شعر و داستان
شاهد غیب
مژده ای دل که دگر باد صبا شاد آمد
شاهد غیب بر آن حکم خداداد آمد
این دل مانده در این خانه خراب تو خدا
جز نخواهد که چنان طرف چمن شاد آمد
خیز از مسجد و بر میکده هم کن تو نماز
موسم عاشقی و کار بر این داد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان چون شنوم
شادی آورده گل و باد صبا شاد آمد
دل که آیینه آن عرش خدا شد به جهان
لب فرو بسته و بر این طرف چمن شاد آمد
مژده ای دل که تو را مرغ چمن باز آمد
که از انفاس خوشش بوی شهش یاد آمد
هم تو خوش باش در این باغ دلت ای ناصر
چون که از طرف یمن، عرش بر آن باد آمد