عرفان قرآنی امام خمینی(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
امام خمینی(ره) به تنهایی یک ملت بود. ایشان در همه ابعاد خود را تا جایی رساند که بتواند مظاهر اسمای الهی باشد؛ این گونه است که همانند خداوند به عنوان یک متاله و خدایی شد، مظهر اسمای جلالی و جمالی بوده و در همان حال که زاهد شب بود، شیر غران روز علیه مستکبران بود. عبد خالص و مخلص خدا، علامه ذوفنون، عارف سالک الی الله ، مرجع و فقیه دین و دنیا، شجاع در میدان استکبارستیزی و ستم ستیزی، پدری دلسوز و مهربان برای مستضعفان و پابرهنگان با صدها صفات الهی که خاص سابقون میادین تقوا و جهاد و اجتهاد و ویژه متقین کرام ابرار و عبادالرحمن است.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن و سخنان امام خمینی(ره) بر آن است تا گوشه ای از عرفان اجتماعی قرآنی آن عارف بالله ، متاله بصفات الله، فقیه حکیم و مجاهد فی سبیل الله را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذارنیم.
عرفان اجتماعی جمع خودسازی و دیگرسازی
عرفان به معنای معرفت الله یکی از علوم قرآنی اسلامی است. اگر فلسفه ناظر به هستی و وجود و موجود مسایل را در قالب علوم تحلیل و تبیین می کند؛ و اگر اخلاق، به فضایل و رذایل اخلاقی می پردازد ؛ عرفان اسلامی در قالب حکمت قرآنی جامع هر سه بلکه حتی امر چهارمی چون کلام الهی است.
حکیم متاله و عارف بالله سالک الی الله کسی است که از درجه بالاتری می کوشد تا در قالب عرفان نظری، فیلسوفانه از منظر عقل وجود و موجود را تحلیل و تبیین کند، صفات الهی را در الهیات به معنای خاص و فلسفه الهی در کلیاتش بشناسد، مسیر شدن های کمالی هستی و خود را بشناسد و در قالب متکلم هستی به معنای خاص را با شناخت صفات خداوند از منظر نقل به طور جزیی بشناسد و از جزئیاتی که عقل بدان دسترسی ندارد، آگاهی یابد و در قالب ایمان به دفاع از حقیقت مطلق و صفاتش بپردازد و چراغی را در سایه هایی که عقل بدان راه نیافته بیافروزد و آن گاه در قالب انسانی اخلاقی، فضایل را به عقل و نقل بشناسد و کمالات را دریابد و در اخلاق عملی خود را متخلق بدان فضایل کمالی ساخته و از رذایل اخلاقی دور سازد و آن گاه فراتر از همه این ها، عارفانه همه چیز را فروگذارد و فرار و گریزی به سوی مطلق هستی نماید(ذاریات، آیه 50) و وجود موجود را در وحدتی برخاسته از خدایی بیابد که صیرورت و شدن های همه هستی به سوی اوست چنان که از او بر آمده است و با تقوای الهی در چارچوب شریعت طریقت سلوکی را بپیماید که نهایت رجعت و منتهای سیر و سلوک آن(علق، آیه 8؛ نجم، آیه 42) انقلاب به سوی هستی مطلق(زخرف، آیه 14) و قرب معنوی در مقام فنای فی الله و بقای بالله است(انفال، آیه 17) به طوری که متاله به صفات الهی(بقره، آیه 138 و آیات دیگر)، مظهر اسمای الهی، در مقام مظهریت ربوبیت در مقام ربانی(آل عمران، آیه 79) به جانشین و خلافت الهی دستگیر خلق و مخلوق شود و ایشان را به کمالات بایسته و شایسته ایشان برساند.(بقره، آیه 30)
بنابراین، حکیم متاله و عارف بالله و سالک الی الله ، نه چون زاهدی است که تنها در اندیشه گلیم خویش است و نه چون فیلسوفی که از دریچه عقل به بیرون می نگرد بی آن که بیرون را تجربه کند و نه چون متکلمی است که از دریچه نقل به بیرون می نگرد و ایمان می آورد که حق مطلق و صفاتی چیست؛ اما گامی در مقام عملی جز همان ایمان بر نمی دارد و شدن و صیرورتی را تجربه نمی کند و نه چون عالم اخلاقی که فضایل شناس و رذایل شناس است بی آن که متخلق بدان باشد؛ بلکه عارفی است که به چشم نظر حقیقت را دید و به دست عمل در حقیقت آویخت(فاطر، آیه 10) و به دیده جان با حقیقت در برآیند و نتایج سه گانه تقوای از مقام علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین(تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95) نه تنها ملکوت بر او آشکار شد(انعام، آیه 75) بلکه خود بخشی از حق شد و در مقام مظهریت از حق در کائنات تصرف به اذن حق نماید چنان که اهل بهشت کنند.(بقره، آیه 30؛ آل عمران، آیه 79 ؛ یونس، آیه 10)
پس چنین حکیم عارفی، از رهبانیت(حدید، آیه 27) و اعتزال و گوشه گیری از اجتماع پاک و منزه است ؛ زیرا تنها راه رهایی از خسران و زیان نسبت سرمایه های وجودی که خداوند در هر انسانی به ودیعت گذاشته را در خودسازی و دیگرسازی می داند چنان که خداوند در آیات سوره عصر بیان کرده است. او می داند که نمی توان از خسران و زیان به خودسازی تنها رست و بدان بسنده کرد، بلکه همان طوری که خود را رهانیده، باید با توصیه به حق و صبر به دیگران مسئولیت خلافت الهی خویش را در دایره دیگرسازی انجام دهد، و آنان را نیز در مسیر حق رهنمون سازد، هر چند که ممکن است این دیگران به توصیه ها و سفارش های او که در قالب امر به معروف و نهی از منکر انجام می شود، گوش فراندهند، و همان مسیر باطل و صیرورت ها و شدن های خسرانی را در پیش گیرند، و گرفتار «بئس المصیر» و بدترین شدن ها (بقره، آیه 126) شوند.
پس حکیم عارف متاله کسی است که کمال رهایی از خسران را در خودسازی و دیگرسازی می داند و می یابد و برای آن تلاش می کند. این همان عرفان اجتماعی است که با زهدورزی به معنای متعارف و مصطلح آن نه مصطلح قرآنی در تضاد است ؛ چنان که با تصوف اجتماعی که خود نوعی شریعت و رهبانیت خودساخته بشری است در تضاد است؛ زیرا صوفی و متصوف، اوراد و اذکار و حتی شریعتی را برای خود ساخته اند که با شریعت وحیانی قرآنی اسلامی گاه در تضاد آشکار است ؛ در حالی که حکیم و عارف متاله قرآنی، دست یابی به حقیقت را تنها از طریقت شریعت اسلام شدنی دانسته و بر همان اصولی تاکید دارد که خداوند در آیات قرآنی بیان کرده است. او می داند که باید برای آن که متاله شود باید عبادت را فلسفه و هدف اصلی خلقت خویش بداند(ذاریات، آیه 56) و این عبادت تنها در سایه شریعتی تحقق می یابد که از آن به اسلام یاد می شود(آل عمران، آیات 19 و 85) و همه شرایع از نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) و نیز شریعت محمد مصطفی(ع) در سایه آن اصل کلی معنا می یابد که صراط مستقیم است.(شوری، آیه 13) پس برای آن که عبادت خدا کند، در صراط مستقیم اسلام در قالب شریعت محمدی (ص) به عبادت مشغول می شود تا بدان وسیله با انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات، تقوایی را کسب کند (بقره، آیه 21) که خروجی آن علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است (بقره، آیه 282؛ طلاق، آیات 2 و 3؛ انفال، آیه 29؛ تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95) زیرا در این صورت متاله و خدایی شده و می تواند در مقام خلافت به سبب خدایی شدن، قرار گیرد و در مقام مظهر خداوند و از مقام ربانی(آل عمران، آیه 79) در کائنات تصرف نماید.(بقره، آیه 30)
از نظر امام خمینی(ره) عارف متاله ، برای رسیدن به حقیقت از طریق قرآن لازم است تا علومی را به عنوان ابزار بیاموزد؛ ولی باید دانست که عرفان حقیقی در قرآن است. ایشان می فرماید: یاد روزی که در ایام جوانی کتاب «فصوص الحکم» و دیگر کتب عرفانی را که بزرگان مشایخ ارباب عرفان به یادگار گذاشتهاند در خدمت بعض از مشایخ اهل عرفان ـ رضوان اللّه علیه ـ استفاده نمودم … کتب مذکور با همه قدر و منزلتی که دارند و کمکهای بسیار ارزندهای به معرفت قرآن کریم ـ سرچشمه فیّاض معرفةاللّه و کتب ادعیۀ ائمه معصومین، صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین، که آنها را حقّاً قرآن صاعد باید خواند و احادیث آن بزرگواران ـ میکنند، حلاوت و لطافت و جامعیت اسرار کتاب الهی را ندارند.( صحیفه امام، ج 21 ، یکشنبه 25 دي 1367 )
امام خمینی(ره) از تخصصی گرایی به عنوان یک دام خطرناک سخن می گوید و می فرماید که اگر انسان جامع نگر نباشد ممکن است در وادی تخصصی گرایی محدود شود و به حکم «کل حزب بما لدیهم فرحون؛ هر حزبی به آن چه در نزدش است شادان است» از دیگر امور غافل شود. عرفان اگر به معنا و مفهوم قرآنی آن که امامان معصوم(ع) مظاهر آن هستند، مورد نظر و توجه قرار نگیرد همین مشکل را خواهد داشت. ایشان نسبت به چنین رویکردی نیز هشدار می دهد و می فرماید: اصلاً وقتی که انسان اشتغال به یک علمی پیدا کرد و منحصر شد به آن و تمام توجهش انحصار به آن پیدا کرد، اصلاً قلب همچو میشود که همهاش عرفان میشود؛ دیگر کار به این ندارد که دنیا هم یک چیزی است و تربیتهای دنیایی یک چیزی است، و عبادات هم یک مطلبی است و عرض میکنم که ادعیه هم یک مطلبی است، و اینها هم یک مطلبی. اینها برگشتش به همان معناست و در دلش غیر از این معنا نیست؛ ولهذا آن چیزهایی که برخلاف اوست اصلاً ادراک نمیکند، همۀ اینها را برمیگرداند به آن مطلبی که در پیش خودش مسلّم است.
از این طرف هم ـ وقتی که افتاد از این طرف و دیگر غیر از این عالم ماده چیزی سرش نشد، ادراکش ناقص بود، نمیفهمید. اینها نمیفهمند چی هست؛ ادراکشان ناقص است. اینها اصحاب «برهان» نیستند که با برهان اثبات بشود فلان. اینها اصحاب «بیان»اند که دلشان میخواهد یک بیان قشنگی بکنند یا بیان چهای بکنند. اینها ادراک نمیکنند ماعدای اینجا را؛ ولهذا یا آیات را تأویل میکنند به فکر خودشان به همین زندگی حیوانی دنیایی؛ منتها این زندگی بیطبقه و مرفه و اینکه همهشان یکجور باشند و اینها ـ اگر امکان داشته باشد ـ و ماعدای این را یا قبول ندارند، و جرأت اینکه بگویند قبول نداریم ندارند، یا اگر قبول داشتند ضعیف است قبولشان. آنها نمیتوانند درست ادراک بکنند آن مطلب را، یک چیز ضعیفی[میفهمند]، اینجا یک چیز قویای است در قلبش، آنجا یک چیز ضعیفی و یک چیز ناقصی در قلبش هست.( صحیفه امام، ج 3 چهارشنبه 06 مهر 1356)
رهایی از طغیانگری اهداف تزکیه نفوس از نظر امام خمینی(ره)
آن چه عارف به عرفان و حکمت نظری و عملی بر اساس آیات سوره لقمان انجام می دهد، شامل معرفت نسبت به خدا و سپس خدایی و متاله شدن و کسب و تحقق صفات و اسمای الهی از طریق عبادت تقواسازی است که از آن به تزکیه یاد می شود. تزکیه به معنای رشد و نمو است. به این معنا که انسان باید عبادتی را انجام دهد که زمینه ظهور و بروز و فعلیت یابی اسما و صفات الهی را می دهد که دمیدن روح خداوندی در هر بشری به ودیعت گذاشته شده است.
از نظر قرآن، هر انسانی در حال صیرورت و شدنی است که در دو طرف متضاد انجام می گیرد: 1. صیرورت وشدنی که با از دست دادن سرمایه های وجودی اتفاق می افتد و فطرت انسانی و صفات سرشته دفن و دسیسه با گناه می شود(شمس، آیات 7 تا 10) و انسان در بدترین صیرورت و شدنی قرار می گیرد(بقره، آیه 126) که او را از آدمیت به کالانعام و چارپایان بلکه پست یعنی به گیاه و سپس جماد فرو می کشد(اعراف، آیه 179)؛ 2. و یا صیرورت و شدنی که با ظهور اسماء او را در جایگاه مظهریت ربوبیت می نشاند و خلیفه خداوندی می گردد.(فاطر، آیه 10؛ بقره، آیه 30؛ آل عمران، آیه 79 و آیات بسیار دیگر)
پس اگر انسان این مسیر رفعت و بالارونده را در شدن و صیرورت بپیماید در مسیر رشد وتزکیه قرار گرفته است. پیامبر(ص) ماموریت داشته تا این زمینه را برای آدمی فراهم آورد. البته کاری که انسان انجام می دهد همانند کسی است که کشت می کند. او زمین را آماده کرده و بذر تقوا را می پاشد؛ اما کسی که واقعا این کشت را ورز می آورد و کشاورز است همان خداوند است؛ از این روست که خداوند عنوان زارع و کشاورز را به خود می دهد (واقعه، آیه 64)، هم چنین کاری که بشر انجام می دهد تزکیه نیست بلکه ایجاد بستری برای تزکیه است؛ زیرا رشد و نمو را خداوند می دهد. از این روست که خداوند به صراحت تزکیه را از انسان نفی و سلب کرده و آن را به خود نسبت می دهد و می فرماید: وَلَوْلَا فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًۭا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّى مَن يَشَآءُ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌۭ؛ اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما رشد و پاك نمىشد، ولى اين خداست كه هر كس را بخواهد رشد می دهد و پاك مىگرداند و خداست كه شنواى داناست.(نور، آیه 21 و نیز نساء، آیه 49)
پس نسبت تزکیه به بشر همانند نسبت کشاورز و زارع از باب مجاز است و آن که حقیقه تزکیه می کند خداوند است؛ البته خلفای الهی همانند پیامبر(ص) نیز در مقام خلافت می تواند تزکیه کنند؛ از این روست که خداوند تزکیه و تعلیم را به خود و پیامبر(ص) نسبت می دهد.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
امام خمینی(ره) در تبیین فلسفه بعثت به فلسفه تزکیه از سوی پیامبر(ص) اشاره می کند و برای آن اهدافی چون فهم کتاب و حکمت دانسته و می فرماید: انگیزۀ تلاوتِ قرآن بر بشر این است که تزکیه پیدا بکنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی که در آنها موجود است تا اینکه بعد از اینکه مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها، قابل این بشود که کتاب و حکمت را بفهمند. انگیزه، تزکیه است برای فهم کتاب و حکمت. هر نفسی نمیتواند این نوری را که از غیب متجلی شده است و متنزل شده است و به شهادت رسیده است ادراک کند. تا تزکیه نباشد تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست؛ باید تزکیه بشود نفوس از همۀ آلودگیها؛ که بزرگترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه که دارد. (صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
وی در جایی دیگر، از جمله اهداف تزکیه را نجات از طغیانگر دانسته و فرموده است: در اولین نزول وحی این آیه در این سوره وارد شده است که«کَلاَّ إِنَّ الاِنْسَانَ لَیَطْغی، أَن رَآهُ اسْتَغْنَی» معلوم میشود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در رأس امور است و برای طاغوتزدایی باید تعلیم «کتاب» و «حکمت» و تَعلّم «کتاب» و «حکمت» کرد و «تزکیه» کرد. انسان این طوری است، وضع روحی همۀ انسانها این طور است که تا یک استغنایی پیدا میکند طغیان میکند؛ استغنای مالی پیدا میکند، به حسب همان مقدار طغیان پیدا میکند، استغنای علمی پیدا میکند، به همان مقدار طغیان پیدا میکند، مقام پیدا میکند، به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان میکند. فرعون را که خدای تبارک و تعالی «طاغی» میگوید هست برای همین است که مقام پیدا کرده بود و انگیزۀ الهی در او نبود و این مقام او را به طغیان کشیده بود. کسانی که چیزهایی که مربوط به دنیاست و آنها را بدون تزکیۀ نفس پیدا میکنند، هرچه پیدا بکنند، طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهایی است که موجب گرفتاریهای انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا. انگیزۀ بعثت این است که ما را از این طغیانها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم. اگر این توفیق برای همگان حاصل شد، دنیا یک نوری میشود نظیر نور قرآن و جلوۀ نور حق. تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست، ریشهاش همان طغیانی است که در نفس هست. ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمیشود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز میشود، تجاوز که شد، اختلاف حاصل میشود و این فرق نمیکند، از آن مرتبۀ نازلش طغیان است تا آن مرتبۀ عالی آن. از مرتبۀ نازلی که دریک روستا بین افراد اختلاف حاصل میشود ریشۀ آن همین طغیان است، تا مرتبۀ بالاتر و هرچه بالاتر برود طغیان زیادتر میشود. فرعونی که طغیان کرد «وأَنَا رَبُّکُمُ الاَعْلَی» گفت، این انگیزه در همه است، فقط در فرعون نیست. اگر انسان را سر خود بگذارند،«أَنَا رَبُّکُمُ الاَعْلَی» خواهد گفت. انگیزۀ بعثت این است که این نفوس سرکش را و این نفوس طاغی را و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری کنترل کند و تزکیه کند نفوس را. (صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
از نظر امام خمینی (ره) منشای بسیاری از مشکلات و اختلافات به ویژه در میان دولتمردان به عدم تزکیه نفوس باز می گردد که زمینه طغیان ورزی و اختلاف افکنی را فراهم می آورد. ایشان می فرماید: همۀ اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به واسطۀ تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر تزکیه بشوند، طغیان پیش نمیآید. کسی که تزکیه کرد خود را، هیچگاه خودش را مستغنی نمیداند «وإِنَّ الاِنْسَانَ لَیَطْغَی، أَن رَآهُ اسْتَغْنَی»؛ وقتی که خودش را میبیند و برای خودش مقام قائل است و برای خودش عظمت قائل است، این خودبینی اسباب طغیان است. اختلافاتی که بین همۀ بشر هست، اختلافاتی که سر دنیا بین همۀ بشر هست، این اختلافات ریشهاش این طغیانی است که در نفس هست و این گرفتاریی است که انسان دارد؛ گرفتاری به خود دارد و به هواهای نفسانیه. اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود، این اختلافات برداشته میشود. اگر تمام انبیای عظام جمع بشوند در یک شهری و در یک کشوری، هیچگاه باهم اختلاف نمیکنند؛ برای اینکه تزکیه شدهاند، علم و حکمت را بعد از تزکیه در نفس دارند. گرفتاری همۀ ما برای این است که ما تزکیه نشدهایم، تربیت نشدیم. عالِم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شدهاند، تربیت نشدهاند، تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشدهاند. و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد میشود آن خطر از خطر مغول بالاتر است. غایت بعثت این تزکیه است، غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنۀ توحید، در صحنۀ معارف الهی، در صحنۀ فلسفه، در صحنۀ فقه و فقاهت، در صحنۀ سیاست، در هر صحنهای که وارد بشوند، اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر خطرهای بزرگ است. و باید کسانی که میخواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، قبلاً خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده باشند و کسانی که در بشر میخواهند زمامداری کنند اگر بخواهند که طغیان نکنند و کارهای شیطانی نکنند، باید تزکیه کنند خودشان را و بعثت برای همین است که همگان را تزکیه کند.
و این تزکیه برای دولتمردان، برای سلاطین، برای رؤسای جمهور، برای دولتها و برای سردمداران بیشتر لازم است تا برای مردم عادی. اگر افراد عادی تزکیه نشوند و طغیان پیدا کنند، یک طغیان بسیار محدود است. یک نفر در بازار یا یک نفر در روستا اگر طغیان بکند، یک نقطۀ محدودی را به فساد ممکن است بکشد، لکن اگر طغیان در کسی شد که مردم اورا پذیرفتهاند، در عالمی شد که مردم آن عالم را پذیرفتهاند، در سلطانی شد که مردم آن سلطان را پذیرفتهاند، در رؤسایی شد که مردم آنها را پذیرفتهاند، این گاهی یک کشور را به فساد میکشد و گاهی کشورها را به فساد میکشد. این طغیانها که موجب این است که کشورهایی به تباهی کشیده بشود… و اگر این طغیان در رئیسهای جمهور بزرگ دنیا باشد، اگر رئیس جمهور امریکا طغیان بکند طغیان او یک کشورهای بسیار را به فساد میکشد. جنگهای بزرگی که در دنیا واقع شد، مثل جنگ اول و جنگ دوم، برای همین بود که طغیان در آن طبقۀ بالا بود. آن طبقۀ بالا که مهذب نبودند طغیان کردند و کشورهای بزرگ را به فساد کشاندند… کسانی که در یک مقامی هستند، چه مقامهای پایین و چه مقامهای بالا، اگر بخواهند مملکت اصلاح بشود، اگر بخواهند این کشور آرامش پیدا بکند، آنها باید آرامش را از بالا شروع کنند؛ از پایین آرامش نمیشود حاصل بشود. باید اشخاصی که زمامدار امور هستند، هر نحو زمامداری، باید از آنجا آرامش را شروع کنند. آرامش آنها کشور را به آرامش میکشد و اگر خدای نخواسته طغیان کنند، طغیان آنها کشور را به هلاکت میکشاند. (صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
امام خمینی (ره) درباره تزکیه نفوس می فرماید: تزکیۀ نفوس به این است که خودخواهیها برود از بین، خودبینیها برود از بین، ریاستطلبیها برود از بین، دنیا طلبیها برود از بین، و به جای همه، خدای تبارک و تعالی و هوایِ برای خدا بنشیند. انگیزۀ بعثت این است که حکومت خدا در دلهای بشر حکومت کند تا اینکه در جامعههای بشر هم حکومت کند. تا تزکیه در ردههای بالا حاصل نشود و تصفیه در ردههای بالا حاصل نشود، این مملکت و همۀ ممالکی که هستند اصلاح نخواهند شد. آنهایی که این انقلاب را مفید میدانند و این انقلاب را پشتیبانی میکنند و این انقلاب را از ملت میدانند و این انقلاب را میخواهند به نتیجه برسد باید آرامش را به هر نحو که هست در کشور ایجاد کنند و این آرامش از ردۀ بالا باید شروع بشود. مادامی که در ردۀ بالا آرامش نیست، پایینها آرامش پیدا نمیکنند. مادامی که تزکیه در ردۀ بالا نباشد و تصفیه در ردۀ بالا نباشد و خدا خواهی در ردۀ بالا نباشد و فرار از خود در ردۀ بالا واقع نشود، تزکیه نباشد و خودبینیها به جای این تزکیهها باشند و خودخواهیها به جای تصفیهها باشند، در ردۀ بالا آرامش حاصل نخواهد شد و هرچه فریاد بزنید که آتش بس، نخواهد شد.(صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
خودبینی منشأ تمام فسادهای عالم
ایشان به مردم و مسئولان هشدار می دهد که تزکیه نفس کنند و خود را فقیر واقعی بشمارند و دست از استغنا در برابر خداوند بردارند. کسی که خود را غنی و بی نیاز دید از خداوند دور می شود و فقر هویتی خویش را نمی بیند(فاطر، آیه 15) و این گونه است که مانند ابلیس به سبب غرور و خودبزرگ بینی و خودبرتربینی به دام فساد و تباهی می افتد. از این روست که ایشان به مردم و مسئولان هشدار می دهد و با اشاره به خودبینی به عنوان خاستگاه تمام فسادهای عالم می فرماید: قرآن کریم در قصۀ آدم ـ که باید گفت یک قصّۀ رمزی است، لکن بسیار آموزنده ـ به ما یک دستوراتی داده است که اگر به آن دستورات بشر عمل بکند، حل همۀ مشکلات میشود. قبل از این که آدم را خلق بکند به ملائکه میفرماید که میخواهم یک همچو کاری بکنم. ملائکه جنبۀ تقدس خودشان را نظر میکنند و جنبۀ فساد آدم را. از این جهت، میگویند که شما چرا خلق میکنی یک جمعیتی را که در زمین فساد کنند «و سفک دماء» کنند؟ ما تقدیس تو را میکنیم. خودشان را میبینند در صورت تقدس و آدم را میبینند در صورت فساد. جنبۀ خوبی خودشان را و جنبۀ بدی آدم را ملاحظه میکنند. خدای تبارک و تعالی هم بهشان میفرماید که شما نمیدانید، شما همان خودتان را میبینید، خودبین هستید و از آدم کمالات را نمیدانید. و بعد هم قصه را تمام میکند که به آدم «اسما» را که واقعش «اسماءاللّه» است ـ همه چیز اسماءاللّه است ـ تعلیم میکند، و بعد میگوید عرضه کنید! آنها میبینند که عاجزند. آنها، خوب! عقب نشینی میکنند. بعد از این که خلق میکند آدم را، امر میکند که سجده کنند، «ملائکة اللّه» همه سجده میکنند، لکن ابلیس نمیکند. نکتۀ این که ابلیس نمیکند، این است که خودبین است. میگوید: خَلَقْتَنی مِنْ نارٍوَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛ من از آتش خلق شدم، او از خاک خلق شده است؛ او پست تر از من است، من بالاتر از او هستم. آن هم جنبۀ خودبینی دارد، و روی این زمینه سجده نمیکند و مطرود میشود. بعد هم خدا را تهدید میکند، بعد از این که انذار میکند و میگوید، به من مهلت بدهید. بعد از آن که مهلت را میگیرد و خاطر جمع میشود، آن وقت خدا را تهدید میکند به این که؛ به آن عزتت قسم، به آن اسمی که من را اغوا کردی قسم که اینها را نمیگذارم که اکثرشان به تو توجه کنند. از بین یدشان میآیم، از خلفشان میآیم، از یمین شان میآیم، از شمالشان میآیم.«وَلاتَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ » خدا هم جواب را میدهد.
ما از این جا میفهمیم که قضیۀ خودبینی، ارث شیطان است، از صدر عالم این قضیه بوده است. وقتی هم که وسوسه میکند به آدم، باز آدم را اغوا میکند به این که تو را میخواهند این جاکَاَنَّهُ حبس کنند. تو اگر حرف من را بشنوی، بیشتر از اینها داری. آدم هم به آن جنبۀ دیگری از او قبول میکند. این یک تعلیم عمومیاست که از قبل از خلقت آدم تاحالا باید برای ما عبرت باشد؛ بدانیم که ارث شیطان، خودبینی است. تمام فسادهایی که درعالم واقع میشود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حکومتها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر همین ارث شیطان است. و تمام مفسدههایی که در عالم پیدا میشود، از این بیماری خودبینی است. چه در کنج خانه کسی نشسته باشد و به عبادت مشغول باشد، اگر خودبینی بکند، ارث شیطان را دارد، و چه در جامعه باشد و با مردم تماس داشته باشد، این هم اگر فسادی از آن حاصل بشود، از خودخواهی و خودبینی خودش است، و چه حکومتهایی که درعالم حکومت میکنند؛ از اولی که حکومت در دنیا تأسیس شده است تا حالا، هر فسادی واقع شده از این خصیصه است.(صحیفه امام، ج 19 تاریخ نامشخص)
ایمان و تزکیه اقوی القوی
از نظر امام خمینی(ره) تهیه ادوات و ابزارهای جنگی و فراهم آوری نفرات خبره و فنی لازم است، اما آن چه مهم است این که ایمان را در مردم تقویت کرد و ارتشی از ایمان را در برابر دشمن بسیج کرد که برترین و قوی ترین قوا است. ایشان می فرماید: من امیدوارم که شما هم آن چیزهایی که در نظام هست و یا در چریکی هست و یا در پارتیزانی هست و در این چیزها که هست، به شایستگی، به خوبی یاد بگیرید. و هم تجهیزات به مقداری که امکان دارد برای یک مملکت، آن تجهیزات را هم دولت فراهم خواهد کرد برای موقعی که لازم است. هم تجهیزات داشته باشید که بحمداللّه ایران دارد. تجهیزات مدرن دارد ایران. و از همۀ اینها بالاتر قدرت ایمان است که خودتان را تربیت کنید، تزکیه کنید. توجه به این نباشد که من با قدرت خودم میخواهم کی را بزنم زمین، و فرض کنید غلبه کنم. توجه این باشد که با قوۀ الهی پیش بروید. یعنی دستتان را، چشمتان را، نفستان را، همۀ چیزهایی که در اختیار شماست، اینها را تبدیل کنید از قوای شیطانی به قوای الهی. انسان اگر غفلت کند قوایش قوای شیطانی است. چشمش هم شیطانی است. دستش هم شیطانی است. دیگر آنطوری که هست. لکن اگر تربیت کند خودش را همه الهی میشود. همۀ قوای شما قوۀ الهی میشود و قوۀ الهی غلبه خواهد کرد. خداوند انشاءاللّه شما را بر همۀ دشمنان اسلام غلبه بدهد. و شما ابداً، ایران ابداً نباید خوف این معنا را داشته باشد که اینها میخواهند محاصرۀ اقتصادی بکنند. اینها میخواهند محاصرۀ نظامی بکنند. نه ما از محاصرۀ اقتصادیاش میترسیم! کسی که اسلام را، نهضت اسلامی را منشأ همۀ چیزها میداند، و میخواهد مجاهده کند با یک طایفهای که میخواهند هجوم کنند بر اسلام و بر کیش انسان و بر مملکت انسان و بر نوامیس این مملکت و اینها، این خوف از این ندارد که کسی حمله بکند همان طوری که آنجا یک نفرشان مقابل هزار نفر ایستادند، شما هم یک نفرتان مقابل هزار نفر انشاءاللّه میایستید و دفاع از مملکتتان میکنید و هیچ ترس از این معنا که آنها دارای چه و چه هستند[نداشته باشید]اینها طبلهای تو خالیشان زیادتر از واقعیت است. البته خوب، واقعیت هم دارد، مجهز هم هستند لکن یک خوفی در دل آنها هست. (صحیفه، ج 12 ؛ پنجشنبه 28 فروردين 1359 )