سیاسیمعارف قرآنی

مرزهاي ملي گرايي

مليت در زباني عربي به اجتماعات فكري اطلاق مي شود و به واژه امت نزديك است، با اين همه تفاوت هاي معنايي لطيف و ظريفي ميان آن ها وجود دارد.

در كتب عربي وقتي از ملل و نحل سخن به ميان مي آيد به معناي گروه هاي فكري و مذهبي و نيز بيان عقايد وتفكرات آنان مي باشد. اما در كاربردهاي فارسي دوره معاصر، ملت به معناي جامعه اي همگون از نظر فكري، جغرافيايي و سرزميني، زباني، فرهنگي، قومي و نژادي مي باشد.

 

هرچند كه ملي گرايي يك واقعيت است ولي نمي تواند به عنوان يك آرمان عالي موردتأييد و تأكيد قرار گيرد؛ زيرا مليت گرايي، مي تواند در برابر انسان گرايي قرار گيرد و دامنه همكاري هاي ميان انساني را محدود سازد و انسان ها را دربرابر هم قرار دهد.

قرآن به عنوان كتاب راهنماي هدايتي بشر به اين مسئله توجه داشته و از ابعاد مختلف به آن پرداخته است. نويسنده در اين مطلب با بررسي آموزه هاي قرآني برآن است تا تحليل و تبيين و نيز توصيه هاي قرآن را در اين زمينه ارائه دهد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.

چيستي و چرايي ملي گرايي

ملت و مليت و ملي گرايي به معناي محدودسازي مردم در يك جامعه بسته با مرزهاي غيرقابل نفوذ بوده و از پيامدهاي اومانيسم غربي به ويژه تفكر فلسفي حس گرا و مادي آلماني است. از اين رو عده اي ملي گرايي را به عنوان يك بيماري قرون رنسانس و واكنش عصبي و تند در برابر دين گرايي قرون وسطاي اروپا تلقي مي كنند؛ زيرا ژرمن هاي خسته از فشارهاي كليسا و دولت مقدس رومن، تصور مي كنند كه كليسا همه چيز را در چارچوب هاي خشك و سخت گيرانه شريعت عيسوي محدود ساخته بود و سرمايه هاي مناطق جغرافيايي را براي بهره برداري بيشتر صاحبان قدرت در روم به ايتاليا منتقل مي ساخت اين گونه بود كه نوع افراطي ملي گرايي در آلمان شكل گرفت تا در برابر زيادي خواهي هاي اصحاب كليسا در روم و امپراتوري مقدس بايستد. از اين رو مذهت پروتستان كه در آلمان شكل گرفت، بازتاب طبيعي و افراطي ديگر در برابر مذهب كاتوليك و آيين رسمي دولت مقدس روم بود تا هم از نظر فكري و هم جغرافيايي خود را از بار فشارهاي دولت كليساي روم رها كند.

امپراتوري مقدس روم براساس انديشه هاي ديني شكل گرفته بود و بر برابري انسان تأكيد داشت و قايل به اشتراك گذاري منابع براي همگان بي توجه به رنگ و شكل و نژاد و مانند آن بود. هرچند كه در عمل زياده خواهي اصحاب كليسا موجب شد تا طبقه اشرافي خاص شكل گيرد كه همه چيز را به نفع خود مصادره كرد ولي آن چه انديشه سياسي دولت را شكل مي بخشيد، همگوني انسان هاي متدين و برابري آنان در ثروت ها و نعمت هاي الهي بي توجه به مرزهاي جغرافيايي و نژادي و مانند آن بود. بنابراين دولت روم، به نوعي در مرزهاي انسان گرايي و انديشه هاي متعالي آن به جاي ملي گرايي قرار داشت.

تفكر و انديشه ملي گرايي آلماني در مقابل اين تفكر، مي خواست حكومت را از آسمان به زمين، از مرزهاي انساني به درون مرزهاي جغرافيايي و نژادي و از اوج به حضيض بكشاند و منابع را محدود و مختص به هم نژادان كند. بدين ترتيب مفهوم ملي گرايي به شكل ارزشي در آلمان شكل گرفت و نژادپرستي به جاي انسان گرايي نشست.

واژه ملت ترجمه اي است از واژه Nation كه در زبان هاي اروپايي از ريشه لاتينNatio و Nascere به معني زايش و تولد مي آيد. معناي ابتدايي اين واژه به مفهوم گروهي انساني بوده است كه داراي يك منشأ مشترك بوده يا چنين منشأيي به آنها منسوب شده باشد. از اين رو Nation در معني آغازين خود به واژگاني چون نژاد و مردم نزديك بوده است.

بر اين اساس، مجموعه عناصر سازنده هويت ملي چهار عامل: نسب، خون و نژاد مشترك، سرزمين، اقليم و جغرافياي مشترك، تاريخ مشترك و فرهنگ مشترك است.

پيش از ايجاد دولت هاي ملي در اروپا، محدوديت هايي از اين دست موجب نمي شد تا دولت ها، شامل اقوام و نژادها، مليت ها، اديان و مذاهب مختلف نباشند. از اين رو مرزهاي جغرافيايي هر چند به شكل محدودي وجود داشت و به حسب قدرت و شوكت دولت ها، به سرعت تغيير و جابه جا مي شد، ولي اين مرزها هرگز مانع جدي آمد و شد مردم و قبايل مرزنشين به اين سو و يا آن سوي مرزها نمي شد. اين انتقال و جابه جايي ها نيز همواره سبب انتقال منابع، ثروت، هنر و فرهنگ از جايي به جاي ديگر و از دولتي به دولت ديگر مي شد. اين گونه بود كه مرزهاي جغرافيايي به واقع مرزهاي انسان و انسانيت نبود.

اما وجود دولت هاي ملي در اروپا موجب شد تا مرزهاي ظاهري جغرافيايي در همه ابعاد تأثيرات منفي به جا گذارد و ارتباطات مردمي و انساني را به شدت كاهش دهد. از اين رو مي توان ريشه بسياري از جنگ ها در اروپاي قرن هفدهم تا بيستم را در اين تفكر ملي گرايي افراطي با خاستگاه آلماني جست كه بر مدار نژادپرستي ايجاد شده بود.

البته كم تر مي توان در بيرون از اروپا دولت هاي ملي واقعي را يافت؛ زيرا همان گونه كه مرزهاي آن ها مرزهاي استعماري است، دولت هاي ملي نيز تنها مترسكي از دولت هاي ملي اروپايي و كاريكاتوري زشت از آن است؛ چرا كه در بسياري از دولت هاي ملي در آسيا و آفريقا و آمريكا نمي توان هيچ يك از عوامل و عناصر مليت را جست و هويت هاي ملي تنها با زور اسلحه و قدرت دولت مركزي و كمك هاي دولت هاي استعماري به اشكال مختلف ساخته و پرداخته شده است.

ملي گرائي در تحليل قرآني

اسلام به جاي مليت گرايي بر هويت گرايي تأكيد مي كند؛ زيرا هويت به معناي موجوديت شخص يا جامعه است كه بيش از آن كه نژادي باشد، فكري و فرهنگي است؛ زيرا آن چه هويت شخص را مي سازد، همان باورها، عقايد و منش شخص و يا جامعه است. از اين رو مليت در فرهنگ قرآني با هويت آميخته شده است و ملت ابراهيم به معناي آن چيزي است كه هويت ابراهيمي را ترسيم و تصوير مي كند كه شامل افكار و عقايد و منش ها و كنش هاي اوست كه به شكل فرهنگ ابراهيمي به جا مانده است. (بقره، آيه 130)

از نظر قرآن، تفكر افراطي ملي گرايي كه به شكل نژادپرستي بازتاب مي يابد، امري باطل و مذموم است. هر چند كه قرآن منكر گرايش طبيعي بشر به قبيله و عشيره و نژاد نيست و آن را امري واقعي مي داند كه در ميان مردم وجود دارد و در روايت «حب الوطن من الايمان؛ دوستي وطن، بخشي از ايمان» دانسته شده است؛ ولي اين بدان معنا نيست كه مومن، در مسيري قرار گيرد كه به مفهوم ملي گرايي در فرهنگ جديد اروپايي بينجامد.

به سخن ديگر، ملي گرايي به مفهوم جديد، چهره افراطي امري طبيعي است و همانند هر افراط ديگر در غرايز و امور فطري، زشت و نادرست است.

خداوند در آيه 13 سوره حجرات، پيدايش قبايل مختلف انسان ها از آدم و حوا (عليهما السلام) را بيان مي كند. (الكشاف، زمخشري، ج 4، ص 374) كه اين پيدايش را براساس حكمت و علم قرارداده است؛ زيرا فلسفه آفرينش انسان به اين گونه و ايجاد قبايل (گروه هاي نژادي و قومي از يك پدر) و شعوب (ملت ها) براي شناخت آنان نسبت به يك ديگر مي باشد تا روابط اجتماعي سامان يابد. در حقيقت تدبير الهي بر اين بوده تا اين گونه مردم يك ديگر را بشناسند و با هم ارتباط اجتماعي برقرار كنند. (مجمع البيان، شيخ طبرسي، ج 9 و 10، ص 207)

در همين آيه تبيين شده كه نبايد از هدف و فلسفه پيدايش قبايل و شعوب تجاوز كرد و آن را به امور ديگر تعميم و گسترش داد. از اين رو، به شدت از قراردادن نژاد و قبيله به عنوان معياري براي برتري و كرامت شخص يا جامعه اي برحذر داشته و با نژادپرستي به مبارزه بر مي خيزد و به جاي آن كرامت و شرافت انساني را منوط به تقواي الهي و اطاعت از آموزه هاي عقلاني و وحياني كرده است.

قرآن و نژادپرستي
قرآن از قرار گرفتن نژادپرستي به عنوان معيار داوري و قضاوت در ارزش گذاري ميان انسانها برحذر مي دارد و با قراردادن تقوا به عنوان معياري براي داوري درباره اشخاص و جوامع مي كوشد تا آنان را از نژادپرستي بازدارد اين در حالي است كه بسياري از مردم به افتخارات قبيله اي و نژادي و ملي به عنوان معيار سنجش توجه دارند و حتي در ميان مسلمانان صدراسلام دو قبيله خزرج و اوس از انصار با هم در اين باره درگير بوده و با شمارش زندگان و حتي مردگان در قبرستان ها مي كوشيدند تا براي خود افتخارات ملي درست كنند و بر قبيله ديگر تفاخر نمايند. (فتح القدير، ج 5، ص 488)

قبيله گرايي موجب شده بود تا يهوديان به سادگي در كنار هم قرار نگيرند و هم بستگي و اتحاد آنان دچار خدشه شود. از اين رو حضرت موسي (ع) ناچار مي شود تا براي هر يك از قبايل دوازده گانه يهود (اسباط) چشمه اي جداگانه اي قراردهد. (اعراف آيه 160)

همين گرايش در ميان قوم شعيب نيز وجود داشت؛ زيرا درميان اقوام مدين، قبيله شعيب از احترام خاصي برخوردار بودند. از اين رو، احترام و عزت قبيله شعيب را مانع جدي در سنگسار كردن وي مي دانستند. (هود آيه 91)

خداوند در آيه 92 سوره هود چنين تفكري را نقد مي كند و به جاي مليت گرايي (به مفهوم جديد) هويت واقعي را ملاك و معيار ارزشي معرفي مي كند و مي گويد آن چه كه بايد ملاك وبرتري قرار گيرد دينداري شعيب و پشتيباني خداوند از وي باشد نه قبيله و قوم او. بنابر اين به نقد تفكر باطل قوم مدين توجه مي دهد و آن را نادرست و باطل معرفي مي كند.

از نظر قرآن تمسك جويي به عشيره و قبيله و ملي گرايي به اين معنا، همانند تمسك جويي به بتاني است كه ناتوان از هرگونه كمك و پشتيباني مي باشند. (حج آيه 13)

خداوند در آيه 22 سوره مجادله، تعصب هاي ناروا به نزديكان و عشيره را امري مذموم مي داند؛ زيرا همين تعصب هاي نارواست كه بازدارنده از گرايش آدمي به حقيقت و عمل به آن مي شود، چون بسياري از ظلم ها و خروج انسان از عدالت به سبب وابستگي هاي قومي و ملي انجام مي گيرد و شخص براي دفاع از اشخاص قبيله و گروه هاي ملت خويش، تن به ظلم مي دهد و در مورد ديگران از دايره عدالت خارج مي شود.

دوستي خداوند ، معيار ملي گرايي

اين ظلم و ستم از آن رو صورت مي گيرد كه انسان ها به طور غريزي به عشيره و نزديكان خوني خود علاقه و محبت مي ورزند و اين امري قوي و پايدار در ميان مردم است. (توبه آيه 24 و مجادله آيه 22)

خداوند در همين آيات روشن مي سازد كه چگونه محبت به عشيره و نزديكان و در شكل امروزي ملي گرايي موجب مي شود تا محبت به خدا و عمل به آموزه هاي عقلاني و وحياني كم شود و موجبات انحراف و كژي در ايشان فراهم آيد و به سوي ظلم و ستم به خود و ديگران كشيده شوند.

اين گونه است كه در جنگ براي خدا و هدايت و حمايت از انسان ها، شخص ملي گرا، حقيقت و عدالت را فداي خون و خويش مي كند و در مسير كژي گام برمي دارد.

بنابراين مرز دوستي و محبت به عشيره و ملي گرايي بايد محدود به عدالت و محبت خداوند و اطاعت از او شود. به اين معنا كه هرگاه دوستي و محبت به مردم و ملت خود، موجب شود كه عدالت زيرپا گذاشته و امر الهي و حكم عقلاني ناديده گرفته شود، بايد از چنين محبتي پرهيز كرد و عدالت و اطاعت از خدا را فداي عشيره و ملت نكرد.

خداوند حتي در همين آيات اجتناب از دوستي و محبت به عشيره و خويشان خوني و نسبي را به سبب دشمني آنان با خدا و پيامبر(ص)، امري ممدوح مي شمارد و يكي از عوامل رضايت و خشنودي خود را اجتناب از دوستي با عشيره و ملتي مي داند كه دشمن دين و خدا و پيامبرش(ص) هستند.

اگر انسان و يا جامعه اي تنها براي رضاي خداوند با خويشان و ملت خويش دشمني ورزد و با آنان همكاري نكند و دوستي آنان را بر دوستي خداوند ترجيح ندهد، خداوند موجبات تأييد روحي وي را فراهم مي آورد و او را در امور خود موفق مي دارد. هر جامعه اي كه اين گونه عمل كند نيز اين گونه از امدادات الهي بهره مند خواهد شد. (مجادله آيه 22).

در مقابل، ترجيح دادن ملت و عشيره دشمن خدا و رسول بر خدا و رسول به معناي فسق و محروميت از هدايت الهي امدادات اوست كه در آيه 24 سوره توبه برآن تأكيد شده است.

خداوند در آيه 22 سوره مجادله حتي تبري جستن از عشيره و ملت را درصورت دشمني آنان با خدا و رسول(ص)، نشانه اي از ايمان محكم و استوار برمي شمارد و آن را تشويق و ترغيب مي كند.

ناگفته نماند كه عشيره به هركسي گفته مي شود كه شخص با وي معاشرت و مصاحبت دارد و از تبار او باشد، كه دوستان و رفقاي شخص را نيز شامل مي شود زيرا با وي در معاشرت هستند. به سخن ديگر هركسي كه با شخص ارتباط دارد و معاشرت و مصاحبت مي كند چه از تبار وي يا غير آن، به عنوان عشيره محسوب مي شود؛ هرچند كه تبار به سبب معاشرت هاي طبيعي به اين معنا نزديك تر است. (التحقيق، ج8، ص 138)

از آن جايي كه عشيره با اين معنا و مفهوم، موجب مي شود تا آدمي از حقيقت دور شود و براي خوشايند دوستان و معاشران، رفتاري ظالمانه را درپيش گيرد، خداوند هشدارهاي شديدي دراين باره مطرح مي كند.

به همان اندازه كه لازم است عشيره و دوستان نزديك، پيش از ديگران از انسان منفعت برند، به همان اندازه بايد توجه داشت كه اين معاشرت، گمراه كننده نشود و ظلم و ستمي را نسبت به ديگران برنيانگيزد. باتوجه به ملي گرايي افراطي به ويژه آلماني آن در سه سده اخير مي توان دريافت كه چگونه ملي گرايي و گرايش هاي خوني و نژادي موجبات ظلم و ستم به ديگران را فراهم آورده است و خون هاي بسياري از نژادها و اقوام و مليت هاي ديگر را ريخته و منابع بي شمار را نابود ساخته است. بنابراين در مسئله ملي گرايي بايد مرزهاي آن را به خوبي شناخت و از حدود و مرزهاي آن بيرون نرفت.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا