اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

مسؤوليت پذيرى و پذيرش اشتباه

«هر انسانى مسؤول عمل خود است». اين گزاره اى است كه بسيار به كار مى رود و به عنوان يك كبراى منطقى در استدلال هاى روزمره استفاده مى شود. بنابراين همه پذيرفته اند كه به عنوان انسان هاى خردمند نه تنها پاسخگوى اعمال خود باشند بلكه بازتاب و پيامدهاى آن را نيز بپذيرند. از اين رو، مسؤوليت، مسؤوليت پذيرى و مسؤوليت گريزى از مفاهيم اجتماعى با ظرفيت هاى بالاى در برگيرندگى است.

اگر رفتار اجتماعى خود را بررسى و تحليل كنيد مى بينيد كه تركيبى از اعمال بسيارى است كه پيامدهاى مثبت و منفى اى نيز به دنبال خود دارد; و در پس هر رفتارى ـ اعم از گفتار و كردار ـ اين جمله ها را در صورت اشتباه به شما مى گويند: «مقصر خود شما هستيد» و «بايد مسؤوليت پذير باشيد و نتيجه آن را نيز بپذيريد»; و اگر خواستيد كار خود را توجيه كنيد و از زير بار مسؤوليت بگريزيد به شما خواهند گفت: «توجيه اشتباه خود اشتباه است». پس اشتباه نخست خود را بپذيريد و در انديشه تكرار آن نباشيد بلكه با پذيرش مسؤوليت و پيامدهاى آن از تكرار اشتباه نيز جلوگيرى نماييد. انسانِ مسؤوليت گريز مى كوشد تا خودش را تافته اى جدا بافته اى فرض كند و معيارهاى كلى و عمومى را درباره خود صادق نداند. تا زمانى كه بگوييد: «حوزه ى من متفاوت است» هرگز به ارزيابى درست خود اقدام نمى كنيد و اشتباهات خود را تصحيح يا كاهش نخواهيد داد.

اكنون به پرسش اصلى باز گرديم تا ببينيم اين «مسؤوليت چيست» و «اشتباهى» كه مى گوييم بر چه پايه و معيارى است؟ آيا معيارى براى ارزيابى وجود دارد كه بر پايه آن درست از نادرست تشخيص داده شود و سپس حكم به اشتباه يا درستى و نادرستى عملى شود؟

پيش از پاسخ به اين پرسش ها نيازمند به يك مقدمه تحليلى درباره رفتار آدمى هستيم تا بر پايه آن، مسأله «مسؤوليت» و مفهوم «اشتباه» روشن شود; بنابراين مى گوييم كه حركات گوناگون و متنوعى كه از ما سر مى زند بر دو دسته است: دسته اى ارادى و گروهى غير ارادى، تنها زمانى ما اين حركات را «عمل» مى ناميم كه به نوعى به اراده و خواست ما بستگى داشته باشد; يعنى حركات ارادى خود را «عمل» مى ناميم ولى حركاتى چون سلامتى، بيمارى، بلوغ و ديگر حركاتى را كه انجام مى دهيم و به اراده ما بستگى ندارد، آن ها را عمل نمى شماريم.

«عمل» حركات يا كارى است كه انسان به «اراده» انجام مى دهد و اختيار آن در دست اوست. اين اراده كه پيش از عمل قرار دارد، خود به چيز ديگرى بستگى دارد كه ما آن را «انگيزه» مى ناميم. اراده يك عمل هنگامى در ما پيدا مى شود كه ما آن عمل را به خاطر اين كه مى دانيم كمالى است و نفع و خيرى براى ما دارد كه مى خواهيم انجام مى دهيم; يعنى فوايد، نفع، خير و كمالى كه در يك عمل است، همان ما را وادار مى سازد كه به انجام آن عمل اقدام كنيم. بنابراين اين امور، «سبب» در فاعليت كننده عمل است; يعنى آن ما را به سويى مى برد كه نام فاعل و عامل بر ما صدق مى كند.اين امور همان است كه ما آن را «غايت» و غرض فاعل از فعل مى ناميم; و بحث هاى فلسفى به طور قطع ثابت كرده كه فعل به معناى اثرى كه از فاعل صادر مى شود ـ چه فعل ارادى و چه غير ارادى ـ ممكن نيست بدون «غايت» باشد. اين غايت همان چيزى است كه عقلاى جهان و خردمندان آن را «مصلحت» مى دانند.

بنابراين «مصلحت» عبارت از همين است كه فعلى از افعال طورى باشد كه انجام آن مشتمل بر «خير» است و عقلا و اجتماع انسانى آن را «باعث و محرك فاعل» بداند. اين مصلحت است كه باعث مى شود تا فاعل فعل را متقن و بى عيب انجام دهد و خردمندان فاعل را حكيم بدانند.

ناگفته معلوم است كه «مصلحت» و«غايت» از وجوه فعل است و پيش از وجود فعل و تحقق آن، وجودى ندارد و اگر مى گوييم «مصلحت» علت وجود فعل است ـ با اين كه علت بايد پيش از معلول موجود باشد ـ براى اين است كه مقصود ما از مصلحت، وجود ذهنى و علمى آن است نه وجود خارجى; به اين معنا كه وقتى مى خواهيم فعلى را انجام دهيم پيش از عمل، صورتى علمى و ذهنى از نظام حاكم در خارج و قوانين كلى و جارى در آن نظام و اصول منتظم و حاكمى كه حركات را به سوى غاياتش و افعال را به سوى اغراضش مى كشاند، گرفته ايم; و نيز از راه تجربه، روابطى ميان اشياى عالم به دست آورده ايم، و جاى هيچ ترديدى هم نيست كه اين نظام علمى تابع نظام خارجى و مترتب بر آن است.

پس هر فاعل صاحب اراده، همه سعى و تلاشش اين است كه حركات مخصوص خود را كه ما نام آن را فعل مى گذاريم، طورى انجام دهد كه با آن نظام علمى كه صورت علمى اش را در ذهن دارد وفق دهد، و مصالح و محاسنى را كه در آن صورت علمى در نظر گرفته به وسيله فعل خود تحقق دهد، و خلاصه اراده خود را بر آن اساس پايه گذارى كند، كه اگر توانست فعل را با آن مصالح وفق دهد، و آن را تحقق بخشد حكيم است، و مى گوييم عملى متقن انجام داده و اگر خطا رفت و به آن مصالح نرسيد، حال چه به خاطر قصور و كوتاهى او باشد و يا تقصيرش، او را حكيم نمى خوانيم بلكه آدمى بيهوده خواه، جاهل و مانند آن مى ناميم.

بنابراين وقتى حكمت صفت فعل كسى مى شود كه فعل او با نظام علمى او منطبق و نظام علمى اش درست از نظام خارجى گرفته شده باشد; و معناى مشتمل بودن فعل بر او مصلحت اين است كه فعل او با صورت علمى و ذهنى اش كه از خارج در ذهن ترسيم شده مطابقت كند. پس در حقيقت حكمت، صفت ذاتى خارج است; چيزى كه هست اگر فاعلى را حكيم و فعلش را مطابق حكمت مى ناميم، به خاطر اين است كه فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است; و هم چنين اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مى ناميم، باز به خاطر اين است كه مطابق صورت علمى، و صورت علمى مطابق با خارج است.

البته اين مطلب در افعالى تمام است كه منظور از آن فعل، مطابقت با خارج باشد، مانند افعال ارادى ما; و امّا آن افعالى كه خود خارج است ـ مانند افعال خداوند ـ آن ديگر نفس حكمت و عين آن است، نه اين كه در صورتى كه مطابق با چيز ديگر باشد، حكمت مى شود. پس اين كه مى گوييم، فعل خدا مشتمل بر مصلحت است، معنايش اين است كه متبوع مصلحت است، نه اين كه تابع مصلحت باشد كه مصلحت خداى را بر انجام آن دعوت و وادار كرده باشد.

امّا در غير خداوند; هر فاعل ديگرى، مسؤول در فعل خود است كه چرا چنين كردى؟ براى همين موظف است فعل خود را با نظام خارجى تطبيق دهد و البته به آن طورى كه خود او فهميده است ـ و در پاسخ كسى كه مى پرسد: چرا چنين كرده اى؟ به علت و وجه مصلحت و خيرى كه وى را وادار به آن كرده اشاره و استدلال نمايد.

بنابراين نبايد كارش را توجيه كند بلكه به اشتباهى كه كرده نيز اقرار كند و بگويد كه اشتباه موجب شد تا عملى را درست ارزيابى كند، در حالى كه چنين نبوده است. اين همان مسؤوليت پذيرى است كه انسان بايد از خود نشان دهد خداوند مى فرمايد:«لايسئل عما يفعل و هم يسئلون; (انبياء/ 23) خداوند از آن چه مى كند سؤال نمى شود و آنان سؤال مى شوند».

امّا چرا خداوند سؤال نمى شود; زيرا براى افعال خداوند، نظامى خارجى نيست تا با آن نظام تطبيق داده شود، چون فعل خدا، همان خارجيت و خود نظام خارجى است كه هر حكيمى فعل خود را با آن تطبيق مى دهد، و غير اين نظام خارجى نظام ديگرى نيست تا خداوند فعل خود را با آن تطبيق دهد; و فعل خدا همان عالم خارج است كه صورت علمى و ذهنى آن هر فاعلى را وادار به عمل نموده، به سوى انجام آن به حركت در مى آورد و غير اين خارج، خارجيت ديگرى نيست تا صورت علمى آن خداى تعالى را به فعل «خلقت عالم» واداشته باشد.]الميزان، طباطبايى، ترجمه موسوى همدانى، انتشارات اسلامى، ج 14، ص 381.[

به هر حال انسان به عنوان يك موجود داراى اراده و اختيار مى بايست اعمالش را چنان انجام دهد كه با نظام اصلح و مصالح هستى هماهنگ باشد. تدبير به معناى آن است كه پيش از عمل به پيامدهاى عمل خود بينديشد و بر پايه اهداف كلان و حوزه ى مسؤوليت خود حركت نمايد و در صورت اشتباه در تطبيق يا اشتباه در ارزيابى و تدبير، مسؤوليت عمل خويش را بپذيرد و آن را توجيه ننمايد. پذيرش اشتباه او را آماده مى سازد تا در عمل به سوى مسؤوليت پذيرى نه مسؤوليت گريزى حركت نمايد و به اين باور برسد كه مسؤول عمل و نيز پيامدهاى احتمالى آن باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا