مردمسالاري متعهد
مردمسالاري را ميتوان به اشكال مختلف ترسيم كرد. از آن ميان ميتوان به مردمسالاري روشي و مردمسالاري ارزشي و نيز به مردمسالاري آزاد و مردمسالاري متعهد اشاره كرد. مردمسالاري آزاد، ارزش را به حق آزاد انتخاب دولت از سوي مردم ميدهد. در اين نگرش آن چه اهميت دارد حق توده مردم براي انتخاب دولت است.
در حقيقت دمكراسي آراي تودههاست. در اين روش هر كسي يك راي دارد و اكثريت دولت را تعيين و انتخاب ميكند. اكثريت هم ميتواند دولت را انتخاب و هم آن را تغيير دهد. دولت نيز با آراي اكثريت انتخاب و ساقط ميگردد. دولتمردان نيز براي آن كه بتوانند اين اكثريت را حفظ كنند به رضايت عمومي ميانديشند. از اين جاست كه رضايت عمومي منشاي مشروعيت ثانوي حكومتها قرار ميگيرد. دولتي مشروعيت سياسي خود را ميتواند تداوم بخشد كه در حفظ رضايت و مقبوليت مردمي بكوشد.
از همين جاست كه خلطي در مباحث پديدار شد و گمان بر اين شد كه در فرهنگ غرب مشروعيت سياسي برابر با مقبوليت و رضايت عمومي است، در حالي كه ميان مقبوليت و مشروعيت سياسي حتي در آن فرهنگ نيز تفاوتي ماهوي وجود دارد.در مردمسالاري آزاد چون ملاك و معيار، ارزش آراي مردم است و حكومت به جاي اين كه به اهداف مهم و پيشرفت و ترقي كشور فكر كند ملاكش را رضايت و جلب آراي اكثريت قرار ميدهد، از پيشرفت و ترقي واقعي و حقيقي باز ميماند و تمام كوشش و توان و ظرفيت را صرف جلب رضايت عمومي ميكند و منافع حقيقي مردم را ناديده ميگيرد.
در مردمسالاري آزاد چون بقاي مشروعيت سياسي دولت بر رضايت مردم بنا نهاد شده است، اين حاست كه مساله افكار عمومي و نقش تبليغات نيز خود را در اين روش نشان ميدهد، زيرا دولتمردان ميكوشند با تبليغات و تاثير بر افكار عمومي آراي اكثريت را هم چنان حفظ كنند. از همه علوم و فنون روز به ويژه روانشناسي، جامعهشناسي و ابزارهاي ارتباطي و رساتههاي همگاني بهره ميبرند تا نه تنها بر افكار عموميتاثبر بگذارند بلكه افكار عمومي همسو را بسازند و توليد كنند.
از آن جايي كه افكار عمومينيز مبتني بر گرايش تودهوار است، شايعات و تاثير گذاري بر احساس و عاطفه بسيار مهم جلوه ميكند از اين جاست كه نقش روان شناسي به عنوان عامل شناخت عاطفه و گرايشهاي احساسي مردم و رسانه به عنوان عامل تاثير گذار بر عواطف و احساسات به خوبي نمايان ميشود. در افكار عمومياحساسات و عواطف بيشتر از تعقل و عقلانيت خود نمايي ميكند. ضريب احساس در اين جا به اندازه اي است كه ميتوان نقش تعقل را از اساس ناديده گرفت. از آن جايي كه ضريب احساس در توده و جماعت بيشتر است و توده متاثر از عواطف و حركتهاي احساسي هستند به خوبي ميتوان از آن براي جهت دهي استفاده كرد. افراد به جهت ضريب پايين احساس و تقعل گرايي بيشتر كم تر تحت تاثير عواطف و تبليغات رسانه اي و شايعات قرار ميگيرند ولي تودهها اين گونه نيستند.
عوامل ضريب احساس هر چند غير عقلي (به معناي عقل فلسفي و منطقي) هستند ولي غير معقول عرفي نيستند. به اين معنا كه اين حركتها عقلايي هستند نه عقلاني. از اين رو نميتوان حركتهاي احساسي را غير عقلايي دانست. از آن جايي كه دمكراسي آزاد بر آراي اكثريت مبتني است و اين آراي نيز توده اي است و ضريب احساس در تودهها قوي،ميتوان اين نتيجه را گرفت كه آراي اكثريت و مردمسالاري آزاد مردمسالاريي است كه بر آراي تودههايي تكيه دارد كه بيشتر زاييده احساس است تا تعقل. بنابراين در مردمسالاري كار بر پايه عقل و منطق نيست بلكه بر پايه ضريب احساس و عاطفه است. اين مردمسالاري را ميتوان از يك نظر مردمسالاري رايها ناميد تا از مردمسالاري سرها و عقلها باز شناخته شود.گونه دوم مردمسالاري،مردمسالاري متعهد است.
در اين جا حكومت و دولت با آراي مردم و مقبوليت عموميزاييده ميشود ولي هرگز با آراي عموميساقط نميشود. اكثريت هر چند كه ميتوانند به عنوان منشا مشروعيت سياسي دولت عمل كنند و به حكومتي مشروعيت سياسي ابتدايي بدهند ولي در تداوم و بقاي آن و هم چنين در اسقاط آن اكثريت و آراي ايشان هيچ گونه نقشي را بازي نميكند. در اين گونه مردمسالاري دولت متعهد به تحقق ارزشها، اصول و اهداف تعيين شده اي است كه در ايدئولوژي و قانون اساسي مشخص شده است. بنابراين در پي كسب رضايت و اداره عادي جامعه نيست تا با كسب رضايت عموميبقاي مشروعيت سياسي خود را حفظ كند.در اين بينش و نگرش،مردم وقتي حقي را شناختند نميتوانند آن را ناديده بگيرند و به سوي باطل ميل و گرايش پيدا كنند و دولت ميتواند و بايد در راستاي حفظ حق و ارزشهاي ايدئولوژيك و اصول پذيرفته شده ابتدايي مردم را حتي با خشونت و زور در راه حق نگه دارد. در حقيقت مشروعيت نخستين مجوزي براي اعمال زور و اقتدار در ادامه حكومت و بقاي آن ميباشد و نميتوان به جهت رضايت و يا فقدان آن از اصول و ارزشهاي عدول كرد.اين گونه از مردمسالاري تنها هدفش پيشرفت برنامه گذاريها و تحقق اهداف مكتبي است.
در مردمسالاري متعهد به رضايت و بقاي آراي اكثريت مردم بهايي داده نميشود و وسواسي به نام تلاش براي حفظ رضايت و آراي مردم ندارد و كوششي نميكند تا رضايت توده را جلب كند، بلكه حتي ممكن است با نظر مردم مخالف باشد.به نظر ميرسد كه بخشي از سخنان و روش و سيره اميرمومنان(ع) به اين نوع از مردمسالاري مرتبط باشد. ايشان حضور مردم را براي اثبات مشروعيت سياسي خود ميپذيرد ولي به آراي مردم در بقاي مشروعيت خود توجهي ندارد. پس از بيعت به عنوان سازوكاري براي مشروعيت سياسي حكومت خود در سخنراني اي كه به عنوان سياستها و راهبردهاي حكومتي خويش بيان ميكند به اين مطلب اشاره دارد كه همگان موظف به اجراي تعهدات خود بوده و كوتاهي و پيمان شكني را مردود شمرده و ناكثان و پيمان شكنان را تهديد ميكند. براي سركوب مخالفان ( مارقين و قاسطين و ناكثين ) به پشتوانه همان بيعت نخستين عمل ميكند و تنها پاي بندي خود را به قرآن و سيره پيامبر (ص) و اصول و ارزشهاي آن دوره اعلام ميدارد. در حقيقت خود را متعهد به اصول ارزشي مكتبي ميداند كه مردم در آغاز بدان با وي بيعت كرده اند. در بيان حقوق دولت و امت وظيفه دولت را حفظ ارزشها و اصول پذيرفته شده مكتبي و وظيفه امت را پاي بندي به مفاد بيعت نامه ميداند. و وفا داري خود را بر اين مفاد به عنوان حاكم تا آخرين لحظه و در صورت پيمان شكني همگان به تنهايي اعلام ميكند.
دولت در مردمسالاري متعهد مانند عالميميماند كه از درآمد مكفي برخودار است و نيازي به ديگران ندارد، چه اين ديگران از اشخاص حقيقي باشند و يا حقوقي. براي همين با توجه به دستاوردهاي علمي خود مواضع را بدون توجه به رضايت مردم و يا شركتها بيان ميكند و به آن چه توجه دارد تنها پيشرفت علم و دانش و بيان حق و حقيقت است. در حالي كه در مردمسالاري رايها و آزاد اين عالم و دانشمند به عنوان مزدور و مزدبگير ميبايست مراعات اشخاص حقيقي و يا حقوقي را بكند. از اين رو ناچار است تا گاه حقيقت و علم و دانش يقيني و قطعي را تنها براي رضايت و خوشايند مردم به كناري نهد و به آن پشت كند.شايد وضعيت علماي شيعه به جهت ارتباط با رضايت مردم از گونه مردمسالاري آزاد باشد،چنان كه استاد مطهري با اعتراض به وضعيت موجود مراكز شيعي ميگويد كه چگونه علماي ما عوام زده شده اند و به جهت حفظ رضايت مردم و توده از بيان و ابزار تنفر بسياري از مكروهات و حتي اعمال زشت و ناپسند تودههاي مردم خودداري ميورزند.