اجتماعیسیاسیفلسفیمعارف قرآنی

فراز و فرود تمدنها

فلسفه تاريخ
نگاهي گذرا به تاريخ بشري به خوبي روشن مي سازد كه تمدن ها همانند انسان ها، زاده مي شوند، به بالندگي و رشد مي رسند و به علل و عوامل بيشتر دروني از هم فرو مي پاشند و مي ميرند.

مرگ تمدن ها امري است كه تاريخ از آن بسيار سخن گفته است و از آن به تمدن هاي فراموش شده ياد مي شود. در علم تاريخ و بيش تر در فلسفه تاريخ به مساله چگونگي علل و عوامل پيدايي، شكوفايي و نابودي اشاره مي شود و تحليل گران تاريخ به بررسي اين علل و عوامل مي پردازند.در نظر ايشان علل و عوامل ياد شده امري طبيعي و در حوزه رخدادهاي مرتبط با قوانين طبيعي و بشري است كه كم تر يا بي كم ترين ارتباط با امور فرامادي و خداوند قرار مي گيرد. اما درتحليل قرآني نگاه به علل و عوامل از زوايه ديدي ديگر انجام مي شود. قرآن به هدف هدايت بشر، به رخدادها رنگ و روي آموزشي و پرورشي مي دهد. هر يك از رخداد ارتباط تنگاتنگي با مسائل تنبيه و تشويق بشر پيدا مي كند و با توحيد معنا و مفهوم مي يابد.هر چند قرآن نيز به رخدادها و علل ايجادي آن از نگاه فلسفه تاريخ و سنت ها و قوانين طبيعي مي نگرد؛ ولي اين سنت ها ارتباط تنگاتنگي با اعمال و رفتار انساني پيدا مي كند.

در تحليل قرآني زلزله و سيل و ديگر بلاياي طبيعي هر چند، ارتباطي با قوانين طبيعي دارد ولي اعمال انساني در ايجاد و پيدايي آن موثر است. اعمال انسان مي تواند در قوانين طبيعي و طبيعت تاثير مثبت و منفي به جا گذارد. از اين رو، رفتار و اعمال انسان مي تواند موجب زلزله و سيل و يا هر رخداد به ظاهر طبيعي محض گردد. بيماري هايي را موجب شود و يا قحطي و خشك سالي را به دنبال آورد. در تحليل قرآني، خداوند به عنوان منشاي همه رخدادها حضوري دايم دارد و رفتار انساني موجب مي شود تا تغييراتي در علل و عوامل طبيعي رخ دهد.
از اين روست كه قرآن مساله پيدايي و شكوفايي و نابودي تمدن ها را از اين زوايه تحليل و بررسي مي كند كه در اين نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.
چيستي تمدن
تمدن در فرهنگ واژگاني به معناي شهرنشيني (لغت نامه دهخدا، ج 4 ص 6109) آمده است. شهرنشيني به معناي اجتماع انساني در يك منطقه با خانه ها و خيابان ها و كوي و برزن هاي پيوسته نيست، هر چند كه بخشي از معنا را مي رساند، بلكه شهرنشين و مدنيت به معناي وجود قوانين مكتوب و سنت هاي نوشته شده و مديريت شهري است. از اين روست كه پيامبر هنگامي كه يثرب را با قوانين نوشته شده قرآن و مديريت ثابت و منسجم و منضبط به شهري مدني و دولت شهري اسلامي تبديل كرد، نامش به
مدينه النبي تغيير يافت تا دلالت بر تمدن و مدنيت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد.
بنابر اين تمدن و مدنيت در اصطلاح، نوع خاصي از توسعه مادي و معنوي است كه در جامعه ويژه رخ مي نمايد. تمدن مجموعه اي پيچيده از پديده هاي اجتماعي قابل انتقال، شامل جهات ديني و مذهبي، اخلاقي، زيباشناختي، فني يا علمي مشترك در همه اجزاي يك جامعه وسيع و يا چندين جامعه مرتبط با يك ديگر است. (فرهنگ علوم اجتماعي، ص 47)
برخي تمدن را جنبه مادي فرهنگ بر شمرده اند و گفته اند كه تمدن وجه تجسم و بيرون فرهنگ است. فرهنگ نيز در اين معنا عبارت از هر چيزي است كه انسان آن را انديشيده و يا آفريده است كه در بردارنده هنرهاي معماري، سنت ها و آيين، رسوم و آداب، قوانين نوشته و نانوشته انساني، فن آوري و مانند آن است.
به نظر مي رسد كه تمدن، در سايه دولت ها و قدرت هاي فرهنگي شكل مي گيرد و تمدن بدون دولت به معناي تمدن بدون فرهنگ خواهد بود كه معنا و مفهوم درست و مقبولي نخواهد داشت. تمدن هرچند كه جنبه مادي و تجسمي فرهنگ است اما اين تجسم يابي بيش از آن كه به هنرهاي معماري و فناوري ارتباط يابد با جنبه دولت قانوني و جامعه مدني و قدرت مشروع معنا و مفهوم مي يابد.
تمدن ها در آيات قرآني مجموعه اي از اجتماعات انساني هستند كه در يك فرآيند به رشد و بالندگي و شكوفايي رسيده و توانسته است جامعه اي قدرت مند و ثروتمندي را برپايه سنت ها و قوانين ايجاد كنند. اين تمدن ها در آغاز به راه راست حركت مي كردند و از قوانين و عدالت سود مي جستند از اين رو به بالندگي دست يافتند ولي در ادامه راه منحرف شده و به كژراهه رفته و در نهايت به جهت ظلم و بي عدالتي در حق خود و ديگران نابود شده و برپايه قوانين و سنت هاي الهي نيست شده اند.
مهم ترين تمدن هايي كه قرآن به آنها اشاره دارد مي توان از تمدن فرعونيان، ثمود، عاد، سبائيان(تبع)، بني اسرائيل، ذوالقرنين و مانند آن ياد كرد. اشاره قرآن به اين تمدن ها براي عبرت گيري است؛ قرآن در آيات خود به تحليل علل و عوامل شكوفايي و نيستي اين تمدن ها اشاره مي كند تا ديگر جوامع بشري از آن پند گرفته و از علل و عوامل آسيب زاي آن پرهيز كرده و يا جلوگيري به عمل آورند.
علل شكوفايي
علل شكوفايي را مي توان در مساله مهم اطاعت از قوانين و حكومت هاي قانون مدار دانست. به يك معنا جامعه با قوانين به وجود مي آيد و با آن به شكوفايي و بالندگي مي رسد و در نهايت با فقدان آن از هم فرو مي پاشد.
قرآن جوامع را گروهي از انسان ها مي داند كه به جهت استخدام گرد هم آمده اند. با آن كه اختلاف دارند و اين اختلافات به جهت تضاد منافع و خواسته ها پديد مي آيد با اين همه براي بهره گيري و استخدام درست و كاهش تضادها جوامع با قوانين اداره مي شود. در حقيقت قوانين مجموعه اي از دستورهاي بازدارنده از ظلم و ستم و تعدي به ديگري است.
قوانيني كه جوامع برپايه آن شكل مي گيرد، قوانين عقلايي و عقلاني و يا ديني است. اين قوانين را ما به عنوان قوانين شرعي و اخلاقي و حقوقي و عرفي مي شناسيم. از اين رو تا زماني كه قوانين بر جامعه اي حاكم و مديران سالم آن را مديريت و اجرا مي كنند، جامعه به سوي شكوفايي مي رود. از اين روست كه قرآن قوانين را مهم ترين و بلكه تنها علت رشد و شكوفايي تمدني بشر برشمرده است. (يوسف آيه 26 تا 56 و نيز كهف آيه 83 تا 96 و نيز نمل آيه 16 تا 24 و سبا آيه 12و 13و ص آيه 34تا 39).
نشانه هاي تمدني
نشانه هاي تمدني در بينش و نگرش قرآني عبارت است از حكومت قانون و دولت قوي و قدرتمند (يوسف آيه 43و كهف آيه 83 تا 96)، اقتدار دولت و نيرو و توانايي نظامي و مالي دولت (توبه آيه 69 و كهف آيات 83 تا 96)، هنر و فنون ظريف و پيچيده (نمل آيه 44)، ارتباطات فرهنگي و زباني (كهف آيه 93)، صنعت و فناوري ذوب فلزات (همان) عمران و آباداني (اعراف آيه 73 و 74)، معماري و ساختمان سازي و سازه هاي نوين و استوار و محكم (سبا آيه 12 و 13)، سدسازي (سبا آيه 15 و 16) و مانند آن است.
علل و عوامل انقراض تمدن ها
مهم ترين علتي كه قرآن براي انقراض تمدن ها برمي شمارد، وجود خصلت و نابهنجاري استكبار است. استكبار كه بروز و ظهور خصلت باطني تكبر و خودبرتربيني است موجب مي شود تا انسان تحليل درستي از وضعيت خود و موقعيت ديگري نداشته باشد. از اين رو در ارتباط و كنش هاي ارتباطي با ديگري رفتار دور از واقعيت و موقعيت از خود بروز مي دهد و افراد جامعه و يا جوامع ديگر را افراد و جوامع خرد و ذليل مي بيند. بنابراين نمي تواند رفتاري درست و هنجاري و برپايه عدالت و قسط از خود بروز دهد و به جاي آن الفت و انس و همدلي را در جامعه گسترش دهد، تضادها و اختلافات را دامن مي زند.
مستكبر پيش از آن كه نسبت به انسان هاي هم نوع خويش تكبر ورزد و آنان را پست و خوار شمارد و خود را برتر يابد، اين نگرش و بينش را نسبت به خدا در پيش مي گيرد. به نظر مستكبر و خودبرتربين، او تنها كسي است كه در جهان از قدرت و اقتدار برخوردار است و با توجه به مال و مكنت و فرزندان و ديگر عوامل خود را جاودانه و بزرگ مي يابد. خدا محوري جايش را به خودمحوري و انسان محوري مي دهد و نسبت به خدا و فرمان هاي او واكنش منفي از خود بروز مي دهد. (اعراف آيات 73 تا 76) اين گونه است كه اومانيسم و انسان محوري و در نتيجه آن خودمحوري و خودبزرگ بيني، وي را موجودي سركش و نافرمان مي سازد. با انسان هاي ديگر رفتار نابهنجار در پيش مي گيرد و آنان را خرد و خوار مي سازد و در حق آنان ظلم و ستم روا مي دارد.
اگر شمار كساني كه در جامعه رفتاري نابهنجار و استكباري از خود بروز دهند، افزايش يابد، ظلم و ستم نيز گسترش مي يابد و حق و عدالت از جامعه رخت بر مي بندد و اين گونه است كه دشمني و عناد در افراد جامعه افزايش مي يابد و همگرايي و همدلي جاي خود را به و اگرايي و خشونت مي دهد و جامعه از درون فرو مي پاشد.
قرآن اين مساله را مهم ترين عامل در فروپاشي تمدن ها بر مي شمارد؛ زيرا علل و عوامل ديگري چون اعراض از آيات خدا (حجر آيه 81 تا 84) تكذيب پيامبران و آيات الهي (انعام آيه 6 تا 11) شرك (غافر آيه 82 تا 84) كفران نعمت (سبا آيه 15 تا 17) موعظه ناپذيري (اعراف آيه 73 تا 19) كفر (اعراف آيه 75 تا 78) ظلم و ستم (انبياء آيه 11تا 13) گناه (انعام آيه 6) طغيان (غافر آيه 82 تا 84) خشونت (شعراء آيه 123 تا 139) افساد (اعراف آيه 74 تا 78) اشرافيت و خوشگذراني (انبياء آيه 11 تا 13) پيروي از مسرفان (شعراء آيه 141 تا 158) و اطاعت از مفسدان (همان) در حقيقت بازگشت به مساله استكبار و خودبرتربيني بشر دارد. چنان كه علت همه گرفتاري هاي بشر نيز استكبار شيطان اين دشمن سوگند خورده اوست.
استكبار موجب مي شود تا شخص نسبت به آيات الهي اعراض كند و خدا و آياتش را ناديده گيرد و به آن كفر ورزد. اين گونه است كه قوانين و حدود الهي را ناديده مي گيرد و به پند و موعظه پيامبران خدا گوش فرا نمي دهد و به تكذيب آنان مي پردازد و وجود خدا و يا وجود قوانيني از سوي او را نادرست برمي شمارد.
عدم پذيرش خدا و يا آيات خداوندي و يا قوانيني كه از سوي پيامبران بر ايشان خوانده مي شود، موجب مي شود تا شخص به ظلم و ستم روي آورد و گناه را خرد و كوچك شمارد و به عياشي و خوشگذراني روي آورد. در زمين فساد كند و با مفسدان بگردد و از آنان اطاعت و يا با ايشان همراهي كند. در حق ديگران با خشونت رفتار كرده و حق مردمان را ناديده گيرد.
از اين رو مي توان گفت كه ريشه همه اين علل و عوامل گفته شده همان استكبار است؛ چنان كه در سده هاي اخير ريشه انحراف در جوامع غرب را بايد از روحيه استكباري آنان كه برخاسته از اومانيسم و خودمحوري و خودبرتربيني انسان است دانست.
البته در جوامع انساني دو دسته انسان يافت مي شود كه دست به دست هم داده موجبات فروپاشي اخلاقي وهنجاري جامعه و در نهايت تمدني آن را سبب مي شوند؛ گروهي كه خود مستكبر هستند و گروهي كه خود را در استضعاف ايشان قرار مي دهند و با مستكبران و مفسدان همراهي كرده و به اطاعت ايشان مي پردازند. قرآن به اين گروه در چند آيه اشاره كرده است كه پيش از اين گفته شد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا