آن مي گذريم و در نهايت اگر سرزنشي بکنيم آن را نثار مسئولان و دولتمردان مي کنيم که چرا سيل بندي نزده اند؟ خانه هاي ضد زلزله طراحي و اجرا نکرده اند؟ گزارش درست از وضعيت و پيش بيني آب و هواي ارايه نداده اند؟ چرا پس از بلايا اقدامات تاميني مناسبي به اجرا نگذاشته اند و امداد و نجات به درستي و به هنگام نبوده است؟
    اما وقتي خودمان دچار بيماري و نقص در اموال و انفس مي شويم و فرزند و پدر و مادر و همسري مي ميرد و يا به بيماري سخت درماني گرفتار مي شويم، مي پرسيم: خدايا چرا من؟ اين چه مصيبت و بلايي بود که بر سر من آمده است؟
    هرگاه از نظر وضعيت مالي با بحران مواجه مي شويم و يا ازنظر اقتصادي جزو اقشار کم درآمد و آسيب پذير جامعه محسوب مي شويم و عنوان مستضعف و فقير و ندار و مسکين به پيشاني ما مي خورد، باز مي پرسيم: آخر چرا من؟ چه گناهي کرده ام که فقير و فقيرزاده به دنيا آمده ام؟ آخر گناه ديگري به نام من بايد نوشته شود و مجازات و تنبيه شوم. اگر گنه کرد در بلخ آهنگري چرا به شوشتر زنند گردن مسگري؟
نقش مشيت و حکمت الهي در تقديرات
    قرآن به اين سوالات پاسخ هاي چندگانه اي داده است. بخشي از پاسخ قرآن به حوزه مشيت و حکمت الهي باز مي گردد و بخشي ديگر نيز به حوزه مصلحت انساني.
    بر اساس آموزه هاي قرآني، نظام هستي بر پايه نظام احسن طراحي شده و مديريت مي شود که برتر از آن در نظام مادي و دنيوي امکان پذير نيست؛ به اين معنا که از سوي فاعل هيچ کم و کسري نيست؛ زيرا اگر نظام برتر و بهتري مي توانست تحقق يابد و خداوند خالق يکتا و يگانه آن را نساخته باشد، اين مي بايست يا به 1. جهل الهي؛ 2.يا عجز الهي؛ 3.يا بخل الهي بازگردد، در حالي که خداوند جاهل و عاجز و بخيل نيست؛ بلکه خداوند عالمي است که جهلي در او نيست، قادر و توانايي است که عجز و ناتواني در وي راه نمي يابد، بخشنده اي است که بخلي در او نيست.
    پس بايد علت را در جايي ديگر يعني در قابل جست وجو کرد و در آنجا يافت؛ زيرا اين قابل است که نمي تواند از پرتو انوار رحمت و احسان الهي بهتر از اين کسب کند. به سخن ديگر،انوار لطف خداوند همانند خورشيد ،يکسان بر هستي مي تابد و هر کسي به ميزان توان و ظرفيت خود از آن بهره مي گيرد. قرب و بعد و اموري چون اين موجب مي شود که بهره مندي چيز ها از اين تابش نور الهي گوناگون و متنوع باشد. به هر حال گير در قابليت گيرنده هاي رحمت و احسان الهي است نه در فاعليت خداوند.
    خداوند نظام احسن دنيا را به عنوان مقدمه براي زندگي ابدي قرار داده و بيان کرده که اين نظام هرگز يک نظام اصيل و کمال نيست؛ زيرا ظرفيت و قابليت آن را دارا نيست. بر اساس آموزه هاي قرآني، نظام هستي و نظام دنيوي بر اساس حکمت الهي سامان يافته و داراي هدفي عالي و متعالي است که خداوند براي آن تعريف و تعيين کرده است. از اين رو بار ها در قرآن مي فرمايد آفرينش، هدفمند و داراي غايت است.(مومنون، آيه 115) البته بايد يادآور شد که خداوند غايت ندارد، بلکه آفرينش غايت و هدف دارد.
    خداوند براساس غايت و هدف حکيمانه اي که براي هستي تعريف کرده و دنيا را مقدمه آخرت قرار داده به طوري که وقتي به نظام دنيا نگاه مي شود نسبت به نظام آخرت همانند بازي کودکانه اي است(انعام، آيه 32) ولي انسان بايد بداند که هر چيزي در اين نظام بازيگونه دنيا نيز بر اساس حکمتي است که خداوند آن را براي خلق در نظر گرفته است.
    پس هر چيزي بايد با خواست و مشيت و اراده الهي حرکت کرده و در جا و مکان مناسب خود قرار گيرد که از آن به عدالت ياد مي شود. اين نظام عادلانه مقتضي آن است که هر چيزي به مقداري که خداوند براي آن در نظر گرفته از نعمت هاي الهي بهره مند شود. اين گونه است که حکمت، مشيت الهي را مديريت مي کند و مشيت الهي اراده الهي را و همچنين اراده الهي قدر الهي را و سپس قدر الهي قضاي الهي که در نهايت به شکل امضا در هستي تحقق مي يابد.
    امام کاظم (ع) فرمودند:خداوند سبحان چيزي را امضاء و اجرا مي کند که قضايش را رانده باشد و قضاي چيزي را مي راند که تقديرش کرده باشد و چيزي را مقدر مي سازد که اراده کرده باشد. پس مشيت او به علم او و اراده اش با مشيتش و تقديرش با اراده اش و قضايش با تقديرش و امضايش با قضايش صورت مي گيرد. در نتيجه رتبه علم او مقدم بر مشيت او و مشيت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدير او] و تقدير او بر اساس قضايش به اجرا در مي آيد. (صدوق، توحيد، ص 334)
    پس هر چيزي که در جهان اتفاق مي افتد بر اساس حکمت الهي است که مشيت، آن را شکل مي دهد و همچنين هر چيزي به مشيت الهي در جهان بر اساس مقدرات تعيين شده رخ مي دهد که بر اساس حکمت الهي تقدير و اندازه شده است.(قمر، آيه 49؛ طلاق، آيه 3؛ اعلي، آيات 1 تا 3)
نقش مصلحت انساني در مقدرات الهي
    پس علت نخست در تقديرات و مقدرات همان حکمت الهي و مشيت خداوندي است. اما غير از اين نيز علت ديگري نيز براي مقدرات است که از آن به مصلحت انساني تعبير مي شود.
    مصلحت واژه گرفته شده از صلح است. صلح ضد فساد (لسان العرب، ج 7، ص 384) به معناي فاقد نقص و خلل است. به اين معنا که چيزي با چيزي چنان تناسب و سازگار است که خلل و نقصي را موجب نمي شود. اينکه گفته مي شود صلح برقرار شد به معناي از ميان رفتن فسادي است که موجب نفرت و بيزاري دو طرف شده و تناسب و سازگاري را از ميان برده است. از همين رو در تعريف صلح نيز گفته اند: صلح، از بين بردن نفرت بين مردم است.(مفردات الفاظ قرآن کريم، ص 489، «صلح»)
    امر نيک و خير را از همين رو عمل صالح گفته اند چون داراي تناسب و سازگاري با خلق و خوي انسان و موافق طبيعت و نيز حکمت آفرينش است و انسان نسبت به آن بيزار نيست و نفرتي ندارد.
    پس مصالح انساني هر آن چيزي است که براي انسان مفيد و سازنده و با او و هدفش سازگار است وانسان از آن نفرتي ندارد و نقص و فسادي را موجب نمي شود. از همين رو همواره مصلحت با مفسده به کار مي رود و مثلاگفته مي شود که احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدي است که در متعلقات حکم وجود دارد.
    خداوند بر اساس اين عنصر است که مصالح انساني را تعيين و مشخص مي کند. از آيات قرآني به دست مي آيد که انسان گاه چيزي را مصلحت مي داند که مفسده است و چيزي را مفسده مي شمارد که براي او مصلحت است؛ چنانکه مي فرمايد: وَعَسَي اَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَي اَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَاَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و بسا چيزي را خوش نمي داريد و آن براي شما خوب است، و بسا چيزي را دوست مي داريد و آن براي شما بد است، و خدا مي داند و شما نمي دانيد.(بقره، آيه 216)
    علت اين گرايش اشتباه و خطا در انسان در جهل او نسبت به لوازم قريب و بعيد هر چيزي است. از آنجايي که انسان لوازم همه امور را نمي شناسد يا نمي داند يا غافل است و نيز به خاطر آنکه عواقب هر چيزي را نمي شناسد، به امور و چيزهايي گرايش مي يابد که براي او مفسده است و تنها به گمان و خيال مصلحت، خواهان آن مي شود و هنگامي که به دست آورد در آن زمان است که تازه در مي يابد که اشتباه و خطا کرده و آن چيز جز مفسده براي او ثمري ندارد.
    مصالح انساني از نظر خداوند گاه اقتضا مي کند که چيزي را از او بگيرد و چيز ديگري را به او بدهد. اين گرفتن ها و دادن ها بر اساس يکي از دو اصل حکمت و مصلحت است. از همين رو بسياري از چيزهايي که انسان در زندگي با آن مواجه مي شود، يا در قالب حکمت مي گنجد يا در قالب مصلحت مفهوم مي يابد.
    بر همين اساس خداوند در آيات قرآني از کيفر دنيوي به عنوان عامل بازدارنده و بيدار کننده ياد مي کند تا انسان عبرت گيرد و مسير درست را انتخاب کند. در حقيقت مصلحت آن است که در همين دنيا بيدار شود و در جهت حکمت الهي رفتار و عمل کند و سعادت ابدي را براي خود رقم زند. البته برخي از امور از جمله مصيبت ها و بلايا در قالب ابتلائات و امتحانات الهي است. هدف از اين امتحانات دست يابي به اموري از جمله ظرفيت بخشي به انسان است؛ زيرا انسان تنها در سايه فشار و سختي است که ظرفيت ها و توانمندي هاي خود را آشکار مي کند و به منصه ظهور و فعليت مي رساند.
    پس گاهي مصلحت در اين است که مصيبت و بلايي را انسان تجربه کند تا استعدادها و توانايي هاي خود را شکوفا سازد؛ چرا که در مشکلات است که به فکر چاره مي افتد و اين احتياجات و فشارهاست که مادر اختراعات و اکتشافات و مانند آنهاست.
عملکرد بد انسان، عامل بيشتر بلايا
    بر اساس آموزه هاي قرآني بيشتر بلايا و مصيبت هايي که انسان گرفتار آن است برخاسته از رفتار و کردار بد و زشت خودش است؛ در حقيقت دستاوردهاي خودش است که به او باز مي گردد.(روم، آيات 36 و 41؛ قصص، آيه 47؛ شوري، آيات 30 و 48) و تنها برخي از بلايا در قالب حکمت ابتلاو سنت امتحان و يا مصلحت هاي ديگر به انسان مي رسد.(آل عمران، آيه 14؛ عنکبوت، آيات 2 و 3)
    مصيبت هايي که در قالب حکمت و مشيت و مصلحت الهي بر حسب ظاهر بلابشمار مي رود، در باطن يک رحمت است که اهل دل به آن الطاف خفيه الهي مي گويند.(بقره، آيه 216)
    در يک کلام همه بلايا و مصيبت ها از جانب خداوند و به اذن و مشيت اوست(تغابن، آيه 11) ولي بيشتر آنها به سبب بازتاب اعمال ماست و تنها برخي اندک از آنها در قالب سنت امتحان است؛ چرا که سنت امتحان تنها به مصيبت و کمبود و نقص نيست، بلکه گاه به دادن نعمت ها انجام مي گيرد؛ به اين معنا که خداوند همان طوري که برخي را با ندادن و فقر و مانند آن مي آزمايد، عده اي را هم با ثروت و قدرت و دارايي آزمايش مي کند. پس نه دادن خداوند اکرام ثروتمند و قدرتمند است نه ندادن خداوند به فقير اهانت به اوست.(فجر، آيات 15 و 16) از نظر قرآن آزمون به ثروت و قدرت و دارايي بدتر و سخت تر از فقر و نداري است؛ زيرا بايد همه حقوق ديگران را ادا کند و کوچک ترين کوتاهي، عذاب دنيوي و اخروي و خشم و غضب الهي را به همراه خواهد داشت.
    خداوند در آيه 43 سوره انعام مي فرمايد که مصيبت ها و بلاها بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نيست. يکي از مصالح و حکمت هاي مصيبت و بلايا گرايش دادن مردم به دعا و تضرع است. بنابراين، براي رفع آنها، دعا و تضرع به درگاهش مطلوب است.خداوند مي فرمايد: فَلَوْلاإِذْ جَاءهُمْ بَاْسُنَا تَضَرَّعُواْ ؛ پس چرا وقتي بلاو سختي ها به سوي آنان مي آمد، تضرع نکردند. ( انعام آيه 43)
    خداوند کساني را که به هنگام ديدن بلاو مصيبت تضرع و زاري و به درگاه خداوند دعا و انابه نمي کنند سرزنش مي کند و مي فرمايد اگر اين کار را مي کردند بلابرداشته مي شد، چنانکه از قوم يونس برداشته شد،(يونس، آيه 98) مگر آنکه اينان سنگدل شده باشند و براي همين هنگام بلادعا و تضرع نمي کنند.(انعام، آيه 43)
    صبر در مصيبت نيز کارگشاست. يکي از ياران رسول گرامي «ص» طفلي بيمار داشت و در زماني که او در بيرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنيا رفت. مادر فرزند ابتدا گريه كرد، ولي وقتي متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناري گذاشت و خود را آماده پذيرايي از شوهر كرد و مثل هميشه با چهره اي متبسم با همسرش روبه رو شد و حرفي از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب كه مرد براي نماز صبح به مسجد مي رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر كسي به تو امانتي بدهد و سپس آن را طلب كند، آيا آن را پس مي دهي يا نه؟ جواب داد: آري پس ميدهم. آنگاه زن اضافه كرد: خداوند امانتي به ما داده بود و ديروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاك بسپاريم. آن مرد به مسجد رفت و پيامبر اکرم «ص» که گويا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارك باد ديشب تو». پس از مدتي آن زن صبور فرزند ديگري به دنيا آورد که در تاريخ مي خوانيم خود او و فرزندانش بسيار صالح و نيکوکار و از قاريان قرآن بودند.( مسكن‏الفواد، ص 66)
    کوتاه سخن آنکه انسان بايد بداند که در هر حادثه ناگوار و ناخوشايند و بلاي ناخواسته اي که براي او پيش مي آيد خيري نهفته که ممکن است دير يا زود متوجه آن بشود و يا هيچگاه براي او آشکار نشود و لذا بايستي در هر بلاو مصيبت و سختي بگويد: الخير في ما وقع؛ يعني در هرچه اتفاق افتاد خيري بوده است.

روزنامه كيهان، شماره 20859 به تاريخ 9/6/93، صفحه 6 (معارف)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا