اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

علم شهودی آیات الهی به خدا

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

از صفات خداوند این است که حق بی زوال و غیر مجهول است. پس هر موجودی نسبت به خدا علم دارد و این که می گویند که درباره خداوند علم نداشته و جهل دارند، نادرست است. پس خداوند معلوم همگان است و اطلاق جهل به انسان درباره خدا، همان نفی علم به علم است ؛ به این معنا که انسان نمی داند که خدا را می شناسد و درباره او علم دارد. برخی می دانند که خداوند معلوم ایشان است و برخی نسبت به آن جاهل هستند. پس همه هستی از جمله انسان به خدا علم دارند ؛ زیرا خداوند مشهود هر کس و هر چیزی است. بنابراین، انسان پیش از این که خودش یا چیزی دیگری را ببیند، به حکم آیت بودن، ‌نخست خدا را می ببیند؛ چرا که خداوند مشهود قبل از هر چیزی حتی نفس خود انسان است.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا بیان کند که آن چه در قیامت اتفاق می افتد تنها کنار رفتن پرده های حجاب از روی قلب آدمی است که خود بر آن افکنده است،‌ وگرنه انسان نسبت به خدا و حقایق هستی پیش از علم به خودش، علم خواهد داشت و این علم او نیز شهودی است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تو خود حجاب حقی از میان برخیز

در آموزه های عرفانی قرآن این معنا بارها در اشکال گوناگون به میان آمده است که خداوند ظهور مطلق است و هیچ گاه نهان نیست تا برای انسان قابل رویت نباشد یا نسبت به آن جهل داشته باشد. پس این که در برخی از ایات و روایات از جهل انسان سخن به میان آمده چیست؟ این جهل نسبت به چیست؟ آیا حقیقت این جهل همان غفلت انسان و نیسان اوست؟

شکی نیست که آن چه در هستی هست تنها خداست؛ زیرا همه هستی مظاهر الهی هستند. از این همین روست که خداوند از موجودات هستی و ما سوی الله به آیت تعبیر کرده است که به معنای علامت و نشانه است. به این معنا که هر یک از موجودات هستی نسبت به خداوند به معنای نشانه ای از نشانه هاست. با این تفاوت که این نشانه یک نشانه اعتباری نیست، چنان که می آید، بلکه یک نشانه حقیقی و واقعی است. به این معنا که هر موجودی به حکم آیت بودن حقیقی نسبت به خدا،‌ مظهری از مظاهر الهی است و خداوند با توجه به ظرفیت وجودی آن چیز،‌در آن ظهور یافته است. پس برخی از موجودات از نظر آیت بودن نسبت به خداوند قوی تر و شدیدتر هستند؛ زیرا به سبب ظرفیت بیش تر توانسته اند مظهر صفات بیش تری از خداوند باشند. از این روست که در میان موجودات هستی انسان شرافت و کرامت یافته است؛ چرا که از نظر ظرفیت وجودی، قابلیت بیش تر و کامل تری نسبت به دیگر موجودات برای مظهریت در صفات الهی یافته است و چنان که از آیات 30 و 31 سوره بقره و دیگر آیات قرآنی بر می اید، دست یابی انسان به خلافت الهی به سبب همین مظهریت کامل از تمام اسماء و صفات الهی است که دیگر موجودات از جنیان و فرشتگان به آن دست نیافته و توانایی و ظرفیت وجودی برای این نمایش و مظهریت از اسمای الهی را نداشته اند.

پس این که انسان ها دچار جهل نسبت به خدا هستند و گاه از جهل انسان نسبت به خدا سخن به میان می آید، مشکلی است که در این انسان پدید آمده است و همین مشکل موجب شده تا چنین تصور باطل و غلطی پدیدار شود؛ زیرا انسان چه بخواهد و نخواهد مانند دیگر موجودات آیت و مظهر الهی است؛ چرا که در عالم هستی چیزی جز خداوند حقیقت ندارد و همه آن چه که نامی از هست برده اند نشانه و آیت اویند. پس این که برای انسان خداوند دیدنی و دریافتنی نیست، به این معناست که در قوه بصیرتی و عقلانی بشر، اختلال و مشکلی پدیدار شده که از درک این واقعیت ناتوان است و از حقیقت الهی در خود غافل می شود. این جاست که سخن از جهل انسان به میان می آید، در حالی که خداوند به عنوان هست و حق مطلق هرگز مجهول نیست؛ چرا که الله نورالسموات و الارض است(نور، آیه 35) و آن چه نور هستی است هرگز نهان و مجهول و نادیدنی نیست،‌ بلکه همواره دیدنی و دریافتنی است.

در یک کلمه می بایست گفت که در انسان یک بیماری و اختلال و علتی پدیدار شده است که اصل خود را از دست داده و گم کرده است، و از همین روست که خداوند را فراموش و گم کرده است که اصل اوست.(حشر، آیه 19) این خودی که گم شده است همان چراغ،‌ فطرت، عقل، نفس الهی و روح الهی است که به سبب دسیسه نفس حیوانی، دیده نمی شود و مجهول ظاهری واقعی می شود. از این رو می بایست این خود نفسانی و حیوانی از میان برخیزد تا نور حق و عقل و روح الله در جان آدمی بدرخشد.

مفهوم آیت بودن هستی

چنان که گذشت، خداوند تنها حقیقت هستی است و همه موجودات هستی، آیت و مظهر اسما و صفات الهی هستند. پس تنها حقیقت حی و زنده هستی که هست از آن اوست و مرگ و نیستی در آن راه ندارد خداوند است (فرقان، آیه 58)و او تنها موجود هستی است که به عنوان نور هستی می درخشد و حقیقت هست و نورانیت از آن اوست. (نور، آیه 35) پس خداوند آن حق زوال ناپذیر و جهل ناپذیر است. پس اگر عدّه‌اي درباره ذات اقدس الهي شناختي ندارند، این عدم شناخت آنان به نفی علم باز نمی گردد؛ به این معنا که خداوند مجهول باشد و انسانی نسبت به خداوند جهل داشته باشد؛ بلکه حقیقت این جهل به نفي علمِ به علم برمي‌گردد نه اصلِ علم ؛ چرا که اصلِ علم، نسبت به ذات اقدس الهي، ذاتيِ هر موجودي است براي اينكه هر موجودي را خداي سبحان آيت خود قرار داد. پس هر موجودی پیش از آن که خودش را ببیند، خداوند را می بیند و پیش از آن که علم شهودی نسبت به خود داشته باشد، نسبت به خداوند علم داشته و بدان اقرار می کند.(اعراف، ایه 172)

خداوند به صراحت و روشنی در آیه 117 سوره مائده و 17 سوره حج و 15 سوره احزاب و نیز 53 سوره فصلت می فرماید: إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ خداوند بر هر چیزی شهید است. این واژه شهید که بر وزن فعیل آمده است هم می تواند به معنای اسم فاعلی یعنی شاهد و هم اسم مفعولی یعنی مشهود باشد. پس خداوند هم شاهد بر هر چیزی و هم مشهود پیش از هر چیزی است. به این معنا که پیش از آن که چیزی دیده شود این الله به عنوان نور السموات و الارض(نور، ایه 35) است که مشهود است. البته معنای دوم (مشهود) با سیاق آیه 53سوره فصلت مناسب تر است.(نگاه کنید: المیزان، ذیل آیه 53 سوره فصلت)

از آن جایی که خداوند تنها مشهود واقعی و حقیقی در هر چیزی است، امیرمومنان علی(ع) می فرماید: أَنَّهُ مَا نَظَرْتُ إلَي‌ شَيْءٍ إلَّا وَ رَأَيْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ؛ به‌ هيچ‌ چيزي‌ نظر نكردم‌، مگر آنكه‌ قبل‌ از آن‌ چيز و بعد از آن‌ چيز و با آن‌ چيز خدا را ديدم‌.( أسرار الصّلوة‌، ص‌ 65) و امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ مي فرمايد: مَا رَأَيْتُ شَيْئًا إلَّا رَأَيْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ (لقاء الله ، ملکی تبریزی، چاپ خطي ص 7؛ أسفار أربعه‌، ملاصدرا، چاپ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 26؛ و چاپ‌ سربي‌، ج‌ 1، ص‌ 117)

ریشه این سخن در همان آموزه های قرآنی است؛ زیرا خداوند در آیاتی از قرآن از قیومیت خود نسبت به هرچیزی سخن به میان آورده است. از جمله از معیت خود با هر چیز در آیه 4 سوره حدید می فرماید: هو معکم این ما کنتم؛ و هم چنین در آیه 15 سوره فاطر می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ. این فقر انسان نسبت به خداوند یک فقر ذاتی است؛ یعنی انسان در هویت و ذات خود فقیر است.

پس هر موجود به سبب فقر ذاتی خود نیازمند خداوند است و این خداوند است که حق مطلق بوده و با معیت خویش به هستی هست می دهد و آن ها را آشکار می کند و ظهور وجودی می بخشد. پس همه هستی نسبت به خداوند آیتی بیش نیستند. البته آيت بودن هستی نسبت به خداوند حقیقی است.

باید توجه داشت که آیت بودن چیزی نسبت به چیزی به عنوان علامت و نشانه گاهي اعتباري و گاهي حقيقي است. علامتهاي اعتباري مثل پرچم كشورها و درجات ارتشی ها و دیگر امور قراردادی، یک امر اعتباری است که با تغییر اعتبار تغییر می کند و دیگر نمی تواند علامت و نشانه آن چیزی باشد که اکنون بر آن دلالت می کند و علامت و نشانه آن است. اما نشانه های حقیقی مانند نشانه بودن چمن و سبزی برای آب و یا علامت بودن دود برای آتش همواره دایمی و ثابت و غیر قابل تغییر است و زمان و مکان یا امور دیگر موجب تغییر در علامت بودن آن چیز برای چیز دیگر نمی شود.

پس وقتی می گوییم که هستی و جهان آيت و علامت وجود ذات اقدس الهي است، به معنای این است که که به طور تکوینی و حقیقی نه قراردادی و اعتباری، نشانه ای از نشانه های خداوند هستند. پس به یک معنا همواره نشانه لازم امری است که آن صاحب نشانه باشد. هر گاه نشانه ای یافت شد آن صاحب نشانه نیز به همراه آن است.

البته باید توجه داشت که ملازمه و همراهی نشانه و صاحب نشانه در امور حقیقی و تکوینی می تواند به چهار شکل باشد؛ زیرا این ملازمه می تواند به شکل عرض قریب، عرض ذاتی متاخر،‌عرض ذاتی ماهیت یا عرض ذاتی هویت باشد.

آیت الله جوادی آملی در بیان کیفیت آیت بودن موجودات هستی نسبت به خداوند می فرماید که علامت و نشانه بودن بودن جهان و هستی از خداي سبحان است به عنوان عرضِ قريب نيست، كه گاهي باشد و گاهي دیگر نباشد.

هم چنین به عنوان عرضِ ذاتي هم نيست كه هميشه باشد ولي متأخّر از ذات باشد نظير زوجيّت اربعه؛ زيرا گرچه زوجيّت اربعه عرض ذاتي و عرض لازم است و هرگز از اربعه جدا نمي‌شود، ولي لزوم و ملازمه در حريم ذات اربعه نيست؛ چرا که در هر حال عرض ذاتی هر چند که لازمِ ذات است ولی باید توجه داشت که لازم از ملزوم جداست. چنان که اربعه در مقولهٴ كمّ و زوجيّت در مقولهٴ كيف از كيفيّات مختصّ به كميّات است. پس عرض ذاتی چون زوجيّت، فرديّت و مانند آن هر چند که عرض ذاتی هستند ولی باید توجه داشت که هيچ لازمي در مرتبهٴ ذات ملزوم نيست. پس اگر آيت‌ بودنِ ممكنات و موجودات هستی نسبت به ذات اقدس الهي از قبيل زوجيّت اربعه باشد، معنايش اين است كه در مقام ذات، موجود امكاني آيت حق نيست.

هم چنین آيت بودن ممكنات براي ذات اقدس الهي از قبيل حيوان ناطق بودن انسان هم نيست؛ ؛ زيرا ماهيّت چون امر اعتباري است و بعد از وجود است در رتبهٴ وجود نيست كه اصيل و حقيقت دارد. ذات اقدس الهي هستي عطا مي‌كند و از حريم اين هستي ماهيّت انتزاع مي‌شود. آنچه حاكي از اين هستي است ماهيّت است و حاكي در مرتبهٴ مَحكي نيست اگر حاكي در مرتبه محكي نباشد پس ناطقيّت و حيوانيّت كه ذاتيِ باب ايساغوجي به اصطلاح‌ ذاتي ماهو‌ي‌اند، در آن حرمِ امن هويّت و در متن وجود راه ندارند، براي اينكه تابع وجودند.

پس تنها ذاتی هویت باقی می ماند که بتوان آن ملازم و معیت را برای خداوند در موجودات هستی اثبات کرد. به سخن دیگر،

فقير بودن موجودات نسبت به ذات اقدس الهي از قبيل حيوان ناطق بودن انسان نيست كه ذاتي به معناي ماهيّت باشد؛ يك ذاتي به معناي جنس و فصل ماهيّت است و يك ذاتي دیگر هم به معناي هويّت است که تنها این قسم از ذاتی را می توان اثبات نمود. از این روست که خداوند در آیاتی از جمله آیه 15 سوره فاطر می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ؛ ای مردم شما فقیر الی الله هستید.

ملازمه ای که در این آیه با عنوان فقر انسان به خدا بیان شده، از باب ذاتی هویت است؛ زیرا اگر بخواهیم، آیت بودن را برای همه چیزها نسبت به خداوند اثبات کنیم می بایست در مرحله و حریم ذات نیز آن را داشته باشیم، در حالی که عرض قریب، یا عرضی ذاتی و ذاتی ماهیت نمی تواند این گونه باشد، پس تنها می ماند که آن را از باب ذاتی هویت بدانیم که با عنوان فقر در قران از تعبیر شده است؛ چرا که ذاتی باب ایساغوجی یعنی ذاتی ماهیت، در مرتبه ذات و وجود خارجی و حقیقتی راه ندارد و اموری چون حیوان ناطق تابع هویت و وجود هستند که اصیل است.

پس اگر عين هويّت موجودي نشانِ آن بي‌نشان باشد، ممكن نيست كه آیتی از خدا آگاه و بدان عالِم نباشد ؛ پس هيچ موجودي نيست كه خدا را نشناسد و علم به خدا نداشته باشد؛ چرا که خداوند مشهود همه کس و همه چیز است. حَمّادِ بْنِ عَمْرٍو النّصِيبِيّ از امام صادق(ع) روایت می کند: قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عَنْ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ فَقَالَ نِسْبَةُ اللّهِ إِلَى خَلْقِهِ أَحَداً صَمَداً أَزَلِيّاً صَمَدِيّاً لَا ظِلّ لَهُ يُمْسِكُهُ وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلّتِهَا عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلّ جَاهِلٍ فَرْدَانِيّاً لَا خَلْقُهُ فِيهِ وَ لَا هُوَ فِي خَلْقِهِ غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَ لَا مَجْسُوسٍ لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ عَلَا فَقَرُبَ وَ دَنَا فَبَعُدَ وَ عُصِيَ فَغَفَرَ وَ أُطِيعَ فَشَكَرَ لَا تَحْوِيهِ أَرْضُهُ وَ لَا تُقِلّهُ سَمَاوَاتُهُ حَامِلُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ دَيْمُومِيّ‏ٌ أَزَلِيّ‏ٌ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَغْلَطُ وَ لَا يَلْعَبُ وَ لَا لِإِرَادَتِهِ فَصْلٌ وَ فَصْلُهُ جَزَاءٌ وَ أَمْرُهُ وَاقِعٌ لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ؛ از امام صادق عليه‏السلام درباره «قل هوالله احد» پرسيدم فرمود: نسبت خداست به مخلوقش يكتاست، مقصود مخلوق بى‏خلل است، هميشگى است، نياز مخلوق به اوست او را دست آويزى نباشد كه نگاهش دارد، بلكه او همه چيز را با دست آويزشان نگهدارد، مجهول را شناسد و نزد هر جاهلى معروفست ؛ (زيرامعرفت حق فطرى بشر است و آثار وجودش عالم و جاهل را فرا گرفته است) يكتاست، نه مخلوقش در او باشند و نه او در مخلوقش، محسوس نيست و بلمس در نيايد، ديدگان دركش نكنند، بلند است تا آنجا كه نزديكست (رتبه علم و قدرتش به قدرى بالاست كه به همه مخلوقش از نزديك احاطه دارد) نزديكست تا آنجا كه دور است (از شدت ظهورش مخفى است) نافرمانى شود و بيامرزد. اطاعت شود و پاداش دهد، زمينش او را فرانگيرد و آسمانهايش حامل او نگردند، او با قدرتش همه چيز را برداشته، بى‏پايان و بى‏آغاز است فراموش نكند بيهوده‏گرى ننمايد غلط نرود، بازى نكند، خواستش را منعى نيست (هر چه خواهد فورا پديد آيد) داوريش (در قيامت) پاداش است (ستم و جور در آن نيست) و فرمانش جاريست: فرزند ندارد تا ارثش برند (چيزى از او جدا نشده تا قسمتى از او به ديگرى منتقل شده باشد) زائيده نيست تا شريكش باشند (تا پدرانش انباز او بلكه بالاتر از او باشند) (از چيزى جدا نشده تا آن چيز در صفات و خصوصيات شريك و مانندش باشد) و هيچ كس همتاى او نيست.(اصول كافى، ج1 ، ص 123 ، روايت 2)

پس هیچ ممكن نيست كسي خدا را نشناسد و هيچ ملحدي و مشركي نیست؛ ولی در اثر آن رسوبات و غفلتها «علم به علم » خود ندارند. پس می بایست کاری کند یا کاری شود تا این پرده غفلت و حجاب جهالت برداشته شود و آن مشهود در جان، شاهد عیان این غافل شود.

حجاب برگرفتن از قلوب آدمی و شهود خداوندی

از آن جایی که انسان نفسی دارد که دو وجه و جنبه الهی و حیوانی برای اوست، گاهی وجه حیوانی انسان، پرده ای بر وجه الهی می افکند و نور آن را در زنگاری از گناه و هواهای نفسانی نهان کرده و دسیسه می کند.(شمس، آیات 7 تا 10) این گونه است که زنگار و رین بر قلوب مردم اجازه نمی دهد که حقیقت بر آنان چنان که هست آشکار شود و دل دچار غفلت و نسیان می شود.

اگر انسان خود با توبه و بازگشت به سوی خدا، این پرده های غفلت را کنار نزند در آخر عمرش این پرده ها کنار زده می شود و آن گاه است که دوباره آن حقیقت برای او مشهود خواهد شد. خداوند در آیه 22 سوره ق می فرماید که در هنگام مرگ پرده ها و حجاب هایی که بر جان آدمی افتاد برداشته می شود، و آن گاه است که آدمی آن حقیقت را می ببیند. خداوند در آیه 25 سوره نور می فرماید: يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ؛ آن روز، خداوند جزاى واقعى آنان را بى‏کم و کاست مى‏دهد؛ و مى‏دانند که خدا همان حق آشكار است. در حقیقت با کنار رفتن پرده در روز قیامت و در آن زمان است که دوباره انسان علم می یابد که خداوند همان حق آشکاری است که در پرده ای از غفلت قرار داده بود.

بنابراین پس از مرگ، آن اتفاقی که می افتد این است که پرده های از قلب انسان برداشته می شود و آن حق دوباره خودنمایی می کند. پس این گونه نیست که خداوند به انسان علم بدهد یا پرده از اسرار و نهان عالم بردارد تا آن ها معلوم انسان شود،‌بلکه تنها کاری که انجام می شود آن است که پرده ها را از جلوی چشم انسان و قلب او برمی دارند. پس در آن زمان تعلیمی صورت نمی گیرد و یا از حقیقت و واقعیت چیزها پرده برداشته نمی شود؛ بلکه از قلب انسان پرده برداری می شود تا آن قلب بی مانع آن حقیقت را ببیند. پس همه هستی بی پرده است و در این بی پردگی حقیقت خداوند مشهود و معلوم است. همه چیزهای هستی چون بی پرده خلق و افریده شده اند؛ زیرا آیت حق مبین هستند؛ پس پرده ای روی اسرار عالم نیست که برداشته شود،‌ بلکه به قول حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز. این انسان است که خود حجاب شده و حقیقت خود را که خداوند حق مبین است را نمی بیند و معلوم و مشهود او نیست؛‌ یعنی علم به علم ندارد و نمی داند که خداوند همواره و همیشه معلوم او بوده و هست. پس در آن روز( مرگ و قیامت) تنها پرده ای که انسان در برابر قلب خود آویخته است کنار زده و برداشته می شود و از غفلت بیرون می آید.(ق، ایه 22 ؛ نور، آیه 25)

این که خداوند در آیه 22 سوره ق از غفلت انسان سخن به میان می آید از آن روست که غفلت به معنای این است که چیزی حاضر باشد ولی انسان آن را نبیند. پس حق مبین معلوم و حاضر و موجود است،‌ ولی انسان به سبب همان پرده های گناه از آن غافل می شود و توجهی به آن ندارد.

به سخن دیگر،‌هرگز انسان نسبت به خداوند جهل نخواهد داشت و همیشه خداوند معلوم انسان خواهد بود و انسان به خداوند علم دارد و عالم است، ولی به سبب همان پرده ها و حجاب ها از خداوند غافل بوده و بی توجه به اوست. این غفلت است و بی علمی نیست. پس خداوند به عنوان حق مبین، همواره معلوم و مشهود انسان است و انسان بدان عالم است و آن چه به سبب پرده غفلت ایجاد می شود،‌ جهل به علم یا همان غفلت است که انسان توجهی به معلوم و موجود و مشهود ندارد. هنگامی که پرده های کنار می رود او از غفلت بیرون می اید و معلوم می شود که خداوند معلوم او بوده ولی این انسان از او غافل بوده است. از این روست که خداوند در آیه 22 سوره ق از کشف غطا از جلوی قلب آدمی سخن به میان می اورد. پس همواره حق مبین به سبب آن که نور السموات و الارض (نور، ایه 35) از جمله نور حقیقت وجودی انسان بوده، معلوم و مشهود انسان بوده است؛ ولی از آن غافل شده است.

بنابراين در معاد براي همه روشن مي‌شود آن خداوند همان حقيقتي است كه آن را مي‌دانستند و برایش معلوم بوده ولي از او غفلت داشتند. این که خداوند در آیه 25 سوره نور می فرماید: يعلمون ان الله الحق المبین، به این معنا نیست که پیش از این برایشان معلوم نبوده است،‌ بلکه چنان که در همین آیه 22 سوره ق بیان می کند از غفلت بیرون می آید و چنان با اسمای حق مبین در آیه 25 سوره نور بیان می کند، همان چیزی که آشکار بوده،‌ برایش معلوم می شود. در حقیقت،‌ ذات اقدس الهي در معاد با اين دو اسمِ نیکوی حق و مبین تجلّي می کند و برای آدمی همان حقیقت پیشین روشن می شود. پس این علم که در این جا در قیامت ایجاد می شود، همان علم به علم است که به سبب پرده غفلت به جهالت نسبت به معلوم و علم خودش تبدیل شده بود. مبین به معنای شفاف و آشکار است. پس پنهان نبوده است تا هویدا کند.

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی بوده ای نهفته ، که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نبوده ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده ، تماشا کنم تو را

بالای خود در آینه چشم من ببین

تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی

ترسم خدا نخواسته ، رسوا کنم تو را

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا