اجتماعیاصولی فقهیحقوقیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

شرایط و احکام صلح با دشمن

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام، آیین صلح است و هرگز جز برای دفاع از خود یا مستضعفین و مظلومان دست به جهاد و جنگ مقدس نمی زند؛ حتی صلح را با کافران حربی در شرایطی می پذیرد تا نه تنها جان و مال و مردم بی گناه حفظ شود، بلکه زمینه برای اصلاح امور و هدایت مردمان فراهم آید؛ زیرا آن چه برای اسلام و نظام سیاسی ولایی مهم، اساسی و ارزشی است، هدایت همه بشریت به سوی حق و حقیقتی است که بستر و زمینه ساز دست یابی هر انسانی به کمال بایسته و شایسته اش و خلافت عمومی خداوندی و مظهریت در ربوبیت به اطاعت و عدالت قسطی است.

اهمیت صلح و آشتی

صُلح، در لغت به معنای از بين بردن نفرت بين مردم (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 489، «صلح».)؛ تراضى بين متنازعين است.(لغت نامه، دهخدا، ج 9، ص 13248، «صلح».) معادل فارسى آن، آشتى است که در حقیقت به معنای ترك جنگ، فراموشی رنجش و سازش مقابل جنگ است.(همان)

صلح و آشتی در دو حوزه مسایل اجتماعی و نزاعات خانوادگی و گروهی(نساء، آیه 124) و نیز مسایل سیاسی و نظامی مورد توجه است(انفال، آیه 61؛ توبه، آیات 1 و 4)؛ اما مقصود از صلح در اين مطلب، قرار داد ترك مخاصمه و دست برداشتن از جنگ با توافق طرفين است. در آیات قرآنی به هر دو مفهوم از صلح توجه شده است و خداوند به صراحت می فرماید: وَالصُّلْحُ خَيْرٌ ؛ صلح به طور مطلق هماره خیر است.(نساء، آیه 124) از همین روست که بر ورود افرادی برای ایجاد صلح تاکید می شود و مصلحان مورد تشویق و ترغیب قرار می گیرند.(همان)

در آیات قرآنی برای صلح به معنای قرارداد ترک مخاصمه از واژه هایى چون «صلح»(حجرات، آیه 9)، «سلم»(انفال، آیه 61)، «عهد»(توبه، آیه 1 و 4) و مشتقّات آنها استفاده شده است.

از نظر قرآن صلح و آشتی میان انسان ها از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا در سایه صلح و دوستی است که می توان امید به اجرای عدالت قسطی و شناخت حق و باطل و حرکت در مسیر آن را داشت. از همین روست که بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، حفظ روابط صلح آميز با اقوام و ملّتها، داراى جايگاهى مهم در حقوق بين الملل اسلامى است.(بقره، آیه 217؛ نساء، آیات 88 و تا 92؛ توبه، آیات 4 و 7 و 12) از همین روست که از نظر قرآن صلح هماره بهتر و خوب تر از هر چیز دیگری از تفرقه و جنگ و جدایی است.(نساء، آیه 124)

از نظر قرآن ، پای بندی به صلح و سپس پیمان صلح نشانه ای از تقوای مومنان و مسلمانان است؛ زیرا مردم خداترس هستند که به اصول اخلاقی و قانونی و شرعی پای بند بوده و هرگز بر خلاف آن رفتار و عمل نمی کنند.(توبه، آیات 4 و 7) یک مسلمان هماره تلاش می کند تا بر صلح و پیمان آن باقی بماند و اگر ببیند که طرف مقابل نیز چنین است هرگز فکر و عمل مخالفت به پیمان در ذهن او خطور نمی کند.(همان) این وفاداری به صلح حتی چنان دامنه اش وسیع می شود که حتّى نسبت به هم پيمان با طرف قرارداد صلح با مسلمانان نیز همان رفتار را خواهند داشت و کاری بر خلاف صلح انجام نمی دهند.(نساء، آیات 88 تا 90؛ انفال، آیه 72)

احکام صلح در نظام سیاسی ولایی

در آیات و روایات احکامی در قالب بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها و حتی اباحه و جواز بیان شده است. از مهم ترین احکامی که قرآن درباره صلح و معاهده با کفار تشریع و وضع کرده است می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. وجوب پذیرش صلح: از نظر قرآن، در صورت احراز صلح طلبى کافران و نداشتن قصد فريبكارى، صلح مطرح شده از سوى كافران واجب است تا پذیرفته شود.(انفال، آیات 59 و 61 و 62) خداوند می فرماید: وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ ؛ و اگر کافران به صلح گراييدند، تو نيز بدان گراى و بر خدا توكل نما كه او شنواى داناست؛ و اگر بخواهند تو را بفريبند يارى خدا براى تو بس است؛ همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان نيرومند گردانيد.(همان) واژه «جنح» به معنای ميل و اقبال به چيزى است. (ترتيب العين، ج 1، ص 320، «جنح»؛ لسان العرب، ج 2، ص 378،«جَنح».) البته این واژه «جَنح» در اصل باز کردن بال و جناح پرندگان هم چون مرغ مادر برای قرار دادن جوجه ها در زیر بال و پر برای حفاظت در برابر خطر یا گرما و سرما است. اما معنای واژه «سَلَمْ» همان صلح و آشتی و ترک مخاصمه است. (مفردات، ص 423، «سلم»؛ مجمع البيان، ج 3 – 4، ص 136) پس مقصود اين است كه اگر واقعاً احراز كرديد كه كافران با پيشنهاد صلح، قصد زندگى مسالمت آميز دارند، آن پیشنهاد را باید بپذيريد.
  2. صلح و جنگ از اختیارات رهبری: از نظر قرآن، امت و لشکر مجاهدان نمی توانند خودسرانه عمل کنند و به جنگ یا صلح اقدام کنند؛ زیرا این امور از اختیارات رهبری در نظام سیاسی ولایی است. خدا در این باره می فرماید: وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ؛ و اگر به صلح گراييدند تو نيز بدان گراى و بر خدا توكل نما.(انفال، آیه 61) در این آیه خطاب به رهبری امت و نظام سیاسی ولایی است و اوست که باید صلح را بپذیرد و در انجام این امر بر خدا توکل کند؛ هر چند که بر اساس آیاتی دیگر از قرآن باید در این امور مهم با امت مشورت و مشاوره داشته باشد، ولی تصمیم گیرنده نهایی خود رهبری است و اوست که حکم فصل الخطاب را می دهد و بدان عمل می کند. خداوند می فرماید: وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ؛ و با مومنان در همه امور اجتماعی و سیاسی مهم مشاوره داشته باش؛ پس هر گاه عزم عمل داشتی پس بر خدا توکل کن!(آل عمران، آیه 159) پس پذيرش صلح و متاركه جنگ، در قلمرو وظايف و اختيارات پيامبر(ص) و رهبرى نظام سیاسی است و کسی نمی تواند خودسرانه به این امر مهم اقدام کند.
  3. جواز اقدام به صلح با دشمنان در صورت ناتوانی: از نظر قرآن، حتی پیش از اقدام درخواست صلح از سوی دشمنان، رهبری نظام سیاسی ولایی می تواند خود اقدام به این امر کند و این گونه نیست که اقدام ابتدایی جایز نباشد؛ به سخن دیگر، امت اسلام و نظام سیاسی ولایی هر چند هرگز اقدام به جنگ ابتدایی نمی کند و آغازگر جنگ نیست، ولی جایز است که برای ایجاد صلح اقدام کند. از همین روست که حتی نظام سیاسی می تواند پيمان صلح با غير مسلمانان را انعقاد کند و اصولا وارد جنگی نشود. در حقیقت ، حتی با کافران و دشمنانی که دشمنی را علنی نکرده و به جنگی اقدام نمی کنند، می توان پیشقدم شد و با آنان معاهده صلح و ترک مخاصمه بست.(نساء، آیات 90 و 92؛ انفال، آیات 59 و61 و 72؛ توبه، آیات 1 و 4 و 7 و 12 و 13) پس از نظر قرآن پيشنهاد صلح از سوى مسلمانان به دشمن، مشروط به نداشتن توان براى ادامه جنگ است. خداوند می فرماید: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ؛ پس سستى نورزيد و كافران را به آشتى مخوانيد در حالی كه شما برتريد. (محمد، آیه 35) برخى واو «و أنتم الأعلون» را حاليه دانسته اند. (مجمع البيان، ج 9 – 10، ص 162؛ روح المعانى، ج 14، جزء 26، ص 121) يعنى در حالى كه غلبه با شماست، دشمن را به مصالحه دعوت نكنيد؛ اما اگر توان جنگی نداشته باشید می توانید صلح کنید و اقدام به آتش بس و بستن پیمان صلح در چنین شرایطی جایز است.
  4. عدم جواز آتش بس در اوج قدرت و توانایی: از نظر قرآن، اگر دشمن حمله کرد باید دفاع کرد. پس وقتی که امت اسلام چیرگی دارد و در اوج قدرت است و دشمن در شرایطی قرار گیرد که خواهان آتش بس یا صلح شد، جایز نیست که آتش بس و صلح کرد. خدا به صراحت در آیه 35 سوره محمد(ص) می فرماید: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ؛ پس سستى نورزيد و كافران را به آشتى مخوانيد در حالی كه شما برتريد. چنان چه گذشت برخى «واو» در «و أنتم الأعلون» را براى حال دانسته اند؛ يعنى در حالى كه غلبه با شماست، دشمن را به مصالحه دعوت نكنيد. (مجمع البيان، ج 9 – 10، ص 162؛ المحرر الوجيز، ج 5، ص 122) پس صلح با دشمن، در صورت توان سپاه اسلام براى مقاومت و ادامه جنگ جایز نیست؛ و مسلمانان نباید درخواست صلح و آتش بس و آشتی دهند. البته از این آیه هم چنین به دست می آید که در شرایطی که دشمن شکست خورده و توان مقاومت خود را از دست داده اگر بخواهد برای تجدید قوا و شکست نهایی درخواست صلح دهد ؛ نباید آن را پذیرفت؛ چنان که پیش از این گفته شد؛ زیرا این درخواست آتش بس و صلح به سبب شرایطی است که آنان بدان گرفتار شده و اگر قدرت یابند دوباره خصومت خویش را ادامه می دهند و جنگ افروزی می کنند؛ بنابراین برای این که ریشه فتنه سوزانده شود، باید جنگ را تا سرکوب نهایی دشمن ادامه داد. خدا در این باره در جایی دیگر می فرماید: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ؛ با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‏ اى نباشد و دين مخصوص خدا شود. پس اگر از جنگ و فتنه دست برداشتند، ادامه ندهید؛ زیرا تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست. (بقره، آیه ۱۹۳)
  5. وجوب مقابله به مثل در الغای پیمان صلح با اعلام رسمی: نظام سیاسی ولایی نباید در شرایطی که دشمنان تصمیم به الغای عهدنامه صلح کرده اند بر بقای صلح اصرار کند؛ بلکه واجب و لازم است الغاى پيمان صلح به طرف معاهده را در صورت تصميم آنان بر الغاى آن اعلام کند.(توبه، آیات 1 تا 3) این اقدام از آن رو، باید انجام گیرد که بقای بر چنین معاهده ای سودی برای امت و نظام سیاسی ولایی ندارد و دولت متخاصم باید از آمادگی امت در تقابل با آنان آگاه شود شاید دست از مخاصمه بشوید و امت نیز خود را خوار و ذلیل نشمارد. بنابراین، اگر دشمن تصمیم به الغای پیمان گرفت، نباید بر بقای آن اصرار کرد و هم چنین در صورت انجام رفتاری خلاف معاهدات باید نظام سیاسی ولایی نیز به سبب مخالفت با مفاد پیمان از سوی دشمن آن را ملغی اعلام کند.
  6. لزوم پذیرش آتش بس در صورت درخواست واقعی: اگر دشمن درخواست واقعی داشته و قصد فریبکاری و یا تقویت قوا نداشته باشد، باید آتش بس درخواستی آنان را پذیرفت. البته آتش بس باید مقدمه ای برای انجام مذاکرات و بستن پیمان صلح باشد.(انفال، آیات 59 و 61 و 62)
  7. لزوم مراعات جان و مال و عرض در زمان آتش بس: مراعات جان و مال و عرض دشمن در هنگام آتش بس همانند دوران صلح لازم و ضروری است؛ بنابراین، هر گونه تعرض در زمان آتش بس حرام است. (نساء، آیات 89 و 90) به سخن دیگر، از نظر قرآن هر گونه تعرّض به جان و مال دشمنان، در صورت دست برداشتن از جنگ و پيشنهاد صلح حرام بوده و در زمان آتش بس باید مفاد آن مراعات شود و تعرضی صورت نگیرد. از نظر قرآن، كافران معاهد از تعرض، در صورت صلح با مسلمانان مصونيّت دارند؛ زیرا به قرينه «قاتلوهم»، جواب شرط «فاِن انتهوا» جمله اى همانند «فلاتقاتلوهم» است؛ يعنى اگر كافران دست از فتنه انگيزى برداشتند و راه صلح و مسالمت پيش گرفتند با آنان جنگ نكنيد؛ در اين صورت، مقصود از «فانّ الله … » بيرون آوردن مسلمان از اين نگرانى باشد كه مبادا اصلاح طلبى كافران، بر اساس توطئه اى باشد. پس اگر توطئه ای در میان نباشد و آنان آتش بس کردند و دنبال فتنه گری نیستند، جان و مال ایشان از هر گونه تعرضی مصون خواهد بود.
  8. وجوب استمرار جهاد در صورت خودداری دشمن از صلح: از نظر قرآن، جهاد با دشمنان، در صورت خوددارى آنان از ارایه درخواست و تقاضاى صلح واجب و ضروری است و نباید در این باره کوتاهی کرد و سستی ورزید. پس هر جایی که دشمن یافت شد باید کشته شود تا تن به صلح و یا تسلیم دهند.(نساء، آیه 91)
  9. وجوب ایجاد صلح داخلی: از نظر آموزه های قرآنی، جنگ میان امت اسلام حرام است و اگر کسی اقدام به جنگ کرد باید او را به صلح و آشتی دعوت و بلکه وادار کرد. از نظر قرآن، خود امت در گام نخست موظف به اجرای صلح و ترک مخاصمه هستند و در صورت ترک مخاصمه، نظام سیاسی ولایی لازم است تا با زور و سرکوب گروهی که حاضر به پذیرش مفاد صلح و عقد قرارداد نیستند، آنان را وادار به صلح و سازش کند.(حجرات، آیه 9) باید توجه داشت که این آیه درباره خصومت میان دو گروه از امت اسلام است که هر دو گروه از شهروندان امت به شمار می آیند؛ از همین رو، در گام اول خود این دو گروه باید اقدام به صلح کنند و موظف به آن هستند و در صورتی که طرفی حاضر به پذیرش صلح نیست، آن گاه نظام سیاسی ولایی وارد عمل می شود و ضمن سرکوب طرف باغی او را به صلح عادلانه دعوت می کند؛ در حقیقت نباید باغی حقوق طبیعی خودش را از دست دهد، بلکه پس از سرکوب بر اساس عدالت قسطی صلح برقرار شده و حق هر کسی بر اساس سهم و قسط او داده خواهد شد. اما اگر یکی از دو طرف متخاصم نظام سیاسی ولایی باشد، آن طرف دیگر به عنوان باغی تلقی شده و سرکوب او ضرورت می یابد. به سخن دیگر، احکام باغی علیه نظام سیاسی ولایی غیر از احکام تخاصم یا حتی باغی در میان دو گروه از مسلمانان است. در شرایطی که دو طرف متخاصم از امت باشند، مراجعه به ولی امر لازم و ضروری است تا به عنوان فصل الخطاب براساس عدالت قسطی میان آنان داوری کند.(نساء، آیه 59)
  10. لزوم ابطال پیمان صلح در صورت پیمان شکنی: اعتبار پيمانهاى صلح مسلمانان با مشركان از جانب خدا و پيامبر صلى الله عليه وآله در پى نقض آن از سوى مشركان بیانگر این معنا است که در صورت پیمان شکنی بر امت و نظام ولایی است تا پیمان را ابطال و اعلام کند.(توبه، آیات 1 و 4 و 8) بنابراین، نباید امت اسلام، نسبت به لغو اعتبار پيمان صلح با دشمنان در صورت پیمان شکنی آنان ناخرسند شود.(همان) كلمه «كيف» در آیه براى استفهام انكارى است. اما بيان علّت براى جواز لغو پيمان در عبارت «وان يظهروا» یعنی اگر به شما غالب شوند مراعات پيمان و روابط خويشاوندى را نخواهند كرد مفيد نكته است که مسلمانان نباید از این امر ناخرسند شوند.
  11. لزوم ابطال پیمان صلح در صورت حمایت از دشمنان: گاه دشمن ممکن است خود نقض پیمان کند و مفاد پیمان را بشکند؛ و گاه ممکن است با دشمنانی که با نظام سیاسی ولایی و امت اسلام درگیر هستند کمک کند. هر گونه کمک رسانی و حمایت از دشمنان بالفعل از سوی دشمنان معاهد، به معنای نقض پیمان است و باید به همین اعتبار پیمان صلح ابطال شود.(همان) باید توجه داشت که از مفهوم جمله استفاده مى شود كه برخى مشركان به دشمنان مسلمانان كمك كردند؛ همان گونه كه برخى مفسّران نقل كرده اند كه در تجاوز «بنوبكر» به «خزاعه» قريش به پشتيبانى آنان در آمدند. (روح المعانى، ج 6 ، جزء 10، ص 72؛ الكشّاف، ج 2، ص 245)
  12. وجوب جنگ با سران دشمن در صورت نقض پیمان: لزوم جنگ با سران شرك و كفر، در صورت نقض پيمان صلح از سوى آنان(توبه، آیات 7 تا 12) از آن جهت مورد تاکید است که ایشان مردم را به جنگ سوق می دهند و نابودی سران کفر موجب می شود تا مردم مستضعف و بی گناه که تحت فرمان آنان عمل می کنند دست از عمل بردارند و به صلح تن داده و حتی اسلام بیاورند. در جهان امروز بسیاری از دولت های خرد و کوچک تحت تاثیر مستکبران جهانی عمل و رفتار می کنند؛ بنابراین جنگ و نابودی سران و دولت های مستکبر به طور طبیعی موجب می شود تا دولت های کوچک از استقلال رای برخوردار شده و دست از مخاصمه بردارند. بنابراین، لازم و ضروری است که در جنگ و جهاد نخست سران و دولت های استکباری مورد هجوم و حمله قرار گیرند.

موانع صلح

صلح امری مطلوب و ارزشی است، اما اموری مانع از صلح می شوند که شامل: اقدامات ناروا و ظالمانه پيشوايان و سران كفر(توبه، آیات 7 و 12)، پیمان شکنی و نقض عهد(توبه، آیات 7 تا 12)، روحیه تجاوزگری(همان، حجرات، آیه 9)، توهین و اهانت به اسلام(همان)، شیطنت شیطان(بقره، آیه 208)، فسق(توبه، آیات 7 و 8)، مکر و فریبکاری(انفال، آیات 59 تا 61) و مانند آن است. بنابراین، باید این موانع حذف یا تغییر کند تا شرایط برای صلح فراهم آید.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا