عرفان

مراتب ايمان و يقين

در روايت اسلامي كه از اهل بيت عصمت و طهارت نقل شده داستاني از زاهدي در جزيره خوش و آب هوا آمده است كه داراي نكات و لطائف بسياري است.

داستان اين گونه است كه زاهدي در جزيره اي به عبادت مشغول بود و جز نماز و ذكر و ورد به كاري نمي پرداخت. در آن جزيره همه چيز براي او آماده بود و دل مشغولي براي غذا و امنيت جاني و خوابگاه نداشت و به نوعي همه وسايل آسايش و آرامش براي او فراهم بوده است.
روزي فرشته اي از عبادت شبانه روزي و ذكر و اوراد او شگفت زده شده و به خداوند تبارك و تعالي عرض كرد تا مقام اين بنده زاهد و پارسا را به او نشان دهد. خداوند مقام او را در بهشت نشان داد كه در پايين ترين درجات بهشت قرار داشت.

فرشته از مساله شگفت زده شد و سبب آن را جويا شد. خداوند به او فرمود تا مدتي با زاهد بزيد. فرشته به شكل انساني مجسم شد و به نزد زاهد رفت. مدتي با او بود و حالش را زير نظر داشت. روزي از او مي پرسد كه نظرت درباره جزيره چيست؟
زاهد گفت: همه چيزش خوب است ولي علف ها زيادي در اين جاست كه بي مصرف مي ماند و اگر خداوند خري را اين جا مي آفريد تا از اين علف ها بخورد خيلي خوب بود. فرشته از وي خداحافظي كرد و به نزد خداوند رفت. خداوند از او پرسيد: اكنون دانستي كه چرا مقام او در پايين ترين مرتبه و درجه بهشت است؟ فرشته گفت: آري آدم عابد و زاهدي است ولي خيلي كم عقل و خرد مي باشد.
اين داستان نشان مي دهد كه آن چه مراتب انسانيت و در نتيجه جايگاه و مقام آدمي را در قرب و بعد بهشت ذات و صفات را رقم مي زند مساله شناخت آدمي و باورها و ايمان مبتني بر شناخت است.
مساله شناخت به عنوان زاويه ديد آدمي نسبت به جايگاه خدا و خود در هستي است و هر چه آدمي نسبت به هستي شناخت درست و مبتني بر حقيقت و واقعيت داشته باشد، نگرش و رفتارهاي او نيز بر اساس آن تنظيم و سامان و ارزش و اعتبار مي يابد. البته شناخت ها و بينش ها به تنهاي كارساز نيست و نيازمند بخش ديگري است كه در روان شناسي از آن به عاطفه و احساس و در تفسير اسلامي از آن به ايمان و باورهاي قلبي ياد مي شود.
هر چه شناخت بيش تر شود و انسان نسبت به هستي ، شناختي كامل تر و درست تر پيدا كند و آن را به شكل باور و ايمان درقلب و جانش رسوخ دهد، از فوايد و آثار آن بهره مند تر مي شود.دانشمندان براي علم و دانش آدمي دو حقيقت شناسي و معرفي مي كنند؛ يكي شناخت اجمالي و آغازين است و ديگري شناخت تفصيلي و پاياني كه نتيجه شناخت نخست است. در اين ميان ايمان است كه حلقه وصل دو شناخت نخستين و پاياني مي باشد.
آدمي به طور فطري از ابزارهاي شناختي چون احساسات برخوردار مي باشد كه دانش هاي خاص چون شنوايي و بينايي و بويايي و چشايي را منتقل مي كند. اين دانش هاي ابتدايي پس از آن كه از راه قلب (عقل) تحليل و بررسي شد اگر به شكل باور و ايمان (احساسات وعواطف به مفهوم روان شناسي) خودنمايي كرد نتيجه و پيامد ديگري در پي خواهد داشت كه از آن به ايمان و باور ياد مي شود. اين ايمان ( كه تركيبي از شناخت و يافته هاي ابتدايي و پذيرش و واكنش عاطفي به آن است) اگر به شكل عمل و رفتار ( نگرش) خود را نشان دهد ميوه و بار ديگري را به همراه خواهد داشت كه از آن به شناخت حقي و دانش تفصيلي ياد مي شود.
شناخت حقي و تفصيلي خود موجب مي شود كه ابزارهاي حسي به توانايي جديدتري دست يابند و فرصت هاي ديگري شناخت اجمالي ولي برتري براي آدمي فراهم مي آيد كه آن نيز نيازمند ايمان و نگرش و عمل است كه علم و دانش حقي و تفصيلي ديگري را پديد مي آورد. از اين روست كه گفته اند كه عمل خود زاده علم و زاينده علم است و اين كه علم هم به نوبه خود زاده و زايده عمل است. هر چه علم و عمل مطابق شد نتيجه و ميوه آن پربار تر خواهد شد و علم تفصيلي برتري پديد مي آيد. بر اين اساس است كه آيت الله بهجت بر اين باور است كه علم و با عمل آميخته است و براي دست يابي به علم واقعي و حقيقي نيازمند آنيم كه عملي مطابق علم داشته باشيم.
علم و دانش هر چه با ايمان و عمل همراه و مطابق شود نتيجه و بار آن بهتر و بيش تر و كامل تر خواهد بود. از اين روست كه براي علم ابتدايي و هم چنين ايمان و در نتيجه علم نهايي مراتب متعدد و متنوع اي است.
خداوند در قرآن از مراتب ايمان و هم چنين علم سخن گفته است. گام نخست آن را اسلام و گام هاي بعدي ايمان با همه مراتب تشكيكي آن دانسته است.
انساني كه به شناخت ايماني و باور مطابق با واقع دست مي يابد در گام اول در مرتبه علم اليقين قرار مي گيرد كه شناخت تفصيلي و مطابق با واقع است. در اين مرحله انسان نسبت به امور تصور و تصويري ذهني درست و مطابق با واقع خواهد داشت.
مرتبه دوم شناختي است كه از آن به عين اليقين ياد مي شود؛ در اين مرتبه است كه شخص نه تنها نسبت به امور تصور ذهني درست دارد بلكه آن چه هست را با چشم دل و ملكوتي مي تواند چنان كه هست بنگرد و پرده هاي ظاهري هر چيزي كنار مي رود و باطن هر چيزي براي او آشكار مي شود. چنين شخصي را در اصطلاحات قرآني اهل بصيرت مي نامند. چنين حالتي براي برخي از مردمان در دنيا و براي همگان هنگام مرگ پديد مي آيد كه آيات بسياري بر اين موضوع دلالت دارد كه از جمله مي توان به آيه 22 سوره ق و نيز آيه 7 و 6 سوره تكاثر اشاره كرد.
اين مرتبه از علم و ايمان براي برخي در دنيا تحقق مي يابد كه گزارش حارثه بن مالك بن نعمان انصاري يكي از آن هاست.
در روایت است که یکی از جوانان انصاری به جهت تزکیه نفس و عمل به تقوا یعنی عمل به شریعت و ترک محرمات و مکروهات به مقام اهل بصیرت می رسد و از چشم بصیرت برخوردار می گردد. مولوی بلخی رومی در مثنوی این حکایت را به زید بن حارثه نسبت می دهد، چنان که در منابع اهل سنت است . در روایات شیعی چون خصال صدوق ج 1 ص 47 و وسایل شیعه ج 11 ص 227 چاپ اسلامی و ج 15 ص 281 چاپ آل البیت (ع) این حدیث به نحوی که در اصول کافی ثقه الاسلام کلینی رازی آمده است به حارثه بن نعمان انصاری نسبت داده شده است.
مولوی در مثنوی این داستان را چنین حکایت می کند:
گفت پیغمبر صباحی زید را
کیف اصبحت ای رفیق باصفا
گفت عبداً موقناً، باز اوش گفت
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده ام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
گفت از این ره کو رهاوردی بیار
در خور فهم و عقول این دیار
گفت خلقان چون ببینند آسمان
من ببینم عرش را با عرشیان
هشت جنت، هفت دوزخ پیش من
هست پیدا همچو بت پیش شمن
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش می بینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
ما متن این حدیث را به همان گونه که در اصول کافی آمده است می آوریم تا معلوم گردد که این یافتن نه تنها حکایت معصومان (ع) بلکه جوانان پاک و پاکیزه ای است که به مقام یقین رسیده و از چشم بصیرت برخوردار گردیده اند و این که این نه حکایت فسانه بلکه مطابق عیان و حق و حقیقت است و افرادی عادی بدان نیز دست یافته اند. از نظر سندی نیز حدیث مورد تایید اهل فن و کارشناسان علم رجال و داریه قرار گرفته است.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْوَابِشِیِّ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ فَقَالَ إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ یَتَعَارَفُونَ وَ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأَنِّی الْآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی مَسَامِعِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ لَهُ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ ص فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ
الکافی ج : 2 ص : 354- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَارِثَةَ بْنَ مَالِکِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَنْصَارِیَّ فَقَالَ لَهُ کَیْفَ أَنْتَ یَا حَارِثَةَ بْنَ مَالِکٍ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ حَقّاً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حَقِیقَةٌ فَمَا حَقِیقَةُ قَوْلِکَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الُّنْیَا فَأَسْهَرَتْ لَیْلِی وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِی وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّی ]وَ[ قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَزَاوَرُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ کَأَنِّی أَسْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِی النَّارِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ أَبْصَرْتَ فَاثْبُتْ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِی أَنْ یَرْزُقَنِی الشَّهَادَةَ مَعَکَ فَقَالَ اللَّهُمَّ ارْزُقْ حَارِثَةَ الشَّهَادَةَ فَلَمْ یَلْبَثْ إِلَّا أَیَّاماً حَتَّى بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَرِیَّةً فَبَعَثَهُ فِیهَا فَقَاتَلَ فَقُتِلَ تِسْعَةٌ أَوْ ثَمَانِیَةٌ ثُمَّ قُتِلَ
وَ فِی رِوَایَةِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ اسْتُشْهِدَ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ
از کتاب‌ «کافی‌» از إسحق‌ بن‌ عمّار روایت‌ است‌ که‌ گفت‌: از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ شنیدم‌ که‌ می گفت‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در مسجد نماز را با مردم‌ بجای‌ آورد. و نظرش‌ افتاد به‌ جوانی‌ که‌ نشسته‌ بود، و چرت‌ و پینکی‌ وی‌ را گرفته‌، سرش‌ را به‌ پائین‌ می‌آورد؛ رنگش‌ زرد و جسمش‌ نحیف‌ و لاغر و چشمانش‌ در سرش‌ فرو رفته‌ بود.
رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ او گفت‌:
کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلا َ نُ؟! «ای‌ فلان‌! حالت‌ چطور است‌؟!»
قَالَ: أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَهِ مُوقِنًا!
«پاسخ‌ داد: حالم‌ اینطور است‌ ای‌ رسول‌ خدا، که‌ در حال‌ یقین‌ میباشم‌!»
فَعَجِبَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [ مِنْ قَوْلِهِ، وَ قَالَ لَهُ: إنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً؛ فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ؟!
«رسول‌ خدا از جوابش‌ به‌ شگفت‌ آمد، و به‌ او گفت‌: هر یقینی‌ حقیقتی‌ دارد؛ حقیقت‌ یقین‌ تو چیست‌؟!»
فَقَالَ: إنَّ یَقِینِی‌ ـ یَا رَسُولَ اللَهِ ـ هُوَ الَّذِی‌ أَحْزَنَنِی‌ وَ أَسْهَرَ لَیْلِی‌ وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی‌، فَعَزَفَتْ نَفْسِی‌ عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا. کَأَنِّی‌ أَنْظُرُ إلَی‌ عَرْشِ رَبِّی‌ وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلا َ ´ئِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ!
وَ کَأَنِّی‌ أَنْظُرُ إلَی‌ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی‌ الْجَنَّةِ وَ یَتَعَارَفُونَ عَلَی‌ الاْرَآئِکِ مُتَّکِئُونَ. وَ کَأَنِّی‌ أَنْظُرُ إلَی‌ أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ. وَ کَأَنِّی‌ الآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی‌ مَسَامِعِی‌.
«جوان‌ گفت‌: یقین‌ من‌ است‌ ـ ای‌ رسول‌ خدا ـ که‌ مرا به‌ حزن‌ و اندوه‌ فکنده‌ است‌، و خواب‌ شب‌ را از چشمم‌ ربوده‌، و روزهای‌ گرم‌ را در حال‌ روزه‌ و عبادت‌ بر من‌ آورده‌ است‌، بطوریکه‌ نفس‌ من‌ از دنیا و آنچه‌ در دنیاست‌، بیرون‌ رفته‌ و پهلو تهی‌ نموده‌ و برکنار نشسته‌ است‌. و گویا من‌ نگاهم‌ به‌ عرش‌ پروردگارم‌ افتاده‌ است‌ که‌ برای‌ حساب‌ خلائق‌ برپا شده‌ و خلائق‌ برای‌ حساب‌ محشور گردیده‌اند، و من‌ هم‌ در میان‌ آنها هستم‌!
و گویا می‌بینم‌ اهل‌ بهشت‌ را که‌ در آن‌ متنعّم‌ میباشند، و با یکدگر به‌ رفت‌ و آمد و سخن‌ مشغولند، و بر روی‌ نیمکت‌ها تکیه‌ داده‌اند. و گویا من‌ می‌بینم‌ اهل‌ آتش‌ را که‌ در میان‌ آن‌ معذّب‌ میباشند، و صیحه‌ و فریاد می‌زنند. و گویا من‌ می‌شنوم‌ صدای‌ شعله‌ور شدن‌ و بالاگرفتن‌ آتش‌ را که‌ در گوشهای‌ من‌ دوران‌ دارد!»
فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [: هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَهُ قَلْبَهُ بِالاْءیمَانِ. ثُمَّ قَالَ لَهُ: الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ!
«رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: این‌ بنده‌ای‌ است‌ که‌ خدا دل‌ او را به‌ نور ایمان‌ روشن‌ گردانیده‌ است‌. و سپس‌ به‌ آن‌ جوان‌ گفت‌: بر این‌ حالی‌ که‌ داری‌ پایدار باش‌!»
فَقَالَ الشَّآبُّ: ادْعُ اللَهَ لِی‌ یَا رَسُولَ اللَهِ: أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ. فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [؛ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی‌ بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ، وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ.
«جوان‌ گفت‌: ای‌ رسول‌ خدا! از خدا برای‌ من‌ بخواه‌ که‌ شهادت‌ همراه‌ تو را روزی‌ من‌ کند!
رسول‌ خدا برای‌ او دعا کرد. خیلی‌ طول‌ نکشید که‌ با رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در بعضی‌ از غزواتش‌، برای‌ جنگ‌ بیرون‌ رفت‌، و بعد از نُه‌ نفر که‌ به‌ شهادت‌ رسیدند، او شربت‌ شهادت‌ نوشید؛ و او دهمین‌ نفر از ایشان‌ بود.»
اين جوان با بهره گيري از علم و دانش و ايمان درست در مرتبه ايمان و علم عين يقيني رسيد. اين همان مقام كشف الغطاء است كه اميرمومنان (ع) مي فرمايد كه اگر پرده ها برداشته شود چيزي به علم و دانش من افزوده نمي شود.
مرتبه برتر از اين مرتبه حق يقين است كه انسان هم به دانش و علم خاصي دست مي يابد كه در آن زمان نه تنها آن چه را كه اهل بصيرت مي بينند او هم مي بيند بلكه از فوايد آن خود در همين دنيا بهره مند مي شود مانند خوردن از ميوه هاي بهشتي و مائده ها وغذاهاي آن در همين دنيا و زندگي اين جايي كه اختصاص به انسان هاي كاملي چون پيامبران (س) و معصوم (ع) و حضرت مريم (س) و برخي ديگر از ربانيون دارد.
اگر بخواهيم همه مراتب ايماني و علمي را بيان كنيم نمي توان از عهده آن بر آمد؛ زيرا اين مراتب بي شمار و يا بي نهايت است چنان كه عوالم هستي اين گونه است. آن چه در اين روايت بيان شده تنها عوالم كلي و مراتب كلي آن است.
داستان مراتب علم و ايمان در شكل حقي آن همانند تمثيلي است كه در برخي از كتب عرفاني آمده است. يقين علمي مرتبه اي است كه پروانه اي نوري را مي جويد و تصور ذهني از آن دارد. عين اليقين آن است كه به آن مي رسد و دور آن مي گردد و حق اليقين آن است كه خود را به آن مي زند و خود آتش مي شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا