اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

عقل و خرد در اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

عقل و خرد یکی از دو حجت الهی است. همان طوری که نقلی چون قرآن و سنت معصومان(ع) حجت باطنی الهی است؛ عقل و خرد نیز حجت باطنی خداوند است. این هر دو به انسان کمک می کنند تا راه را بشناسند و با چراغ آن احکام الهی را ببیند. شناخت ارزش ها و محدودیت های عقل به ما کمک می کند تا در بهره گیری از آن افراط نورزیم و یا تفریط و کوتاهی نداشته باشیم. پس نباید عقل را چنان بالا برد که نقل نادیده گرفته شود و نه آن که چنان از ارزشش فروکاهیم که عقل دیده نشود که هر دو خروج از تعادل و اعتدال و صراط مستقیم الهی است. ارزش و اهمیت تعقل و خردورزی وقتی ما از عقل و خرد سخن می گوییم، مراد آن قوه عاقله نیست که همه دارند و به صرف داشتن آن شرافتی می یابند؛ زیرا داشتن یک ابزار و چراغ فایده ای ندارد، بلکه زمانی آن چیز ارزش می یابد که کارکردهایش را بشناسیم و به درستی از آن بهره گیریم. این همان چیزی است که از آن به تعقل و خردورزی یاد می شود. در بسیاری از موارد وقتی از عقل سخن به میان می آید همان تعقل است. از این روست که در آیات قرآنی از واژه عقل جز در قالب صیغه های فعلی سخن به میان نیامده و خداوند از عبارتی چون یعقلون و تعقلون بهره می گیرد که همان خردورزی و تعقل است. البته در هنگام بیان اسمی به جای عقل از نتیجه تعقل استفاده می کند و مثلا عناوین و اسامی چون اولی النهی یا اولوا الالباب، یا ذی حجر و مانند آن ها را به کار می گیرد که آن ها نیز ناظر به کارکردهای عقل است؛ یعنی وقتی عقل به کار گرفته و خردورزی و تعقلی انجام گیرد کارکردها و آثاری دارد که خداوند نتیجه و پیامد آن کارکرد را در قالب اسم بیان می کند؛ خردورزی که به باطن و ملکوت و عمق چیزی می رسد و پرده ظاهر را کنار می زند و به مغز و هسته آن چیز می رسد، صاحب مغز و هسته می شود؛ چنان که اگر برای خود دیواره و چارچوبی با خردورزی ساخته او را ذی حجر می شناسند و اگر خطوط قرمزی را ایجاد کرد و اجازه ورود دیگری به آن محدوده را نداد یا خود از آن محدوده بیرون نرفت، او را اولی النهی می شناسند. در فرهنگ اصطلاحات قرآنی، قلب به همان معنا و مفهوم عقل به کار رفته است؛ از این روست که در آیات قرآنی فهم و ادارک به قلب نسبت داده می شود. امام كاظم عليه السلام می فرماید: إنَّ اللّهَ يَقولُ : «إنَّ في ذلكَ لَذِكرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلبٌ»؛ يَعني العَقلَ ، و قالَ : «و لَقَد آتَينا لُقْمانَ الحِكْمَةَ» الفَهمَ و العَقلَ ؛ خداوند مى فرمايد: «همانا در اين پندى است براى كسى كه صاحب دل باشد»؛ يعنى خردمند باشد و فرموده است: «هر آينه لقمان را حكمت داديم»؛ يعنى فهم و خرد.( ق : 37 ؛ لقمان : 12 ؛ تحف العقول : 385.) پس ارزش عقل در تعقل و خردورزی آن است. بر همین اساس است که آیات و روایات به این جنبه ها توجه و اهتمام ویژه دارند. برخی از ابعاد ارزشی تعقل و خردورزی عبارتند از: 1. سامان یابی زندگی شخص: امام على عليه السلام برای عقل کارکردهایی بیان کرده که به حوزه های رفتاری مربوط می شود. ایشان می فرماید: عَقلُ المَرءِ نِظامُهُ، و أدَبُهُ قِوامُهُ، و صِدقُهُ إمامُهُ، و شُكرُهُ تَمامُهُ ؛ خرد انسان، سامان بخش اوست و ادبش، جانمايه او و راست گوييش، پيشواى او و سپاس گزارى اش، كمال او.( غرر الحكم : 6335.) پس از مهم ترین کارکردهای خردورزی باید به نظم و انتظام و سامان یابی زندگی شخص اشاره کرد. اصولا این نظم و نظام در زندگی است که انسان را به جایی می رسند و از پراکنده کاری و هزینه های بیهوده و بی تاثیر رها ساخته و عمر انسان را در مسیر درست بالندگی قرار می دهد و از خسران و زیان ابدی رها می سازد. 2. رهایی از جهالت و سفاهت: عقل در برابر جهل قرار دارد. البته در فرهنگ عربی – قرآنی، گاه جهل در برابر علم و گاه در برابر عقل است. جهلی که در برابر عقل است همان سفاهت و سبک مغزی و بی خردی است که انسان را از هستی ساقط می کند و مسیر رشد و بالندگی را بر او سد می کند. اگر عقل به کار گرفته و انسان تعقل کند، از جهالت رها می شود و اگر کسی دست از تعقل و خردورزی بشوید، خود را گرفتار سفاهت و سبک مغزی می کند. از این روست که امام على عليه السلام می فرماید: مَن قَعَدَ بِهِ العَقلُ قامَ بِهِ الجَهلُ ؛ هر كه را خرد ورزى بنشاند، نادانى او را برخيزاند.( غرر الحكم : 8701.) 3. مایه نجات انسان: انسان با تعقل می تواند خودش را از معرکه های هلاکت برهاند و به ساحل نجات برساند. امام على عليه السلام درباره این کارکرد عقل می فرماید: ما استَودَعَ اللّهُ امرَأً عَقلاً إلاّ استَنقَذَهُ بِهِ يَوما ما ؛ خداوند در هيچ انسانى خردى به وديعت ننهاد، مگر اين كه روزى به وسيله آن نجاتش داد.( نهج البلاغة : الحكمة 407.) هم چنین امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ يَهدي و يُنجي ، و الجَهلُ يُغوي و يُردي ؛ خرد راهنمايى مى كند و مى رهاند؛ و نابخردى گمراه مى كند و به هلاكت مى افكند.( غرر الحكم : 2151.) 4. هدایت و بشارت: خردورزی مایه هدایت و بشارت است که خداوند به آنان داده است. امام كاظم عليه السلام می فرماید: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى بَشَّرَ أهلَ العَقلِ و الفَهمِ في كِتابِهِ ، فقالَ : «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعونَ القَولَ فَيَتَّبِعونَ أحْسَنَهُ أُولئكَ الّذينَ هَداهُمُ اللّهُ و أُولئكَ هُمْ أُولوا الأَلبابِ؛ خداوند تبارك و تعالى مردمان خردمند و فهميده را در كتاب خود نويد داده و فرموده است: «پس، نويد ده بندگان مرا. آنان كه سخن را مى شنوند و بهترينش را پيروى مى كنند. اينان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و اينان همان خردمندانند».(الزمر : 17 و 18 ؛ تحف العقول : 383.) 5. نخستين آفريده : در ارزش و اهمیت عقل همین بس که نخستین آفریده از آفریده های الهی است. از آن که پیامبر(ص) به عنوان مظهر اتم و اکمل و نخستین صادر از مصدر الهی است، پس باید گفت که نماد اتم عقل همان رسول الله (ص) است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره جایگاه عقل در نظام هستی می فرماید: أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ العَقلَ ؛ نخستين چيزى كه خدا آفريد، خرد است.(بحار الأنوار : 1، 97، 8.) در روایتی دیگر، امام صادق عليه السلام می فرماید: إنَّ اللّهَ جلَّ ثَناؤهُ خَلَقَ العَقلَ ، و هُوَ أوَّلُ خَلقٍ خَلَقَهُ مِنَ الرُّوحانيّينَ عَن يَمينِ العَرشِ مِن نورِهِ ؛ خداوند، جلّ ثناءه، خرد را آفريد و آن نخستين موجود روحانى است كه خداوند از سمت راست عرش، از نور خويش خلق كرد.(الخصال : 589، 13.) 6. نورانیت محض عقل: عقل هم چنین از نور محض الهی است. از این روست که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ عِلمِهِ الّذي لَم يَطَّلِعْ عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ و لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ؛ خداوند خرد را از نورى آفريد كه در علم ازلى او اندوخته و نهفته بود و هيچ پيامبر مرسلى و هيچ فرشته مقرّبى از آن اطلاع نداشت.(بحار الأنوار : 1، 107، 3 ) 7. عناصر حقیقت عقل: برای آن که ارزش و کارکردهای عقل به درستی دانسته شود، تبیین عناصر حقیقت آن بسیار مهم و اساسی است. امام صادق عليه السلام در این باره می فرماید: خَلَقَ اللّهُ تَعالى العَقلَ مِن أربَعَةِ أشياءَ : مِنَ العِلمِ، و القُدرَةِ، و النّورِ، و المَشيئَةِ بِالأمرِ، فجَعَلَهُ قائما بِالعِلمِ ، دائما في المَلَكوتِ؛ خداوند بزرگ عقل را از چهار چيز آفريد: از دانايى و توانايى و روشنايى و مشيّت به امر. پس، آن را به دانايى پايدار ساخت و در ملكوت پاينده.(الاختصاص : 244.) 8. مقوم انسان: از آیات قرآنی به دست می آید که حقیقت انسان همان نفس و روان آدمی است که روح دمیده شده در کالبد انسانی است.(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72؛ شمس، آیه 7) این نفس دارای مراتبی است که مقوم اصلی آن همان قلب است. چنان که گفته شد قلب نام دیگری از عقل است. از این روست که در روایات ، مقوم انسان را خرد دانسته و گفته که خرد محكمترين پايه و اساس آدمی است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: قِوامُ المَرءِ عَقلُهُ ، و لا دِينَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ ؛ جانمايه آدمى خرد اوست و كسى كه خرد ندارد دين ندارد.(روضة الواعظين : ص 9.) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نیز می فرماید: إنَّ حَسَبَ المَرءِ دِينُهُ، و مُروءَتَهُ خُلقُهُ ، و أصلَهُ عَقلُهُ ؛ افتخار انسان دين اوست و انسانيّتش خُلق [خوش] او و ريشه اش خرد او.(الأمالي للطوسي : ص 147، حدیث241.) البته تفسیری دیگری که پیامبر(ص) از عقل می دهد این مفهوم را بیش تر مورد تاکید قرار می دهد که عقل مرتبه ای از مراتب قلب است. آن حضرت (ص) می فرماید: مَثَلُ العَقلِ في القَلبِ كَمَثَلِ السِّراجِ في وَسَطِ البَيتِ؛ حكايتِ خرد در دل، حكايتِ چراغ است در ميان خانه.(علل الشرائع :ص 98، حدیث 1.) پس اگر بخواهیم حقیقت انسان را بشناسیم، باید گفت که نفس انسانی دارای مراتبی است که مرتبه قلب اساس نفس و مرتبه عقل اساس قلب است. پس اگر در روایتی قلب به عقل تفسیر می شود، به سبب آن است که اساس و مقوم قلب است و اگر قلب به نفس تفسیر می شود؛ زیرا قلب اساس و مقوم نفس است. بر همین اساس، است که امام على عليه السلام عقل را قوی ترین اساس انسان دانسته و فرموده است: العَقلُ أقوى أساسٍ ؛ خرد، محكمترين پايه و اساس است.( غرر الحكم : 475.) 9. ابزار دانایی: انسان با عقل و قلب خویش درک و فهم می کند و دانایی انسان نتیجه تفکر عقلانی اوست. از این روست که حضرت امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ مَركَبُ العِلمِ ، العِلمُ مَركَبُ الحِلمِ ؛ خرد، مَركَب دانايى است؛ دانايى مركب بردبارى است.( غرر الحكم : 816 ـ 817.) 10. زشتی گریزی و پسندگرایی: از دیگر کارکردهای عقل می بایست به زشتی گریزی و پسندگرایی عقل و قلب اشاره کرد. پس هر چه معروف و پسندیده و هنجاری است، عقل بدان گرایش داشته و از هر چه ناپسند و زشت است، گریزش دارد. امام على عليه السلام می فرماید : العَقلُ مُنَزِّهٌ عَنِ المُنكَرِ آمِرٌ بِالمَعروفِ ؛ خرد از زشت كارى دور مى گرداند و به نيكيها فرا مى خواند.( غرر الحكم : 1250.) 11. اصلاح گر امر فاسد: طبیعت دنیا به گونه ای است که امور تغییر می یابد و این تغییرات گاه به سمت فساد و تباهی است. از این رو، برای هر چیزی مصلح و اصلاح کننده ای است تا امر فساد را اصلاح کند. از نظر امیرمومنان امام علی عليه السلام عقل بهترین مصلح و اصلاح گر هر امر فاسدی است: العَقلُ مُصلِحُ كُلِّ أمرٍ؛ خرد، اصلاح کننده و سامان دهنده هر كارى است.( غرر الحكم : 404.) آن حضرت(ع) در جایی دیگر می فرماید: بِالعَقلِ صَلاحُ كُلِّ أمرٍ ؛ اصلاح ، درستى و سامان يافتن هر كارى، با خرد و عقل است.( غرر الحكم : 4320.) 12. شمشیر برنده: در سخن و مجادلات، انسان می تواند از روش های گوناگونی استفاده کند، ولی بهترین و برنده ترین ابزار در این موارد، همان عقل است؛ زیرا وقتی به کار گرفته شود، حجت تمام می شود و همانند شمشیر برنده، سر مطلب را از تن جدا می کند و کار را به پایان می رساند. از این روست که امام على عليه السلام در باره این کارکرد عقل می فرماید: العَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ ؛ خرد، شمشيرى بُرنده است.( نهج البلاغة : الحكمة 424.) 13. آرایه : عقل، زینت و آرایه انسان است که او را می آراید و زیبا می سازد. امام على عليه السلام می فرماید: زينَةُ الرَّجُلِ عَقلُهُ ؛زيور مرد، خرد اوست.( بحار الأنوار : ج 1،ص 95، حدیث 36.) 14. جامه نوین: عقل زیور و زینت انسان است و همانند جامه موجب زینت و نیز نگه داری از خشونت سوزان آفتاب و باد و سرما است. البته جامه ای که هرگز کهنه نمی شود و کهنگی در آن راه نمی یابد. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ ثَوبٌ جَديدٌ لا يَبلى؛ خرد، جامه جديدى است كه كهنه نمى شود.( غرر الحكم : 1235.) 15. بالابرنده به مقامات عالی: عقل موجب رشد و ترقی آدمی است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ رُقِيٌّ إلى عِلِّيِّينَ؛ خرد، به سوى علّيين بالا مى رود.( غرر الحكم : 1325.) 16. رسول حق تعالی: خداوند دو رسول ظاهری و باطنی قرار داده که رسول باطنی خداوند همان عقل است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ رَسولُ الحَقِّ؛ خرد، فرستاده حق است.( غرر الحكم : 272.) 17. برترین امید انسانی: انسان با عقل به آرزوهای برتر و بلند خویش می رسد و خودش نیز برترین فضلیت انسانی است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ أفضَلُ مَرجُوٍّ ، الجَهلُ أنكى عَدُوٍّ ؛ خرد، برترين چيزى است كه به او اميد بندند؛ بی خردی و جهالت زيانبارترين دشمن است.( غرر الحكم : 479 ـ 480.) 18. نیکوساز روش و منش آدمی: هر کسی رویه ای دارد که بر اساس آن زندگی می کند؛ برترین و نیکوترین رویه ای که انسان می تواند داشته باشد، رویه مبتنی بر عقلانیت است. در حقیقت این عقل است که روش و رویه آدمی را نیکو می سازد. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ يُحسِنُ الرَّوِيَّةَ ؛خرد، رویه، انديشه و نگرش را نيكو مى گرداند.(غرر الحكم : 495.) 19. عامل احتیاط : عقل موجب حزم و دور اندیشی و نیز موجب حذر و احتیاط کاری در امور زندگی می شود تا بی گدار به آب نزد و هر کاری را انجام ندهد. امام على عليه السلام درباره این کارکرد عقل می فرماید: العَقلُ يوجِبُ الحَذَرَ ، الجَهلُ يَجلِبُ الغَرَرَ؛ خرد، موجب هشيارى و احتياط مى شود؛ بی خردی و جهالت، فريب خوردن و هلاكت مى آورد.( غرر الحكم : 814 ـ 815.) 20. قرب آفرین: انسان موجودی اجتماعی است و از تنهایی و غربت می هراسد؛ زیرا نیازهای زندگی اش در اجتماع تامین می شود. انسان جاهل و بی خرد هماره در غربتی از اجتماع است، در حالی عاقل و خردمند در غربت از وطن خویش نیز بهره مند از مردم و اجتماع است؛ زیرا می داند چگونه با دیگران تعامل داشته باشد و نیازهایش را برطرف سازد. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ في الغُربَةِ قُربَةٌ ، الحُمقُ في الوَطَنِ غُربَةٌ ؛ خرد، در غربت آشنايى است؛ بى خردى در وطن غربت است.( غرر الحكم : 1291 ـ 1292.) 21. بهترین ثروت: اگر بخواهیم بهترین و برترین ثروت و دارایی انسان را برشماریم باید به عقل اشاره کنیم که موجب اسلام آوری، رفتارهای هنجاری و نجات و هدایت انسان است. از این رو، اگر میان مصادیق ثروت بخواهیم برترین را نام بریم باید به عقل اشاره کرد؛ چنان که امام على عليه السلام می فرماید: إنَّ أغنَى الغِنَى العَقلُ ؛ بهترين توانگرى، خردمندى است.( نهج البلاغة : الحكمة 38.) امام حسن عليه السلام نیزمی فرماید : لا غِنى أكبَرُ مِنَ العَقلِ ؛ هيچ ثروتى، بالاتر از خرد نيست.( كشف الغمّة : 2، 198.) هم چنین امام صادق عليه السلام می فرماید: لا غِنى أخصَبُ مِنَ العَقلِ ، و لا فَقرَ أحَطُّ مِنَ الحُمقِ ؛ هيچ ثروتى پر بركت تر از خردمندى نيست و هيچ فقرى پست تر از بى خردى.( الكافي : 1، 29، 34.) هم چنین امام صادق عليه السلام می فرماید: لا مالَ أعوَدُ مِنَ العَقلِ ؛ هيچ مالى، سودمندتر از خرد نيست.( الاختصاص : 246.) 22. برترین بهره مندی : اگر کسی می خواهد از چیزی بهره مند شود که به او سود برساند، آن چیز عقل و خرد است. امام على عليه السلام می فرماید: أفضَلُ حَظِّ الرَّجُلِ عَقلُهُ ، إن ذَلَّ أعَزَّهُ ، و إن سَقَطَ رَفَعَهُ ، و إن ضَلَّ أرشَدَهُ ، و إن تَكَلَّمَ سَدَّدَهُ ؛ بهترين بهره مندى مرد، خرد اوست؛ اگر به ذلّت افتد خردش او را به عزّت رساند، اگر زمين خورَد بلندش كند، اگر گمراه شود راهنماييش كند و اگر سخن بگويد سخنش را استوار گرداند.( غرر الحكم : 3354.) 23. کمال انسان: کمال انسان به مال و ثروت نیست، بلکه به عقلی است که از آن بهره مند می شود و سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی خویش را تضمین می کند. امام على عليه السلام می فرماید: الجَمالُ في اللِّسانِ ، و الكَمالُ في العَقلِ ؛ زيبايى در زبان است و كمال در خرد.( بحار الأنوار :ج 1،ص 96،حدیث 39.) 24. روش و آیین انسان: انسان خردمند کسی است که روش زندگی و دین خویش را از عقل می گیرد. از این روست که در آیات قرآنی، اصول دین به عقلانیت ارتباط داده شده است. این عقلانیت همانی است که شناخت خدا و بندگی و پرستش وی را نشان می دهد و انسان را برای کسب بهشت آماده می کند. امام على عليه السلام می فرماید: أصلُ الإنسانِ لُبُّهُ ، و عَقلُهُ دِينُهُ ؛ ريشه انسان، انديشه اوست و خردش دين او.(روضة الواعظين :ص 4 .) 25. معاون زندگی: در فشار روزگار انسان به تنهایی نمی تواند کارش را پیش برد. بهترین همکار و معاون در زندگی ، عقل است که انسان می تواند با تکیه بر آن خودش را از مشکلات برهاند و از مصیبت ها دور نگه دارد و آن ها را رفع و از سر راه بردارد. امام على عليه السلام می فرماید: لا يُستَعانُ عَلَى الدَّهـرِ إلاّ بِالعَـقلِ ؛ در برابر روزگار، جز از خرد كمك نتوان گرفت.( مطالب السؤول :ص 50.) 26. برترین قسمت بندگان: اگر از نعمت هایی خداوند به کسی عقل رسیده باشد، باید بسیار شاکر و سپاسگزار باشد که قسمت او عقل شد؛ زیرا انسان با عقل است که به سعادت می رسد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: ما قَسَمَ اللّهُ لِلعِبادِ شَيئا أفضَلَ مِنَ العَقلِ؛ فنَومُ العاقِلِ أفضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ، و إقامَةُ العاقِلِ أفضَلُ مِن شُخوصِ الجاهِلِ، و لا بَعَثَ اللّهُ نَبِيّا و لا رَسولاً حَتّى يَستَكمِلَ العَقلَ، و يَكونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن جَميعِ عُقولِ اُمَّتِهِ، و ما يُضمِرُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في نَفسِهِ أفضَلُ مِنِ اجتِهادِ المُجتَهِدينَ، و ما أدَّى العَبدُ فَرائضَ اللّهِ حَتّى عَقَلَ عَنهُ، و لا بَلَغَ جَميعُ العابِدينَ في فَضلِ عِبادَتِهِم ما بَلَغَ العاقِلُ ، و العُقَلاءُ هُم اُولو الألبابِ ، الّذينَ قالَ اللّهُ تَعالى : «و ما يَذَّكَّرُ إلاّ اُولُو الألْبابِ» ؛ خداوند چيزى بهتر از خرد، قسمتِ بندگان خود نكرده است. پس، خوابِ خردمند برتر از شب زنده دارىِ نادان است و در خانه ماندن خردمند برتر از سفر كردن نادان [براى طاعت خدا مانند حج و جهاد] است. خداوند هيچ پيامبر و رسولى را مبعوث نكرد، مگر آن گاه كه خردش به كمال رسيد و خردش برتر از همه خردهاى امتش گشت. و آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در درون خود نگاه مى دارد برتر از كوشش كوشندگان است. و بنده فرايض خدا را نگزارد، مگر آن گاه كه درباره او تعقّل ورزد و همه عابدان در فضيلت عبادتشان به آن جا كه خردمندان مى رسند نرسند. خردمندان همان اولو الالباب (صاحبان انديشه) هستند كه خداوند متعال فرمود: «و پند نگيرند مگر اولو الالباب».( الكافي :ج 1،ص 12، حدیث 11 و الآية من سورة البقرة : 269.) هم چنین امام كاظم عليه السلام ـ در سفارش به هشام بن حكم ـ فرموده است: يا هِشامُ، ما قُسِّمَ بَينَ العِبادِ أفضَلُ مِنَ العَقلِ؛ نَومُ العاقِلِ أفضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ، و ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيّا إلاّ عاقِلاً حَتّى يَكونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن جَميعِ جَهدِ المُجتَهِدينَ، و ما أدَّى العَبدُ فَريضَةً مِن فَرائضِ اللّهِ حَتّى عَقَلَ عَنهُ؛ اى هشام! ميان بندگان چيزى برتر از خرد تقسيم نشده است. خوابِ خردمند برتر از شب زنده دارىِ نادان است. خداوند هيچ پيامبرى را جز خردمند برنيانگيخت تا آن جا كه خردش برتر از همه كوشش كوشندگان باشد. و بنده هيچ فريضه اى از فرايض خدا را نگزارد مگر آن گاه كه معرفت و آگاهى خود را از خدا فرا گرفت.( تحف العقول :ص 397.) 27. كيفر و پاداش: انسان هر چند همه زیبایی ها را دارا باشد ولی از عقل سود و بهره ای نبرده باشد، چیزی ندارد؛ زیرا این عقل است که انسان را زیبا می کند و پاداش و کیفر نیز بستگی به آن دارد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إذا بَلَغَكُم عَن رَجُلٍ حُسنَ حالٍ فَانظُروا في حُسنِ عَقلِهِ ، فَإنَّما يُجازى بِعَقلِهِ ؛ هرگاه از خوبى دين كسى خبر يافتيد به خوبى خردِ او بنگريد؛ زيرا به ميزان خردش پاداش داده مى شود.( الكافي :ج 1،ص 12،حدیث 9.) 28. پاداش و ثواب به میزان عقل: بهره مندی انسان از عقل میزان ارزش کارش را نشان می دهد. پس آن چه مهم است کیفیت است نه کمیت. هر که خردمندتر، بهره مندتر از ارزش کارش است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إنَّ الرَّجُلَ لَيَكونُ مِن أهلِ الجِهادِ، و مِن أهلِ الصَّلاةِ و الصِّيامِ، و مِمَّن يَأمُرُ بِالمَعروفِ و يَنهى عَنِ المُنكَرِ ، و ما يُجزى يَومَ القِيامَةِ إلاّ عَلى قَدرِ عَقلِهِ ؛ آدمى اهل جهاد و نماز و روزه و امر به معروف و نهى از منكر است، امّا در روز رستاخيز جز به اندازه خردش پاداش داده نمى شود.( مجمع البيان :ج 10،ص 487.) در مجمع البيان آمده است : أثنى قومٌ على رجُلٍ عندَ رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كَيفَ عَقلُ الرَّجُلِ ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، نُخبِرُكَ عَنِ اجتِهادِهِ في العِبادَةِ و أصنافِ الخَيرِ ، و تَسألُنا عَن عَقلِهِ ؟ ! فقالَ : إنَّ الأحمَقَ يُصيبُ بِحُمقِهِ أعظَمَ مِن فُجورِ الفاجِرِ، و إنَّما يَرتَفِعُ العِبادُ غَدا في الدَّرَجاتِ و يَنالونَ الزُّلفى مِن رَبِّهِم عَلى قَدرِ عُقولِهِم ؛ عده اى از مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله تعريف مى كردند، حضرت فرمود: خرد اين مرد چگونه است؟ عرض كردند: اى رسول خدا! ما از كوشش او در عبادت و كارهاى خوب [او] به عرض شما مى رسانيم و شما درباره خرد او از ما مى پرسيد؟ حضرت فرمود: همانا آدم نابخرد، با بى خردى خود كارهايى بدتر از زشت كارى فرد نابكار مرتكب مى شود. فرداى قيامت بندگان به اندازه عقل خود به درجات دست مى يابند و به مقام قرب پروردگارشان مى رسند.( مجمع البيان :ج 10،ص 487.) امام باقر عليه السلام می فرماید: ـ مِمّا اُوحِيَ إلى موسى عليه السلام ـ : أنا اُؤاخِذُ عِبادي عَلى قَدرِ ما أعطَيتُهُم مِنَ العَقلِ ؛ از جمله چيزهايى كه به موسى عليه السلام وحى شد، اين بود: من بندگان خود را به اندازه خردى كه به آنها داده ام بازخواست مى كنم.( المحاسن :ج 1،ص 308، حدیث 608. 29. مسئول و پاسخ گو: در انسان آن قوه ای که باید پاسخ گوی اعمال باشد، عقل و خرد است. امام باقر عليه السلام می فرماید: لَمّا خَلَقَ اللّهُ العَقلَ قالَ لَهُ : أقبِلْ فَأقبَلَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أدبِرْ فَأدبَرَ ، فقالَ : و عِزَّتي و جَلالي ما خَلَقتُ خَلقا أحسَنَ مِنكَ، إيّاكَ آمُرُ و إيّاكَ أنهى ، و إيّاكَ اُثيبُ و إيّاكَ اُعاقِبُ ؛ چون خداوند عقل را آفريد به او فرمود: رو كن و او رو كرد؛ سپس فرمود: برگرد و او برگشت. آن گاه فرمود: به عزّت و جلالم سوگند كه من آفريده اى نيكوتر از تو نيافريده ام .حديث تو را فرمان مى دهم و تو را نهى مى كنم (مخاطب امر و نهى من تو هستى)، تو را پاداش مى دهم و تو را به كيفر مى رسانم.( الكافي :ج 1،ص 26،حدیث 26.) 30. ارزش کار و انسانیت: ارزش هر کسی به میزان عقل و بهره مندی از آن است و خداوند بر همین اساس حساب و کتاب خواهد کرد. امام باقر عليه السلام می فرماید: إنَّما يُداقُّ اللّهُ العِبادَ في الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ في الدّنيا ؛ در روز قيامت، خداوند به اندازه عقلى كه در دنيا به بندگان داده است در رسيدگى به حساب آنها دقّت به خرج مى دهد.( الكافي :ج 1،ص 11،حدیث 7.) و نیز آن حضرت عليه السلام می فرماید: وَجَدتُ في الكِتابِ [ يَعني كِتابا لِعَلِيٍّ عليه السلام ] أنَّ قيمَةَ كُلِّ امرِئٍ و قَدرَهُ مَعرِفَتُهُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى يُحاسِبُ النّاسَ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ في دارِ الدّنيا ؛ در كتاب ـ مقصود كتابى از على عليه السلام است ـ خواندم كه ارزش هر كس به اندازه شناخت اوست. همانا خداوند تبارك و تعالى مردم را به اندازه عقل و فهمى كه در دنيا به آنها داده است حسابرسى مى كند.( معاني الأخبار : 1، 2.) در کتاب الأمالى صدوق ـ به نقل از سليمان ديلمى ـ آمده است: قلتُ لِأبي عبدِ اللّه عليه السلام : فُلانٌ مِن عبادَتهِ و دينِهِ و فَضلِهِ كَذا و كَذا ، فقالَ : كَيفَ عَقلُهُ ؟ فقُلتُ: لا أدري، فقالَ: إنَّ الثَّوابَ عَلى قَدرِ العَقلِ؛ درباره عبادت و ديندارى و فضايل مردى نزد امام صادق عليه السلام سخن گفتم. حضرت پرسيد : خرد او چگونه است؟ عرض كردم: نمى دانم. حضرت فرمود: پاداش به اندازه خرد است.( الأمالي للصدوق : ص 504 ، 693 ، انظر: بحار الأنوار :ج 1 ، ص 91 ، حدیث 21 و 105.) جايگاه خرد: ذهن یا قلب در این که جایگاه حقیقی عقل و خرد کجاست سخن بسیار است. برخی آن را در ذهن و مخ جست و جو می کنند و برخی دیگر در قلب و دل. باید گفت که هر دو جایگاه عقل واقعی است؛ زیرا عقل دماغی با عقل قلبی با هم عقل واقعی را تشکیل می دهند. البته باید توجه داشت که نفس انسانی یک حقیقت بسیط است که قوای مختلفی را دارد. هر یک از قوه غضب و شهوت و عقل مراتبی از مراتب نفس را تشکیل می دهند. بنابراین باید توجه داشت که وقتی از عقل سخن می گوییم، به اعتبار یک مرتبه از مراتب نفس انسانی است. امام باقر عليه السلام درباره جایگاه عقل به این نکته توجه می دهد که مسکن عقل قلب است. ایشان می فرماید: العَقلُ مَسكَنُهُ القَلبُ ؛ خرد، جايگاهش دل است. (علل الشرائع : ص 107،3.) امام صادق عليه السلام نیز جایگاه آن را عقل دماغ دانسته و می می فرماید: مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ ؛ جايگاه خرد مغز است. (تحف العقول :ص 371.) آن حضرت (ع) هم چنین می فرماید: مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ ، ألا تَرَى أنَّ الرَّجُلَ إذا كانَ قَليلَ العَقلِ قيلَ لَهُ : ما أخفَّ دِماغَكَ ! ؛ جايگاه خرد مغز است. مگر نمى بينى وقتى كسى كم خرد باشد به او گفته مى شود: چقدر سبك مغزى.(تفسير القمّي :ج 2، ص239 .) پيشوايى عقل و خرد در آموزه های وحیانی اسلام، عقل به عنوان پیشوای انسان مطرح شده است و از انسان ها خواسته می شود تا به جای پیشوای دیگر اعضا به ویژه قوای شهوانی و غضبانی باید قوه عاقله به عنوان پیشوا مورد پذیرش قرار گرفته و به دستورها و اوامرش عمل شود. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ أصلُ العِلمِ و داعِيَةُ الفَهمِ؛ خرد، ريشه دانش و انگيزه فهم است.(غرر الحكم : 1959.) از آن جایی که خروجی عقل، علم و دانش است، پیامبر(ص) علم را اصل عمل دانسته و خواهان آن است که عمل انسان تابع علم باشد که در حقیقت به معنای تابعیت عمل از عقل است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: العِلمُ إمامُ العَمَلِ، و العَمَلُ تابِعُهُ ؛ دانش، پيشواى عمل است و عمل پيرو آن.(الأمالي للطوسي : ص 488، 1069.) امام على عليه السلام در تبیین رهبری و پیشوایی عقل می فرماید: العُقولُ أئمَّةُ الأفكارِ، و الأفكارُ أئمَّةُ القُلوبِ، و القُلوبُ أئمَّةُ الحَواسِّ، و الحَواسُّ أئمَّةُ الأعضاءِ؛ خردها، پيشوايان انديشه هايند و انديشه ها پيشوايان دلها و دلها پيشوايان حواسّ و حواسّ پيشوايان اندامها.( بحار الأنوار :ج 1، ص 96، حدیث 40.) البته این تربیتی که در روایت بیان شده برای کسانی است که از عقل و خرد بهره می گیرند، نه کسانی که سفاهت می ورزند و با حماقت خویش زندگی می کنند. امام صادق عليه السلام نیز در باره پیشوایی عقل می فرماید: إنَّ مَنزِلَةَ القَلبِ مِنَ الجَسَدِ بِمَنزِلَةِ الإمامِ مِنَ النّاسِ، الواجِبِ الطّاعَةُ عَلَيهِم؛ منزلت دل در بدن، به منزله پيشواست در ميان مردم كه اطاعتش بر آنان واجب است.( علل الشرائع :ص 109، حدیث 8) چنان که بیان شد در اصطلاحات وحیانی اسلام، قلب و عقل یک معنا و مفهوم دارد. نقش خرد در سعادت دو سراى خردورزی و تعقل آدمی را در دو سرا سعادتمند می سازد و کسی که بی خرد باشد در هر دو سرا بدبخت خواهد بود. از نظر اسلام، دین داری با عقلانیت پیوند خورده، چنان که اخلاق با عقل پیوند خورده است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إنَّما يُدرَكُ الخَيرُ كُلُّهُ بِالعَقلِ، و لا دِينَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ؛ خير و خوبى، تماما، با خرد به دست مى آيد و كسى كه خرد ندارد، دين ندارد.( تحف العقول :ص 54 .) در جایگاه عقل همین بس که همه امور با آن پیوند خورده است و چیزی از دنیا و آخرت نیست که بی ارتباط با عقل و قلب باشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: لِكُلِّ شَيءٍ آلَةٌ و عُدَّةٌ و آلَةُ المُؤمِنِ و عُدَّتُهُ العَقلُ، و لِكُلِّ شَيءٍ مَطِيَّةٌ و مَطِيَّةُ المَرءِ العَقلُ، و لِكُلِّ شَيءٍ غايَةٌ و غايَةُ العِبادَةِ العَقلُ، و لِكُلِّ قَومٍ راعٍ و راعي العابِدينَ العَقلُ، و لِكُلِّ تاجِرٍ بِضاعَةٌ و بِضاعَةُ المُجتَهِدينَ العَقلُ ، و لِكُلِّ خَرابٍ عِمارَةٌ و عِمارَةُ الآخِرَةِ العَقلُ ، و لِكُلِّ سَفْرٍ فُسطاطٌ يَلجَؤون إلَيهِ و فُسطاطُ المُسلِمينَ العَقلُ ؛ هر چيزى براى خود ابزار و ساز و برگى دارد و ابزار و ساز و برگِ مؤمن خرد است؛ هر چيزى مَركَبى دارد و مركب انسان خرد است؛ هر چيزى هدف و غايتى دارد و هدف و غايت عبادت [رسيدن به] خرد است؛ هر گروهى سرپرستى دارد و سرپرستِ عابدان خرد است؛ هر بازرگانى كالايى دارد و كالاى كوشندگان خرد است؛ هر ويرانى اى را آبادانى اى است و آبادانىِ آخرت خرد است و هر گروه مسافرى براى خود خيمه اى دارند كه سر پناهشان است و خيمه مسلمانان خرد است.(بحار الأنوار : 1، 95، 34 .) امام على عليه السلام می فرماید: كُلُّ نَجدَةٍ تَحتاجُ إلى العَـقلِ؛ هر دلاوری و شجاعت پیروز، نيازمند خرد است.(مطالب السؤول: ص 50 .) به سخن دیگر، اگر کسی بخواهد به آسایش و آرامش برسد و با دلاوری و شجاعتی پیروز زندگی کند، باید خرد ورزد؛ زیرا با بی خرد، انسان گرفتار تهور و بی باکی می شود که این جسور بودن خود زیان آور است و به جای کسب موفقیت، تنها خشونت زا و آسیب زا بوده و قرین موفقیتی نیست. این عقل است که شجاعت و دلاوری را با پیروزی قرین می کند و در مسیر درست، توان و قدرت را جهت می دهد و از سوگیری منفی نگه می دارد. از امام على عليه السلام، علم انگیزه ساز عمل و عمل تقویت کننده انگیزه و تثبیت ساز آن است. تعامل دو سویه علم و عمل در همه جا بروز می کند. از آن جایی که علم برآیند تعقل ورزی و تفکر کردن و اندیشیدن است، می توان دریافت که حکمت که اوج کمالی علم و خالص و صافی علم، به تعقل فراهم آید و این حکمت استخراجی از تعقل دقیق و محکم می تواند با موجبات عمق بخشی و ژرفانگری خرد و تعقل شود. این تعامل دوسویه در بسیاری از امور وجود دارد. از این روست که حضرت(ع) می فرماید: بِالعَقلِ استُخرِجَ غَورُ الحِكمَةِ، و بِالحِكمَةِ استُخرِجَ غَورُ العَقلِ؛ با خرد، ژرفاى حكمت استخراج مى شود و با حكمت ژرفاى خرد.(الكافي : 1، 28، 34 .) بر اساس آموزه های وحیانی به ویژه آیات سوره لقمان که به حکمت قرآنی اشاره دارد، حکمت به دو دسته نظری و عملی تقسیم می شود که مهم ترین آموزه های حکمت نظری و علمی، توحید و برائت جویی از شرک در همه مراتب توحید ذات، صفات و فعل در قالب «وحده وحده وحده» این شعار فتح مکه و پاکسازی خانه توحید از هر گونه شرک است. مهم ترین آموزه ها در حکمت عملی نیز شکر، احسان به والدین، نماز، امر به معروف و نهی از منکر، صبر بر مصیبت، تواضع، خیال باف، خودپسند، فخور، اقتصاد و میانه روی در گفتار و رفتار، ترک مجادله غیر علمی، تسلیم در برابر خدا، و مانند آن ها است که در آیات 12 تا 22 سوره لقمان به آن ها توجه داده شده است. کسی که به خرد تکیه کند و از حکمت عقلانی با چنین عناصر و مولفه هایی بهره مند شود، سعادت دنیا و آخرت را برای خود رقم زده است. امام حسن عليه السلام می فرماید: بِالعَقلِ تُدرَكُ الدّارانِ جَميعا ، و مَن حُرِمَ مِنَ العَقلِ حُرِمَهُما جَميعا ؛ با خرد است كه هر دو سراى به دست مى آيد و هر كه از خرد محروم باشد از هر دو سراى محروم شود.( كشف الغمّة : ج 2، ص197 .) از نظر امام كاظم عليه السلام کمال عقل در غنای بی ثروت، راحت بی حسد و سلامت در دین است؛ زیرا این بدان معنا است که او از حکمت عقلانی به تمام برخوردار است و زندگی او در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد بود و او چنین احساسی در خود می یابد که بسیار لذت آفرین است. آن حضرت(ع) می فرماید: مَن أرادَ الغِنى بِلا مالٍ ، و راحَةَ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ ، و السَّلامَةَ في الدِّينِ ، فَلْيَتَضَرَّعْ إلَى اللّهِ عَزَّ و جلَّ في مَسألَتِهِ بِأن يُكمِلَ عَقلَهُ ؛ هر كه خواهان توانگرىِ بدون داشتن مال و ثروت و آسودگى دل از حسد ورزى و داشتن دين سالم است، بايد با تضرّع از خداوند عزّ و جلّ بخواهد كه خردش را كامل گرداند.( الكافي : 1، 18، 12.) حجّيت عقل عقل حجت الهی بر بندگان است. مراد از حجیت آن است که می بایست بر اساس آن عمل کرد و در صورت مخالفت خداوند می تواند شخص را مواخذه کند؛ همان طوری که بر ترک احکام قرآن و سنت مواخذه می شود. امام صادق عليه السلام درباره حجیت عقل می فرماید: حُجَّةُ اللّهِ عَلَى العِبادِ النَّبِيُّ ، و الحُجَّةُ فيما بَينَ العِبادِ و بَينَ اللّهِ العَقلُ ؛ حجّت خدا بر بندگان پيامبر است و حجّت ميان بندگان و خدا، خرد است.( الكافي : 1، 25، 22 .) امام كاظم عليه السلام نیز فرموده است: إنَّ للّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً ، و حُجَّةً باطِنَةً ، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام ، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ ؛ خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بيرونى و حجتى درونى. حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها.( الكافي : 1، 16، 12.) امام كاظم عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: إنَّ اللّهَ تباركَ و تعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ، و نَصَرَ النَّبِيِّينَ بِالبَيانِ، و دَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأدِلَّةِ ؛ خداوند تبارك و تعالى حجّتها را با خردها بر مردم تمام كرد و پيامبران را با بيان يارى رساند و با دلايل، آنان را به ربوبيّت خود رهنمون شد.( الكافي : 1، 13، 12.) امام كاظم عليه السلام ـ در سفارش به هشام بن حكم ـ نیز فرموده است: ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ و رُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فأحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، و أعلَمُهُم بِأمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، و أكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً في الدّنيا و الآخِرَةِ ؛ خداوند پيامبران و رسولان خود را به سوى بندگانش نفرستاد مگر براى اين كه درباره خدا انديشه كنند. پس، هر كس از آنان كه شناختش بهتر باشد، دعوت را پذيراتر باشد و داناترينشان به كار خدا، كسى است كه خردش نيكوتر باشد و كسى كه خردش كاملتر باشد، در دنيا و آخرت بلند پايه تر باشد.( الكافي : 1، 16، 12.) ابن سكيّت به أبي الحَسنِ امام هادى عليه السلام عرض كرد: قالَ ابنُ السِّكّيتِ عليه السلام : تَاللّهِ ما رَأيتُ مِثلَكَ قَطُّ ، فَما الحُجَّةُ عَلَى الخَلقِ اليَومَ ؟ فقالَ : العَقلُ ، يُعرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَى اللّهِ فيُصَدِّقُهُ ، و الكاذِبُ عَلَى اللّهِ فيُكَذِّبُهُ ، فقالَ ابنُ السِّكّيتِ : هذا وَ اللّهِ هُوَ الجَوابُ؛ به خدا سوگند كه نظير شما هرگز نديده ام؛ بفرماييد كه امروزه حجّت بر مردم چيست؟ حضرت فرمود : عقل، كه به واسطه آن امام راستين شناخته و تصديق شود و امام دروغين شناخته و تكذيب گردد. ابن سكّيت گفت: به خدا قسم كه جواب [درست ]همين است.( الكافي : 1، 25، 20.) باید یادآور شد که حجت در اصطلاحات اسلامی و اصولی غیر از حجیت به معنای لغوی آن است. حجیت لغوی ، که به معنای قابلیت استناد به هر چیزی است که بتوان به کمک آن، بر دیگران احتجاج نمود، خواه این احتجاج از ناحیه مولا بر عبد باشد و خواه عکس آن؛ شکی نیست که قطع ، به این معنا، حجیت دارد.(نگاه کنید: المحصول فی علم الاصول؛ و نیز نگاه کنید: نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۴.) اما حجیّت اصولی ، به معنای ادله شرعی؛ یعنی طرق و اماراتی است که در طریق استنباط حکم شرعی قرار می‌گیرد. هم چنین و حجیت اصولی به آن دسته از اصول عملی گفته می‌شود که برای خارج نمودن مکلف از شک به کار گرفته می شود. لازمه حجیت اصولی منجّزیت و معذّریت است.(مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۸؛ نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۷.) البته مرحوم «مظفر» معتقد است حجت اصولی تنها بر امارات اطلاق می‌شود؛ از این رو، به قطع ، حجت اصولی گفته نمی‌شود. درباره حجیت قطع، نظریات متفاوتی وجود دارد؛ مشهور اصولیون ، حجیت را ذاتی قطع می‌دانند؛ اما برخی حجیت را از لوازم وجودی قطع می‌شمارند. بنابر هر یک از دو نظریه، حجیت قطع قابل جعل نیست، گرچه برخی آن را جعلی دانسته‌اند. باید توجه داشت که نوعی دیگر از حجیت است که در منطق به کار می رود. حجیت منطقی ، به معنای صحت تمسک به حد وسط ، در قیاس منطقی است.( نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۷.) بر اساس نظر مرحوم «شیخ انصاری»، حجیت به معنای منطقی، بر قطع اطلاق نمی‌شود؛ یعنی قطع، واسطه در اثبات اکبر بر اصغر نیست، بلکه در باب قطع، خود واقع در نظر گرفته شده و حکم بر اساس آن بار می‌گردد. به هر حال، وقتی ما از حجیت عقل سخن می گوییم مراد همان حجیت قطع است؛ زیرا قطع برآیند تعقل و خردورزی است؛ نه قطعی که برآیند احساس و عواطف. پس وقتی ما از حجیت قطع سخن می گوییم، مراد همان حجیت عقل است. این حجیت، عبارت است از درستی استناد به قطع در استنباط احکام شرعی، که لازمه آن، منجّزیت تکلیف در صورت مطابقت آن با واقع و معذّریت در صورت عدم مطابقت با واقع است.( صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۱۷۲.) همچنین مجتهدان اصولی به ادله دیگری مانند تنقیح مناط و بنای عقلا و سیره عقلا استناد کرده و آن‌ها را از مصادیق حجت شمرده‌اند. پشتوانگى خرد انسان در زندگی نیازمند پشتیبان است. بهترین پشتیبان عقل و خردی است که خداوند در نهاد انسان سرشته است و هماره با او است و در خدمت گزاری کم نمی گذارد. به شرط آن که از آن بهره گرفته شود و تعقل و خردورزی انجام گیرد، نه آن که بی استفاده قرار گیرد و تنها به خواسته های قوای شهوانی و غضبانی و هیجانات آنان گوش داد و عمل کرد. کسی که به خرد و عقل خویش تکیه کند، بهترین یار و یاور را در اختیار خواهد داشت و یا اصلا دچار پیشمانی نمی شود و یا کم تر بدان مبتلا شود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: لِكُلِّ شَيءٍ دِعامَةٌ ، و دِعامَةُ المُؤمِنِ عَقلُهُ ، فبِقَدرِ عَقلِهِ تَكونُ عِبادَتُهُ لِرَبِّهِ ؛ هر چيزى پشتوانه اى دارد و پشتوانه مؤمن، خرد اوست و به اندازه خردش پروردگارش را بندگى مى كند.( بحار الأنوار : 1، 96، 42. امام صادق عليه السلام نیز فرموده است: دِعامَةُ الإنسانِ العَقلُ ، و مِنَ العَقلِ الفِطنَةُ و الفَهمُ و الحِفظُ و العِلمُ ، فإذا كانَ تَأييدُ عَقلِهِ مِنَ النّورِ كانَ عالِما حافِظا ذَكِيّا فَطِنا فَهِما ، و بِالعَقلِ يَكمُلُ و هُوَ دَليلُهُ و مُبصِرُهُ و مِفتاحُ أمرِهِ ؛ پشتوانه انسان خرد است. و هوشمندى و فهميدگى و حافظه و دانش، از خرد برمى خيزد. پس، هرگاه خردش با نور [الهى] تأييد شود، دانا باشد و حافظ و تيز هوش و زيرك و فهميده. و با خرد به كمال مى رسد و خرد راهنماى او و مايه بينش و بصيرتش و كليد كارهاى اوست.( علل الشرائع :ص 103، 2.) از نظر امام صادق عليه السلام برخی از امور خاستگاه بسیاری از فضایل اخلاقی و رفتاری است. عقل از چنین جایگاهی برخوردار است و انسان می تواند با تکیه بر آن به بسیاری از فضایل دست یابد. آن حضرت(ع) می فرماید: لَم يُقسَمْ بَينَ العِبادِ أقَلُّ مِن خَمسٍ: اليَقينِ، و القُنوعِ ، و الصَّبرِ، و الشُّكرِ، و الّذي يَكمُلُ لَهُ هذا كُلَّه العَقلُ؛ ميان بندگان چيزى به كمىِ پنج چيز تقسيم نشده است: يقين و قناعت و صبر و شكر و آنچه همه اينها را تكميل مى كند خرد است.( الخصال :ص 285، 36.) مصيبت بى خردى چنان که گفته شد، جز شماری از انسان ها که مجنون و سفیه به دنیا آمده اند، همگی از نعمت خرد و عقل برخوردارند و خداوند در نهاد همه انسان قوه عاقله آفریده که از آن به قلب و حقیقت انسان نیز تعبیر می شود؛ زیرا قوه عاقله یکی از شئونات و مراتب ظهوری نفس انسانی است که همان روح و جان دمیده در کالبد انسانی است. بر این اساس، وقتی از فقدان عقل سخن به میان می آید، مراد فقدان این قوه در انسان نیست؛ بلکه به معنا و مفهوم فقدان به کارگیری و تعقل و خردورزی است. پس وقتی گفته می شود که کسی به عقل و بی خرد است، مراد آن است که این شخص از عقل خویش بهره ای نمی برد و خردورزی و تعقل نمی ورزد. ترک خردورزی و تعقل مصیبتی است که هر انسانی را بدبخت می کند؛ همان گونه که خردورزی موجب خوشبختی و سعادت دو سرا برای انسان است. رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله می فرماید: قِوامُ المَرءِ عَقلُهُ ، و لا دِينَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : جانمايه انسان خرد اوست و كسى كه خرد ندارد دين ندارد.( روضة الواعظين : 4.) پیش از آن گفته شد که عقل نعمتی است که دین داری و اخلاق بر آن قرار گرفته است و دین و اخلاق(حیا) بازتابی از عقلانیت است. از این روست که هر جا عقل باشد، اخلاق و دین نیز آن جا حضور دارد. کسی که خردورزی دارد، به طور طبیعی اهل دین و اخلاق است و کسی که خردورزی نمی کند و از عقل خویش بهره نمی برد، فاقد دین و اخلاق خواهد بود. از همین روست که امام على عليه السلام نیز می فرماید: لا عَدَمَ أعدَمُ مِنَ العَقلِ ؛ نا دارى اى،بد تر از بى خردى نيست.( الأمالي للطوسي : 146، 240.) به سخن دیگر، ترک تعقل و خردوزی به معنای نداری است و کسی که عقل را به کار نمی گیرد، هیچ چیزی ندارد؛ زیرا همه خوشبختی از دین و اخلاق و دنیا و آخرت به پای تعقل و خردورزی نوشته می شود. امام على عليه السلام هم چنین در جایی دیگر می فرماید: مَن لَم يَكُن أكثَرَ ما فيهِ عَقلُهُ كانَ بِأكثَرِ ما فيهِ قَتلُهُ؛ كسى كه بيشترين چيزى كه در او هست خردش نباشد، با بيشترين چيزى كه در وجود او هست مرگش فراهم آيد.( الإرشاد : 1، 299.) در حقیقت کسی از مهم ترین ثروت یعنی عقل بهره نمی برد، خود را به هلاکت و مرگ افکنده است. از همین روست که امام باقر عليه السلام می فرماید: لا مُصيبَةَ كَعَدَمِ العَقلِ ؛ مصيبتى، چون بى خردى نيست.( تحف العقول : 286.) این فقدان یا به اصل اساس آن باز می گردد یا به عدم به کارگیری یعنی تعقل و خردورزی. البته از آن جایی که اکثریت قریب به اتفاق انسان ها از قوه عاقله بهره مند هستند، باید آن به فقدان تعقل و خردورزی تفسیر کرد. امام صادق عليه السلام نیز می فرماید: إذا أرادَ اللّهُ أن يُزيلَ مِن عَبدٍ نِعمَةً كانَ أوَّلُ ما يُغَيِّرُ مِنهُ عَقلَهُ ؛ هر گاه خداوند بخواهد نعمتى را از بنده اى بگيرد، نخستين چيزى كه در او تغيير مى دهد خرد اوست.( الاختصاص : 245.) درحقیقت این سخن امام ناظر به ختم قلب و طبع آن است که به سبب گناه انجام می شود(بقره، آیه 7) و بازتاب آن نیز بی شعوری و ناتوانی در تفقه و فهم امور هستی است که از طریق ابزارهای حسی به قلب و عقل ارجاع داده می شود. خداوند می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًۭا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌۭ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌۭ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌۭ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُو۟لَٰٓئِكَ كَٱلْأَنْعَٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْغَٰافِلُونَ؛ به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها] یی دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند، و) نمی‌فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی‌بینند؛ و گوشهایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند ؛چرا که با داشتن همه‌گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند!(اعراف، آیه 179) بهترین دوست انسان همان طوری که به یار و یاور در زندگی نیاز دارد، به دوستی نیاز دارد که هماره با او باشد و نیازهای عاطفی اش را برآورده سازد و او را در بزنگاه ها دستگیر و یاور باشد. در جهانی که پر از دشمنان درونی و بیرونی زندگی می کنیم، دوست خوب، دوستی است که او را از تیررس دشمنان دور نگه دارد و جانش را به سلامت حفظ کند. بهترین دوست برای هر کسی عقل اوست که هماره با اوست. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ صَديقٌ مَقطوعٌ ، الهَوى عَدُوٌّ مَتبوعٌ ؛ خرد، دوستى است كه با او قطع رابطه شده و هوس، دشمنى است كه از آن پيروى مى شود.(غرر الحكم: 324،325.) آن حضرت هم چنین می فرماید : صَديقُ كُلِّ إنسانٍ عَقلُهُ ، و عَدُوُّهُ جَهلُهُ ، العُقولُ ذَخائرُ ، و الأعمالُ كُنوزٌ ؛ دوست هر انسانى خرد اوست و دشمن او بى خردى اش؛ خردها اندوخته اند و اعمال گنجينه.(كنز الفوائد : 2، 32.) و نیز می فرماید: المُوثَقُ (المَوثوقُ) بِهِ صاحِبُ العَقلِ و الدِّينِ ، و مَن فاتَهُ العَقلُ و المُرُوَّةُ فَرَأسُ مالِهِ المَعصِيَةُ ، و صَديقُ كُلِّ امرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جهلُهُ ؛ شخص مورد اعتماد كسى است كه خردمند و ديندار باشد و كسى كه از خردمندى و انسانيّت بى بهره است، سرمايه اش گناه باشد. و دوست هر كسى خرد اوست و دشمن او بى خردى اش.(مطالب السؤول : 49.) امام رضا عليه السلام نیز می فرماید : صَديقُ كُلِّ امرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُهُ؛ دوست هر آدمى، خرد اوست و دشمن او بى خردى اش.( الكافي : 1، 11، 4.) در هر جنگی لازم است تا انسان همه استطاعت خود را به کار گیرد و با توش و توان کامل و استعداد تمام به جنگ دشمن رود. تهیه نفرات و تجهیزات موجب می شود تا انسان بتواند به هدف خویش به سادگی برسد و دشمن را بترساند و اجازه ندهد تا فکر توطئه در سر بپروازند. از این روست که امام على عليه السلام می فرماید: لا عُدَّةَ أنفَعُ مِنَ العَقلِ ، و لا عَدُوَّ أضَرُّ مِنَ الجَهلِ ؛ هيچ ساز و برگى سودمندتر از خرد نيست و هيچ دشمنى مضرّتر از نادانى نیست.(بحار الأنوار : 1، 95، 35.) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خرد را دوست صميمى مؤمن دانسته و فرموده است: اِستَرشِدوا العَقلَ تَرشُدوا، و لا تَعصوهُ فتَندَموا؛ از خرد راهنمايى بجوييد تا راهنمايى شويد، و از آن نافرمانى نكنيد كه پشيمان مى شويد.(كنز الفوائد : 2، 31.) پس خردوزی موجب می شود تا انسان کم تر یا هرگز پشیمان نشود، ولی بی خردی موجب پیشمانی است. عقل راه رشد را نشان می دهد و حکیمانه انسان را در مسیر تعالی و کمال قرار می دهد. از این روست که بهترین دوست انسان و رفیق گرمابه و گلستان و بزم و رزم است. هر جا خلوتی باشد، این عقل است که در این خلوت دل راه می یابد و آدمی را به آرامش می رساند؛ از این رو، باید عقل را نماد محبت خالص خداوند دانست ؛ زیرا این خداوند است که برای خلیل الله حضوری دایمی دارد؛ البته به شرطی که انسان قلب خویش را تنها برای خداوندی خالی کند نه اغیار از تعلقات مادی دنیوی و حتی تعلقات معنوی که در مراحل بالا خود رهزن است. امام على عليه السلام در بیان جایگاه ارزشمند خرد به عنوان یک دوست واقعی و حقیقی می فرماید: العَقلُ خَليلُ المُؤمِنِ؛ خرد، دوست صميمى مؤمن است.( تحف العقول :ص 203.) در جایی دیگر نیز فرموده است: العَقلُ خَليلُ المَرءِ ؛ خرد، دوست صميمى انسان است.( الأمالي للطوسي :ص 146، حدیث 240.) برخی از افراد در نصیحت به درستی رفتار نکرده و صداقت نمی ورزند، ولی عقل دوستی است که هرگز خیانت و غش نمی ورزد. امام على عليه السلام می فرماید: لا يَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ ؛ خرد، به كسى كه از او راهنمايى بخواهد خيانت نمى كند.( نهج البلاغة : الحكمة 281.) راه رشد که راه نجات است نیز به راهنمایی عقل به دست می آید. امام على عليه السلام در این باره نیز می فرماید: كَفاكَ مِن عَقلِكَ ما أوضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِن رُشدِكَ ؛ تو را از خردت همين بس كه راه و بيراهه را بر تو روشن سازد.( نهج البلاغة : الحكمة 421.) از این روست که بهترین راهنمای مومن است؛ زیرا مومن بر آن است تا عقل واقعی را به کار گیرد و اجازه می دهد تا چنان که باید و شاید ظهور و بروز داشته باشد و به گناه و زنگاری دفن و دفینه نشود. از این روست که امام صادق عليه السلام می فرماید: العَقلُ دَليلُ المُؤمِنِ ؛ : خرد، راهنماى مؤمن است.( الكافي : 1، 25، 24.) لشکریان عقل و جهل در آموزه های قرآنی گاه جهل در برابر عقل قرار می گیرد که به معنای سفاهت و حماقت و بی خردی است و گاه دیگر در برابر علم قرار می گیرد که به معنای نادانی و عدم علم است. در بسیاری از موارد در قرآن، جهالت به معنای بی خردی به کار رفته است.(نگاه کنید: بقره، آیه 67؛ انعام، آیه 35؛ اعراف، آیه 199؛ یوسف، آیات 33 و 89؛ قصص، آیه 55؛ فرقان، آیه 63؛ زمر، آیه 64) از نظر آموزه های اسلامی، عقل لشکریان و جنودی دارد که در برابر سفاهت و حماقت و جهالت می ایستد. از این رو، نفْس آدمی میدانگاهی در كشاكش ميان خرد و هوس و لشکریان عقل و جهل است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقـلُ صاحِبُ جَيـشِ الرَّحمنِ ، و الهَوى قائدُ جَيشِ الشَّيطانِ ، و النَّفسُ مُتَجاذِبَةٌ بَينَهُما ، فأيُّهُما غَلَبَ كانَت في حَيِّزِهِ ؛ خرد، سردار سپاه رحمان است و هوس، فرمانده لشكر شيطان و هر يك نفس را به سوى خود مى كشاند. پس، هر كدام پيروز شود، نفْس در طرف او قرار مى گيرد.( غرر الحكم : 2099.) هم چنین می فرماید: العَقلُ و الشَّهوَةُ ضِدّانِ ، و مُؤَيِّدُ العَقلِ العِلمُ ، و مُزَيِّنُ الشَّهوَةِ الهَوى ، و النَّفسُ مُتَنازِعَةٌ بَينَهُما ، فأيُّهُما قَهَرَ كانَت في جانِبِهِ ؛ : خرد و شهوت دو دشمنند. ياورِ خرد، دانش است و آراينده شهوت، هوس. ميان اين دو بر سر نفْس كشمكش است و هر كدام چيره شود، نفس در جانب او قرار مى گيرد.( غرر الحكم : 2100.) در کتاب شریف کافی، در بخش عقل و جهل روایات بسیاری نقل شده و به جنود و لشکریان هفتادگانه هر یک توجه داده شده است. ارتباط دین و اخلاق با عقل چنان که بیان شد، عقل و قلب، اساس همه حقیقت انسان است. بنابراین، دین و اخلاق نیز به آن وابسته است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: العَقلُ نورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلإنسانِ ، و جَعَلَهُ يُضيءُ عَلَى القَلبِ ؛ لِيَعرِفَ بِهِ الفَرقَ بَينَ المُشاهَداتِ مِنَ المُغَيَّباتِ ؛ خرد نورى است كه خداوند براى انسان آفريد و آن را روشنگر دل قرار داد، تا در پرتو آن تفاوت ميان ديدنيها و ناديدنيها را بشناسد.( عوالي اللآلي : 1، 248، 4.) عقل به انسان کمک می کند تا از جزئیات بگذرد و فراتر از متمایزات و فصول نوعی هر چیزی که ماهیت شخصی آن چیز را می سازد، بتواند به مشترکاتی دست یابد که ماهیت نوعی را بنا می گذارد. این گونه است که از محمد و علی و فاطمه، انسان را می شناسد و از انسان که معقول اولی است به معقول ثانوی چون کلی می رسد و از کلی به امکان و امتناع و واجب که مواد سه گانه است دسترسی می یابد. از موضوعات به مفاهیم گذر می کند و از ظاهر به باطن نقب می زند و ملکوت امور را در می یابد. این گونه است که می تواند فلسفه زندگی را دریابد و برای زندگی هدف و حکمتی را بشناسد و آیین و دین یعنی فلسفه زندگی را برای خود بخواهد و در چارچوب آن فلسفه و حکمت زندگی، سبک زندگی را در قالب اخلاق سامان دهد و در جست و جوی طریقت کامل برای رسیدن به هدف به دنبال شریعت برآید که آفریدگار و پروردگارش برای او تعیین کرده است. این گونه است که به اصول دین باور می کند و به شریعت و سپس منهاج آن رو می آورد و سبک زندگی خود را اسلامی می کند. اما اگر کسی فاقد عقل باشد اصولا به این امور گرایشی نمی یابد و اگر عقل داشته باشد و آن را به کار نگیرد تعقل نورزد او نیز گرفتار چنین امری است. از این روست که امام على عليه السلام نیز فرموده است : لا دِينَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ ؛ كسى كه خرد ندارد، دين ندارد(غرر الحكم : 10768.)؛ زیرا آن حضرت در تبیین چرایی آن هم چنین می فرماید: الدِّينُ و الأدَبُ نَتيجَةُ العَقلِ ؛ امام على عليه السلام : ديندارى و ادب(اخلاق)، نتيجه خردمندى است. (غرر الحكم : 1693.) به سخن دیگر، دین و اخلاق برآیند عقلانیت و تعقل است و کسی که عقل ندارد یا آن را به کار نمی گیرد از دین و اخلاق نیز بهره نمی برد. از این روست که ایمان به عقل نسبت داده و ارتباط پیدا می کند؛ چنان که امام على عليه السلام می فرماید: ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّى عَقَلَ ؛ مؤمن ايمان نياورْد مگر آن گاه كه خرد ورزيد. (غرر الحكم : 9553.) به سخن دیگر، این عقل است که انسان را به سمت دین و اخلاق هدایت می کند و باور و اعتقاد بدان را مستلزم رسیدن به کمالات دانسته و خواهان سیر و سلوک در چارچوب دین و اخلاق می شود. هر چه عقلانیت و تعقل شخص قوی تر و بر اساس منطق فهم عمل کند، به قطع و یقین عقلانی نزدیک و به شناخت حقایق هستی داناتر می شود، مردمان بر بهره گیری از تمامیت کمال عقل ترغیب و تشویق می شوند و آن حضرت(ع) همبستگی بلکه نوعی رابطه علی و معلوی را میان عقل و دین می پذیرد و در سخنی عظیم می فرماید: عَلى قَدرِ العَقلِ يَكونُ الدِّينُ ، عَلى قَدرِ الدِّينِ تَكونُ قُوَّةُ اليَقينِ ؛ دين به اندازه خرد است و نيروى يقين به اندازه دين. (غرر الحكم : 6183 ـ 6184.) این عقل است که پذیرش و باور به دین را تجویز می کند و آن را تنها راه رسیدن به سعادت ابدی بر می شمارد؛ زیرا از نظر عقل خداوندی که آفریدگار و پروردگار حکیم و قدیر هستی است، به حکمتی آفریده و پرورش می دهد و دستور العملی نیز برای تحقق آن برای انسانی که دارای اراده و اختیار است، وضع کرده است که از آن به شریعت و در مجموع دین اسلام یاد می شود. از این روست که امام صادق عليه السلام نیز در تبیین جایگاه و نقش عقل در دین داری و سعادت بشری می فرماید: مَن كانَ عاقِلاً كانَ لَهُ دِينٌ ، و مَن كانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الجَنَّةَ ؛ هر كه خردمند باشد، ديندار است و هر كه ديندار باشد، به بهشت مى رود. (الكافي : 1، 11، 6.) این عقل با قلب یکی است؛ زیرا عقل و قلب از مراتب قوه بسیطی به نام نفس است که شئوناتی دارد. کسی که عقل و قلب داشته باشد از فهم دقیق مطالب و حقایق برخوردار است و می تواند همین عقل مردمان را به سوی دین اسلام و شرایع رهنمون سازد تا بر اساس بهره گیری از آموزه های وحیانی اسلام و شریعت آن خودشان را نجات داده و به سعادت ابدی برسانند. چنان که گفته شد، امام كاظم عليه السلام ـ در سفارش به هشام بن حكم ـ فرموده است: يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في كِتابِهِ : «إنَّ في ذلكَ لَذِكرى لِمَن كانَ لَهُ قَلبٌ» يَعني عَقلٌ ، و قالَ : «وَ لَقَدْ آتَينا لُقْمانَ الحِكْمَةَ» قالَ : الفَهمَ و العَقلَ ؛ اى هشام! خداوند متعال در كتاب خود مى فرمايد: «همانا در اين سخن براى كسى كه صاحب دل باشد پندى است» مراد خداوند از دل، خرد است و فرمود: «هر آينه ما به لقمان حكمت داديم» يعنى: فهم و خرد. (الكافي : 1، 16، 12.) تفسير حقیقت خرد در باره ماهیت و حقیقت خرد، سخن بسیار است؛ یکی از راه های شناخت حقیقت آن، رویکرد رفتارگرایی است؛ یعنی به آثار و بازتاب های آن در عملکرد و رفتارهای صاحبان عقل توجه می شود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید : إنَّ العَقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ ، و النَّفسَ مِثلُ أخبَثِ الدَّوابِّ ، فإن لَم تُعقَلْ حارَت ؛ همانا خرد، زانو بند نادانى است، و نفس [امّاره] مانند شرورترين جنبدگان است كه اگر پايش بسته نشود، بيراهه مى رود.( تحف العقول : 15.) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جایی دیگر می فرماید: العَقلُ نورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلإنسانِ ، و جَعَلَهُ يُضيءُ عَلَى القَلبِ ؛ لِيَعرِفَ بِهِ الفَرقَ بَينَ المُشاهَداتِ مِنَ المُغَيَّباتِ ؛ خرد نورى است كه خداوند براى انسان آفريد و آن را روشنگر دل قرار داد، تا به وسيله آن تفاوت ميان ديدنيها و ناديدنيها را بشناسد. (عوالي اللآلي : 1، 248، 4.) هم چنین فرموده است : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ عِلمِهِ الّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ و لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، فجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ ، و الفَهمَ روحَهُ ، و الزُّهدَ رَأسَهُ ، و الحَياءَ عَينَيهِ ، و الحِكمَةَ لِسانَهُ ، و الرَّأفَةَ فَمَهُ ، و الرَّحمَةَ قَلبَهُ . ثُمَّ حَشاهُ و قَوّاهُ بِعَشرَةِ أشياءَ : بِاليَقينِ ، و الإيمانِ ، و الصِّدقِ ، و السَّكِينَةِ ، و الإخلاصِ ، و الرِّفقِ ، و العَطِيَّةِ ، و القُنوعِ ، و التَّسليمِ ، و الشُّكرِ ؛ خداوند تبارك و تعالى، خرد را از نورى اندوخته و نهفته در علم ازلى خويش آفريد كه هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقرّبى از آن آگاه نبود. پس، دانش را نفْسِ خرد قرار داد و فهم را جانِ آن و پارسايى را سرش و حيا را در چشمانش و حكمت را زبانش و مهربانى را دهانش و دلسوزى را دلش. آن گاه درون آن را با دَه چيز، انباشته و محكم كرد: با يقين و ايمان و راستى و آرامش و اخلاص و مدارا و دَهِش و قناعت و تسليم و سپاسگزارى. (معاني الأخبار : 313، 1.) از دیگر کارکردهای عقل می توان به رهایی انسان از نحوست و بدبختی اشاره کرد. امام على عليه السلام می فرماید: النُّفوسُ طَلِقَةٌ ، لكِنَّ أيدي العُقولِ تُمسِكُ أعِنَّتَها عَنِ النُّحوسِ ؛ نفْسها رهايند، اما دستانِ خرد، آنها را از [فرو غلتيدن در ]بد بختى ها مهار مى كند. (غرر الحكم : 2048.) بازتاب عقلانیت شناخت و مطابقت قول و عمل است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ أن تَقولَ ما تَعـرِفُ ، و تَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ ؛ خرد، آن است كه دانسته سخن بگويى و به آنچه مى گويى عمل كنى. (غرر الحكم : 2141.) از دیگر آثار رفتار عقلانی می توان به این موارد اشاره کرد که امام على عليه السلام فرموده است : العَقلُ أنَّكَ تَقتَصِدُ فَلا تُسرِفُ ، و تَعِدُ فلا تُخلِفُ ، و إذا غَضِبتَ حَلُمتَ ؛ خرد آن است كه ميانه روى كنى و از زياده روى بپرهيزى و وعده دهى و خلف وعده نكنى و هر گاه به خشم آمدى، بردبارى نشان دهى. (غرر الحكم : 2130.) از نظر قرآن کسانی که خردورزی و تعقل دارند، صاحبان نهی و اجتناب از خطا و گناه هستند.(طه، آیات 54 و 128) بنابراین بر دور خویش دیوارسنگی می سازند که نه خود از آن محدوده عبور کنند و نه اجازه دهند تا دشمن عبور کند؛ زیرا با احتیاط هم دشمن درونی نفس را مهار و مدیریت می کنند و هم دشمن بیرونی وسوسه های شیطانی را اجازه ورود به حریم خلوت گاه نمی دهند.(فجر، آیه 5) امام على عليه السلام نیز می فرماید: إنَّما العَقلُ التَّجَنُّبُ مِنَ الإثمِ ، و النَّظَرُ في العَواقِبِ ، و الأخذُ بِالحَزمِ ؛ خرد، در حقيقت، دورى كردن از گناه است، و عاقبت نگرى و به كار گرفتن احتياط. (غرر الحكم : 3887.) هم چنین خردورزی به انسان کمک می کند تا بر تراکم دانشی خویش بیافزاید و از تجربیات خود و دیگران سود برد. این تجربیات است که او را در مسیر قرار می دهد تا از کاری نکند که پیشمانی بار آورد یا به خود زحمت زیادی دهد و بی نتیجه سرمایه وجودی اش را برباد دهد. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ حِفظُ التَّجارِبِ ، و خَيرُ ما جَرَّبتَ ما وَعَظَكَ ؛ خرد، نگه داشتن تجربه هاست و بهترين تجربه ات آن تجربه اى است كه تو را اندرز دهد. (نهج البلاغة : الكتاب 31.) از تجربه چنان بهره مند می شود تا دوباره از یک سوراخ گزیده نشود و خود را گرفتار شقاوت و بدبختی رنج نسازد. از این روست که آن حضرت عليه السلام می فرماید: إنَّ الشَّقِيَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِيَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ ؛ بدبخت كسى است كه از منافعِ خرد و تجربه محروم باشد. (نهج البلاغة : الكتاب 78.) چنان که گفته شد علم برآیند تعقل است. از این روست که امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ و العِلمُ مَقرونانِ في قَرَنٍ لا يَفتَرِقانِ و لا يَتَبايَنانِ ؛ خرد و دانش به يك ريسمان بسته هستند و از هم جدا و دور نمى شوند. (غرر الحكم : 1783.) این بدان معناست هر جا تعقل باشد، علم و دانشی است که می تواند مفید و سازنده باشد. استفاده از این علم و دانش، می تواند غصه ها و غم ها را بکاهد؛ زیرا نسبت به حقایق آشنا شده و هرگز از راهی نمی رود که پیشمانی آورد. انسان خردمند، صاحب صبوری بسیار است که خود را در قالب حلم و بردباری نشان می دهد؛ زیرا حلم همان صبر بسیاری است که با مدیریت عقل ایجاد می شود و آدمی را از فشار مصیبت ها و مشکلات عبور می دهد و به سلامت به ساحل نجات می رساند. حقیقت خرد، در رفتار آدمی بروز و ظهور می کند. از این روست که عاقل را حلیم و دانا را نیز حلیم دانسته اند؛ زیرا حلم برآیند عقلانیت و عمل نیک است ؛ چرا که تنها عاقل و علیم است که در هنگام مصیبت، هیجان زده نشده و با حلم خویش، تلخی آن را به شیرینی موفقیت تبدیل می کند. در روایت است که امام حسن عليه السلام در پاسخ به اين سؤال كه خرد چيست؟ ـ لَمّا سُئلَ عَنِ العَقلِ ـ : التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ حَتّى تَنالَ الفُرصَةَ ؛ فرموده است : جام اندوه را جرعه جرعه نوشيدن تا به دست آمدن فرصت. (معاني الأخبار : 240، 1.) انسان هیجان زده و متاثر از فشارهای خوب و بد روزگار، هماره یا به فرح و سرخوشی افراطی کشیده می شود یا به حزن و اندوه و غم تفریطی که موجب افسردگی و نومیدی می شود. اما انسان خردمند کسی است که می تواند هیجان خویش را مهار و مدیریت کند و اجازه ندهد تا فشارهای درونی و برونی او را به سمت بروز افراطی و تفریطی سوق دهد. از این روست که در روایت است: روی عن ابی الحسن عليه السلام ـ لَمّا سَألَهُ أبوهُ عليه السلام عَنِ العَقلِ ـ : حِفظُ قَلبِكَ ما استَودَعتَهُ ؛ امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال پدر بزرگوارش از او كه خرد چيست؟ ـ فرمود : اين كه دلت آنچه را به او مى سپارى، نگه دارد. (معاني الأخبار : 401، 62.) به سخن دیگر، وقتی عقل بتواند هیجانات را مدیریت کند، دیگر در رفتار به گونه ای عمل نمی کند که بیانگر فشارهای مثبت و منفی در درون است. پس هر آن چه را یافته به خوبی در چنگ می گیرد و محافظت می کند وآن را بروز و ظهوری نمی دهد که افشارگر رازهای دل و درون باشد. اصولا عاقل به رفتار خویش عقلانیت را نشان می دهد؛ چرا که عقلانیت امری باطنی است که در دین داری و اخلاق مداری خودنمایی می کند و انسان بازتاب های عقل و تعقل در شخص را می بیند. از این روست که امام رضا علیه السلام، عقلانیت را چیزی جز بروز و ظهور رفتار پسندیده به ویژه در موارد حساس و ارتباطات اجتماعی نمی یابد و در در پاسخ به اين سؤال كه خرد چيست؟!: التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ ، و مُداهَنَةُ الأعداءِ ، و مُداراةُ الأصدِقاءِ ؛ می فرماید : جام اندوه را جرعه جرعه نوشيدن و با دشمنان به تسامح و با دوستان با مدارا رفتار كردن. (الأمالي للصدوق : 358، 441 .) البته انسان عاقل عالمی نکته سنج است و دانش را از نکات و لطایف کلام و رفتار در می یابد. از این روست که همراه عقل و با علم دقیق که از راه شناخت امثال به دست می آید، ارتباط تنگاتنگی می یابد. امام كاظم عليه السلام ـ در سفارش به هشام بن حكم ـ فرموده است: يا هِشامُ ، إنَّ العَقلَ مَعَ العِلمِ فقالَ : «وَ تِلْكَ الأمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ و ما يَعْقِلُها إلاّ الْعالِمونَ» ؛ اى هشام! همانا خرد با دانايى همراه است و خداوند فرموده است: «اين مَثَلها را براى مردم مى زنيم، اما جز دانايان آنها را درنمى يابند». الكافي : 1، 14، 12؛ عنکبوت، آیه 43.) اخلاق، علم و دین، بازتاب خردورزی از نظر آموزه های وحیانی اسلام، عقل یکی از بزرگ ترین مواهب الهی است که برآیند آن علم و دین و اخلاق است. وقتی انسانی عاقل باشد از علم در همه ابعاد آن به ویژه حکمت نظری و عملی که علم هدفمند و سودمند است بهره مند خواهد شد. از این روست که امام كاظم عليه السلام ـ در وصیت و سفارش به هشام بن حكم ـ فرموده است :: يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في كِتابِهِ : «إنَّ في ذلكَ لَذِكرى لِمَن كانَ لَهُ قَلبٌ» يَعني عَقلٌ ، و قالَ : «وَ لَقَدْ آتَينا لُقْمانَ الحِكْمَةَ» قالَ : الفَهمَ و العَقلَ؛ اى هشام! خداوند متعال در كتاب خود مى فرمايد: «همانا در اين سخن براى كسى كه صاحب دل باشد پندى است» مراد خداوند از دل، خرد است و فرمود: «هر آينه ما به لقمان حكمت داديم» يعنى: فهم و خرد.( الكافي : 1، 16، 12.) هم چنین انسان خردمند به سبب بهره مندی از چنین علوم حکیمانه ای، دنبال دین و آیین زندگی می رود و از اخلاق الهی سود می برد تا فلسفه و سبک زندگی هدفمند و حکیمانه ای را برای خود بسازد. در حقیقت با تعقل به دنبال آیین و اخلاق و آداب می رود تا چگونگی سیر و سلوک و رفتار خویش را سامان دهد که از همه لطایف و ظرایف رفتاری سود برده باشد.امام على عليه السلام در این باره فرموده است: العُقولُ مَواهِبُ ، الآدابُ مَكاسِبُ ؛ خردها موهبتند، آداب اكتسابى اند.( غرر الحكم : 227.) امام رضا عليه السلام نیز می فرماید: العَقلُ حَباءٌ مِنَ اللّهِ و الأدَبُ كُلفَةٌ ، فَمَن تَكَلَّفَ الأدَبَ قَدَرَ عَلَيهِ ، و مَن تَكَلَّفَ العَقلَ لَم يَزدَدْ بِذلكَ إلاّ جَهلاً ؛ : خرد بخششى از جانب خداست و ادب (تربيت) با زحمت و كوشش به دست مى آيد؛ پس، هر كه در راه كسب آداب (تربيت) زحمت كشد به آن دست يابد و هر كه در راه افزودن بر خرد، خود را به زحمت اندازد، جز بر ناداني اش افزوده نشود.( الكافي : 1، 24، 18.) اقسام تعقل انسان یک قوه عاقله ای دارد که هبه و حبوه الهی است. البته میان هبه و حبوه فرق است؛ زیرا هبه به بخششی گفته می شود که خداوند بی هیچ استحقاقی به شخص می بخشد و این بخشش نشانه محبت الهی است؛ حبوه یک بخشش فزون تر بر بخشش و هبه است که به فضل خویش به شخص می دهد ، چرا که آن شخص را بدان حبوه تکریم کرده و شرافت می بخشد. از این روست که خداوند به روح را که حامل عقل است با اضافه به خود ، شرافت می بخشد و می فرماید: نفخت من روحی(ص، آیه 72) و سپس در آیاتی از این کرامت بخشی خود سخن به میان می آورد.(اسراء، آیه 70) وقتی انسان این قوه عاقله را در اختیار می گیرد، این قوه عاقله یک صفات ذاتی و طبیعی دارد که کفه عقلانیت است؛ اما از این استعداد نیز برخوردار است تا مراتب کمالی را با تعقل بپیماید و انسان را بهره مند از خصوصیات و خصلت های دیگر کند. تعقل ورزی نه تنها موجب رشد عقل می شود، بلکه دریچه ای به سوی صفات دیگر می گشاید. این گونه است که در روایات از عقل و خرد به دو قسم خرد طبيعى و خرد تجربى یاد شده است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ عَقلانِ : عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ ، و كِلاهُما يُؤَدّي المَنفَعَةَ ؛ : خرد دو گونه است: خرد طبيعى (ذاتى) و خرد تجربى و هر دوى آنها سود آورند.(مطالب السؤول : 49.) چنان که گفته شد، علم برآیند و نتیجه تعقل و خردورزی است. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ وِلادَةٌ ، و العِلمُ إفادَةٌ ؛ خرد، مادر زادى است و دانش، به دست آوردنى. (كنز الفوائد : 1، 56.) پس از آن جایی که برآیند طبیعی عقلانیت و تعقل ورزی، علم و دانش است، علم نیز بر همین اساس به دو دسته طبیعی و آموختنی تقسیم می شود؛ چنان که امام على عليه السلام می فرماید: العِلمُ عِلمانِ : مَطبوعٌ و مَسموعٌ ، و لا يَنفَعُ المَسموعُ إذا لَم يَكُنِ المَطبوعُ ؛ علم دو گونه است: سرشتين (ذاتى)و شنيدنى و اگر علم سرشتين نباشد علم شنيدنى سودى نمى بخشد. (نهج البلاغة: الحكمة 338.) ويژگيهاى خردمند خردمند صفات و ویژگی هایی دارد که در آیات و روایات بیان شده است. در حقیقت باید گفت این ویژگی ها بیان گر کارکردهای و آثار و نشانه های عقل و تعقل و خردورزی است. از جمله رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله در این باره به ده خصلت اشاره کرده و می فرماید : صِفَةُ العاقِلِ أن يَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَيهِ ، و يَتَجاوَزَ عَمَّن ظَلَمَهُ ، و يَتَواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ ، و يُسابِقَ مَن فَوقَهُ في طَلَبِ البِرِّ ، و إذا أرادَ أن يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ ؛ فإنْ كانَ خَيرا تَكَلَّمَ فغَنِمَ ، و إن كانَ شَرّا سَكَتَ فسَلِمَ ، و إذا عَرَضَت لَهُ فِتنَةٌ استَعصَمَ بِاللّه ِ و أمسَكَ يَدَهُ و لِسانَهُ ، و إذا رَأى فَضيلَةً انتَهَزَ بِها ، لا يُفارِقُه الحَياءُ ، و لا يَبدو مِنهُ الحِرصُ ، فتِلكَ عَشرُ خِصالٍ يُعرَفُ بِها العاقِل؛ ويژگى خردمند اين است كه 1. در برابر رفتار جاهلانه نادان نسبت به خود بردبارى نشان مى دهد؛ 2. از كسى كه به او ستم كرده است در مى گذرد؛ 3. در برابر فرو دست خود فروتن است؛ 4 . از فرادست خود در طلب نيكى پيشى مى گيرد؛ 5. چون بخواهد سخن بگويد مى انديشد؛ 6. اگر آنچه مى خواهد بگويد خوب بود مى گويد و بهره مند مى شود و اگر بد بود خاموشى مى گزيند و سالم مى ماند؛ 7. هر گاه با فتنه اى رو به رو شود به خدا پناه مى برد و دست و زبان خود را نگه مى دارد؛ 8. هر گاه فضيلتى بيند آن را غنيمت مى شمارد؛ 9. شرم و حيا از او جدا نمى شود؛ 10. و آزمندى از او سر نمى زند؛ اينها ده خصلت است كه خردمند به آنها شناخته مى شود.( تحف العقول : 28.) امام على عليه السلام نیز به بهره مندی و پند آموزی از تجربیات خود و دیگران اشاره کرده و درباره این صفت خردمند می فرماید: العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ؛ خردمند كسى است كه تجربه ها او را پند آموزند. (تحف العقول : 85) آن حضرت(ع) طلب کمالات را از دیگر صفات و نشانه های خردمند دانسته و می فرماید: العاقِلُ يَطلُبُ الكَمالَ ، الجاهِلُ يَطلُبُ المالَ ؛ خردمند كمال و نادان مال مى جويد. (غرر الحكم : 579.) از دیگر صفات و ویژگی های خردمند دور اندیشی و استواری در کارهایش است. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن أحرَزَ أمرَهُ ؛ خردمند كسى است كه كار خود را استوار مى دارد و اهل حزم و دور اندیشی است. (غرر الحكم : 1113.) هم چنین رفتار و گفتارش در تضاد هم نیست ویک دیگر را تکذیب نمی کند، بلکه تصدیق کننده یک دیگر است. امام على عليه السلام : در باره این صفت خردمند می فرماید: العاقِلُ مَن صَدَّقَ أقوالَهُ أفعالُهُ ؛ خردمند كسى است كه كردارهاى او گفتارش را تصديق كند. (غرر الحكم : 1390.) در شبهات وارد نمی شود و بر اساس حدس و گمان سست وارد عمل نمی شود، بلکه در شناخته ها گام بر می دارد و حرکت می کند. چنان که امام على عليه السلام در باره این ویژگی خردمند می فرماید: العاقِلُ مَن وَقَفَ حَيثُ عَرَفَ ؛ خردمند كسى است كه هر جا شناخت همان جا بايستد [در برابر حق معترف و تسليم باشد]. (غرر الحكم : 1391.) خردمند عقال و بند بر کارهایش می زند و اجازه نمی دهد تا وسوسه های درونی و بیرونی او را به هر سمت و سو برد. این گونه است که بر زبانش خویش نیز عقال می زند و اجازه هرزه گویی و بیهوده گویی به او نمی دهد و از هر گونه زشت گفتاری و بدگفتاری به دور است و اهل غیبت و تهمت و بهتان و تکذیب ناروا نیست. به سخن دیگر، چنان که امام علی علیه السلام فرموده است: العاقِلُ مَن عَقَلَ لِسانَهُ ؛ خردمند كسى است كه زبان خود را در بند كشد. (غرر الحكم : 502.) چون زبان خویش را نگه می دارد از برخی از امور اجتناب می کند که موافق هواهای نفسانی و مخالف عقلانیت است. از جمله از غیبت که بزرگ ترین بلای در زندگی اجتماعی است. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغيبَةِ؛ خردمند كسى است كه زبان خود را از غيبت نگه دارد. (غرر الحكم : 2195.) پس در سخن گفتن اهل پاک گویی و استواری و راست گویی است. بیهوده سخن نمی گوید و به استحکام و دلیل و برهان حاجت و نیاز مطلب بر زبان می راند.(نساء، آیه 9؛ احزاب، آیه 70؛ حج، آیه 24 و آیات دیگر) از این روست که امام علی عليه السلام درباره این ویژگی خردمند می فرماید: العاقِلُ لا يَتَكَلَّمُ إلاّ بِحاجَتِهِ أو حُجَّتِهِ ؛ خردمند جز به هنگام نياز يا بيان دليل و حجّت، زبان به سخن نمى گشايد. (غرر الحكم : 1955.) زبان چنین انسانی خردمندی جز به ذکر الهی و یادآوری حقیقت انسان و زندگی نمی چرخد. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ إذا سَكَتَ فَكَّرَ ، و إذا نَطَقَ ذَكَرَ ، و إذا نَظَرَ اعتَبَرَ؛ خردمند هر گاه خاموش باشد مى انديشد و هر گاه سخن گويد از خدا ياد كند و هر گاه بنگرد عبرت آموزد. (غرر الحكم : 1813.) از آن جایی که عقال و بند در اختیار دارد به گرایش ها و گریزش های خواسته ها و هواهای نفسانی توجهی ندارد و میل و گرایش و گریزش او را هواهای نفسانی از غضب و شهوت مدیریت نمی کند؛ بلکه در هر آن چه بی خرد بدان گرایش دارد گریزان و به هر چه او گریزان است گرایش دارد. آن حضرت(ع) درباره این صفت خردمند می فرماید: العاقِلُ مَن يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيهِ الجاهِلُ ؛ خردمند كسى است كه به آنچه بی خرد و نادان راغب است ، بى رغبت باشد. (غرر الحكم : 1523.) خردمند هر کاری را به وجه نیک و کمالی آن انجام داده و اهل احسان و اکرام است. این ویژگی و صفت خردمند را امام على عليه السلام این گونه بیان می دارد: العاقِلُ مَن أحسَنَ صَنائعَهُ ، و وَضَعَ سَعيَهُ في مَواضِعِه ؛ خردمند كسى است كه احسانهاى خود را نيكو به جا آورد و كوشش خود را در جاى خود به كار گيرد. (غرر الحكم : 1798.) بنابراین، پرهیز از زشت کاری و تلاش بیهوده و بی نتیجه یک امری طبیعی برای کسی است که کمال گرا و نیکو خواه است. عاقل دشمن شناس است و می دانید که از درون با رفقای همراه است که اهل افراط و تفریط است؛ یعنی دو قوه جاذبه و دافعه را می شناسد و اجازه نمی دهد تا آنان مدیریت و مهار نفس را به دست گیرند و هم چنین از وسوسه ها و تسویلات و تبلیسات شیاطین بیرونی آگاه است و به سبب همین دشمن شناسی به هر کسی و هر چیزی اعتماد و اطمینان نمی کند و با دور اندیشی و احتیاط در هر کاری وارد می شود و حتی افکار و آراء و اندیشه هایش را متهم می کند که نکند تحت تاثیر دشمنان درون و برون قرار گرفته و تحت سلطه امیران و حاکمانی دیگر رفته است. از این روست که باید در صفات خردمند به این نکته توجه داد که مولی الموحدین امیرمومنان (ع) بیان کرده و فرموده است: العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأيَهُ ، و لَم يَثِقْ بِكُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفسُهُ؛ خردمند كسى است كه انديشه خود را متّهم كند و به هر چيزى كه نفْسش در نظر او مى آرايد، اعتماد نكند.( غرر الحكم : 1851.) عاقل درک درستی از حقایق هستی دارد و بر اساس «الامر بین الامرین» عمل و رفتار می کند. پس مقدرات را می پذیرد و به قضای الهی باور دارد و با این حال به مسئولیت ارادی و اختیاری خویش نیز عمل کرده و با احتیاط و دور اندیشی در هر کاری وارد می شود چنان که امام على عليه السلام در این باره می فرماید: العاقِلُ مَن سَلَّمَ إلَى القَضاءِ و عَمِلَ بِالحَزمِ ؛ خردمند كسى است كه تسليم قضا[ى الهى] باشد و با هشيارى، دوراندیشی و احتياط عمل كند. (غرر الحكم : 2195.) خردمند دانایی را به کار می گیرد و بر اساس آن رفتار می کند و در عمل اهل اخلاص است و از هر گونه عوامل منفی تاثیرگذار در نیت و خلوص آن کنار می گیرد و کاری نمی کند که با منت و ریا و مانند آن عمل را تباه سازد. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ إذا عَلِمَ عَمِلَ ، و إذا عَمِلَ أخلَصَ ، و إذا أخلَصَ اعتَزَلَ ؛ خردمند هر گاه بداند عمل مى كند و هر گاه عمل كند از روى اخلاص انجام دهد و هر گاه اخلاص ورزد كناره گيرد. (غرر الحكم : 1936.) تکیه گاه عاقل کارهای خالصانه و عالمانه ای است که انجام می دهد و تکیه بر باد نمی کند و با آرزوهای دور و دراز و امید بستن به خیالات و موهومات کاری را انجام نمی دهد و عمرش را تباه می سازد؛ در حالی که سفیه و احمق این گونه نیست. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ يَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ ، الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ ؛ خردمند به كارش تكيه مى كند و بی خرد و نادان به آرزويش. (غرر الحكم : 1240.) پس عاقل تکیه گاه خود را عمل و علمش قرار می دهد در حالی که بی خرد به مال و آرزو دل می بندد. امام علی عليه السلام به صفت این چنین اشاره می کند و می فرماید: ثَروَةُ العاقِلِ في عِلمِهِ و عَمَلِهِ ، ثَروَةُ الجاهِلِ في مالِهِ و أمَلِهِ ؛ دارايى خردمند در دانش و كار اوست؛ دارايى نادان در مال و آرزوى اوست. (غرر الحكم : 4708 ـ 4709.) بر همین اساس است آن حضرت(ع) در جایی دیگر می فرماید : العاقِلُ يَجتَهِدُ في عَمَلِهِ، و يُقَصِّرُ مِن أمَلِهِ ؛ خردمند در عمل خود مى كوشد و از آرزوى خويش مى كاهد. (غرر الحكم : 1966.) زیرا می داند که آرزویی را باید در نظر گرفت که قابل دسترسی باشد و از توانش بر آید. عاقل چون هواهای نفسانی از شهوت و غضب را در اختیار دارد، اجازه نمی دهد تا افراط و تفریطی انجام گیرد بلکه هماره بر اساس اقتصاد ومیانه روی و تعادل و عدالت رفتار می کند. از این روست که امام على عليه السلام دربیان صفات و ویژگی های خردمند می فرماید: العاقِلُ لا يَفرُطُ بِهِ عُنفٌ ، و لا يَقعُدُ بِهِ ضَعفٌ ؛ قدرت، خردمند را به افراط كارى نمى كشاند و ناتوانى او را از پاى نمى نشاند. (غرر الحكم : 1995.) خردمند هم چنین مسئولیت پذیر است و تلاش می کند تا وظایف و مسئولیت های خویش را به نحو احسن انجام دهد. بنابراین، به جای فرافکنی و انداختن مسئولیت به دوش دیگران و رهایی از تعهدات و ترک انجام مسئولیت ها، به وظایف خویش عمل می کند و خود را بازخواست می کند. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ يَتَقاضى نَفسَهُ بِما يَجِبُ عَلَيهِ ، و لا يَتَقاضى لِنَفسِه بِما يَجِبُ لَهُ ؛ خردمند در قبال وظايفى كه دارد از نفْس خود باز خواست مى كند و براى وظايفى كه ديگران در قِبال او دارند براى نفْس خود [از مردم] باز خواست نمى كند [بلكه گذشت مى كند]. (غرر الحكم : 2066.) خردمندان برای بهره گیری از عقول یک دیگر اهل مجالست با یک دیگر بوده و به تبادل نظر و آراء و افکار می پردازند و با هم انس می گیرند و به یک دیگر کمک و یاری می رسانند؛ در برابر بی خرد با گریز از خردمندان به سوی بی خردان می رود و با هم به سر می برند و بر کار خویش گره می افکنند؛ زیرا از قدیم گفته اند: کبوتر با کبوتر ، باز با باز/ کند هم جنس با هم جنس پرواز. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ يَألِفُ مِثلَهُ ، الجاهِلُ يَميلُ إلى شَكلِه ؛ خردمند با همتاى خود انس مى گيرد؛ نادان به همانند خود مى گرايد. (غرر الحكم : 326 و 327.) دور اندیشی و حزم در کارها و نیز مراعات هم جوانب در سخن گفتن او را به گونه ای تربیت می کند که هر سخنی را به هر کسی و هر نکته ای را در هر جا نگوید؛ زیرا می داند هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. امام على عليه السلام در کلامی ضمن بیان این ویژگی به دو ویژگی دیگر نیز اشاره می کند و می فرماید: العاقِلُ لا يُحَدِّثُ مَن يَخافُ تَكذيبَهُ ، و لا يَسألُ مَن يَخافُ مَنعَهُ ، و لا يَقدُمُ عَلى ما يَخافُ العُذرَ مِنهُ، و لا يَرجو مَن لا يُوثَقُ بِرَجائهِ؛ خردمند به كسى كه مى ترسد سخنش را دروغ شمارد سخنى نمى گويد و از كسى كه مى ترسد دريغ ورزد چيزى نمى طلبد و كارى كه مى ترسد به عذرخواهى بيانجامد انجام نمى دهد و به كسى كه نمى شود به او اميد بست اميد نمى بندد. (المحاسن : 1،311،617.) خردمند نیازمند تنبیه بدنی نیست؛ زیرا نکته گیر و نکته سنج است و آن چیزی را که دیگران با چوب و چماق می فهمند او به اشاره و کنایات در می یابد. از این رو، گفته اند: العاقل یکفیه الاشاره؛ اشاره برای عاقل کفایت می کند. امام على عليه السلام نیز می فرماید: إنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالأدَبِ، و البَهائمُ لا تَتَّعِظُ إلاّ بِالضَّربِ ؛ خردمند، با ادب (تربيت) پند مى گيرد و حيوانات جز با زدن عبرت نمى گيرند. (غرر الحكم : 3560.) آستانه صبر و شکیبایی خردمند بسیار بالا است و تحمل پذیری او از یک سو و نیز نایده گرفتن و چشم پوشی از گفتار و رفتار نادرست و ناروای دیگران در حقش موجب می شود تا هماره در جامعه آسوده باشد. وقتی با بی خردان و جاهلان مواجه می شود با سلام و صلوات با آنان تعامل می کند و اگر بیهودگی شنید با کرامت از آنان می گذرد.(فرقان، آیات 63 و 72) از این روست که امام على عليه السلام نیز عاقل را این گونه وصف کرده و می فرماید: نِصفُ العاقِلِ احتِمالٌ ، و نِصفُهُ تَغافُلٌ ؛ نيمى از [كار] خردمند، تحمّل كردن است و نيم ديگرش چشم پوشى. (غرر الحكم : 9968.) عاقل خردمندانه سخن می گوید و در برابر درشت گویی و بدگویی و بیهوده گویی بی خردان مدارا و تغافل و تسامح می ورزد و در رفتار اجتماعی با این دسته از اهل امت سخت گیری نمی کند؛ یعنی همان رفتار عبادالرحمان را دارد که خداوند در سوره فرقان بیان کرده است. از این روست که امام على عليه السلام نیز می فرماید: كَلامُ العاقِلِ قُوتٌ ، و جَوابُ الجاهِلِ سُكوتٌ ؛ سخن خردمند، خوراك [جان ]است و پاسخ به بی خرد و نادان، سكوت و خاموشی است. (غرر الحكم : 7224.) به سخن دیگر، جواب ابلهانه خاموشی است. باید توجه داشت که جاهل در این دسته از آیات و روایات همان جهل در برابر عقل است نه علم؛ بنابراین ترجمه دقیق جاهل همان ابله و احمق و سفیه و بی خرد است، نه نادان؛ زیرا نادانی هر چند عیب است، ولی بی خردی یعنی عدم استفاده از خرد و عقل عیب بزرگ تری است. عاقل به سبب حلم و صبوری بیش از اندازه تحت تاثیر هیجانات قرار نمی گیرد و واکنشی های عاطفی سریع ندارد که موجب افشای رازهایش شود؛ بلکه رازداری و حفظ اسرار و مگوها از ویژگی های اوست. چنان از شرح صدر برخوردار است که سنگین ترین فشارها را تحمل می کند. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: صَدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرِّهِ ؛ سينه خردمند، صندوق راز اوست. (نهج البلاغة : الحكمة 6.) بی خرد با های و هوی و داد و فریاد واکنش های هیجانی خود را به سرعت بروز می دهد؛ اما خردمند با درنگ و تامل در امور و دوراندیشی و حزم تلاش می کند تا بهترین و درست ترین واکنش را نسبت به رفتارها و کنش های دیگران داشته باشد. از این روست که واکنش خردمند بیش از آن که زبانی باشد رفتاری است. امام على عليه السلام در باره این ویژگی و صفت خردمند نیز می فرماید: غَضَبُ الجاهِلِ في قَولِهِ ، و غَضَبُ العاقِلِ في فِعلِهِ؛ خشم بی خرد و نادان در گفتار اوست و خشم خردمند در رفتارش. (كنز الفوائد : ج 1: ص199.) هم چنین باید به این نکته توجه داد که کنش ها و واکنش های خردمند در کلیت حتی به نفع دشمنان است؛ زیرا خردمند به سبب آن که خواهان کمال یابی همگان و رهایی از شیطنت و فتنه های شیطانی است، از باب همدلی تلاش می کند تا دشمن نیز در مسیر کمالی قرار گیرد؛ اما بی خرد و سفیه نه تنها چنین افکار و رفتاری ندارد، بلکه حتی به خودش نیز ضربه می زند، چه رسد به دیگران. از این روست امام على عليه السلام می فرماید: قَبيحُ عاقِلٍ خَيرٌ مِن حَسَنِ جاهِلٍ ؛ [كار] زشت خردمند، بهتر از [كار] زيباى ابله و بی خرد و نادان است؛ (غرر الحكم : 6787.) زیرا جاهل و بی خرد هر چند نیت خوبی دارد، ولی به سبب بی خردی بیش تر از خوبی کردن، به خودش و دوستانش ضربه می زند. از این رو گفته اند: دشمن دانا به از نادان دوست. رفتار بی خرد به جای آن که موجب عزت و سربلندی خود و دیگران شود، موجب خوار و خفت می شود. کارهایش به سامان نیست و سخنانش ره به جایی نمی برد و فاقد استواری بوده و از معیارهای سخن نیک بهره ای نبرده است. اما سخن خردمند، پاک(حج، آیه 24)، استوار(نساء، آیه 9؛ احزاب، آیه 70)، سالم از لغو و بیهودگی(مریم، آیه 62) و مانند آن ها است. هم چنین در کتاب مصباح الشريعه ـ در آنچه كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است ـ آمده است که آن حضرت(ع) فرمود: العاقِلُ لا يُحَدِّثُ بِما يُنكِرُهُ العُقولُ، وَ لا يَتَعَرَّضُ لِلتُّهَمَةِ؛ خردمند سخنى را كه خردها نمى پذيرند، نمى گويد و خود را در معرض تهمت قرار نمى دهد.(مصباح الشريعة : 223.) امام كاظم عليه السلام می فرماید: إنَّ العاقِلَ لا يُحَدِّثُ مَن يَخافُ تَكذيبَهُ، و لا يَسألُ مَن يَخافُ مَنعَهُ، و لا يَعِدُ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ، و لا يَرجو ما يُعَنَّفُ بِرَجائهِ، و لا يَتَقَدَّمُ عَلى ما يَخافُ العَجزَ عَنهُ؛ خردمند به كسى كه مى ترسد تكذيبش كند، سخنى نمى گويد و از كسى كه مى ترسد مضايقه كند، چيزى نمى خواهد و و عده اى را كه از عهده انجامش برنمى آيد، نمى دهد و به آنچه كه در اميدواريش سرزنش شود، اميد نمى بندد و به كارى كه مى ترسد در آن درماند اقدام نمى ورزد. (تحف العقول : 390.) هم چنین، عاقل و خردمند در قول و فعل خودش موجبات خواری و ذلت کسی نمی شود. امام صادق عليه السلام می فرماید: العاقِلُ لا يَستَخِفُّ بأحـدٍ؛ خردمند هيچ كس را خوار نمى شمارد.(تحف العقول : ص 320.) از این رو، مومن واقعی و حقیقی که خردمند است، هرگز کسی را خوار نمی کند، بلکه دیگران را عزیز می دارد و خواهان عزت برای همگان است. البته در برابر حق هماره خوار و ذلیل است و سخن حق را از هر کسی می پذیرد و در برابر حق خوار و ذلول است. امام صادق عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن كانَ ذَلولاً عِندَ إجابَةِ الحَقِّ ؛ خردمند كسى است كه در پذيرش حق رام باشد. (بحارالأنوار : 1،130،16 .) از دیگر ویژگی ها و صفات خردمند آن است که وارد در کاری می شود که در توان اوست. پس کاری را وارد نمی شود که بیرون از توش و توانش باشد. از آن جایی که خواسته های نفسانی هماره فراتر از توش و توان عادی انسان است و انسان باید حق دیگری از اعضا و قوای خود یا دیگران را تضییع کند ، خردمند هرگز تن به خواسته های نفسانی نمی دهد و هماره علیه آن عمل می کند. امام كاظم عليه السلام درباره این صفت خردمند می فرماید: إنَّ العاقِلَ اللَّبيبَ مَن تَرَكَ ما لا طاقَةَ لَهُ بِهِ ، و أكثَرُ الصَّوابِ في خِلافِ الهَوى؛ خردمندِ صاحب دل كسى است كه آنچه را در توان او نيست فرو گذارد و بيشترين درستى، در مخالفت با هواى نفْس است. (تحف العقول : 399.) یکی از مهم ترین نعمت های الهی به بشر، نعمت حکمت است. خداوند در قرآن می فرماید: يُؤْتِى ٱلْحِكْمَةَ مَن يَشَآءُ وَمَن يُؤْتَ ٱلْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًۭا كَثِيرًۭا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَٰابِ؛ (خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌دهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است؛ و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی‌کنند، و) متذکر نمی‌گردند.(بقره، آیه 269) خردمند خواهان حکمت است و برای آن تلاش می کند. از این رو، از دنیا به حکمت آن دل بسته است و در این تجارت سودمند وارد می شود. كاظم عليه السلام در این باره می فرماید: إنَّ العاقِلَ رَضِـيَ بِالدُّونِ مِنَ الدّنيا مَعَ الحِكمَةِ، و لَم يَرضَ بِالدُّونِ مِنَ الحِكمَةِ مَعَ الدّنيا ؛ فَلِذلكَ رَبِحَت تِجارَتُهُم؛ خردمند به كم و كاست دنيا در صورتى كه با حكمت توأم باشد خرسند است، ولى اگر دنيا را داشته باشد و از حكمت كم بهره باشد خرسند نيست؛ از اين رو تجارتشان سودمند گشت. (الكافي : 1،17،12 .) هم چنین خردمند دنبال حلال است هر چند که اندک باشد. امام كاظم عليه السلام می فرماید: إنَّ العاقِلَ الّذي لا يَشغَلُ الحَلالُ شُكرَهُ ، و لا يَغلِبُ الحَرامُ صَبرَهُ ؛ خردمند كسى است، كه حلال مانع شكرگزارى او نمى شود و حرام بر شكيبايى او چيره نمى آيد. (الكافي : 1،16،12.) خردمندی امری باطنی و درونی است و نمی توان جز از راه نشانه ها و رفتارها به آن پی برد. بر این اساس اگر بخواهیم درباره خردمندی خود یا دیگران قضاوت و داوری داشته باشیم باید از راه رفتارها و نشانه ها به آن پی برد. امام كاظم عليه السلام در باره برخی از نشانه های خردمندی می فرماید: إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ دَليلاً، و دَليلُ العَقلِ التَّفكُّرُ، و دَليلُ التَّفكُّرِ الصَّمتُ، و لِكُلِّ شَيءٍ مَطِيَّةٌ و مَطِيَّةُ العَقلِ التَّواضُعُ ؛ براى هر چيزى راهنمايى است و راهنماى خرد، انديشيدن است و راهنماى انديشيدن خاموشى؛ و براى هر چيزى مَركَب راهوارى است و مركبِ راهوارِ خرد، فروتنى است. (الكافي : 1،16،12.) هم چنین معصومان(ع) در روایات با بیان حدّ خرد و خردمندی بر آن هستند تا نشانه های خردمندی را تبیین نمایند. از جمله آن ها سخنی است که امام على عليه السلام دارد. ایشان می فرماید: حَدُّ العَقلِ الانفِصالُ عَنِ الفاني ، و الاتِّصالُ بِالباقي ؛ حدّ خرد، جدا شدن از [دنياى] نابود شدنى است و پيوستن به [آخرت] ماندنى. (غرر الحكم : 4905.) آن حضرت(ع) در جایی دیگر نیز می فرماید: حَدُّ العَقلِ، النَّظَرُ في العَواقِبِ، و الرِّضا بِما يَجري بِهِ القَضاءُ ؛ حدّ خرد عاقبت انديشى است و خشنودى به قضاى الهى. (غرر الحكم : 4901.) پس خردمند به جنگ قضا و قدر الهی نمی رود و بدان خشنود و راضی است؛ زیرا عدم خشنودی و رضایت نه تنها وضعیت را تغییر نمی دهد، بلکه شرایط را برای شخص دشوار می کند. البته خردمند می داند که خداوند حکیم جز خیر برای بشر نمی خواهد و آن چه به هر دلیلی بر سرش می آید یا از باب فتنه و آزمون است یا از باب مجازات و کیفر تا در مسیر درست قرار گیرد. از دیگر صفات و نشانه های خردمند آن است که آزموده را نمی آزماید. به این معنا که اگر کسی امری را آزموده و از آن زیان دیده خود آن را تجربه نمی کند تا دوباره آسیب ببیند. پس از تجربیات دیگران بهره می برد. هم چنین خودش اگر تجربه ای تلخ داشت دوباره آن را تجربه نمی کند و از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود. امام صادق عليه السلام می فرماید: لا يُلسَعُ العاقِلُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ؛ خردمند، از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود. (الإختصاص : 245.) نسبت خرد و عدالت چنان که گفته شد، حکمت از نعمت های بزرگ الهی است که خداوند به خردمندان می دهد. حکیم کسی است که در قول و فعل بر اساس هدف معقول و مقبول رفتار می کند و از هر گونه لغو و لعب دوری می گزیند. بر این اساس، خردمند تمام تلاش خود را می کند تا کارهایش را بر اساس عدالت انجام دهد؛ زیرا این عدالت است که می تواند نظام طبیعی را بر پا داشته و هدف معقول و مقبول را برآورده سازد. اگر عدالت به معنای وضع و قرار دادن هر چیزی در جای مناسب آن است که خداوند برای آن در نظر گرفته است، بی گمان خردمند این گونه رفتار می کند. از این روست که امام علی(ع) در تبیین شاخص های خردمندی می فرماید: العاقِلُ مَن وَضَعَ الأشياءَ مَواضِعَها ، و الجاهِلُ ضِدُّ ذلكَ ؛ امام على عليه السلام : خردمند كسى است كه هر چيزى را در جاى خودش بگذارد و نادان ضدّ اين است. (غرر الحكم : 1911.) به سخن دیگر، از نظر امیرمومنان امام علی(ع) عدالت با عقلانیت آمیخته است؛ زیرا آن حضرت(ع) در تفسیر و تعریف عدل می فرماید: «العدل یضع الامور مواضعها؛ عدل هر چیزی را در جایگاه ویژه خود قرار می‏دهد» (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 437) بنابراین، عاقل و خردمند کسی است که بر اساس عدالت رفتار کرده و هر چیزی را در جای مناسب آن که خداوند تعیین کرده قرار داده و بر اساس آن عمل و رفتار می کند. بر این اساس شناخت مواضع هر چیز لازم است که آن را از آموزه های وحیانی و عقلانی می گیرد. در روایت است: قيل له [ الإمامُ عليٌّ عليه السلام ]صِف لنا العاقل: هُوَ الّذي يَضَعُ الشَّيءَ مَواضِعَهُ . فقيلَ : فَصِفْ لَنا الجاهِلَ ، فقالَ: قَد فَعَلتُ ؛ به امام على عليه السلام عرض شد: خردمند را براى ما توصيف كن . حضرت (ع) فرمود : خردمند كسى است كه هر چيزى را در جاى خود به كار برد. عرض شد: نادان را براى ما توصيف فرما. فرمود: توصيف كردم. (نهج البلاغة : الحكمة 235.) خرد و فرو گذاشتن زياده خواهى از ویژگی های خردمند آن است که به دور از افراط و تفریط عمل می کند و هماره تعادل را مراعات کرده و اهل قوام است. بر همین اساس خردمند از هر گونه اسراف و تبذیر پرهیز می کند. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن لا يُضَيِّعُ لَهُ نَفَسا فيما لا يَنفَعُهُ ؛ خردمند كسى است كه دمى از خود را در چيزهاى بى فايده هدر نمى دهد.(غرر الحكم : 2163.) اصولا حکمت گرایی خردمند این اجازه را نمی دهد تا وقت خویش را صرف بیهودگی و لغو و لهو و لعب کند. بر همین اساس حتی دنبال زیاده روی نمی رود که سودی برایش ندارد؛ پس همان طوری که به میزان نیاز می خورد و می آشامد، دنبال جمع ثروتی نمی رود که سودی برایش ندارد. سرمایه عمرش را در جایی هزینه می کند که لازم است و از زیاده خواهی پرهیز می کند؛ در حالی که بی خرد و سفیه، زیاده خواه و اهل تکاثر است؛ چنان که امیرمومنان امام على عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: إذا قَلَّتِ العُقولُ كَثُرَ الفُضولُ ؛ هر گاه خردها كاستى پذيرد، زياديها فزونى گيرد.(غرر الحكم : 4043.) امام على عليه السلام هم چنین فرموده است : ضَياعُ العُقولِ في طَلَبِ الفُضولِ ؛ تباه شدن خردها، در جستن زياديهاست. (غرر الحكم : 5901.) امام كاظم عليه السلام نیز می فرماید : إنَّ العُقَلاءَ تَرَكوا فُضولَ الدّنيا فكَيفَ الذُّنوبُ ، و تَركُ الدّنيا مِنَ الفَضلِ و تَركُ الذُّنوبِ مِنَ الفَرضِ ؛ خردمندان زياديهاى دنيا را فرو گذاشتند چه رسد به گناهان؛ در حالى كه فرو گذاشتن دنيا فضيلت است و فرو گذاشتن گناهان، واجب!( الكافي : 1،17،12 .) اگر کسی بخواهد خردش رشد کند و به کمال عقل برسد، باید از زیاده خواهی پرهیز کند. امام على عليه السلام می فرماید: مَن أمسَكَ عَنِ الفُضولِ عَدَّلَت رَأيَهُ العُقولُ؛ هر كه از زياديها خوددارى كند، انديشه اش با خردها برابرى نمايد.(غرر الحكم: 8513.) آن حضرت عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: مَن كَثُرَ لَهوُهُ قَلَّ عَقلُهُ؛: هر كه هوسرانيش زياد باشد، خردش اندك است. (غرر الحكم : 8426.) چنان که گفته شد خردمند دنبال حق است و از باطل پرهیز می کند؛ حال این باطل امری چون لغو و لهو باشد یا هر امر دیگری. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن رَفَضَ الباطِلَ؛ خردمند كسى است كه باطل را دور افكند.(الدرّة الباهرة : 21.) و نیز می فرماید : لَم يَعقِلْ مَن وَلِهَ بِاللَّعِبِ ، وَ استُهتِرَ بِاللَّهوِ وَ الطَّرَبِ ؛ خردمند نيست كسى كه شيفته بازى و دلباخته هوسرانى و خوشگذرانى باشد (غرر الحكم : 7568.)؛ چرا که : لا يَثوبُ العَقلُ مَعَ اللَّعِبِ؛ خرد و هوسرانى، با هم جمع نمى شوند. (غرر الحكم : 10544.) بنابراین، عاقل و خردمند باید از هر گونه لهو و بیهودگی اجتناب کند تا نه تنها عقلش رشد کرده بلکه گرفتار زوال عقل نشود. انسان خردمند با اجتناب از بیهودگی نشان می دهد که تا چه اندازه از خرد بهره گرفته است و در چه مرتبه ای رشد عقلانی است. چنان که امام على عليه السلام می فرماید: أفضَلُ العَقلِ مُجانَبَةُ اللَّهوِ؛ برترين خرد، دورى كردن از لهو و لعب است. (غرر الحكم : 3001.) آخرت گرایی خردمند از آن جایی که خردمند به کمال مطلق گرایش دارد و اهداف متعالی را مد نظر قرار می دهد، در هنگام ارزیابی کار برای دنیا و آخرت، به آخرت گرایش دارد؛ زیرا می داند که آخرت ماندگار و باقی است و دنیا فانی. برهمین اساس خردمند هماره کاری را انجام می دهد که برای آخرتش آبادی به دنبال داشته باشد و ره توشه آخرت او باشد. امام على عليه السلام می فرماید : مَن عَمَّرَ دارَ إقامَتِهِ فهُوَ العاقِلُ ؛ هر كه خانه ماندگارى خود را آباد كند، او خردمند است. (غرر الحكم : 8298.) در حقیقت عاقل، نسبت به آخرت غافل نیست ؛ در حالی که سفیه و بی خرد، نسبت به آن غافل بوده و تمام تلاش و همت او دنیا است. از این روست که امام على عليه السلام می فرماید: مَن عَقَلَ تَيَقَّظَ مِن غَفلَتِهِ ، و تَأهَّبَ لِرِحلَتِهِ ، و عَمَّرَ دارَ إقامَتِهِ؛ هر كه خرد ورزد، از غفلتِ خود بيدار شود و خود را براى سفرش آماده كند و سراى اقامت خود را آباد سازد. (غرر الحكم : 8918.) آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: ما العاقِلُ إلاّ مَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ و عَمِلَ لِلدّارِ الآخِرَةِ؛ خردمند نيست مگر كسى كه خدايى بيانديشد و از نافرمانى باز ايستد و براى سراى آخرت كار كند. (تحف العقول : 100.) دور اندیشی و حزم خردمند موجب می شود تا هماره برای فردای کار کند که با ابدیت همراه است نه برای امروزی که پایان می یابد و فانی می شود. امام على عليه السلام با توجه به این نشانه خردمند، به آخرت گرایی او اشاره کرده و می فرماید: إنَّ العاقِلَ مَن نَظَرَ في يَومِهِ لِغَدِهِ ، و سَعى في فَكاكِ نَفسِهِ ، و عَمِلَ لِما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ و لا مَحيصَ لَهُ عَنهُ ؛ خردمند كسى است كه در امروزش به فكر فرداى خود باشد و در راه آزاد كردن خويش [از آتش دوزخ] بكوشد و براى چيزى كار كند كه چاره و گريزى از آن ندارد. (غرر الحكم : 3570.) هم چنین در جایی دیگر می فرماید: إنَّ العاقِلَ يَنبَغي أن يَحذَرَ المَوتَ في هذِهِ الدّارِ ، و يَحسُنُ لَهُ التَّأهُّبُ قَبلَ أن يَصِلَ إلى دارٍ يَتَمَنّى فيها المَوتَ فلا يَجِدُهُ؛ خردمند بايد در اين سرا از مرگ حذر كند و خود را براى آن به خوبى آماده سازد؛ پيش از اين كه به سرايى رود كه در آن آرزوى مرگ مى كند ولى آن را نمى يابد. (غرر الحكم : 3611.) در حقیقت باید گفت که دنیا به خسران عقبی نیارزد. انسان عاقل خوشی دو روزه دنیا را نمی گیرد و خسران و بدبختی ابدی را باری خودش رقم زند. برای رسیدن به زندگی سعادتمند ابدی باید نسبت به دنیا زهد ورزید؛ چنان که امام علی(ع) می فرماید: العاقِلُ مَن زَهِدَ في دُنيا فانِيَةٍ دَنِيَّةٍ، و رَغِبَ في جَنَّةٍ سَنِيَّةٍ خالِدَةٍ عالِيَةٍ؛ خردمند كسى است كه به دنياى فانىِ بى ارزش پشت كند و به بهشت ارزنده جاويدانِ برين روى آورد. (غرر الحكم : 1868.) فرمانبرى خردمند از خدا آن چه بیان شد درباره نشانه های خردمندی و صفات خردمند بود. البته صفات و ویژگی هایی دیگر خردمند بر اساس تفسیر قرآنی و روایی است که مهم ترین آن فرمانبری و اطاعت از خداوند است. در حقیقت خردمند واقعی کسی است که قول و فعل و فکر و رفتار مطیع خداوند است. در روایت است: رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ لَمّا قيلَ في رَجُلٍ نَصرانِيٍّ لَهُ بَيانٌ و وَقارٌ و هَيبَةٌ : ما أعقَلَ هذا النَّصرانِيَّ ! ـ : مَهْ ، إنَّ العاقِلَ مَن وَحَّدَ اللّهَ و عَمِلَ بِطاعَتِهِ ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله ـ آن گاه كه در حضور او درباره مردى مسيحى كه از قدرت سخنورى و وقار و هيبتى برخوردار بود، گفته شد: چه خردمند است اين مرد مسيحى! ـ فرمود : خاموش! همانا خردمند كسى است كه خدا را يگانه بداند و طاعت او را به جاى آورد. (تحف العقول : 54.) هم چنین پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إنَّ العاقِلَ مَن أطاعَ اللّهَ و إن كانَ ذَميمَ المَنظَرِ حَقيرَ الخَطَرِ ؛ خردمند كسى است كه خدا را فرمان برد؛ گر چه زشت رو و حقير باشد. (بحار الأنوار : 1،160،39.) پس کسی که اهل طاعت و شریعت نیست و بر خلاف آموزه های وحیانی قرآن و اسلام عمل می کند، هر چند که به ظاهر عاقل است، از عقل بهره ای نبرده است، بلکه او همانند معاویه از شیطنت بهره برده است. بنابراین، هر که عاقل تر، بنده تر و مطیع تر در برابر خداوند است. در روایت است: قال رسول الله صلى الله عليه و آله ـ لَمّا سُئلَ عَنِ العَقلِ ـ : العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ ، و إنَّ العُمّالَ بِطاعَةِ اللّهِ هُمُ العُقَلاءُ ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به اين پرسش كه عقل چيست؟ ـ فرمود : به كار بستن طاعت خدا و راستى كه عمل كنندگان به طاعت خدا همان خردمندانند. (روضة الواعظين : 8.) شاید بهترین تبیین و تفسیری که از عقل حقیقی بتوان به دست داد، تفسیر امام صادق(ع) است. در روایت است: بَعضُ أصحابِنا رَفَعَهُ إلَى الإمامِ الصّادقِ عليه السلام : قلتُ لهُ : مَا العقلُ؟ قالَ : ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ . قالَ : قُلتُ : فَالّذي كانَ في مُعاوِيَةَ ؟ فقالَ : تِلكَ النَّكراءُ ، تِلكَ الشَّيطَنَةُ ، و هِيَ شَبيهَةٌ بِالعَقلِ و لَيسَت بِالعَقلِ؛ شخصى مى گويد از امام صادق عليه السلام درباره عقل سؤال كردم ؟ حضرت فرمود : عقل آن چيزى است كه به وسيله آن خداى رحمان عبادت شود و بهشت به دست آيد. راوى مى گويد: گفتم: پس آنچه در معاويه بود چيست؟ حضرت فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است. آن شبيه عقل است ولى عقل نيست. (الكافي : 1،11،3.) بر این اساس خردمند باید اهل احتیاط و پرهیزگاری و بلکه فراتر از تقوای عادی دارای ورع و پارسایی باشد. هم چنین باید کاری کند تا همه کمالات را دارا و از همه نواقص و عیوب پاک و مبرا شود؛ چنان که امام على عليه السلام دراین باره می فرماید: العاقِلُ مَن تَوَرَّعَ عَنِ الذُّنوبِ ، و تَنَزَّهَ مِنَ العُيوبِ؛ خردمند كسى است كه از گناهان دورى كند و از عيبها پاك باشد. (غرر الحكم : 1737.) خردمند تمام تلاش و همت بلند خویش را مصروف این معنا می کند تا نه تنها مطیع خدا در انجام واجبات باشد، بلکه مطیع خداوند در ترک محرمات باشد و اگر عیب و نقصی در خود یافته آن را اصلاح کند. امام على عليه السلام می فرماید: هِمَّةُ العاقِلِ تَركُ الذُّنوبِ ، و إصلاحُ العُيوبِ ؛ همّت خردمند ترك گناهان و برطرف كردن عيبهاست. (كنز الفوائد : ج 1 ، ص200.) از نظر اسلام، عاقل نه تنها بر اساس احکام شریعت عمل می کند، بلکه بر اساس احکام فطرت و عقل عمل کرده و از هر گونه امری که عقل و فطرت ناپسند می داند پرهیز می کند و تقوایی عقلانی را در پیش می گیرد. چنان که آن حضرت(ع) در این باره نیز می فرماید: لَو لَم يَنْهَ اللّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن يَجتَنِبَها العاقِلُ؛ اگر خداوند سبحان، از حرامهاى خود نهى هم نمى كرد، باز لازم بود كه خردمند از آنها دورى كند. (غرر الحكم : 7595.) به هر حال، هر که عاقل تر مطیع تر و هر که بی خردتر عصیانگرتر است؛ چنان که امام علی عليه السلام می فرماید: أعقَلُكُم أطوَعُكُم ؛ خردمندترين شما فرمانبردارترين شما [از خدا] است. (غرر الحكم : 2830.) پرهیز از لذّتها از سوی خردمند چنان که گفته شد، اجتناب از گناه و محرمات از مهم ترین آثار عقلانیت است؛ زیرا انسان عاقل و خردمند، انسانی با دین و حیا است. اقتضای عقل حقیقی، پرهیز از گناه و حرام است. از همین روست که خرد را باید در اجتناب از هواهای نفسانی جست و کسی که می خواهد خردمند و خردورز باشد باید از لذت های نفسانی چشم بپوشد و آن را مهار و مدیریت نماید. از همین روست که امام على عليه السلام در تفسیر خردمند می فرماید: العاقِلُ مَن غَلَبَ هَواهُ ، و لَم يَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ ؛ خردمند كسى است كه بر هوس خويش چيره آيد و آخرتش را به دنيايش نفروشد. (غرر الحكم : 1983.) این که ایشان عقل را با آخرت گرایی یکی می داند، از آن روست که انسان به چیزهای زودگذر دل نمی بندد و برای آن هزینه نمی کند؛ از همین رو، به جای دنیا به آخرت گرایش دارد. آن حضرت(ع) در جایی دیگر درباره تقواگرایی و ورع ورزی انسان های خردمند می فرماید : العاقِلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ ، و باعَ دُنياهُ بِآخِرَتِهِ ؛ خردمند كسى است كه از شهوت خويش دورى كند و دنيايش را به آخرتش بفروشد. (غرر الحكم : 1727.)پس به جای آن که بنده شهوت باشد بنده خدا می شود و بر خلاف خواسته های نفسانی عمل و رفتار می کند؛ در حالی که بی خرد و سفیه کسی است که به جای بندگی خدا، بنده شهوت خویش می شود. آن حضرت می فرماید: العاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِهِ ، الجاهِلُ عَبدُ شَهوَتِهِ ؛ خردمند، دشمن لذّت خويش است و نادان، بنده شهوت خويش.(غرر الحكم : 448 ـ 449.) از نظر امیرمومنان امام على عليه السلام عاقل با عصیان نسبت به هواهای نفسانی به اطاعت پروردگارش می پردازد و با ورع و پارسایی راه را برای آخرت خویش می گشاید؛ چنان که در جایی دیگر می فرماید: العاقِلُ مَن عَصى هَواهُ في طاعَةِ رَبِّهِ؛ خردمند كسى است كه در راه فرمانبرى از پروردگار خود، هوس خويش را نافرمانى كند. (غرر الحكم : 1747.) موج انگیزه های نفسانی که در درون انسان می گذرد بسیار زیاد و پیاپی است. مدیریت و مهار آن بسیار سخت و دشوار است و کم تر کسی می تواند در برابر امواج سهمگین و سهمناک آن مقاومت کرده و صبوری ورزد؛ زیرا انگیزه های نفسانی بسیار زیاد و پیاپی بر انسان فشار می آورد و تنها خردمند است که می تواند آن را مهار و مدیریت نماید و بر آن چیره گردد؛ چنان که امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن غَلَبَ نَوازِعَ أهوِيَتِهِ ؛ خردمند كسى است كه بر انگيزه هاى هواهاى نفْس خويش چيره آيد. (غرر الحكم : 2181.) از نظر آن حضرت(ع) چنین اشخاصی به حقیقت همان پهلوان و قدرتمندی است که باید نشان برتری را بر سینه او آویخت و او را به سبب سرکوب شهوات و مهارش مدال شجاعت داد : العاقِلُ مَن أماتَ شَهوَتَهُ ، القَوِيُّ مَن قَمَعَ لَذَّتَهُ ؛ امام على عليه السلام : خردمند كسى است كه شهوت خويش را بميراند؛ نيرومند كسى است كه لذّت خويش را درهم كوبد. (غرر الحكم : 1194 ـ 1195.) انگیزه های نفسانی و هیجانات روانی در درون انسان غوغا می کند و فشار بسیار سخت و سنگینی وارد می سازد. دو قوه جاذبه و دافعه با همه فواید اگر توسط عقل مدیریت و مهار نشود، موجبات هلاکت آدمی را فراهم می سازد. عاقل و خردمند کسی است که بتواند مالک دو قوه شود. امام على عليه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن يَملِكُ نَفسَهُ إذا غَضِبَ ، و إذا رَغِبَ ، و إذا رَهَبَ؛ خردمند كسى است كه هر گاه خشم يا خواهش و ترسى در او به وجود آمد خويشتندار باشد. (غرر الحكم : 2015.) عاقل می داند که اگر چنین نکند موجب هلاکت خود را به دست غضب و شهوت فراهم آورده است و در نهایتی چیزی جز حسرت و ندامت برایش سود و نفعی نخواهد بود. از این رو، باید در خرد کسی شک کرد که مدعی عقلانیت و خردورزی ولی تابع غضب و شهوت است. آن حضرت(ع) می فرماید: عَجَبا لِلعاقِلِ ؛ كَيفَ يَنظُرُ إلى شَهوَةٍ يُعقِبُهُ النَّظَرُ إلَيها حَسرَةً ؟ ! ؛ شگفتا از خردمند، چگونه به شهوتى مى نگرد كه پيامد نگاه كردن به آن، افسوس خوردن است؟ (كنز الفوائد : ج 1، ص200.) خردمند اجازه نمی دهد که شهوت او را از خداوند و آخرت غافل کند، بلکه هماره خود را در محضر خدا می بیند و با کاهش شهوت، از دل خویش غفلت زدایی می کند. امام على عليه السلام در این باره نیز می فرماید: شِيمَةُ العُقَلاءِ قِلَّةُ الشَّهوَةِ ، و قِلَّةُ الغَفلَةِ؛ خصلت خردمندان، قلّت شهوت و قلّت غفلت است. (غرر الحكم : 5776.) خردمند از برخی از گناهان که عقل به ویژه بر آن حساسیت دارد، اجتناب می کند. از آن جایی که ریشه بسیاری از گناهان و خطاهای بشر در دروغ است، از آن نفرت داشته و پرهیز می کند، چنان که از هواهای نفسانی پرهیز دارد. هواهای نفسانی و خواهش دل از وی می خواهد برای رسیدن به مقصد و مقصود دروغ بگوید، ولی عاقل هرگز تن به ذلت خواسته های نفسانی نمی دهد و به جنگ آن می رود و برخلاف خواهش دل، راست می گوید و از دروغ اجتناب می کند. امام كاظم عليه السلام می فرماید: إنَّ العاقِلَ لا يَكذِبُ و إن كانَ فيهِ هَواهُ؛خردمند دروغ نمى گويد، گر چه دلخواه او در گفتن آن دروغ باشد. (الكافي : 1،19،12.) بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهای خردورزی چنان که گفته شد، خرد مهم ترین نعمت الهی است؛ زیرا دین و حیا و اخلاق با عقلانیت به دست می آید و انسان متدین و اخلاقی کسی جز انسان خردمند نیست؛ چرا که خرد به آدمی کمک می کند تا نسبت حق و باطل و نیز نيك و بد شناخت پیدا کند و راه درست از راه نادرست بازشناسد؛ چنان که امام على عليه السلام فرموده است: لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ ، و لكِنَّ العاقِلَ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّينِ؛ خردمند كسى نيست كه نيك را از بد باز شناسد، بلكه خردمند كسى است كه از ميان دو بدى، آن را كه كمتر بد است بشناسد. (مطالب السؤول : 49.) خردمند با شناختی که نسبت حق پیدا می کند بدان گرایش و نسبت به باطل گریزش می یابد. واجبات را انجام داده و از محرمات اجتناب می کند. این چنین رفتاری موجب می شود که هر کارش موجبات رشد او شود و خردش نیز به کمال نزدیک تر شود. ریاضت نفس، موجب ورزش و ورزیدگی می شود. پس خردمند در هر کاری تلاش دارد که این ورزش را داشته باشد و به این هدف نزدیک تر شود. امام على عليه السلام می فرماید: لِلعاقِلِ في كُلِّ عَمَلٍ ارتِياضٌ ؛ : براى خردمند در هر كارى پرورش نفْس است. (غرر الحكم : 7339.) بنابراین، هر کارش در میزان الهی از مصادیق احسان خواهد بود؛ در حالی که بی خرد هر کارش جز خسران و از دست دادن سرمایه چیزی نیست. امام على عليه السلام می فرماید: لِلعاقِلِ في كُلِّ عَمَلٍ إحسانٌ ، لِلجاهِلِ في كُلِّ حالَةٍ خُسرانٌ ؛ براى خردمند در هر كارى نيكى و احسانى است؛ براى نادان در هر حالتى ضرر و زيانى. (غرر الحكم : 7328 ـ 7329.) سخن و کلام پاک و طیب و گفتارش برخاسته از نجابت است: لِلعاقِلِ في كُلِّ كَلِمَةٍ نُبلٌ ؛ در هر سخنى كه خردمند مى گويد، آثار هوشمندى و نجابت آشكار است. (غرر الحكم : 7334.) از نظر امام على عليه السلام اموری بر خردمند واجب است که باید انجام دهد؛ چنان که اموری مستحب و شایسته است که به جا آورد. از جمله این امور محاسبه نفس است که به عنوان یک اصل باید هماره مد نظر قرار دهد. آن حضرت(ع) می فرماید: عَلَى العاقِلِ أن يُحصِيَ عَلى نَفسِهِ مَساوِيَها في الدِّين و الرَّأيِ و الأخلاقِ و الأدَبِ ، فيَجمَعَ ذلكَ في صَدرِهِ أو في كِتابٍ و يَعمَلُ في إزالَتِها ؛ بر خردمند است كه بديها و معايب نفْس خود در زمينه دين و انديشه و اخلاق و ادب را محاسبه كند و آنها را در سينه خود يا در دفترى ثبت نمايد و در از بين بردن آنها بكوشد. (مطالب السؤول : 49.) هم چنین معادگرایی و آخرت گرایی از بایدها و واجباتی است که خردمند باید هماره آن را به عنوان یک تکلیف بشناسد و بدان پای بند باشد. امام على عليه السلام می فرماید: حَقٌّ عَلَى العاقِلِ العَمَلُ لِلمَعادِ ، وَ الاستِكثارُ مِنَ الزّادِ؛ خردمند وظيفه دارد كه براى معاد كار كند و توشه فراوان برگيرد. (غرر الحكم : 4924.) مشاوره پذیری و ترک استبداد رای از جمله دیگر وظایف و واجبات خردمند است. امام على عليه السلام می فرماید: حَقٌّ عَلَى العاقِلِ أن يَستَديمَ الاستِرشادَ ، و يَترُكَ الاستِبدادَ؛ سزاوار است خردمند پيوسته رايزنى كند و خود رأيى را فرو گذارد. (غرر الحكم : 4923.) از نظر آن حضرت(ع) از دیگر واجباتی که خردمند باید مراعات کند، حفظ زبان و شناخت مردمان است. آن حضرت (ع) می فرماید : إنَّهُ لا بُدَّ لِلعاقِلِ مِن أن يَنظُرَ في شَأنِهِ ، فَلْيَحفَظْ لِسانَهُ ، وَ لْيَعرِفْ أهلَ زَمانِهِ؛ خردمند بايد در كار خود بينديشد، پس، زبانش را نگه دارد و مردم روزگار خويش را بشناسد. (الأمالي للطوسي : 146،240.) امام صادق عليه السلام نیز درباره زمان شناسی عاقل و خردمند می فرماید: عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ عارِفا بِزَمانِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، حافِظا لِلِسانِهِ ؛ بر خردمند است كه زمان خود را بشناسد، به كار خويش بپردازد و زبانش را نگه دارد. (الكافي : 2،116،20.) اما آنچه خردمند را سزد که بدان توجه داشته باشد و به عنوان شایسته و مستحب بدان پای بند باشد اموری است که از جمله آن ها نوع تعامل با بی خردان است. در آیات قرآنی از جمله آیات 65 و 72 سوره فرقان درباره رفتار عبادالرحمن که از خردمندترین مردمان است سخن به میان آمده است. در آن آیات بیان شده که آنان با بی خردان چگونه رفتار و تعامل می کنند. نگاه عطوفت آمیز خردمندان نسبت به بی خردان و دیگر مردمان نشان می دهد که آنان هماره دلسوز دیگران هستند و نه تنها به همدردی اکتفا نمی کنند بلکه همدلی کرده و برای درمان این مردمان تلاش می کنند. امام على عليه السلام درباره شیوه رفتاری خردمندان با بی خردان به این نکته توجه می دهد که آنان بیماران واقعی هستند که باید درمان شوند. هر کسی باید به عنوان یک روان شناس بکوشد تا به بیماری روانی این بیماران خاتمه دهد و آنان را به منزل سلامت برساند. امام (ع) می فرماید: يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ المَريضَ؛ خردمند را سزد كه با نادان چنان سخن گويد كه پزشك با بيمار. (غرر الحكم : 10944.) ترک درشت خویی در گفتار و رفتار نسبت به دیگران از مهم ترین شایسته ها است که خردمند باید آن را مد نظر قرار دهد تا این گونه بتواند بیماران خویش را درمان کرده و سلامتی را به آنان باز گرداند. امام على عليه السلام می فرماید: يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا عَلَّم أن لا يَعنُفَ ، و إذا عُلِّمَ أن لا يَأنَفَ ؛ خردمند را سزد كه هر گاه آموزش دهد، درشتى نكند و هر گاه به او آموزش داده شود، از آموختن ننگ نداشته باشد. (غرر الحكم : 10954.) از دیگر اموری که شایسته است خردمند بدان توجه یابد، صداقت گفتاری و شکر در همه ابعاد آن است. امام صادق عليه السلام می فرماید: يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَكونَ صَدوقا لِيُؤمَنَ عَلى حَديثِهِ ، و شَكورا لِيَستَوجِبَ الزِّيادَةَ ؛ خردمند را سزد كه راستگو باشد تا به گفته اش اطمينان شود و سپاسگزار باشد تا مستوجب فزونى نعمت گردد. (تحف العقول : 364.) خردمند اهل حیا و اخلاق است و این حیاورزی نسبت به خداوند بیش تر از هرکسی دیگر است. از این روست که در تنهایی نیز گناه و خطا نمی کند و هماره خود را در محضر خدا می بیند. شاکر نعمت الهی بوده و از آن به درستی استفاده می کند. امام كاظم عليه السلام می فرماید : يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا عَمِلَ عَمَلاً أن يَستَحيِيَ مِنَ اللّهِ ـ إذ تَفَرَّدَ لَهُ بِالنِّعَمِ ـ أن يُشارِكَ في عَمَلِهِ أحَدا غَيرَهُ ؛ خردمند را سزد كه چون كارى كند، از خداوند كه تنها نعمت رسان اوست، شرم كند كه در كار خود كس ديگرى غير از او را شريك گرداند. (بحار الأنوار : 1،155،30.) هم چنین خردمند باید از برخی از امور که شایسته او نیست اجتناب ورزد و بدان نزدیک نشود. از آنچه خردمند را نسزد می توان به این سخن رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله اشاره کرد که فرموده است: لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَكونَ ظاعِنا إلاّ في ثَلاثٍ : مَرَمَّةٍ لِمَعاشٍ ، أو تَزَوُّدٍ لِمَعادٍ ، أو لَذَّةٍ في غَيرِ مُحَرَّمٍ ؛ خردمند را نسزد كه كوچنده باشد، مگر براى سه كار: تأمين زندگى، يا توشه برگرفتن براى معاد، يا كام جويى از راه حلال. (كتاب من لا يحضره الفقيه : 4،356،5762.) امام صادق عليه السلام نیز می فرماید: ثَلاثَةُ أشياءَ لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَنساهُنَّ عَلى كُلِّ حالٍ : فَناءُ الدّنيا ، و تَصَرُّفُ الأحوالِ ، و الآفاتُ الَّتي لا أمانَ لَها ؛ سه چيز است كه خردمند را نسزد در هيچ حالتى آنها را از ياد برد: فناى دنيا، ديگرگونى احوال و اوضاع، و آفاتى كه از آنها ايمنى نيست. (تحف العقول : 324.) خردمندترين مردم از نظر اسلام، خردمندی نشانه ها، آثار، کارکردهایی دارد که با شناخت آن می توان شخص را به عنوان خردمند شناخت. بنابراین هر کسی را نمی توان خردمند دانست. هم چنین در میان خردمندان، خردمندترین نیز ویژگی ها و صفاتی دارد که شناخت آن می تواند توانایی ما را نسبت به خردمندترین مردمان و بهره گیری از آنان و نیز رسیدن به این مقام و منزلت یاری رساند. از نظر اسلام، خردمندترین مردمان کسانی هستند که دارای این گونه صفات و رفتار باشند: 1. اطاعت عارفانه از خدا: یکی از نشانه های خردمندترین ها، اطاعت عارفانه خداوند است. پس کسی که بندگی خدا نداشته باشد و اطاعت او نکند، اصولا خردمند نیست، چه رسد که به عنوان خردمندترین مطرح باشد، حتی اگر مردم او را بسیار خردمند بشناسند. رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله می فرماید: ألا و إنَّ أعقَلَ النّاسِ عَبدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فأطاعَهُ؛ هان! خردمندترين مردم بنده اى است كه پروردگارش را شناخت و فرمانش بُرد.( أعلام الدين : 337،15.) امام على عليه السلام نیز می فرماید : أعقَلُكُم أطوَعُكُم ؛ خردمندترين شما، فرمانبردارترين شماست [از خدا]. (غرر الحكم : 2830. ) 2. عصیان عارفانه دشمن: پیامبر(ص) در همین حدیث به این نشانه اشاره کرده و می فرماید: و عَرَفَ عَدُوَّهُ فعَصاهُ ؛ و دشمنش را شناخت و نافرمانيش كرد.(همان) 3. اصلاح عارفانه آخرت: از دیگر نشانه هایی که پیامبر(ص) در همین حدیث بیان می کند، شناخت آخرت و اصلاح زندگی اخروی با اطاعت از خدا و دوری از دشمن انسان یعنی شیطان است. پیامبر(ص) می فرماید: و عَرَفَ دارَ إقامَتِهِ فأصلَحَها ؛ و سراى اقامت خود (آخرت) را شناخت و آن را آباد كرد.(همان) 4. شناخت مرگ و ره توشه برگیری: از دیگر نشانه های خردمندترین مردمان آن است که آمادگی برای مرگی دارد که به سرعت می آید و جان آدمی را می گیرد و فرصتی به او نمی دهد. از این رو، تمام وقت خویش را مصروف برگرفتن ره توشه آخرت می شود و دمی وقت خویش را به بطالت نمی گذارند. پیامبر(ص) در همین حدیث می فرماید: و عَرَفَ سُرعَةَ رَحيلِهِ فتَزَوَّدَ لَها ؛ و دانست كه بزودى بايد كوچ كند و لذا ره توشه برداشت. (همان) 5. بخشنده ترسان: از دیگر صفات خردمندترین مردمان، احسان نسبت به دیگران و ترس از خدا و وضعیت اخروی خود است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید : أعقَلُ النّاسِ مُحسِنٌ خائفٌ ، و أجهَلُهُم مُسيءٌ آمِنٌ؛ خردمندترينِ مردم، نيكوكارِ ترسان [از عذاب خدا] است و احمق ترین و نادانترين ایشان، بدكارِ آسوده خاطر [از عذاب الهى] است.(بحار الأنوار : 77،165،2.) آن حضرت هم چنین می فرماید: أكمَلُ النّاسِ عَقلاً أخوَفُهُم للّهِ و أطوَعُهُم لَهُ؛ كاملترين مردم از لحاظ خرد، بيمناك ترين و فرمانبردارترين آنان از خداست. (تحف العقول : 50.) در حقیقت این کامل عقل است که خردمندترین مردم را دارای این دو صفت نموده است. 6. مداراکننده ترین با مردمان: خردمندترین مردمان نسبت به مردم اهل مدارا بوده و تلاش می کند تا به بهترین وجه با دیگران تعامل داشته باشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره این صفت خردمندترین مردم می فرماید: أعقَلُ النّاسِ أشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ؛ خردمندترين مردم، مدارا كننده ترين آنها با مردم است. (الأمالي للصدوق : 73،41.) 7. اجتناب از پستی ها: خردمندترین مردمان از هر گونه پستی ها اجتناب می کند و هرگز گرایش به امور پست ندارد. امام على عليه السلام می فرماید: أعقَلُ النّاسِ أبعَدُهُم عَن كُلِّ دَنِيَّةٍ ؛ خردمندترين مردم، دورترين آنها از هر گونه پستى است. (غرر الحكم : 3073.) 8. با حیاترین: خردمندترین مردمان از نظر اخلاقی نیز با حیاترین مردمان است؛ زیرا چنان که در روایت است عقل و دین و حیا سه گانه ای هستند که هرگز از هم جدایی ندارند و در این میان هر جا عقل باشد دین داری و اخلاق خوب داشتن نیز با آن همراه است. از این رو، خردمندترین مردمان باید متدین ترین و متخلق ترین مردمان باشد. ازاین روست که امیرمومنان امام على عليه السلام درباره صفات خردمندترین مردم می فرماید : أعقَلُ النّاسِ أحياهُم ؛ خردمندترين مردم، با حياترين آنهاست. (غرر الحكم : 2900.) 9. مقرب ترین به خدا: هم چنین خردمندترین مردم به سبب مطیع ترین مردم نسبت به خدا، از مقرب ترین مردم به خدا نیز خواهد بود. امام علی عليه السلام می فرماید: أعقَلُ النّاسِ أقرَبُهُم مِنَ اللّهِ ؛ خردمندترين مردم، نزديكترينشان به خداست. (غرر الحكم : 3228.) 10. خاموشی در برابر بی خردان: در آیات 65 و 72 سوره فرقان رفتار عبادالرحمن که از بندگان با خرد خداوند هستند، سخن به میان آمده است. از جمله واکنش های مهم خردمندان در برابر بی خردان خاموشی و سکوت است. بنابراین، خردمندترین مردم در برابر کنش های زشت و نابهنجار بی خردان، خاموشی پیشه می گیرند و زمینه را برای تعرض آنان فراهم نمی کنند. امیرمومنان امام عليه السلام می فرماید: أعقَلُ النّاسِ مَن لا يَتَجاوَزُ الصَّمتَ في عُقوبَةِ الجُهّالِ ؛ خردمندترين مردم كسى است كه در كيفر دادن نادان ها از خاموشى فراتر نرود. (غرر الحكم : 3313.) امام صادق عليه السلام در یک سخن کوتاه دستوری را می دهد که بسیار کارساز و مفید است. ایشان می فرماید: السُّكوتُ راحَةٌ لِلعَقلِ ؛ خاموشى، آسايش خرد است. (الأمالي للصدوق : 526،710 .) 11. کم شوخ و امیر بر هوس: خردمندترین مردمان هم شوخی کم می کنند و بیش ترین سخنان ایشان جدی است و هم در برابر هواهای نفسانی مقاومت کرده و اجازه نمی دهند تا هواهای نفسانی امیر بر عقل و خردشان شود، بلکه این عقل و خرد است که بر هواهای نفسانی ایشان امیری و سروری می کند. امام علی عليه السلام درباره این دو صفت خردمندترین مردم می فرماید: أعقَلُ النّاسِ مَن غَلَبَ جِدُّه هَزلَهُ ، وَ استَظهَرَ عَلى هَواهُ بِعَقلِهِ؛ خردمندترين مردم كسى است كه جدّي اش بر شوخي اش چيره باشد و در برابر هوس خود، از خردش كمك بگيرد. (غرر الحكم : 3355.) 12. رام حق و عامل نیکی: خردمندترین مردم، در برابر حق خوار و ذلیل و رام است و تلاش می کند تا هماره حق را بشناسد و بدان گرایش داشته و بر اساس آن عمل کند و هم چنین تمام تلاش خود را مبذول این معنا می کند تا حق اقامه شود و با نیک کاری تقویت گردد. امام علی عليه السلام می فرماید: أعقَلُ النّاسِ مَن ذَلَّ لِلحَقِّ فأعطاهُ مِن نَفسِهِ ، و عَزَّ بِالحَقِّ فَلَم يُهِنْ إقامَتَهُ و حُسنَ العَمَلِ بِهِ؛ خردمندترين مردم، كسى است كه در برابر حق رام باشد و از جانب خود حق [را به حقدار] بدهد و حقّ را تقويت كند و برپا داشتن و نيك عمل كردن به آن را كوچك نشمارد . (غرر الحكم : 3356.) 13. عاقبت نگر: خردمندترین مردم، در همه امور عاقبت نگر است. امام علی عليه السلام می فرماید: أعقَلُ النّاسِ أنظَرُهُم في العَواقِبِ ؛ خردمندترين مردم، عاقبت انديش ترين آنهاست. (غرر الحكم : 3367. ) 14. بینای به عیب خود و کور به عیب دیگران: از دیگر صفات خردمندترین مردمان این است که امیرمومنان امام علی عليه السلام فرموده است : أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبهِ بَصيرا ، و عَن عَيبِ غَيرِه ضَريرا ؛ خردمندترين مردم كسى است كه بيناى عيب خود و كور عيب ديگران باشد. (غرر الحكم : 3233 ) 15. مدیریت معاش و اصلاح معاد: از دیگر صفاتی که برای خردمندترین مردمان در اسلام بیان شده، مدیریت معاش و اصلاح معاد و آخرت است. امام على عليه السلام می فرماید: أفضَلُ النّاسِ عَقلاً أحسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ ، و أشَدُّهُمُ اهتِماما بِإصلاحِ مَعادِهِ ؛ با خردترين مردم كسى است كه كار معاش خود را بهتر اداره كند و به درست كردن كار معادش بيشتر اهتمام ورزد. (غرر الحكم : 3340.) 16. تواضع و فروتنی: انسان خردمند از تکبر و استکبار پرهیز دارد و به تواضع و فروتنی گرایش. در این میان خردمندترین مردمان اهل تواضع در برابر دیگران بوده و هرگز تکبر و استکبار نمی ورزند. در روایت است: قال لقمانُ عليه السلام ـ لاِبنِه و هُوَ يَعِظُهُ ـ : تَواضَعْ لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ ؛ لقمان عليه السلام ـ در مقام اندرز به فرزندش ـ فرمود : در برابر حق فروتن باش تا خردمندترين مردم باشى. (الكافي : 1،16،12.) 17. مودت با مردم و انجام خیر: سرآمد خردها از آن کسی است که این گونه باشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید : رَأسُ العَقلِ بَعدَ الدِّينِ التَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ ، وَ اصطِناعُ الخَيرِ إلى كُلِّ بَرٍّ و فاجِرٍ ؛ بعد از ديندارى، دوستى كردن با مردم و خوبى كردن به هر نيكوكار و بد كردارى رأس خردمندى است. (بحار الأنوار : 74،401،44.) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم چنین می فرماید: رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإيمانِ بِاللّهِ التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ؛ بعد از ايمان، به خدا دوستى با مردم رأس خردمندى است. (بحار الأنوار: 1،131،18.) 18. درنگ و تامل: ترک شتاب و عجله در امور و تانی و درنگ از نشانه های خردمندی است. امام على عليه السلام می فرماید: التَّثَبـتُ رَأسُ العَقلِ ، و الحِدَّةُ رَأسُ الحُمقِ؛ درنگ و تأمل رأس خرد است و تندى و شتاب رأس نادانى. (كنز الفوائد : 1،199.) پس بنیاد عقلانیت در درنگ و تانی در امور است. 19. رفتار زیبا: امام حسن عليه السلام می فرماید: رَأسُ العَقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميلِ ؛ خوشرفتارى با مردم، رأس خرد است. (بحار الأنوار : 78،111،6.) 20. خشنودی خدا: برترين خرد آن است که رضایت خدا و بهشت بجوید. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: يا علي أحسَنُ العَقلِ ما اكتُسِبَ بِهِ الجنَّةُ و طُلِبَ بِهِ رضا الرَّحمنِ ؛ برترين خرد آن است كه به وسيله او بهشت بدست آيد و بدان رضاى پروردگار طلب گردد. (مكارم الأخلاق : 2،332،2656.) 21. عبرت گیری: امام على عليه السلام می فرماید: أفضَلُ العَقلِ الاعتِبارُ؛ برترين خرد، عبرت آموختن است. (غرر الحكم : 3273.) 22. شناخت حق به حق: از دیگر نشانه های برتری خرد در شخص است. امام على عليه السلام می فرماید: أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الحَقِّ بِنَفسِهِ ؛ برترين خرد، شناخت حق به خود آن است . [نه از طريق شخصيتها]. (مطالب السؤول : 50.) 23. بندگی و علم جویی و حکمت خواهی و نیک کاری: امام صادق عليه السلام می فرماید: أفضَلُ طَبائع العَقلِ العِبادَةُ ، و أوثَقُ الحَديثِ لَهُ العِلمُ ، و أجزَلُ حُظوظِهِ الحِكمَةُ ، و أفضَلُ ذَخائرِهِ الحَسَناتُ؛ برترين خصلت خرد، عبادت است و استوارترين سخنِ آن، علم و سودمندترين نصيبِ آن، حكمت و بهترين اندوخته هاى آن، كارهاى نيك. (الاختصاص : 244.) كم خردترين مردم با توجه به آن چه گفته شد، به طور طبیعی کم خردترین مردم نیز شناخته شد؛ اما برای تبیین بهتر کم خردترین و شناخت آنان برخی از نشانه ها و آثار و صفات ایشان در این جا مطرح می شود. از جمله این صفات عبارتند از: 1. بیمانکی و فرمانبری از سلطان: همان طوری که خردمندترین مطیع ترین نسبت به خدا و خائف و ترسان از اوست، بی خردان و احمقان بیمناک و فرمانبردار از سلطان و حاکم و دولت است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: أنقَصُ النّاسِ عَقلاً أخوَفُهُم لِلسُّلطانِ و أطوَعُهُم لَهُ ؛ كم خردترين مردم بيمناك ترين و فرمانبردارترين آنها از سلطان است. (تحف العقول : 50.) 2. ستم به زیردست و عدم گذشت از معتذر : امام صادق عليه السلام درباره این صفت زشت بی خردان در رفتار و معاشرت اجتماعی می فرماید: أنقَصُ النّاسِ عَقلاً مَن ظَلَمَ دونَهُ ، و لَم يَصفَحْ عَمَّنِ اعتَذَرَ إلَيهِ؛ : كم خردترين مردم، كسى است كه به فرو دست خود ستم كند و از كسى كه از او پوزش خواهد گذشت نكند. (الدرّة الباهرة : 31.) نشانه های بی خردان برای بی خردی و بی خردان نشانه هایی بیان شده که توجه به آنان می تواند بسیار مفید باشد تا خود بدان گرفتار نشویم و یا بی خردان را بدان بشناسیم. كسى كه خردمند به شمار نمى آيد دارای صفاتی است که از جمله آن ها می توان به رفتارهایی توجه داشت که از بی خردان بروز می کند. امام على عليه السلام خطاب به کوفیان می فرماید: اُفٍّ لَكُم ! لَقَد سَئمتُ عِتابَكُم ! أ رَضِيتُم بِالحَياةِ الدّنيا مِنَ الآخِرَةِ عِوَضا ؟! و بِالذُّلِّ مِنَ العِزِّ خَلَفا ؟! إذا دَعوتُكُم إلى جِهادِ عَدُوِّكُم دارَت أعيُنُكُم ، كَأنَّكُم مِنَ المَوتِ في غَمرَةٍ ، و مِنَ الذُّهولِ في سَكرَةٍ ، يُرتَجُ عَلَيكُم حِواري فتَعمَهونَ ، و كأنَّ قُلوبَكُم مَألوسَةٌ فأنتُم لا تَعقِلونَ ! ؛ اُف بر شما! خسته شدم بس كه سرزنشتان كردم! آيا به جاى آخرت، به زندگى دنيا دل خوش كرده ايد؟ و به جاى عزّت، به خوارى تن داده ايد؟ هر گاه شما را به پيكار با دشمنتان فرا مى خوانم چشمانتان چنان [در كاسه] مى گردد كه گويى در چنگال مرگ گرفتار آمده ايد و در مستىِ گيجى و غفلت به سر مى بريد. باب گفتگوى من با شما بسته شده و شما سرگردانيد، گويى دلهايتان آميخته به جنون شده و از اين رو تعقّل نمى ورزيد. (نهج البلاغة : الخطبة 34) هم چنین امام على عليه السلام ـ در سخنانى به كوفيان ـ فرمود : أيُّها القَومُ الشّاهِدَةُ أبدانُهُم ، الغائبَةُ عَنهُم عُقولُهُم ، المُختَلِفَةُ أهواؤهُم ، المُبتَلى بِهِم اُمَراؤهُم ، صاحِبُكُم يُطيعُ اللّهَ و أنتُم تَعصونَهُ ، و صاحِبُ أهلِ الشّامِ يَعصي اللّهَ و هُم يُطيعونَهُ ! ؛ اى مردمى كه پيكرهايشان پيداست و خردهايشان از وجود آنها رخت بربسته است؛ خواهشها و اهدافشان گونه گونه است، اُمر ايشان به آنها گرفتار شده اند. زمامدار شما خدا را فرمان مى برد و شما او را نافرمانى مى كنيد، ولى زمامدار شاميان خدا را نافرمانى مى كند و آنها از او فرمان مى برند! (نهج البلاغة : الخطبة 97 .) در جایی دیگر می فرماید: أيَّتُها النُّفوسُ المُختَلِفَةُ ، و القُلوبُ المُتَشَتِّتَةُ ، الشّاهِدَةُ أبدانُهُم ، و الغائبَةُ عَنهُم عُقولُهُم ، أظأرُكُم عَلَى الحَقِّ و أنتُم تَنفِرونَ عَنهُ نُفورَ المِعزى مِن وَعوَعَةِ الأسَدِ ! ؛ اى جانهاى گونه گون و دلهاى پراكنده! همانان كه پيكرهايشان حاضر و پيداست و خردهايشان از آنان غايب است! شما را با مهر و محبّت به سوى حق مى برم، اما شما از آن مى رميد همچون رميدن بز از نعره شير!( نهج البلاغة : الخطبة 131.) آن حضرت هنگامی که به توصيف دنيا خواهان پرداخت نشانه های بی خردی را بیان می کند و می فرماید: نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ (مُغَفَّلَةٌ)، و اُخرى مُهمَلَةٌ ، قَد أضَلَّت عُقولَها ، و رَكِبَت مَجهولَها ؛ چونان حيواناتى هستند برخى بسته و برخى رها، كه خردهايشان را از دست داده اند و بيراهه مى روند.( نهج البلاغة: الكتاب31.) از نظر آن حضرت(ع) بی خردان از سخن حق رنجیده خاطر می شوند: أيُّها النّاسُ اعلَموا أنَّهُ لَيسَ بِعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فيهِ ؛ اى مردم! بدانيد كسى كه از شنيدن سخن ناحق درباره خود رنجيده و دلگير شود، خردمند نيست.( الكافي : 1، 50، 14.) آن چه بیان شد تنها بخشی از نشانه های بی خردی است. با نگاهی به مواردی پیشین می توان دریافت که بی خردان یا کم خردان چه نشانه ها و رفتارهای دارند. با شناخت این نشانه باید از آن اجتناب کرد و خود را در زمره ایشان قرار نداد. ملاكهاى سنجش خرد آدميان شناخت خردمند از بی خرد در زندگی اجتماعی بسیار مهم است؛ زیرا اگر خردمند را از بی خرد باز نشناسیم نمی توانیم به درستی رفتار کنیم و از تجربیات دیگران سود بریم و خود را از آسیب بی خردان در امان نگه داریم. برای سنجش بی خردی از خردمندی ملاک ها و معیارهایی بیان شده که برخی از آن ها در مطالب پیشین روشن شده است. برای تکمیل این بحث در این جا به برخی دیگر از ملاک ها و معیارها اشاره می شود. رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله درباره سنجش خرد و میزان آن در افراد آدمی می فرماید: المالُ يَكشِفُ عَن مِقدارِ عَقلِ صاحِبِهِ ، و الحاجَةُ تَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبِها ، و المُصيبَةُ تَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبِها إذا نَزَلَت بِهِ ، و الغَضَبُ يَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبهِ ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ثروت، از اندازه خرد صاحبش پرده بر مى دارد و نياز، نشانگر خرد صاحب نياز است و مصيبت، هر گاه بر كسى فرود آيد، ميزان خرد او را نشان مى دهد و خشم به ميزان خردِ خشم كننده رهنمون مى شود. (معدن الجواهر : 60.) از نظر امام علی(ع) چگونگی افعال و رفتار آدمی بیان گر میزان خرد شخص است. در حقیقت کیفیت عمل شاخصی برای شناخت کمیت خرد است. آن حضرت (ع) می فرماید : كَيفِيَّـةُ الفِعلِ تَدُلُّ عَلى كَمِّيـةِ العَقلِ ؛ كيفيّت كار، نشانگر كميّت خرد است. (غرر الحكم : 7226.) از نظر آن حضرت(ع) عفت در حوزه اخلاق و قناعت در حوزه اقتصادی خود گواه و شاخصی دیگر برای سنجش عقلانیت در افراد است. آن حضرت(ع) می فرماید: يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ الرَّجُلِ بِالتَّحَلّي بِالعِفَّةِ و القَناعَةِ ؛ از آراستگى مرد به زيور خويشتندارى و قناعت، مى توان به خرد او پى برد. (غرر الحكم : 10956.) از دیگر شاخص های سنجش می توان به سخن شخص اشاره کرد. امام على عليه السلام می فرماید: يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ كُلِّ امرِئٍ بِما يَجري عَلى لِسانِهِ ؛ از سخنان هر انسانى مى توان به ميزان خرد او پى برد. (غرر الحكم : 10957.) پس تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. با شاخص سخندانی و سخنوری می توان دریافت که کیفیت عقلانیت شخص چگونه است. هم چنین می توان وقار شخص و میزان بردباری و آستانه تحمل وی دریافت که در چه سطحی از عقلانیت است. آن حضرت(ع) درباره این شاخص سنجش می فرماید : يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ الرَّجُلِ بِكَثرَةِ وَقارِهِ ، و حُسنِ احتِمالِهِ ؛ از بسيارى وقار مرد و بردبارىِ نيكوى او، به خردش پى برده مى شود. (غرر الحكم : 10975.) نماینده انتخابی و نیز نامه نگارشی شخص خود از دیگر شاخص هایی است که می توان با آن میزان عقلانیت را محاسبه کرد و به دست آورد. امیرمومنان امام على عليه السلام می فرماید: رَسولُكَ تَرجُمانُ عَقلِكَ ، و كِتابُكَ أبلَغُ ما يَنطِقُ عَنكَ؛ فرستاده تو بازگو كننده خرد توست، و نامه ات رساترين سخنگوى توست. (نهج البلاغة : الحكمة 301 .) آن حضرت(ع) غیر از این دو شاخص در عبارتی دیگر هدیه را نیز به عنوان شاخص مطرح کرده و می فرماید: ثَلاثَةٌ تَدُلُّ عَلى عُقولِ أربابِها : الرَّسولُ ، و الكِتابُ ، و الهَدِيَّةُ ؛ سه چيز است كه نشانگرِ خردِ صاحبان آنهاست: فرستاده، نامه و هديه. (غرر الحكم : 4681.) امام صادق عليه السلام نیز می فرماید: يُستَدَلُّ بِكِتابِ الرَّجُلِ عَلى عَقلِهِ و مَوضِعِ بَصيرَتِهِ ، و بِرَسولِهِ عَلى فَهمِهِ و فِطنَتِهِ ؛ از نامه مرد، پى به خرد و بينش او برده مى شود، و از فرستاده او پى به فهم و هوش او. (المحاسن : 1،311،618.) از نظر آن حضرت(ع) می توان به شش شاخص مهم در ارزیابی عقول توجه کرد که عبارتند از : سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ النَّاسِ : الحِلمُ عِندَ الغَضَبِ ، و الصَّبرُ عِندَ الرَّهَبِ ، و القَصدُ عِندَ الرَّغَبِ ، و تَقوى اللّهِ في كُلِّ حالٍ ، و حُسنُ المُداراةِ ، و قِلَّةُ المُماراةِ ؛ شش چيز است كه با آنها خردهاى مردم سنجيده مى شود: بردبارى در هنگام خشم، شكيبايى به گاه ترس، ميانه روى به هنگام خواهش و ميل، ترس از خدا در همه حال، خوش مدارا كردن و كمتر جدال كردن. (غرر الحكم : 5608.) در جایی دیگر شش گانه ای دیگر را نیز مطرح می کند و می فرماید : سِتَّـةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : المُصاحَبَةُ ، و المُعامَلَةُ ، و الوِلايَةُ ، و العَزلُ ، و الغِنى ، و الفَقرُ ؛ شش چيز است كه خردهاى مردان با آنها آزموده مى شود: همنشينى، داد و ستد، حكومت كردن، بركنارى [از حكومت و قدرت] ، توانگرى و درويشى. (غرر الحكم : 5600.) از دیگر شاخص هایی که آن حضرت (ع) بیان می کند می توان به این سه گانه اشاره کرد: ثَلاثٌ يُمتَحَنُ بِها عُقولُ الرِّجالِ، هُنَّ : المالُ ، و الوِلايَةُ ، و المُصيبَةُ ؛ با سه چيز، خردهاى مردان آزموده مى شود: ثروت و حكومت و مصيبت. (غرر الحكم : 4664.) چنان که گفته شد، سخن اشخاص گواهی روشن برای سنجش و ارزیابی عقول ایشان است. در این میان می توان از طریق بدیهه گویی دریافت که این خرد تا چه اندازه رشد کرده است؛ زیرا در این شرایط شخص نشان می دهد تا چه اندازه می تواند به سرعت پاسخ گو امری یا چیزی باشد. امیرمومنان امام على عليه السلام می فرماید: عِندَ بَديهَةِ المَقالِ تُختَبَرُ عُقولُ الرِّجالِ؛ در هنگام بديهه گويى است كه خرد مردان آزموده مى شود. (غرر الحكم : 6221.) از دیگر شاخص هایی که امام على عليه السلام بیان کرده می توان به این موارد اشاره کرد که آن حضرت(ع) می فرماید: كُنْ حَسَنَ المَقالِ، جَميلَ الأفعالِ، فإنَّ مَقالَ الرَّجُلِ بُرهانُ فَضلِهِ، و فِعالُهُ عُنوانُ عَقلِهِ؛ خوش گفتار باش و نيكو كردار؛ زيرا گفتار مرد دليل فضل اوست و كردارش نشانه خرد او. (غرر الحكم : 7176.) درستکاری از دیگر شاخص هایی است که امام على عليه السلام برای سنجش خردوزی و خردمندی افراد بیان می کند. ایشان می فرماید: كَثرَةُ الصَّوابِ تُنبِئُ عَن وُفورِ العَقلِ ؛ فراوانى كار درست، از فراوانى خرد خبر مى دهد. (غرر الحكم : 7091.) انسان را می توان در هنگام خشم و خشنودی سنجید و دریافت تا چه اندازه بر اساس خرد عمل می کند؛ زیرا بی خرد در این احوال هیجانی عمل کرده و مدیریت رفتاری خود را از دست می دهد. بدمستی و فرحناکی در هنگام شادی و جزع و فزع در هنگام اندوه نمونه ای از بی خردی است. به هر حال، امام علی(ع) می فرماید : رَزانَةُ العَقلِ تُختَبَرُ في الرِّضا و الحُزنِ ؛ استوارى خرد، هنگام خشنودى و اندوه آزموده مى شود. (غرر الحكم : 5439.) نظریه ها و آرای اشخاص در مواضع مختلف خود گواه دیگری از میزان و کیفیت خرد است. امام على عليه السلام می فرماید: رَأيُ الرَّجُلِ ميزانُ عَقلِهِ ؛ نظر مرد، سنجه خرد اوست. (غرر الحكم : 5422.) البته شناخت افراد در یک مجلس سخت و دشوار است و نمی توان به سرعت دریافت که شخص خردمند است یا بی خرد. اما امام صادق عليه السلام راهکاری را بیان می کند تا شخص بتواند در یک مجلس از میزان خرد مخاطب و هم نشین خویش آگاه شود. ایشان می فرماید: إذا أرَدتَ أن تَختَبِرَ عَقلَ الرَّجُلِ في مَجلِسٍ واحِدٍ فحَدِّثْهُ في خِلالِ حَديثِكَ بِما لا يَكونُ، فإن أنكَرَهُ فهُوَ عاقِلٌ، و إن صَدَّقَهُ فهُوَ أحمَقُ ؛ هر گاه خواستى خرد مردى را در يك نشست بيازمايى، در ضمن صحبتهايت، حرفهاى ناشدنى به او بگو. اگر آنها را رد كرد او آدمى خردمند است و اگر پذيرفت و تأييد كرد نابخرد است. (الاختصاص : 245.) نشانه هاى خرد و خردمندی پیش از این درباره نشانه های خرد و خردمندی مطالبی بیان شد. در این جا به برخی دیگر از نشانه های آن اشاره می شود. 1. گرایش به آخرت و آمادگی برای آن: بی گمان از مهم ترین نشانه های خردمندی گرایش به آخرت است که بارها از آن سخن به میان آمده است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: ألا و إنَّ مِن عَلاماتِ العَقلِ التَّجافي عَن دارِ الغُرورِ ، و الإنابَةُ إلى دارِ الخُلودِ ، و التَّزَوُّدُ لِسُكنَى القُبورِ ، و التَّأهُّبُ لِيَومِ النُّشورِ؛ از نشانه هاى خرد است: دورى كردن از سراى فريب و روى آوردن به سراى جاودانى و توشه برگرفتن براى خانه گور و آماده شدن براى روز رستاخيز. (أعلام الدين : 333.) 2. پاسخ ، سخن و نظریه به هنگام: از دیگر نشانه های خردمند آن است که در رفتار اجتماعی به گونه ای عمل می کند که بیانگر خردورزی است. امام على عليه السلام سه خصلت رفتاری را در خردمند شناسایی و معرفی می کند. ایشان می فرماید: إنَّ مِن عَلامَةِ العاقِلِ أن يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : يُجيبُ إذا سُئلَ ، و يَنطِقُ إذا عَجَزَ القَومُ عَنِ الكَلامِ ، و يُشيرُ بِالرَّأيِ الّذي يَكونُ فيهِ صَلاحُ أهلِهِ ، فمَن لَم يَكُن فيهِ مِن هذِهِ الخِصالِ الثَّلاثِ شَيءٌ فهُوَ أحمَقُ ؛ از نشانه هاى خردمند اين است كه در او سه خصلت باشد: هر گاه از او سؤال شود پاسخ گويد؛ هر گاه مردم از سخن گفتن درمانند او سخن گويد؛ نظرى بدهد كه صلاح مردم در آن باشد. پس، هر كه چيزى از اين سه خصلت نداشته باشد احمق است. (الكافي : 1،19،12.) 3. درستکاری: درستکاری از مهم ترین نشانه نيرومندى خرد است که امام علی(ع) در سخنی بدان اشاره کرده و می فرماید: كَثرَةُ الصَّوابِ تُنبِئُ عَن وُفورِ العَقلِ ؛ فراوانى [نظر و كردار ]درست، از بسيارى خرد خبر مى دهد. (غرر الحكم : 7091.) 4. کم گویی: امام على عليه السلام می فرماید: إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الكَلامُ ؛ هر گاه خرد كامل شود، سخن گفتن اندك شود. (نهج البلاغة : الحكمة 71.) بر همین اساس سروده اند: کم گوی و گزیده گوی چون درّ / تا ز اندک تو جهان شود پر. 5. کاهش شهوت و کم بهایی آن: شهوت نیاز طبیعی بدن و بشر است؛ اما باید با قوه عقلانی مدیریت شده و از افراط و زیاده خواهی آن جلوگیری شود. امام على عليه السلام می فرماید: إذا كَمُلَ العَقلُ نَقَصَتِ الشَّهوَةُ ؛ هر گاه خرد كامل شود، شهوت كاهش پذيرد. (غرر الحكم : 4054.) آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: مَن كَمُلَ عَقلُهُ اسـتَهانَ بِالشَّـهَواتِ ؛ هر كه خردش كامل باشد، به شهوات بهايى ندهد. (غرر الحكم : 8226.) 6. مشورت گیری از عقل: خردمند با مشورت عقول دیگران را نیز به خدمت می گیرد؛ بنابراین بهره گیری از خرد خود در هر کاری را مدنظر قرار می دهد و بدون پشتیبانی عقل و خرد دست به هیچ کاری نمی زند. امام على عليه السلام می فرماید: مِن كَمالِ عَقلِكَ استِظهارُكَ عَلى عَقلِكَ ؛ كمك گرفتن تو از خردت، نشانه كمال خرد توست. (غرر الحكم : 9421.) 7. عبرت گیری: خردمند اهل تجربه آموزی و عبرت گیری است. امام على عليه السلام می فرماید : مَن قَوِيَ عَقلُهُ أكثَرَ الاعتِبارَ؛ هر كه خردش نيرومند باشد، زياد عبرت گيرد. (غرر الحكم : 8303) 8. سخاوتمندی نسبت به دنیا: سخاوت آن است که شخص از چیزی که دارد هم خود استفاده می کند و هم به دیگران می بخشد. این نشانه خرد است. این صفتی است پیامبر(ص) داشت و مامور بدان بود.(فرقان، آیه 67) مهم ترین سخاوتمندی آن است که انسان آخرت را بر دنیا ترجیح داده و دنیا را برای آخرت رها کند. امام على عليه السلام درباره این نشانه خردورز می فرماید : مَن سَخَت نَفسُه عَن مَواهِبِ الدّنيا فقَدِ استَكمَلَ العَقلَ ؛ هر كه جانش مواهب دنيا را سخاوتمندانه رها كند، هر آينه خرد را به كمال رسانده است. (غرر الحكم : 8904.) 9. تدبیرنیک: از دیگر نشانه های خردمندی است. امام على عليه السلام می فرماید : أدَلُّ شَيءٍ عَلى غَزارَةِ العَقلِ حُسنُ التَّدبيرِ؛ بهترين دليل بر فراوانى عقل، حسن تدبير است. (غرر الحكم : 3151.) 10. توانایی عبور از بحران: انسان ها در بحران حقیقت شخصیت خود را نشان می دهند. برخی از مهم ترین بحران هایی که در زندگی پیش می آید امور دنیوی است که اگر شخص بتواند از آن به سلامت با مدیریت عقل بگذرد نشان می دهد که فردی خردمند است. امام على عليه السلام می فرماید: المَرءُ يَتَغَيَّرُ في ثَلاثٍ : القُربِ مِنَ المُلوكِ ، و الوِلاياتِ ، و الغَناءِ من الفَقرِ ، فمَن لَم يَتَغَيَّرْ في هذهِ فهُوَ ذو عَقلٍ قَويمٍ و خُلقٍ مُستَقيمٍ ؛ انسان در سه جا عوض مى شود: نزديكى به شاهان، زمامدارى، و توانگر شدن بعد از نادارى. هر كه در اين سه جا عوض نشود، از خردى استوار و خويى راست و درست برخوردار است. (غرر الحكم : 2133.) 11. نیک کاری: از دیگر نشانه های خرد است که امام على عليه السلام فرموده است: مَن كَمُلَ عَقلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ ؛ هر كه خردش كامل باشد، كردارش نيكوست. (الخصال : 633،10.) 12. دنیاگریزی و آخرت گرایی: از دیگر نشانه های خردورزی است. در روایت است که امام على عليه السلام ـ در توصيف رهرو راه خداوند سبحان ـ فرمود : ـ في وَصفِ السّالِكِ الطَّريقَ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ ـ : قَد أحيا عَقلَهُ و أماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، و لَطُفَ غَليظُهُ ، وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ ، فأبانَ لَهُ الطَّريقَ و سَلَكَ بِه السَّبيلَ ؛ او خرد خويش را زنده كرد و نفْسش را ميراند، تا جايى كه [اندام ]درشت او نزار شد و ستبرى اش زار؛ و برقى پر نور براى او درخشيد و راه را برايش روشن ساخت و در پرتو آن راه پيمود. (نهج البلاغة : الخطبة 220.) 13. مشورت گرایی : خردمند مشورت پذیر و مشورت خواه است و به عقل خودش بسنده نمی کند. امام على عليه السلام می فرماید: مَنِ استَغنى بِعَقلِهِ زَلَّ ؛ هر كه عقل خود را كامل داند، بلغزد. (بحار الأنوار : 77،235،3.) 14. تدبیر گرایی: از نشانه های خردمند تدبیرگرایی است. امام على عليه السلام می فرماید: لا عَقلَ كَالتَّدبيرِ ؛ هيچ خردى چون تدبير نيست. (نهج البلاغة : الحكمة 113.) 15. علم و عمل گرایی: خردمند عمل را بر پایه علم قرار می دهد. امام على عليه السلام ـ در توصيف خاندان محمّد عليهم السلام ـ فرمود: عَقَلوا الدّينَ عَقلَ وِعايَةٍ و رِعايَةٍ ، لا عَقلَ سَماعٍ و رِوايَةٍ ؛ دين را شناختند؛ شناختى توأم با دانايى و عمل، نه آن كه فقط بشنوند و بازگو كنند. (نهج البلاغة : الخطبة 239.) عوامل افزایش و کمال خرد برای آن که خرد خویش را تقویت کرده و آن را به کمال تمام برسانیم، می توانیم از علل و عواملی سود بریم که در آیات و روایات بیان شده است. از جمله این عوامل می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. بهره گیری از تجربیات : برای تقویت و افزایش خرد می توان از تجربیات خود و دیگران سود برد. امام على عليه السلام می فرماید: العَقلُ غَريزَةٌ تَزيدُ بِالعِلمِ و التَّجارِبِ ؛ خرد، غريزه اى است كه با دانش و تجارب افزايش مى يابد. (غرر الحكم : 1717.) 2. آموزش: از دیگر عوامل بسیار موثر در تقویت و پرورش عقل، آموزش و تعلیم است. البته بهترین تعلیم همان است که از راه تقوای عبادی به دست می آید.(بقره، آیات 21 و 282) امیرمومنان امام على عليه السلام می فرماید: أعوَنُ الأشياءِ عَلى تَزكِيَةِ العَقلِ التَّعليمُ؛ بهترين كمك براى پرورشِ خِرد، آموزش است. (غرر الحكم : 3246.) ایشان در جایی دیگر می فرماید: إنَّكَ مَوزونٌ بِعَقلِكَ ، فزَكِّهِ بِالعِلمِ ؛ همانا تو به خردت سنجيده مى شوى؛ پس آن را با دانش پرورش ده. (غرر الحكم : 3812.) 3. مهروزی با مردم: از دیگر علل و عوامل تاثیر گذار می توان به حوزه اخلاق اجتماعی اشاره کرد. کسی که بخواهد خرد خویش را تقویت کند باید دین و اخلاق خود را تقویت کند. امیرمومنان عليه السلام می فرماید: مِن أوكَدِ أسبابِ العَقلِ رَحمَةُ الجُهّالِ ؛ از محكمترين رشته هاى خرد، ترحّم كردن به مردمان نادان است. (غرر الحكم : 9295.) 4. هم نشینی با عالمان و ترک آزارسانی: دوگانه ای که امام زينَ العابدينُ عليه السلام برای تقویت عقل بیان کرده است. ایشان می فرماید: آدابُ العُلَماءِ زِيادَةٌ في العَقلِ ··· و كَفُّ الأذى مِن كَمالِ العَقلِ ؛ همنشينى با دانشمندان موجب فزونى خرد است··· و آزار نرساندن، از كمال خرد است. (تحف العقول : 283.) 5. تفکر و تعقل: ورزش خرد با تفکر و تعقل است. بنابراین اگر می خواهیم ریاضت عقلی داشته باشیم باید عقل را با تفکر و تعقل به کار گیریم تا رشد و بالنده شود. امام صادق عليه السلام می فرماید: كَثرَةُ النَّظَرِ في العِلمِ يَفتَحُ العَقلَ؛ بسيار نگريستن (انديشيدن) در دانش، خرد را باز و شكوفا مى كند.( الدعوات : 221،603 .) 6. تفکر فلسفی : تفکر فلسفی همانند تعامل فلسفی در رفتار در تقویت عقل و خردورزی بسیار مهم است. حکیم با تعمق در هستی و کلیات تلاش می کند تا غیب را هم چون شهادت مشهود عقل خویش قرار دهد و از محسوس و شهادت به عالم غیب و ملکوت نقب زند. چنین روش و رویه ای موجب تقویت بسیار خرد می شود. امام صادق عليه السلام می فرماید: كَثرَةُ النَّظَرِ في الحِكمَةِ تَلقَحُ العَقلَ ؛ بسيار انديشيدن در حكمت، خرد را بارور مى كند. (تحف العقول : 364.) 7. خداشناسی، اطاعت خدا و صبوری: این سه گانه ای است که خرد را كامل مى كند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید قَسَمَ اللّهُ العَقلَ ثَلاثَةَ أجزاءٍ ، فمَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ عَقلُهُ ، و مَن لَم يَكُنَّ فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ ، و حُسنُ الطّاعَةِ للّهِ ، و حُسنُ الصَّبرِ عَلى أمرِ اللّهِ ؛خداوند عقل را به سه جزء تقسيم كرد؛ در هر كس اين سه جزء باشد عقلش كامل است و در هر كس نباشد از عقل بى بهره است: نيكو شناختن خدا، نيكو فرمان بردن از خدا و نيكو صبر كردن بر كار خدا. (تحف العقول : 54.) 8. اجتناب از بیهوده ها: امام على عليه السلام می فرماید: بِتَركِ ما لا يَعنيكَ يَتِمُّ لَكَ العَقلُ ؛ با فرو گذاشتن كارهاى بيهوده، خردت كامل مى گردد. (غرر الحكم : 4291.) 9. عوامل موثر در کمال عقل: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در سخنی جامع به مجموعه ای از عوامل کمال یابی عقل و خرد اشاره داشته و می فرماید: لَم يُعبَدِ اللّهُ عَزَّ و جلَّ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ ، و لا يَكونُ المُؤمِنُ عاقِلاً حَتّى يَجتَمِعَ فيهِ عَشرُ خِصالٍ : الخَيرُ مِنهُ مَأمولٌ ، و الشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ ، يَستَكثِرُ قَليلَ الخَيرِ مِن غَيرِهِ ، و يَستَقِلُّ كَثيرَ الخَيرِ مِن نَفسِهِ ،و لا يَسأمُ مِن طَلَبِ العِـلمِ طولَ عُمرِهِ ، و لا يَتَبَرَّمُ بِطُلاّبِ الحَوائجِ قِبَلَهُ ، الذُّلُّ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ العِزِّ ، و الفَقرُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الغِنى ، نَصيبُهُ مِنَ الدّنيا القُوتُ ، و العاشِرَةُ و ما العاشِرَةُ : لا يَرى أحَدا إلاّ قالَ : هُوَ خَيرٌ مِنّي و أتقى ··· ، فإذا رَأى مَن هُوَ خَيرٌ مِنهُ و أتقى ، تَواضَعَ لَهُ ، لِيَلحَقَ بِهِ ، و إذا لَقِيَ الّذي هُوَ شَرٌّ مِنهُ و أدنى قالَ : عَسى خَيرُ هذا باطِنٌ ، و شَرُّهُ ظاهِرٌ ، و عَسى أن يُختَمَ لَهُ بِخَيرٍ ، فإذا فَعَلَ ذلكَ فقَد عَلا مَجدُهُ و سادَ أهلَ زَمانِهِ ؛ خداوند عزّ و جلّ به چيزى برتر از عقل عبادت نشده است و مؤمن آن گاه عاقل باشد كه ده خصلت در او فراهم آيد: به خير او اميد رود، شرّش به كسى نرسد، اندك كارِ خوب ديگران را زياد شمارد و خوبيهاى فراوان خود را اندك بيند، تا زنده است از آموختن دانش خسته نشود، از اين كه نيازمندان به سوى او آيند به ستوه نيايد، فرو دستى را از فرادستى و زورمندى دوست تر داشته باشد و تهيدستى را از توانگرى. بهره اش از دنيا، خوراك روزانه باشد و دهمين خصلت كه از همه مهمتر است اين كه: هر كه را ببيند بگويد: او از من بهتر و پرهيزگارتر ··· است. پس، هر گاه كسى را بهتر و پرهيزگارتر از خود ببيند در برابرش فروتنى كند، تا به مرتبه او برسد و هر گاه كسى را بدتر و پست تر از خود ببيند، گويد: اى بسا كه ظاهرش بد اما باطنش خوب باشد و چه بسا كه عاقبتش به خير بينجامد . هر گاه مؤمن چنين باشد، به اوج بزرگى دست يافته و بر هم روزگاران خويش مهترى يافته است.( الخصال : 433،17.) 10. عوامل تاثیرگذار در کمال عقل: مجموعه ای دیگر به عنوان علت و عامل کمال یابی عقل از سوی امیرمومنان (ع) بیان شده است که توجه به آن ها بسیار مفید است. در روایت است که امام على عليه السلام ـ پيوسته ـ مى فرمود : ما عُبِدَ اللّهُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ ، و ما تَمَّ عَقلُ امرِئٍ حَتّى يَكونَ فيهِ خِصالٌ شَتّى : الكُفرُ و الشَّرُّ مِنهُ مَأمونانِ ، و الرُّشدُ و الخَيرُ مِنهُ مَأمولانِ ، و فَضلُ مالِهِ مَبذولٌ ، و فَضلُ قَولِهِ مَكفوفٌ ، و نَصيبُهُ مِنَ الدّنيا القُوتُ ، لا يَشبَعُ مِنَ العِلمِ دَهرَهُ ، الذُّلُّ أحَبُّ إلَيهِ مَعَ اللّهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَيرِهِ ، وَ التَّواضُعُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الشَّرَفِ ، يَستَكثِرُ قَليلَ المَعروفِ مِن غَيرِهِ ، و يَستَقِلُّ كَثيرَ المَعروفِ مِن نَفسِهِ ، و يَرَى النّاسَ كُلَّهُم خَيرا مِنهُ ، و أنَّهُ شَرُّهُم في نَفسِهِ ، و هُوَ تَمامُ الأمرِ؛ خداوند به وسيله چيزى برتر از خِرد بندگى نشده است و خردِ آدمى كامل نباشد، مگر آن گاه كه چند خصلت در او باشد: مردم از ناسپاسى و بدى او در امان باشند، به هدايت و خوبيش اميد رود، زيادى مالش را ببخشد، زيادى گفتارش را نگه دارد، بهره اش از دنيا به اندازه قوت او باشد، تا زنده است از دانش سير نشود، ذلّت با خدا را از عزّت با غير خدا دوست تر داشته باشد، فرو پايگى را از بلند پايگى خوشتر داشته باشد، اندكْ خوبىِ ديگران را زياد بشمارد و خوبيهاىِ فراوانِ خود را اندك داند، همه مردم را از خود بهتر داند و خودش را از همه بدتر؛ و اين [نكته آخر ]كمال عقل است. (الكافي : 1،18،12.) 11. پیروی و اتباع از حق: ازدیگر عوامل موثر در کمال عقل است. در روایت است: قال الإمامُ الحسينُ عليه السلام ـ لَمّا تَذاكَروا العَقلَ عِندَ مُعاوِيَةَ ـ : لا يَكمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ ، فقالَ مُعاوِيَةُ : ما في صُدورِكُم إلاّ شَيءٌ واحِدٌ ؛ امام حسين عليه السلام : ـ هنگامى كه نزد معاويه سخن از عقل به ميان آمد ـ فرمود : عقل به كمال نرسد مگر با پيروى از حق. معاويه گفت: در سينه هاى شما جز يك چيز وجود ندارد. (أعلام الدين : 298 .) 12. حق گرایی، رضایت خواهی و بردباری: امام صادق عليه السلام می فرماید: لا يُعَدُّ العاقِلُ عاقِلاً حَتّى يَستَكمِلَ ثَلاثا : إعطاءَ الحَقِّ مِن نَفسِهِ عَلى حالِ الرِّضا و الغَضَبِ ، و أن يَرضى لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِ ، و استِعمالَ الحِلمِ عِندَ العَثرَةِ ؛ خردمند را خردمند نتوان شمرد مگر آن گاه كه سه چيز را كاملاً داشته باشد: در حال خشم و خشنودى، حق را به حقدار بدهد، براى مردم آن پسندد كه براى خود مى پسندد، و در هنگام ديدن لغزش از كسى، بردبارى به خرج دهد. تحف العقول : 318.) 13. رشدیابی: از مهم ترین آثار و نشانه های خردمندی رشدیابی است. این که انسان راه رشد را از راه گمراهی بازشناسد؛ زیرا این شناخت مهم ترین تاثیر در خوشبختی و بدبختی انسان را دارد. کسی که شناخت می تواند با عزم عملی راه درست را بپیماید. امام على عليه السلام می فرماید: كَفاكَ مِن عَقلِكَ ما أبانَ لَكَ رُشدَكَ مِن غَيِّكَ؛ تو را از خِردَت همين اندازه كافى است كه راه را از بيراهه نشانت دهد. (غرر الحكم : 7078.) 14. یقین نیک: امام صادق عليه السلام می فرماید: كَمالُ العَقلِ في ثَلاثَةٍ : التَّواضُعِ للّهِ، و حُسنِ اليَقينِ، و الصَّمتِ إلاّ مِن خَيرٍ؛ كمال خرد در سه چيز است: خاكسارى در برابر خدا، داشتن يقين نيكو، و خاموش ماندن بجز از سخن نيك.(الاختصاص : 244.) عوامل ناتوان كننده خرد با عوامل توانبخش می توانیم خرد را تقویت کنیم و با پرهیز و دوری از عوامل ناتوانزا خرد را در حالت کنونی حفظ کنیم. بنابراین شناخت این عوامل می تواند نقش تعیین کننده در زندگی عقلانی بشر داشته باشد. عوامل توانفرسای عقل عبارتند از: 1. شهوت و هواهای نفسانی : امام على عليه السلام می فرماید: ذَهابُ العَقلِ بَينَ الهَوى و الشَّهوَةِ ؛ بر اثر هوس و شهوت، خرد از بين مى رود. (غرر الحكم : 5180.) 2. زیاده خواهی: امام على عليه السلام می فرماید: ضَياعُ العُقولِ في طَلَبِ الفُضولِ ؛ تباه شدن خردها در جستن فزونيهاست. (غرر الحكم : 5901.) 3. خودشیفتگی: امام على عليه السلام می فرماید: عُجبُ المَرءِ بِنَفسِهِ أحَدُ حُسّادِ عَقلِهِ ؛ خودشیفتگی انسان، يكى از حسودانِ خرد اوست. (نهج البلاغة : الحكمة 212.) هم چنین می فرماید: إعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعفِ عَقلِهِ ؛ خودپسندى آدمى، نشانگر سستى خرد اوست. (كنز الفوائد : 1،200 .) 4. هم نشینی با بی خردان: امام على عليه السلام می فرماید: مَن صَحِبَ جاهِلاً نَقَصَ مِن عَقلِهِ ؛ هر كه با بی خرد همنشينى كند، از خردش كاسته شود. (كنز الفوائد : 1،199.) چنان که گفته شد مراد از جهل در این موارد جهل در برابر علم نیست تا معنای آن نادانی به معنای فقدان علم باشد، بلکه مراد حماقت و بی خردی و سفاهت است. 5. شوخی: از عوامل کاهنده عقل و خرد است. امام على عليه السلام می فرماید: ما مَزَحَ امرُؤٌ مَزحَةً إلاّ مَجَّ مِنَ عَقلِه مَجَّةً ؛ هيچ كس شوخى و مزاحى نكرد مگر اين كه اندكى از عقل او كاسته شد. (نهج البلاغة : الحكمة 450.) 6. ترک هم نشینی خردمندان: امام على عليه السلام می فرماید : مَن تَرَكَ الاستِماعَ مِن ذَوي العُقولِ ماتَ عَقلُهُ ؛ هر كه به خردمندان گوش نسپارد، خردش بميرد. (كنز الفوائد : 1،199.) 7. کبر : تواضع و فروتنی نشانه خرد است و تکبر و کبر موجب می شود تا شخص خرد خویش را از دست دهد. امام باقر عليه السلام می فرماید : ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شَيءٌ مِنَ الكِبرِ إلاّ نَقَصَ مِن عَقلِهِ؛ در دل آدمى چيزى از كِبر وارد نشد، مگر اين كه از خرد او كاسته شد. (بحار الأنوار : 78،186،16.) 8. آرزوهای بلند، پرگویی و هواهای نفسانی: امام كاظم عليه السلام می فرماید: مَن سَلَّطَ ثَلاثا عَلى ثَلاثٍ فَكَأنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ : مَن أظلَمَ نورَ فِكرِهِ بِطولِ أمَلِهِ ، و مَحا طَرائفُ حِكمَتِهِ بِفُضولِ كَلامِهِ ، و أطفَأ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ ، فَكَأنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ ، و مَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَيهِ دينَهُ و دُنياهُ ؛ هر كه سه چيز را بر سه چيز چيره گرداند، چنان است كه هواى نفْس خويش را در راه نابود كردن خِردش يارى رسانده باشد: هر كه با آرزوىِ دراز خود، فروغ انديشه اش را تاريك سازد و با سخنان زيادى، بدايع حكمت خويش را از بين برد و با خواهشهاى نفْس خود، پرتو عبرت و پندآموزى خويش را خاموش گرداند؛ چنان است كه هواى نفس خود را در راه نابود كردن خردش يارى رسانده باشد و هر كه خردش نابود شود دين و دنيايش تباه گردد. (تحف العقول : 386.) نشانه سست خردى برخی از خردها از حد اعتدال پایین تر و نزدیک به حماقت و سفاهت است. این افراد نشانه هایی دارند که شناخت آن می تواند بسیار مفید و سازنده باشد. از جمله این نشانه ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. زیاده خواهی: امام على عليه السلام می فرماید: إذا قَلَّتِ العُقولُ كَثُرَ الفُضـولُ؛ هر گاه خردها كاستى پذيرد، زياديها فزونى گيرد. (غرر الحكم : 4043.) 2. بدگویی: امام على عليه السلام می فرماید : مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ ؛ هر كه خردش كم باشد، بد سخن گويد. (غرر الحكم : 7985.) 3. گریزش از دوست راغب: امام على عليه السلام می فرماید: زُهدُكَ في راغِبٍ فيكَ نُقصانُ عَقلٍ ، و رَغبَتُكَ في زاهِدٍ فيكَ ذُلُّ نَفسٍ ؛ بى اعتنايى تو به كسى كه به تو رغبت دارد، كم خردى است ، و رغبت تو به كسى كه به تو بى رغبت است خوارىِ نفْس است. (بحار الأنوار : 74،164،28.) 4. از دست دادن دوست عاقل: امام على عليه السلام می فرماید: مَن ضَيَّعَ عاقِلاً دَلَّ عَلى ضَعفِ عَقلِه؛ هر كه شخص خردمندى را از دست بدهد، سست خردى خود را نشان داده است. (غرر الحكم : 8240.) 5. دوستی و هم نشینی با بی خردان : امام على عليه السلام می فرماید: مِن عَدَمِ العَقلِ مُصاحَبَةُ ذَوي الجَهلِ ؛ همنشينى با نادانان، از بى خردى است. (غرر الحكم : 9299.) 6. فراوانی آرزوها: امام على عليه السلام می فرماید: كَثرَةُ الأماني مِن فَسادِ العَقلِ؛ فراوانى آرزوها، از تباهى خرد است. (غرر الحكم : 7093.) دشمن خرد برای خرد دشمنانی است که باید از آن اجتناب کرد. از جمله مهم ترین دشمنان خرد و خردورزی می توان به موارد زیر اشاره کرد. 1. هواهای نفسانی : هوس های نفسانی دشمن خرد است. امام على عليه السلام می فرماید: الهَوى عَدُوُّ العَقلِ ؛ دشمن خرد، هواى نفس است. (مطالب السؤول : 56.) آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: مَن جانَبَ هَواهُ صَحَّ عَقلُهُ ؛ هر كه از هواى نفْسِ خود دورى كند، خردش سالم باشد. (كنز الفوائد : 1،199.) از نظر آن حضرت(ع) همه از عقل و خرد بهره مند هستند، ولی مشکل اساسی آن است که به جای آن که عقل حاکم و مالک نفس باشد، هواهای نفسانی بر عقل حاکم می شود و عقل را برای مقاصد خود به استثمار می کشاند و این گونه است که خرد انسانی سست شده و از کارکرد اصلی باز می ماند. آن حضرت (ع) در جایی دیگر می فرماید: كَم مِن عَقلٍ أسيرٍ تَحتَ هَوى أميرٍ ! ؛ بسا خردى كه اسير هوسى چيره است. (نهج البلاغة : الحكمة 211.) لازم است با هواهای نفسانی مبارزه کرد تا امیر و حاکم بر نفس نشود و این عقل باشد که حاکم بر نفس انسانی شود. برای این مقصود است که امام على عليه السلام می فرماید: الحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ ، و العَقلُ حُسامٌ باتِرٌ ، فَاستُرْ خَلَلَ خُلقِكَ بِحِلمِكَ ، و قاتِلْ هَواكَ بِعَقلِكَ ؛ بردبارى پرده اى پوشنده است و خرد تيغى برنده. پس، كاستيهاى اخلاقى خود را با بردباريت بپوشان و با خردت به پيكار هوس خويش برو. (بحار الأنوار:1،95،33.) پس برای رسیدن به حکومت عقل باید با هواهای نفسانی مبارزه و مخالفت کرد. امام باقر عليه السلام نیز می فرماید : لا عَقلَ كَمُخالَفَةِ الهَوى؛ خردى چون مخالفت با هواى نفْس نيست.( تحف العقول : 286.) امام صادق عليه السلام نیز می فرماید: الهَوى يَقظانٌ و العَقلُ نائمٌ ؛ هواى نفس، بيدار است و خرد خفته. (الدرّة الباهرة : 31.) پس برای این که خرد بیدار شود باید هواهای نفس را با مخالفت خواباند. 2. دنیاگرایی: از دیگر دشمنان خرد، دنیاگرایی است. بنابراین باید از آن اجتناب کرد. امام على عليه السلام می فرماید: حِفظُ العَقلِ بِمُخالَفَةِ الهَوى و العُزوفِ عَنِ الدّنيا؛ حفظ و نگهدارى خرد، به مخالفت با هواى نفْس و كناره گيرى از دنياست. (غرر الحكم : 4921.) در روایت است: قال عليه السلام ـ مِن كِتابِه لِشُرَيحِ بنِ الحارِثِ قاضيهِ لَمّا بَلَغَهُ أنَّهُ ابتاعَ دارا بِثَمانينَ دِينارا ـ : شَهِدَ عَلى ذلكَ العَقلُ إذا خَرَجَ مِن أسرِ الهَوى ، و سَلِمَ مِن عَلائقِ الدّنيا ؛ امام على عليه السلام ـ در نامه اش به قاضيش شريح بن حارث آن گاه كه شنيد خانه اى را به هشتاد دينار خريده است ـ نوشت : گواهى دهد بر اين [قباله] خردى كه از اسارت هوس به در آمده و از وابستگيهاى دنيا رهيده است. (نهج البلاغة : الكتاب 3.) 3. خمر و شراب الکلی: از دیگر دشمنان عقل است؛ زیرا عقل را می پوشاند و اجازه فعالیت را از آن سلب می کند. امام على عليه السلام می فرماید: فَرَضَ اللّهُ··· تَركَ شُربِ الخَمرِ تَحصينا لِلعَقلِ ؛ خداوند واجب فرمود··· ترك شرابخوارى را به منظور نگهدارى از خرد. (نهج البلاغة : الحكمة 252.) پس با آن که منافع اندکی در شراب است، ولی به سبب مضرات بسیار آن است که خداوند شرب خمر را حرام کرده است. از جمله آن مضرات، آسیبی است که به عقل وارد می کند. 4. آرزوهای بلند: از دیگر دشمنان خرد است. امام على عليه السلام می فرماید: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ يُسهي العَقلَ ، و يُنسي الذِّكرَ ؛ بدانيد كه آرزو خرد را دچار غفلت مى سازد و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد. (نهج البلاغة : الخطبة 86.) 5. عشق: محبت شدید و افراطی که از آن به عشق یاد می شود، عامل مهم در زوال عقل و جلوگیری از حکومت و حاکمت آن است. امام علی عليه السلام می فرماید : مَن عَشِقَ شَيئا أعشى بَصَرَهُ و أمرَضَ قَلبَهُ ، فهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ ، و يَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ ، و أماتَتِ الدّنيا قَلبَهُ ؛ عشق به هر چيز چشم عاشق را كور و دلش را بيمار گرداند. پس، چنين كسى با ديده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوتها خردش را از هم گسيخته و دنيا دلش را ميرانده است. (نهج البلاغة : الخطبة 109.) 6. تعطیلی عقل: امام على عليه السلام می فرماید: نَعوذُ بِاللّهِ مِن سُباتِ العَقلِ، و قُبحِ الزَّلَلِ؛ پناه مى بريم به خدا از خفتن عقل و زشتى لغزش. (نهج البلاغة : الخطبة 224.) 7. فقر: از دیگر عوامل تضعیف عقل ، فقر و نداری مالی است. امام على عليه السلام درباره این عامل می فرماید: إنَّ الفَقرَ مَنقَصَةٌ لِلدِّينِ ، مَدهَشَةٌ لِلعَقلِ ؛ نادارى موجب كاهش دين و سرگشتگى خرد است. (نهج البلاغة : الحكمة 319.) خرد انسان در دوره هاى مختلف دوره های سنی انسان به گونه ای است که خرد حالات مختلفی دارد. شناخت این احوال می تواند برای بهره گیری درست از خرد مفید و سازنده باشد. امام على عليه السلام می فرماید: لا يَزالُ العَقلُ و الحُمقُ يَتَغالَبانِ عَلَى الرَّجُلِ إلى ثَمانِيَ عَشَرَةَ سَنَةً ، فإذا بَلَغَها غَلَبَ عَلَيهِ أكثَرُهُما فيهِ ؛ خرد و بى خردى در راه چيره آمدن بر مرد، تا هيجده سال با يكديگر مى ستيزند. پس، چون به هيجده سالگى رسيد آن يك كه در وجود او بيشتر باشد، بر وى چيره مى گردد. (كنز الفوائد : 1،200.) امام على عليه السلام هم چنین می فرماید: يُرخَى الصَّبِيُّ سَبعا ، و يُؤَدَّبُ سَبعا ، و يُستَخدَمُ سَبعا ، و يَنتَهي طُولُهُ في ثَلاثٍ و عِشرينَ ، و عَقلُهُ في خَمسَةٍ و ثَلاثينَ ، و ما كانَ بَعدَ ذلكَ فَبِالتَّجارِبِ ؛ كودك بايد تا هفت سالگى، به حال خود رها شود. از آن پس تا هفت سال بايد به تربيت او پرداخت و سپس تا هفت سال به كار و خدمت گرفته شود. قد كشيدنش در بيست و سه سالگى به پايان مى رسد و رشد عقلى او در سى و پنج سالگى و از آن به بعد با تجربه ها بر عقل او افزوده مى شود. (بحار الأنوار : 104،96،46.) آن حضرت عليه السلام هم چنین می فرماید: إنَ الغُلامَ إنَّما يَثغَرُ في سَبعِ سِنينَ، و يَحتَلِمُ في أربَعَ عَشَرَةَ . سَنَةً ، و يَستَكمِلُ طُولَهُ في أربَعٍ و عِشرينَ، و يَسـتَكمِلُ عَقلَهُ في ثَمانٍ و عِشرينَ سَنَةً، فما كانَ بَعدَ ذلكَ فإنَّما هُوَ بِالتَّجارِبِ؛ كودك در هفت سالگى، دندان شيرى مى اندازد. در چهارده سالگى محتلم مى شود. در بيست و چهار سالگى قد كشيدنش متوقف مى شود و در بيست و هشت سالگى عقلش كامل مى شود و از آن پس هر چه اضافه شود، به واسطه تجربه هاست. (الجعفريّات : 213 .) هم چنین فرموده است : إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ ، إذا شابَ الجاهِلُ شَبَّ جَهلُهُ ؛ خردمند وقتى پير شود، خردش جوان گردد و نادان چون پير شود، نادانيش جوان گردد. (غرر الحكم : 4169 ، 4170.) اوج عقلانیت و خرد آدمی بعد از چهل سالگی است. امام صادق عليه السلام می فرماید: يَزيدُ عَقلُ الرَّجُلِ بَعدَ الأربَعينَ إلى خَمسينَ و سِتّينَ ، ثُمَّ يَنقُصُ عَقلُهُ بَعدَ ذلكَ ؛ عقل مرد، بعد از چهل سالگى تا پنجاه شصت سالگى زياد مى شود و از آن پس رو به كاهش مى نهد. (الاختصاص : 244.) امام صادق عليه السلام با توجه به تفاوت خرد در سنین مختلف به این نکته در عبادت توجه می دهد و می فرماید: يَثغَرُ الغُلامُ لِسَبعِ سِنينَ ، و يُؤمَرُ بِالصَّلاةِ لِتِسعٍ ، و يُفَرَّقُ بَينَهُم في المَضاجِعِ لِعَشرٍ ، و يَحتَلِمُ لِأربَعَ عَشَرَةَ سَنَةً ، و مُنتَهى طولِه لاِثنَتَينِ و عِشرينَ سَنَةً ، و مُنتَهى عَقلِهِ لِثَمانٍ و عِشرينَ سَنَةً إلاّ التَّجارِبَ؛ كودك در هفت سالگى، دندان شيرى مى اندازد. در نُه سالگى بايد او را به نماز خواندن وا داشت و در ده سالگى بسترهايشان را از هم جدا كرد و در چهارده سالگى محتلم مى شود و در بيست و دو سالگى قد كشيدنش متوقّف مى شود و در بيست و هشت سالگى رشد عقليش به پايان مى رسد، به جز تجربه ها. (الكافي : 6،46،1 ) خردمند باید خیلی هوشیار باشد تا دچار لغزش نشود؛ زیرا لغزش ها لطمات شدیدی برای انسان وارد می سازد. امام على عليه السلام می فرماید: زَلَّةُ العاقِلِ شَديدَةُ النِّكايَةِ ؛ لغزش خردمند لطمه شديد مى زند. (غرر الحكم : 5482.)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا