اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیتاریخیمعارف قرآنیمقالات

موعظه های حکیمانه لقمان

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

موعظه های پندهای عام است که موجبات تذکر آدمی را فراهم می آورد تا هماره هدف و مقصود از یاد نرود و در مسیر دیگر و خلاف مقصود گام بر ندارد و حرکت نکند. موعظه های فلسفه و سبک زندگی را به آدمی می آموزد. همگان نیازمند موعظه هستند و حتی پیامبر(ص) از ابوذر می خواهد تا او را موعظه کند. نویسنده در این مطلب به سراغ موعظه های حکیمانه لقمان حکیم(ع) رفته تا درس سبک زندگی اسلامی و قرآنی را بر اساس آن بیاموزد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فرق موعظه و نصیحت

وعظ به معنای پند، به سخنان و حتی رفتاری گفته می شود که موجب تذکر و بیداری انسان می شود و شامل وعده و وعید است. اصولا موعظه همانند برهان و جدال احسن به کلیات مسایل و امور توجه دارد و از قضایای شخصی بیرون است. از همین روست که خداوند به پیامبر(ص) فرمان می دهد تا برای اثبات حقانیت و تبیین حقایق از این روش های سه گانه بهره گیرد.(نحل، آیه 125)

خداوند در این آیه می فرماید: ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده و او به هدایت یافتگان داناتر است.

حکمت تعلیم است و موعظه تذکر به عاقبت کاری(ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏7، ص 466)؛ حکمت بر استدلال و عقلانیت تکیه می کند، در حالی که موعظه بر عواطف نیز توجه دارد.(نگاه کنید: مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ‏11، ص 455 – 456) پس در موعظه مطالبی بیان می شود که نفس شنونده را نرم کرده، و قلبش را به رقّت در آورده، و آنچه مایه صلاح حال شنونده است بیان می شود تا مایه عبرت‌آور شود.( طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص ۳۷۱)

در حقیقت، «حکمت» راه رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. حکمت از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن، حکم کردن در قضاوت و داوری است که باعث جلوگیرى از ظلم می‌شود. از ویژگی‌هاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز می‌دارد. در «حکمت» انسان به وسیله علم و عقل به حق و حقیقت چیزی پی می‌برد،( المفردات فی غریب القرآن، راغب الاصفهانی، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 249) اما در «موعظه»، کارهاى نیک به گونه ای یادآورى می‌شود که با شنیدن آن بیان، قلب شنونده نرم شده و در نتیجه تسلیم می‌گردد.( العین، خلیل فراهیدی، ج ‏2، ص 228)

تاکید قرآن بر موعظه حسنه و مقید کردن آن نشان می دهد که موعظه می تواند در دو قالب حسنه و سیئه انجام گیرد؛ یعنی اشخاص می توانند دیگران را به کارها و رفتارهای نیک و خیر دعوت کنند یا به کارهای بد و زشت بخوانند.

اما نصیحت از ریشه نصح در خیاطی که خوب دوخته و هیچ درز و خلالی را به جا نگذاشته یا نصح عسل به معنای جدا کردن موم از عسل و صاف کردن آن، به معنای پندهایی است که ناظر به شخص و از مصادیق قضایای شخصی است و ناصح می کوشد تا با این روش مشکلی را حل و خوب و بد را جدا کند. ( فالنصيحة والنصح بالضم تحري ما يصلح به الشيء ، ويكون خاليا من الغش والخلل والفساد من قولهم : “نصح العسل ونصح إذا كان مصفى خالصا ” و” نصح الخياط الثوب إذا أنعم خياطته ولم يترك فيه فتقا ولا خللا “؛ وقيل: مأخوذ من نصحت العسل، إذا صفَّيته من الشمع)

در ترجمه آیه 91 سوره توبه که خداوند می فرماید: إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ؛ آن را به اخلاص ترجمه کرده اند؛ چنان که توبه نصوح (تحریم ، آیه 8) به معنای توبه خالص آمده است؛ زیرا همانند عسل مصفا از ناخالصی موم در آمده است. پس کسی که نصیحت می کند تلاش دارد تا خالصانه به دیگری کمک کند و مشکلات او را حل و فصل نماید. از همین رو می توان گفت که نصیحت نسخه پیچی نسبت به شخص و مساله شخصی است. در این روش، ناصح با توجه به خصوصیات شخص و مساله اش نسخه ای را در قالب نصیحت بیان می کند. از همین روست که در نصیحت مسایل جزیی و شخصی مطرح می شود. بنابراین، نمی توان هر کسی را نصیحت کرد ولی همگان را می توان موعظه کرد.

از آن جایی که نصیحت به مسایل شخصی و قضایای جزیی ارتباط دارد و ناظر به رفتارها و گفتارها شخص خاصی می شود، در جمع نمی توان کسی را نصیحت کرد و باید خصوصی و اختصاصی این کار انجام گیرد؛ از این روست که امیرمومنان علی(ع) درباره نصیحت کردن دیگران در جمع هشدار می دهد و می فرماید: نصحك بين الملأ تقريع؛ نصيحتى‌ كه در حضور ديگران انجام بگيرد يك نوع ملامت و عتاب است.(غرر الحکم، فصل 82؛ شماره 17)

اما موعظه را می توان در جمع و یا به طور خصوصی نیز مطرح کرد، زیرا بیان کلیات است و ناظر به اعمال و رفتار شخص یا اشخاص نیست.

موعظه، روش تربیتی

يكى‌ از روش‏هاى‌ تربيت، موعظه است. موعظه با تعليم، سخنرانى‌ و اقامه برهان تفاوت دارد و از تأثير ويژه‏اى‌ برخوردار است. به هنگام وعظ، سخن به گونه‏اى‌ به شنونده القا مى‌‏شود كه در قلب او نفوذ كرده و حالت رقت و صفا و نورانيتى‌ در آن به وجود مى‌‏آورد. گرچه موعظه غالباً به صورت خطابى‌ القا مى‌‏شود و از براهين عقلي استفاده نمى‌‏شود، ليكن اثر آن بيش‏تر از استدلال‏هاى‌ عقلى‌ است.

موعظه، فطرت انسان را بيدار مى‌‏كند و در دل مى‌‏نشيند و از دليل و برهان و امر و نهى‌ بيش‏تر تأثير دارد. پندپذيرى‌ استعدادى‌ است كه در جان انسان نهاده شده و براى‌ قبول تربيت آماده‏اش ساخته است. پند و نصيحت يك نياز طبيعى‌ است. ممكن است كسى‌ از تعليم ديگران بى‌‏نياز باشد؛ امّا هيچ كس نيست كه از موعظه بى‌‏نياز باشد، حتى‌ دانشمندان و افراد صالح نيز گاه گاه به موعظه نيازمند مى‌‏شوند؛ چنان که پیامبر(ص) خودش به ابوذر می فرماید: یا اباذر عظنی؛ ای ابوذر مرا موعظه کن!(

اسلام نيز موعظه را يك امر مفيد و مؤثر مى‌‏داند و در مورد ارزش و اهميت آن احاديث فراوانى‌ وارد شده است. اميرالمؤمنين علی(ع) می فرماید: المواعظُ صقالُ النفوس، و جلاءُ القلوب؛ موعظه‏ ها نفوس انسان‏ها را صاف و نورانى‌ مى‌‏كنند.(غررالحكم، فصل اول، شماره 373)

قرآن نيز از همين روش استفاده كرده و سرشار از موعظه است، بلكه خود را به عنوان يك كتاب موعظه معرفى‌ مى‌‏كند. خدا در قرآن مى‌‏گويد: هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ؛ اين كتاب بيان براى‌ مردم و هدايت و موعظه براى‌ پرهيزكاران است.(آل عمران، آیه 138) و یا در جایی دیگر می فرماید: اى‌ مردم! از جانب خدا براى‌ شما موعظه آمده، شفاى‌ دل‏هاى‌ شما و هدايت و رحمت براى‌ مؤمنين است.(یونس، آیه 57) و نیز مى‌‏فرمايد: همانا كه آياتى‌ روشن را براى‌ شما نازل كرديم و داستانِ گذشتگان و موعظه‏اى‌ براى‌ پرهيزكاران است.(نور، آیه 34)

چنان که گفته شد موعظه موجب تذكر مى‌‏شود؛ از همین رو در قرآن بدان توصيه شده است: كسانى‌ را كه از عذاب خدا مى‌‏ترسند به وسيله قرآن تذكر بده.(ق، آیه 50) و در جایی دیگر نیز مى‌‏فرمايد: مردم را تذكر و پند بده، زيرا تذكر براى‌ مؤمنين سودمند است.(ذاریات ، آیه 55) و در جایی دیگر مسئولیت پیامبر(ص) را موعظه دانسته و مى‌‏گويد: اى‌ رسول! مردم را تذكر بده، زيرا تو پند دهنده هستى‌.(غاشیه، آیه 21)

موعظه های لقمان حکیم

باید توجه داشت که حکیم کسی است که از همه روش های سه گانه برای رسیدن به مقصد و هدف خردمندانه خویش سود برد؛ زیرا گاه لازم است تا استدلال و برهان عقلی و قطعی اقامه کند و قاطعانه حکمی را در امری بیان نماید و مطلبی را به کرسی نشاند؛ و گاه لازم است تا عواطف و احساسات شخص را درگیر کند و آن حکم عقلی حکیمانه را به قلب برساند و عقد ذهنی را به عقد قلبی تبدیل کند و گاه نیز لازم است تا کسانی که دارای شبهات هستند و ذهن و قلب ایشان آمیخته به حق و باطل است، با جدال احسن و ادله معقول مقبول نزد شخص او را به سوی حق راهنمایی کند.

لقمان حکیم(ع) همه این سه راه را مورد استفاده قرار داده است. این مطلب را می توان از آیات سوره لقمان نیز به دست آورد که با مهربانی فرزندش را مخاطب قرار می دهد و عواطف و احساسات او را به عنوان فرزند تحریک می کند تا پذیرا سخنان خالصانه و بی غرض و مرض پدر باشد. هم چنین با اشاره به شرک برخی از والدین می کوشد تا نشان دهد با والدین مشرک نیز می بایست به گونه ای برخورد کرد تا سخن فرزند مورد پذیرش شود؛ زیرا والدین مشرک اگر رفتار نیک فرزند را ببیند و فرزند در هیچ امری با آنان جز شرک مخالفت نکند، تسلیم می شوند.

در روایات معتبری که امامان معصوم(ع) از لقمان نقل کرده اند، چنین اموری را می توان مشاهده کرد و به دست آورد. سخنان لقمان در کلمات امامان معصوم(ع) نقل شده که برخی از آن ها کلماتی است که امام زین العابدین(ع) ، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بیان می کند. در این جا به برخی از موعظه های حکیمانه لقمان اشاره می شود.

  1. پذیرش قسمت در روزی : امام زين العابدين علی بن حسین(ع) از لقمان نقل می کند که ایشان فرمود: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن أشَدَّ العُدمِ عُدمُ القَلبِ ، وإنَّ أعظَمَ المَصائِبِ مُصيبَةُ الدّينِ ، وأسنَى المَرزِئَةِ مَرزِئَتُهُ ، وأنفَعَ الغِنى غِنَى القَلبِ ، فَتَلَبَّث في كُلِّ ذلِكَ ، وَالزَمِ القَناعَةَ وَالرِّضا بِما قَسَمَ اللّه‏ُ ، وإنَّ السّارِقَ إذا سَرَقَ حَبَسَهُ اللّه‏ُ مِن رِزقِهِ ، وكانَ عَلَيهِ إثمُهُ ، ولَو صَبَرَ لَنالَ ذلِكَ وجاءَهُ مِن وَجهِهِ ؛ در بيان سفارش‏هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ: اى پسرم ! سخت‏ترين ندارى ، نداشتن دل است و بزرگ‏ترين مصيبت ، بدهكارى است و بالاترين محروميت و بلا ، همان بدهكارى است و سودمندترين ثروت ، بى‏نيازىِ دل است . پس در همه اينها درنگ كن و به آنچه خدا قسمت فرموده ، قانع و خشنود باش . هر گاه دزد بدزدد ، خداوند عز و جل او را از روزى‏اش باز مى‏دارد و گناه آن ، بر عهده اوست . حال اگر شكيبايى مى‏ورزيد ، از راه خودش به آن روزى دست مى‏يافت . .(قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 15 )
  2. اخلاص در طاعت: يا بُنَيَّ ، أخلِص طاعَةَ اللّه‏ِ حَتّى لا يُخالِطَها شَيءٌ مِنَ المَعاصي ، ثُمَّ زَيِّنِ الطّاعَةَ بِاتِّباعِ أهلِ الحَقِّ ؛ فَإِنَّ طاعَتَهُم مُتَّصِلَةٌ بِطاعَةِ اللّه‏ِ ، وزَيِّن ذلِكَ بِالعِلمِ ، وحَصِّن عِلمَكَ بِحِلمٍ لا يُخالِطُهُ حُمقٌ ، وَاخزُنهُ بِلينٍ لا يُخالِطُهُ جَهلٌ ، وشَدِّدهُ بِحَزمٍ لا يُخالِطُهُ الضِّياعُ ، وَامزُج حَزمَكَ بِرِفقٍ لا يُخالِطُهُ العُنفُ ؛ اى پسرم! طاعتِ (عبادتِ) الهى را خالصانه انجام بده ، به طورى كه گناه كوچكى هم با آن مخلوط نشود . سپس با پيروى از دارندگانِ ايمان حقيقى ، طاعت خود را زينت ببخش ؛ زيرا طاعت آنان ، به طاعت الهى پيوسته است. و همين طاعت را با دانش ، آراسته كن . و دانشت را با بردبارى حراست كن ، تا حماقت با آن درنياميزد. و بردبارى‏ات را با نرم‏خويى ذخيره كن ، تا با نادانى همراه نگردد. و نرم خويى‏ات را با تدبيرْ استوار كن ، تا نابودى در آن راه نيابد . و تدبيرت را با مدارا درآميز ، تا زورى در آن نباشد .(قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 15 )
  3. رفتار با حکومت : امام صادق(ع) نیز از لقمان نقل می کند که ایشان فرمود: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنِ احتَجتَ إلَى السُّلطانِ فَلا تُكثِرِ الإِلحاحَ عَلَيهِ ، ولا تَطلُب حاجَتَكَ مِنهُ إلاّ في مَواضِعِ الطَّلَبِ ، وذلِكَ حينَ الرِّضا وطيبِ النَّفسِ ، ولا تَضجَرَنَّ بِطَلَبِ حاجَةٍ ؛ فَإِنَّ قَضاءَها بِيَدِ اللّه‏ِ ولَها أوقاتٌ ، ولكِنِ ارغَب إلَى اللّه‏ِ ، وسَلهُ ، وحَرِّك أصابِعَكَ إلَيهِ ـ در بيان سفارش لقمان عليه السلام به پسرش ـ: اى پسرم ! اگر محتاج پادشاه شدى ، زياد پافشارى نكن و نيازت را جز در جاى مناسبِ درخواست ، از او نخواه ، و آن ، زمانِ خشنودى و نشاط اوست . و در درخواست حاجت ، بى‏قرارى نكن ؛ چرا كه برآورده شدن آن ، به دست خداست و آن هم زمان‏هايى دارد ؛ ولى به خدا علاقه نشان بده و از او درخواست كن و انگشتانت را به سوى او بجنبان . (قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 )
  4. حسادت و دشمنی: يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا قَليلٌ ، وعُمُرَكَ قَصيرٌ . يا بُنَيَّ ، اِحذَرِ الحَسَدَ فَلا يَكونَنَّ مِن شَأنِكَ ، وَاجتَنِب سوءَ الخُلُقِ فَلا يَكونَنَّ مِن طَبعِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَضُرُّ بِهِما إلاّ نَفسَكَ ، وإذا كُنتَ أنتَ الضّارَّ لِنَفسِكَ كَفَيتَ عَدُوَّكَ أمرَكَ ، لِأَنَّ عَداوَتَكَ لِنَفسِكَ أضَرُّ عَلَيكَ مِن عَداوَةِ غَيرِكَ ؛ اى پسرم ! [متاع] دنيا اندك است و عمر تو كوتاه . اى پسرم ! از حسد بپرهيز ، كه در شأن تو نيست ، و از بد اخلاقى دورى كن ، كه از سرشت تو نيست ؛ چرا كه تو با آن دو ، جز به خودت زيان نمى‏رسانى ، و هر گاه خودت زيان‏رسانِ خود بودى ، زحمت دشمنت را درباره كارت كم كرده‏اى ؛ زيرا دشمنىِ تو با خودت ، زيان‏بارتر از دشمنىِ ديگرى است.(قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 )
  5. اخلاق و دین : يا بُنَيَّ ، اِجعَل مَعروفَكَ في أهلِهِ ، وكُن فيهِ طالِباً لِثَوابِ اللّه‏ِ ، وكُن مُقتَصِداً ، ولا تُمسِكهُ تَقتيراً ، ولا تُعطِهِ تَبذيراً . يا بُنَيَّ ، سَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّه‏ِ تَعالى ، ومَثَلُ الدّينِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَةِ ، فَالإِيمانُ بِاللّه‏ِ ماؤُها ، وَالصَّلاةُ عُروقُها ، وَالزَّكاةُ جِذعُها ، وَالتَّآخي فِي اللّه‏ِ شُعَبُها ، وَالأَخلاقُ الحَسَنَةُ وَرَقُها ، وَالخُروجُ عَن مَعاصِي اللّه‏ِ ثَمَرُها ، ولا تَكمُلُ الشَّجَرَةُ إلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ ، كَذلِكَ الدّينُ لا يَكمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِمِ . يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ، وإنَّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِفَّةَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِلمَ؛ اى پسرم ! كار خوبت را براى اهلش انجام بده و در آن ، از خدا پاداش بخواه . [در خرج كردن ]ميانه‏رو باش و از ترس فقر و فلاكت ، [از خرج كردنْ ]خوددارى نكن ؛ ولى ريخت و پاش هم نكن . اى پسرم ! سرور اخلاق حكيمانه ، دين خداى متعال است . مَثَل دين ، مانند درخت استوار است ؛ ايمان به خدا آب آن است و نماز ريشه‏هاى آن ، و زكات تنه آن ، و برادرى در راه خدا شاخه‏هاى آن ، و اخلاق نيكْ برگ‏هاى آن ، و بيرون آمدن از گناهان ، ميوه آن . و همان‏گونه كه درخت ، جز با ميوه پاكيزه به كمال نمى‏رسد ، دين نيز جز با بيرون آمدن از محرّمات ، كامل نمى‏گردد . اى پسرم ! هر چيزى نشانه‏اى دارد كه بدان شناخته مى‏شود . دين نيز سه نشانه دارد : پاك‏دامنى ، دانش ، و بردبارى .(قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 )
  6. ارزش دنیا : امام صادق(ع) در جایی دیگر از لقمان نقل می کند که ایشان فرمود: كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : يا بُنَيَّ ، إنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا قَبلَكَ لِأَولادِهِم ، فَلَم يَبقَ ما جَمَعوا ولَم يَبقَ مَن جَمَعوا لَهُ ، وإنَّما أنتَ عَبدٌ مُستَأجَرٌ ؛ قَد اُمِرتَ بِعَمَلٍ ووُعِدتَ عَلَيهِ أجراً ، فَأَوفِ عَمَلَكَ وَاستَوفِ أجرَكَ ، ولا تَكُن في هذِهِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ شاةٍ وَقَعَت في زَرعٍ أخضَرَ ، فَأَكَلَت حَتّى سَمِنَت فَكانَ حَتفُها عِندَ سِمَنِها ، ولكِنِ اجعَلِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ قَنطَرَةٍ عَلى نَهرٍ جُزتَ عَلَيها وتَرَكتَها ولَم تَرجِع إلَيها آخِرَ الدَّهرِ . أخرِبها ولا تَعمُرها ، فَإِنَّكَ لَم تُؤمَر بِعِمارَتِها . وَاعلَم أنَّكَ سَتُسأَلُ غَداً إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّه‏ِ عَزَّ وجَلَّ عَن أربَعٍ : شَبابِكَ فيما أبلَيتَهُ ، وعُمُرِكَ فيما أفنَيتَهُ ، ومالِكَ مِمَّا اكتَسَبتَهُ وفيما أنفَقتَهُ ، فَتَأَهَّب لِذلِكَ ، وأعِدَّ لَهُ جَواباً . ولا تَأسَ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا ، فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقاؤُهُ ، وكَثيرَها لا يُؤمَنُ بَلاؤُهُ ، فَخُذ حِذرَكَ ، وجِدَّ في أمرِكَ ، وَاكشِفِ الغِطاءَ عَن وَجهِكَ ، وتَعَرَّض لِمَعروفِ رَبِّكَ ، وجَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ ؛ ـ در بيان سفارش‏هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ: اى پسرم! مردمِ پيش از تو ، براى فرزندانشان سرمايه جمع كردند ؛ ولى نه سرمايه باقى مانْد و نه آن كسى كه سرمايه برايش جمع شده بود. همانا تو بنده‏اى اجير شده هستى كه به انجام دادن كارى مأمور شده‏اى و مزدى نيز به تو وعده داده شده است . پس به انجام دادن كارت وفادار باش و مزدت را بگير . در اين دنيا ، همانند گوسفندى مباش كه در زراعت سبزى داخل مى‏شود و آن قدر مى‏خورد كه چاق مى‏گردد و هنگام چاقى‏اش كشته مى‏شود ؛ بلكه دنيا را همانند پلى بر روى رودخانه‏اى به شمار آور كه از آن مى‏گذرى و آن را رها مى‏كنى و تا پايان روزگار ، به سوى آن باز نمى‏گردى. آن را خراب كن و آبادش نكن؛ زيرا تو مأمور آبادانى آن نيستى . بدان كه همانا تو ، فردا به هنگامى كه در پيشگاه خداوند عز و جل حاضر شوى ، درباره چهار چيز مورد سؤال قرار مى‏گيرى : جوانى‏ات را چگونه سپرى كردى؟ عمرت را چگونه گذراندى؟ مالت را از كجا به دست آوردى و در چه راهى هزينه كردى؟ بنا بر اين ، خود را براى چنين روزى آماده كن و براى اين پرسش‏ها ، جوابى فراهم كن .به خاطر آنچه از دنيا از دست دادى ، تأسف نخور؛ زيرا اندكِ دنيا دوام ندارد و زياد آن ، از بلا و گرفتارى در امان نيست. پس بر حذر باش و در كارت بكوش و پرده [ ى غفلت] را از روى خود ، كنار بزن و به كارهاى مطلوب پروردگارت مشغول باش و در دل خود ، توبه را تازه كن و پيش از اين كه مرگ ، آهنگ تو كند و درباره تو حكم براند و بين تو و خواسته‏هايت حايل شود، تو به سوى آسايش خود بشتاب .(في المصدر «سمن» وما أثبتناه من بحار الأنوار .الكافي : ج 2 ص 134 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 425 ح 19 )
  7. ارزش صبر و خوش خلقی: هم چنین امام صادق(ع) نقل می کند: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ ، وصَبِّر على مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ . يا بُنَيَّ ، إن عَدِمَكَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَكَ ، وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِكَ فَلا يَعدَمَنَّكَ حُسنُ الخُلقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخيارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ ، وَاقنَع بِقَسمِ اللّه‏ِ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، فَإِنَّما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم ؛ در بيان سفارش‏هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ: اى پسرم ! از بى‏حوصلگى و بد اخلاقى و كم صبرى ، بپرهيز ؛ چرا كه هيچ كس با اين ويژگى‏ها استوار نمى‏ماند . خو كن كه در كارهايت با وقار باشى و بر زحمت‏هاى برادران ، شكيبايى كنى ، و با همه مردم ، خوش اخلاق باش . اى پسرم ! اگر چيزى ندارى كه با آن ، صله رحم به جا آورى و بر برادرانت بخششى نمايى ، خوش‏اخلاقى و خوش‏رويى را از دست نده ؛ چرا كه هر كس اخلاقش را نيكو گرداند ، نيكان او را دوست مى‏دارند و بدان از او كناره مى‏گيرند . و به آنچه خدا قسمت تو فرموده ، قانع باش ، تا زندگى‏ات صفا يابد . پس اگر خواستى عزّت دنيا را گرد آورى ، طمع خود را از آنچه در دستان مردم است ، قطع كن ؛ زيرا پيامبران و صدّيقان ، تنها به سبب قطع طمع ، به چنان مقاماتى رسيدند .(قصص الأنبياء : ص 195 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 419 ح 14 )
  8. ادب آموزی در کودکی و آخرت طلبی: امام صادق(ع) می فرماید: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ أدرَكَ بِهِ مَنفَعَةً ، فَاتَّخِذهُ عادَةً . وإيّاكَ وَالكَسَلَ مِنهُ وَالطَّلَبَ بِغَيرِهِ ، وإن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإنَّهُ إن فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ تَضييعا أشَدَّ مِن تَركِهِ . يا بُنَيَّ ، اِستَصلِحِ الأَهلينَ وَالإِخوانَ مِن أهلِ العِلمِ إنِ استَقاموا لَكَ عَلَى الوَفاءِ ، وَاحذَرهُم عِندَ انصِرافِ الحالِ بِهِم عَنكَ ، فَإِنَّ عَداوَتَهُم أشَدُّ مَضَرَّةً مِن عَداوَةِ الأَباعِدِ بِتَصديقِ النّاسِ إيّاهُم لاِطِّلاعِهِم عَلَيكَ؛ ـ در بيان سفارش‏هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ: اى پسرم! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى‏برى. هر كه قصد ادب كند ، به [كسب بيشتر] آن اهتمام مى‏ورزد و هر كه به آن اهتمام ورزد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى‏اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، خود را به سختى اندازد ، شديدتر [و تشنه‏تر] آن را طلب مى‏كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى‏يابد . پس آن را عادت خود قرار بده و بپرهيز از اين كه در كسب آن ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، و اگر دانش نجويى ، هرگز زيانى شديدتر از ترك آن نخواهى يافت . اى پسرم ! ميان خودى‏ها و برادران اهل علم ، اگر به تو وفادارند ، اصلاح كن ، و اگر نظرشان نسبت به تو عوض شده ، از آنان بر حذر باش ؛ زيرا از آن‏جا كه مردم نظر آنان را ـ به دليل آگاهى‏شان بر تو ـ دشمنىِ آنان ، زيانبارتر از دشمنىِ بيگانگان است .(قصص الأنبياء : ص 194 ح 244 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 419 ح 13 )
  9. اخلاق فردی و اجتماعی: امام صادق(ع) فرموده است:لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : أنَا مُنذُ سَقَطتُ إلَى الدُّنيا استَدبَرتُ وَاستَقبَلتُ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . يا بُنَيَّ ، لا تَطلُب مِنَ الأَمرِ مُدبِرا ، ولا تَرفُض مِنهُ مُقبِلاً ، فَإِنَّ ذلِكَ يُضِلُّ الرَّأيَ ويُزري بِالعَقلِ . يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ في دينِكَ ، وَالصِّيانَةُ لِمُرُوَّتِكَ ، وَالإِكرامُ لِنَفسِكَ أن لا تُدَنِّسَها بِمَعاصِي الرَّحمنِ ومَساوِي الأَخلاقِ وقَبيحِ الأَفعالِ . وَاكتُم سِرَّكَ ، وأحسِن سَريرَتَكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ آمَنتَ بِسِترِ اللّه‏ِ أن يُصيبَ عَدُوُّكَ مِنكَ عَورَةً ، أو يَقدِرَ مِنكَ عَلى زَلَّةٍ ، ولا تَأمَنَنَّ مَكرَهُ فَيُصيبَ مِنكَ غِرَّةً في بَعضِ حالاتِكَ ، فَإِذَا استَمكَنَ مِنكَ وَثَبَ عَلَيكَ ولَم يُقِلكَ عَثرَةً ، وَليَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الكَثيرَ في طَلَبِ المَنفَعَة ِ، وَاستَعظِمِ الصَّغيرَ في رُكوبِ المَضَرَّةِ . يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ النّاسَ بِغَيرِ طَريقَتِهِم ، ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِم فَوقَ طاقَتِهِم ، فَلا يَزالُ جَليسُكُ عَنكَ نافِراً ، وَالمَحمولُ عَلَيهِ فَوقَ طاقَتِهِ مُجانِباً لَكَ ، فَإِذا أنتَ فَردٌ لا صاحِبَ لَكَ يُؤنِسُكَ ، ولا أخَ لَكَ يَعضُدُكَ ، فَإذا بَقيتَ وَحيداً كُنتَ مَخذولاً ، وصِرتَ ذَليلاً . ولا تَعتَذِر إلى مَن لا يُحِبُّ أن يَقبَلَ مِنكَ عُذراً ، ولا يَرى لَكَ حَقّاً ، ولا تَستَعِن في اُمورِكَ إلاّ بِمَن يُحِبُّ أن يَتَّخِذَ في قَضاءِ حاجَتِكَ أجراً ، فَإِنَّهُ إذا كانَ كَذلِكَ طَلَبَ قضاءَ حاجَتِكَ لَكَ ، كَطَلَبِهِ لِنَفسِهِ ، لِأَنَّهُ بَعدَ نَجاحِها لَكَ كانَ رِبحاً فِي الدُّنيَا الفانِيَةِ وحَظّاً وذُخراً لَهُ فِي الدّارِ الباقِيَةِ فَيَجتَهِدُ في قَضائِها لَكَ ، وَليَكُن إخوانُكَ وأصحابُكَ الَّذينَ تَستَخلِصُهُم وتَستَعينُ بِهِم عَلى اُمورِكَ ، أهلَ المُرُوَّةِ وَالكَفافِ وَالثَّروَةِ وَالعَقلِ وَالعَفافِ الَّذينَ إن نَفَعتَهُم شَكَروكَ ، وأن غِبتَ عَن جيرَتِهِم ذَكَروكَ ؛ وقتى كه لقمان پسرش را موعظه كرد ، به او گفت : «من از وقتى به دنيا آمدم ، پشت به دنيا و رو به آخرت كرده‏ام . خانه‏اى كه تو به سوى آن مى‏روى ، نزديك‏تر از خانه‏اى است كه از آن دور مى‏شوى .اى پسرم ! كارى را كه گذشته است ، پيگيرى نكن ، و كار پيشِ رو را رها نكن ؛ چرا كه آن ، انديشه را گم‏راه و خِرد را سبك مى‏گردانَد . اى پسرم ! از جمله چيزهايى كه به سبب آن ، بر دشمنت پيروز مى‏گردى ، اينها باشد : پرهيز از محرّمات ، برترى در دينت ، حفظ جوان‏مردى‏ات ، و گرامى داشتن نفْست ، به گونه‏اى كه آن را به گناهانِ خداى بخشنده و اخلاق بد و كارهاى زشت ، آلوده نسازى . رازت را پنهان كن و باطنت را نيكو گردان ؛ چرا كه تو هر گاه چنين كردى ، به سبب پوشش خداوندى ، از دستيابى دشمن به راز ، تو يا از پى‏بردن او به لغزش تو ، در امان مى‏مانى . خود را از مكر دشمن ، در امان نبين تا مبادا در بعضى از حالت‏ها فريبت دهد . پس هر گاه بر تو توانا گشت ، بر تو مى‏جهد و هيچ لغزشى را از تو نمى‏بخشد . بايد از جمله سلاح‏هايى كه در برابر دشمنت به كار مى‏گيرى ، اعلان رضايت از او باشد . در جلب منفعت ، بسيار را اندك ، و در زيان‏بينى ، كوچك را بزرگ بشمار . اى پسرم ! با مردم ، بر خلاف روش خودشان همنشينى نكن و بيش از توانشان بر آنان بار نكن كه [اگر چنين كنى ،] همنشين تو پيوسته از تو گريزان مى‏گردد و كسى كه بيش از توانش بر او بار شده ، از تو كناره مى‏گيرد و در اين هنگام ، تو تنها خواهى ماند و نه رفيقى خواهى داشت كه همدمت شود و نه برادرى كه تو را يارى رسانَد ، پس وقتى كه تنها ماندى ، خوار مى‏شوى و ذليل مى‏گردى . به درگاه كسى كه دوست ندارد عذر تو را بپذيرد و براى تو حقّى قايل نيست ، عذر نبر . و در كارهايت ، از كسى يارى نجوى ، جز از كسى كه مى‏خواهد در برابرِ برآوردن حاجت تو ، مزدى بگيرد ؛ زيرا هر گاه چنين باشد ، همان‏گونه در پىِ بر آوردن آن حاجت براى تو مى‏رود كه گويى آن را براى خودش پيگيرى مى‏كند ؛ چرا كه او پس از برآورده شدن آن براى تو ، در دنياى فانى سودى مى‏بَرد و در خانه باقىِ آخرت نيز نصيب و ذخيره‏اى خواهد داشت ، پس بدين جهت ، در برآوردن آن براى تو مى‏كوشد . برادران و يارانى كه براى خود بر مى‏گزينى و از آنان براى كارهايت يارى مى‏جويى ، بايد اهل جوان‏مردى و قناعت و خير و خرد و پاك‏دامنى باشند ؛ كسانى كه اگر سودشان دهى ، سپاست بگزارند ، و اگر از همسايگى‏شان غايب شوى ، يادت كنند» .(في المصدر : «ما» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .في بحار الأنوار : «أن تدنّسها» .في المصدر «منكم» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .قصص الأنبياء : ص 193 ح 243 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 418 ح 12 )
  10. تربیت اخلاقی : امام صادق(ع) می فرماید: ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تعالى : «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَـابُنَىَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُـلْمٌ عَظِيمٌ » ـ: فَوَعَظَ لُقمانُ لاِبنِهِ بِآثارٍ حَتّى تَفَطَّرَ وَانشَقَّ . وكانَ فيما وَعَظَهُ بِهِ … أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ سَقَطتَ إلَى الدُّنيَا استَدبَرتَ وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ إلَيكَ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ ، لا تُجادِلهُم فَيَمنَعوكَ ، وخُذ مِنَ الدُّنيا بَلاغاً ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، وصُم صَوما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صَوما يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أحَبُّ إلَى اللّه‏ِ مِنَ الصِّيامِ . يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ ، وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ ، وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّه‏ِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّه‏ِ ، وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ . يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ، فَاتَّخِذهُ عادَةً . فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ . وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ . وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيباً في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعاً أشَدَّ مِن تَركِهِ ، ولا تُمارِيَنَّ فيهِ لَجوجاً ، ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ، ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَكَ كَما تَخزُنُ وَرِقَكَ . يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه‏َ خَوفاً لَو أتَيتَ القِيامَةَ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ ، وَارجُ اللّه‏َ رَجاءً لَو وافَيتَ القِيامَةَ بِإِثمِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ لَكَ. فَقالَ لَهُ ابنُهُ : يا أبَتِ وكَيفَ اُطيقُ هذا وإنَّما لي قَلبٌ واحِدٌ ؟ فَقالَ لَهُ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، لَوِ استُخرِجَ قَلبُ المُؤمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فيهِ نورانِ ، نورٌ لِلخَوفِ ، ونورٌ لِلرَّجاءِ ، لَو وُزِنا لَما رَجَحَ أحَدُهُما عَلَى الآخَرِ بِمِثقالِ ذَرَّةٍ ، فَمَن يُؤمِن بِاللّه‏ِ يُصَدِّق ما قالَ اللّه‏ُ ، ومَن يُصَدِّق ما قالَ اللّه‏ُ يَفعَل ما أمَرَ اللّه‏ُ ، ومَن لَم يَفعَل ما أمَرَ اللّه‏ُ لَم يُصَدِّق ما قالَ اللّه‏ُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَخلاقَ تَشهَدُ بَعضُها لِبَعضٍ فَمَن يُؤمِن بِاللّه‏ِ إيماناً صادِقاً يَعمَل للّه‏ِِ خالِصاً ناصِحاً ومَن عَمِلَ للّه‏ِِ خالِصاً ناصِحاً فَقَد آمَنَ بِاللّه‏ِ صادِقا ومَن أطاعَ اللّه‏َ خافَهُ ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم يَتَّبِع رِضوانَ اللّه‏ِ فَقَد هانَ عَلَيهِ سَخَطُهُ ، نَعوذُ بِاللّه‏ِ مِن سَخَطِ اللّه‏ِ. يا بُنَيَّ ، ولا تَركَن إلَى الدُّنيا ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِها ، فَما خَلَقَ اللّه‏ُ خَلقا هُوَ أهوَنُ عَلَيهِ مِنها ، ألا تَرى أنَّهُ لَم يَجعَل نَعيمَها ثَوابا لِلمُطيعينَ ، ولَم يَجعَل بَلاءَها عُقوبَةً لِلعاصينَ .ـ در تفسير اين گفته خداى متعال : «و هنگامى كه لقمان به پسرش ـدر حالى كه او را موعظه مى‏كرد ـ گفت : «اى پسرك من ! به خدا شرك نورز ؛ چرا كه شرك ، ستمى بزرگ است»» ـ : لقمان به حكمتى چند ، پسرش را موعظه كرد ، تا [سپيده صبح ،] شكافته شد . و در موعظه او به پسرش ، چنين بود كه گفت : «اى پسرم ! از زمانى كه تو به دنيا آمدى ، پشت به آن كرده‏اى و رو به آخرت دارى ، پس خانه‏اى كه به سوى آن مى‏روى ، به تو نزديك‏تر است از خانه‏اى كه از آن دور مى‏شوى . اى پسرم ! با دانشمندان همنشينى كن و تنگاتنگ آنان بنشين ، [ولى] با آنان مجادله نكن ، كه بازت مى‏دارند . و به اندازه لازم ، از دنيا برگير ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و آن‏چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد . روزه‏اى بگير كه شهوتت را قطع كند ، و چنان روزه‏اى نگير كه از نماز ، بازت بدارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا محبوب‏تر از روزه است . اى پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن هلاك شده‏اند . پس كشتىِ خود را در دنيا ، ايمان ، بادبان آن را توكّل ، و توشه خود را در آن ، تقواى الهى قرار بده . پس اگر نجات يافتى ، در سايه رحمت خداست ، و اگر هلاك شدى ، به سبب گناهانت خواهد بود . اى پسرم ! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى‏برى . هر كه آهنگ ادب كند ، به [كسب هر چه بيشترِ] آن همّت مى‏گمارد و هر كه به آن همّت گمارد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى‏اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، به سختى بيندازد ، آن را شديدتر طلب مى‏كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى‏يابد . بنا بر اين ، آن را عادت خود قرار بده . تو جانشين پيشينيانت هستى ، و جانشين تو از آن سود خواهد برد و مشتاق ، به تو اميد دارد و ترسا ، از قدرت تو مى‏هراسد . و بپرهيز از اين كه در كسب آن (ادب) ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، حال اگر دانش را در جايگاهش نجستى ، هر آينه در برابر آخرت نيز شكست خورده‏اى . در روزها و شب‏ها و لحظاتت ، براى خودت زمانى را جهت جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو براى آن ، چيزى ضايع كننده‏تر از رها كردنِ آن نمى‏يابى . و در باره آن ، با لجوج ، بگومگو نكن و با فقيه ، مجادله نكن و با پادشاه ، دشمنى نكن و با ستمگر ، همراهى و دوستى نكن و با فاسدِ پليد و متّهم ، رفاقت نكن و دانشت را ذخيره كن ؛ همان گونه كه سكّه‏ات را ذخيره مى‏كنى . اى پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر در روز رستاخيز ، نيكىِ دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم ]از عذابش بترسى ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر در روز رستاخيز ، گناه دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم] به آمرزش او اميدوار باشى» . پسرش به او گفت : اى پدر ! چگونه مى‏توانم چنين باشم ، در حالى كه تنها يك دل دارم ؟ لقمان بدو گفت : «پسرم ! اگر دل مؤمن بيرون آورده شود و شكافته شود ، دو نور در آن يافت مى‏شود : نورى براى ترس و نورى براى اميد ، كه اگر وزن شوند ، هيچ يك بر ديگرى ، هموزن ذرّه‏اى برترى نمى‏يابد . هر كه به خدا ايمان آورَد ، سخن خدا را تصديق مى‏كند و هر كه سخن خدا را تصديق كند ، امر خدا را به جا مى‏آورد ، و هر كه امر خدا را به جا نياورَد ، سخن خدا را تصديق نكرده است . بخشى از اخلاق ، بخش ديگر را تأييد مى‏كند ؛ پس آن كه ايمانِ راستين به خدا دارد ، خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار مى‏كند و آن كه خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار كند ، هر آينه ايمان راستين به خدا دارد ، و آن كه خدا را اطاعت كند ، از او مى‏ترسد و آن كه از او بترسد ، دوستش دارد ، و آن كه دوستش داشته باشد ، از فرمانش پيروى مى‏كند و آن كه از فرمانش پيروى كند ، شايسته بهشت و خشنودىِ اوست ، و آن كه از خشنودى خدا پيروى نكند ، خشم او را بر خود آسان گردانيده است . از خشم خدا به خدا پناه مى‏بريم ! اى پسرم ! به دنيا اتّكا نكن و دلت را به آن مشغول نساز ؛ چرا كه خداوند ، هيچ چيزى را سست‏تر از آن نيافريده است . مگر نمى‏بينى كه نعمتِ دنيا را پاداش فرمان‏بُرداران قرار نداده ، و گرفتارىِ آن را كيفر نافرمانان قرار نداده است ؟!» .(في المصدر : «غني» ، والتصويب من بحار الأنوار وقصص الأنبياء : ص 194 ح 243 . وعَنَى الأَمرُ فلانا : أهَمَّهُ . ويقال : عَنى بأمر فلان (المعجم الوسيط : ج 2 ص 633 «عنا») .في بحار الأنوار : «ولا تُؤاخِيَنَّ فاسقا» بدل «ولا تصاحبنّ فاسقا نطفا» . والنَّطِفُ الرَّجُلُ المُريبُ (لسان العرب : ج 9 ص 334 «نطف») .في المصدر : « … نورين نورا للخوف ونورا للرجاء» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .تفسير القمي : ج 2 ص 163 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 )
  11. شناخت نشانه های امور و بهره مندی از آن: از امام صادق(ع) روایت است که فرمود: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ويُشهَدُ عَلَيها ، وإنّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِلمَ وَالإِيمانَ وَالعَمَلَ بِهِ . ولِلإِيمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِيمانُ بِاللّه‏ِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ . ولِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : العِلمُ بِاللّه‏ِ وبِما يُحِبُّ وبِما يَكرَهُ . ولِلعامِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاةُ وَالصِّيامُ وَالزَّكاةُ . ولِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُنازِعُ مَن فَوقَهُ ، ويَقولُ ما لا يَعلَمُ ، ويَتَعاطى ما لا يَنالُ . ولِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَظلِمُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِيَةِ ، ومَن دونَهُ بِالغَلَبَةِ ، ويُعينُ الظَّلَمَةَ . ولِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُخالِفُ لِسانُهُ قَلبَهُ ، وقَلبُهُ فِعلَهُ ، وعَلانِيَتُهُ سَريرَتَهُ . ولِلآثِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَخونُ ، ويَكذِبُ ، ويُخالِفُ ما يَقولُ . ولِلمُرائي ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ ، ويَنشَطُ إذا كانَ النّاسُ عِندَهُ ، ويَتَعَرَّضُ في كُلِّ أمرٍ لِلمَحمَدَةِ . ولِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَغتابُ إذا غابَ ، ويَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ ، ويَشمَتُ بِالمُصيبَةِ . ولِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَشتَري ما لَيسَ لَهُ ، ويَلبَسُ ما لَيسَ لَهُ ، ويَأكُلُ ما لَيسَ لَهُ . ولِلكَسلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَتَوانى حَتّى يُفَرِّطَ ، ويُفَرِّطُ حَتّى يُضَيِّعَ ، ويُضَيِّعُ حَتّى يَأثَمَ . ولِلغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : السَّهوُ وَاللَّهوُ وَالنِّسيانُ .ـ در بيان آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت ـ: پسرم ! هر چيزى ، نشانه‏اى دارد كه بدان شناخته مى‏شود و بر اساس آن ، مورد گواهى قرار مى‏گيرد ، و همانا دين ، سه نشانه دارد : دانش ، ايمان ، و عمل به آن . ايمان ، سه نشانه دارد : ايمان به خدا و كتاب‏هاى او و فرستادگانش .دانشمند ، سه نشانه دارد : شناخت خدا و شناخت آنچه مى‏پسندد و شناخت آنچه نمى‏پسندد .صالح ، سه نشانه دارد : نماز و روزه و زكات .متظاهر نيز سه نشانه دارد : با برتر از خود مى‏ستيزد ، و چيزى را مى‏گويد كه نمى‏داند ، و در پىِ چيزى است كه به آن دست نمى‏يابد .ستمگر ، سه نشانه دارد : به بالاتر از خودش با نافرمانى ، و به پايين‏تر از خودش با چيرگى ستم مى‏كند، و به ستمگران يارى مى‏رساند .منافق ، سه نشانه دارد : زبانش مخالف دلش ، و دلش مخالف كارش ، و ظاهرش مخالف باطنش است .گنهكار ، سه نشانه دارد : خيانت مى‏ورزد ، دروغ مى‏گويد ، و با سخن خودش نيز مخالفت مى‏كند .رياكار ، سه نشانه دارد : هنگامى كه تنها باشد ، تنبلى مى‏كند و هنگامى كه نزد مردم باشد ، چابك است و در هر كارى ، خود را در مَعرض ستايش ديگران قرار مى‏دهد .حسود ، سه نشانه دارد : هر گاه غايب باشد ، غيبت مى‏كند و هر گاه حاضر باشد ، چاپلوسى مى‏كند ، و به خاطر گرفتارى ، سركوفت مى‏زند .اسرافكار ، سه نشانه دارد : چيزى را مى‏خرد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى‏پوشد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى‏خورد كه لازم ندارد .تنبل ، سه نشانه دارد : تا آن جا سستى مى‏كند كه كوتاهى مى‏شود ، و تا آن جا كوتاهى مى‏كند كه ضايع مى‏سازد ، و تا آن جا ضايع مى‏سازد كه گناه مى‏كند .غافل ، سه نشانه دارد : اشتباه و سرگرمى و فراموشى .(الخصال : ص 121 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 ).
  12. ترس از خدا و دشمن: امام صادق(ع) می فرماید: كانَ فيما أوصى بِهِ لُقمانُ ابنَهُ «ناتانَ» أن قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ فَتَصرَعُهُ المُماسَحَةُ وإعلانُ الرِّضا عَنهُ ، ولا تُزاوِلهُ بِالمُجانَبَةِ فَيَبدُوَ لَهُ ما في نَفسِكَ فَيَتَأَهَّبَ لَكَ . يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه‏َ خَوفا لَو وافَيتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ اللّه‏ُ ، وَارجُ اللّه‏َ رَجاءً لَو وافَيتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ اللّه‏ُ لَكَ . يا بُنَيَّ ، حَمَلتُ الجَندَلَ وَالحَديدَ وكُلَّ حِملٍ ثَقيلٍ فَلَم أحمِل شَيئا أثقَلَ مِن جارِ السَّوءِ، وذُقتُ المَراراتِ كُلَّها فَلَم أذُق شَيئا أمَرَّ مِنَ الفَقرِ.در سفارش‏هاى لقمان به پسرش ناتان ، اين است كه به او گفت : «پسرم ! از چيزهايى كه بايد با آن ، در برابر دشمنت مسلّح شوى تا زمينگيرش كنى ، نرمى با او و اظهار خشنودى از اوست ؛ ولى با كناره‏گيرى ، خود را از او دور نكن ، كه رازت براى او آشكار مى‏شود و براى [سرنگونىِ ]تو تدارك مى‏بيند .پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر با نيكىِ دو جهان به او برخوردى ، [باز هم ]بترسى كه خدا كيفرت دهد ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى ، [باز هم] اميدوار باشى كه خدا تو را بيامرزد .پسرم ! صخره بزرگ و آهن و هر بار سنگينى را بر دوش كشيدم؛ ولى چيزى سنگين‏تر از همسايه بد، بر دوش نكشيدم. همه تلخى‏ها را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ‏تر از فقر نچشيدم» .(الأمالي للصدوق : ص 766 ح 1031 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 413 ح 3)
  13. عمر و بهره از دنیا : امام کاظم (ع) نیز از لقمان حکیم نقل می کند: كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ ، وقَد غَرِقَ فيها جِيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه‏ِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّه‏ِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ ـ يا بُنَيَّ ـ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِيا! يا بُنَيَّ ، كَيفَ لا يَخافُ النّاسُ ما يوعَدونَ ، وهُم يَنتَقِصونَ في كُلِّ يَومٍ ، وكَيفَ لا يُعِدُّ لِما يوعَدُ مَن كان لَهُ أجَلٌ يَنفَدُ . يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ فيها بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، وصُم صِياما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صِياماً يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أعظَمُ عِندَ اللّه‏ِ مِنَ الصَّومِ .لقمان پيوسته به پسرش مى‏گفت : «پسرم ! دنيا درياست و در آن ، گروه‏هاى بسيارى غرق شده‏اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، پروا كردن از خداى تعالى ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتى‏ات توكّل باشد ، تا ـ پسرم! ـ شايد نجات پيدا كنى ؛ هر چند من گمان ندارم كه نجات‏يابنده باشى .پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده داده شده‏اند ، نمى‏ترسند ، در حالى كه هر روز ، از [عمر] آنان كاسته مى‏شود ؟! و چگونه كسى كه اجلِ پايان‏پذيرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ، مهيّا نمى‏گردد ؟!پسرم ! از دنيا به اندازه نياز ، بر گير و چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و چنان روزه بگير كه شهوتت را قطع كند و روزه‏اى نگير كه از نماز ، بازت دارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگ‏تر است» .(قصص الأنبياء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 10)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا