اعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

مباهله، قدرت نمايي در جنگ نرم

mobaheleدشمنان اسلام از روشي بهره مي گيرند كه حقيقت اسلام را پنهان نمايند و يا از صحنه بيرون رانند. جنگ هاي نظامي و حذف فيزيكي پيامبر(ص) و مؤمنان و جنگ هاي نرم از شيوه هايي است كه دشمنان به كار گرفتند. بيش ترين فشار از سوي دشمنان، از طريق جنگ نرم و فتنه گري وارد مي شود تا پيامبر(ص) و مؤمنان دست از حقيقت برداشته و تابع و پيرو ملت، گفتمان و سبك زندگي آنان شوند و دست از عدالت خواهي و تبيين حقوق مردم و روشنگري هاي ستم ستيزانه بشويند.

در مقابل، پيامبر گرامي(ص) به مقابله جدي با آنان پرداخت و براساس حكم مقابله به مثل، در جنگ هاي سخت و نظامي و جنگ هاي نرم در برابر دشمنان ايستاد و هيچ كوتاهي از خود نشان نداد. پاسخ گويي به شبهات و ترديدافكني هاي دشمن و دفع ادعاي باطل ساحري، جنون، قدرت طلبي و حكومت خواهي و مانند آن، از شيوه هاي مقابله به مثل پيامبر(ص) در جنگ نرم است. زماني كه فشار روحي و رواني از سوي اهل كتاب در جنگ رواني و نرم افزايش يافت، پيامبر(ص) با ابتكار عملي، مسئله مباهله را مطرح مي سازد تا يقين به باور راه خويش را در حد امكان به نمايش گذارد. اين حركت پيامبر(ص) يعني خروج از دايره دفاع به حمله و تهاجم در جنگ نرم موجب شد تا دشمن به سرعت واكنش نشان داده و عقب نشيني كند و اهل كتاب، بساط شبهه افكني خويش را تا مدتي برچينند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش مباهله را در جنگ نرم براساس آموزه هاي قرآني تبيين كند و به كاركردهاي مباهله اشاره داشته باشد. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

از موضع دفاع تا تهاجم در جنگ نرم

در دوران حاكميت پيامبر(ص)، دشمنان اسلام، را گروه ها و احزاب بسياري تشكيل مي دادند. شگفت انگيز اين كه جبهه مخالفان اسلام را طيف گسترده اي از احزاب با تفكرات، اعتقادات و باورهاي متضاد و متقابل دربرمي گرفت. از اين رو مي توان گفت كه همه كفر در برابر همه ايمان به صف ايستاده و جنگ نهايي شكل گرفته بود.

در جبهه مخالفان اسلام مي توان از كافران و مشركان بت پرست تا بي خدايان تا مؤمنان به توحيد و اهل كتاب از يهوديان و مسيحيان را ديد. اين گونه است كه مدعيان ايمان و توحيد در كنار دشمنان خود يعني كافران به خدا و بت پرستان و مشركان گرد مي آيند تا در صف مقابل توحيد اسلام و دعوت روشنگرانه و عدالت خواهانه آن قرار گيرند.

باتوجه به طيف رنگارنگ و گسترده مخالفان اسلام، مي توان دريافت كه هجوم دشمنان نيز بسيار متنوع و روش هاي تقابل بسيار متعدد و گوناگون بود. چنان كه از آيه 20 سوره كهف برمي آيد، به سبب تشابه در افكار و انديشه ها و رفتار ميان دشمنان اسلام در طول تاريخ بشريت، هر منادي حقيقت، ايمان، عدالت و توحيد، با فشارهاي بسيار سختي مواجه بود تا از راه حقيقت دست بردارد و ملت كفر را برگزيند و از ملت اسلام خارج شود، در حالي كه يقين دارد كه راهش حق است و ترك اين حقيقت به معناي شقاوت ابدي است: «اگر آنان بر شما دست يابند، سنگسارتان مي كنند يا شما را به كيش خود بازمي گردانند، و در آن صورت هرگز روي رستگاري نخواهيد ديد.»

همين روش را دشمنان در برابر آخرين منادي توحيد و اسلام در پيش گرفتند و با تحميل انواع جنگ هاي نظامي و محاصره اقتصادي و توهين و اهانت و بهره گيري از همه روش هاي تخريب شخص و شخصيت درجنگ نرم برآن شدند تا پيامبر(ص) را از راه خويش بازدارند يا بازگردانند و مؤمنان را از دورش پراكنده سازند و آنان را به حقيقت و درستي راه خويش دلسرد و نوميد سازند.

خداوند درآيه 120 سوره بقره، به پيامبر(ص) هشدار مي دهد كه هرگز نبايد با همه فشارهايي كه وارد مي شود، دمي از راه خويش عقب نشيني كند و يا امتيازي هرچند كوچك به دشمن بدهد؛ زيرا هرگونه امتيازدهي به دشمن به معناي ناتواني مسلمانان و افزايش گستاخي و جسارت و جرأت دشمنان بود. مومنان مي بايست هوشيار و آگاه باشند كه دشمنان به اين امتياز كوچك بسنده نمي كنند و گام به گام همانند شيطان پيش مي آيند تا سرزمين ايمان و جان و تنشان را صاحب شوند و بر آن ولايت يابند. اين عمل شيطاني ازسوي دشمنان هم ولايت با شيطان، تا نابودي عقيده و ايمان ادامه مي يابد و آنان جز به نابودي رضايت نمي دهند. در اين همراهي با عمل شيطان تفاوتي ميان طيف هاي مدعيان ايمان توحيدي از يهود و مسيحي با مدعيان بي خدايي و كفر و شرك از بت پرستان نيست. از اين رو خداوند به مؤمنان هشدار مي دهد و مي فرمايد: هرگز يهوديان و مسيحيان از تو راضي نمي شوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروي كني، بگو: «درحقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت واقعي است.» و چنانچه پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوسها و خواسته هاي آنان پيروي كني، در برابر خدا سرور و باوري نخواهي داشت.»

بنابراين، دريافت ولايت نصرت و سروري ازسوي خداوند در صورتي امكان پذير است كه مؤمنان همچنان صاحب استقامت باشند و در جنگ هاي سخت و نرم، هيچ امتيازي به دشمنان ندهند و از مواضع به حق خود عقب نشيني نكنند؛ هرچند كه از سوي دشمنان با هويج، وعده اي داده شود و با چماق، تهديد و وعيدي صورت گيرد. بنابراين مومن واقعي كسي است كه پس از شناخت حق خود و حقيقت آن، از جنگ سخت و نظامي نهراسد و از فشارهاي رواني و تخريب شخص و شخصيت در جنگ نرم، غم و اندوه و حزني در دل نگيرد.

اهل ايمان بايد تا آن حد به سلاح ايمان متكي باشند كه هيچ گونه تندباد فتنه هايي كه بدتر از قتل و كشتار نظامي است (بقره آيه 191) نتواند در اراده و ايمان آنان خللي وارد سازد. ترس اگر خوب است بايد از خداوندي داشت كه دوزخي با آتش ابدي دارد و جسم و جان آدمي را فرامي گيرد و مي سوزاند. (نساء آيات77 و84) اما در برابر دشمنان و مخالفان ايمان و عدالت، بايد چنان شجاع و دلير بود كه دشمن از نعره الله اكبر ايشان چون جن از بسم الله بگريزد. (همان و نيز آيه66)

بنابراين، هنگامي كه اهل ايمان به سلاح ايمان تجهيزشده و اراده خويش را بدان تثبيت و تحكيم كردند، مي بايست از موضع دفاع بيرون آيند و به حمله دست زنند و به جاي اين كه بنشينند تا پاسخگوي شبهات و فرافكني هاي دشمنان باشند. آنان را به ستمگري و بي عدالتي و بطلان به مردم معرفي كنند و افكارعمومي را عليه آنان بشورانند، چرا كه اتهامات دشمنان همواره نسبت به ايمان و اهل آن، دروغ و كذب محض است و خود آنان به دروغ بودن و بطلان سخنان خويش باور ويقين دارند؛ اما سخنان مومنان نسبت به كفار و مخالفان و دشمنان، سخناني برآمده از حق و حقيقت است و هر كسي به سادگي به حقانيت آن آگاه مي شود.

به سخن ديگر، مومنان نيازي به تبليغات دروغين ندارند و بيان حقايق ايماني و عدالت خواهي ايشان بهترين برهان و دليل بر حقانيت آنان است و گرايش توده هاي با فطرت سليم و عقل سالم را به همراه دارد. از اين رو امام رضا(ع) مي فرمايد: رحم الله عبدا احيا امرنا، فقلت له: فكيف يحيي امركم؟ قال: يتعلم علومنا و يعلمها الناس فان الناس لو علموا محاسن كلا منا لا تبعونا؛ خدا رحمت كند بنده اي را كه امر ما را احيا كند، به او عرضه داشتم: چگونه امر شما زنده شود؟ فرمود: با فراگيري دانش هاي ما و آموختن آنها به مردم كه اگر مردم نيكي هاي سخنان ما را بدانند، پيروي مان كنند. (معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 180)

در جنگ نرم، مومنان بايد تنها به بيان حقيقت بسنده كنند، زيرا زيبايي و جذابيت حقيقت چنان است كه هر انسان با فطرت سالم و عقل سليم را به سوي خويش مي كشاند و جنگ را به نفع مومنان رقم مي زند.

بنابراين، تغيير از موضع دفاع به موضع تهاجم به اين معناست كه حقايق الهي را تبليغ كرده و به گوش ديگران برسانيم و ضعف و بطلان دشمنان را افشا و آشكار سازيم. چنين روشي را پيامبر(ص) در داستان مباهله پيش گرفت و در مقام تهاجم در جنگ نرم برآمد و دشمنان را اين گونه خوار و رسوا ساخت.

مباهله، احتجاج در جنگ نرم

فتنه گران از هرگونه ابزار و روشي سود مي برند تا حقيقت را بپوشانند. از اين رو شبهه سازي همواره در دستور كار آنهاست؛ زيرا شبهه، آراستن باطلي به صورت حقيقت است و شبهه را شبهه ناميدند؛ چرا كه همانند حق و حقيقت جلوه گري مي كند و مردم را به ظاهر زيباي خود مي فريبد در حالي كه در باطن هيچ چيزي جز زشتي و بطلان و تباهي درآن نيست.

بهره گيري از روش هايي چون اتهام زني، شايعه پراكني، بهتان و تهمت به شخص و اطرافيان، دروغ بافي و مانند آن در جنگ نرم همواره در دستور كار دشمنان و مخالفان اسلام بوده و هست تا مردم را نسبت به حق به ترديد افكنند و روان آنها را مشغول دارند و روحيه شان را سست كنند.

يكي از دشمنان و مخالفان جدي پيامبر(ص) در عصر نخست، مسيحيان بودند كه مدعي ايمان به خداوند بودند، ولي در عمل شرك مي ورزيدند. (بقره، آيه 120 و آيات ديگر)

آنان با توجه به افزايش نفوذ دايره اسلام، بر آن شدند تا ضمن تحقيق از كم و كيف تحركات پيامبر(ص) در مجلسي افكار و عقايد اسلام را به سخريه گيرند و با نمايشي از كبكبه و شوكت رهبران خود، مومنان و رهبران اسلامي را خوار و خفيف سازند و لذا با نمايشي از قدرت و شوكت وارد مدينه مي شوند و به مجادله با حضرت رسول(ص) مي پردازند.

پيامبر(ص) براي ساكت كردن دشمنان و مخالفان به سازوكار مباهله تمسك مي جويند تا ضمن اثبات حقانيت عقايد توحيدي خود، مخالفان از اهل كتاب را رسوا و وادار به عقب نشيني نمايد تا ديگر هوس تهاجم فرهنگي نداشته باشند و نخواهند پيامبر(ص) را از راهش بازدارند و در موضع ضعف قرار دهند و همراهي او را بخواهند.

مباهله كه از بهل به معناي لعن يكديگر است، بدين سان انجام مي گيرد كه قومي كه در مورد چيزي اختلاف دارند، جمع مي شوند و مي گويند: لعنت خدا بر ظالم از ما. (لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 522) بنابراين، هر يك از دو طرف مي تواند در حق ديگر اين گونه دعا كند: لعنت الله علي الكاذبين چنان كه در آيه 61 سوره آل عمران بيان شده است.

هدف از مباهله اثبات حقانيت است و شخصي كه به مباهله دعوت مي كند بر اين باور است كه از سوي خداوند مويد و منصور است؛ زيرا كلامي جز حق بر زبان نمي راند. اين گونه احتجاج از سوي پيامبر(ص) با مسيحيان بيانگر اعتقاد صددرصد پيامبر(ص) به حقانيت كلام و راه خودش است. (آل عمران، آيات 51 و 61)

از آن جايي كه دشمن مدعي حقانيت است، توسل جويي به باورهاي مخالف، بهترين شيوه مبارزه در جنگ نرم است. كسي كه معتقد است خداوند در هستي، ربوبيت و پروردگاري مي كند و مدافع حق و حقانيت است و نه تنها در آخرت كه در دنيا نيز ظالمان را عذاب مي كند، در هنگام احتجاج به مباهله، زماني تن به اين اقدام مي دهد كه خود را باور داشته باشد. از آن جايي كه پيامبر(ص) بر باورهاي خويش يقين داشت با گرد آوردن نزديك ترين خويشان خود يعني اهل بيت عصمت و طهارت(ع) نشان داد كه بر حق است. اين حركت پيامبر(ص) مسيحيان را كه در اعتقادات خويش به يقين و قطع كامل نبودند، به ترديد افكند و لذا دست از مباهله و احتجاج شسته و به پذيرش شرايط صلح نامه پيامبر(ص) تن دادند.

با نگاهي به شرايط مباهله كه علم يقين، لجاجت خصم در برابر حق، حضور شخص مباهله كننده و نزديك ترين كسانش و هم چنين درخواست لعنت از سوي خداوند براي طرف مقابل است (آل عمران، آيه 61) مي توان دريافت كه پيامبر(ص) با حضور فاطمه(س) و فرزندان و دامادش(ع) مي خواست به دشمنان و مخالفان نشان دهد تا چه اندازه بر حقانيت خويش اعتقاد دارد. همين مساله موجب شد تا مخالفان عقب نشيني كرده و تن به خواسته هاي پيامبر(ص) دهند.

در روايات تفسيري آمده است، هنگامي كه اسقف نصاراي نجران هيئت پيامبر(ص) و همرانش را مشاهده كرد و دانست كه آنان نزديك ترين خويشان آن حضرت(ص) هستند، ترس بر جانش افتاد و از مباهله با آن حضرت(ص) امتناع ورزيد. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 761 و نيز الكشف و البيان، ثعلبي، ج 3، ص 85 و كشاف زمخشري، ج 1، ص 368)

دعوت به مباهله كه فرمان الهي و ماموريت آن حضرت(ص) بود، زماني صورت گرفت كه هرگونه رفتار و دعوتي از سوي پيامبر(ص) با واكنش منفي مسيحيان و مخالفان مواجه شد و اقامه برهان از سوي آن حضرت(ص) تأثيري در روند فعاليت هاي تخريبي مسيحيان به جا نگذاشت و آنان را نه تنها به سوي حق نكشانيد، بلكه براي مبارزه جويي به مدينه وارد شدند و خواهان مقابله رو در رو با آن حضرت شدند. (آل عمران، آيات 59 و 61) از اين رو پيامبر(ص) ناچار شد تا با حمله تهاجمي مباهله، ريشه حركت هاي ايذايي مسيحيان را بخشكاند و آنان را سر جايشان بنشاند.(همان)

حضور امام حسن و امام حسين(ع) در اين مبارزه به عنوان فرزندان پيامبر(ص) و هم چنين نقش مهم و اساسي اميرمؤمنان به عنوان نفس و جان آن حضرت(ص) در كنار فاطمه(س) دختر و عضو زن اين خاندان، چنان دشمن را به وحشت افكند كه باوري جز حقانيت آن حضرت(ص) براي آنان باقي نماند. اين گونه است كه از هرگونه مباهله خودداري مي كنند، چرا كه مي دانند در اين هيئت اگر لعن انجام شود، نام و نشاني از مسيحيان در جهان باقي نخواهد ماند.

داستان مباهله براساس روايات تفسيري

يكي از شهرهاي حجاز شهري است بنام نجران كه در مرز يمن قرار دارد. در صدر اسلام، اهل آنجا با آئين نصرانيت مي زيستند، در سال دهم هجرت، پيامبر اسلام(ص) توسط خالدبن وليد اهالي آن منطقه را به اسلام دعوت فرمود و گروه بسياري مسلمان شدند، ولي بقيه در كيش نصرانيت باقي ماندند.

به دنبال آن رسول گرامي اسلام نامه اي به روحانيون بزرگ نصاراي نجران نوشته و ضمن دعوت آنها به دين مبين اسلام، فرمود: بنام خداوند يگانه، خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب، من شما را از پرستش بندگان، به پرستش خداوند يكتا دعوت مي كنم، اگر مي خواهيد، مسلمان شويد! و اگر اسلام را قبول نمي كنيد، بايد جزيه بدهيد والا بشما اعلان جنگ مي دهم. آنان، بعد از رسيدن نامه پيامبر به هراس افتادند و با هيئتي مركب از چهارده نفر، به سرپرستي شخصي بنام شرحبيل به مدينه آمدند.

هيئت روحانيون اعزامي از نجران، وارد مدينه شدند و مستقيما در مسجد، به محضر پيامبر آمدند. روحانيون نجران، چون وقت عبادت خود را نزديك ديدند، ناقوس را براي اعلام نماز بصدا درآوردند. اطرافيان پيامبر از مشاهده اين وضع ناراحت شده و گفتند: يا رسول الله! در مسجد شما، صداي ناقوس؟! فرمود: بگذاريد عبادت خودشان را بجا بياورند.

بعد از اداي مراسم عبادت، به محضر پيامبر رسيده و گفتند: شعار شما در دعوت بسوي خدا چيست؟ فرمود: من مردم را دعوت مي كنم كه بگويند: خدائي جز خداي يكتا وجود ندارد و من هم پيامبر خدا هستم، عيسي بن مريم نيز بنده و مخلوق خداست، غذا مي خورد و آب مي نوشد و سخن مي گويد.

روحانيان نجران گفتند: اگر بنده خدا بود پدرش كيست؟ در همان حال به پيامبر وحي نازل شد كه از آنها بپرس درباره حضرت آدم چه مي گوئيد؟ آيا او بنده و مخلوق خدا نبود كه مانند ساير بندگان مي خورد و مي نوشيد و سخن مي گفت؟ وقتي پيامبر از آنها سؤال كرد، گفتند: آري او چنين بود. در اينجا پيامبر پرسيد: بسيار خوب! پدر آدم كي بود؟ آنها در جواب عاجز شده و مات و مبهوت به همديگر نگاه كردند.

در آن حال خداوند اين آيه را فرستاد: «مثل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد.» بنابراين ولادت عيسي بدون پدر، هرگز دليل بر اولوهيت او نيست.

وقتي آنها از جواب فرو ماندند، پيامبر آنها را به اسلام دعوت كرد و آنها براي رهائي خويش تظاهر كرده و گفتند: ما مسلمان شديم، پيامبر فرمود: نه! شما دروغ مي گوئيد و شما را علاقه به صليب موهوم عيسي و شراب خواري و خوردن گوشت خوك، مانع مي شود تا دين حق را بپذيريد و چون آنها از پذيرفتن دين اسلام سرباز زدند، درهمان لحظه آيه نازل شد: هرگاه بعد از علم و دانشي كه درباره مسيح به تو رسيده بازكساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نمائيم. شما هم زنان خود را؛ ما از نفسهاي خود دعوت كنيم، شما هم از نفسهاي خود؛ آنگاه مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

نصاراي نجران گفتند: خيلي خوب! اين كاري منصفانه است و بنا گذاشتند براي مباهله در روز آينده آماده شوند. وقتي به منزل رسيدند: سيد و عاقب و اهتم، سه تن از بزرگان نصاري گفتند: اگر محمد، فردا با عده اي از ياران و اصحابش براي مباهله آمد، ما هم با او مباهله مي كنيم و او قطعاً پيامبر خدا نيست. اما اگر با خاندانش، براي مباهله حضور يافت، ما به اين كار نبايد دست بزنيم، زيرا اگر او خاندان نزديكش را براي اينكه انتخاب كند و حاضر شود آنها را فدا نمايد، حتماً او پيامبر است و در ادعاي خويش راستگو است.

فردا صبح نصاراي نجران آمده و درمحل مورد نظر ايستادند و منتظر ورود پيامبر بودند كه ناگاه ديدند: حضرت رسول اكرم (ص) درحالي كه كودكي را در آغوش و كودكي را در دست دارد و زني پشت سر او و مردي هم بترتيب، دنبال آن زن به آرامي قدم برمي دارند، با شكوه و جلال خاصي به پيش مي آيند.

روحانيون نصارا، از مردم حاضر درصحنه، سؤال كردند: اينان چه نسبتي، با محمد (ص) دارند؟ گفتند: آن مرد علي بن ابي طالب (ع) داماد اوست و آن زن فاطمه (س)، دخترش مي باشد و آن دو كودك فرزندان فاطمه و علي (ع) هستند. روحانيون نصارا، از مشاهده اين منظره نگران شده و جا خوردند؛ به طوري كه شرحبيل، خطاب به همراهانش گفت: اين را بدانيد كه من عذاب را در چند قدمي خود احساس مي كنم، اگر اين مرد فرستاده خدا باشد و با اين وضع دست به نفرين برداريم، تمام ما نابود خواهيم شد و تا روز قيامت يك نفر نصراني، در روي زمين باقي نخواهد ماند.

وبه اين ترتيب نصاراي نجران، از نفرين پيامبر ترسيده و دست از مباهله برداشتند و عرض كردند: اي ابوالقاسم نظر ما اين است كه با تو مباهله نكنيم، تو دين خود را داشته باش بگذار ما هم به دين خود باقي باشيم.

پيامبر فرمود: اگر حاضر به مباهله نيستيد مسلمان شويد. اسقف گفت: نه! مسلمان نمي شويم و چون توانايي جنگ نداريم، مانند ساير اهل كتاب، جزيه مي دهيم. پيامبر هم پذيرفت و با آنها مصالحه كرد. (منبع: مجمع البيان، ج1 و 2، ص 761 و نيز الكشف و البيان، ثعلبي، ج 3، ص 85و كشاف زمخشري، ج 1، ص 368 ومنابع ديگر روايي و تفسيري).

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا