اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

غدير فتح الفتوح مؤمنان

ghadir1در مقاله حاضر نويسنده با استناد به برخي آيات، به تشريح ويژگي اسلام مورد پسند و مرضي خداوند پرداخته و آن را اسلام با ولايت علي ابن ابيطالب(ع) معرفي كرده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

خداوند، اسلام را تنها دين مقبول مي داند. براين اساس هر كسي ديني غير از اسلام را برگزيند، هرگز مورد قبول وي نخواهد بود. در آيات قرآني اين معنا اثبات شده است كه اسلام دين اولين و آخرين بوده و همه پيامبران ماموريت داشتند تا مردم را بدان دعوت كنند. هر يك از شرايع كه از سوي خداوند به عنوان منهاج و روش زندگي و هدايت بيان شده، در زير مجموعه دين اسلام تعريف و تبيين مي شود.

از آن جايي كه شريعت آخرين پيامبر(ص)، شريعت كامل و تمامي است، به مصداق چون كه صد آمد نود هم پيش ماست، به عنوان دين اسلام معرفي مي شود؛ زيرا همه آن چه شرايع ديگر در طول تاريخ نبوت و رسالت از سوي خداوند به عنوان راهنما و هدايت مردم به سوي كمال، قرب و خلافت آورده اند، در اسلام به شكل كمالي و تمامي آن بيان شده و افزون بر آن آموزه هاي هدايتي ديگر نيز در آن تبيين شده است كه مي تواند آينده بشريت را بي حضور مستقيم پيامبر ضمانت كند و مردم با بهره مندي از آموزه هاي وحياني در كنار مستقلات عقلي و اوليا و اوصياي الهي به آن چه هدف از رسالت و نبوت و حضور انسان در زمين بوده است برسند.

كدام اسلام؟

پرسش اساسي اين است كه كدام اسلام است كه مرضي خداوند بوده و خداوند به آن خشنود و راضي است و مقبول درگاه وي مي شود؟

اگر در هر عصري از اعصار تاريخي حضور انسان و پيامبر در زمين، همان شريعت و آيين الهي، به عنوان شريعت حقيقي مورد پذيرش و رضايت الهي بوده است، در عصر حضور اسلام كامل، تنها اين شريعت و اسلام است كه مقبول و مرضي خداوند است؛ زيرا هر شريعتي، همان گونه كه تصديق كننده شريعت پيشين بوده و كليات آن را تاييد و امضا مي كرد، ناسخ شرايع پيشين نيز بوده و برخي از احكام و آموزه هاي آنها را نسخ مي كرد. بنابراين هنگامي كه آيين موسوي و شريعت آن حضرت از طريق كتاب تورات تبيين شد، شريعت ابراهيمي به يك معنا نسخ شد و در ادامه، شريعت عيسوي ظهور كرد و شريعت موسوي را نسخ كرد و همان زمان اين شريعت عيسوي بود كه مصداق شريعت موسوي بود و به عنوان اسلام واقعي مقبول و مرضي الهي به شمار مي رفت.

با رسالت پيامبر(ص) شريعت عيسوي نسخ مي شود و دين اسلام به شكل جديد و در جامه نوين از سوي خداوند عرضه مي شود كه مصدق پيامبران پيشين و آموزه هاي آنان بود ولي ناسخ آن نيز بوده است؛ زيرا بي پذيرش پيامبري آن حضرت(ص) گويي به هيچ آيين توحيدي ايمان ندارند؛ از اين رو پذيرش رسالت وي به معناي پذيرش تمامي پيامبر و آموزه هاي الهي و در حقيقت به معناي اسلام و تسليم واقعي در برابر خداوند و اطاعت از او مي باشد.

از زمان حضور پيامبر(ص) هر حكمي به هر شكلي كه وارد مي شد، در حقيقت حكم نهايي و كلي بود و اگر ناسخي چون نسخ حكم استقبال از مسجدالاقصي با حكم استقبال از كعبه و مسجدالحرام وارد شده باشد، به معناي آن است كه حكم ناسخ همان حكم اسلام نهايي است و شخص مي بايست مطيع اين حكم دوم باشد. از اين رو اسلام معاصران پيامبران، متكي بر احكام همان روز و ماهي است كه در آن زيست مي كنند. با افزايش احكام، اسلام مقبول همان اسلام متأخر است. بنابراين مخالفت با هر حكم اخير اسلامي به معناي مخالفت با كل و كليت اسلام مي باشد.

روزي كه خداوند در آيه سوم سوره مائده مي فرمايد: اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا، به معناي اين است كه دين اسلام در اين زمان كامل شده است و خداوند در اين روز نعمت عظيم اسلام را به تمام در اختيار مردم گذاشته است. از اين رو، تنها با پذيرش آخرين حكم اسلامي و الهي است كه شخص، مومن كامل خواهد بود و اسلام وي مورد رضايت و خشنودي خداوند خواهد بود.

حكم ولايت، آخرين عامل اكمالي دين و اتمام نعمت

از آن جايي كه مطالب و احكام گفته شده در آيات قبل و بعد آيه فوق، احكامي است كه پيش از اين در آيات ديگر كه در مكه و مدينه نازل شده بود، وجود داشت، مي بايست عامل ديگري باشد كه موجب شده است تا خداوند آن روز خاص را به عنوان ايام الله مطرح كند و بر اكمال دين و اتمام نعمت در آن تاكيد نمايد؛ زيرا در چنين روز خاص است كه دشمنان از غلبه و چيرگي بر اسلام و مسلمان مايوس و نوميد شدند. اين معنا ندارد كه به خاطر چند حكم ساده و ابتدايي كه پيش از اين نيز بارها بيان شده، دشمنان خدا و پيامبر و مومنان مايوس شوند. بنابراين مي توان يقين كرد كه حكم خاص در اين روز بيان شده كه موجبات ياس و نوميدي دشمنان را فراهم آورده است. مسلمانان در اين روز به سبب اين حكم خاص به موقعيتي دست يافتند كه ديگر ترس و خشيت از غيرخدا براي آنان مفهومي نخواهد داشت؛ زيرا به پشتوانه عظيم و محكم الهي دست يافتند كه آنان را از آينده خطرناك حفظ مي كند و امنيت و آرامش را براي مومنان فراهم مي آورد. بنابراين لازم است از اين پس همانند گذشته تنها از خداوند خشيت و ترس داشته باشند و ديگر از دشمنان داخلي و خارجي ضد اسلام نهراسند.

از آياتي چون آيه 67 سوره مائده بر مي آيد كه مساله مرتبط به حكمي از احكام الهي بوده است كه با آن خطري از سر اسلام و مسلمانان و پيامبر(ص) برطرف مي شد؛ زيرا خداوند در اين آيه مي فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين. يعني آن حكم خاص كه به تو وحي شده را به مردم برسان؛ زيرا اگر اين حكم خاص و اصلي را ابلاغ نكني گويي اصولا رسالت خود را ناتمام گذاشته و رسالتي را ابلاغ نكرده اي و اگر از مردماني مي هراسي كه نسبت به اين حكم كافرند، خداوند تو را از شر آنان در امنيت قرار مي دهد.

اين حكم كه به معناي اكمال دين و اتمام نعمت است و خداوند تنها در صورت ابلاغ آن و پذيرش مسلمانان، اسلام ايشان را مي پذيرد، همان حكمي است كه پيامبر(ص) پس از ماموريت هراسان بود كه با واكنش منفي مردم مواجه شود و با عدم پذيرش آن در جرگه كافران در آيند و از اسلام و ايمان خارج شوند و حتي خطري را نسبت به آن حضرت(ص) و رسالت وي ايجاد كنند.

آن چه آن حضرت از آن مي هراسيد، جانش نبود، زيرا ايشان بارها در جنگ ها جانش را براي دين و ابلاغ رسالت در طبق اخلاص نهاده بود. پس آن چيزي كه مي هراسيد ترس از امري ديگر بود كه موجب مي شد تا شرايط براي ابلاغ فراهم نشود و دشمنان پيش از ابلاغ با ترور وي، نگذارند تا حكم آخرين گفته شود.

از اين رو آن حضرت بر جانش مي هراسيد كه پيش از ابلاغ حكم نهايي و كمالي دين و اتمام نعمت الهي هدايت، از جهان برود و دشمنان، وي را به قتل رسانند. از نظر وي جانش فداي اسلام و دين است ولي اگر پيش از ابلاغ آخرين رسالت از جهان برود تمامي زحمات وي به هدر مي رود و هرگز جهان روي رستگاري و هدايت نهايي را نخواهد ديد.

خداوند در آيه 55 همين سوره اين معنا را تبيين مي كند كه آن حكم چيزي جز حكم ولايت اميرمؤمنان علي(ع) به عنوان مولا و امام و خليفه مؤمنان نبوده است كه مي بايست به طور رسمي نصب الهي وي اعلام و ابلاغ مي شد تا مردم در ادامه جهان با تمسك به ولايت ايشان و ديگر امامان معصوم(ع) هدايت الهي را بپيمايند.

حضرت پيامبر(ص) كه خاتم پيامبران بود مي بايست گفتمان ولايي را با نصب اميرمؤمنان علي(ع) آغاز مي كرد و دوره جديدي بر تاريخ بشريت پديد مي آورد. از اين رو عيد غدير خم، به معناي آغاز فصل دوم هدايتي بشر در مسير هدايت ولايتي الهي است.

آن حضرت(ص) در اين روز به طور رسمي مأمور مي شود كه حكم ولايت و مولويت اميرمؤمنان را كه در آيه 55 سوره مائده بيان شده ابلاغ كند: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكاه و هم راكعون.

به اين معنا كه ولي مؤمنان و حاكم بر هستي مردم، كسي جز خداوند و پيامبرش(ص) و اميرمؤمنان علي(ع) نيست. اين حكم ولايت افزون بر دوستي ولايت مولوي است. از اين رو از وي به عنوان مولي ياد مي كند كه فرمان مي دهد و اطاعت مردم را مي خواهد.

از اين رو خداوند در آيه سوم سوره مائده پس از آن كه كمال دين و اتمام نعمت ولايت الهي را در ولايت اميرمؤمنان(ع) و پذيرش آن مي داند، به صراحت اعلام مي كند كه تنها چنين اسلامي مقبول و مرضي اوست و هر كسي كه دين اسلام را بي ولايت مولي علي(ع) بپذيرد در حقيقت از اسلام مرضي خداوند دور مانده است و خداوند هرگز چنين اسلامي را از شخص نمي پذيرد و مقبول وي نخواهد بود؛ چنان كه اين معنا را در آيه 58 سوره آل عمران بيان نموده است: و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين؛ زيرا دين بي ولايت اميرمؤمنان علي(ع) و امامت معصومان(ع) در حكم ديني غير اسلام است؛ چون اسلام يك مجموعه اي است كه يا مطلق مي بايست پذيرفت و يا مطلق رد كرد و اين گونه نيست كه كسي با پذيرش برخي از احكام و رد برخي ديگر، بتواند مدعي اسلام شود (بقره آيه 85 و نساء آيه 150) لذا خداوند چنين دين ناقصي را دين خاسران و زيانكاران برمي شمارد كه نه از دين و دنيا بهره اي برده اند و نه از آخرت و نعمت هاي آن نصيبي مي برند.

ولايت علوي، گامي به سوي اتمام نعمت

ولايت اميرمؤمنان(ع) كه به نصب الهي و فرمان نبوي بوده، خود سرآغاز ديگري است كه بايد مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا اين ولايت مي طلبد كه ولايت امامان معصوم(ع) ديگري را كه از نور ايشان و جان و نفس وي مي باشند پذيرا شويم.

خداوند صلح حديبيه و بيعت مومنان و فتح مكه را به عنوان فتح المبين و فتح قريب بر مي شمارد و از آن به نصر و پيروزي ياد نمي كند، زيرا نصر به معناي پيروزي كه در جنگ اتفاق مي افتد، تنها تاثير مقطعي و زماني دارد، ولي فتح، آن پيروزي است كه حتي ممكن است چون صلح حديبيه اصلا جنگي در كار نباشد، ولي از آن جايي كه تاثيرات شگرفي در تاريخ بشريت و ايمان به جا مي گذارد به عنوان فتح و پيروزي آشكار از آن ياد كرد و يا آن را پيروزي مطلق(الفتح) ناميد كه همان فتح الفتوح است و گشايش هاي بسياري براي مومنان به دنبال مي آورد.

خداوند تنها در موارد خاصي به اتمام نعمت اشاره مي كند كه از جمله آن ها درباره فتح و پيروزي است كه در سوره فتح از آن سخن به ميان مي آورد و مصاديقي چون صلح حديبيه و بيعت رضوان و فتح مكه براي آن گفته شده است. از ديگر مواردي كه در آن به اتمام نعمت اشاره شده است، حكم ولايت اميرمؤمنان علي(ع) است كه در روز غدير ابلاغ شد. اين حكم بدان جهت، اتمام نعمت است كه زمينه ساز بسياري از فتوحات براي مومنان بوده و زمينه آگاهي و بهره مندي از ولايت ديگر اولياي معصوم الهي و امامان(ع) فراهم آمده است. از اين رو مي بايست روز غدير را كه روز ولايت علي(ع) به عنوان فتح الفتوح و يا فتح مطلق برشمرد كه زمينه ساز بهره مندي مؤمنان از اولياي معصوم(ع) را فراهم آورده است.

نتيجه آن كه اسلام ولايي تنها اسلام مقبول و مرضي الهي است و هيچ نوع از انواع اسلام هاي ديگر هرگز پذيرفته و مقبول خداوند نخواهد بود واسلام بي ولايت علوي و معصومان(ع) در حكم اسلام و ايمان به بعض و كفر به بعض تلقي مي شود كه حكم آن چيزي جز حكم به كفر و خسران نيست چنان كه آيات به صراحت بر آنان دلالت مي كند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا