اجتماعیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

مشارکت در نظارت بر عملکرد دولت

samamosبی گمان یکی از اهداف میانی آفرینش و خلافت انسان در زمین، ایجاد فرصت های برابر رشد و کمال با بهره گیری از همه امکانات و استعدادهای موجود در زمین است. از این روست که خداوند یکی از اهداف میانی آفرینش انسان از زمین را ایجاد علقه میان انسان و زمین و استعمار و آبادانی آن دانسته است تا به این روش هر کسی بر اساس مسئولیت های شخصی واجتماعی گام در راستای خلافت ربوبی بر دارد و دیگران را به کمال شایسته و بایسته از راه راهنمایی و یاوری برساند.

نظام ولایی در اندیشه سیاسی اسلام

بر این اساس است که نظام های اجتماعی چون دولت و دیگر نهادهای همانند شکل می گیرد و توانایی های مردم در شکل و قالب اجتماعی گرد آوری شده و به نوعی جهش کیفی به عزت و اقتدار تبدیل می شود که هرگونه موانع را از پیش روی بهره گیری از استعدادهای شخصی و اجتماعی بر می دارد.

اصولا از نظر اسلام به سبب این که قدرت به شکلی از اسمای مستاثر و خاص خداوند است و همانند کبر تجلی و ظهور آن در انسان نوعی ضد کمال شمرده می شود،‌ مفهوم عزت جایگزین آن شده است که بیانگر نوعی اقتدار با خاستگاه الهی و حضور و ظهور موثر اراده و مشیت الهی در عملکردها می باشد. از این روست که در مفاهیم سیاسی قرآن برای جامعه و دولت آرمانی و سالم ، عزت خواهی به عنوان هدف مورد توجه و تاکید قرار گرفته است.

با این همه نهادهای اجتماعی به سبب تراکم بی اندازه قدرت خواسته و ناخواسته راه به جایی می برند که از آن به ظلم و جور یاد می شود. به این معنا که تراکم قدرت در نهادهای اجتماعی به ویژه دولت و حکومت موجب می شود که دولت به جای عزت خواهی به قدرت گرایی کشانده شود.

در نظام سیاسی اسلام که از آن به نظام ولایی یاد می شود، از آن جایی که در راس حکومت و دولت، حاکمانی قرار دارند که از عصمت برخوردار می باشند و از ناحیه خداوند به انتصاب و یا انتخاب فرد منتصب از سوی خداوند،‌ امور ملت و امت را به دست گرفته اند،‌ می توان امید آن را داشت که از ظلم و جور خبری نیست و همه اراده ها در مسیر وظایف و اهداف می باشد.

با این همه در همین نظام سیاسی ولایی نیز مراتب پایین تر،‌ به سبب آن که از میان افراد جامعه انتخاب شده و مناصب را در اختیار می گیرند، به سبب تفاوت ها و تمایزهای تقوایی احتمال انحراف از حق و گرایش به جور و ظلم دارند و این گمان به نسبت به مراتب پایین تر تقویت می شود که برای دست یابی به خواسته های شخصی و قومی و جناحی از مسئولیت خویش بهره داری نادرست کرده و آن را از جاده حق و حقیقت بیرون رانند. از این روست که اصل نظارت در نظام سیاسی ولایی به عنوان یکی از اصول اساسی مشارکت مردمی در حوزه سیاسی واجتماعی تعریف و نهادینه شده است.

از این روست که در نظام سیاسی اسلام ، نظارت به شکلی تعریف و تبیین شده است که از آن به ولایت متقابل یاد می شود.

نظارت ، ولایت متقابل

نظارت در همه اشکال و ابعاد آن ،‌ در حوزه امر به معروف و نهی از منکر ، ساماندهی و تعریف و نهادینه شده است. امر به معروف و نهی از منکر که یکی از اصول اساسی اسلام به ویژه درحوزه امور وعلوم اجتماعی است ناظر به رفتارهای اجتماعی شخص و گروه می باشد.

در این نظام اجتماعی ،‌ هر کسی نه تنها وظیفه دارد تا اهل ایمان و حق باشد و به کارهای نیک و رفتارهای هنجاری بپردازد و از ناهنجاری ها و منکرات پرهیز کند و پسندیده های عقلانی و عقلایی و شرعی را عمل و تقویت نماید، بلکه بر اوست تا دیگران را نیز به حق بخواند و آنان را به عمل اجتماعی درست و هنجاری دعوت کرده و از نابهنجاری ها بازدارد تا به این راه و روش خود را از خسران و زیان برهاند.(سوره عصر)

در نظام حقوقی و فقهی اسلام هر حقی در بردارنده وظیفه و مسئولیتی و هر وظیفه ای نیز شامل حقی است. از این روست که هماره از وظیفه و حق امر به معروف و نهی از منکر سخن به میان آمده و نظارت همگانی به عنوان حق و وظیفه تعریف و تبیین شده است.

این مساله از آن جا تقویت می شود که در نظام اجتماعی اسلام، روابط میان افراد و گروه ها و طبقات اجتماعی در نظام ولایی اجتماعی تعریف و تبیین می شود. به این معنا که هر یک از افراد و گروه های جامعه، نسبت به دیگری از ولایت محبت و ولایت اطاعت و ولایت تبعیت برخوردار می باشند. به این معنا که هر کسی در جامعه می بایست خود را برادر دیگری بداند و به او محبت نموده و در کارها او را یاری رسانده و براساس مشارکت و تعاون و همدلی امور زندگی فردی و اجتماعی را به سامان برساند. این مساله تا آن جا پیشرفته است که در روایات برادر ایمانی را کسی دانسته است که بتواند نیازهای مالی خویش را از سرمایه و مال برادر دینی بردارد بی آن که به وی اطلاع دهد؛ زیرا شخص مومن همه هستی را ملک خدا می داند و خود را امین چیزهایی می شمارد که خداوند به نام خیر به او بخشیده و اعطا نموده است.

ولایت مومن دراطاعت به این معناست که هر کسی می بایست دیگری را نماینده وخلیفه الهی در مقام ربوبیت طولی بداند و از او اطاعت نماید ؛ زیرا هر کسی می تواند نسبت به دیگری کارهای را انجام دهد که خود از عهده آن بر نمی آید و در اندیشه او نمی گنجد. چنان که ولایت تبعیت آن است که شخص پیروی از رفتارهای هنجاری شخص دیگر را اصل بداند و گام در جای پای او گذارد و در مسیری که شخص رفته حرکت و برخلاف آن گام بر ندارد تا جامعه دچار تشتت و اختلاف شود.

این معنا در روایات اسلامی به شکل " کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته ؛‌ هر کس از شما فرمانده دیگری و مسئول از اعمال زیردستان می باشد، بیان شده است. این بدان معنا خواهد بود که ولایت هر کسی نسبت به دیگری ولایت متقابل است.

اما از آن جایی که ولایت متقابل ممکن است نوعی تضاد و اختلاف را سبب شود آن را مشروط به اصل مهم ساخته است که اصل تقوا می باشد. بر این اساس کسانی که دارای تقوا به ویژه درحوزه اجتماعی و رفتاری هستند مقدم می باشند؛ زیرا " اکرمکم عندالله اتقاکم ؛‌ گرامی ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست" ، به معنای آن خواهد بود که ملاک و معیار تقدم در اندیشه توحیدی تقواست و کسی که در رفتارهای اجتماعی خویش می کوشد تا از همه نابهنجاری های اخلاقی و حقوقی عقلانی و عقلایی و شرعی پرهیز کند و به آن حتی نزدیک نشود ، بی گمان فردی قابل اعتمادتر برای پیروی و تبعیت است تا فرصت رشد و کمال را برایش فراهم آورد.

از آن چه گفته شد می توان به دست آورد که ولایت کسانی که تقوای ایشان کامل تر و قوی تر می باشد و در زندگی از کوچک ترین و ساده ترین نابهنجاری های پرهیز می کند ،‌ ولایتی قوی تر و اطاعت و تبعیت از آنان لازم تر و ضروری تر می باشد.

بر این اساس ولایت متقابل می تواند شکل و معنای دیگری پیدا کند و مدیریت اجتماعی و سیاسی نظام ولایی با نظارتی دقیق تر و کارآمدتر خود را نشان دهد؛ زیرا کسانی که از تقوای کامل تری برخوردار می باشند ، به سبب خوف و خشیت از مقام جلال و عظمت وعزت الهی جز از خدا ترس و واهمه ای ندارند و با هر کسی که به منکرات و ناهنجاری ها رو می آورند ویا آن را دامن می زنند به شدت برخورد می کنند و به مصلحت سنجی های واهی گرفتار نمی آیند و سخن حق را چنان که هست می گویند و عمل می کنند. از این روست که در روایات اسلامی و ایات قرآنی ، شجاعت به عنوان یکی از اصول در فرماندهی و مرجعیت و مانند آن مطرح شده است؛ زیرا شجاع انسان عاقل و عاملی است که تنها از خدا هراسان و خوفناک است و از غیر او در هر مقام و پست ومنصبی نمی هراسد.

در توقيع شريف حضرت ولي عصر(عج) آمده است: «من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لأمر مولاه؛ فللعوام أن يقلّدوه؛ هر كدام از فقها كه نفس خويشتن را نگاه دارد، و حافظ دينش باشد، و با هوا و هوس خود مخالفت كند، و از فرمان مولايش اطاعت كند، بر عموم مردم واجب است كه از او تقليد كنند.»( بحارالانوار، ج2، ص88، روايت 12.)

در این توقیع شریف مراد از «صائناً لنفسه» کسی است که از لحاظ عمل و فروع انسانی کامل و اهل تقوا باشد ؛‌زیرا صیانت نفس جز از راه تقوا به دست نمی آید و این همان معنای تقوای در عمل است ؛ چنان که مراد امام (ع) از «حافظاً لدينه» يعني این که شخص از جهت عقيده و اصول هرگز کاری نکند که دین وی در خطر افتد و یا به خاطر رضای اهل قدرت و زر و زور دین را کناری نهد، هم چنین مراد امام از «مخالفاً لهواه، مطيعاً لأمر مولاه» آن است که شخص مخالف هوا و هوس خود، و مطيع فرمان مولايش باشد، نه آن که مطیع امر غیر خدا و رسول (ص) و امام (ع) باشد و در حقیقت مطیع و فرمان بر« لأمر غيره» (نه فرمان غير خدا) باشد.

اگر در نظام ولایی اسلام چنین افرادی ، نظام سیاسی و اجتماعی را مدیریت و تدبیر کنند ،‌ امید آن است که جامعه به سوی اهداف عالی و متعالی خویش حرکت کند. با این همه شرایط به اسباب و علل درونی و بیرونی دگرگون می شود و کسانی از تراکم قدرت به جایی اندیشه عزت می کوشند تا جیب های خود و جناح و خانواده و بستگان خویش را پر کنند. این جاست که نظارت مردمی در شکل مشارکت رسمی امت بر عملکرد دولت معنا و مفهوم می یابد. در این نظارت هر شخصی از امت که شهروند اسلام شمرده می شود از حق برابر برای نظارت و نهی از منکر و امر به معروف برخوردار می باشد و دولت مردان نمی توانند کسانی را که به حق می خوانند و از منکر و زشتی ها باز می دارند مواخذه کرده ویا بازداشت کنند.

شرایطی که پیامبر(ص) در عصر خود نهادینه کرده بود به گونه ای بود که دو خلیفه اول و دوم نتوانستند بر خلاف سیره و روش پیامبر (ص)دراین بخش حرکت کنند ؛‌زیرا هنوز جامعه طعم و مزه عدالت نبوی را دردهان و دل داشت. این گونه است که در زمان خلیفه اول در نظام سیاسی حتی غیر ولایی ،‌براساس همان شیوه و سیره پیامبر(ص) خطاب به خلیفه می گوید: اگر به خلاف روی با همین شمشیر آخته تو را راست می کنم. در برخی از منابع روایی آمده است که مخاطب این جمله عمر بن خطاب خلیفه دوم بوده است که به وی گفته شد: «اگر كج رفتى با شمشير تو را راست‏ خواهيم كرد» . به هر حال آن چه مهم است این که شیوه نظارتی و مشارکت دهی پیامبر(ص) در نظام ولایی به گونه ای بود که حتی در نظام غیر ولایی و دولت انحرافی پس از وی دولتمردان امکان تخلف را نداشتند. البته این مساله در زمان عثمان دگرگون شد و هر گونه انتقادی همراه با تبعید و شکنجه و مانند آن همراه بوده است؛‌چنان که در روایات و گزارش های تاریخی بسیاری از تبعید چند باره ابوذر سخن به میان می آید و این که به دستور مشاور یهودی عثمان حتی ابوذر شکنجه و به تازیانه های سخت نوازش می شود که چرا سخن حق گفته و دولت و دولتمردان را از نابهنجاری ها و خیانت ها و تصرف بی جا در بیت مال المسلمین باز داشته است.

علت تبعيد شدن ابوذر بشام اين بود كه عثمان اموال زيادى به بنى اميه ميداد چنانكه بمروان بن حكم و زيد بن ثابت زياده از صد هزار دينار از بيت المال مسلمين بخشش نمود ابوذر وقتى اين مطلب را شنيد بآواز بلند اين آيه را تلاوت نمود:و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم‏بعذاب اليم.

چون عثمان از اين ماجرا خبر يافت نسبت بابوذر بسيار خشمگين شد و در مجلسى كه جمعى حضور داشتند از مردم پرسيد آيا جائز است كه والى از بيت المال مسلمين چيزى بعنوان قرض بديگرى پردازد؟كعب الاحبار گفت اشكالى ندارد!ابوذر رو بكعب الاحبار نمود و گفت:يا بن اليهوديتين أتعلمنا ديننا؟ (اى پسر مرد و زن يهودى دين ما را تو بما ياد مي دهى؟) و با عصائى كه در دست داشت چنان بر سر كعب الاحبار كوبيد كه سرش شكست بدينجهت عثمان او را از مدينه اخراج نموده و بشام فرستاد و چنانكه گفته شد در شام نيز از عثمان و معاويه بدگوئى ميكرد تا معاويه مجبور شد كه او را زندانى كند و در اين مورد نامه‏اى به عثمان نوشت كه ابوذر مردم را عليه تو تحريك ميكند عثمان در پاسخ معاويه دستور داد كه او را سوار يك شتر بى جهاز كن و با زجر و شكنجه بسوى ما بفرست معاويه نيز چنين نمود و ابوذر را روانه مدينه كرد (منتخب التواريخ ص .176) .

چون ابوذر نزد عثمان آمد عثمان گفت شنيده‏ام كه در شام بلوا مي كنى و عليه من سخنها ميگوئى ابوذر گفت هر چه گفته‏ام حق بوده است عثمان بر آشفت و گفت اصلا ترا به اين كارها چكار؟ابوذر گفت: من يكى از مسلمين هستم و به وظيفه خود از نظر امر بمعروف و نهى از منكر عمل مي كنم .

چون عثمان در مقابل ابوذر ياراى مجادله نداشت او را از خود راند و بربذه تبعيد نمود و حتى بمروان دستور داد كه مراقبت كند هيچكس از اهل مدينه هنگام خروج ابوذر او را مشايعت و توديع نكند مردم نيز از ترس باز خواست او را مشايعت نكردند ولى على عليه السلام و چند نفر از بنى هاشم او را در آغوش گرفته و توديع نمودند. ابوذر نيز پس از رسيدن بربذه و مدتى توقف در آنجا دار فانى را بدرود گفت.

این در حالی است که ابوذر غفارى صحابى بزرگوار رسول خدا(ص)است که از نظر سابقه در اسلام به گفته بسیارى از مورخین، چهارمین یا پنجمین نفر بود که ایمان آورده و مسلمان شد ، و در راه تبلیغ اسلام کتک ها خورد و شکنجه‏ها دید، و نزدیک‏ بود در این راه جان خود را ببازد و زیر ضربات تازیانه دشمنان اسلام جان دهد ، و از نظر زهد و تقوى و ورع و علم و درستى، نمونه و ضرب المثل بود تا آنجا که به تواتر از رسول خدا(ص)نقل شده که درباره‏اش فرمود: «ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبراء على ذى لهجة اصدق من ابى ذر، من سره ان ینظر الى زهد عیسى بن مریم فلینظر الى ابى‏ذر…» آسمان سایه نیافکنده و زمین بر خود نگرفته شخصى را که راستگوتر از ابى‏ذر باشد، هر کس دوست دارد که به زهد عیسى بن مریم بنگرد، به ابى‏ذر بنگرد…

و نیز از رسول خدا(ص)به تواتر نقل شده که فرمود: «ان الله عز و جل امرنى بحب اربعة و اخبرنى انه یحبهم: على و ابوذر و المقداد و سلمان…» ؛ به راستى که خداى عز و جل به دوستى و محبت چهار تن مرا مامور ساخته و به من خبر داده که او نیز آنها را دوست مى‏دارد: على، ابوذر، مقداد، سلمان.

و نیز درباره‏اش فرمود: «الجنة تشتاق الى ثلاثة: على و عمار و ابوذر…» ؛ بهشت مشتاق سه نفر مى‏باشد: على و عمار و ابوذر.( زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام ؛سید هاشم رسولى محلاتى؛ ص 99 تا 451)

نظارت بر عملکرد و کارآمدی دولت

دولت اسلامی موظف است که در برقراری نظم و امنیت و دفاع از جان و مال مردم (بقره آیات 246 و 251 و یوسف آیات 99 و 101) حفظ و ایجاد وحدت جامعه (نساء آیه 59) تدبیر امور اقتصادی و برنامه ریزی و محاسبه و پیش بینی (نساء آیه 53 و یوسف آیه 55 و یوسف آیه 47 و 48) و مهار تولید و توزیع ارزاق عمومی (یوسف آیه 47) و حفظ کشاورزی ( بقره آیه 205) و حفظ نیروی انسانی و ماهر (بقره آیه 205 و گردآوری و تقسیم صدقات و تعیین کارگزاران برای آن (توبه آیه 60) و رعایت حق و داوری در میان مردم (ص آیه 26) و بازداشت از اذیت و مجازات بی گناهان (یوسف آیات 78 و 79) و مبارزه با ظلم و نیز کاهش مجازات برخی از مجرمان به ویژه اقشار پایین دست جامعه و مهر و محبت کردن در حق ایشان و سبک بار ساختن قوانین و مقررات اجتماعی (کهف آیات 87 و 88) تلاش کند.

آیه 75 سوره نساء نیز بیان می دارد که اندیشه نظام ولایی اسلام در درون مرزهای خود اسیر و محدود نمی شود و می بایست یکی از مهم ترین وظایف و اهداف دولت را نجات و رهایی مستضعفان جهان از سلطه ظالمان و ستمگران قرار داد.

حال اگر دولت و نظام اسلامی به هر یک ا ز این اهداف و مسئولیت ها توجه داشت و عمل کرد می توان گفت که دولت از کارآمدی برخوردار می باشد و مشروعیت سیاسی و مقبولیت اجتماعی وی نیز تضمین می شود ولی اگر این گونه عمل نکرد می بایست بازخواست شود.

از این رو لازم است که نظارت همگانی بر همه وظایف و مسئولیت های دولت اعمال شود و اجازه داده نشود که دولت برخلاف اهداف و وظایف گام بردارد و در حق هر یک از آن ها کوتاهی نماید.

سخن از نظارت همگانی بر اساس آیات قرآنی بسیار است و سیره و عملکرد امام حسین (ع) و دیگر امامان به خوبی نشان می دهد که در هر شرایطی می بایست نظارت همگانی بر عملکرد دولت حتی دولت نظام ولایی را اجرایی کرد و در حق اعمال مشارکت کوتاهی ننمود.

این ها بخشی از مطالب در این حوزه است و امید است با واکاوی به ویژه در آیات و روایات و نهج البلاغه و سیره عملی نظریه کاملی درباره دولت در نظام ولایی اسلام به دست داد. به امید آن روز.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا