اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمقالات

غلو، آغاز سقوط بزرگان و عارفان

بسم الله الرحمن الرحیم

غلو به معنای زیاده روی در ستایش منزلت و مقامات افراد به نوعی خروج از دایره عدالت و اعتدال و سقوط و انحرافی است که نه تنها اشخاص را فاسد می سازد، بلکه دین و دینداری مردم را نیز تباه می کند. از این روست که در آموزه های وحیانی قرآن، از غلو به شدت نهی شده و از مومنان خواسته شده تا درباره حتی پیامبران اولوالعزم که در حقیقت انسان های متاله و خدایی شده هستند، از هر گونه غلو پرهیز و اجتناب شود تا همانند نصاری و مسیحیان، انسانی را در جایگاه خدا و خدایی قرار ندهند. نویسنده در این مطلب بر آن است تا نگره قرآن به این مساله بسیار خطرناک اعتقادی – اجتماعی را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

غلو درباره پیامبران، عارفان و صوفیان

غلوّ از « غَلا، یغلو »، در لغت به معناى گذشتن از حدّ و حدود است. این واژه هم چنین درباره کسی گفته یم شود که در مورد منزلت و مقام وی زیاده روى صورت گیرد.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 613 ، ذیل «غلا».)

بدترین حالت از «غلوّ» زمانی است انسانها را از حدود انسانیّت خارج نموده و اوصاف خدایى به آنان نسبت داده شود.(دائرة معارف القرن العشرین، ج 7، ص 83 )

از نظر قرآن، از اهل کتاب، یهودیان نسبت به «عزیر» (ع) و مسیحیان نسبت به «عیسی بن مریم» (ع) گرفتار غلو شده و اوصاف خدایی را به آنان نسبت داده اند. خدا می فرماید: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا. لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعًا؛ اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز سخن درست مگوييد مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد خدا سه‏ گانه است باز ايستيد كه براى شما بهتر است‏ خدا فقط معبودى يگانه است منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند بس كارساز است. مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب نيز ابا ندارند و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد.(نساء، آیات 171 و 172)

و در جایی دیگر نیز می فرماید: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ. لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ. كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ؛ بگو اى اهل كتاب در دين خود بناحق گزافه‏ گويى نكنيد و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى از مردم را گمراه كردند و خود از راه راست منحرف شدند، نرويد. از ميان فرزندان اسرائيل آنان كه كفر ورزيدند به زبان داوود و عيسى بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند. اين كيفر به خاطر آن بود كه عصيان ورزيده و از فرمان خدا تجاوز می کردند و از كار زشتى كه آن را مرتكب مى ‏شدند، يكديگر را بازنمى‏ داشتند راستى چه بد بود آنچه می کردند.(مائده، آیات 77 تا 79)

هم چنین می فرماید: وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ و يهود گفتند: عزير پسر خداست؛ و نصارى گفتند: مسيح پسر خداست. اين سخنى است باطل كه به زبان مى ‏آورند؛ و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏ اند، شباهت دارد. خدا آنان را بكشد. چگونه از حق بازگردانده مى ‏شوند. اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند، با آنكه مامور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست. منزه است او از آنچه با وى شريك مى‏ گردانند. (توبه، آیه ۳۱)

از آن این آیات به دست می آید که برخی از اهل اسلام در شرایع پیشین چنان گرفتار «غلو» در حق پیامبران، دانشمندان علوم اسلامی و راهبان و ترسایان شده بودند که ایشان را در سطح خدایی بالا برده و در عرض خدا، شریک برای او قرار دادند. این گونه است که خدا ایشان را لعنت کرده و «مرگشان باد» را برای ایشان تجویز نموده است.

اثبات نبوت انبایی و مظهریت ربوبی برای امامان

از آن جایی که طابق النعل بالنعل، همان مسائل در شریعت آخرزمانی نیز مطرح است، در مسلمانان نیز این «غلو» در حق اولیای الهی و عارفان و صوفیان رخ داده است، به طوری که برخی صفات خاص خدا را برای آنان ذکر می کنند؛ در حالی که امامان معصوم(ع) که برتر از ایشان در هستی نیست؛ زیرا خدا ایشان را جزو «عالین» دانسته(ص، آیه 75 ؛ و روایات تفسیری)، و ایشان را در مظهریت اسمای الهی و قرب حقیقی در جایگاه « قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»(نجم، آیه 9) معرفی کرده است، آن حضرات خودشان را در حد «معبود» دانسته و می فرمایند: نزهونا عن الربوبية وارفعوا عنا حظوظ البشرية؛ ما را از ربوبیت ذاتی تنزیه کنید و حظوظ و بهره های بشری را از ما بردارید. (مشارق أنوار اليقين ، البرسي المتوفى حوالي 813 به نقل بصائر الدرجات) و نیز آمده است: نزهونا عن الربوبية وادفعوا عنا حظوظ البشرية.( شرح الزيارة، السيد شبر المتوفى 1220) أمير المؤمنين (عليه السلام) نیز می فرماید: إياكم والغلو فينا ، قولوا إنا عبيد مربوبون ، وقولوا في فضلنا ما شئتم؛ از غلو درباره ما اجتناب کنید و درباره ما بگوییند که ما بندگان تحت ربوبیت هستیم و در فضلیت ما هر چه می خواهید بگویید.(الخصال، شیخ صدوق، ص 614). هم چنین الصفار في کتاب بصائر الدرجات ص216، از أبي عبد الله امام صادق (عليه السلام) روایت می کند: يا إسماعيل لا ترفع البناء فوق طاقتنا فينهدم، إجعلونا عبيداً مخلوقين، وقولوا فينا ماشئتم؛ ای اسماعیل بنایی فوق طاقت ما مگذار که منهدم می شود؛ ما را بندگان مخلوق و آفریده قرار دهید و درباره ما هر چه می خواهید بگویید.

أربلي در کتابش از امام صادق أبي عبد الله (عليه السلام) نقل کرد که ایشان فرمود: يا مالك ويا خالد قولوا فينا ما شئتم واجعلونا مخلوقين؛ ای مالک یا ای خالد! درباره ما هر چه می خواهید بگویید و ما را آفریده قرار دهید.(كشف الغمة، ج 2، ص 415)

در سخنی از أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده است: أنا عبد الله وخليفته على عباده لا تجعلونا أرباباً، وقولوا في فضلنا ما شئتم، فإنكم لا تبلغوا كنه مافينا، ولا نهايته؛ من بنده خدا و خلیفه او بر بندگانش هستم. ما را ارباب قرار ندهید و در فضلیت ما هر چه می خواهید بگویید؛ زیرا شما به حقیقت کنه ما نمی رسید که در آن قرار داریم و نه به نهایت آن دست می یابید.(بحار الأنوار، ج 26، ص 2)

در کتاب إثبات الهداة از کتاب خرائج الراوندي از خالد بن نجيح نقل می کند که گفت: دخلت على أبي عبد الله (عليه السلام)، وعنده خلق فجلست ناحية، وقلت في نفسي: ما أغفلهم عند من يتكلمون، فناداني: إنّا والله عباد مخلوقين، لي رب أعبده إن لم أعبده عذّبني بالنار. قلت: لا أقول فيك إلاّ قولك في نفسك. قال: إجعلونا عبيداً مربوبين وقولوا فينا ما شئتم إلاّ النبوة؛ بر امام صادق(ع) وارد شدم در حالی که نزدش گروهی نشسته بودند. پس در گوشه ای نشستم و با خود گفتم: چه قدر ایشان غافل هستند در نزد کسی که با او سخن می گویند. پس امام صادق(ع) با صدای بلند ندا کرد و گفت: به خدا سوگند که ما بندگان آفریده خداییم؛ برایم پروردگاریاست که او را می پرستم ؛ چرا که اگر او را نپرستیم و عبادت نکنم مرا با آتش عذاب و شکنجه می کند. گفت: درباره شما نمی گوییم جز آن چه شما درباره خودت گفتی. امام صادق (ع) فرمود: ما را بندگان تحت ربوبیت خدا قرار دهید و درباره ما هر چه می خواهید جز نبوت را بگویید. (إثبات الهداة، ج 7، 477)

البته مراد از «نفی نبوت» در این عبارت ها «نبوت تشریعی» است، نه «نبوت انبایی»؛ زیرا هماره ارتباط میان خالق و خلق به اشکال گوناگون از جمله الهام و وحی غیر تشریعی وجود دارد و آن چه برداشته و ختم نبوت شده، نسبت به «نبوت تشریعی» است.(احزاب، آیه 40)

هم چنین مراد از «نفی ربوبیت»، ربوبیت ذاتی است، زیرا مظاهر تمام اسماء و صفات در تمامیت، از «ربوبیت مظهری» برخوردار هستند.(بقره، آیات 31 و 138؛ آل عمران، آیه 79)

مبارزه با غلو از سوی اولیای الهی

در طول تاریخ هماره غلو در منزلت اشخاص و افراد به ویژه عارفان و راهبان و پیامبران و امامان مطرح بوده است. البته برخی از مسایل که برای اکثریت مردم قابل هضم و تحلیل نبوده است، موجب شده تا ایشان گرفتار برداشت های ناروا و در نهایت غلو شوند. به عنوان نمونه، امام صادق(ع) درباره جایگاه مومن که مصداق اصلی و بارز آن خود پیامبران و امامان (ع) هستند، می فرماید: اَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ اَلْكَعْبَةِ؛ مومن از نظر حرمت اعظم از کعبه است.(خصال، صدوق، ج 1، ص 27؛ طبرسی، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص83)

اما برخی تفسیری نادرست از آن داده و به جای طواف کعبه به طواف به اصطلاح عارفان و صوفیان می روند؛ چنان که در آثار تاریخی آمده است: هر مردی را که اندیشه حج بودی، شیخ او را به سر خاک پیر ابوالفضل فرستادی و گفتی: این خاک را زیارت باید کرد و هفت بار گرد خاک طواف باید کرد تا مقصود حاصل شود.(اسرار التوحید، ص 61؛ سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص 44؛ نفحات الانس، ص 284)

همین تفسیر نادرست درباره «یقین» نیز موجب شده که برخی چون خود را در مرتبت «یقین» دیدند یا گمان کردند، دست از عبادت بردارند و نماز نگزارند و حج نروند و روزه ندارند؛ زیرا خدا می فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛ و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد.(حج، آیه 99)

مراد از «یقین» در این آیه به کنایه همان «مرگ» است؛ زیرا خدا در جایی دیگر، مرگ را زمان دست یابی انسان به «یقین» می داند که همان علم شهودی نسبت به حقایق هستی است. خدا می فرماید: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ؛ به او مى‏ گويند: واقعا كه از اين حال سخت در غفلت بودى؛ ولى ما پرده‏ ات را از جلوى چشمانت برداشتيم و ديده‏ ات امروز تيز است.(ق، آیه 22)

این گروه از جهال صوفیه و مدعیان عرفان، گمان کرده اند که به «موت اختیاری» دست یافته اند، و همان طوری که مرگ و موت غیر اختیاری، موجب یقین است، ایشان نیز به موت اختیاری به یقین دست یافته اند و از آن جایی که غایت عبادت دست یابی به یقین است، دیگر نیازی به عبادت ندارند؛ گویی که عبادت ابزاری برای دست یابی به یقین است و چون به یقین رسیده اند، دیگر نیازی به این ابزار عبادی ندارند و آن را رها می کنند.

در حالی که اولا «یقین» در آیه کنایه از مرگ حقیقی است که از سوی فرشتگان مرگ انجام می شود و توفی کامل صورت می گیرد(زمر، آیه 42)؛ پس با مرگ اختیاری، هر چند که یقین حاصل می شود، ولی حکم شریعت برداشته نمی شود؛ پس کسی که ابزار عبادت را کنار می گذارد، پیش از آن که به «توفی» فرشتگان از دنیا برود، همانند کسی است که پیش از رسیدن به پشت بام، نردبان را از زیر پای خویش رها کند؛ چنین شخصی هم چون «بلعم باعورا» سقوط کرده و «اخلد الی الارض»(اعراف، آیه 176) می شود؛ ثانیا: عبادت را سه گانه ای است که «حبی و طمع و خوفی» با هم تفاوت دارد، کسی که عبادت حبی دارد نه عبادت بازرگانان و نه عبادت بردگان که از روی سود و ترس است؛ به طور طبیعی هرگز دست از عبادت نمی شوید؛ زیرا خدا را شایسته عبادت در همه حال می یابد؛ ثالثا: هیچ کس در مقامات یقین به حد و اندازه پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نرسیده اند، و آنان نه تنها دست از عبادت به سبب رسیدن به یقین نکشیدند، بلکه بر عبادت خویش از نظر کمی و عددی و کیفی و چگونگی افزودند. به عنوان نمونه امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً؛ اگر کشف الغطاء شود و پرده ها کنار رود، بر یقین من چیزی زیاد نمی شود.(ارشاد القلوب ، دیلمی، ج 1، ص 124) این کشف الغطاء اشاره به همان مرگ در آیه 22 سوره ق دارد، که از نظر امام علی(ع) امروز به مرگ اختیاری در حالت یقینی است که اگر مرگ توفی الهی نیز به سراغش بیاید، هیچ تغییری در میزان و کیفیت یقین ایشان حاصل نمی شود؛ زیرا همه حقایق برای ایشان بی پرده آشکار است. چنین فردی نه تنها دست از روزه نداشت، بلکه در محراب عبادت در مسجد به شهادت رسید؛ رابعا: فرق سیر معنوی با سیر جسمی این است که در سیر جسمی اگر از پلی گذشتی دیگر نیاز به آن پل نداری، در حالی که در سیر معنوی عبور از نقطه و منزلی از منازل و مقامی از مقامات ، نیازمند حفظ منازل گذشته است؛ زیرا اگر مرتبه نخست یقظه باشد، نمی توان در منزل آخر گرفتار غفلت شد؛ زیرا غفلت چیزی جز سقوط نیست.(نگاه کنید: مقالات فلسفی، شهید مطهری، ج 2، ص 149)

جهال از صوفیه و درویشان به نام عرفان و تصوف، به جنگ شریعت رفتند و بر خلاف اسلام عمل و رفتار کردند. ایشان به خود مغرور شده و می گویند: ما به جایی رسیده ایم که معصیت ما را زیان ندارد و دین ما دو قلّه شده است و نجاست نپذیرد.

کسی به مریدی گفت که شیخ تو میخواره است و شرب خمر می کند. مرید گفت: شیخ من میخواره نیست وبر فرض هم چنین باشد به درجه ای رسیده که هم چون آب دو قله منفعل نمی شود. خدا را بندگانند که چون زنی را در چادر ببیند حکم کنند که نقاب بردار تا روی تو ببینم که چه کسی و چه چیزی؟! چون تو پوشیده بگذری و تو را نبینم مرا تشویش خواهد بودن که کی بود و چه کس بود؟ مرا خدای دیری است که از شما پاک و فارغ کرده است. از آن ایمن هستم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه ای نشود؛ اما اگر نبییم در تشویش باشم… شیخ گفت: از خدای عزوجل درخواستم تا زنان را و در دیوار را در چشم ما یکسان گردانیده است.

شیخ علی کردی از عقلای مجانین بوده که از وی کرامات و خوارق عادت ظاهر می شد. در آن وقت که شیخ به دمشق آمده بود، اصحاب گفه است که به زیارت شیخ علی کردی می رویم. گفته اند: وی مردی است که نماز نمی گذارد و اکثر اوقات مکشوف العورت است؛ شیخ گفته است: البته وی را می بینیم. چون شیخ علی دیده است که وی نزدیک رسیده است، عورت خود را کشف کرده است. شیخ فرمود: ما را از تو باز نمی دارد؛ امروز ما مهمان توایم.

محمد معشوق یا معتوق هرگز نماز نکردی؛ روزی به قهر گفتند: نماز کن! چون در نماز شد و گفت: الله اکبر، خون از وی جدا شد. گفت: من می گویم حایضم و شما باور نمی کنید.

ابن حزم اندلسی از مخالفان صوفیه می نویسد: مردی در نیشابور از صوفیه است که گاهی لباس پشمی و گاهی حریر که بر مردان حرام است می پوشد. این شخص گاهی در روز هزار رکعت نماز می خواند و گاهی هم هیچ نماز نمی خواند.

این ها تنها نمونه هایی از شریعت گریزی یا شریعت ستیزی اهل غلو از صوفیان و اهل تصوف است که گاه بدتر به هم جنس گرایی و غلام بازی با نوجوانان نیز می پرداختند که بیان آن دور از ادب و نزاکت این مقال است.

از نظر این گروه اهل غلو، «لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع؛ اگر حقایق ظاهر شود شرایع باطل می شود.» این گونه است که این گروه از دارویش نماز و روزه و دیگر شرایع را کنار می گذارند ، چون خود را در مقام یقین می دانند. اصولا خدایی بی نهایت را نهایتی نیست تا انسان محدود و دارای غایت بتواند به نهایت دست یابد؛ اگر ما از بی نهایتی خدا می گوییم به برهان است، نه به شهود؛ زیرا خدای محیط، محاط خلق نمی شود و شهود یقینی کسی قرار نمی گیرد؛ حتی اگر نبی مقرب چون پیامبر(ص) باشد.

آثار اهل غلو

در آیات قرآنی ، برای غلو آثاری بیان شده که برخی از مهم ترین آنها می تواند امور زیر باشد:

  1. ضلالت و اضلال: شخص غالی گمراه و دیگران را نیز به گمراهی می کشاند. از نظر قرآن، غلوّ در دین، درپى دارنده گمراهگرى و اضلال مردم است.(مائده، آیه 77)
  2. خروج از اعتدال: انحراف از حدّ اعتدال، پیامد غلوّ در دین اسلام و شریعت حقیقی است.(همان؛ توبه، آیه 30)
  3. شرک: شرک و قراردادن افراد در حد و اندازه خدا به عنوان یکی از خدایان همانند مسیحیان و هم عرضی با خدای تعالی سبحانه و خروج از توحید، نتیجه و پیامد غلوّ، درباره اشخاص است.(آل عمران، آیه 64؛ نساء، آیه 171؛ مائده، آیه 72؛ توبه، آیه 31)
  4. نفرین الهی: خدا کسانی که گرفتار غلو در اشخاص بودند، نفرین کرده و ایشان را ملعون دانسته است.(توبه، آیه 30 و آیات دیگر)
  5. شریعت گریزی: اصولا کسانی که گرفتار غلو در دین و پیامبران هستند، شریعت گریز می شوند که بیان شد.
  6. کفر: کسانی که گرفتار غلو در اشخاص در حد خدایی هستند، کافر می شوند(مائده، آیه 73؛ توبه، آیه 30)؛ زیرا كلمه «ثالث ثلاثة» به معناى يكى از سه تا مى باشد و مراد از آن «اللّه»، «مسيح» و «روح القدس» است و چون براى مسيح و روح القدس، الوهيّت قائل بودند، معناى «ثالث ثلاثة» اين مى شود كه خداوند، يكى از سه اقنومى است كه داراى الوهيّت است.

علل غلو و کیفر و مجازات اهل غلو

از نظر قرآن، غلو از گناهان کبیره است که مجازات آن دوزخ و آتش آن است. از این روست که خدا ضمن بیان حرمت غلو از مردم خواسته تا از این کار اجتناب کنند. از نظر قرآن، غلو در دین یا اشخاص کاری ناپسند و حرام است.(آل عمران، آیه 79؛ مائده، آیات77 و 116 تا 118؛ نساء، آیه 71؛ توبه، آیات 30 و 31)

در علت غلو می توان به سه امر مهم و اساسی اشاره کرد:

  1. تقلید کورکورانه از دیگران: پیروى اهل کتاب از پیشینیان گمراه و هواپرست، زمینه غلوّ و گزافه بستن آنان به دین است.(مائده، آیه 77)
  2. شخصیت پرستی: شخصیّت فوق العاده افراد، زمینه غلوّ و گزافه گویى درباره ایشان می شود به گونه ای که دیدن برخی از کرامات و خوارق عادت موجب می شود که شخص دیگری را در جایگاهی بس بلند تر از حد و اندازه او قرار دهد و این گونه در دام غلو و در نهایت انحراف و کژی می افتد.(آل عمران، آیه 80؛ نساء، آیه 77؛ توبه، آیات 30 و 31)
  3. هواپرستی: از نظر قرآن کسانی که به جای خدا پرستی تابع هواهای نفسانی خویش شده باشند، گرفتار غلو در دین و اشخاص می شوند و این گونه از مسیر حق و عدالت دور می گردند. بر اساس آیه 77 سوره مائده، غلوّ و افراط در دین، برخاسته از تمایلات نفسانى و هواپرستى است. بنابراین، برای درمان غلوگرایی می بایست این امور درمان شود.

خداوند در آیات قرآنی، اهل غلو را به «مرگ باد» نفرین کرده است. چنان که ایشان از سوی پیامبرانی بزرگ چون حضرت عیسی(ع) و داود(ع) ملعون شمرده شدند.

هم چنین خدا در قرآن، اهل غلو را به عذاب اخروی تهدید کرده است(مائده، آیه 73؛ زخرف، آیات 63 تا 65)؛ زیرا از نظر قرآن برخى از همان آغاز به عيسى(عليه السلام) كفر ورزيد و به ایشان ایمان نیاوردند؛ ولی برخى دیگر از كسانى بودند كه به او ايمان آورده بودند، سپس نسبت به ایشان غلوّ كردند و این گونه کافر شدند. (الميزان، ج 18، ص 119) خدا هر دو گروه را به عذاب الهی در آخرت تهدید کرده است.

از نظر قرآن کسانی که توبه نکنند، مجازات می شوند، برای همین از کسانی که اهل غلو هستند خواسته تا توبه و استغفار کنند و از غلو دست بردارند.(مائده، آیات 72 تا 74)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا