اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

ظرفيت بي پايان وجود آدمي

انسان برخلاف حيوانات، كمالات او حين ولادت بالفعل آفريده نمي شود و خداي متعال خلقت او را به گونه اي قرار داده كه استعدادهاي عروج و تكامل او در وجودش به صورت بالقوه به وديعت نهاده شده است. بنابراين انسان موجودي است كه از بدو خلقت دائما در حال شدن و صيرورت است كه در دو جهت و مسير صعودي و هبوطي مي تواند قرار گيرد.

انسان هايي كه در مسير صعود بر پايه برنامه هدايتي الهي حركت مي كنند به سبب عبوديت و اطاعت خاص و خالص از خداوند به مراتبي دست مي يابند كه در ارتباط كامل با تحقق بخشي به اسماي الهي و ظرفيت هاي ذاتي نهادينه شده در هر انسان مي باشد. نويسنده در اين مقاله كوشيده است تا مقام متاله شدن با اسماي الهي را براي دستيابي به عالي ترين مراتب كماليه انسان تبيين نمايد كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

شدن ها و ظرفيت هاي بي پايان انسان

انسان با آن كه از پست ترين عناصر مادي آفريده شده ولي از روحي برخوردار مي باشد كه متصل به ذات الهي و شعاع وجودي اوست؛ از اين رو خداوند از روحي كه به انسان دميده شده و به شكل نفس در ماده تجلي و ظهور يافته است، به عنوان روح من ياد مي كند تا اين گونه ظرفيت بي پايان وجودي آدمي را بيان دارد و بر همه آفريده هاي ديگرش برتري و فضيلت بخشد و آنان را به سجده طاعتي به اطاعت درآورد و خلافت تكويني و تشريعي وي را بر همه آفريده ها اثبات كند.

با اين همه حضور روح الهي در اين پست ترين عنصر، اقتضائاتي را دارد كه مي بايست آن را بپذيرد و با آن كنار آيد. يكي از اين اقتضائات شدن ارادي و غير ارادي انسان است. آدمي در ميان يك جبر و تفويضي قرار دارد كه مي بايست همواره ظرفيت هاي نهفته خويش را در يك فرآيندي در دنيا آشكار سازد و به فعليت رساند. اين تحقق بخشي ظرفيت هاي انساني كه از آن به تحقق اسماي الهي وديعه شده در ذات، ياد مي شود، موجب مي شود تا انسان در «شدن»هاي پياپي باشد. بنابراين هرگز تا زماني كه در دنياست، داراي شكل و صورت ثابت نيست و هر دم در حال تحول و تبديل و شدن هاي مكرر است. از اين رو، سخن گفتن از «بود» در انسان جز به عنوان اشاره به شدني پيشين معنايي نمي يابد.

اين ظرفيت والاي انساني موجب مي شود تا هرگز به مرز پاياني نرسد و «حد يقفي» نداشته باشد كه در آن جا به تمام رسد مگر آن كه فناي ذاتي با حق تعالي را تجربه كند. از اين روست كه خداوند از انسان به ظلوم ياد مي كند؛ زيرا هرگز در مقام و مرتبه و درجه اي از هستي توقف نمي كند و از هر حد و مرزي مي گذرد و تجاوز مي كند.

شدن هاي صعودي و هبوطي

انسان ها در حالت شدن هاي مكرر خود مي توانند دو مسير را طي كنند كه به طور كامل در تقابل يك ديگر هستند و از آن به سير صعودي و هبوطي ياد مي شود. با آن كه انسان در هر دو سير صعودي و هبوطي خويش به پروردگار مي رسد و به حكم دايره «انالله و انا اليه راجعون» به خداوند باز مي گردد، ولي تفاوت هاي ماهوي و جدي ميان دو بازگشت به سوي خدا وجود دارد كه از آن به شكل نمادين به بهشت و دوزخ ياد مي شود.

انسان هايي كه در مسير صعود بر پايه برنامه هدايتي الهي حركت مي كنند، به سبب عبوديت و اطاعت خاص و خالص از خداوند به مراتبي دست مي يابند كه در ارتباط كامل با تحقق بخشي به اسماي الهي و ظرفيت هاي ذاتي نهادينه شده در هر انساني مي باشد. به اين معنا كه هر كسي در اين سير صعودي از طريق عبادت، هر اسمي از اسماي الهي را در خود فعليت بخشد، به مقام ربوبيت و خلافت در همان اسم دست مي يابد كه به وي توانايي هاي به خصوص و ويژه اي مي بخشد كه مقتضي همان اسم مي باشد.

متاله شدن، مقام اسم اعظم

از جمله مراتب و مقاماتي كه انسان در شدن هاي پياپي مي تواند به آن دست يابد مقام تحقق بخشي به همه اسما و نام هاي الهي ظاهري مي باشد كه در يك نام از آن به عنوان الله ياد مي شود. الله كه از آن به نام اسم جامع ياد مي شود در برگيرنده همه اسما و نام هاي الهي است كه ظهور يافته و در نسل ها به وديعه گذاشته شده است. اگر انسان بتواند در مسير صبغه الله شدن و رنگ خدايي گرفتن به جايي برسد كه متاله شود و الله را در خود فعليت بخشد، به مقام خلافت و ربوبيتي مي رسد كه از آن به مقام اسم اعظمي ياد مي شود. كسي كه دارنده اسم اعظم الهي است يعني كسي مي باشد كه توانسته است همه نام ها و اسماي الهي را كه در الله جمع شده است، در خود فعليت بخشد و مظهر آن نام بزرگ گردد.

با اين همه از آن جايي كه شدن هاي انساني بي پايان و بي نهايت است و از پس اين نام الله نيز نام هاي بسياري است كه هنوز ظهور نيافته و از آن به اسم مستاثر ياد مي شود كه در آيات قرآني با ضمير «هو» از آن ياد مي شود، مي توان گفت كه هنوز چنين اشخاصي در خطر هستند؛ زيرا هر انساني در خطر خسران و زيان است حتي اگر از كساني باشد كه متاله شده و از اسم اعظم برخوردار گرديده است؛ زيرا اين گونه اشخاص در خطر بزرگ تر و عظيم تري مي باشند.

خداوند در سوره توحيد و سوره نور بيان مي كند كه «مقام هويت ذات» به شكل الله تجلي و ظهور يافته است و همين ظهور هويت ذات به شكل الله است كه به عنوان نور وجودي همه هستي را روشن كرده و آفريده است. از آن جايي كه درك اين معنا و مفهوم براي عموم بشر دشوار و دست نيافتني است به حضرت پيامبر اعظم(ص) فرمان مي دهد تا به عنوان واسطه ميان الله و آفريده ها عمل كند و به مردمان بگويد كه الله همان تجلي و ظهور «هو» است. زيرا وي افزون بر آن كه متاله كامل و مطلق است توانايي آن را يافته است تا به اسماي مستاثر الهي نيز ارتباط برقرار كند.

به هر حال انسان در سير صعودي و شدن هاي پياپي خويش از راه عبوديت و اطاعت و تقرب، مي تواند متاله شود و تمامي اسماي ظهوري در الله را در خود فعليت بخشد. اين گونه است كه شخص را داراي اسم اعظم الهي و انساني متاله مي نامند. بنابراين دارنده اسم اعظم الهي به كسي گفته مي شود كه با تحقق بخشي و فعليت بخشي به تمامي نام ها و اسماي الهي توانسته است متاله شود. از اين روست كه چنين شخصي را به سبب آن كه توانسته جامع اسماي الهي باشد، بزرگ و برتر مي شمارند.

هر چند كه تعبير اسم اعظم در قرآن نيامده است، اما در روايات و آيات از آن بسيار ياد شده است. اسم اعظم، اسم الهي است كه جامع، مرجع و منتهاي همه اسما و صفات الهي است و همه حقايق هستي را در بردارد. (الميزان، علامه طباطبايي، ج8، ص 354) بنابراين مي توان گفت كه وي همان متاله است؛ زيرا الله همان اسم جامع و كامل است كه همه اسما و صفات الهي را در خود دارد.

اسم اعظم، حقيقت خارجي

اسم اعظم تنها يك نام، اسم و لفظ نيست تا بر زبان آورده شود، بنابراين كسي نمي تواند به صرف آگاهي از لفظي و نامي مدعي شود كه داراي اسم اعظم است؛ زيرا اسم اعظم به معناي متاله شدن است كه در يك فرآيندي با فعليت بخشي به همه اسما و صفات الهي از طريق عبوديت و تقرب در انسان پديد مي آيد و چنين شخصي به اذن الهي در هستي تصرف مي كند؛ زيرا كسي كه متاله شود و داراي اسم اعظم گردد، براساس سنت و قانون الهي، خليفه اوست و مي تواند در كائنات تصرف كند.

بسياري بر اين باورند كه اسم اعظم نام و لفظي است كه با گفتن صوتي و لفظي آن مي توان تصرف كرد؛ اگر چنين چيزي درست باشد، تنها از آن كسي است كه ذات وي متاله باشد و ظرفيت بيان اين اسم و نام را دارا به دست آورده باشد. به اين معنا كه اين اسم و نام حتي به شكل لفظي از ذاتي حلقوم چه كسي بيرون مي آيد؟ اگر كسي كه فاقد متعالي باشد نمي تواند با بيان و گفتن قولي اسم اعظم تصرفي در كائنات داشته باشد. از اين روست كه در قرآن همواره تر از «اذن الهي» درهنگام تصرف دركائنات سخن به ميان آمده است و حتي پيامبران (ع) درهنگام آوردن معجزه و بينه اي بر اين نكته تاكيد داشتند و خداوند آنان را از اين امر مستثنا نكرده است.

تاكيد بر اذن الهي از آن روست كه شخص در مسير شدن هاي كمالي به جايگاه و درجه اي از انسانيت مي رسد كه همه اسما و صفات الهي را درخود تحقق و فعليت مي بخشد. از اين رو به عنوان خليفه الله ظهور مي يابد و مي تواند به سبب همين مقام و منزلت خلافت الهي، در كائنات تصرف كند و محدوده و مرزهاي تصرف وي نيز در دايره هستي است كه به نورانيت الله ظهور يافته است. بنابر اين نمي تواند در وراي اين هستي كه به نورانيت الله ظهور نيافته تصرف كند؛ چنان كه كسي نتوانسته است متاله شود، اصولا هيچ اذني براي تصرف ندارد؛ زيرا تنها كساني خليفه الله هستند و توانايي تصرف در كائنات را دارا مي باشند كه اسماي الهي را درخود تحقق بخشيده و متاله شده باشند.

از مطالب پيش گفته به دست مي آيد كه تصور اين كه اسم اعظم، تنها نام و اسم لفظي باشد كه بتوان با كشف آن و به دست آوردن آن از حروف مقطعه قرآن يا آيه كريمه بسم الله الرحمن الرحيم يا در آيه الكرسي و مانند آن درجهان و كائنات تصرف كرد، سخني بيهوده و به دور از واقعيت هاي هستي و اراده تكويني خداوند مي باشد؛ زيرا اگر اين گونه بود هركسي مي توانست به اين نام دست يافته و براي هواهاي نفساني خويش در كائنات تصرف كند.

آثار متاله شدن

اگر كسي به اسم عظم دست يافت و متاله شد مي تواند به اذن الهي و خلافت بركائنات، در آن تصرف تكويني نمايد. درآيات قرآني به غير از پيامبران و معصومان (ع) از كساني ديگري به عنوان دارندگان و حاملان اسم اعظم ياد شده است.

ازجمله كساني كه به اسم اعظم دست يافته بود و درمقام متاله به سر مي برد، مي توان از بلعم باعورا را ياد كرد. خداوند در آيه 175 سوره اعراف بيان مي كند كه وي در مسير شدن هايش به جايگاهي عالي و عالي بلند رسيده بود و آيات الهي را دراختيار داشت. از روايات تفسيري استفاده مي شود كه تعبير قرآن به اين كه بلعم باعورا دارنده آيات الهي بوده است. همان رسيدن به مقام متاله و دارندگي اسم اعظم الهي بوده است. (نور الثقلين، ذيل آيه، حديث 367 و مراه القعول، ج 3، ص 37).

بلعم باعورا كه از امت حضرت موسي (ع) بود با اطاعت و بندگي، را به جايي مي رساند كه مي توانست دركائنات تصرف كند. گزارش هاي چندي از تصرفات روي دركائنات در برخي از روايات اسلامي و غيراسلامي آمده است.

از ديگر كساني كه متاله شده و دارنده اسم اعظم گرديده مي توان به آصف بن برخيا وزير حضرت سليمان (ع) و عفريت جني ياد كرد. آن دو نيز دارنده اسم اعظم الهي بودند و مي توانستند دركائنات هستي تصرف نمايند. خداوند آيه 40سوره نمل با تعبير اين كه وي داراي «علم من الكتاب» از دارندگي اسم اعظم وي ياد مي كند. از اين روست كه وي مي توانست تخت بلقيس را كه در يمن بود دركم تر ازيك چشم برهم زدن به فلسطين منتقل كند. روايات اسلامي نيز اين معنا را تاييد مي كند كه مراد از «علم من الكتاب» دارندگي اسم اعظم و متاله شدن است (تفسيرنورالثقلين، ذيل آيه)

كساني كه متاله و دارنده اسم اعظم هستند بر تكوين و امور هستي و كائنات، تسلط و سلطه دارند و مي توانند آنان را هرگونه كه ماذون هستند تصرف كنند. از جمله تصرفاتي كه در قرآن به صراحت از آن سخن به ميان آمده جابه جايي تخت بلقيس بوده است كه از سوي آصف بن برخيا انجام مي پذيرد. تصرفات حضرت عيسي(ع) از جمله زنده كردن مردگان، خلقت پرندگان، درمان بيماري هاي سخت درمان و مانند آن، طبق روايات از جمله دخل و تصرفاتي است كه با اسم اعظم صورت مي گرفت. (مراه العقول، ج 3، ص 37)

مراتب متاله شدن

اسم اعظم و متاله شدن، درحقيقت عامل ترفيع درجات بشر است به گونه اي كه مي تواند در مقامات عالي هستي قرار گرفته و در آن تصرف كرده و تغييرات و تبديلات و تحويلاتي در آن انجام دهد. آيات 175 و 176 سوره اعراف اين معنا را روشن مي سازد كه اسم اعظم و متاله شدن تا چه اندازه سبب مي شود تا خلافت الهي را در اختيار گيرد و بتواند در مقام ربوبيت طولي عمل كند.

البته همه دارندگان اسم اعظم در يك مرتبه و درجه نيستند؛ زيرا برخي از آنان تنها توانايي تصرفات در بخشي را دارا مي باشند و برخي ديگر در همه بخش هاي هستي و كائنات ماذون به تصرف مي باشند، چنان كه كيفيت تصرفات نيز متفاوت مي باشد. اين معنا را مي توان از كيفيت تصرف آصف و عفريت به دست آورد.

تفاوت متاله شدن با عصمت

از سويي ديگر، دارندگي اسم اعظم و يا متاله شدن به معناي دست يابي به عصمت نيست؛ زيرا عصمت مقام برتري است كه نيازمند توجه ويژه از سوي خداوند و تطهير الهي است. (احزاب آيه 33) البته شايد بتوان گفت كه متالهان از نوعي عصمت در درجات پايين برخوردار مي باشند ولي اين عصمت هرگز آنان را تا پايان حيات دنيوي از شر شيطان و وسوسه هاي نفساني و بيروني حفظ نمي كند. از اين روست كه تفاوت هاي ماهوي ميان هر يك از مقامات وجود دارد.

از آيات قرآني كه در ارتباط با دارندگي اسم اعظم وارد شده است نه تنها عصمت اثبات نمي شود بلكه مواردي را نيز بيان مي كند كه دارنده آن دچار لغزش شده وحتي سقوط كرده است.

مصاديق لغزش هاي متالهين

از جمله اين افراد مي توان به بلعم باعور اشاره كرد كه درنهايت به جاي اين كه از اسم اعظم و توانايي هاي خويش در مسير كمالي خود و ديگران استفاده كند به جنگ حضرت موسي(ع) مي رود و پيرو شيطان مي شود و اين گونه است كه اسم اعظم از وي منسلخ مي گردد؛ زيرا چنان به دنيا چسبيده بود كه عطش سير ناپذيرش را قرآن به تشنگي سنگ همانند مي كند كه از نوشيدن آب سير نمي شود و چه بنوشد و چه ننوشد زبانش آويزان از حرص و طمع است.

سامري نيز از كساني بود كه در مسير صعودي گام هاي بلندي از راه تقرب و اطاعت برداشته بود و جزو خواص حضرت موسي(ع) بود ولي به سبب آن كه در معرض خطر عظيم وسوسه هاي ابليسي در حوزه رهبري بود، براي دست يابي به مقام رهبري مردم، از علم و دانش خويش براي تصرفات باطل سود مي برد و گوساله اي را مي سازد و مدعي مي شود كه اين گوساله زرين و طلايي همان خداي حضرت موسي(ع) است تا اين گونه در زمان فقدان رهبري حضرت موسي(ع) خلافت و رهبري را از حضرت هارون(ع) خليفه و جانشين به حق حضرت موسي(ع) بگيرد و آن بزرگوار را چنان در تنگنا و ضعف قرار دهند كه نتواند از حق خويش دفاع كند و مردمان را در مسير درست هدايت كند. سامري پس از كسب قدرت از طريق اسم اعظم، رهبري جامعه يهودي را در اختيار مي گيرد و رهبر جامعه را تهديد به مرگ و قتل مي كند به گونه اي كه حضرت هارون(ع) نتوانست در برابر قدرت نامشروع و سلطه سامري مقاومت كند و براي اين كه امت دچار اختلاف و تشتت نشود سكوت اختيار مي كند. اين داستان در سوره هاي چندي و آيات بسياري آمده است كه خود بيانگر تهديد جدي دارندگي اسم اعظم به سبب وسوسه هاي دروني و بيروني شيطان و هواهاي نفساني قدرت طلبي و مانند آن مي باشد.

امامان معصوم(ع) افزون بر دارندگي اسم اعظم كه در آيه 43 سوره رعد بنا بر روايات تفسيري بيان شده است، دارنده عصمت بودند كه آنان را از شر هرگونه پلشتي و رجس حفظ مي كرد و در طهارت مطلق قرار مي داد. (احزاب آيه 33)

به نظر مي رسد كه متاله شدن مي بايست همواره به گونه اي باشد كه اطاعت و تعبد در آن تقويت شده باشد و شخص هرگز همانند ابليس دچار غرور و نخوت نشود كه نتيجه آن استكبار مي باشد كه هستي خود و ديگران را به نابودي مي كشاند. باشد هماره در مسير عبوديت گام برداريم و متاله شدن را ابزاري براي تقرب به خداوند بشماريم نه ابزاري براي قدرت و بهره مندي از دنيا؛ چنان كه شماري اين گونه عمل كردند و با تصرفات باطل خويش در تكوين، خود و ديگران را به نابودي كشانيدند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا