نفی شخصیتپرستی در الگوسازی
یکی از روشهای قرآنی در تربیت و هدایت، الگوسازی و ارائه الگو به دور از شخصیتپردازی و شخصیتپرستی است. مشکلی که در همه جوامع بشری در طول تاریخ وجود داشته و دارد. بسیاری از مردم به جای آنکه از حقیقت پیروی کنند، در اندیشه پیروی از شخص و شخصیت هستند. ولذا به بیراهه میروند.
خداوند در قرآن، شخصیتها را ارج مینهد و از آنان به بزرگی یاد میکند. اما هرگز این تعظیم اشخاص به معنای تجویز شخصیتپرستی نبوده و نیست؛ زیرا معیارهای حق مشخص است که می بایست براساس آن حتی شخصیتها ارزیابی شوند.
شخصیت محوری بر پایه حق محوری و عصمت
ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا خداوند درباره پیامبر(ص) به عنوان یک شخص و شخصیت، حکم مطلق به اقتدا میکند و میفرماید: لقد کان لکم فی رسولالله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا؛ برای شما در رسول خدا اسوه نیکی است برای کسانی که امید به خدا و روز آخرت دارند و خداوند را بسیار ذکرکنند. (احزاب، آیه 21)
درپاسخ باید گفت که دراینجا شخصیت با عنوان رسول الله مطرح شده است که این عنوان خود بیانگر اموری است که هرگونه شبههای را میزداید؛ زیرا عنوان رسولالله گویای آن است که ایشان دارای عصمت درتلقی، بیان و عمل است. پس در همه مراحل، ایشان از عصمت برخوردار بوده و همین عصمت است که مطلب باطلی را دریافت نمیکند حتی اگر شیاطین بخواهند در باطن رسولالله(ص) دخالت کنند و آن را به سمت باطل سوق دهند (حج، آیه 52) و سخنی جز حق نمیگوید (نجم، آیه 4) و جز به حق عمل نمیکند. (زمر، آیه 65؛ انعام، آیه 153؛ اعراف، آیه 3)
پس آن چیزی که موجب شده تا شخصیت رسولالله به عنوان الگوی مطلق معرفی شود، همان حق است که در همه وجودش رسوخ کرده است. عصمت مطلق و عظمت وجودی ایشان است که چنین مجوزی را داده است.
خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد که باید به پیامبران پیشین اقتدا کرده و آنان را الگوی خود قرار دهد، ولی این بدان معنا نیست که شخص آنان و یا حتی شخصیت آنان مراد باشد، بلکه عنوانی است که بارها بر آن تاکید میکند که همان هدایت آنان است. از این رو میفرماید: اولئک الذین هدیالله فبهدا هم اقتده؛ آنان کسانی هستند که بر هدایت خداوندی هستند، پس بر هدایت آنان اقتدا کن. (انعام؛ آیه 8) دراینجا نفرموده است که به آنان اقتدا کن بلکه فرموده است بر هدایت آنان اقتدا کن.
اگر درباره امیرمومنان علی(ع) نیز آمده است: ان علیا معالحق و الحق معه یدور کیفما دار؛ علی باحق است و حق با علی. حق در جایی میگردد که علی میگردد. (بحارالانوار، ج 38، ص 30) این به آن سبب است که ایشان نیز مانند پیامبر(ص) تمام وجودش حق است و میتوان از طریق ایشان حق را شناخت و دانست.
ولایت فقاهت
در همهجا همین مسئله مطرح است. از جمله درمسئله ولایت فقیه که در آن مسئله ولایت فقاهت مطرح است نه ولایت فقیه. یعنی شخصیت و شخص او ملاک برای پیروی نیست و ولایت برای فقاهت اوست پس اگر تخلفی ولو باطنی و مخفیانه از حق و اسلام داشته باشد، از ولایت ساقط است.
پس آنچه باید الگو در زندگی قرار گیرد، حقیقتی است که در اشخاص است نه این که شخصیت را بر حق چیره کنیم؛ زیرا چنین رویکردی به کفر و شرکی میانجامد که مسیحیان گرفتار آن شدند.