اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیمعارف قرآنیمقالات

ناشكري، نشانه تسلط ابليس و تحقق وعده شيطان

samamosهر امر باطني را به سادگي نمي توان شناخت. از اين رو ما از نيت خير و شر ديگران آگاه نيستيم؛ چون امري باطني است؛ اما مي توان با نشانه هاي ظاهري و رصد آن، حقيقت باطني را شناخت؛ زيرا سرور و حزن باطني در شكل خنده و لبخند و گريه و ناله خودنمايي مي كند و حتي اشك، اين حالت باطني را معلوم مي دارد.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه هاي قرآني تبيين كند كه چه نشانه يا نشانه هايي براي تسلط ابليس و ولايت او بر شخصي وجود دارد تا انسان دريابد كه آيا شخص، تحت ولايت خدا يا شيطان است.

نشانه هاي ظاهر، گواه حالات باطن

انسان موجودي شگفت و پيچيده است. خاستگاه اين پيچيدگي و شگفتي را مي توان در عظمت و بزرگي خداوند جست؛ زيرا براساس آموزه هاي قرآني، انسان صورت و مظهر خداوندگاري است و خداوند همه اسماء و صفات خويش را به انسان داده و او را بر صورت خويش آفريده است. به اين معنا كه اگر صفات و اسماي الهي بخواهد تجسم يابد، در صورت و شكل انساني تجسم مي يابد.

همين پيچيدگي هاي انسان به او اجازه مي دهد كه در اوج هستي و در مرتبه شرافت و كرامت بنشيند و بر طارم گردون قرار گيرد، چنان كه به او اختيار و حق انتخاب آزاد داده شده تا به پست ترين جايگاه و درك اسفل فراق از اسماي الهي تنزل يابد و همه آن صفات و اسماي الهي را دفن كند و خاسر و زيانكار در رستاخيز، سازه پست از شخصيت خود را ببيند.

حالات انساني چنان كه قرآن بيان مي كند، از شهادت و ظهور گرفته تا سر و خفي و اخفي متفاوت است. از اين رو حتي روان شناسان چيره دستي كه با هيپنوتيزم در ضمير ناخودآگاه شخص نفوذ مي كنند به برخي از اين سطوح و حالات نهان و مخفي هرگز دست نمي يابند و حتي به نظر مي رسد كه جز خدا برخي ازاين سطوح حتي براي فرشتگان بسيار مقرب الهي نيز مخفي مي ماند چه برسد كه فرشتگان كاتب اعمال انساني بتوانند آن را دريابند و بنگارند.

خداوند گزارش مي كند كه ابليس با آنكه از جن بوده و از مرتبه انسان خيلي پست تر و پايين تر است، حالتي را داشته كه حتي فرشتگان قدس و مقرب الهي از آن آگاه نبودند و تنها خداوند از آن آگاه بود. لذا مي فرمايد او از كافران بود نه اينكه در اين آزمون سجده بر آدم(ع)، كافر شده باشد، بلكه آن باطن خويش را آشكار كرد. (بقره، آيه 34)

همين فرشتگان مقرب الهي نيز از حقيقت حالات آدمي آگاه نبودند و از همين رو اعتراض مي كنند كه چرا مي بايست انسان ساخته از گل و خاك به عنوان خليفه انتخاب شود. (بقره، آيه 30) پس انسان حالاتي را داراست كه جز خداوند هيچ كس بدان آگاه نيست.

اما خداوند راهي براي انسان ها گذاشته تا با نگاهي به آن، خود و ديگران را بشناسند. البته همه انسان ها از حقيقت خود آگاه بوده و نسبت به خود بصيرت و بينايي تمام و كاملي دارند (قيامت، آيه 14) اما راه شناخت شخصيت و حالات باطني انسان، نشانه هايي است كه از خود بروز و ظهور مي دهد.

از اين رو براي شناخت انسان متقي مي توان او را با قرار دادن در مواضع خطر شناخت. اگر انسان از تقواي عقلاني و فطري برخوردار باشد، به حكم عقل و فطرت وقتي پولي به او قرض مي دهيد، بي آنكه نوشته و شاهدي در اختيار داشته باشيد، آن را در زمان موعدش باز مي گرداند. اگر قرار ملاقاتي با او گذاشته ايد هر جوري شده خودش را به سر ميعادگاه مي رساند. اگر زشتي و منكري را ديد، نه تنها بي تفاوت نيست، بلكه زبان به اعتراض و انكار مي گشايد و نهي از منكر مي كند؛ اگر خوب و زيبايي را ديد زبان به تحسين و تشويق مي گشايد و علاقه و محبت خود را به كمالات، نيكويي ها، زيبايي ها و خوبي ها نشان مي دهد.

اصولا انسان هاي منافق كه انسان هاي بي تقواي عقلاني و دو چهره هستند، وقتي سخني مي گويند كه دروغ و نفاق آميز است، مي توان ايشان را از لحن سخن شناخت؛ زيرا لحن سخنشان به گونه اي است كه در نهايت آنان را رسوا مي سازد. (محمد، آيه30)

به هر حال، براي هر حالت باطني است مي توان نشانه هاي ظاهري را يافت كه گواه حالات باطني است و مي توان براساس آن، نيت و حقيقت شخصيت و اعمال انسان را دانست.

سپاس و ناسپاسي نشانه ايمان و كفر

شايد شگفت انگيز باشد كه خداوند در بيان نشانه هاي ايمان به خدا و كفر به او، سپاس و ناسپاسي را به عنوان مهمترين و كامل ترين نشانه معرفي كرده است. پرسش اين است كه چرا خداوند ميان اين همه نشانه براي شناخت حقيقت كفر و ايمان شخص، به شكر و كفران توجه مي دهد و كفران را نشانه كفر و شكر را نشانه ايمان معرفي مي كند؟

خداوند در بيان عناد و دشمني ابليس و شيطان با انسان از زبان ابليس نقل مي كند كه سوگندخورده است تا مردم را به ناسپاسي و كفران بكشاند: قال فبما اغويتني لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين أيديهم و من خلفهم و عن أيمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أكثر هم شاكرين؛ ابليس گفت: پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندي من هم براي فريفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مي تازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهي يافت. (اعراف، آيات16 و 17)

در اين آيه خداوند گزارش مي كند كه هدف ابليس در تسلط و ولايت يابي برانسان، كشاندن وي به ناسپاسي است. به نظر ابليس كه خداوند آن را انكار نكرده است، نشانه تسلط و ولايت ابليسي و شيطاني، ناسپاسي بشر است. براين اساس، مي توان گفت كه نشانه ولايت الهي و ايمان، شكرگزاري و نشانه ولايت ابليس و حكومت شيطان برانسان، ناسپاسي اوست.

ابليس در اين آيه بيان مي كند كه از هركار و شيوه اي استفاده مي كند تا انسان را به ناسپاسي بكشاند. اين بدان معناست كه سپاس و ناسپاسي از سوي انسان، مهم ترين نشانه و اصلي ترين اثر و پيامد ايمان و كفر است. بنابراين اگر بخواهيم معياري در رابطه با ايمان و بندگي شخصي ارايه دهيم مي بايست آن معيار را سپاس و شكر بدانيم؛ چنان كه ناسپاسي، مهم ترين دليل بر كفر انسان است.

ابليس چنان كه خداوند در اين آيه بيان مي كند، سوگندهاي بسيار غليظ و شديد مي خورد تا انسان را از راه به در كرده و او را به ناسپاسي بكشاند؛ زيرا به نظر ابليس، ناسپاسي بدترين شيوه و رويه برخورد با خداوندگاري و پروردگاري خداست. پس اگر كسي ناسپاسي پيشه كند ابليس به هدف خود يعني ضلالت و گمراهي بشر دست يافته است و نشان مي دهد كه انسان شايسته خلافت الهي نيست.

اما پرسش اين است كه چرا مهمترين نشانه بندگي و ولايت الهي در شكرگزاري و سپاسگزاري انسان خودنمايي مي كند و ولايت ابليسي و شيطاني و خروج از راه مستقيم انسانيت و عبوديت، در ناسپاسي خود را نشان مي دهد؟

در پاسخ به اين پرسش بايد به نقش سپاس و شكر در نگرش قرآني توجه داشت و اينكه كفران و ناسپاسي به چه معنايي است.

چيستي سپاس و ناسپاسي

در پاسخ به چرايي اين كه ابليس از ميان همه نشانه هاي گوناگون و متعدد ايمان و كفر، به سپاس و ناسپاسي توجه مي كند و آن را مهمترين نشانه بر ولايت خداوندي يا ولايت شيطاني بر مي شمارد، بايد گفت كه شكر كردن نخستين جلوه عقل عملي است. به اين معنا كه عقل عملي، حكم مي كند كه انسان در برابر نعمت و نعمت دهنده، شاكر و سپاسگزار باشد.

شكر دو وجه دارد؛ گاه شكر به انسان و گاه به خدا نسبت داده مي شود. وقتي شكر به انسان نسبت داده شود به معناي شناخت احسان و نشر آن (لسان العرب، ج7، ص170، «شكر») و به تعبير ديگر، تصور نعمت واظهار آن است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 461، «شكر»)

اين نوع از شكر سه قسم است: 1-شكر قلبي كه يادآوري نعمت است 2-شكر زباني كه سپاسگزاري و ستايش بر نيكي احسان كننده و صاحب نعمت است 3-شكر ساير اعضاي بدن كه به كارگيري و صرف آن در جاي خود است. و وقتي شكر را به خدا نسبت داده و خداي را وصف به شكر نماييم، مقصود، ا نعام و احسان بر بندگان و دادن جزاي عبادات آنها. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص461-462،«شكر»؛ فرهنگ فارسي، ج2، ص 2057) و يا رشد اعمال نيك آنان و اعطاي پاداش مضاعف به آنها است. (لسان العرب، ابن منظور، ج7، ص 170، «شكر») در مقابل، كفران و ناسپاسي به معناي پوشاندن نعمت و ترك سپاس از آن است (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص714، «كفر»).

عقل انسان حكم مي كند كه انسان بايد شاكر و سپاسگزار نعمت باشد. در اين ميان چه نعمتي بزرگ تر از نعمت وجود است كه خداوند به انسان ارزاني داشته است.

از نظر قرآن نشانه هدايت انسان و ضلالت وي در شكر و كفران است. (انسان، آيه 3) در حقيقت نشانه اين كه انسان در مسير فطرت و عقل سليم حركت مي كند يا خير، بايد در همين شكر و سپاس و يا كفران و ناسپاسي جست. انساني كه در مسير هدايت گام بر مي دارد انساني سپاسگزار است وگرنه ناسپاسي، خود بهترين دليل و گواه بر گمراهي و خباثت طينت و شخصيت و دفن عقل و فطرت او است. (نمل، آيه 40، لقمان، آيه 12) از اين رو گفته اند: من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق، كسي كه عادت به تشكر و سپاس نداشته باشد و شكرگزار بنده اي نباشد كه به او نعمتي داده و خدمتي كرده است، هرگز شكرگزار خالق و پروردگارش نيز نخواهد بود

در حقيقت بهترين جلوه عقل و بندگي و اطاعت و هدايت و تقوا و علم و حكمت و ايمان را بايد در شكرگزاري از هر كسي و هر نعمتي دانست.

به سخن ديگر، عقلانيت بشر در اين رفتار خودنمايي مي كند و اگر كسي بخواهد در مورد ديگري، قضاوت كند كه او انساني خردورز يا سفيه و بي خرد است مي بايست به اين بعد رفتاري او توجه كرد كه آيا سپاسگزار است يا ناسپاس.

پس اگر بخواهيم درباره كسي قضاوت كنيم كه آيا مؤمن و متقي و عبدالله و صالح و محسن و مانند آن است يا انساني كافر، فاجر، عبدالشيطان، طالح و بدكار و مانند آن است، بايد نگاه كنيم كه تا چه اندازه شاكر و سپاسگزار و قدردان است و يا چه مقدار در ناسپاسي و كفران غرق است.

آثار و پيامدهاي سپاسگزاري و ناسپاسي

براي اينكه درك بهتري از اين مسئله داشته باشيم به اين نكته توجه مي دهيم كه خداوند براي سپاسگزاري و ناسپاسي پيامدها و آثاري را بيان كرده است كه خود گواه اين معناست كه تا چه اندازه سپاس و ناسپاسي در تبيين حقيقت شخصيت انساني نقش اساسي و مهم دارد.

از نظر قرآن، كسي كه ناسپاسي مي ورزد، سزاوار دوزخ بلكه حتي عذابهاي سخت و شكنجه هاي دردناكي در همين دنياست. به اين معنا كه خداوند به انسان ناسپاس حتي مهلت اين را نمي دهد تا عذاب و شكنجه اش را به تأخير اندازد و در قيامت او را به سبب ناسپاسي عذاب و شكنجه كند، بلكه مي كوشد تا در همين دنيا از او انتقام گيرد و به شدت عذاب نمايد و عذاب او را به روز رستاخيز نمي اندازد. (سباء، آيات 16 و 17؛ نساء، آيه 147؛ انسان، آيات 3 و 4؛ عنكبوت، آيات65و66)

خداوند اقوام بسياري را به سبب همين كفران نعمت و ناسپاسي نسبت به خداوند در همين دنيا عذاب كرده است. در حقيقت ريشه بسياري از بلايا و بدبختي ها و گرفتاري هاي بشر در ناسپاسي اوست و اگر كسي سزاوار سرزنش باشد خود شخص است كه با ناسپاسي، خريدار عذاب دنيوي سخت و شكنجه هاي شديد شده است و به جاي امنيت براي خود شر و ناامني و عذاب دنيوي را خريده است. (ابراهيم، آيه 28؛ نحل، آيات 53 تا 55 و نيز 71 و 72 و 83)

خداوند در آيه 115 سوره مائده در تحليل و تبيين علت مسخ شدن گروهي از يهوديان و عذاب سخت در همين دنيا، به كفران و ناسپاسي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد كه همين رفتار زشت و قبيح عقلاني و عقلائي و وحياني موجب شده است تا خداوند ايشان را در همين دنيا مسخ و عذاب كند. البته مقصود از عذاب در آيه شريفه، عذاب مسخ است. (تفسير شريف لاهيجي، ج1، ص727).

از نظر قرآن، ناسپاسي موجب مي شود تا انسان نعمت هائي چون آسايش و آرامش را از دست بدهد و گرفتار تنگ روزي و ناامني گردد (رعد، آيه11؛ نحل، آيه 112)

به هر حال ريشه بسياري از گرفتاري ها و عذاب هاي دنيوي را مي بايست در همين رفتارهاي زشت خود بويژه ناسپاسي جست.

چنان كه گفته شد ناشكري و كفران نعمت، از قبايح انساني است و عقل عملي حكم مي كند كه ناسپاسي رفتاري نابهنجار و ضد ارزشي و اخلاقي است. خداوند اين حكم عقل را تاييد كرده و آن را از امور زشت و ناپسند شمرده است. (بقره، آيات 57و 152؛ نساء، آيه 147 و آيات ديگر)

بنابراين بايد گفت كه ناسپاسان كساني هستند كه خردورزي ندارند و عقل خويش را به كار نمي گيرند و تعقل نمي ورزند. چنان كه خداوند اين مطلب را درآياتي متذكر مي شود. به اين معنا كه انسان هاي ناسپاس انسان هاي جاهل و سفيه و نابخردي هستند و همين ناسپاسي آنان خود مهمترين دليل بر سفاهت و نابخردي آنان است و نيازي نيست براي شناخت خردمندي و نابخردي كسي به نشانه اي ديگر مراجعه كرد؛ بلكه همين نشانه سپاس و ناسپاسي، بهترين نشانه از خردورزي و نابخردي شخص است. (ملك، آيات 21تا 23؛ اسراء، آيه 99)

اصولا شكرگزاري، نشانه عقل عملي و از مستقلات عقلي است. اين عقل است كه حكم مي كند كه شكر و سپاس، عملي خوب و زيباست و ناسپاسي رفتاري زشت و بد مي باشد. اين حكم وجوبي عقل را خداوند درقرآن مورد توجه قرار داده و مي فرمايد كه انسان هاي عاقل انسان هاي ناسپاسي نيستند و نسبت به هر نعمتي از جمله نعمت وجود و هدايت و مانند آن سپاسگزار خداوندگار خويش هستند. (نحل، آيه 114؛ بقره، آيه 172) خداوند دراين آيه اخير يعني آیه 172 سوره بقره مي فرمايد: عبادت خداوند بر شما واجب است، چون خداي شما است، و از باب خداوندگاري و انجام عمل شكر عملي و عبادت واقعي لازم است تا سپاسگزار باشيد. درحقيقت اگر انسان عبادت مي كند مي خواهد به حكم عقل شكر و سپاس گويد. بنابراين شكر، واجب عقلي است كه وجوب عبادت نعمت دهنده را سبب مي شود و ما را ملزم مي كند تا در مقام بندگي و عبادت درآييم. بنابراين، ارتباط تنگاتنگي ميان حكم وجوب عقلي شكرگزاري نعمت بخش وجود و ديگر نعمت ها و حكم وجوب عبادت وجود دارد.

به سخن ديگر، حكم عقلاني بروجوب شكر، مقتضي حكم واجب عبادت خداوندگار به عنوان تنها نعمت بخش هستي است.

البته شكر نعمت حكم عقلاني و عقلايي است كه شارع آن را تاييد كرده است ولي اين بدان معنا نيست كه خداوند نيازمند شكر ماست بلكه اين شكرگزاري سودش به خود انسان مي رسد زيرا نشانه اي ازعقلانيت و درك مسير زندگي و اهداف آفرينش است و همين مساله موجب مي شود تا در مسير درست صراط مستقيم گام بردارد و از نعمت هاي ديگر الهي نيز بهره مند گردد و بيش از پيش از نعمت هاي خداوند سود برد. از اين رو شكر نعمت را عامل افزايش آن دانسته اند؛ زيرا شرايط را براي بهره مندي از نعمت هاي خداوند غني با لذت فراهم مي آورد. (نمل، آيه 40؛ لقمان، آيه 12؛ ابراهيم، آيه 7)

به هرحال، مهم ترين نشانه اينكه شخصي بنده خدا و خردورز و متقي و صالح و تحت ولايت الهي است، نگاه به رفتار شكرآميز اوست؛ چنان كه ناسپاسي و كفران بهترين نشانه براي اين است كه بدانيم شخصي تحت ولايت شيطان و بندگي اوست و شيطان توانسته هدف خود را تحقق بخشد و او را از راه خداوندي بيرون برده و به بردگي وبندگي خويش بكشاند و دچار خسران و زيان ابدي كند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا