عصمت مهم ترین شرط حاکم در نظام ولایی
بسم الله الرحمن الرحیم
از نظر آموزه های سیاسی قرآن، حاکم اسلامی باید از مرتبه ای از مراتب عصمت برخوردار باشد؛ زیرا ولایت او مظهر ولایت الهی است و کسی که کف مراتب عصمت ولو اکتسابی را نداشته باشد، نمی تواند در مقام حاکم و مظهریت از ولایت الهی بنشیند؛ زیرا در این صورت ولایت او از مصادیق ولایت طاغوت است.
بنابراین، حاکم و ولی امر مسلمین باید از طریق عبادت و عبودیت به تقوایی دست یابد که او را در یکی از مقامات علم الیقین، عین الیقین یا حق الیقین قرار دهد، به گونه ای که نه تنها گناه نمی کند و محرمات و حتی مکروهات را مرتکب نمی شود و واجب و مستحبی را ترک نمی کند، بلکه حتی به عمد برخی از مباحات را نسبت به خود حرام تلقی کرده و از خورد و خواب متعارف دست می کشد و به تهجد شبانه بر می خیزد و کارهایی همانند اولیای معصوم الهی (ع) انجام می دهد. چنین شخصی در اقل مراتب عصمت، نه تنها گناه نمی کند، بلکه فکر گناه نمی کند و گناه را نجاست خواری و فکرگناه را فکر نجاست خواری می داند و از آن پرهیز می کند؛ زیرا عبادتش او را به تقوایی رسانیده که مرتبه نخست آن، تقوای عام و بهره مندی از علم الیقین است؛ پس او چنان است که پیامبر(ص) می فرماید: الاحسان ان تعبدالله کانک تراه؛ فان لم تکن تراه فانه یراک؛ احسان آن است که خدا را به گونه ای عبادت کنی که گویی او را می بینی، اگرچه تو خدا را نمی بینی، قطعاً خداوند تو را می بیند.(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج59، ص260، روایت 35) پس به این باور یقینی رسیده است که خداوند می فرماید: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ؛ مگر ندانسته كه خدا مى بيند.(علق، آیه 14)
جایگاه عصمت در سلامت حاکم و حکومت
تاکید بر عصمت برای حاکم از آن روست که نقش اساسی در سلامت رفتار حاکم و حکومت دارد و نظام سیاسی را در مسیر درست اهداف و وظایف نگه می دارد و امکان و اجازه تجاوز و تعدی از اصول اسلام و قوانین شریعت را نمی دهد. خداوند به صراحت در آیه 124 سوره بقره، عصمت را شرایط امامت، پیشوایی و رهبری دانسته است. علامه طبرسی از آيه مذكور استفاده کرده که امام بايد معصوم باشد؛ زيرا غير معصوم يا ظالم به نفس است يا ظالم به غير و دیگری؛ و چنین شخصی در هر دو صورت نمى تواند، امام باشد.(مجمع البيان، ج 1 – 2، ص 380) پس آن کس که ظلم به خدا کرده و هرچند مدتی کوتاهی شرک ورزیده و بت پرست بوده نمی تواند حاکم و ولی امر مسلمین باشد؛ زیرا خداوند می فرماید: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ به راستى شرك ظلم و ستمى بزرگ است.(لقمان، آیه 13)
از نظر قرآن، کسی که از عصمت خداداد برخوردار باشد، به طور خودکار از هر گونه گناه و فکر گناه اجتناب می کند. بنابراین، نه تنها کفر و شرک در هیچ مرتبه از مراتب را ندارد، بلکه فکر گناه و عمل به گناه نیز در دل و خاطرش راه نمی یابد و این گونه تلاش می کند تا نسبت به مردم بهترین ها باشد و به اصول اخلاقی و شرعی از جمله راستگویی و صداقت، امانت داری، وفاداری و مانند آن ها گرایش داشته و عمل می کند و هرگز دروغ و خیانتی از وی سر نمی زند. خداوند در آیه 24 سوره یوسف(ع) می فرماید که برخوردارى از عصمت خدادادى، مايه رويگردانى آدمى از قصد گناه و نیت آن می شود؛ پس نه تنها گناه نمی کند، بلکه فکر و نیت گناه نیز در دلش خطور نمی کند.
امام رضا(عليه السلام) درباره جمله «وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ ؛ اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او می کرد»، فرمود: يوسف عليه السلام معصوم بود و معصوم قصد ارتكاب گناه نمى كند.(عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 179، ح 1، باب 115؛ تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 419، ح 42)
بر این اساس، شخصی که به عصمت دست یافت یا خداوند به او این مقام عصمت را عنایت کرد، از همه اقسام گناه و محرمات پرهیز کرده و تلاش می کند تا برای کسب رضایت الهی و مظهریت در اسمای کمالی، به واجبات تعبدی خود عمل کند و به استعمار و آبادانی زمین به عنوان یکی از مهم ترین وظایف زندگی دنیوی بپردازد.(هود، آیه 61)
دارنده عصمت هم چنین در همان پاکی و اعتدالی فطری خود قرار دارد و بر اساس الهامات الهی در مسیری گام بر می دارد که به مقام اطمینان و راضیه مرضیه (فجر، آیه 27) می رساند. این گونه است که نسبت به حق و باطل شناخت داشته و به تقوا گرایش و از فجور گریزش داشته(شمس، آیات 7 و 8 و 9) و خداوند کارهای خیر را به وی وحی می کند و او را راهنمایی و دستگیری می نماید. خداوند دراین باره می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ؛ و آنان را امامان و پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت می کردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و خیر و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم؛ و آنان پرستنده ما بودند. (انبیاء، آیه ۷۳)
اهل عصمت از هر گونه پلیدی پاک و پاکیزه هستند(احزاب، آیه 33) و خداوند آنان را از گناه و فکر گناه و القائات و وحی شیطانی حفظ می کند.(حج، آیه 72) پس در مسیری گام بر می دارند که خداوند برایشان انتخاب کرده و با عنایت و هدایت خاص الهی از هر گونه پلیدی و ظلم و گناه دور می شوند(طه، آیه 122)؛ زیرا عصمت، در لغت به معناى منع(لسان العرب، ج 9، ص 244، «عصم».) و دفع شر و بدى از انسان از ناحيه خداوند است(ترتيب العين، ج 2، ص 1220، «عصم».)
البته باید توجه داشت که عصمت در فرهنگ اصطلاحات قرآنی، علم نافع و حكمت بالغه اى است كه انسان را از وقوع در مهالك رذايل و آلودگى به پليدى معاصى دور و از هرگونه ضلالت و خطا حفظ مى كند، بنابراين عصمت مانند شجاعت و عفّت و سخاوت، صورت علميه راسخه و ملكه نفسانيه اى است كه صاحب خويش را از ارتكاب عملى كه جايز نيست چه گناه و يا خطا، نگه مى دارد(الميزان، ج 2، ص 138 – 139؛ ج 5، ص 78 – 80 .)
اصولا کسی که به این مرتبه از عصمت برسد، در مرتبه ای از یقین یعنی علم الیقین قرار دارد و حقیقت هر چیزی است همان طوری که هست می بیند؛ زیرا این علم از مصادیق علم حضوری و شهودی و رویت است نه علم حصولی و مفاهیم ذهنی و یا تصویر ذهنی؛ بنابراین، وقتی گناه را می بیند، آن را خبیث و ناپاک و پلید می بیند به طوری که حتی بوی ناخوش آن حال شخص را به هم می زند، چه رسد که بخواهد به آن نزدیک شود؛ هم چنین کارهای خوب و خیر را که پاک و طیب است، به همان پاکی و طهارت می یابد و همانند بوی خوش بدان گرایش می یابد و بر آن است تا نه تنها نزدیک بلکه خود و دیگران را از آن بهره مند سازد.
شاید این داستان مقدس اردبیلی که از علمای دوره صفویه و عصر شاه عباسی است، در ترسیم معنای علم الیقین نسبت به گناه کمک کند. در منابع معتبر آمده است، طلبه جوانی از مقدس اردبیلی (ره) پرسید: استاد! آیا شما گناه میکنید؟ استاد گفت: فرزندم؛ همه انسانها جایز الخطا هستند. دوباره پرسید: عموم انسانها را که میدانم، منظورم خود شما هستید، آیا شما گناه میکنید؟ مقدس اردبیلی (ره) با تبسم پاسخ داد: الله اکبر، حالا که اینقدر اصرار میکنی، باید بگویم نه! من گناه نمیکنم.
شاگرد پرسید: آیا فکر گناه هم نمیکنید؟ استاد فرمود: نه عزیزم، فکر گناه هم نمیکنم.
طلبه جوان که خیلی تعجب کرده بود پرسید: مگر امکان دارد استاد؟ مرحوم مقدس اردبیلی فرمود: آری، امکان دارد، اگر قبول ندارید من سؤالی از شما میپرسم، جواب صحیح آن را بدهید: آیا شما نجاست میخورید؟ طلبه جوان که احساس میکرد مورد اهانت قرار گرفته، رنگ چهرهاش تغییر کرد و گفت: نه استاد! این چه سؤالی است؟!
مقدس اردبیلی (ره) دوباره فرمود: آیا فکر خوردن نجاست را هم نمیکنی؟ جواب داد: نه! استاد فرمود: گناه نزد من مثل نجاست است، حتی بدتر از آن است.(عبرتها در آينه داستانها، احمد دهقان، انتشارات نهاوندي، قم، چاپ اوّل، 1378 ش، ص 60.)
البته چنان که گفته شد، عصمت هم از نظر چگونگی به دست آوردن آن به دو دسته : 1. خدادادی؛ 2. اکتسابی تقسیم می شود و هم از نظر کارکردها و کاربردهای آن در زندگی به چند دسته تقسیم می شود؛ که علامه طباطبایی آن را سه قسم دانسته است: 1. عصمت از خطا در تلقى وحى؛ 2. عصمت از خطا در تبليغ و رسالت؛ 3. عصمت از معصيت، يعنى آنچه كه هتك حرمت عبوديت و مخالفت مولوى باشد؛ و برگشت آن بالاخره به گفتار و كردارى است كه منافى عبوديّت است.( الميزان، ج 2، ص 134.)
هم چنین عصمت از نظر مراتب به سه دسته اصلی : 1. عصمت عام همانند تقوای عام که نتیجه آن علم الیقین شهودی و رویتی؛ 2. عصمت خاص که همانند تقوای خاص نتیجه آن عین الیقین شهودی؛ 3. عصمت اخص که همانند تقوای اخص نتیجه آن حق الیقین شهودی است تقسیم می شود. بنابراین، شخصی که در مرتبه تقوای عام و علم الیقین است، آثار عصمت او در همین حد خواهد بود و کسی که در مرتبه آخر تقوا و عصمت است، چون عصمت از ملکه بودن به مقوم بودن در وی تبدیل شده و تمام وجودش را در بر گرفته است، در مقام حق الیقین در اوج عصمت و بازدارندگی قرار دارد.
از نظر قرآن، عصمت اولواالامر از گناه و خطا یک اصل است(نساء، آیه 59)؛ زیرا اطاعت از اولواالامر چون در آیه بدون قيد و به صورت مطلق در كنار اطاعت از رسول آمده و خداوند واجب نمى كند اطاعت كسى را به طور مطلق، مگر كسى كه عصمت آن ثابت باشد، می توان دریافت که اولوالامر(ع) که همان امام معصوم(ع) هستند، از هر گونه گناه و حتی خطا و اشتباه مصون هستند. (التبيان، ج 3، ص 236؛ مجمع البيان، ج 3 – 4، ص 100؛ التفسير الكبير، ج 4، ص 113؛ الميزان، ج 4، ص 389 – 390) گفتنى است مقصود از «اولى الامر» با توجّه به روايات و گفته مفسّران ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) هستند (تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 498 – 507؛ البحرالمحيط، ج 3، ص 277؛ ينابيع المودّه، ص 74؛ احقاق الحق، ج 3، ص 425؛ مجمع البيان، ج 3 – 4، ص 100؛ الميزان، ج 4، ص 389 – 390)
همین مطلب در آیه 83 سوره نساء نیز مورد تاکید است؛ زیرا در آیه بیان شده که در هر امری که شک است باید به امام معصوم(ع) به عنوان ولی امر مراجعه کرد و شکی نیست که مراد از «اولى الامر» ائمّه معصومين(عليهم السلام) هستند. پس به دليل جمله «لعلمه الّذين…» می توان دریافت که آنان از هر گونه گناه و خطا در هر امری مصون هستند و خداوند مانع از آن می شود؛ زيرا با رجوع به غير معصوم علم حاصل نمى شود. (التبيان، ج 3، ص 273) پس باید گفت که مراد از مراجعه به این افراد برای کسب علم، به دلیل همان عصمت آنان از خطا و اشتباه است؛ از این رو، مراجعه به ایشان واجب شده است.
البته در ادامه این بحث گفته می شود که در غیر معصوم از حاکمان اسلامی احتمال خطا می رود، هر چند که احتمال گناه عمدی و یا حتی فکر گناه عمدی نمی رود؛ زیرا مرتبه ای از عصمت برای حاکمان اسلامی شرط است.
پس وقتی حاکم اسلامی و ولی امر مسلمین در نظام سیاسی ولایی از مقام عصمت در هر مرتبه ای برخوردار باشد، هرگز ظلم و ستمی به خود و دیگری نمی کند. این ستم به خود شامل شرک و کفرورزی و گناهان آشکار و نهانی است که موجب سقوط و هبوط وی می شود؛ بنابراین، کسی که ستم به خود کند و گناهی را در نهان مرتکب شود، از ولایت الهی ساقط می شود، هر چند که پیش از این گناهی نکرده باشد. هم چنین ولی امر مسلمین باید نسبت به دیگران از خدا و خلق عدالت را رعایت کند و ظلمی در قالب شرک و کفر ، یا تجاوز و تعدی به حقوق مردم نداشته باشد؛ زیرا اگر این گونه عمل کند، از ولایت الهی خارج شده و مظهر طاغوت می شود و خود به خود از ولایت و حکومت منعزل شده و حکومت و حاکمیت وی مشروعیت اسلامی و قانونی- سیاسی نخواهد داشت.
امام خمینی(ره) در ترسیم حاکم در نظام اسلامی و نقش گناه در سقوط ولایت الهی والی گناهگار می فرماید: اگر فقیهی بر خلاف موازین اسلام کاری انجام دهد “نعوذ بالله” فسقی مرتکب شد خود به خود از حکومت منعزل است. (ولایت فقیه، ص 61.)
در جایی دیگر می فرماید: اسلام برای آن کسی که سرپرستی برای مردم می خواهد بکند، ولایت بر مردم دارد، یک شرایطی قرار داده که وقتی یک شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است؛ دیگر لازم نیست که مردم جمع بشوند.( کوثر، ج 2، ص 287-288.)
و نیز می فرماید: “اسلام دیکتاتوری را محکوم می کند، اسلام یک نفر فقیه اگر دیکتاتوری بکند از ولایت ساقطش می کند. ” (صحیفه نور، ج 6 ص 165.)
حضرت امام در یک مورد، پس از آنکه تاکید می کند، فقیهی که فاقد عدالت شده باشد “خودش از حکومت می افتد؛ بدون [استعفا] و بدون عزل. . . خود بخود معزول می شود”، می گوید: “و ملت هم باید او را کنار بگذارند. ” (کوثر، ج 1، ص 507.)
ایشان در سخنرانی اش درباره حکومت مطلقه ولایت فقیه که به نظر نوعی دیکتاتوری اسلامی می فرماید: حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابیطالب دیکتاتوری تویش نیست. حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند. او نان جو هم سیر نمیخورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمیداشت بایک خرده نمک میخورد.
این حکومت اصلاً میتواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای او. حکمفرمایی اصلاً در اسلام نیست.
حکمفرمایی اصلاً در کار نیست. پیغمبر اسلام که رأس مسلمین و اسلام بود وقتی که در یک مجلسی نشسته بودند تو مسجد روی آن حصیرها – معلوم نیست حصیر حسابی هم داشته باشد – آنجا نشسته بودند، دور هم که نشسته بودند، عربهایی که خارج بودند و نمیشناختند پیغمبر را میآمدند میگفتند که کدام یکی محمد هستید. نمیشناختند.
برای اینکه حتی یک همچون چیزی هم زیر پیغمبر نبود. حالا ما اشراف هستیم. یک همچو حکومتی که بنا باشد اینطوری باشد، یک خانه گلی داشته باشد، یک گلیم هم حتی نداشته باشد، یک حکومتی که یک پوست میگویند داشته است که روزها علوفه شترش را حضرت امیر رویش میریخته، شبها زیر خودش وفاطمه میانداخته و میخوابیده رویش، اینکه دیکتاتوری نمیتواند باشد. اینهایی که میگویند دیکتاتوری، اسلام را نمیفهمند چی هست. فقیه اسلام را نمیدانند. خیال میکنند ما، هر فقیه، هر فقیه، هرچه هم فاسد باشد این حکومت، فقیه اگر پایش را اینطور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هرکس؟ اینها که میگویند که دیکتاتوری پیش میآید – نمیدانم – این مسائل پیش میآید، اینها نمیدانند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل اینها ایستاده. اسلام مقابل دیکتاتورها ایستاده. و ما میخواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد. نگذارد رئیس جمهور دیکتاتوری کند. نگذارد.( صحیفه امام خمینی، ج ۱۱ ، ص 306)
از نظر آموزه های قرآنی، حاکم باید در چنان مرتبه از عدالت باشد که جامعه متاثر از آن به سمت عدالت فراگیر و به ویژه عدالت قسطی برود؛ زیرا مردم تابع فرمانروایان خودشان هستند و فلسفه و سبک زندگی خود را از ایشان یاد می گیرند. از این روست که امام خمینی(ره) درباره نقش حاکم در فکر و اندیشه و رفتار مردم و امت می فرماید: اگر یک انسان، یک شاه، یک رئیس مملکت مهذب و صحیح باشد، آنهایی که اطرافش هستند، همه صحیح خواهند شد؛ آنها هم سرایت می کند صحت عملشان به پایین ترها. یک وقت می بینید که اگر بیست سال یک حاکم عادل در بین مردم باشد، یک مملکت عادل پیدا می شود. این که ما فریاد می زنیم جمهوری اسلامی، برای این است که اسلام، فرد مهذب درست می کند…. اگر یک حکومت صحیح در یک جایی باشد، مردم چون توجه به او دارند، آنها هم صحیح می شوند.(صحیفه نور، ج 5، ص 107; ج 8، صص 439-440.)
البته در حاکمانی غیر چهارده معصوم(ع) چون به مرتبه رویت قلبی و شهودی نرسیده اند، احتمال اشتباه راه دارد؛ زیرا عصمت ایشان به علم الیقین نرسیده است، ولی تقوا در ایشان ملکه ابتدایی است و گناه و فکر گناه به عمد ندارند ، اما اشتباه دارند. از این روست که امام خمینی در پاسخ به این پرسش خبرنگار مجله تایم که پرسیده بود “آیا هرگز در مورد چیزی اشتباه کرده اید؟ ” گفت: “فقط محمد رسول الله و دیگر پیامبران اشتباه نمی کردند، هر کس دیگری اشتباه می کند. “(صحیفه نور، ج 7، ص 16؛ نیز رک: همان، ج 6، ص 339.)
حضرت امام در این مورد به رهبران آینده چنین توصیه می کند: “می دانید که انسان ازاشتباه و خطا مامون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید، که آن کمال انسانی است، و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است. ” (صحیفه نور، ج 18، ص 43; نیز رک: همان، ج 8، ص 236.)
البته باید توجه داشت که از نظر حضرت امام خمینی “اصرار بر خطا” گناه و موجب سقوط از عدالت است. (مثلا رک: همان، ج 5، ص 436.) چنان که از نظر ایشان انسان عادل، “عمدا” خطا نمی کند (کوثر، ج 2، ص 553.) و لغزش او از سر تبعیت از هوای نفس نیست. (صحیفه نور، ج 21، ص 188.)
حاکم و ولی امر مسلمین که در زمان غیبت مسئولیت این امر را به عهده می گیرد، باید خود مجتهدی کامل در اسلام باشد. در حقیقت لازم است تا اسلام شناس باشد و همه ابعاد اسلام را بداند و توانایی استنباط را به تمام و کمال داشته باشد. بنابراین، اگر سخن از ولایت فقیه به عنوان ولی امر مسلمین است، مراد فقاهت در فقه و احکام نیست، بلکه فقاهت در کلیت اسلام است؛ زیرا حاکمیت و حکومت و ولایت از مسایل علم کلام است نه علم فقه جزیی و فردی. بر این اساس، ولایت فقیه زمانی مسئولیت و عهده دار حکومت و ولایت در نظام سیاسی ولایی می شود که اسلام شناس به تمام معنای کلمه باشد و در فقه از منظر اجتماعی – حکومتی بنگرد و استنباط احکام کند. چنین فردی با شرایط عامه ای که به عنوان عصمت عمومی برای او اثبات شده می تواند در مسند ولایت الهی قرار گیرد و خود و جامعه را از ولایت طاغوت دور نگه دارد.
امام صادق (ع)درباره ویژگی های ولی امر مسلمین که عهده امور اساسی مردم می شود می فرماید: «فاما من کان من الفقهاء: صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیع لامر مولاه، فللعوام این یقلدوه؛ هر کدام از فقها که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت مینماید، با هوای نفس مخالفت میکند و امر مولای خود (ائمهی معصومین –ع) را اطاعت میکند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند. (وسائل الشیعه، ج 27، ص 131)
در روایتی از امام حسن عسکری نیز شرایط عمومی حاکم اسلامی بیان شده است: الإمامُ العسكريُّ عليه السلام ـ بَعدَ تَقبِيحِ تَقلِيدِ عَوامِ اليَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَةِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ اليَهودِ الذينَ ذَمَّهُمُ اللّهُ بالتَّقليدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائهِم . فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدُوهُ، وذلكَ لا يكونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا جَميعَهُم؛ امام عسكرى عليه السلام ـ بعد از تقبيح تقليدِ عوامِ يهود از علماى فاسقشان ـ : اگر (مسلمانان) از چنين فقهايى تقليد كنند، مانند همان يهوديانى هستند كه خداوند آنان را به سبب تقليد و پيروى از فقهاى فاسق و بدكارشان نكوهش كرده است . اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگاهبان دين خود باشد و با هواى نفْسش بستيزد و مطيع فرمان مولايش باشد ، بر عوام است كه از او تقليد كنند و البته اين ويژگيها را تنها برخى فقهاى شيعه دارا هستند، نه همه آنها. (الاحتجاج ، ج 2، ص 510، حدیث 337؛ منتخب میزان الحکمه، حدیث شماره : 1205356)
مهم ترین عوامل ایجادی چنین عصمتی در افراد اموری چون: آخرت انديشى و دورى از دنياطلبى(ص، آیات 45 تا 48)، اخلاص خدادادى(یوسف، آیه 24)، اراده الهی(احزاب، آیه 33)، مشاهده يقينى برهان و حجت الهى(یوسف، آیه 24)، خوف از خدا(انعام، آیه 15؛ یونس، آیه 15؛ زمر، آیه 13)، استمداد و نيايش به درگاه خداوند(یوسف، آیات 33 و 34)، رحمت خدا(نساء، آیه 113؛ یوسف، آیه 53)، عقیده به ربوبیت و پروردگاری الهی در همه حال(یوسف، آیات 21 و 23)، عنايت خاصّ و حفظ و نگهدارى خدا(اسراء، آیات 73 و 74؛ یوسف، آیه 24)، فضل الهی(نساء، آیه 113)، هدایت ویژه(انعام، آیه 90؛ مریم، آیه 58؛ طه، آیه 122)، ذکر خدا و حضور در محضر خدا(اعراف، آیه 201) و اموری دیگر که همه را عبادت تقوایی مرتبط و مربوط است.