عرفان

عارفان بی نام و عاشقان بنام

امروز سری به دفتر یادداشت های روزانه ام در دهه هفتاد زدم. مطالبی را در آن دیدم که دلم نیامد تا دیگران را از آن بی بهره بگذارم. از این رو خواستم تا یکی از این روزانه ها را برای دیگران در این فضای مجازی قرار دهم تا همگان از آن بهره برند. مطالب این روزانه مرتبط به چهارعارف بزرگ : آیت الله شیخ علی اکبر الهیان ، شیخ محمد تقی آملی، آیت الله سید حسین بدلاء و آیت الله العظمی شیخ استاد ما ، انسان کامل و مکمل حضرت حسن حسن زاده آملی(دامت افاضاته الوارف) است.

جمعه 22/ مهر ماه / 1379

روز سه شنبه سیزده رجب به دیدن آیت الله سید حسین بدلاء[1] از عارفان این زمانه رفتم. حدود یک ساعت و نیمی نزدش زانو تلمذ بر زمین زدم. ایشان مطالبی چند درباره روزه مستحبی و بیمارستان و عمل جراحی که تازگی داشته و به کمک آن از رنج بسیاری که در این سال ها برده بود، گفتند.

از ایشان درباره شیخ علی اکبر الهیان پرسیدم که تا چه اندازه ای می شناسدش؟ حضرت آیت الله فرمود: من با شماری از شمالی ها آشنایی و ارتباط داشتم. از جمله آنها آشیخ علی اکبر الهیان و سید محمد تقی اشکوری بودند. آن دو نفر اهل معارف بودند و عرفان آنان همانند عرفان امام (ره ) بود.

شیخ علی اکبر الهیان ، آن زمان که در قم ساکن بود ، در مدرسه خان که آن زمان یک طبقه بود، حجره ای پشت نانوایی سنگکی داشت. تنور نانوایی آن را خیلی گرم می کرد. هر چند که تابستان ها این گرما خوب نبود ولی زمستان ها حجره ایشان بسیار مطبوع و خوب بود. ایشان درسی داشتند و در نزد آقایان آشیخ عبدالکریم حایری و (شخصی را نام بردند که به خاطر ندارم) درس می خواندند. آن زمان مدرسه فیضه هنوز تعمیر و بازسازی نشده بود و مرکزیت با مدرسه رضویه بود که هنوز خیابان آن را به شکل کنونی در نیاورده بود.

مدرسه رضویه به جهت همان چاه " عین اغتسل به (فیه) الرضا(ع)" یک ویژگی دارد و این بنابر روایتی است که می گوید که حضرت امام رضا(ع) از مسیر قم گذشته و به مرو رفته اند. مدرسه آن هنگام ، مسجد بزرگی داشت که بعدها برای خیابان سازی تخریب شد.

آیت الله شیخ مهدی پایین شهری که بعدها آقای عبدالکریم حایری یزدی را به قم دعوت کرد نیز آن جا روضه ای می گرفت. در آن روضه خوانی ها چند نفری روضه می خواندند. یکی از ایشان همین آقای سید محمد تقی اشکوری بود که ایشان هر گاه بالای منبر می رفت و شروع به سخنرانی می کرد همه به گریه می افتادند. اصلا حرف زدن عادی اش گریه می آورد. آدم عجیبی بود.

البته پسر همین آشیخ مهدی پایین شهری به نام علی اکبر حکمی زاده که بعدا اسرار هزار ساله را نوشت، او هم وعظ می کرد. ما با حکمی زاده هم حجره و دوست بودیم و فعالیت رسانه ای داشتیم. مجله ای را منتشر می کردیم. متاسفانه حکمی زاده با همه تقدسی که داشت تحت تاثیر افکار شیخ احمد کسروی از طلاب نجف قرار گرفت و منحرف شد و کتاب اسرار هزار ساله را نوشت. امام خمینی (ره) هم در رد آن، کتاب «کشف الاسرار» را نوشتند.

در این مجالس همه شرکت می کردند و شیخ عبدالکریم حائری نیز می آمدند و آقایان اهل دل بسیاری می آمدند. شیخ علی اکبر الهیان به خاطر دوستی و ارتباطی که با آقا سید محمد تقی اشکوری داشتند، آن جا می آمد و ما هم آن جا نزد آن ها و مجلس وعظ می رفتیم. البته بعدها شیخ علی اکبر به شمال رفت و گویا یک جا هم ساکن نمی شد. درباره شیخ علی اکبر باید بگویم که او آدم بسیار کتومی بود. اصلا چیزی ا زخود بروز نمی داد. ما بهره ای از معارف ایشان نبردیم ، ولی بسیار آدم خوبی بود.

شنبه 23 / مهر ماه / 1379

روز چهارشنبه از استاد بزرگوارم، فقیه عالیقدر حضرت آیت الله سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی [2] (مدظله العالی) از ایشان درباره سید محمد تقی اشکوری پرسیدم. ایشان فرمودند: آقا سید محمد تقی معصومی اشکوری ، آدم عجیبی بود. ایشان هر گاه منبر می رفت، حرف عادی اش گریه آور بود. ایاشن کتابی به نام یک سنگ و دو چوب دارند که یعنی 110 و نام امیرالمومنین علی (ع) است. البته در این کتاب مطالبی درباره مولی الموحدین امیرالمومنین (ع) و سخنانی درباره علوم غریبه دارند. این کتاب دوبار به وسیله نوه هایشان تجدید چاپ شده است.

آقا سید محمد تقی کراماتی داشته که یکی از آن ها همین تازگی ها پس از مرگشان اتفاق افتاده است. گویا درباره مقبره ایشان اطلاعی در دست نبود. می گفتند در قم یا در مشهد دفن هستند. تازگی ها که پیرامون آستانه حضرت امام رضا(ع) را بازسازی می کردند و محوطه را گسترش می دادند، قبرستان های پیرامونی را با لودر تخریب می کردند. لودر به جای می رسد که خاموش می شود. روشن می کنند ولی تا می خواهند تخریب کند خاموش می شود و از کار می افتد. کاوش می کنند و خاک ها را کنار می زنند، سنگ قبری پیدا می شود که روی آن نوشته شده بود: آرامگاه سید محمد تقی معصومی اشکوری. آن جا را درست می کنند و مقبره اش را بازسازی می کنند.

پنج شنبه 28 / مهرماه / 1379

از دوستی به نام سید جعفر حسینی اشکوری درباره سید محمد تقی اشکوری پرسیدم . ایشان ضمن بیان همین قصه و کرامتی که استادم بیان داشتند گفتند که گویا این کرامت ایشان را در روزنامه ها هم نوشته اند. وی افزود: شیخ علی اکبر الهیان و سید محمد تقی معصومی اشکوری بسیار با هم دوست بودند.

ایشان که خواهرزاده آیت الله محمد علی احمدی اشکوری از شاگردان امام خمینی (ره ) می باشد، می افزاید: روزی جماعتی از شیوخ و روحانیون از جمله این دو نفر در جایی نشسته بودند. ظاهرا مدرسه خان بود. باران گرفت. یکی گفت: چه کسی می تواند جلوی این باران را بگیرد و کاری کند باران بند بیاید؟

سید محمد تقی معصومی گفت: من می توانم. پس روی تکه کاغذی چیزی نوشت و به طلبه ای داد تا آن را بیرون در باران بگذارد. همین که آن طلبه کاغذ را گذاشت ، باران بند آمد.

شیخ علی اکبر الهیان در همان مجلس رو به آقای سیدمحمد تقی معصومی کرد و گفت: شما جوانمرگ می شوید. ایشان هم عمر زیادی نکرد و در سن چهل و خرده ای سالگی در گذشت.

هم چنین می گویند: روزی جماعتی از جمله سید محمد تقی معصومی اشکوری در جایی شب را بیتوته کرده بودند. هنگامی که جای خواب را پهن کردند و همه در رختخواب نشستند، سید محمد تقی نیز قصد خواب کرد و در رختخوابش رفت. زمانی نگذشت دیدند سید محمد تقی حضور ندارد و در رختخوابش نیست.

پس برخاستند و به جستجوی ایشان پرداختند؛ ولی هر جا گشتند او را نیافتند. پس از حدود یک و دو ساعتی سید را دیدند که در رختخواب نشسته است.

گفتند: تا حالا کجا بودی ؟ همه جا را دنبال شما گشتیم و تو را نیافتیم.

سید گفت : من همین جا در میان شما و در رختخواب بودم .

گفتند : ما همه جا را گشتیم و شما را پیدا نکردیم.

ایشان را دوره کردند و سوگندهای شدید دادند که بگوید تا حالا کجا بوده و چه می کرد؟ آن چنان ایشان را در تنگنا و منگنه گذاشتند تا ناچار شد حقیقت را بگوید. وی گفت: از همان زمانی که در رختخواب رفتم تا حالا به جاهای مختلفی از جمله به مشاهد مشرفه در عراق و مکه و مدینه رفته و از نزدیک زیارت کردم و برگشتم.

استادم آیت الله حسن زاده (مدظله الوارف ) درباره این انسان های کامل سخنی لطیف دارد. ایشان می فرماید: انسان مظهر خداوند است. خداوند کسی است که " لا تاخذه سنه و لا نوم" جان آدمی نیز چنین است که چرت و خوابی بر او مسلط نمی شود و هیچ گاه نمی خوابد و چرت نمی زند.

وی می نویسد: معرفت، آگاهی قابل زوال است و تبدل می یابد؛ ولی دانش و علم چنین نیست، برای همین ،به خداوند اسم عالم اطلاق می شود، ولی اسم عارف اطلاق نمی شود.

آن عارف کامل می افزاید: کل نفس ذائقه الموت. این ذائقه را به شکل مشتق آورده نه به صورت فعل مضارع یا ماضی که " کل نفس تذوق الموت" تا دلالت بر استمرار و همیشگی بودن داشته باشد. پس جان آدمی هر دم مرگ را می چشد و این همان کون و فساد است.


[1] . آیت الله سید حسین بدلا از متولدین قم از بزرگان عارف و عالم حوزه علمیه قم است که قبل از ورود آیت الله حائری به قم در این شهر می زیسته و روزگار دشوار رضاخانی و نیرنگهای فرزند او را به خاطر دارد. او در محضر آیات بزرگ حاج شیخ عبدالکریم حائری، سید محمدتقی خوانساری، حجت کوه کمره ای و بروجردی به تحصیل پرداخته و در تنظیم رساله با حاشیه آیت الله بروجردی همکاری داشته و در انتشار نشریه «همایون »، اولین نشریه مذهبی قم همکاری نموده و هم اکنون امامت جماعت مسجد امام حسن عسکری(ع) را در این شهر بر عهده دارند. اینجانب در سال 1365 در نزد این بزرگوار معمم شدم. درباره ایشان می توانید به این نشانی و تارنما مراجعه نمایید:

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4189&id=26441

[2] .

سید محمدحسین لنگرودى (مرتضوى) فرزند بزرگ حضرت آیت‏اللَّه آقاى حاج سید مرتضى لنگرودى «قدس سره»، در حدود سال 1345 هجرى قمرى، در نجف اشرف متولد گردید. پس از طى دروس مقدماتى و سطوح معقول و منقول و تكمیل سطوح عالیه متعارفه و مقدار كاملى خارج فقه و اصول خدمت والد معظمشان حدود سال 1367 هجرى قمرى به حوزه علمیه قم عزیمت و مستقیما به درس خارج فقه و اصول و فلسفه حضرات اساتید بزرگ آن زمان همچون آیت‏اللَّه العظمى مرحوم حاج‏آقا حسین طباطبائى بروجردى و آیت‏اللَّه العظمى نایب الامام خمینى و علامه بزرگوار طباطبائى تبریزى قدس اللَّه تعالى اسرارهم و پس از چندى كه والد معظمشان از تهران به قم هجرت فرمودند به درس خارج فقه و اصول ایشان (كه در مسجد عشقعلى قم با شركت فضلاء بى‏شمارى داشتند) شركت نموده و به فراگیرى مبانى تحلیلى فقه و اصول از آن اساتید بزرگ همت گماشته و در همه‏ى آن دروس به حدى كوشش مجدانه داشتند كه در مدتى از به مراتب عالیه و نهائیه، نائل و مخصوصا حائز رتبه اجتهاد و دریافت اجازات كتبى و شفاهى و غیره از آیات عظام شدند. تا اینكه در سال 1380 هجرى قمرى بنا به اصرار اهالى محترم میدان قیام تهران به امامت و سرپرستى مسجد و مدرسه‏ى حاج ابوالفتح مشغول و به وظایف شرعى مخصوصا سرپرستى مدرسه و درس و بحث تاكنون كه بیش از سى سال مى‏گذرد. این حوزه از نوع دروس اصلى و جنبى از مقدمات و سطح الى خارج فقه برخوردار است و شخص ایشان دروس عالیه فقه و اصول را عهده دارند و همه ساله فضلاء و علمائى متعهد مستخرج شده و مى‏شوند.

ایشان در سال های اخیر در مسجد سلماسی در محله یخچال قاضی قم جنب خانه و مدرسه خود به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشته است. معظم‏له از دانشمندان باتقوا و پركار و جدى و بسیار متواضع و مجتنب از تظاهرات و معرض از شئونات مى‏باشند. تألیفات ایشان در علوم مختلفه، فقه و اصول و تفسیر و اصول عقائد و فلسفه و كلام و نظائر آن بسیار است، مخصوصا بر بسیارى از كتب درسى و غیردرسى حواشى مفید دارند. از باقیات الصالحات ایشان است فرزند برومند و صالح جناب حجت‏الاسلام آقاى حاج سید محمدرضا لنگرودى كه پس از طى دروس مقدماتى و سطوح عالى از محضر آیات عظام، گلپایگانى و آملى و غیرهما بهره‏مند شده و اكنون از فضلاء حوزه‏ى علمیه‏ى قم مى‏باشند. برگرفته از کتاب: گنجینه دانشمندان (جلد نهم) در نهایت آیت الله حاج سید محمد حسن لنگرودی ( رحمه الله علیه ) درمورخ 11/12/1385 جمعه شب بر اثر سكته مغزی درگذشت.

اینجانب به مدت پنج سالی صبح ها در دو درس فقه و اصول آن بزرگوار شرکت داشته و از نامبرده اجازه روایت دارم..

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا