اعتقادی - کلامیتاریخیعرفانمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

محبوب ها و ماموريت هاي امام حسين(ع)

samamosشايد گوياترين و رساترين سخن درباره شخصيت امام حسين(ع) سخن پيامبر(ص) است كه مي فرمايد: حسين مني و انا من حسين؛ حسين از من و من از حسينم؛ (كشف الغمه، ج 2، ص 6) چنانكه كامل ترين سخن درباره مقام و ماموريت آن حضرت(ع) ازسوي خداوند نيز سخن پيامبر(ص) است كه مي فرمايد در عرش خداوند نوشته شده است: ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه ؛ حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است. (ارشاد، شيخ مفيد، قم: موسسه آل البيت الاحياء التراث، ج 2، ص 108؛ نیز بحار الانوار، ج 36، ص 205))
در بيان شخصيت آن حضرت (ص) مي بايست به همين مقدار بسنده كرد كه هر آنچه خداوند در قرآن در وصف پيامبر(ص) گفته است در حقيقت در توصيف انوار امامان معصوم (ع) نيز مي باشد كه جان و نفس پيامبر(ص) به فرموده خداوند در آيه 61 سوره آل عمران مي باشند؛ اما درباره ماموريت آن امامان(ع) بايد گفت كه حدوث اسلام به پيامبر(ص) و بقاي آن به امامان معصوم(ع) است؛ ولي در اين ميان نقش امام حسين(ع) بسيار برجسته تر است؛زيرا ايشان ذبيح الهي است تا با ثارالله و قيام خونين الهي خود بقاي اسلام را تضمين كند. از اين رو گفته شده «الاسلام، محمدي الحدوث و حسيني البقاء؛ يعني اسلام با پيامبر حادث شد و باامام حسين(ع) بقا يافت.»

نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آيات و روايات بر آن است تا گوشه اي از شخصيت آن حضرت(ع) و ماموريت هايش را تبيين نمايد.
محدوديت در شناخت شخصيت امام حسين(ع)
شناخت امامان معصوم(ع) بنا به اسبابي دشواراست؛ زيرا ايشان مظاهر اتم و اكمل خداوندي هستند.
از نظر علمي اين معنا اثبات شده كه تعريف و حد منطقي زماني امكان پذير است كه شخص احاطه علمي به تمام موضوع داشته باشد. از اين رو خداوند بارها خودش را از هرگونه تعريف و توصيف مبرا و منزه مي داند و با تعبير سبحان و تسبيح و تقديس بر آن است تا اين معنا را تبيين كند كه توصيف الهي بيرون از فهم و بيان بشر است. البته در برخي از آيات پس از آنكه به نفي هرگونه توصيفي مي پردازد براي جلوگيري از توهم تعطيل، توصيفات برخي از انسان ها را روا و مجاز مي شمارد. لذا مي فرمايد: سبحان الله عما يصفون الا عبادالله المخلصين؛ پاك و منزه است خداوند از آنچه توصيف مي كنند مگر توصيفاتي كه بندگان مخلص و خالص شده خداوند مي كنند (صافات، آيات 159 و 160)
اين عبارت به صراحت هرگونه تشبيه و تعطيل را مردود مي شمارد و ضمن بيان اينكه همه بندگان از توصيف او عاجز و ناتوان هستند، ولي به همان صراحت اعلام مي دارد كه بندگان خالص شده خداوند توانايي دارند تا به توصيف خداوند بپردازند؛ زيرا شناخت ايشان، شناخت مظهر با اعراب از مظهر است.
توصيف و عدم توصيف، ارتباط تنگاتنگي با شناخت و عدم شناخت دارد و هرچه شناخت، كامل تر و دقيق تر باشد، توصيف نيز كامل تر خواهد بود.
از آن جايي كه شناخت ما از امامان معصوم(ع) نمي تواند شناخت درست و كاملي باشد مي بايست از خودشان يا ديگراني بهره گيريم كه توانايي احاطي و شناخت كامل دارند. از جمله مي توان از توصيفات اهل عصمت و طهارت(ع) از پيامبر(ص) وامامان(ع) و همچنين خداوند در اين باره بهره برد.
در شناخت امام حسين(ع) نيز ما با اين محدوديت مواجه هستيم، از اين رو، بهتر است به آموزه هاي قرآني و نيز روايات معصومان(ع) مراجعه كرد تا نسبت به ايشان شناختي هرچند نسبي پيدا كنيم.
امام حسين(ع) تجلي عشق و محبت
از ويژگي هاي قرآن آن است كه كتاب هدايت است و هر چيزي را از اين منظر تحليل مي كند. در اين راستا حتي در بيان مسايل عقلاني به تحليل عقلي بسنده نمي كند و همواره عقل و دل را در كنار هم قرار مي دهد؛ زيرا ايمان از عناصر شناختي و احساسي بهره مي برد و تحقق ايمان تنها به شناخت يا احساس نيست، بلكه زماني ايمان در شخص تحقق مي يابد كه شناخت و عاطفه در كنار هم قرار گيرند. از اين رو خداوند در آيه 14 سوره نمل مي فرمايد: و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم؛ با آنكه خودشان بدان يقين و قطع داشتند، انكار كردند؛ زيرا اين قطع و يقين تنها شناخت بدون همراهي احساس و عاطفه بود و دل با عقل همراه نيست. زماني ايمان تحقق مي يابد كه عقل و دل و شناخت و عاطفه در كنار هم قرار گيرند و پس از آن است كه شخص باورمند و معتقد، رفتاري براساس شناخت و احساس خواهد داشت كه از آن به نگرش نيز ياد مي شود.
قرآن گزارش مي كند كه اصول دعوت اسلام بر ايمان نهاده شده است كه خود آن مبتني بر عقل و دل و شناخت و عاطفه است. از اين رو حتي در استدلال منطقي شيوه نتيجه گيري با آنچه در مكتب منطقي و فلسفي وود دارد، متفاوت است. به عنوان نمونه حضرت ابراهيم(ع) در مقام استدلال و برهان بر توحيد، در مقام نتيجه گيري مي فرمايد: الا احب الآفلين؛ من زوال پذيران را دوست نمي دارم (انعام، آيه 76) زيرا از نظر آن حضرت(ع) صرف استدلال منطقي و برهاني اصالت ندارد، بلكه شناخت و برهان حتي قطعي و يقيني زماني ارزش و اصيل مي شود كه در زندگي بشر تأثير گذار باشد. لذا آن را به حوزه دل و احساس مي برد و مي فرمايد چون زوال پذير است نمي تواند ربوبيتي داشته باشد كه در زندگي من تأثيرگذار باشد. از اين رو، تنها ربوبيتي را مي پذيرم و دوست مي دارم كه زوال ناپذير باشد.
اين گونه است كه در آموزه هاي وحياني همواره شناخت علمي زماني ارزش مي يابد كه در احساس و عواطف تأثير بگذارد و به شكل ايمان ظهور يابد و در شكل عمل و رفتار تجلي كند. چنين نگرش نسبت به همه پديده هاي هستي در آيات قرآني ديده مي شود؛ بر اين اساس قرآن حتي اگر از دريچه علم و دانش به چيزي مي نگرد آن را آيه و نشانه مي شمارد و مرتبط با ملكوت آن معنا مي كند؛ زيرا اصولاً هر پديده اي بي توجه به ملكوت و آيه بودنش، معنايي ندارد و زماني معنا مي يابد كه آيه ديده شود و به ملكوت آن نيز توجه شود (انعام، آيه 75) در اين صورت است كه ارتباط ميان عقل و دل و ربوبيت و محبت، آفريده و آفريدگار و پروردگار معناي خاصي مي يابد.
از نظر قرآن، آنچه ساري در هستي است، محبت و عشق الهي است و همه موجودات نسبت به اين عشق و محبت الهي شناخت داشته و بدين سبب به خداوندشان گرايش طبيعي و ذاتي دارند.
امام حسين(ع) نيز به عنوان مظهر نخست، اكمل و اتم خداوندي، سرشار از چنين عشق و محبتي به خدا و همه هستي است. از اين رو درعاشورا مي توان اوج همه زيبايي ها و عشق ها و محبت ها را در اوج حماسه ها و خون ها و شمشيرها و نيزه ها ديد. مگر نه اين است كه اوج زيبايي ها و عشق و محبت ها بر اوج نيزه ها نشسته و عشق ورزي مي كند؟
از نظر قرآن ايمان جز به عشق و محبت نيست؛ بر اين اساس در روايات تفسيري آمده است: هل الايمان الا الحب؛ آيا ايمان جز محبت است. خداوند بر اين اساس از اطاعت و پيروي محبتي و عشقي به پيامبر(ص) سخن به ميان مي آورد و مي فرمايد: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا محبوب خداوند شويد (آل عمران، آيه 31).
امام حسين(ع) مظهر عشق و محبت الهي است و اوج تجلي اين محبت و عشق را مي توان در كربلا و عاشورا و در ميان حماسه خون و شمشير ديد؛ زيرا ايشان در آخرين لحظات زندگي اش عشق و محبت خويش را به بهترين شكل نشان مي دهد.
از نظر قرآن و آموزه هاي اسلامي، زندگي و فرصت كوتاه عمر از آن رو ارزش مي يابد كه براي بندگي و عبادت و كارهاي خير باشد. اين معنا بارها در نيايش ها و ادعيه ماثور و ديگر روايات معتبر از جمله تعقيبات نماز بيان شده است تا به ما بياموزند كه عمر براي شدن ها و تحول هاي كمالي و دست يابي به اوصاف خدايي و متاله شدن است و تنها زندگي و مرگ را مي توان براي اين درخواست كرد كه با زندگي به كمالات بيفزايد و با مرگ از شرور دنيا در امان ماند.
امام حسين(ع) در كوتاه ترين فرصت ممكن از عمرشان، نشان مي دهد كه محبوب او چه چيزي است و انسان مي بايست به چه چيزي از عمرش دل سپارد و بدان عشق ورزد و همه زندگي اش را مصروف آن كند. آن حضرت(ع) در شب عاشورا زماني كه مي توان گفت، آخرين شب عشق ورزي است به عباس بن علي(ع) فرمود: اركب بنفسي انت يا اخي؛ برادرم، عباس! من به فداي تو؛ سوار شو، برو ببين چه خبر است! حضرت وقتي مقداري جلو رفت، ديد كه آنها قصد حمله دارند. گفتند: عصر تاسوعا بايد كار يكسره بشود؛ يا تسليم، يا جنگ. اين پيام را وجود مبارك عباس بن علي(ع) از طرف آنها به وجود مبارك حسين بن علي(ع) رساند.
حضرت در پاسخ فرمود: ان استطعت ان توخرهم عنا العشيه فافعل و هو يعلم اني احب الصلاه له و كثره الدعاء و الاستغفار؛ اگر توانستي يك امشبي را مهلت بگيري، بگير، چون خدا مي داند من نماز و نيايش بسيار و استغفار را دوست دارم.(اللهوف، ص 90)
آن حضرت(ع) زندگي را به سه چيز دوست مي دارد و از دشمن مي خواهد تا اجازه دهد در آخرين دم از زندگي با اين سه چيز باشد. اين سه چيز، محبوب خدا و پيامبر(ص) است. پيامبر(ص) نيز مي فرمايد كه نماز روشني چشم من است. قره عيني في الصلاه (مستدرك الوسائل، نوري، ج 3، ص 42) چرا كه نماز زيباترين و كامل ترين حالت عشق ورزي با خداست. اوج همه زيبايي ها و كمالات را مي توان در نماز يافت. لذا خداوند بر نماز تاكيد مي كند و امامان(ع) به نماز عشق مي ورزند حتي اگر تيرباران شوند. در اين اوج عشق ورزي است كه اگر تير بر جسم و تن فرود آيد يا تير از تن بركنند، تفاوتي برايشان نيست؛ چون فاني در معشوق هستند و ديگر خودي نيست تا تيري باشد، تير عشاق به قلب نشانه رفته و تمام جان و تن را بسوخته و در اين سوزش عشق و عشق ورزي، از همه جز محبوب بي خبر است، چرا كه در كمال النقطاع است و متصل به خدا و باقي در فناست.
اگر به آموز هاي قرآني و روايي مراجعه شود به سادگي دانسته مي شود كه نيايش و دعا، اوج عشق ورزي با خداست و استغفار اوج بندگي. آثاري كه براي استغفار گفته اند كم ترين آن ها دفع و رفع بلا و جلب منفعت و محبت خداست؛ ولي براي عاشقان، استغفار يعني تعظيم و تكريم خداوند جلال و جليل؛ چرا كه عاشق هم به معشوق عشق مي ورزد و كمالاتش را مي طلبد و هم از او حريم مي گيرد، چرا كه مي داند كه در چه عظمت و جلال و جبروتي است. لذا حرمت حريم نگه داشتن است اين استغفار عاشقان.
بقاي اسلام، ماموريت الهي امام حسين(ع)
چنين شخصيت الهي مي بايست، پاسدار بقاي اسلام و خونش ضمانت آن باشد. اين ذبيح الهي بايد در كربلا سر بريده شود تا حقيقت بر نيزه ها به ترنم عاشقانه قرآن تجلي يابد. حلقه عاشقان، در طف كربلا گرد آمدند تا اين پروانه هاي عاشق گرد شمع وجود حسين عشق ورزي كنند و درس عشق و عاشقي بياموزند.
صحنه كربلا بيش از حماسه، عشق ورزي ها دارد. هر صحنه جهادي و خونين آن، هزاران نكته باريك تر از مو را در لايه لايه هاي خود نهان كرده است. از اين رو محور حماسه حسيني را عرفان و عشق دانسته اند. لطافت صحنه هاي جهادي آن، چنان با مهر و عشق آميخته است كه گويي هر تير كماني، ابروي چشمي است كه بر دل عاشقان مي نشيند و شقايق را پرپر مي كند و هر زخم و زخمه شمشير و نيزه اي، زخم رباب و ميگون جام رب الارباب است كه بر خاك داغ فرو مي ريزد.
اين عاشقان، دل در گروه معشوق دارند و چون معشوق از ايشان تن خواسته بود، ايشان سرخوش از عشق و عشق ورزي، تن و جان بردند، و چون محبوب از ايشان تب خواسته بود ايشان مرگ پيشكش كردند. اين گونه است كه با عشق ايشان، عشق جاودانه شد، زيرا ايمان و اسلام چيزي جز عشق و حب نيست، و اين گونه شد كه اسلام به عشق ايشان جاودانه شد و عشق ايشان ضامن جاودانگي و بقاي اسلام گشت.
امام حسين(ع) و يارانش هر يك خود حماسه اي از عشق خونين و عقل سرخ عاشقانه را رقم زدند تا مدعيان عشق از تكرار توجيهاتشان شرمگين شوند. امام حسين ماموريت داشت تا ذبيح الهي شود و با خون ثاراللهي خود، بقاي اسلام را تضمين كند و گذشته را به آينده روشن مهدوي(عج) پيوند زند.
آن حضرت(ع) درباره ماموريت خويش به اشكال گوناگون سخناني را مطرح مي كند. محور همه آن ها، زنده نگه داشتن اسلام و احياي آن و اصلاح امت اسلام است، زيرا همه پيامبران(ع) مامور بودند تا اسلام را ابلاغ كنند و امتي اسلامي بسازند. امام حسين(ع) وارث همه پيامبران و اوصيا و اولياي الهي بود. زماني كه اسلام و امت به وي به عنوان امام معصوم الهي سپرده شد، وضعيت امت بسيار بحراني و در ورطه هلاكت ابدي بود. اگر قيام امام حسين(ع) نبود، بلاي بزرگ آسماني همانند آنچه بر سر قوم نوح(ع) آمده بود، بر سر امت فرود مي آمد. اما امام حسين(ع) همچون نوح(ع) كشتي از خود و اهل بيت(ع) ساخت تا امت را بر آن سوار كند و به ساحل نجات برساند. اين كشتي بر شطي از خون روان شد و به نام خدا «بسم الله مجريها و مرسيها» حركت كند و بر ساحل نجات قرار گرفت.
امام حسين(ع) درباره وضعيتي كه اسلام و امت را در بر گرفته بود مي فرمايد: «دنيا دستخوش تغييرات فراوان شده است و متاسفانه اين تحولات، غالبا به سوي تباهي است! كار پسنديده و معروف رها شده است و اين پشت كردن به آن، به شكل رويه اي مستمر، در حال نهادينه شدن است. ديگر خبري از عمل پسنديده و نيك جز در حد ته مانده اي در ظرف نمانده! گويي از مرغزار خرم انسانيت- كه همان دنيا است- جز مقدار كمي علف خشپكيده بر جاي نيست، و اين چراگاه مهم گويي از بيخ ويران شده است! آيا نمي بينيد كه حق فروگذار شده و از باطل جلوگيري نمي شود؟ بايد مومن از اين وضعيت مرگ و لقاي الهي را بخواهد و من مرگ در اين حال را جز سعادت و خوشبختي و زندگي با ستمگران را جز رنج و محنت نمي بينم.» (بحارالانوار، ج 44، ص 188)
در چنين حالتي است كه براي اصلاح امت و بقاي اسلام ناچار مي شود تا قيامتي از خون برترين صالحان برپا كند. آن حضرت (ع) در اين باره مي فرمايد: «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني، اگر دين محمد(ص) جز با مرگ من استوار نمي ماند پس اي شمشيرها بر من فرود آييد.»
در كربلا كساني حضور يافتند كه از همه چيز بريده و فرار الي الله داشتند (ففروا الي الله) و منقطع از همه و متصل به خدا بودند. از اين رو حتي كساني كه قرض و ديني از حقوق ديگران بر عهده داشتند در آن محفل عاشقان حضور نيافتند تا خالصانه تنها براي خدا باشند و بتوانند حماسه اي از عرفان و خون به پا سازند كه درخت اسلام را آبياري كرد و ميوه ولايت را پروراند و امت امام را ساخت.
هر يك از حاضران در صحنه كربلا انتخاب شوندگان الهي بودند؛ يكي را چون زهير بن قين به سائقي مي رانند و آن ديگري چون وهب مسيحي را به قائدي مجذوب مي سازند. جامعيت كربلا همانند جامعيت امام و قرآن از همين كش و قوس هاي آن است. همه عاشقان چه به قائد و چه به سائق و چه مجذوب و چه محبوب در اين محشر مي مانند و همه ناخالصان از ماده و ماديت و قرض داران به سمت دنيا مي روند. هر يك از آفريدگان و هنرمندان هنر عاشورايي، نمونه هاي ساخته شده حضرت عشق هستند. از اين رو در اين صحنه همه چيز در اوج قرار مي گيرد تا عاشورا هم ذخيره هستي شود و هم ذخر و شرف اهل بيت(ع) گردد و خداوند بدان بر فرشتگان فخر فروشد.
بر اين اساس آن حضرت(ع) زينت هستي است. در مدينه المعاجز از حسين بن علي(ع) اين روايت نقل شده كه فرمود: «قال: اتيت جدي رسول الله(ص) فرايت ابي بن كعب جالسا عنده، فقال جدي: مرحبا بك يا زين السماوات والارض؛: به نزد جدم رسول خدا(ص) رفتم و ديدم ابي بن كعب در نزد او نشسته است، چون جدم (ص) مرا ديد فرمود: آفرين باد تو اي زينت آسمان ها و زمين!
فقال النبي صلي الله عليه و آله: يا ابي كعب، و الذي بعثني بالحق نبياً ان الحسين بن علي في السماوات اعظم مما هو في الارض و اسمه مكتوب عن يمين العرش: ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه ؛ سپس رسول خدا فرمود: اي ابي بن كعب، سوگند به آن كسي كه مرا به راستي مبعوث فرمود، حسين بن علي در آسمان ها بزرگ تر از آن است كه در زمين است و اسم او در طرف راست عرش نوشته شده است كه حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است.»
ولايت، حقيقت و باطن اسلام
آن حضرت(ع) با قيام خويش نشان داد كه اسلام تنها ظواهر آن نيست، بلكه حقيقت اسلام همان ولايت است كه در همه ابعاد از جمله عمل اجتماعي و سياسي به شكل حكومت امام(ع) و اولوالامر تجلي و ظهور مي يابد. اگر اهل اسلام همه احكام را به جا آورند ولي به اصل آن يعني ولايت و امامت بي توجه باشند، هيچ از اسلام را انجام نداده اند؛ چرا كه فاصله ميان اسلام و ايمان همانند فاصله ميان ظاهر و باطن است. حقيقت اسلام و باطن و ملكوت آن، همان ولايت و امامت است. لذا امامان معصوم(ع) بارها بر محوريت ولايت توجه داده اند و ايمان را به امامت معنا مي كنند.
در تفسير امام حسين(ع) انسان يا در حزب الله است يا در حزب شيطان و طاغوت قرار مي گيرد؛ چرا كه حق، نقيض باطل و باطل نقيض آن است و ميان آن دو نسبت سلب و ايجابي است. اين بدان معناست كه هر جا حق يافت شد باطل نيست و هر جا باطل باشد، حق، آنجا نيست. براين اساس انسان يا تحت ولايت حق است يا تحت ولايت باطل قرار مي گيرد و حد ميانه و وسطي نيست. پس كسي نمي تواند بگويد كه من اهل اسلام و ايمان هستم ولي ولايت را نمي پذيرم.
اين ولايت به سبب آنكه ولايت اطاعت و محبت است، نمي تواند نسبت به كسي باشد كه حق محض نيست و چيزي از باطل را با خود دارد. از اين رو خداوند حكم مي كند كه اطاعت اولوالامر همان اطاعت خدا و رسول است. اين بدان معناست كه اولوالامر داراي عصمت در فكر و قول و عمل است و در هيچ مرتبه اي گرفتار باطل و اشتباه و خطا و مانند آن نمي باشد.
پس زماني كه ما از عصمت سخن مي گوييم اوج آن را اراده مي كنيم، ولي اين بدان معنا نيست كه عصمت در مراتب پايين تر نمي تواند موجب ولايت شود؛ براساس آموزه هاي قرآني در هر مرتبه اي عصمت موجب ولايت است. از اين رو مومنان كه از مرتبه اي از عصمت برخوردار مي باشند نسبت به يكديگر ولايت دارند. ولايت امامان معصوم(ع) و عصمت ايشان كامل است؛ زيرا عصمت آنان، عصمت ذاتي شهودي عنايتي است و در مومنان، عصمت برهاني اكتسابي با عنايتي از نوع ديگر است؛ چرا كه تزكيه تنها از سوي خداوند انجام مي گيرد. (نور، آيه21) ولايت فقيه كه استمرار و مظهري از ولايت امامان(ع) مي باشد از نوع اخير ولي با مرتبه اي قوي تر است. از اين رو گفته شده كه انسان يا ولايت فقيه عادل جامع الشرايط و منصوب عام از سوي امام زمان(عج) را مي پذيرد يا ولايت طاغوت را؛ چرا كه كسي كه از حق ولايت حق رو برگرداند به طور طبيعي به باطل گرائيده است.
گرايش به باطل و ولايت آن و پشت كردن به حق و ولايت آن انگيزه قيام امام حسين(ع) بشمار مي رود براين اساس او ماموريت الهي خويش را بسترسازي براي ولايت حق و تزلزل افكندن در ولايت باطل و طاغوت اعلام مي كند. وظيفه اي كه بر ماست كه اين چنين باشيم.
به هر حال از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه حركت حسيني براي حفظ اسلام ناب و اصلاح امت و رفتارهاي آن و بازگشت به معروف و پسنديده هايي چون ولايت اهل حق و ابطال ولايت طاغوت بود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

  1. بسمه تعالی
    باصلوات بر محمد (ص) و اهلبیت (ع) مطهرش

    سلام علیکم
    بااحترام از مطالب بسیار بسیار مفیدی که در سایتتان قرار داده اید بسیار استفاده کردم و از شما دوست عزیز تشکر می نمایم
    ایمیل خود را جهت دریافت مطلب و اشتراک برایتان فرستادم امید است که در این راه معنوی و اخروی مرا یاری نماید.
    خداوند متعال یارو یاورتان باشد.
    باتشکر صادقی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا