مفهوم جاهليت در قرآن
جهل در لغت مقابل علم است، چيزى كه هست از آن جايى كه مردم احساس مى كنند كه هر عملى كه از آنان صادر مى شود از روى علم و اراده ى شان صادر مى شود،
و چون اراده همواره ناشى از نوعى حبّ و شوق است، چه اين كه فعل به حسب نظر عُقلا عقلى باشد كه بايد در مجتمع صادر شود و يا فعلى باشد كه از نظر اجتماع نبايستى صادر شود و آن هايى كه در مجتمع عقل مميّز دارند اقدام به عمل زشت نمى كنند و عملى كه نزد عقلا سزاوار نيست انجام نمى دهد، از اين رو درك و اعتقاد برايشان حاصل مى شود كه هر كس با انگيزه ى هواى نفس و دعوت شهوت با غضب مرتكب اين گناهان و اعمال زشت بشود، در حقيقت واقعيت و حقيقت امر برا او پوشيده مانده، و كوران برخاسته ى در دلش چشم عقلش را كه مميّز ميان خوبى ها و بدى هاست پوشانده، و يا به عبارت ديگر او را دچار جهلش ساخته است، و به همين جهت مردم در عرف و اصطلاح خود چنين كسى را جاهل مى نامند، هر چند كه با نظر دقيق و علمى خود اين درك نوعى علم است، ولى از آن جايى كه علم گنه كار به زشتى گناه و علّت زشتى و مذموم بودن گناه، خاصيت و اثر علم را ندارد، چون او را از وقوع در قبح و شناعت باز نداشت، بنابراين بود و نبود اين دانش يكسان شمرده شده است.
پس گنه كار در عرف و اصطلاح مردم «جاهل» است. از اين رو مردم حتى يك انسان جوان و كم تجربه را ـ هر قدر هم با سواد باشد ـ به خاطر غلبه ى هوى و هوس جوانى او و ظهور عواطف و احساسات دور و درازش جاهل مى خوانند; و باز به همين جهت است كه مردم، افرادى كه مرتكب كارهاى زشت مى شوند و از عمل خود شرمسار نيستند و از پيروى هوى و هوس و عواطف نا به جاى خود خجل نمى شوند، جاهل مى نامند، بلكه حتى او را معاند و مرتكب عمدى و مانند آن مى نامند.
پس جهالت در اعمال زشت تنها در صورتى است كه مرتكب آن دستخوش كوران هوى و هوس و شهوت و غضب شده باشد و اما در صورتى كه به انگيزه ى عناد با حق مرتكب آن شده باشد او را جاهل نمى نامند.[1]
[1]. ترجمه الميزان، ج 6، ص؟؟.