اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

فلسفه درست زندگی از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

سبک زندگی زمانی درست و راست خواهد بود که فلسفه زندگی درست و راستی داشته باشیم. کسی که جهان را باطل یا شر و پلیدی می داند، به طور طبیعی گرایش به حق یا خیر و خوبی نخواهد داشت و تلاشی برای سه گانه اخیر نداشته و کارهایی را انجام نمی دهد که این سه گانه در آن تحقق یابد. از این رو گفته می شود که نگرش ها بر پایه بینش ها ساخته می شود. نویسنده در این مطلب بر آن است تا بهترین هستی شناسی و بینش راستین را بر اساس آموزه های وحیانی اسلام به دست دهد تا سبک راستین زندگی اسلامی تحقق یابد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فلسفه و بينش الهی در سبک زندگی

خداوند در آیات قرآنی بر آن است تا فلسفه و بینشی را در اختیار بشر قرار دهد که حق و واقع است؛ زیرا اگر یک هستی شناسی و جهان بینی واقعی و حقیقی وجود نداشته باشد نمی توان سخن از سبک زندگی و نگرش و رفتار واقعی و حقیقی داشت.

خداوند هستی را این گونه در قرآن توصیف و تبیین می کند که خداوند یکتا و یگانه به عنوان آفریدگار هستی جهان را بر اساس حکمتی آفریده است و بر اساس همان حکمت نیز به ربوبیت و پروردگاری آن می پردازد. پس هستی همان طوری که بر حق و به دور از باطل و لغو و عبث آفریده شده، هم چنین دارای برنامه ای مشخص به سوی هدف است و حرکت هستی در این مسیر حکمت آمیز خواهد بود.(مومنون، آیه 115؛ اعلی، آیه 3)

در این میان انسان و جنیان به عنوان دو موجود خردمند و دارای اراده و اختیار و حق انتخاب آزاد میان خوب و بد و صعود و سقوط می تواند اهل شکر یا کفران(کهف، آیه 29) یا اهل ایمان و کفر(انسان، آیه 3) باشد. پس اگر بر اساس حکمت الهی انتخاب درستی داشته باشد و به جای کفران شاکر و به جای کفر مومن باشد همان اصل اساسی در ساختار حکمت را انتخاب کرده که در آیه 56 سوره ذاریات از آن به عبادت و بندگی خداوند تعبیر شده است.

در آیات قرآنی به انسان این معنا آموخته می شود که هستی شامل عوالم و حقایق دیگری است که دنیای مادی تنها بخش کوچکی از آن است و ورای این دنیای مادی عوالم و حقایق و آفریده های دیگری است که شامل فرشتگان و عالم برزخ، عالم آخرت و مانند آن است. به این معنا که غیر از جهان شهادت و آشکار جهان های دیگری نیز است که از آن به عالم غیب تعبیر می شود.(انعام، آیه 73؛ رعد، آیه 9؛ مومنون، آیه 100) انسان پس از مرگ به این عوالم برزخی و اخروی وارد می شود و در آن جا زندگی ابدی خواهد داشت و به حساب زندگی اش در دنیا رسیدگی می شود.(جمعه، آیه 8؛ سباء، آیه 3؛ توبه، آیات 94 و 105)

آن چه بیان شد، اساسی ترین اصول فلسفه زندگی است که سبک زندگی انسان را به طور کامل تغییر داده و متحول می کند؛ زیرا دیگر انسان نمی تواند به همین زندگی مادی دنیوی اکتفا کند و یا بگویید در بی قانونی رها شده و هر کاری که دلش می خواهد می تواند انجام دهد؛ زیرا خداوندی که حکیمانه آفریده در مقام پروردگاری برنامه ای برای هدایت دارد که از آن به قوانین الهی یاد می شود و انسان می بایست آن را انجام دهد. این قوانین افزون بر قوانین تکوینی و سنت های الهی حاکم بر جهان و جان و جامعه(فاطر، آیه 43)، قوانین تشریعی و هدایتی خاص را نیز شامل می شود که برای انسان و جنیان به سبب اراده و اختیار وضع شده است.(بقره، آیه 38؛ جن، آیه 14؛ ذاریات، آیه 56)

بسیاری از کسانی که به بی بندو باری و فجور دست می زنند، کسانی هستند که منکر اصولی چون معاد، حساب و کتاب اخروی(قیامت آیات 1 تا 6)، پروردگاری خداوند و مانند آن هستند در حالی که ممکن است آفریدگاری خداوند را بپذیرند.(توبه، آیه 56؛ هود، آیه 7؛ عنکبوت، آیات 61 و 63) از همین روست که اومانیست ها نیز ممکن است معتقد به خداوند باشند ولی منکر ربوبیت خدا بوده و خود را پروردگار دانسته و انسان را تشریع کننده و قانون گذار بدانند، چنان که فرعون ها در گذشته چنین اعتقادی داشته و بر اساس آن رفتار می کردند.(نازعات، آیات 23 و 24)

  1. قیامت و فقر ذاتی انسان : اگر انسان بپذیرد آخرتی است و اصل زندگی ابدی اخروی است و دنیا و زندگی دنیوی تنها مقدمه ای برای آخرت است.

 اما اگر کسی پروردگاری خدا و عالم غیب و حساب و کتاب آخرت را بپذیرد نوعی دیگر رفتار خواهد کرد و بر آن می شود تا خواسته های پروردگار را بشناسد و برای رهایی از دوزخ خشم الهی و رسیدن به بهشت محبت و رضوان خداوندی تلاش کند. چنان که در روایت است:  قيلَ لِعيسَى بْنِ مَرْيَمَ عليه السلام: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يا رُوحَ اللّهِ؟ قالَ: اَصْبَـحتُ وَ رَبّى تَبارَكَ وَ تَعالى مِن فَوْقى، وَالنّارُ اَمامى، وَالْمَـوْتُ فى طَلَبى، لا اَمْلِكُ ما اَرْجُو، وَ لا اُطيـقُ دَفْـعَ مـا اَكْرَهُ، فَاَىُّ فَـقيرٍ اَفْقَرُ مِنّى؛ به حضرت عيسى عليه السلام گفته شد: اى روح خدا حديث چطور صبح كردى؟ حديث فرمود: صبـح را آغـاز كردم در حالى كه پروردگارم بالاى سر من است، و آتش (جهنّم) پـيش رويم، و مرگ در طـلب من است، آنـچه را اميـدوارم در اختيار من نيست (و مالك آن نيستم)، و از دوركـردن آنچه دوست ندارم عاجـزم بنابراين چه كسـى از من فقـيرتر است.(بحارالانوار، ج 14، ص 322)

انسان در فلسفه قرآنی موجودی با فقر هویتی و ذاتی است به گونه ای که دم به دم به افاضه وجود و افاضه نعمت های الهی به خود است. (فاطر، آیه 15) بر این اساس، نوعی دیگر رفتار می کند و می کوشد تا با اتصال و تقرب به خدای غنی حمید خودش را مستغنی کند. پس تمام نگرانی اش همان نگرانى حضرت‏عيسى عليه‏السلام است که فرمود: وَ كانَ اِذا قيلَ لِعيسى عليه السلام: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ قـالَ: اَصْبَحْتُ لا اَمْلِكُ نَفْـعَ مـا اَرْجُـو، وَ لا اَسْتَـطيعُ دَفْـعَ ما اُحاذِرُ، وَ اَصْبَحْتُ مُرْتَهِنا بِعَمَلى وَالْخَيْرُ كُلُّهُ فى يَدِ غَيْرى، فَلا فَقَيرَ اَفْقَرُ مِنّى؛ هرگاه از حضرت عيسى عليه السلام احوالپرسى مى شد، مى فرمود: صبح كردم در صورتى كه سود آنچه را كه به آن اميد دارم در اختيار من نيست، و قدرت ندارم آنچه را از آن بيم دارم از خود دفع كنم، و صبح كردم در حالى كه در گرو عملم هستم، و تمام خوبيها در دست غير خودم (يعنى خدا) است، پس هيچ فقيرى از من فقيرتر نيست.(محجه البیضاء، ج 14، ص 15)

آن حضرت(ع) به این فقر در اشکال گوناگون اشاره و توجه می داد تا انسان را تشویق و ترغیب کند به خدا پیوسته و با عبودیت خویش خدایی و متاله شده و مستغنی به اتصال به خدا شوند. از امام صادق عليه السلام نقل شده است: قالَ عيسى فى خُطْبَتِهِ: اَصْبَـحْتُ فيـكُمْ وَ اِدامى اَلْجُوعُ وَ طَعامى ما تُنْبِتُ الاَرْضُ لِلْوُحُوشِ وَ الاَنْعـامِ وَ سِراجى اَلْقَمَرُ وَ فِراشى اَلتُّرابُ وَ وِسـادَتى اَلْحَجَـرُ؛ حضرت عيسى عليه السلام در خطبه اش فرمود: در ميان شما صبح كردم (و زندگى مى كنم) در حالى كه خورشت من گرسنگى و غذايم چيزى است كه زمين براى حيوانات وحشى و چهارپايان مى روياند و چراغ (وسيله روشنائى) من ماه و بسترم خاك و بالشم سنگ است.(سفینه البحار، ج 1، ص 700)

به امام حسين عليه السلام گفته شد: قيلَ لِلْحُسَيْنِ بِنْ عَلىٍّ عليهماالسلام: كَـيْفَ اَصْبَـحْتَ يا ابْنَ رَسُـولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَقالَ: اَصْبَـحْتُ وَلِىَ رَبٌّ فَوْقى، وَ النّـارُ اَمـامى، وَالْمَـوْتُ يَطْلُبُنى، وَالْحِسابُ مُحـْدِقٌ بى وَ اَنَامُـرْتَهِنٌ بِعَـمَلى، لا اَجِـدُ ما اُحِبُّ، وَ لا اَدْفَـعُ مـا أَكْرَهُ، وَ الاُمُـورُ بِيَـدِ غَيْرى، فَاِنْ شـاءَ عَـذَّبَنى، وَ اِنْ شـاءَ عَفـا، فَـأىُّ فَقيـرٍ اَفْقـَرُ مِـنّى؛ اى فرزند رسولخدا چگونه صبح كردى؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه من پروردگارى دارم كه بالاى سرم است و آتش (جهنم) پيش رويم، و مرگ در جستجوى من است و حساب مرا احاطه كرده و من در گرو عمل خودم هستم، آنچه را دوست دارم نمى يابم و آنچه را دوست ندارم از خودم دور نمى كنم، كارها دست ديگرى (يعنى خدا) است چنانچه بخواهد عذابم مى كند و اگر مايل باشد مى بخشد. پس چه كسى از من نيازمندتر است؟(بحارالانوار، ج 76، ص 15)

به امام باقر عليه السلام گفته شد: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ قالَ: اَصْبَحْنا غَرْقى فِى الْنِـعْمَةِ، مَوْفُورينَ بِالذُّنُوبِ، يَتَحَبَّبُ اِلَيْنا اِلــهُنا بِالنِّـعَمِ، وَ نَتَـمَقَّـتُ اِلَيْهِ بِالْمَـعاصى، وَ نَحْنُ نَفْتَقِرُ اِلَيْهِ، وَ هُوَ غَـنىٌّ عَـنّا؛ چگونه صبح كردى؟ فرمود: صبح كرديم در حالى كه غرق در نعمت هستيم، گناهان فراوان است، معبود ما با نعمتها به ما اظهار دوستى مى كند، و ما با نافرمانى نسبت به او دشمنى مى كنيم، ما به او نيازمنديم و او از ما بى نياز است. (بحارالانوار، ج 46، ص 304)

  1. حمد و شکر در هر حال: انسان موجودی است که همه هستی اش به دست خداوند است و فقر ذاتی اش موجب می شود تا نیازمند و محتاج به خداوند باشد. هم چنین هستی بر اساس میزان و مقدراتی است که نمی توان از آن بیرون رفت. هر چند که انسان دارای اراده و اختیار است ولی این اختیارش در یک محدوده مشخص و معینی است و هرگز از ملک و مملکت و قوانین الهی حاکم بر هستی بیرون نیست. بر این اساس انسان باید شکر گزار نعمت باشد و از این که داشته ای را از دست داد یا به چیزی نرسیده بی تابی نکند و از کفر نگوید و کفران نداشته باشد. (حدید، آیات 22 و 23)بر اساس است که پیامبر(ص) در پاسخ پرسشی می فرماید: قالا (عمر و ابوبكر): يا رَسُولَ اللهِ كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ صلي الله عليه و آله: اَصْبَحْتُ أحْمَدُ اللّهَ؛ آن دو به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفتند: اى رسول خدا چگونه صبح كردى؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه حمد و سپاس خدا را بجا مى آورم.(بحارالانوار، ج 32، ص 150)

هم چنین در روایت است: وَ قـالَ لَهُ (عَلىٍّ عليه السلام) جابِرُ يَوْما: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يا اَميرَالمُؤْمِنينَ؟ فَقـالَ عليه السلام: أصْبَـحْنا وَ بِنـا مِنْ نِـعَمِ اللّهِ رَبِّنـا ما لانُـحْصيهِ مَـعَ كَـثْرَةِ ما نُعْصيهِ، فَـلانَـدْرى مانَشْـكُرُ اَجَمـيلَ ما يَنْـشُرُ أَمْ قَـبيحَ ما يَسْتُرُ؛ روزى جابر(بن عبدا… انصارى) به حضرت علّى عليه السلام عرض كرد: چگونه صبح كردى؟ حضرت فرمود: در حالى كه با اين همه گناه نعمتهاى بيشمارى از پروردگارمان داريم و نمى دانيم كداميك را شكر بگزاريم: خوبي هائى را كه بر ملا مى كند، يا زشتي هائى را كه مى پوشاند.(تحف العقول، ص 210)

داوودُ بْنُ كَثيرٍ الرَّقّى مى گويد: دَخَلْتُ عَلى اَبى عَبْدِ اللّه عليه السلامفَدَخَلَ عَلَيْهِ مُوسى اِبْنُهُ وَ هُوَ يَنْتَفِضُ، فَقالَ لَهُ اَبُوعَبْدِ اللّهِ عليه السلام: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ قالَ: اَصْبَحْتُ فى كَنَفِ اللّهِ، مُتَقَلِّبا فى نِعَمِ اللّهِ؛  خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم پسرش حضرت كاظم عليه السلام در حالى كه (در اثر تب شديد) مى لرزيد. وارد شد، امام صادق عليه السلام به او فرمود: چگونه صبح كردى؟ او در پاسخ گفت: در سايه لطف خدا، غرق در نعمتهاى خداوندم.( بحارالانوار، ج 74، ص 100)

  1. اعتماد بر خدا: انسان باید تنها پناهگاه خویش را خدا قرار دهد؛ زیرا نه به عمر دنیوی می توان اعتماد کرد و نه به دارو و درمان های دنیا و نه به هر چیز دیگر این دنیا؛ پس تنها باید دلخوش به خدا بود و به خدا اعتماد کرد و تکیه بر دنیا و مافیهای آن نداشت. چنان که در روایت است: عبدالله بن جعفر گفت: دَخَلْتُ عَلى عَمّى عَلىٍّ عليه السلام صَباحا وَ كانَ مَريضا، فَقُلْتُ: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يا أميرَالمُؤمنينَ عليه السلام؟ قالَ: يا بُنَىَّ كَيْفَ اَصْبَحَ مَنْ يَفْنى بِبَقائِهِ وَ يَسقُمُ بِدَوائِهِ وَ يُؤتى مِنْ مَأمَنِهِ؟ ؛ يك روزى صبح بر عمويم على عليه السلام كه مريض بود وارد شدم و گفتم: اى امير مؤمنان چگونه صبح كردى؟ فرمود: فرزندم چگونه صبح مى كند كسى كه با بقائش فانى مى شود و با دارو و دوايش بيمار مى شود و از همانجا كه مطمئن است ضربه مى خورد. (بحارالانوار، ج 41، ص 164)
  2. حساب و کتاب آخرت: انسانی که از حساب و کتاب آخرت بی هیچ کم و کسری از آن چه در دنیا انجام داده می ترسد نوعی دیگر زندگی می کند. انسان فجور کسی است که به آخرت ایمان ندارد و یا شبهه افکنی می کند .(قیامت، آیات 1 تا 6) انسان تا زمانی که در دنیا است مالک هیچ چیزی نیست و اگر چیزی دارد همه اعتباری است و تنها خداوند است که مالک حقیقی است، اما وقتی انسان می میرد در قیامت مالک حقیقی می شود؛ زیرا مالک حقیقی اعمال خودش است و باید بر اساس آن پاسخ گوید. پس چنان که امام علی(ع) فرمود می بایست به دنیا نگریست: قالَ (الرواى) قُلْتُ لاِميرِالمُؤمنينَ عليه السلام: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ: كَيْفَ يُصْبِحُ مَنْ كانَ لِلّه عَلَيْهِ حافِظانِ، وَ عَلِمَ أنَّ خَطاياهُ مَكْتُوبَةٌ فِى الدّيوانِ، اِنْ لَمْ يَرْحَمْهُ رَبُّهُ فَمَرجَعُهُ اِلىَ النيرانِ؛ راوى گفت به اميرالمؤمنين عليه السلامگفتم: چـگونه صبـح كردى؟ در پاسخ فرمود: چگونه صبح مى كند كسى كه خـداوند بر او دو نـگهبان گـمارده است، و مى دانـد كـه خطـاهايش در دفـتر ويژه نوشـته مى شود، و اگر پـروردگارش به او رحـم نكند بازگشتـش به سـوى آتش است. (بحارالانوار، ج 76، ص 15)
  3. ثبات قدم: انسان نمی بایست دم دمی مزاج باشد و پس از انتخاب حق و باطل هر از گاهی به یکی متمایل شود. اهل جزم باید اهل عزم در اراده باشد. (فصلت، آیه 30؛ احقاف، آیه 13) پس چنان که امام علی (ع) در باره ثبات قدم خویش گفته باشد عمل کرد. جَيْشُ بْنُ الْمُعْتَمَرِ گويد: دَخَلْتُ عَلى اَميرِالْمُؤمِنينَ عَلىّ بْنِ اَبى طالِبٍ وَ هُوَ فى الرَّحْبَةِ مُتَّكِى ءٌ فَقُلْتُ: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَالمُؤمِنينَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ كَيْفَ أصْبَحْتَ؟ قالَ: فَرفَعَ رَأسَهُ وَ رَدَّ عَلَىَّ وَ قالَ: اَصْبَحْتُ مُحِبّا لِمُحِبِّنا، مُبْغِضا لِمَنْ يُبْغِضُنا؛ در حـالى كه على عليه السلام در رحـبه حديث تكيه داده بود حـضورش رسيـدم و گفتم: سلام بر تو و رحـمت و بركات خدا بر تو باد، چگونه صـبح كردى؟ حـضرت سرش را بلند كرد و پاسـخ سـلام را داد و فـرمود: صبـح كردم در حـالى كه با دوستـدارمـان دوستم و با دشـمنان دشـمن. (بحارالانوار، ج 68، ص 38)
  4. انتظار مرگ: انسان می بایست هماره در انتظار مرگ باشد و بداند که مرگ با زندگی در دنیا آمیخته شده است(زمر، آیه 43؛ ؛ هر چند که چنین وضعیتی در آخرت نیست، اما همین آمیختگی مرگ و زندگی انسان را می بایست از این لحاظ بی اعتماد به زندگی کند و بداند هر کاری که می خواهد همین الان انجام دهد که یک دم دیگر دیر است. این باور به همدمی مرگ و زندگی انسان را هماره هوشیار و بیدار نگه می دارد و انسان مواظب اعمال و رفتار خود خواهد بود. در روایت است: قيلَ لِأميرِ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام : كَـيْفَ اَصْبَحتَ يااَميرَالْمُؤْمِـنينَ؟ قالَ اَصْبَـحتُ آكُلُ وَاَنْتَـظِرُ اَجَـلى؛ به اميرالمؤمنين عليه السلام گفته شد: اى اميرمؤمنان چگونه صبح كردى؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه(روزى خود را) مى خورم و منتظر اجلم هستم. (بحارالانوار، ج 78، ص 32)

به اويس قرنى گفته شد: قيلَ لاِوُيْسِ الْقَرَنى: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ قالَ: كَيْفَ يُصْبِحُ رَجُلٌ اِذا اَصْبَحَ لايَدرى اَيُمْسى؟ وَ اِذا اَمسى لايَدرى اَيُصْبِحُ؟ ؛ چگونه صبح كردى؟ او در پاسخ گفت: چگونه صبح مى كند مردى كه صبحدم نمى داند شب مى كند يا نه؟ شب هنگام نمى داند آيا صبح مى كند يا نه؟ (روز نمى داند تا شب زنده است يا نه؟ و شب نمى داند تا صبح زنده است يا خير؟).(بحارالانوار، ج 74، ص 307)

جابِرُبنُ عَبْدِاللّه روایت می کند: دَخَلْتُ عَلى اَميرَالمُؤمِنينَ عليه السلام يَوْما فَقُلْتُ لَهُ: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يا اَميرَ المُؤمِنينَ؟ قالَ: آكُلُ رِزْقى، قالَ جابِرُ: ما تَقُولُ فى دارِ الدُّنيا؟ قالَ: ما نَقُولُ فى دارٍ اَوَّلُها غَمٌّ، وَ آخِرُهَا الْمَوْتُ، قالَ: فَمَنْ اَغْبَطُ النّاسِ؟ قالَ: جَسَدٌ تَحْتَ التُرابِ، أمِنَ مِنَ الْعِقابِ، وَ يَرْجُوا الثَّوابَ؛ روزى خدمت اميرالمؤمنين عليه السلامرسيدم به حضرت گفتم: اى اميرمؤمنان چطور صبح كردى؟ فرمود: روزى خود را مى خورم. جابر گفت: به امام عرض كردم: درباره خانه دنيا چه مى گوئى؟ فرمود: چه بگوئيم در مورد خانه اى كه اوّل آن غم و آخرش مرگ است. جابر گفت: خوشبخت ترين مردم چه كسى است؟ فرمود: جسمى كه زير خاك است، از عذاب در امان است، و اميد پاداش دارد. (بحارالانوار، ج 76، ص 16)

  1. آبادی آخرت: دنیا مزرعه و کشتزار آخرت است. امام علی(ع) می فرماید امروز روز عمل بدون حساب و فردا روز حساب بدون عمل است. انسان عاقل هماره ره توشه آخرت بر می دارد و دمی از آن غافل نمی شود. جابِرُبنُ عَبْدِاللّهِ الأنصارى مى گويد:: لَقيتُ عَلِىَّ بِنَ اَبى طالِبٍ عليه السلام ذاتَ يَوْمٍ صَباحا فَقُلْتُ: كَيْفَ اَصْبَحتَ يا اَميرَالمُؤمِنينَ؟ قالَ: بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ مِنْ رَجُلٍ لَمْ يَزُرْ اَخا و لَمْ يُدْخِلْ عَلى مُؤْمِنٍ سُرُورا، قُلْتُ وَ ما ذلِكَ؟ قالَ يُفَرِّجُ عَنْهُ كَرْبا اَوْيَقْضى عَنْهُ دَيْنا اَؤَيَكْشِفُ عَنْهُ فاقَتَهُ؛ روزى صبحدم، على بن ابى طالب عليه السلام را ملاقات كردم و گفتم: اى اميرمؤمنان چگونه صبح كردى؟ فرمود: به نعمتى و بخششى از پروردگارم (و آن در امان بودن) از مردى كه از برادرى ديدن نمى كند، و مؤمنى را شادى نمى سازد. گفـتم: شـاد كردن مـؤمن چـگونه است؟ فـرمود: انـدوهى را از او بر طـرف كنـد يا قـرض او را ادا كـند يا نـياز او را برطـرف نمايد.(بحارالانوار، ج 41، ص 164)
  2. خوف آخرت: انسان باید از خدا و آخرت خوف داشته باشد(انسان، آیه 10) ؛ زیرا همین مساله موجب می شود تا تقوا پیشه گیرد و کارهایی را برای دیگران انجام دهد. جابر مى گويد: خَرَجَ (عَلىُّ بْنُ الْحُسَينِ عليه السلام) يَوْما وَ هُوَ يَقُولُ: اَصْبَـحتُ وَ اللّهِ يا جابِرُ مَحْـزُونا مَشْـغُولَ القَـلْبِ، فَقُـلْتُ جُعِـلْتُ فِـداكَ ماحُـزْنُـكَ وَ شُـغْلُ قَـلْبِكَ، كُلُّ هذا عَلَى الدُّنْـيا؟ فَقـالَ عليه السلام: لا يـا جـابِرُ وَلكنْ حُـزْنُ هَـمِّ الاخِـرَةِ، يـا جابِرُ مَنْ دَخَـلَ قَلَبَهُ خالِصُ حَقيقَةِ الايمانِ شَغَلَ عَمّا فِى الدُّنيا مِنْ زينَتِـها؛ امام سجاد عليه السلام روزى از منزل خارج شد در حالى كه چنين مى گفت: اى جابر به خدا قسم صبح كردم در حالى كه غمگين هستم و قلبم مشغول است گفتم: فدايت شوم غم و دل مشغولى شما چيست؟ آيا مربوط به دنياست؟ امام عليه السلام فرمود: نه جابر بلكه اندوه براى آخرت است، اى جابر! حقيقت ناب ايمان برقلب هركس وارد شود، از هر آنچه زينت دنيائى است رويگردان مى شود.(تحف العقول، ص 276)

سُفْيانُ الثَوْرى گويد: دَخَلْتُ عَلى اَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ؟ فَقالَ عليه السلام: وَ اللّهِ اِنّى مَحْزُونٌ، وَ اِنّى لَمُشْتَغِلُ الْقَلْبِ فَقُلْتُ لَهُ: وَ ما اَحْزَنَكَ؟ وَ ما شَغَلَ قَلْبَكَ؟ فَقالَ عليه السلاملى: يا ثَورىُّ اِنَّهُ مَنْ داخَلَ قَلْبَهُ صافِى خالِصِ دينِ اللّهِ شَغَلَهُ عَمَّا سِواهُ. يا ثَورىُّ مَا الدُّنْيا؟ وَ ما عَسَى اَنْ تَكُونَ؟ هَلِ الدُّنْيا اِلاّ اَكْلٌ اَكَلْتَهُ، اَوْ ثَوْبٌ لَبِسْتَهُ، اَوْمَرْكَبٌ رَكِبْتَهُ، اِنَّ الْمُؤمِنينَ لَمْ يَطْمَئِنُّوا فِى الدُّنيا وَ لَمْ يَأْمَنُوا قُدُومَ الاْخِرَةِ، دارُ الدُّنيا دارُ زَوالٍ وَ دارُ الاْخِرَةِ دارُ قَرارٍ، اَهْلُ الدُّنيا اَهْلُ غَفْلَةٍ؛  سفيان ثورى به امام صادق عليه السلام وارد شـدم و گفتم: اى فرزند رسول خدا چگونه صبـح كردى؟ فـرمود: به خدا قسم من غـمگينم، و قلبم مشـغول است. به امـام گفـتم چه چـيزى تو را غـمگين و دلـت را مشغول كرده است؟ فـرمود: اى ثـورى! هـر كـسى كه در قـلبش دين ناب خدا وارد شد او را از چيزهاى ديگر مشغول مى كـند، اى ثـورى دنيا چيست؟ و چه چيز مى تواند بـاشد؟ آيا دنيا چيزى جز خـوراكى كه خـوردى يا پوشاكى كه پوشيدى يا مركبى كه سوار شدى است؟ مؤمنان در دنيا آرامش ندارند، و از آمدن آخرت(قيامت) در امان نيستند، خانه دنيا خانه ناپايدارى است و خانه آخرت سراى پايدار، مردم دنيا اهل غفلت اند. (بحارالانوار، ج 78، ص 262)

به امام رضا عليه السلام گفته شد: قيلَ لِلّرِضا عليه السلام: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ عليه السلام: اَصْبَحْتُ بِاَجَلٍ مَنْقُوصٍ، وَ عَمَلٍ مَحْفُوظٍ، وَ الْمَوْتُ فى رِقابِنا، وَ النّارُ مِنْ وَ رائِنا، وَ لانَدْرى ما يُفْعَلُ بِنا؛ چگونه صبح كردى؟ امام عليه السلام فرمود: صبح كردم در حالى كه عمر كوتاه شده، كردارم ضبط شده، مرگ (چون طوقى) برگردنمان افتاده، آتش را پشت سرداريم و نمى دانيم با ما چگونه عمل خواهد شد. (بحارالانوار، ج 78، ص 339)

رسول خدا صلي الله عليه و آله به حارث بن مالك فرمود: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقال: اَصْبَحْتُ وَ اللّهِ يا رَسُولَ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ، فَقالَ: رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: لِكُلِّ مُؤْمِنٍ حَقيقَةٌ، فَما حَقيقَةُ اِيمانِكَ؟ قالَ: اَسْهَرْتُ لَيْلى، وَ اَنْفَقْتُ مالى، وَ عَرَفْتُ عَنِ الدُّنيا، وَ كَاَ نّى اَنْظُرُ اِلى عَرْشِ رَبّى ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ وَ قَدْ اَبْرَزَ لِلْحِسابِ، وَ كَاَنّى اَنْظُرُ اِلى اَهْلِ الْجَنَّةِ فِى الجَنَّةِ يَتَزاوَرُونَ، وَ كَاَنّى اَنْظُرُ اِلى اَهْلِ النّارِ يَتَعاوُونَ، فَقالَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله: هذا عَبْدٌ قَد نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ، قَد اَبْصَرْتَ فَالْزِمْ. فَقالَ: يا رَسُولَ اللّهِ اُدْعُ اللّهَ لى بِالشَهادَةِ ، فَدَعالَهُ فَاستَشْهَدَ يَوْمَ الثامِنِ؛ چگونه صبح كردى؟ او گفت: اى رسول خدا به خدا قسم صبح كردم در حالى كه از مؤمنان هستم. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: براى هر مؤمن حقيقتى است، پس حقيقت ايمان تو چيست؟ حارث در پاسخ گفت: شبم را بيدارم، ثروتم را انفاق كردم، دنيا را طورى شناختم مثل اينكه به عرش پروردگار بزرگوارم نگاه مى كنم در حالى كه براى حساب ظاهر شده است، و گويا اهل بهشت را مى بينم كه همديگر را ديدار مى كنند، و گويا اهل دوزخ را مى بينم كه به سراغ هم رفته سركش مى كنند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اين شخص بنده اى است كه خدا دلش را روشن ساخته است، سپس به او فرمود: تو روشن و بينا شده اى پس ثابت باش. حارث گفت: اى رسول خدا براى من دعا كن تا شهـيد شـوم، پس پيامبر بـراى او دعا كرد و او روز هشـتم شـهيد شد.(بحارالانوار، ج 22، ص 146)

امام على عليه السلام به مردى فرمود: كَيْفَ اَنْتُم؟ فَقالَ: نَرجُو وَ نَخافُ، فَقالَ عليه السلام: مَنْ رَجا شَيْئا طَلِبَهُ، وَ مَنْ خافَ شَيْئا هَرِبَ مِنْهُ، ما أدْرى ما خَوْفُ رَجُلٍ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ فَلَمْ يَدَعْها لِما خافَ مِنْهُ، وَ ما أدْرى ما رَجاءُ رَجُلٍ نَزَلَ بِهِ بَلاءٌ فَلَمْ يَصْبِرْ عَلَيْهِ لِمايَرْجُو؛ حال شما چطور است؟ او در پاسخ گفت: اميدوار و بيمناكم بعد امام فرمود: هر كه اميد چيزى دارد آنرا طلب مى كند، و كسى كه از چيزى بترسد از آن فرار خواهد كرد، نمى دانم چگونه ترس دارد كسى كه شهوت به او روى مى آورد ولى بخاطر ترس از آن رها نمى كند، و نمى دانم چه اميد دارد مردى كه بلا و گرفتارى به او روى مى آورد ولى بخاطر چيزى كه به آن اميدوار است شكيبائى پيشه نمى كند. (بحارالانوار، ج 78، ص 51)

  1. غم آخرت دیگران: البته این خوف باید در همه زندگی انسان جاری شود و غم دیگران را نیز بخورد چنان که پیامبر(ص) می خورد. خداوند راه رهایی را غیر از ایمان در عمل صالح دانسته که شامل غم دیگران خوردن نیز می شود. در روایت است که اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: دَخَلْتُ عَلى رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله[ذاتَ يَوْمٍ] فَقالَ: كَيْفَ اَصْبَحتَ يا عَلِىُّ؟ فَقُلْتُ اَصْبَحتُ وَ لَيْسَ فى يَدى شَى ءٌ غَيْرَ الْماءِ، وَ أَنَا مُغْتَمٌّ لِحالِ فَرْخَىَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام فَقالَ لى: يـا عَلىُّ غَمُّ الْعَيالِ سَـتْرٌ مِنَ النّارِ، وَطاَعةُ الْخـالِقِ اَمـانٌ مِـنَ الْعَـذابِ، وَالصَّـبْرُ عَـلَى الطّاعَةِ جِـهادٌ، وَ اَفْـضَلُ مِنْ عِـبادَةِ سِتّـينَ سَنَـةً وَ غَـمُّ الْمَـوْتِ كَفّـارَةُ الـذُّنُـوبِ، وَ اعْلَمْ يا عَـلىُّ اَنَّ اَرْزاقَ الْعِـبادِ عَـلَى اللّهِ سُـبْحانَهُ، وَ غَمُّـكَ لَهُمْ لايَضُـرُّكَ وَ لايَـنْفَعُ غَـيْرُ اَنَّـكَ تُـوجَرُ عَـلَيْهِ، وَ اِنَّ أَغَـمُّ الْغَمِّ غَـمُّ الْعَيالِ؛ روزى به حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رسيدم حضرت فرمود: يا على چطور صبح كردى؟ گفتم صبح كردم در حالى كه در دستم چيزى جز آب نيست، و براى حال دو فرزندم (امام) حسن و حسين (كه درود خدا بر آنان باد) غمگينم. پيامبر به من فرمود: اى على غمخوارى براى خانواده سپر آتش است. و فرمـانبردارى از خـالق مايه امنـيت از عـذاب اسـت، و صـبر بر اطاعت جـهاد محسوب مى شود و از عبادت شصت سال برتر است و غم مرگ كفّاره گناهان است، اى على بدان كه روزى بندگان به عهده خداوند سبحان است و غمگينى تو براى خاندان سود و زيانى به تو نمى رساند جز اينكه پاداش به تو داده مى شود، و دردناكترين غمها غم خانواده است. (بحارالانوار، ج 76، ص 16)

در همین رابطه ابن عباس گويد: وَ اللّهِ ما سَمّينا عَلىَّ بِنَ أَبى طالِبٍ اَميرَالمُؤمِنينَ حَتَّى سَمّاهُ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله، كُنّا مارّينَ اَزِقَّةَ الْمَدينةِ يَوْما اِذْ اَقْبَلَ عَلىُّ بْنُ أبى طالِبٍ فَقالَ: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ و بَرَكاتُهُ، فَقالَ: وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يا اَميرَالمُؤمِنينَ، كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ: اَصْبَحْتُ وَ نَوْمى خَطَراتٌ وَ يَقْظَتى فَرَغاتٌ وَ فِكْرَتى فى يَوْمِ الْمَماتِ، قالَ ابْنُ عَبّاسٍ: فَعَجَبْتُ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آلهفى عَلّىٍ فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّهِ مَا اَلذَّى قُلْتَ فى اِبْنَ عَمّى؟ أَحُبّا لَهُ اَمْ شَيْئـا مِنْ عِنْدِاللّهِ قالَ: لا وَ اللّهِ ما قُلْتُ فيهِ شَيْئا اِلاّ رَأيْتُ بِعَينى، قُلْتُ وَ مَا الَّذى رَأيْتَ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: لَيْلَةً اُسْرِىَ بى فِى السَّماءِ ما مَرَرْتُ بِبابٍ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ اِلاّ وَ رَأيْتُ مَكْتُوبا عَلَيْهِ: عَلىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ اَميرُالمُؤمِنينَ مِنْ قَبْلِ أُنْ يُخْلَقَ آدَمُ بِسَبْعينَ اَلْفَ عامٍ؛ به خدا قسم نام اميرالمؤمنين را براى على بن ابى طالب عليه السلام ما بر نگزيديم بلكه (براى اوّلين بار) خود پيامبر او را به اين نام خواند. روزى (به همراه پيامبر صلي الله عليه و آله) از كوچه هاى مدينه مى گذشتـيم كه على بن ابى طالب از مقـابل رسيد و گفت: سـلام و رحـمت و بركات او برتو باد اى رسول خدا، رسـول خـدا در پـاسـخ فـرمود: درود بـرتو باد اى امـيرالمـؤمنين، چـگونه صـبح كردى؟ او در پاسخ گفت: صبح كردم در حالى كه خوابم رو به هلاكت (مرگ) است و بيداريم چرتهائى است و انديشه ام در باره روزمرگ است. ابن عباس گفت: من از گفتار رسول خدا درباره على عليه السلام تعجّب كردم و گفتم: اى رسول خدا درباره پسر عمويم چه چيزى فرمودى؟ آيا از روى دوستى و محبّت به او (اميرالمؤمنين) گفتى يا اينكه از پيش خداست؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: نه به خدا قسم من در باره على چيزى جز آنچه با چشم ديدم نگفتم، گفتم: اى رسول خدا چه چيزى ديدى؟ فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند به هيچ درى از درهاى بهشت نگذشتم جز اينكه ديدم روى آن نوشته بود: على فرزند ابوطالب از هفتاد هزار سال قبل از آفرينش آدم اميرمؤمنان است. (بحارالانوار، ج 37، ص 339)

  1. دنیای آزمون: انسان باید بداند که دنیا برای آزمون است و هر روزی انسان به شکلی آزموده می شود تا هر آن چه هست را بنماید.(عنکبوت، آیات 2 و 3 و آیات دیگر) پس انسان می بایست آمادگی این را داشته باشد که هر روز با نوعی از آزمون های الهی رو به رو شود. امام صادق عليه السلام فرمود: مَرِضَ اَميرُالمؤمِنينَ عليه السلام فَعادَهُ قَوْمٌ فَقالُوا لَهُ: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يا اَميرَالمُؤمِنينَ؟ فَقالَ: اَصْبَحْتُ بِشَرٍّ. فَقالُوا لَهُ: سُبْحانَ اللّهِ هذا كَلامُ مِثْلِكَ؟ فَقالَ: يَقُولُ اللّهِ تَعالى «وَ نَبْلُوكُمْ بِالْخَيْرِ وَ الشَّرِّ فِتْنَةً وَ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ» فَالْخَيْرُ: اَلصِّحَةُ وُالْغِنا، وَ الشَرُّ: اَلْمَرَضُ وَالْفَقْرُ، اِبْتِلاءً وَ اِخْتِبارا؛ اميرمؤمنان عليه السلام مريض شد، گروهى از او عيادت كردند، به او گفتند: اى اميرمؤمنان چطورى؟ چه طور صبح كردى؟ فرمود: به بـدى صـبح كردم، آنان گفـتند: سبـحان اللّه آيا اين سخن امثـال شماست؟ فرمود: خداوند (در قرآن) مى فرمايد: «ما شما را با خوبى و بدى بعـنوان آزمـايش گرفـتار مى كنيم و شما بسوى ما بر مى گرديد» پس خوبى عبارت است از سلامتى و بى نيازى و بدى عـبارتست از بيمارى و نيازمـندى كه هر دو آزمـايش و امتحـان است. (بحارالانوار، ج 81، ص 209)

حضرت فاطمه (س) نیز بر اساس اصل آزمون با دیگران برخورد و تعامل داشت؛ چنان که فاطمه دختر امام حسين عليه السلام مى گويد: قالَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ الْحُسَيْنِ: لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله وَغَلَبَها، اِجْتَمَعَ عِنْدَها نِساءُ الْمُهاجِرينَ وَ الاَنصارِ، فَقُلْنَ لَها: يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ: كَيْفَ اَصْبَحْتِ عَنْ عِلَّتِكِ؟ فَقالَتْ عليهاالسلام : اَصْبَحْتُ وَ اللّهِ عائِفَةً لِدُنياكُمْ، قالِيَةً لِرِجا لِكُمْ، لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ… ؛ زمانى كه بيمارى حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله شدّت پيدا كرد زنهاى مهاجر و انصار به عيادتش آمدند و گفتند: اى دختر رسول با اين بيمارى چگونه صبح كردى؟ حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: به خدا قسم، صبح كردم در حالى كه نسبت به دنياى شما بدبين هستم، و نسبت به مردان شما خشمناكم، پيش از آنكه آنان را آزمايش كنم بيرونشان انداختم، و بعد از آنكه در آنان دقيق شدم و آزمودم با آنان دشمن شدم.(معانی الاخبار، صدوق، ص 354)

این آزمون ها خود آن حضرت(س) را نیز در بر می گرفت ؛ چنان که ام سلمه  گوید بر حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد و به او گفت: دَخَلَتْ اُمُّ سَلْمَةَ عَلَى فاطِمَةَ عليهاالسلام فَقالَتْ لَها: كَيْفَ اَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله؟ قالَتْ: اَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ، فُقِدَ الْنَبِىُّ وَ ظُلِمَ الْوَصىُّ، هُتِكَ وَ اللّهِ حِجابُهُ؛ اى دختر رسول خدا شب را چگونه صبح كردى؟ فرمود: همدم غم و اندوه. پيامبر از دست رفت، به جانشين او ظلم شد و قسم به خدا كه حريم او شكست.(بحارالانوار، ج 43، ص 156)

در آزمون مظلومیت این خداند همین بس که وقتی به امام زين العابدين عليه السلام گفته شد: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ قالَ: اَصْبَحْنا خائِفينَ بِرَسُولِ اللّهِ وَ اَصْبَحَ جَميعُ اَهْلِ الاِسْلامِ آمِنينَ بِهِ؛ حال شما چطور است؟ امام عليه السلام فرمود: مى گذرانيم در حالى كه ما به خاطر انتساب به پيامبر خدا در ترس و نگرانى به سر مى بريم و همه مسلمانان در سايه نام او امنيَّت و آرامش دارند! (بحارالانوار، ج 78، ص 159)

هم چنین الْمِنْهالِ مى گويد: دَخَلْتُ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلامفَقُلْتُ: اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ كَيْفَ اَصْبَحْتُم رَحِمَكُمُ اللّهُ؟ قالَ اَنْتَ تَزْعَمٌ أنَّكَ لَنا شيعَةٌ وَ اَنْتَ لاتَعْرِفُ صَباحَنا وَ مَساءَنا، اَصْبَحْتُ فى قَوْمِنا بِمَنْزِلَةِ بِنَى إِسْرائيلَ فى آلِ فِرْعَونَ يُذَّبِحُونَ الاَْبْناءَ وَ يَسْتَحيُونَ النِساءَ، وَ اَصْبَحَ خَيْرُ الْبَريَّةِ بَعْدَ نَبيِّها صلي الله عليه و آلهيُلْعَنُ عَلَى المَنابِرِ، وَ يُعْطَى الْفَضْلُ وَ الاَْمْوالُ عَلى شَتْمِهِ، وَ اَصْبَحَ مَنْ يُحِبُّنا مَنْقُوصا بِحَقِّهِ عَلى حُبِّهِ اِيّانا وَ اَصْبَحَتْ قُرَيْشُ تَفَضَّلَ عَلى جَميعِ الْعَرَبِ بِاَنَّ مُحَمَّدا صلي الله عليه و آلهمِنْهُمْ يَطْلُبُونَ بِحَقِّنا وَ لايَعْرِفُونَ لَنا حَقّا، اُدْخُلْ فَهذا صَباحُنا وَ مَساءُنا؛ منـهال بر امام زين العابدين عليه السلام وارد شدم و گفتم: سلام بر شما باد چگونه صبـح كـرديد خدا بر شما رحمت آورد؟ فـرمود تو خيال مى كنى شيعه مائي و از شـب و روز ما خبـر ندارى؟ روزگار ما چنان است كه همانند قوم بنى اسرائيل در اسارت فرعون ـ مردان ما را مى كشند و زنان ما را (بى سرپرست) رها مى كنند، ـ (در اين روزگار) بر بهترين انسانها بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله ـ در منبرها لعنت نثار مى شود و براى ناسزاگوئى به او حقوق و پاداش عطا مى شود، دوستان ما بخاطر محبتشان نسبت به ما از حق و مـقامشان كاسته مى شود قريش به دليل انتسايشان به پيامبر بر تمامى عرب برترى مى فروشد و حق ما را مى طلبد اما خود براى ما حقى نمى شناسد (و به آن تسليم نمى شود) آرى بيا و ببين كه شب و روز ما چـگونه است.(بحارالانوار، ج 76، ص 16)

  1. طبلکاران در دنیا: انسان در زندگی دنیا نه تنها به خودش بلکه به دیگران نیز بدهکار است و همین مساله موجب می شود تا رفتاری دیگر در پیش گیرد. به امام سجاد عليه السلام گفته شد: قيلَ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام: كَيْفَ اَصْبَحتَ يا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ؟ قالَ: اَصْبَحْتُ مَطْلُوبا بِثَمانِ خِصالٍ: اَللّهُ تَعالى يَطْلُبُنى بِالْفَرائِضِ، وَ النَّبِىُ صلي الله عليه و آله بِالسُنَّةِ وَالْعَيالُ بِالْقُوتِ، والنَّفْسُ بِالشَهْوَةِ، وَالشَّيْطانُ باِلْمَعْصيَةِ، وَ الْحافِظانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ، وَ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالرُّوحِ، وَ الْقَبْرُ بِالْجَسَدِ، فَأَنَا بَيْنَ هذِهِ الْخِصالِ مَطْلُوبٌ؛ اى فرزند رسول خدا حال شما چطور است؟ فرمود: حال و روز كسى را دارم كه هشت طلبكار دور او را گرفته اند، خداى بزرگوار از من انجام واجبات را مى خواهد، و پيامبر روش و سنّت خود را، و خانواده غذا و خرجى را، و نفس شهوت را، و شيطان نافرمانى را، و نگهبانان (دو فرشته) درست كردارى را، و عزرائيل روح را، و قبر جسم را. بنابراين من در ميان اين همه طلبكار گرفتارم. (بحارالانوار، ج 76، ص 15)

در روایت است: خَرَجَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ يَوْما فَاسْتَقْبَلَهُ سَلْمانُ فَقالَ عليه السلام لَهُ: كَيْفَ اَصْبَحْتَ يا اَباعَبدِاللّهِ حديث ؟ قالَ: اَصْبَحْتُ فى غُمُومٍ اَرْبَعةٍ َقالَ لَهُ: وَ ما هُنَّ قالَ: غَمُّ الْعَيالِ يَطْلُبُونَ الخُبْزَ وَالشَّهَواتِ، وَ الْخالِقُ يَطْلُبُ الطّاعَةَ، وَ الشّيطانُ يَأْمُرُ بِالْمَعْصيَةِ، وَ مَلَكُ الْمَوْتِ يَطْلُبُ الرُّوحَ فَقالَ لَهُ: اَبْشِرْ يا اَبا عَبداللّهِ فَاِنَّ لَكَ بِكُلِّ خِصْلَةٍ دَرَجاتٍ؛ روزى امير مؤمنان عليه السلام (از منزل) خارج شد و با سلمان برخورد كرد، به او فرمود: اى سلمان چگونه صبح كردى؟ سلمان گفت: با چهار غـم و اندوه صبح كردم، امام عليه السلام فرمود: آنـها چيست؟ سلمـان گـفت: 1 ـ غم خانواده كه نان و خواسته هاى مادى مى خواهند؛ 2 ـ خالق (جهان) اطاعت و فرمانبردارى مى طلبد. 3 ـ شيطان كه دستور معصيبت مى دهد؛ 4 ـ عزرائيل كه جان را مى طلبد؛ امام عليه السلام فرمود: بشارت باد كه براى هر خصلتى درجه اى براى تو خواهد بود. (بحارالانوار، ج 76، ص 16)

هم چنین به سلمان فارسى گفته شد: قيلَ لِسَلْمانِ الْفارسىِ: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ قالَ: كَيْفَ يُصْبِحُ مَنْ كانَ الْمَوْتُ غايَتَهُ، وَ الْقَبْرُ مَنْزِلَهُ، وَ الديدانُ جَوارَهُ، وَ اِنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فَالنّارُ مَسْكَنُهُ؛  چگونه صبح كردى؟ او گفت: چگونه مى گذراند كسى كه عاقبتش مرگ و منزلش قبر و همسايگانش جانوران زمين است و اگر گناهش بخشيده نشود جايگاهش آتش خواهد بود. (بحارالانوار، ج 76، ص 16)

  1. خوب و بد انسان: خوب و بد انسان به الفاظی است که می گوید.(ق، آیه 18) از همین روست که امام زين العابدين عليه السلام درباره نقش اساسی زبان فرموده است: اِنَّ لِسـانَ ابْنِ آدَمَ يُشْـرِفُ عَـلى جَميعِ جَوارِحِهِ كُلَّ صَباحٍ فَيَقُـولُ: كَيْفَ اَصْبَحْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: بِخَيْرٍ اِنْ تَرَكْتَنا، وَ يَقُولُونَ: اَللّهَ اَللّهَ فـينا وَ يُـناشِـدُونَهُ وَ يَـقُولُونَ: اِنَّـما نُـثابُ وَ نُعـاقَبُ بِـكَ؛ هر بامداد زبان آدميزاد بر ديگر اعضايش توجه مى كند و مى گويد: چگونه هستيد؟ حالتان چطور است؟ آنها مى گويند: اگر تو ما را رها كنى خوبيم، خدا را خدا را نسبت به ما بياد آور و او را به خدا قسم مى دهند و مى گويند: پاداش و كيفر ما تنها بخاطر توست.(اصول کافی، ج 3، ص 177)
  2. عفو و عافیت در دین و دنیا: انسان باید دنیایش سالم باشد تا آخرتی سالم داشته باشد. سلامتی دین و دنیا یک اصل است. امام كاظم عليه السلام(در دعايش) فرمود: اَصْبَحْتُ أَسْألُكَ الْعَفْوَ وَ الْعافيَةَ فى دينى وَ دُنْياى وَ آخِرَتى وَ اَهْلى وَ مالى وَ وُلْدى؛ (خدايا) صبح كردم در حالى كه از تو مى خواهم از من در گذرى و به من عافيت در دين و دنيا و آخرت و خانواده و مال و فرزندم عطا كنى. (بحارالانوار، ج 90، ص 188)
  3. ترک خودستایی : انسان باید از خودستایی به معنای تزکیه منفی دست بردارد. (نجم، آیه 32) بلکه هماره خود را متهم دانسته و اجازه ندهد تا نفس خودبین و خودستا او را فریب دهد. در روایت است که امام صادق عليه السلام فرمود: كانَ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ صَلَواتُ اللّهُ عَلَيْهِما صَديقٌ وَ كانَ ماجِنا فَتَباطى عَلَيْهِ اَيّاما فَجاءَهُ يَوْما فَقالَ لَهُ الْحَسَنُ عليه السلام: كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ: يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَصْبَحْتُ بِخِلافِ ما اُحِبُّ وَ يُحِبُّ اللّهُ وَ يُحِبُّ الشَّيطانُ، فَضَحِكَ الْحَسَنُ عليه السلام ثُمَّ قالَ: وَ كَيْفَ ذاكَ؟ قالَ: لاَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ اَنْ اُطيعَهُ وَ لا اَعْصِيَهُ وَ لَسْتُ كَذلِكَ، وَالشَّيطانُ يُحِبُّ اَنْ اَعْصِىَ اللّهَ وَ لا اُطيعَهُ وَ لَسْتُ كَذلِكَ، وَ أَنا اُحِبُّ اَنْ لا اَمُوتَ وَ لَسْتُ كَذلِكَ؛ امام حسن فرزند على بن ابى طالب كه درود خدا بر آنان باد، دوستى داشت خوش برخورد كه پس از چند روز نديدن خدمت امام رسيد، امام حسن عليه السلام به او فرمود: چگونه صبح كردى؟ او در پاسخ گفت: برخلاف خواسته خود و خدا و شيطان صبح كردم، امام حسن عليه السلام خنديد و بعد فرمود: چگونه؟ دوست امام در پاسخ گفت: چون خداى متعال دوست دارد، كه اطاعت او را بكنم و معصيت او را انجام ندهم و من اينطور نيستم، و شيطان علاقه دارد من معصيت خدا را انجام دهم و از او اطاعت نكنم و اينطور نيستم، و خودم دوست دارم كه نميرم ولى اين شدنى نيست. (بحارالانوار، ج 6، ص 129)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا