اجتماعیاخلاقی - تربیتیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

نقش حرمت و احترام در زندگي اجتماعي

samamosزندگي اجتماع، بر پايه حقوق و تكاليفي شكل گرفته است كه فقدان آن به معناي فقدان آرامش و آسايش است. انسان ها در جست و جوي آرامش و آسايش است كه از حقوق بسياري چشم پوشيده و تكاليف و وظايف سخت اجتماعي بي شماري را پذيرفته اند. اين گونه است كه در هنگام تضاد در كليات و نظريات و يا تزاحم در مقام انجام و اجراي دو امري كه يكي فردي و شخصي و ديگري اجتماعي و عمومي است، به مساله اجتماعي تقدم داده مي شود و حقوق فردي فداي حقوق اجتماعي و جمعي مي شود.

خداوند در قرآن، چنان حقوق و تكاليف فردي را با اهميت شمرده و بر حفظ و اجرا و پاسداشت آن تاكيد كرده است به گونه اي كه بسياري بر اين باورند كه اصولا بينش و نگرش اسلامي بر پايه اصول اجتماعي شكل گرفته و حقوق فردي و شخصي در درجه دوم اهميت است. از اين روست كه حتي پيامبران با همه عظمت شخصي و شخصيتي ، فداي اصول و حقوق اجتماعي مي شوند و جانشان را براي تحقق اهداف اجتماعي ايثار مي كنند و شهادت را پذيرا مي شوند.

از اين جا مي توان دريافت كه تا چه اندازه مسايل اجتماعي از اهميت و ارزش خاص و وي‍ژه اي برخوردار مي باشد و مسايل اجماعي تا چه اندازه از حرمت و احترام برخوردار مي باشند. آن چه نويسنده در اين مطلب كوتاه با خوانش آموزه هاي قرآني مورد توجه قرار داده، همان مساله تابوهاي اجتماعي است كه در جامعه شناسي و روان شناسي اجتماعي مورد توجه و تاكيد است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذارنيم.

تابوهاي اجتماعي، حافظ قوام اجتماعي

بي گمان آن چه اجتماع را شكل مي بخشد افراد انساني است كه با ظهور در نقش هاي مختلف اجتماعي همانند قطعات يك پازل هنگامي كه در كنار هم قرار گيرند، تصوير زيبا و شگفتي را مي سازند. از آن جايي كه نقش هاي اجتماعي شامل تكاليف و وظايف در كنار حقوقي است، زماني مي تواند جامعه را شكل بخشد كه هر يك در موقعيت و مسئوليت خويش به درستي عمل كند. اين جاست كه مساله وجدان اجتماعي خود را نشان مي دهد. وجدان اجتماعي ، همان فطرت و عقل سالم و پيامبر و قاضي و مجري عدالت دروني است كه آدمي را از درون مديريت و مهار مي كند تا بيرون از دايره بينش و نگرش ها و حقوق و تكاليف خود عمل نكند.

اين وجدان اجتماعي در حكم مايه چسبنده و نرم افزاري است كه آجرها و قطعات سفت جامعه را به هم پيوند مي دهد و از آن ساختمان بزرگ و رفيع اجتماع و جامعه انساني را مي سازد. البته در كنار وجدان اجتماعي عوامل عاطفي و احساسي ديگر و هم چنين عقل ابزاري و عقل حكيمانه و هدف گزار و مانند آن قرار مي گيرند تا جامعه چنان قوام يابد كه به سادگي از هم فرو نپاشد، زيرا علل و عوامل دروني و بيروني بسيار وجود دارد تا جامعه را از درون و برون فروپاشاند و اهداف خاص شومي را تحقق بخشد.

در قوام اجتماعي همان اندازه كه احساسات و عواطف انساني يا وجدان اجتماعي نقش دارد، به همان اندازه عقل نيز دخالت دارد؛ زيرا عقل هر چند كه حكيمانه به اهداف كلي بشر توجه دارد و يا عقل ابزاري به سازوكارهايي دست يابي به اهداف كلي نظر مي كند، با اين همه تلاش جدي دارد تا مقتضياتي را براي تحقق اجتماع فراهم آورد و يا موانع را از ميان بردارد. از اين روست كه بخشي عمده اي از ظرفيت، توانايي و قدرت خويش را صرف توليد و تبيين و تحليل اموري مي كند كه ما از آن به عنوان قوانين بشري و يا اصول اخلاقي ياد مي كنيم. در حقيقت قوانين بشري ، اصول عقلاني و سازوكارهاي عقل عملي و نظري است تا انسان بتواند در يك فضاي مناسب در كنار هم از توانمندي ها و ظرفيت هاي يك ديگر به بهترين و آسان ترين شكل بهره برده و به اهداف اصلي دست يابد. هر چند كه برخي از اين قوانين ، ناظر به اموري است كه اهداف ابتدايي و يا مياني را تبيين مي كند و راه براي تحقق آن فراهم مي آورد؛ ولي همين اهداف مياني و ابتدايي خود بستر و زمينه ساز تحقق اهداف كلان و اصلي است.

در كنار اين قوانين عقلاني، قوانين ديگري نيز وجود دارد كه فراتر از قوانين عقلاني مي باشد و خاستگاه آن فطرت و احساسات و عواطف و عقل است. به سخن ديگر دسته ديگري از قوانين وجود دارد كه بر اساس اصول خشك رياضي و حساب و كتاب نيست بلكه از خاستگاه ديگري بر خوردار مي باشد كه مي توان گفت خاستگاه تركيبي است. از اين روست كه اصول اخلاقي از خاصيت انساني تري برخوردار مي باشد و اصول ريز و لطايف شگفتي را مورد توجه قرار مي دهد. آداب و سنت هاي اجتماعي را نيز مي توان در همين دسته قرار داد كه البته تفاوت هايي نيز با اصول اخلاقي دارد؛ زيرا اصول اخلاقي چون از جان مايه فطرت و عقل سالم برخوردار مي باشد، كلي تر، جهاني تر، انساني تر، فراگيرتر و آسان تر است. در حالي كه آداب و رسوم اخلاقي هر جامعه مي تواند بسته تر، جزيي تر و گاه حتي غير انساني و سخت باشد؛ زيرا آداب و سنت هاي هر جامعه با توجه به فضا و محيط هر جامعه شكل مي گيرد و فطرت و عقل با توجه به فشارهاي دروني و بيروني محيط اجتماعي و بوم زيست و مانند آن به تنظيم و ساماندهي اصول و مقررات مي پردازند كه از آن به آداب و سنت ها ياد مي شود.

بنابراين مي توان گفت كه آداب و سنت هاي اجتماعي هر جامعه انساني نسبت به قوانين و اصول اخلاقي ، در حكم مقررات هستند كه بيش تر به مسايل جزيي و اجراي يك نظام كلي و فراگير اخلاقي توجه دارد. از اين روست كه فهم و شناخت و اجراي مقرراتي كه از آن به نام آداب و سنت ها ياد مي شود، دشوارتر و سخت تر است و درك و عمل به آن نيازمند سال ها زندگي در اجتماعي مي باشد؛ به ويژه آن كه هر قشر و يا طبقه اجتماعي، خود داراي آداب و سنت هايي خاص است كه از يك طبقه يا قشر به قشر و طبقه اي ديگر متفاوت است.

از آن جايي كه انسان احاطه كلي به حال و آينده و حتي گذشته خويش نداشته و درك كاملي از موقعيت و اهداف خويش نيز ندارد ، قوانين شرعي و آداب و سنت ها و اصول اخلاقي آن به عنوان، يك فراراهنما عمل مي كند تا بخشي را كه انسان به هر دليلي ناتوان از درك و برنامه ريزي در آن حوزه نيست، جبران نمايد.

به هر حال آن چه در اين بخش مورد تاكيد است، آن كه در هر جامعه اي قوانين حقوقي، اصول اخلاقي، سنت ها و آداب و نيز قوانين شرعي، در كنار وجدان و فطرت و احساسات و عواطف ، به آن كمك مي كند تا پس از برپايي و ايجاد شدن، باقي و استمرار يابد.

اين گونه است كه در هر جامعه اي تابوهايي شكل مي گيرد كه از نمي توان گذشت و آن را ناديده گرفت و يا از آن به هر عنوان و شكلي گذشت و عبور كرد. از اين روست كه مساله حرمت و احترام در هر جامعه اي شكل مي گيرد. اصولا حرمت ها به چيزهايي اطلاق مي شود كه شكستن احترام آن ها مجاز نيست و ورود به اين منطقه مي توان جامعه را با بحران و تهديدهاي مختلفي مواجه و رو به رو سازد كه در نهايت جامعه را به فروپاشي بكشاند.

اين كه در قوانين از جمله قوانين اسلامي سخن از حرمت و حرام است ، به اين معنا مي باشد كه هر عضو اجتماع مي بايست حدود آن را حفظ كرده و ضمن پاي بندي و احترام به آن ، به خود اجازه ندهد تا آن را بشكند. بنابراين دور شدن ، حفظ حريم نگه داشتن، ترك و عمل به آن و مانند آن از مولفه هاي قوام بخش و يا از لوازم اصلي حرام و حرمت است.

اين گونه است كه حفظ تابوهاي اجتماعي و حرمت هاي قانوني در اشكال حقوقي ، اخلاقي، آداب و قوانين شرعي، به معناي حفظ اصول قوام بخش جامعه و عامل حفظ و بقاي آن است. بنابراين نمي بايست كاري كرد و يا اجازه داد تا اين تابوها و حريم هاي حرمت شكسته شود و نسبت به آن بي احترامي روا داشته شود.

البته در هر جامعه اي برخي از امور بي سبب و بر پايه امور خرافي و واهي، به عنوان تابو قرار مي گيرند. از اين روست كه خداوند در آياتي چون 151 و 143 و 145 و 148 و 150 سوره انعام و يا 32 سوره اعراف و 59 سوره نحل، اسناد حرمت و تابو بودن چيزي را نيازمند دليل قاطع عقلاني و عقلايي و شرعي بر مي شمارد. به اين معنا كه زماني مي توان چيزي را تابو و محرم قرار داد كه دليل استواري باشد تا بتوان اين گونه آن را به خدا نسبت داد؛ زيرا عقل و عقلا همانند شريعت وحياني، پيامبران دروني هستند و آن چه عقل و فطرت پاك و سالم تاييد مي كند ، در حقيقت همان چيزي است كه خداوند و شريعت تاييد كرده است.

بر اين اساس اگر اموري را عقل مستقل و فطرت سالم نپذيرد ، شريعت الهي نمي پذيرد. از اين دسته مي توان به بسياري از آداب و سنت هاي اجتماعي اشاره كرد كه به عللي در يك منطقه يا زمان خاص پديد آمده بود، ولي به علت فراموشي يا ناآگاهي از علل و اسباب ايجادي آن آداب و سنت ها، هم چنان پايدار مانده است ، در حالي علل ايجادي آن از ميان رفته است. در قرآن نمونه اي از آن را حكم تحريم دانسته است كه حضرت يعقوب(ع) بر خود لازم دانسته بود و بني اسرائيل بي دليل و برهاني آن را به عنوان قانون و يا سنت قطعي پذيرفته بودند. نمونه ديگر آن، تحريم خداوند نسبت به بني اسرائيل به سبب ظلم و ستم ايشان بود كه به عنوان مجازات و شدت عمل قانوني مطرح مي شود ولي نسبت به امت ها ديگر همان قانون تعديل مي شود.

مصاديقي از حرمت هاي اجتماعي

در اين جا به پاره اي از حرمت ها و تابوهاي اجتماعي اشاره مي شود كه خداوند در آيات قرآني به آن ها توجه داده و اهتمام خاصي مبذول داشته است.

از جمله اين تابوها مي توان به آبروي اشخاص و افراد اشاره كرد. اصولا آن چه نقش هاي اجتماعي را محافظت مي كند و شخصيت و جايگاه هر كسي را تبيين مي كند، آبرو است. آبروي هر كسي در حقيقت جايگاه ، شخصيت اجتماعي وامتيازات معنوي هر كسي است. در اسلام عرض (آبرو) در كنار جان و مال هر كسي به عنوان تابو و حرام شناخته و معرفي شده است. اين گونه است كه هر كسي براي حفظ آبروي و عرض خود اگر بجنگد و كشته شود، به عنوان شهيد مي باشد. بر اين اساس است كه دفاع از عرض و آبرو همانند جان و مال در اسلام واجب دانسته شده است؛ زيرا آن چه به جان و مال آدمي ارزش و جايگاه مي بخشد، آبرو و عرض است؛ چون عرض و آبرو، تجلي گاه شخصيت هر كسي است.

خداوند در آياتي چند از جمله 148 سوره نساء‌، 79 سوره توبه ، 58 سوره احزاب ، 12 سوره حجرات ، 11 و 16 سوره قلم و نيز آيه نخست سوره همزه از هتك حيثيت و آبروي اشخاص به عنوان يك تابو سخن مي گويد و به عنوان عملي حرام، گناه و ناپسند از آن پرهيز مي دهد. در همه اين آيات و آيات ديگر ، هر گونه عمل و گفتار و رفتاري كه موجبات هتك حرمت افراد جامعه شود عملي زشت و ناپسند معرفي مي شود و كساني كه استهزا مي كنند و يا غيبت مي زنند و يا اتهام مي بندند و يا تحقير مي كنند و به طنز و سخريه ديگر را بي شخصيت جلوه مي دهند سرزنش و نكوهش مي كند و مجازات سخت دنيوي و اخروي را به ايشان وعده مي دهد.

كسي كه حرمت و احترام شخصي را نگه نمي دارد و در حضور وي با تهمت و اتهام يا در پشت سرش با غيبت سخن مي گويد در حقيقت مانند كسي است كه گوشت برادر مرده اش را از تن وي مي كند و مي خورد. همان گونه كه هر كسي به برادر مرده اش احترام مي گذارد و با دفن و تكفين وي مي كوشد تا حفظ حرمت و احترام كند، مي بايست نسبت به برادران اجتماعي خويش اين گونه باشد و به خود اجازه ندهد تا با حريم و حرمت شكني ، نسبت به وي بي احترامي روا دارد.

بي احترامي نسبت به ديگر افراد اجتماع، نه تنها عوامل و علل قوام اجتماعي را از ميان بر مي دارد بلكه موجب مي شود تا اشخاص نسبت به هم بي توجه باشند و نتوانند در نقش اجتماعي خود به درستي عمل كنند، زيرا كسي كه نسبت به ديگري احترام و حرمتي نمي گذارد ، در هنگام عمل به نقش اجتماعي خود نيز كاستي و كوتاهي روا مي دارد و زمينه را براي فروپاشي اجتماع و همدلي و همراهي در اهداف مشترك فراهم مي آورد.

از ديگر تابوهاي اجتماعي كه در قرآن مطرح شده است، احترام به هم ميهن و همشهري است. يكي از حقوق شهروندي آن است كه اشخاصي كه در يك ميهن به دنيا آمده و زيست كرده اند، بتوانند در محيط خويش زندگي كنند. براين اساس آواره كردن ديگري از وطن مالوف و زادگاه خويش با اذيت و آزار و مانند آن جايز نيست. از اين روست كه خداوند زادگاه هر شخص را به عنوان يك تابو مطرح مي كند و به كسي اجازه نمي دهد تا شخصي را از زادگاه خويش بيرون رانند. خداوند در داستان بني اسرائيل ضمن گزارش رفتارهاي ضد اخلاقي و قانوني و شرعي آنان در اين حوزه بيان مي كند كه آنان حقوق طبيعي مردمان را ناديده مي گرفتند و با جنگ و خونريزي و اذيت و آزار ديگران را از زادگاهشان بيرون مي راندند. شگفت اين كه در اين عمل خويش چنان قساوت و سنگدل بودند كه حتي گاه به خويشان خويش نيز رحم نمي كردند و آنان را از زادگاهشان مي راندند و يا برده و اسير مي گرفتند و يا مي كشتند.(بقره ايه 84 و 85 و آيات ديگر)

به هر حال زادگاه هر كسي به عنوان يك حق طبيعي و قانوني و اخلاقي در اسلام و قرآن مورد توجه قرار گرفته است و هر گونه آواره سازي و تبعيدي را به عنوان عملي غير انساني مطرح مي كند.(بقره آيات 191 و 127 و نيز حج آيات 39 و40 و ممتحنه آيه 9)

از ديگر تابوها مي توان به اتحاد اجتماعي و وفاق ملي اشاره كرد. به اين معنا كه هر كسي موظف است تا اتحاد ملي و وفاق اجتماعي را حفظ و محافظت كند و زمينه اي براي بروز اختلاف و تفرقه فراهم نياورد. بنابراين اتحاد اجتماعي، در نظر اسلام و قرآن از ارزش و جايگاه خاصي برخوردار است و هر گونه ايجاد اختلاف و تفرقه به هر هدف و انگيزه اي به عنوان يك گناه و جرم مطرح مي باشد.

اگر بر اين باور باشيم كه اجتماع در نگره قرآني، از فرد و ارزش هاي فردي مهم تر و با اهميت تر است، بايد بپذيريم كه حفظ اتفاق ملي و اتحاد اجتماعي به عنوان يك اصل اساسي و مهم مطرح مي باشد. بنابراين هر گونه رفتار و گفتاري كه به اين اتحاد و وفاق اجتماعي صدمه اي وارد سازد به عنوان گناه و جرم قانوني مطرح است و شخص مي بايست عواقب اين عمل خطرسازي خويش را بپذيرد و در برابر قانون و خداوند در دنيا و آخرت پاسخ گو باشد.(آل عمران آيات 103 و 105 و نساء آيه 115 و انفال آيه 46)

به هر حال اختلاف افكني در ميان ملت و جامعه ، به عنوان امري حرام در آيات پيش گفته و نيز آيه 13 سوره شورا مطرح شده است و اين اختلاف افكني در هنگام نزاع و درگيري با دشمنان از حرمت شديدتر و مجازات سخت تري برخوردار مي باشد؛ زيرا زمينه نابودي جامعه و امت را فراهم مي آورد و به دشمن اجازه مي دهد تا با بهره گيري از اختلاف داخلي ضربات كاري و سختي را بر پيكره اجتماع وارد سازد. از اين روست كه اختلاف افكني و اختلاف افكنان را به شدت مورد سرزنش قرار مي دهد و از انجام اين گونه اعمال باز مي دارد.(انفال آيات 45 و 46)

به سخن ديگر، هيچ حق و كاري هر چند مهم و ارزشي به وي‍ژه آن كه كاري شخصي و حق فردي باشد، به شخص اجازه نمي دهد تا وحدت و وفاق اجتماعي را بشكند و زمينه اختلاف را فراهم آورد. بر اين اساس كساني كه براي كسب حق قانوني و شرعي شخصي و يا گروهي خويش اقدام به تفرقه افكني مي كنند به عنوان دشمنان امت و خداوند شناخته و معرفي مي شوند و گاه به سبب همين اعمال ، دولت مجاز بلكه مامور و مكلف است تا براي حفظ اجتماع ، با شخص به شكل حذفي عمل كند و وي را از برابر جامعه بردارد.(توبه آيه 107 و بقره آيه 102 و آيات ديگر از جمله آيات بغي)

شهروندي امت اسلام به عنوان يك تابو در قرآن مطرح شده است. بر اين اساس است كه تعرض به هر شكل و عنواني نسبت به مومنان و ازار و اذيت آنان به عنوان گناه و جرم شناخته و معرفي شده است.(احزاب آيه 58 و آيات ديگر)

در اين ميان احترام وحرمت رهبران بيش از ديگر شهروندان است؛ زيرا احترام و شخصيت آنان است كه مي تواند به شكل كاريزماتيك تاثيرات مثبت اجتماعي به جا گذارد و جامعه را به شكل اطاعت ولايي به سوي اهداف از پيش برنامه ريزي شده الهي هدايت كند. بر اين اساس هر گونه بي احترامي و تعرض به شخص و شخصيت و ازار و اذيت رهبران اجتماعي به عنوان جرم قانوني و گناه شرعي معرفي شده و مجازات دنيوي و اخروي بر آن مترتب شده است.(توبه ايه 61 و احزاب آيات 53 و 57 و 69 و مسد آيات 1 تا 5)

والدين به عنوان بنياد خانواده و جامعه ، از احترام و حرمت بالايي برخوردار مي باشند. از اين روست كه هماره احترام و حرمت ايشان در كنار ايمان و تعبد به خداوند قرار گرفته و هر گونه بي حرمتي و بي احترامي به ايشان به منزله شرك و كفر تلقي شده است. از اين روست كه خداوند در آياتي چند از جمله آيه 23 سوره اسراء‌و نيز 17و 18 سوره احقاف هر گونه آزار و اذيت زباني و رفتاري نسبت به پدر و مادر را نكوهش كرده و به عنوان حرام از آن ياد كرده است.

استثمار زنان و بهره كشي از اين جنس لطيف و ناتوان به عنوان يك تابو ديگر در ايات قرآني مطرح است. بر اين اساس كساني كه از زنان بهره كشي جنسي و يا مانند آن مي كنند به عنوان گناهكار و بزهكاران معرفي مي شوند. خداوند در آيه 33 سوره نور بهره كشي جنسي و وادشتن زنان و دختران به خودفروشي را عملي زشت دانسته و از مردان خواسته است تا از اين كار خود داري كنند.

اين ها تنها نمونه هايي از تابوهايي اجتماعي است كه در آيات قرآني بيان شده است. رازداري (تحريم آيه 3 و4 ) پرهيز از افشاي عيوب ديگر(نساء آيه 148) طغيان و بغي ضد دولت اسلامي(بقره آيه 173 و نحل آيه 115 و انعام آيه 145) و مانند آن تنها بخشي ديگر از تابوهاي اجتماعي است كه مي توان به آن ها اشاره كرد. پرداختن و تحليل يكايك اين تابوها بيرون از حوصله اين مقاله است و به همين مقدار بسنده مي شود. باشد با بهره گيري درست از آموزه هاي قرآني ، نقش اجتماعي خود را در جامعه به درستي ايفا كنيم و به اهداف متعالي جامعه در نگره قرآن كمك و ياري رسانيم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا