اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

صلح طلبی منافقان و کافران

بسم الله الرحمن الرحیم

مشابه سازی در اموری که اقبال جامعه بدان بسیار است، از فتنه هایی است که بسیاری از مردم را سرگردان و گمراه می سازد به طوری که نمی توانند در میان طیف گسترده ای از تقلب و دروغ، حق و درست را بشناسند و به سمت آن بروند و از آن بهره گیرند. از همین روست که وقتی اقبال مردم به کالا و جنسی افزایش می یابد، به همان میزان کالاهای تقلبی در بازار افزایش می یابد و صحیح و سقیم و خوب و بد و کارآمد و ناکارآمد چنان افزایش می یابد که گاه موجب مرگ دسته جمعی مردم به سبب بهره گیری از کالای نامرغوب و تقلبی می شود. تصور کنید به سبب افزایش حساسیت فصلی نیاز به داروی باشد که تولید آن کم است، در این جا فرصت طلبانی هستند که با داروهای تقلبی با جان مردم بازی می کنند و با سوداگری خویش مردمانی را به هلاکت می اندازند.

اصولا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، باطل نمی تواند وجود خارجی داشته باشد؛ زیرا نیستی را حقیقت و نمودی نیست تا بتوان آن را یافت و بدان اشاره داشت. باطل تنها با تن پوشی از حقیقت است که خودنمایی می کند و وجود عاریتی خویش را از حق می گیرد. از این روست که در آخرت که جایگاه تحقق تمامیتی حق است، جایی برای عرض اندام باطل نیست؛ از همین روست که زندگی اخروی را حیات محض معرفی می کند و می فرماید: وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ؛ اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست و زندگى حقيقى همانا در سراى آخرت است اى كاش مى‏ دانستند. (عنکبوت، آیه ۶۴)

خدا به صراحت درباره برچیده شدن باطل در هنگام تجلی کامل و تمام حق می فرماید: وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛ و بگو: حق آمد و باطل نابود شد. آرى باطل همواره نابودشدنى است. (اسراء، آیه ۸۱) و نیز می فرماید: قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ ؛ بگو: حق آمد و ديگر باطل از سر نمى‏ گيرد و برنمى‏ گردد. (سباء، آیه ۴۹) و هم چنین می فرماید: وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛ و خدا باطل را محو و حقيقت را با كلمات خويش پا برجا مى ‏كند اوست كه به راز دلها داناست. (شوری، آیه ۲۴)

از چیزهایی که باطل است و لباس حق به جانبی به خود می پوشد، صلح خواهی ادعایی کافران و منافقان است. این در حالی است که اصولا کافران و منافقان به سبب گرایش به باطل به جای حق، هرگز در صدد احقاق حق از جمله صلح نیستند؛ زیرا کسی که حق تعالی را قبول ندارد، نمی تواند سخن از حق بگوید و بدان گرایش داشته باشد؛ زیرا منشاء و خاستگاه هر حقی در هستی در قالب تکوین و تشریع، همان حق تعالی است.(بقره، آیه 147؛ یونس، آیه 94؛ هود، آیه 17)

در چرایی گرایش دروغین و ادعایی کافران و منافقان به امور حق از جمله صلح می بایست به این نکته توجه داد که وقتی اقبال عمومی مردم به سبب فطرت پاک و الهی آنان(روم، آیه 30؛ شمس، آیات 7 و 8) به سوی حق و مصادیق آن هم چون صلح است، کافران و منافقان، مدعی صلح خواهی می شوند تا این گونه افکار عمومی را فریب دهند.

عوامل و اهداف صلح خواهی کافران و منافقان

چنان که گفته شد، اقبال تکوینی و فطری مردم به حق از مهم ترین آموزه های وحیانی قرآن است. اما این که دیده می شود با این همه بسیاری از مردم به مهم ترین جلوه حق یعنی خود حق تعالی(فصلت، آیه 53) اقبال ندارند، بلکه ادبار دارند، چیزی جز غلبه و سلطه هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی نیست؛ زیرا این ها موجب می شود تا فطرت پاک و حق جو و خداجوی مردمان، دفن و دسیسه شود.(شمس، آیات 7 تا 10)

در حقیقت مهم ترین عامل در ادبار انسان نسبت به حق تعالی و حقوق طبیعی چون صلح، گناهانی است که انسان مرتکب می شود و با فجور خویش، فطرت الهی را دفن می کند و اجازه نمی دهد تا آینه و مرات حق تعالی و حقوق نشات گرفته از او باشد و گرایش بدان یابد.(همان)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر نفس انسانی در تکوین بر اساس حق آفریده شده و تعدیل یافته است. از این روست که به طور فطری حق جو و خدا جو است؛ پیامبر اکرم(ص) می فرماید: كُلُّ مَوْلودٍ يُولَدُ على الفِطرَةِ ، يَعني على المَعْرِفَةِ بأنّ اللّه َ عزّ و جلّ خالِقُهُ ، فذلكَ قَولُهُ : «و لَئنْ سَألْتَهُم مَن خَلَقَ السّماواتِ و الأرضَ لَيَقُولُنَّ اللّه ُ»؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر نوزادى بر فطرت زاده مى شود ، يعنى مى داند كه خداوند عزّ و جلّ آفريدگار اوست. اين است معناى سخن خداوند كه : «اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است هر آينه گويند : خدا» .(توحید، شیخ صدوق، ص 331، حدیث 9)

امام باقر عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از آيين حنيف در آيه «حنفاء للّه ···» فرمود: «حُنَفاءَ للّه ِ » و قَد سُئلَ ما الحَنيفِيَّةُ ؟ ـ : هِي الفِطرَةُ الّتي فَطَرَ النّاسَ علَيها ، فَطَرَ اللّه ُ الخَلقَ على مَعْرِفَتِهِ ؛ مراد فطرتى است كه خداوند مردم را بر آن سرشته است ؛ خداوند خلق را با سرشت خداشناسى آفريده است .( بحار الأنوار، ج 3، ص ، حدیث 12 .)

هم چنین امام باقر عليه السلام ـ درباره آيه ««فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛ فطرتى است كه خداوند همه را بدان فطرت بيافريده است» ـ فرمود : فَطَرهُم على مَعْرفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم، و لَو لا ذلكَ لَم يَعْلَموا ـ إذا سُئِلوا ـ مَن رَبُّهُم و لا مَن رازِقُهُم آنان را بر سرشت خداشناسى و اين كه او پروردگارشان است آفريد ؛ و اگر چنين نبود در پاسخ به اين پرسش كه چه كسى پروردگارشان است و چه كسى آنها را روزى مى دهد، در مى ماندند.(بحار الأنوار ، ج 3، ص 279، حدیث 13؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 261 ، حدیث 2 ـ 18) امام صادق(ع) نیز آن را به توحید تفسیر می کند.( الكافي ، ج 2، ص 12، حدیث 1 )

امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه: «و إذْ أخَذَ ربُّـكَ مِن بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُـمْ عَلَى أَنْفُسِهِـمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُـمْ قالُـوا بَلَـى شَهِدْنـا أَنْ تَقُولُـوا يَـوْمَ الْقِيامَـةِ إِنّـا كُنّا عَنْ هذَا غافِلِينَ» ـ : «و پروردگار تو از پشت بنى آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد : آيا من پروردگارتان نيستم ؟ گفتند : آرى ، گواهى مى دهيم تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بى خبر بوديم» ـ فرمود : ثَبتَتِ المَعرِفَةُ في قُلوبِهِم ، و نَسُوا المَوقِفَ ، و سَيَذْكُرونَهُ يَوما ، و لَو لا ذلكَ لَم يَدْرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ و لا مَن رازِقُهُ ؛ خداشناسى در دلهايشان استوار گشت و روز «اَلَست» و اخذ گواهى را از ياد بردند ؛ امّا روزى به يادش مى آورند، و اگر چنين نبود هيچ كس نمى دانست كه آفريدگار و روزى دهنده او كيست.(بحار الأنوار، ج 3، ص 280، حدیث 16)

پس با آن که فطرت تکوینی هر انسانی، شناخت حق و گرایش به آن و گریزش از باطل است؛ اما اموری از جمله تربیت نادرست دیگران موجب می شود تا از این مسیر خارج شود و از همان آغاز کودکی به جای صداقت، گرفتار دروغ گویی و کذب و به جای امانت، گرفتار خیانت می شود؛ چنان که پیامبر(ص) می فرماید: كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ على الفِطرَةِ ، و إنّما أبَواهُ يُهَوِّدانِهِ و يُنَصِّرانِهِ ؛ هر مولودى بر فطرت (توحيد) زاده مى شود و اين پدر و مادر او هستند كه وى را يهودى و نصرانى بار مى آورند.(شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 114 )

حضرت نوح(ع) نیز درباره لزوم هلاکت قوم خویش به نقش تربیتی والدین در از بین بردن فطرت توحیدی آنان اشاره می کند و می فرماید: إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ؛ چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى كنند و جز پليدكار رفتاری ناسپاس اعتقادی و رفتاری نزايند.(نوح، آیه ۲۷)

از نظر قرآن کریم، کسانی که هواهای نفسانی خویش را خدای خویش قرار می دهند، بر خلاف فطرت توحیدی حرکت کرده و تنها بر اساس ظن و گمان یا شبهه ای از حق دور می شوند و حقوق طبیعی و الهی مردم را با ظلم خویش تضییع می کنند.(جاثیه، آیه 23؛ فرقان، آیه 43) این دسته افراد به جای پیروی از حق دنبال هواهای نفسانی می روند و از هدایت تکوینی فطری و تشریعی وحیانی دور می شوند.(قصص، آیه 50)

البته از نظر قرآن، ممکن است کسانی به درجات عالی حتی عرفانی و معرفتی برسند و حقایق برای ایشان چون روز روشن باشد، اما گرایش به مادیات و ظواهر دنیوی موجب می شود تا به آخرت پشت پا بزنند؛ چنان که بلعم باعورا این گونه کرد: وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ و اگر مى‏ خواستيم قدر او را به وسيله آن آيات بالا مى ‏برديم اما او به زمين دنيا گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد از اين رو داستانش چون داستان سگ است كه اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنى باز هم زبان از كام برآورد اين مثل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند پس اين داستان را براى آنان حكايت كن شايد كه آنان بينديشند.(اعراف، آیه ۱۷۶)

کسانی که دنبال هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی می روند، هر چند که به ظاهر شبهاتی دارند، ولی در حقیقت این شبهه نیست که ایشان را از مسیر حق تعالی و حقوق مردم دور می کند، بلکه شهوت عملی آنان است که نمی گذارد تا حق تعالی را بپذیرند و به حقوق طبیعی مردم اهتمام ورزند و ظلم و فجور و فسق نورزند. در حقیقت ایشان گرفتار شهوت عملی هستند و شبهه علمی را مطرح می کنند تا توجیه گر شهوت گرایی آنان و فسق و فجور ایشان باشد.(قیامت، آیات 1 تا 5)

پس بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، مهم ترین عواملی که موجب می شود تا شخص از حق و حقوق طبیعی مردم گریزش داشته باشد و بر خلاف فطرت گرایشی به حق و حقوق نداشته باشد، خواسته های نفسانی و وسوسه های شیطانی دیگران است.

البته از این مطالب می توان افزون بر شناخت عوامل گریزش از حق و حقیقت و حقوق، شناختی نسبت به اهداف و فلسفه و چرایی گرایش آنان نیز به دست آورد.

از نظر قرآن، کافران و منافقان دارای اهدافی هستند و بر اساس آنها رفتار خویش را ساماندهی می کنند. به عنوان نمونه اسلام هماره خواهان صلح برای بشریت است؛ اما گاه لازم است تا برای دفاع از مظلوم و مستضعف علیه ظالم و مستکبر جهاد انجام شود و با قتل ظالمان و مستکبران جلوی تجاوزات و ظلم های آنان گرفته شود. این دفاع از مظلوم و مستضعف اختصاص به مظلومان و مستضعفان مسلمان ندارد، بلکه هر کسی که این عناوین بر آن بار می شود، می بایست به حمایت از آنان علیه دشمنان ایشان وارد عرصه جهاد شد و این به عنوان یک وظیفه و حکم الهی و شرعی در آموزه های وحیانی مطرح است؛ زیرا عقل و نقل به این حقیقت می رسد که بدون دفع ظالم و مستکبر نمی توان از مظلوم و مستضعف حمایت کرد.(نساء، آیه 75)

با این که عقل و نقل حکم می کند تا به جای صلح به جنگ و جهاد علیه مستکبران و ظالمان رفت، اما در همین موارد، منافقان مدعی ایمان به سبب این که در حقیقت جزو زمره کافران هستند، به جای حمایت از جنگ علیه ظالمان و مستکبران، ندای صلح طلبی سر می دهند و خواهان صلح با مستکبران و ظالمان می شوند؛ از نظر قرآن، از مهم ترین اهداف منافقان برای ادعای صلح خواهی در زمانی که لازم است تا مستکبران و ظالمان جنگ و جهاد انجام شود، توجیه رفتار باطل خویش است.

در حقیقت وقتی که منافقان می بینند که دفاع از باطل و حمایت از مستکبران و ظالمان جز از طریق ادعای صلح خواهی شدنی نیست، پرچم صلح طلبی را بلند می کنند و پرچم سفید تسلیم را در برابر مستکبران و ظالمان بر می افرازند. اصولا منافقان که از زمره کافران هستند، هیچ گرایشی به حق و حقوق وعدالت و صلح ندارند، اما برای توجیه رفتار نادرست خویش و مراجعه به حکومت و حاکمیت طاغوت، مدعی صلح خواهی می شوند. (نساء، آیات 60 تا 62؛ مجمع البيان، ج 3 ـ 4، ص 103)

امروز نیز مدعیان صلح خواهی در جهان همین کافران و منافقانی هستند که با رسانه های خویش داعی صلح خواهی و صلح طلبی دارند، در حالی که در عمل مدافع ظالمان و مستکبران جهانی هستند. با نگاهی به رسانه های زنجیره ای مدافع صلح خواهی و مذاکره با ظالمان و اشغالگران صیهونیستی و مستکبران جهانی غربی از آمریکا و اقمارش می توان دریافت که ایشان برای دفاع از مستکبران و ظالمان خواهان صلح از سوی مقاومت اسلامی هستند. منافقان داخلی در امت اسلام، هماره خواهان مراجعه به کدخدا و طاغوت های جهانی هستند تا ایشان در حق مردمان جهان داوری کنند و حکومت و حکم و داوری آنان را ملاک قرار می دهند. خدا درباره ایشان می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا ؛ آيا نديده‏ اى كسانى را كه مى ‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان آورده‏ اند ، با اين همه مى‏ خواهند داورى ميان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنكه قطعا فرمان يافته‏ اند كه بدان كفر ورزند، ولى شيطان مى‏ خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد و چون به ايشان گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر او بياييد، منافقان را مى ‏بينى كه از تو سخت روى برمى‏ تابند. پس چگونه هنگامى كه به سزاى كار و كردار پيشينشان مصيبتى به آنان مى ‏رسد نزد تو مى ‏آيند و به خدا سوگند مى ‏خورند كه ما جز نيكويى و موافقت قصدى نداشتيم؛ اينان همان كسانند كه خدا مى‏ داند چه در دل دارند پس از آنان روى برتاب، ولى پندشان ده و با آنها سخنى رسا كه در دلشان مؤثر افتد بگوى. (نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳)

پس مسئولیت نظام سیاسی ولایی و امت اسلام در برابر صلح خواهی منافقان و مراجعه به مراجع بین المللی چون سازمان ملل و دیوان و دادگستری لاهه و مانند آن ها چیزی جز فریب و دروغ نیست؛ زیرا آنان برای توجیه رفتارهای خلاف قوانین اسلامی و شریعت و نهان کردن کفر و نفاق خویش است که دم از صلح خواهی و صلح طلبی می زنند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن وقتی که دشمنان به تجاوزگری خویش ادامه می دهد و سرزمین مسلمانان را اشغال کرده و رفتار ظالمانه و مستکبرانه خویش را دارد، نمی توان با ایشان صلح کرد؛ زیرا صلح در این موارد چیزی جز تسلیم در برابر دشمن و تقویت مواضع آنان و پذیرش ذلت و خواری و از دست رفتن عزت و کرامت انسانی نیست. جنگ تا زمانی ادامه می یابد که فتنه گری دشمنان ادامه دارد(بقره، آیه 193؛ انفال، آیه 39) و دشمنان در میدان نبرد پرچم تسلیم را بر نافراشته اند.(محمد، آیه 4) پس زمانی صلح می تواند مطرح شود که دشمنان از ظلم و استکبار نسبت به مظلوم و مستضعف دست بردارند و از میدان نبرد خارج شوند.

به هر حال، از آموزه های وحیانی قرآن به دست می آید که نمی بایست فریب صلح خواهی و صلح طلبی کافران و منافقان داخلی آنان را خورد و پرچم تسلیم را بر افراشت.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا