اجتماعیاخلاقی - تربیتیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

مردم شناسی بر اساس رفتار اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

رفتارهای اجتماعی بیانگر فلسفه و سبک زندگی هر شخص یا گروهی است. در حقیقت رفتار اجتماعی هر انسانی، آینه تمام نمای هویت و شخصیت هر کسی است؛ زیرا از «کوزه همان برون تراود که در اوست». در آیات و روایات انسان ها به انواع گوناگونی تقسیم بندی شده اند. به این معنا که تفاوت هایی با هم دارند که شناخت این تفاوت ها، برای اولیای تربیتی، مدیریتی و رهبران جامعه ضروری است؛ زیرا برای مدیریت یک جامعه لازم است تا تفاوت ها دانسته شود و سیاست گذاری و برنامه ریزی و اجرای آن با بهره گیری از تفاوت ها باشد؛ زیرا نمی توان مردم را با یک زبان هدایت و رهبری کرد و باید این تفاوت ها از جمله تفاوت در فهم و توان عمل را دانست و بر اساس آن مدیریت و عمل کرد. نویسنده در این مطلب بر آن است تا این تفاوت ها میان افراد جامعه را بر اساس آموزه های وحیانی تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذارنیم.

تفاوت های کلی افراد اجتماع

از نظر قرآن، هر انسانی نه تنها «نوع منحصر به فردی» است، بلکه «جنس الاجناس» است که زیر آن می تواند «انواع گوناگونی» قرار گیرد؛ پس انسان همانند اسب و گاو نیست که از اول وجود تا آخر آن یکسان باشد و به تعبیر سعدی در گلستان « خر عیسی گرش به مکه برند/ چون بیاید هنوز خر باشد»؛ بلکه انسان از چنان ظرفیتی برخوردار است که می تواند سنگ خارا شود(بقره، آیه 74) یا چوب تر و خشک(جن، آیه 15) یا چارپایی(اعراف، آیه 179) یا انسان متاله و خدایی(آل عمران، آیه 79؛ بقره، آیات 30 و 31)؛ بلکه می تواند به جایی در مسیر هبوط و سقوط برسد که همزمان «شترگاوپلنگ» باشد؛ یا در مسیر صعود همه ظرفیت ها و استعدادهای جنیان و فرشتگان و موجودات عوالم را در خود تجلی و ظهور بخشد و به تعبیر امیرمومنان امام علی(ع) این عالم صغیر آینه و مظهر تمام نمای عالم کبیر باشد و همه آن چه – در آسمان و زمین و بلکه فراتر از همه این ها است – را در خود تجلی بخشد.

بنابراین، از نظر قرآن، انسان ها با همه اشتراکاتی که در اصل فطرت خود دارند(شمس، آیات 7 و 8)، با این همه از زمانی که حرکت جوهری ذاتی خود را آغاز می کنند تا به خدا برسند(انشقاق، آیه 6)، دو مسیر متفاوتی را در پیش می گیرند(بلد، آیه 10) که مبتنی بر شکر و کفران است.(انسان، آیه 3) پس برخی داشته های خویش را با ایمان و شکر و تقوای الهی بروز و ظهور می دهند و آن را تزکیه و رشد می بخشند(شمس، آیه 9) و برخی دیگر داشته های خویش را با فجور و کفران نعمت دفن و دسیسه می کنند.(شمس، آیه 10) نتیجه آن می شود که جوهر ذات هر شخصی دایم در این حرکت جوهری(انشقاق، آیه 6؛ مومنون، آیه 14 و آیات دیگر) در حال تغییر و شکل گیری است و به تعبیر قرآن هماره در حالت صیرورت و شدن است(بقره، آیه 285) تا جایی که انقلاب و دگرگونی اساسی(زخرف، آیه 14) اتفاق می افتد و انسان موجودی دیگر می شود؛ چنان که در انقلاب از جماد(طین) به نبات و حیوان(مومنون، آیه 14) و سپس انشاء و ایجاد جدید در هنگام روح و ایجاد نفس انسانی(همان) چنین اتفاق شگرفی رخ می دهد.

این تغییرات در نفس انسانی(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53) بسیار عمیق و کند و آهسته اتفاق می افتد؛ و همان طوری که جوهر نفس انسانی با حفظ کلیت انسان بودن به دلیل عدم تبدیل فطرت(روم، آیه 30) در حال تغییر(رعد، آیه 11) صیرورت(بقره، آیه 285) و انقلاب(زخرف، آیه 14) است، هر انسانی تفاوت هایی با دیگر می یابد که بسیار ژرف تر و عمیق تر از تفاوت های جنسیتی مانند زن و مرد است؛ زیرا در تفاوت های جنسیتی تنها تفاوت در کالبد است و هیچ تفاوتی میان نفس زن و مرد نیست؛ اما در تفاوت هایی که در تغییر و صیرورت و انقلاب نفس اتفاق می افتد، جوهر هویتی هر شخصی تغییر می کند؛ به طوری که انسان سنگ، انسان گاو، انسان چوب، انسان فرشته، انسان خدا می شود؛ یعنی با حفظ هویت فطری انسانی خود، هویت جدیدی پیدا می کند که او را به انواع جدیدی از نظر فهم و اصطلاح منطقی و فلسفی تبدیل می کند.

از نظر قرآن، تفاوت هایی چون کالبد ظاهری و ایجاد زن و مرد، یا در واژگان زبانی یا فرهنگی و قومی و نژادی ، امر مثبتی است که برای ایجاد ظرفیت شناختی بسیار مهم است؛ زیرا با این تفاوت ها و اختلافات است که می توان هم از تنوع و آثار آن سود برد و هم ظرفیتی شناختی فراهم آید؛ زیرا هماره تفاوت ها میان چیزها موجب شناخت انسان می شود. از این روست که خداوند می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛ اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد؛ در حقيقت کریم ترین و ارجمندترين شما نزد خدا با تقواترین و پرهيزگارترين شماست. بى‏ ترديد خداوند داناى آگاه است.(حجرات، آیه 13)

پس تفاوت ها و اختلافات فرهنگی و قومی و زبانی، ظرفیت مناسبی را برای جوامع ایجاد می کند تا از یک دیگر بازشناخته شود و تنوع فرهنگی را ایجاد کند که خود بسیار مفید است. پس این تفاوت ها بسیار مفید و سازنده است؛ چنان که امیرمومنان امام على عليه السلام می فرماید: لا يَزالُ النّاسُ بِخَيْرٍ ما تَفاوَتُوا فَاِذَا اسْتَوَوا هَلَكوا؛ مردم تا زمانى كه متفاوتند در خيرند، و هرگاه يكسان گردند هلاك مى شوند. (امالى شيخ صدوق، ص ۵۳۱، ح ۷۱۸)

اما غیر از این اختلافات و تفاوت ها، بخشی از تفاوت ها است که ریشه در رفتارهایی هر یک از انسان ها دارد؛ به عنوان نمونه اختلاف فهم و ادراک افراد یکی از مسایل مهم و اساسی است که رفتارهای والدین و یا خود اشخاص موجب می شود تا شخص از قوه هوش و زیرکی کم یا زیادی برخوردار باشد و مطالب را دیر یا زود بگیرد یا آن را تحلیل کند یا تنها به حافظه بدون تحلیل بسپارد. از نظر قرآن، دسیسه شدن فطرت مستوی به فجور خود شخص یا والدین و بسترهای وراثتی و اجتماعی و مانند آن ها می تواند فهم و درک افراد را افزایش یا کاهش یا حتی مسدود یا گرفتار وارونگی کند.

خداوند در آیات بسیاری از زنگارگرفتگی قلب به عنوان قوه ادراکی و فهم(مطففین، آیه 14)، تغییر طبیعت آن(نحل، آیه 108؛ اعراف، آیه 101) و ختم و مهر شدن قلوب(بقره، آیه 7) و دسیسه و دفن شدن نفس فطری به سبب فجور(شمس، آیات 7 تا 10) سخن به میان آورده است.

از نظر قرآن کسانی که مسیر مسدود کردن قوه ادراکی و قلب را با گناه می پیمایند، به طور طبیعی از درک درستی بهره نخواهند برد و حتی دچار وارونگی می شوند؛ چنان که در آیات 7 تا 12 سوره بقره از وارونگی قلب منافقان سخن می گوید که افساد خویش را اصلاح و رفتارهای عقلانی مومنان را سفاهت و بی خردی می دانند؛ در حالی حقیقت چیزی دیگر است.

از نظر قرآن، کسانی که گرفتار پیروی از هواهای نفسانی به جای پیروی از چراغ عقل و نقل می شوند(محمد، آیه 16) و به فسق و فجور گرایش دارند(شمس، آیات 7 تا 10) و کفر می ورزند، پیامبران را می کشند ، پیمان ها را می شکنند ، بهتان می زنند، دروغ می گویند، یا بی وفا بوده و خیانت می ورزند یا کارهایی از این دست انجام می دهند، قوه ادراکی خود را از سلامت خارج کرده و آن را بیمار کرده و دفن و دسیسه نموده اند.(همان؛ نساء، آیه 155 و 156؛ بقره، آیات 7 تا 12)

این گونه است که این افراد در مسیر سقوط انسان چارپا یا پست تر از آن شده و خود را گرفتار خشم و عذاب الهی می کنند: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ ايم ؛ چرا كه دلهايى دارند كه با آن حقايق را دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى ‏بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى ‏شنوند؛ آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ ترند. آرى آنها همان غافل‏ماندگانند.(اعراف، آیه 179)

به هر حال، هر انسانی با انسانی دیگر با همه اشتراکات ابتدایی و فطری، دارای تفاوت هایی است که برخی از آن ها به سبب متقضیات زندگی مادی دنیوی و برخی دیگر ساخته و پرداخته خود انسان ها است. این تفاوت ها موجب تفاوت هایی اساسی در حقیقت هویت هر کدام از آن ها می شود و رفتارهای فردی و اجتماعی آنان را تحت تاثیر مستقیم قرار می دهد. از این روست که خداوند به صراحت رفتار و اعمال هر کسی را برآیندی از هویت و شخصیت وی دانسته و می فرماید: كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ؛ هر كس براساس شخصيت خود عمل مى كند.(اسراء، آيه ۸۴)

تفاوت های رفتار اجتماعی انسان

چنان که گفته شد تفاوت های رفتارهای اجتماعی هر انسانی بازتابی از هویت و شخصیتی است که فلسفه زندگی، بینش ها و نگرش هایش آن را ساخته است. البته باید توجه داشت که میان شخصیت و رفتار تاثیرات متقابل رخ می دهد؛ از این روست که گفته شده علم در عمل و عمل در علم آدمی تاثیر می گذارد و عمل انسانی بر اساس علم اجمالی آن را به علم تفصیلی تبدیل کرده و عمل بعدی را شکل و ماهیتی دیگر می بخشد؛ سپس آن عمل با ماهیت جدی علمی جدیدی را ایجاد کرده و تفصیلی جدید می بخشد.

هم چنین باید یاد آور شد که انسان یکباره صعود یا سقوط نمی کند، بلکه انسان ها نخست در موقعیتی قرار می گیرند که نوسانی و تذبذبی است: مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ؛ ميان آن دو دلند نه با اينانند و نه با آنان.(نساء، آیه 143) و از همین روست که رفتارهایشان با توجه به تذبذب و نوسان شخصیتی یکسان نیست و هماره با اختلاطی میان حق و باطل و خوب و بد همراه است: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا؛ و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته‏ اند.(توبه، آیه 102)

به هر حال، با همه اشتراکاتی که میان انسان ها است، تفاوت هایی است که تاثیر مستقیم بر رفتار آدمی می گذارد؛ امام على عليه السلام درباره تفاوت های انسانی در عین وحدت در کلیات مشترک می فرماید: اَلنّاسُ كَالشَّجَرِ شَرابُهُ واحِدٌ وَ ثَمَرُهُ مُخْتَلِفٌ؛ مردم، همانند درختانند كه آبشان يكى و ميوه هايشان گوناگون است. (غررالحكم، ح ۲۰۹۷)

مهم ترین تفاوت های رفتاری که برخاسته از شخصیت افراد است، عبارتند از:

  1. علم آموزی: انسان ها از نظر علم آموزی به سه گروه اصلی تقسیم می شوند که بیانگر شخصیت و هویت ذاتی آنان است. پيامبر صلي الله عليه و آله می فرماید: اَلنّاسُ رَجُلانِ: عالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ لا خَيْرَ فيما سِواهُما؛ مردم، دو گروهند: دانشمند و دانش اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست. (نهج الفصاحه، ح ۳۱۴۵) پس هر کسی بر اساس ارزشی که در ذات خود به علم می دهد، رفتار می کند؛ برخی اصولا به علم گرایشی ندارند که خود بیانگر تفاوت شخصیتی آنان است. امیرمومنان امام على عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانىٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُكُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ لَمْ يَسْتَضيئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَؤُوا اِلى رُكْنٍ وَثيقٍ؛ مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش جوى در راه رستگارى و فرومايگانى بى اراده و سرگردان كه هر دعوتى را اجابت مى كنند و به هر طرف كه باد بيايد به همانطرف مى روند، از نور دانش روشنايى نمى گيرند و به پايگاه محكمى پناه نمى برند. (نهج البلاغه، قصار ۱۴۷)
  2. دوستان: انتخاب دوست خوب و بد خود بهترین گواه و شاهد از شخصیت باطنی اوست که در انتخاب دوستان خودنمایی می کند. پيامبر صلي الله عليه و آله می کند: اِخْتَبِرُوا النّاسَ بِاَخْدانِهِمْ فَاِنَّ الرَّجُلَ يُخادِنُ مَنْ يُعْجِبُهُ؛ مردم را از دوستانشان بشناسيد، زيرا انسان با كسى رفاقت مى كند كه او را مى پسندد. (نهج الفصاحه، ح ۱۰۶) پس انتخاب دوست بد ، بیانگر شخصیت ضد ارزشی اوست؛ چنان که انتخاب دوست خوب بیانگر گرایش به ارزش ها در ذات شخصیت اوست.
  3. عقل و ادراک: رفتارهای هر کسی بیانگر تعقل ورزی و عدم آن است. با نگاهی به رفتارها می توان از سفاهت و عقلانیت آن کار آگاه شد و حتی میزان و درجه عقلانیت و سفاهت را به دست آورد. پيامبر صلي الله عليه و آله: اَلنّاسُ يَعْمَلونَ بِالْخَيْرِ وَ اِنَّما يُعْطَونَ اُجورَهُمْ عَلى قَدْرِ عُقولِهِمْ؛ مردم، كارهاى خير مى كنند، ولى پاداش آنان تنها به اندازه عقلشان عطا مى شود. (كنزالعمال، ح ۷۰۵۲) از آن جایی که تفاوت انسان ها در این حوزه بسیار مهم در مدیریت اجتماعی و اتخاذ رفتاری اجتماعی رهبران و اولیای تربیتی دارد، باید در عملکرد افراد از این جهت بسیار اهتمام ورزید؛ زیرا سخن گفتن با افراد باید با توجه به این شرایط تعقل ورزی و عدم آن باشد؛ از این روست که پیامبران مامور بودند تا به اندازه فهم و ادارک عقلانی مردم با آنان سخن بگویند: حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ فرمودند: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ. وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِيَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَي‌ قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ هيچگاه‌ با مردم‌ با كُنه‌ عقل‌ خود و با حقيقت‌ و واقعيّت‌ ادراكات‌ خود تكلّم‌ ننموده‌اند. و رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرموده‌ است‌: به درستي كه‌ ما جماعت‌ پيغمبران‌ مأموريم‌ كه‌ با مردم‌ به‌ ميزان‌ عقل‌ها و ادراكات‌ خودشان‌ سخن‌ گویيم‌.(اصول‌ كافي‌، ج‌ 1، ص‌ 23؛ و روضۀ كافي‌، ص‌ 268؛ تحف‌ العقول‌، ص‌ 37؛ بحارالانوار، ج‌ 77، ص‌ 140 ) از همین روست که خداوند درباره شیوه های پیام رسانی و ابلاغ اسلام می فرماید: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به شيوه‏ اى كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به حال كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به حال راه‏يافتگان نيز داناتر است.(نحل، آیه 125) از این آیه به دست می آید که مردمان در سه نوع از نظر ادارکی قرار دارند و باید بر اساس قوه ادراکی آنان عمل و رفتار کرد که شامل برهان، موعظه و جدال احسن است.
  4. عنصر: عناصر اصلی انسان ها متفاوت است که ارتباط به وراثت نیز پیدا می کند. پيامبر صلي الله عليه و آله در این باره می فرماید: اَلنّاسُ مَعادِنُ وَ الْعِرْقُ دَسّاسٌ وَ اَدَبُ السُّوءِ كَعِرْقِ السُّوءِ؛ مردم، همانند معدن ها مختلف اند و اصل و نسب در انسان بسيار مؤثر است و تربيت بد، همانند اصل و نسبِ بد است. (نهج الفصاحه، ح ۳۱۴۶) پس همان طوری که سنگ های معدنی شامل زر ، سیم ، مس و آهن و مانند آن ها متفاوت است(فاطر، آیه 27)، هم چنین اصول انسان ها متفاوت است و در تربیت باید به تفاوت ها در این اصول توجه داشت.
  5. خیر و شررسانی: پيامبر صلي الله عليه و آله انسان را از این لحاظ به دو دسته اصلی تقسیم کرده و فرموده است: اِنَّ مِنَ النّاسِ ناسا مَفاتيحُ لِلْخَيْرِ مَغاليقُ لِلشَّرِّ وَ اِنَّ مِنَ النّاسِ ناسا مَفاتيحُ لِلشَّرِّ مَغاليقُ لِلْخَيْرِ فَطوبى لِمَنْ جَعَلَ اللّهُ مَفاتيحَ الْخَيْرِ عَلى يَدَيْهِ وَ وَيْلٌ لِمَنْجَعَلَ اللّهُ مَفاتيحَ الشَّرِ عَلى يَدَيْهِ؛ برخى از مردم كليد خير و قفل شرند و برخى كليد شر و قفل خيرند، پس خوشا به سعادت كسى كه خداوند كليدهاى خير را در دست او قرار داده و بدا به حال كسى كه خداوند كليدهاى شر را به دست او سپرده است.( نهج الفصاحه، ح ۹۲۰)
  6. دنیا گرایی و آخرت گرایی: خداوند انسان ها را از این لحاظ به دو دسته تقسیم کرده است: فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ؛ از مردم كسى است كه مى‏ گويد پروردگارا به ما در همين دنيا عطا كن و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست ؛ برخى از آنان مى‏ گويند پروردگارا در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت نيز نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش دور نگه دار.(بقره، آیات 200 و 201) البته می توان گروهی را بر شمرد که به آخرت گرایش داشته باشند؛ اما در آیه مورد توجه قرار نگرفته است؛ زیرا نمی توان گروهی را یافت که اصلا دنیا نخواهند؛ زیرا مقتضی بقای انسان در دنیا برآورد شدن برخی از نیازهای ضروری است که نمی توان از آن چشم پوشید. امیرمومنان امام على عليه السلام نیز به دو گروه اصلی توجه می دهد و می فرماید: اَلنّاسُ فِى الدُّنْيا عامِلانِ: عامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيا لِلدُّنْيا، قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْياهُ عَنْ آخِرَتِهِ، يَخْشى عَلى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلى نَفْسِهِ فَيُفْنى عُمُرَهُ فى مَنْفَعَةِغَيْرِهِ وَ عامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيا لِما بَعْدَها، فَجاءَهُ الَّذى لَهُ مِنَ الدُّنْيا بِغَيْرِ عَمَلٍ، فَاَحْرَزَالْحَظَّيْنِ مَعا وَ مَلَكَ الدّارَيْنِ جَميعا، فَاَصْبَحَ وَجيها عِنْدَ اللّهِ، لا يَسْاَلُ اللّهَ حاجَةً فَيَمْنَعُهُ؛ مردم در دنيا دو گونه كار مى كنند: يكى تنها براى دنيا كار مى كند، تا جايى كه كار دنيااو را از آخرت باز مى دارد. او با اين كه خودش بى نياز است، نگران فقر بازماندگان خوداست و عمرش را در راه سودرسانى به ديگران فنا مى كند. ديگرى در دنيا براى آخرت كارمى كند و روزى دنيايى بدون تلاش برايش مى رسد و از بهره دنيوى و اخروى با همبرخوردار شده، هر دو دنيا را با هم دارد. در نتيجه در پيشگاه خداوند آبرومند است و هرحاجتى از خدا بخواهد، بر مى آورد.(نهج البلاغه، قصار ۲۶۹) امام حسين عليه السلام نیز می فرماید: اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛ به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيلهزندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند. (تحف العقول، ص ۲۴۵)البته باید توجه داشت که دنیا مادر انسان است؛ زیرا نه تنها جسم انسان بلکه بستر نفس انسانی بر اساس آیه 14 سوره مومنون در حرکت جوهری همان دنیا است. از این روست که امام على عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ لا يُلامُ الرَّجُلُ عَلى حُبِّ اُمِّهِ؛ مردم، فرزندان دنيايند و كسى براى دوست داشتن مادرش سرزنش نمى شود. (نهج البلاغه، حكمت ۳۰۳)
  7. توانا و ناتوان: از نظر پیامبر(ص) مردم به دو دسته اصلی تقسیم می شوند که همان توانا و ناتوان است. پيامبر عليه السلام می فرماید: اَبْغونى الضُّعَفاءَ فَاِنَّما تُرْزَقونَ وَ تُنْصَرونَ بِضُعَفائِكُمْ؛ ناتوانان را براى من بيابيد؛ زيرا شما به بركت ناتوانان خود روزى داده و يارى مى شويد. (نهج الفصاحه، ح ۲۰)
  8. مالک و مملوک: خداوند انسان ها را به دو دسته مالک و مملوک تقسیم می کند. در اصطلاح امروزی نیز این افراد به فرمانبر و فرماندار تقسیم شده است.(نحل، آیه 75) امام على عليه السلام نیز می فرماید: اَلنّاسُ كُلُّهُمْ اَحْرارٌ وَلكِنَّ اللّهَ خَوَّلَ بَعْضَكُمْ بَعْضا؛ مردم همگى آزادند، ولى خداوند بعضى را سرپرست بعضى ديگر قرار داده است. (كافى، ج ۸، ص ۶۹، ح ۲۶) این امر بر اساس قاعده تسخیر است که خداوند به این اصل و سنت الهی در قرآن اشاره دارد و می فرماید: آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند ما وسايل معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده‏ ايم و برخى از آنان را از نظر درجات بالاتر از بعضى ديگر قرار داده‏ ايم تا بعضى از آنها بعضى ديگر را در خدمت گيرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى‏ اندوزند بهتر است (زخرف، آیه 32) پس اگر مردم به دو دسته مالک و مملوک و آزاد و برده و فرمانبر و فرماندار تقسیم می شوند، اما رفتار کلی با هم شباهتهایی دارد که ریشه در تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دسته مالک و آزاد و فرماندار بر گروه دوم است. امام على عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ مردم، به دولتمردان خود شبيه ترند تا به پدرانشان. (تحف العقول، ص۲۰۸) پس با نگاهی به رفتارهای اجتماعی مردم می توان از شخصیت رهبران آنان آگاه شد. هم چنین باد توجه داشت هر چه افراد یک جامعه از نظر شخصیتی به هم نزدیک تر باشند، رفتارهایشان و گرایش هایشان نیز به هم نزدیک تر خواهد بود. امام على عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ اِلى اَشْكالِهِمْ اَمْيَلُ؛ مردم، به همانند شخصیت خود بيشتر تمايل دارند. (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۹۲، ح ۱۰۰) پس رفتارهای اجتماعی و گرایش های توده های مردم بیانگر شخصیت آنان است که بازتاب اجتماعی می یابد. این شخصیت تحت تاثیر امیران و فرهنگ زمانه و گفتمانی است که حاکمان بر جامعه حاکم کرده اند. بنابراین، مردم تحت تاثیر گفتمان و فرهنگ زمانه و حاکمان خود هستند. از این روست که امام على عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ مردم به زمان خود شبيه ترند تا به پدران خود. (خصائص الائمه، ص ۱۱۵) البته انسان باید در شرایط گفتمانی خیلی هوشیار باشد که تحت تاثیر گفتمان رفتار و قضاوت نکند. امام على عليه السلام در این باره هشدار می دهد و می فرماید: اِذَا اسْتَولَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ ثُمَّ أساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْتَظْهَرْ مِنْهُ حَوبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ، وَ اِذَا اسْتَوْلَى الفَسادُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ فَاَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّبِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛ هرگاه درستكارى بر روزگار و مردمش حاكم شود و در چنين زمانى كسى به ديگرىبى آن كه گناهى از او آشكار شود، گمان بد ببرد، ظلم كرده است و هرگاه فساد بر روزگار ومردم آن حاكم شود و كسى به ديگرى خوشبين باشد، خود را فريب داده است. (نهج البلاغه، حكمت ۱۱۴)
  9. دوست و دشمن: از نظر قرآن و روایات اسلامی، همه انسان ها یکسان هستند، و در ذات همه نوعی عواطف انسانی وجود دارد که آنان را همانند و برادر می کند. امام صادق عليه السلام: اَلنّاسُ سَواءٌ كَاَسْنانِ الْمُشْطِ وَ الْمَرْءُ كَثيرٌ بِاَخيهِ؛ مردم، همانند دندانه هاى شانه با هم برابرند و انسان با برادرش پر تعداد (و پرتوان) مى گردد. (تحف العقول، ص ۳۶۸) اما انسان ها در برادری و نشان دادن عواطف و احساسات خود به دو دسته اصلی دوست و دشمن تقسیم می شوند. امام على عليه السلام: اَلنّاسُ اِخْوانٌ فَمَنْ كانَتْ اُخُوَّتُهُ فى غَيْرِ ذاتِ اللّهِ فَهِىَ عَداوَةٌ؛ مردم برادرند، اما آن كه برادرى اش براى خدا نباشد، برادرى وى، دشمنى است. (بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۶۵، ح ۲۹) این برادری می تواند در نوع انسانی یا گرایش های دینی باشد. امام علی (ع) می فرماید فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمّا اَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ وَ اِمّا نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ يَفْرُطُمِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتى عَلى اَيْديِهمْ فِى الْعَمْدِ وَ الْخَطَأِ فَاَعْطِهِمْ مِنْعَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذى تُحِبُّ اَنْ يُعْطيَكَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ…؛ مردم دو گروهند: يا هم دين تو هستند، يا هم نوع تو، كه از همه آنها خطاهايى سرمى زند، و به آنان حالات گوناگون رو مى آورد، و به عمد يا خطا دچار لغزش هايىمى گردند، پس از گذشت و بخشش خويش بهره شان ده، همانگونه كه دوست دارى تاخدا نيز از گذشت و بخشش خود، تو را بهره دهد… . (نهج البلاغه، از نامه ۵۳) البته این دشمنی بیش تر در جهالت انسان دارد؛ چه جهالت علمی و چه جهالت بی خردی. امام على عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ اَعْداءُ ماجَهِلوُا؛ مردم با آنچه آشنا نيستند دشمنى مى ورزند. (نهج البلاغه، حكمت ۱۷۲) پس انسان دشمن ناشناخته ها است و از آن چون می هراسد دشمنی می کند. البته برخی از دشمنی ها برخاسته از علم است مانند دشمنی ابلیس نسبت به انسان؛ اما این دشمنی برخاسته از جهالت سفاهتی و بی خردی ابلیس است. از این روست که امام على عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِّ مُتَعَجِّلُوا الذُّلِّ؛ مردم از ترس ذلّت، به سوى ذلّت شتابانند. (غررالحكم، ح ۲۱۷۲) پس از ترس ناشناخته ها به اعمالی دست می زنند که موجب بدتر شدن وضعیت آنان می شود.
  10. خواب و بیدار: از نظر رفتارهای حقیقی و غیر حقیقی می توان افراد را به دو دسته بیدار و خواب بخش کرد؛ بیدار کسی است که حقایق را می بیند و تنها به واقعیت ها بسنده نمی کند، بلکه بر آن است تا حتی برخی از واقعیت ها مانند ظلم و ستم را تغییر دهد و یا برای آخرت و ابدیت خویش تلاش کند، اما برخی دیگر خواب هستند و به واقعیت بسنده کرد و هیچ گونه تغییری را نمی خواهند و به وضعیت موجود هر طوری باشد بسنده می کنند. از این روست که تغییرات مثبت را دنبال نکرده و حقایق را مد نظر قرار نمی دهند.(رعد، آیه 11؛ ق، آیات 18 تا 22؛ حدید، آیه 25) امام على عليه السلام دراین باره می فرماید: اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛ مردم در خوابند، چون بميرند بيدار مى شوند.(بحارالأنوار، ج ۴، ص ۴۳، ح ۱۸)
  11. آرامش بخش و آرامش زدا: هم چنین مردم از نظر شخصیت به دو دسته آرامش بخش و آرامش زدا و مردم آزار و بی آزار بخش می شوند. امام باقر عليه السلام در این باره می فرماید: اَلنّاسُ رَجُلانِ: مَسْتَريحٌ بِالْمَوْتِ وَ مُسْتَراحٌ بِهِ مِنْهُ ؛ مردم بر دو دسته اند: آن كه با مرگ آسوده شود و آن كه با مرگش ديگران آسوده شوند. (معانى الأخبار، ص ۲۹۰)
  12. گرفتار و غیر گرفتار: هم چنین مردم به دو دسته گرفتار و غیر گرفتار تقسیم می شوند. امام صادق عليه السلام در این باره می فرماید: اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُبْتَلىً وَ مُعافىً، فَارْحَمُوا الْمُبْتَلى وَ احْمَدُوا اللّهَ عَلَى الْعافيَةِ؛ مردم دو دسته اند: گرفتار و سلامت؛ پس به گرفتاران ترحم نماييد و خدا را برسلامتى سپاس گوييد. (تحف العقول، ص ۳۰۵)
  13. خوشبخت و بدبخت: خداوند در قرآن انسان ها را به خوشبخت و سپید رو و بدبخت و سیاه رو تقسیم کرده است.(هود، آیات 107 و 108 ؛ آل عمران، آیات 106 و 107) امام على عليه السلام نیز می فرماید: اَلنّاسُ اثْنانِ، بَرٌّ تَقِىٌّ وَ آخَرُ شَقِىٌّ؛ مردم دو دسته اند: نيكوكارِ پرهيزكار و سنگ دل بدبخت. (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۲۳، ح ۸۶)
  14. عقل و جهل و ایمان و کفر: در آیات قرآنی مردم به دو چهار دسته تقسیم می شوند که بازگشت به دو دسته اصلی است. آن دو دسته اصلی عبارتند از خردمند و بی خرد؛ زیرا خردمند مومن خواهد بود و بی خرد کافر؛ چنان که در کتب عقل و جهل در حدیث سوم آمده است که وقتی سه گانه عقل و دین و حیا عرضه شد، انسان عقل را برگزید و دو دیگر از او جدا نشد. امام باقر عليه السلام در تقسیم انسان ها می فرماید: اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُؤْمِنٌ وَ جاهِلٌ، فَلا تُؤْذِى الْمُؤْمِنَ وَ لا تَجْهَلُ الْجاهِلَ فَتَـكونَ مِثْلَهُ؛ مردم دو گروه اند: مؤمن و جاهل، مؤمن را آزار ندهيد و با جاهل، رفتار جاهلانه نكنيد؛ زيرا همانند او خواهيد بود. (خصال، ص ۴۹) در این جا از صنعت احتباک استفاده شده است؛ زیرا مومن را در برابر جاهل بی خرد گذاشته است؛ پس انسان یا عاقل مومن است یا بی خرد کافر. در آیات قرآنی بر اساس صنعت «احتباک» این گونه بارها سخن به میان آمده است. احتباک در بديع، بدين ‌معناست که در دو کلام پياپي، از جمله اول، قسمتي ـ که مشابه آن در جمل دوم بيان شده است ـ حذف شود و از جمله دوم نيز بخشي ـ که در جمل اول بدان اشاره شده است ـ حذف گردد. اين صنعت با خلق ظرفيت‌هاي معنايي در بخشي از آيات قرآن، معناي گسترده‌اي را در قالبي محدود، به نمايش مي‌گذارد. نمونه این گونه استفاده در آیاتی از جمله آیه 24 سوره انفال، 40 سوره فصلت و 70 سوره یس و 61 سوره غافر و 228 سوره بقره و مانند آن ها به کار رفته است. امام كاظم عليه السلام نیز می فرماید: اَلنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّى مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّى كُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ كِبْرا وَ عالِمٌ يُريدُ اَنْ يوطَاَ عُقْباهُ وَ يُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَعارِفٌ عَلى طَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القيامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِكَ وَاَرْجَحُهُمْ عَقْلاً؛ مردم چهار گروهند: جاهل و بی خردى كه غرق در هوا و هوس و در معرض هلاكت است، عابدى كه تظاهر به تقوا مى كند و هر چه بيشتر عبادت مى نمايد، تكبرش بيشتر مى شود، عالمى كه مى خواهد پشت سرش حركت كنند و دوست دارد از او تعريف نمايند، وحق شناسِ حق پويى كه دوست دارد حق را به پادارد، اما يا ناتوان است و يا زير سلطه. چنين فردى بهترين نمونه روزگار و عاقل ترين مردم دوران است. (خصال، ص ۲۶۲)
  15. بندگی بردگان و بازرگانان و محبان : بندگان خدا در بندگی سه دسته هستند. خداوند می فرماید: بندگان یا به طمع یا خوف یا به حب بندگی کنند.(اعراف، آیه 56؛ سجده، آیه 16؛ انسان، آیه 8) امام صادق عليه السلام نیز می فرماید: اِنَّ النّاسَ يَعْبُدونَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلى ثَلاثَةِ اَوْجُهٍ: فَطَبَقَةٌ يَعْبُدونَهُ رَغْبَةً فى ثَوابِهِ فَتِلْكَ عِبادَةُ الحُرَصاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرونَ يَعْبُدونَهُ فَرَقا مِنَ النّارِ فَتِلْكَ عِبادَةُالْعَبيدِ وَ هِىَ الرَّهْبَةُ وَ لكِنّى اَعْبُدُهُ حُبّا لَهُ عَزَّوَجَلَّ فَتِلْكَ عِبادَةُ الكِرامِ وَ هُوَ الاَمْنُ… ؛ عبادت كنندگان خداوند سه گروهند: گروهى او را براى پاداش عبادت مى كنند، كه طمعكارانه است و اينان حريصند؛ گروهى او را از ترس جهنم عبادت مى كنند كه اين عبادت بردگان و از روى ترس است؛ولى من خداوند را از روى محبت عبادت مى كنم كه چنين عبادتى مايه امنيت و آرامش و عبادت كريمان است. (خصال، ص ۱۸۸، ح۲۵۹)
  16. خودپرداز و خدمت پرداز: مردم یا خودپرداز هستند و تنها به خودشان می رسند، یا خدمت پرداز هستند و به دیگران می پردازند. از نظر اسلام کسی که به دیگران توجهی نداشته از زیان و خسران رهایی نمی یابد.(عصر، ایات 1 تا 3) امام كاظم عليه السلام می فرماید: اِنَّ لِلّهِ عِبادا فِى الاَرضِ يَسْعَوْنَ فى حَوائِجِ النّاسِ هُمُ الآْمِنونَ يَوْمَ القيامَةِ؛ خدا را در زمين بندگانى است كه براى رفع نيازهاى مردم مى كوشند. اينان در روزقيامت در امان هستند.(كافى، ج ۲، ص۱۹۷، ح ۲)
  17. اخلاق و ادب: امام حسن مجتبى عليه السلام می فرماید: اَلنّاسُ اَرْبَعَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ لا خَلاقَ لَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَلاقٌ وَ لا خُلقَ لَهُ، قَدْ ذَهَبَ الرّابِـعُ وَ هُوَ الَّذى لا خَلاقَ وَ لا خُلقَ لَهُ وَ ذلِكَ شَرُّ النّاسِوَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ خَلاقٌ فَذلِكَ خَيْرُ النّاسِ؛ مردم چهار دسته اند: دسته اى از آنها اخلاق دارند، امّا بهره اى (از دنيا) ندارند.دسته اى بهره مندند، اما اخلاق ندارند. دسته اى نه بهره اى (از دنيا) و نه اخلاق دارند كه اينها بدترين مردم اند. و دسته اى كه هم اخلاق دارند و هم (از دنيا) بهره مندند كه اينان، بهترين مردم اند. (بحارالأنوار، ج ۷۰، ص ۱۰، ح ۸)
  18. اعمال : باید توجه داشت که دارایی و نداری در دنیا ارزش و ضد ارزش نیست(فجر، آیات 15 و 16) با این همه مردم این گونه تقسیم بندی می شوند؛ اما حقیقت تقسیم این است که انسان باید بداند معیار ارزش در آخرت تقوای الهی است(حجرات، ایه 13) که با اعمال صالح عبادی(بقره، ایه 29) به دست می آید. امام هادى عليه السلام: اَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاَمْوالِ وَ فِى الآْخِرَةِ بِالاَعْمالِ؛ اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل.(بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۳۶۸، ح ۳)

این ها نمونه های از شخصیت های انسانی است که رفتارهای اجتماعی مردم را سامان می دهد. شناخت این شخصیت ها در تغییر و اصلاح رفتارها بسیار موثر است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا