تاریخیعلوم قرآنیمقالات

روش شناسی تفسیر ؛ تفسیر ترتیب نزول قرآن

61defd052d36b11f8e70e7b0f76fb79cتفسیر بر پایه ترتیب نزول قرآن به عنوان یک روش تفسیری هر چند به صورت روشی مستقل مطرح نبوده است و ما در سیر تحول و تطور تفسیر با این روش تا سده اخیر چیزی به دست نمی آوریم ولی همواره در تفاسیر ترتیبی مفسران کوشیده اند تا با نگاهی به اسباب نزول برخی از موارد تفسیری و شبهات وارده را شناسایی و ردگیری کرده و تفسیر درستی به دست دهند. اما در حال حاضر گروهی از این روش همانند روش های دیگر نو و بدیع بهره می گیرند تا در قالب نظریه های برنامه ای و روشی آن را ارایه دهند. روش هایی چون تفسیر ترتیبی موضوعی که تفسیر راهنما برترین و بهترین کتاب تفسیر در این حوزه و روش است و نیز تفاسیر موضوعی که تاکنون پیام قرآن و مفاهیم قرآنی و یا تفاسیر موضوعی آیت الله جوادی آملی را می توان نمونه هایی از این روش دانست. اما تفسیر به حسب نزول و ترتیب نزول تاکنون اثر مستقلی از آن ارایه نشده است و در حال حاضر نظریه پردازان این حوزه می کوشند تا مشروعیت چنین تفسیر و کار آمدی و کاربرد آن را توجیه و تبیین نمایند.

برخی از نظریه پردازان در این حوزه مانند آیت الله معرفت و دکتر جعفر نکونام و حجت الاسلام و المسلمین بهجت پور و منذر حکیم بر این باورند که این روش تفسیری هر چند با اقبال از سوی مفسران و پژوهشگران رو به رو نشده است ولی روش مفید و کارآمدی است که در حوزه روش شناختی و برنامه ریزی می تواند کارکردهای خود را نشان دهد. نظریه پردازان بر این باورند که هدف از این نظریه پردازی در هر حوزه ای بهره مندی از توانمندی های نظریه برای دست یابی به روش های دیگر جهت تحول سازی فرهنگی و تمدنی است.
از این رو نظریه پردازان روش ترتیب نزولی می کوشند تا با بهره گیری از این نظریه روشی را در تحول سازی جامعه ارایه دهد.

جواز و عدم جواز تفسیر ترتیب نزولی
علل گرایش به این نظریه و روش تفسیری آن است که شک و تردیدی وجود ندارد که قرآن در هنگام نزول این گونه که در مصحف نگاشته شده ، نبوده است. قرآن به شکل تدریجی نازل شده و هر آیه ای یا دسته ای از آیات به دستور پیامبر در جایی از سوره ها قرار گرفته است. البته برخی از سوره ها یک جا نازل شده است ولی این گونه نبوده است که همه سوره و آیات این گونه باشد. قرآن به صورت تدریجی به قصد فرهنگ سازی و متحول کردن مردمانی نازل شده است که بدوی و امی بوده اند. این سبک و شیوه پیام رسانی پیامبر (ص) به سبکی بوده است که با مصحف کنونی و چینش آن مخالف بوده است. در روایت است که یکی از ویژگی های مصحف شریف امیر مومنان (ع) پیروی از ترتیب نزول بوده است. این به معنای آن است که دست کم آن حضرت تالیف کنونی را در سوره ها مراعات نکرده است حتی اگر در ترتیب آیات سوره های همان روشی که پیامبر (ص) دستور داده بود مراعات نموده است.

به نظر می رسد که محل نزاع دو گرایش در عرصه تفسیر ترتیب نزول و ترتیب بر پایه مصحف کنونی در جواز و عدم جواز یعنی مشروعیت و عدم مشروعیت تفسیر ترتیب نزولی باشد . به این معنا که این پرسش از سوی مخالفان نظریه مطرح می شود که آیا روش تفسیر ترتیب نزولی خلاف شریعت است؟ یعنی آیا حرام و یا گناه است که مفسران قرآن را بر پایه ترتیب نزول آیات مورد بررسی قرار دهند ؟

به نظر می رسد که به طور طبیعی تفسیر بر پایه ترتیب نزول آیات امری مشروع باشد و مخالفتی با شریعت نداشته باشد؛ زیرا روش تفسیر بر پایه نزول آیات اطاعت از دستور و فرمان خداوند است که فرموده است که فاتبع قرآنه یعنی مفسر روش ترتیب نزولی به امر اتباع عمل می کند اتباعی که در آیه فاتبع قرآنه بر آن تاکید شده است. به سخنی دیگر می توان مدعی شد که تصور این معنا یعنی مفهوم تفسیر ترتیب نزولی مساوی با تصدیق و پذیرش جواز آن است.

فواید و کارکردهای تفسیر ترتیب نزولی
نظریه پردازان می کوشند تا فواید و کارکردهایی برای این روش تفسیر بیابند که امکان آن از طریق روش های دیگری تفسیر نیست. از جمله فوایدی که نظریه پردازان برای این روش بیان می کنند امکان تحول سازی جامعه بر پایه بهره مندی از روش ترتیب نزولی است. به این معنا که جوامع می توانند با آگاهی از چینش درست آیات بر پایه نزول از همان روش برای تحول در جوامع عصر بهره گیرند. یکی از نظریه پردازان در این باره می گوید: شما نگاه کنید که در این ۲۳ سالی که قرآن به تدریج نازل می شود و پیامبر بر پایه آن عمل می کند، چه تحول عظیمی در حجاز در عصر پیامبر (ص) رخ داده است. این تحولات مهم متاثر از آیات و ترتیب نزولی بوده است که انسان را تربیت می کرد و جامعه ای با هویت اسلامی ایجاد می کند. این تحولات هنگامی رخ می دهد که قرآن در یک فرآیند زمانی که به صورت تدریجی نازل می شود پدید آورده است.

به نظر ایشان اگر ما بخواهیم در هر عصری در جوامع انسانی تحولات سازنده و مهمی پدید آوریم می بایست از روش نزول تدریجی بهره جوید و از همان روش قرآنی استفاده شود. این ظرفیتی است که قرآن دارا می باشد و مفسران و برنامه ریزان جامعه می بایست در پی شناخت این ظرفیت ها باشند. برای شناخت ظرفیت قرآن در راستای این گونه تحولات بنیادین و مهم می بایست دوباره به سراغ قرآن رفت و گزاره ها و حلقات آن را ردگیری و شناسایی کرد. به این معنا که قرآن را بر پایه نزول چینش کنیم و دریابیم که چگونه با این چینش و برنامه می توان مدلی برای توسعه و تمدن سازی به دست آورد.

به سخن دیگر ما می توانیم از این روش تفسیری برای امر شناخت تطور و تحول جامعه عصر پیامبر استفاده کنیم و هم چنین می توان از آن برای مدل سازی در عصر کنونی نیز سود بریم. هر چند مساله مدل سازی و انطباق و تطبیق آن بر جوامع بشری مساله و پرسش دیگری است که الان جای آن نیست .

به نظر می رسد که این تحولات در دوره پیامبر (ص) مبتنی بر دو امر بود: یکی روشی است که قرآن برای ایجاد تحول در جامعه از آن سود برده است و ما به عنوان یک مساله تاریخی و علمی می بایست از آن آگاه شویم تا از قدرت اعجازی قرآن در تحول سازی جامعه شناخت درست و جامع ای به دست آوریم . از رو می بایست روش تحول سازی قرآن را شناخت و حلقات این تحول را دریافت . دوم این که محتوای تحولات را شناسایی کرد و ارکان درونی و باطنی آن را شناخت و از آن برای تحولات کنونی سود برد. در حقیقت یک بار بحث در حوزه تبار شناسی و تاریخی است و بحث دیگر در مساله پیام های قرآنی در حوزه روشی است. ما به روش قرآن به عنوان یک روش مفید و سازنده می نگریم و می خواهیم در یابیم که این روش چه بوده است و چگونه می توان از آن در حال حاضر سود برد. این بخش دیگر بحث تاریخی نیست بلکه بلکه شناخت روش ها و دریافت نوعی پیام از آیات قرآن است. بنابراین ما در تفسیر ترتیبی نزولی می توانیم با دو رویکرد به مساله بنگریم رویکردی تاریخی برای شناخت جنبه اعجازی قرآن و این که چگونه توانسته است در ۱۴ سده پیش تحولی ژرف در یک جامعه ابتدایی بی قانون و کتاب ایجاد کند و دیگر رویکردی روش شناختی تا در یابیم که این تحولات با چه روشی صورت گرفته است. روش به عنوان یک اصل در این رویکرد از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا بتوانیم به عنوان یک پیام خالص قرآنی از آن در روش تحولی جوامع امروزین بهره بریم. این ممکن است برای برخی از نظریه پردازان از اولویت برخوردار نباشد و تنها مرادشان آشنایی با جنبه اعجازی آن باشد ولی برای ما شاید رویکرد دوم مهم تر و اساسی تر باشد.

کارکرد دیگر روش تفسیری ترتیب نزولی این است که اگر این ترتیب نزول شناخته شود آیا ممکن است که تلقی ما از برخی از آیات تغییر کند و یا تصحیح شود و محتوای دیگری بر پایه اصول نزول و ترتیب آن به دست آوریم؟

به نظر می رسد که پاسخ این پرسش مثبت باشد و ما می توانیم با بهره گیری از این روش، تفسیری جدید و شاید تا اندازه ای درست تری از آیات ارایه دهیم . در حقیقت می توان با بهره گیری از این روش تفسیری تلقی انسان ها را نسبت به ایات دگرگونه کرد و از فواید آن بهره ها برد.

نظریه پردازان بر این باورند که از این نظریه می توان در معناشناسی بهره جست. در قرآن کریم اصطلاحاتی ایجاد شده است که خاص فرهنگ قرآنی است. این اصطلاحات اختصاصی و متناسب با منظومه فکری و فرهنگی قرآن است. تنها زمانی می توان این مصطلحات قرآنی را فهم و درک کرد که به روش ترتیب نزولی به سراغ آیات رفت. این حقایق شرعی ومفاهیم و اصطلاحات جدید تنها زمانی قابل فهم است که نگاه تاریخی به آیات داشته باشیم.

تجربه تاریخی پیامبر (ص) که نیازمند بازخوانی است . این که آیا می توان از این روش در زمان ما استفاده کرد و تجربه تاریخی بهره برد؟ در قرآن دو دسته آیات است برخی از آیات ناظر به فلسفه تدرج است. در آیات قرآنی گاهی نزل و گاهی ینزل به کارر رفته است ؛ یعنی در برخی از فعل ماضی و در برخی از فعل مضارع استفاده شده است . این دو دسته آیات نشان می دهد که نمی توان همان تفسیر را که برای فعل ماضی گفته شد درباره فعل ینزل بیان کرد. قرآن می فرماید این آیات نازل می شود ( نه نازل شده ) تا شفاء و رحمت باشد. این به معنای آن است که امکان بهره برداری از این روش نزول است. یعنی ما می توانیم از تدریج و این که آیات به تدریج نازل می شود بهره برداری کنیم و همان روش را در تحول سازی و تمدن سازی جوامع سر مشق قرار دهیم .

در تاریخ تشریع می توان از این نظریه بهره برد. البته تاکنون در تاریخ تشریع و سیر تحول احکام برخی کارها انجام شده و می شود ولی این ها تنها در محدود احکام فقهی است در حالی مراد ما در همه حوزه های تشریع است و اختصاص به احکام فقهی ندارد بلکه همه حوزه های مورد نیاز جامعه را در بر می گیرد.

روش تحولی قرآن
هواداران تفسیر بر پایه ترتیب نزول، به کاربرد روش اهمیت می دهند؛ زیرا به نظر ایشان آن چه مهم و اساسی است بهره گیری از روش بازسازی و یا حتی ساخت امت و جامعه برتر است که قرآن در عمل نشان داده و به آن رسیده است. در حقیقت مساله مهم در این روش تفسیری شناخت روش تحول جوامع است و پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که آیا می شود بر روش ایجاد تحول قرآن آگاه شد؟ و آیا اصولا اسلام روشی خاص برای تحول و ایجاد آن دارد؟

به نظر می رسد که قرآن و اسلام روش خاصی در حوزه ایجاد تحول ساختاری در جامعه داشته باشد که عبارت از روشی است که در مساله نزول تدریجی پیش گرفته است . در این روش احکام و قوانین با توجه به ظرفیت فرهنگی و توانایی جامعه وضع و تبیین می گردد و مجازات و قوانین از ضعف به شدت می گراید و یا گاه به علل کاهش می یابد و اصل تسهیل جانشین اصل تشدید مجازات می شود. شناخت این روش از آن جایی مهم و اساسی است که در جهان امروز بزرگترین معضل در تحولات اجتماعی و فرهنگی چالش روشی و شناخت روش هاست ؛ زیرا یک مساله وقتی مطرح می شود خود در بردارنده مسایل و چالش هایی است که باید به آن ها پاسخ داده شود. این گونه است که روش تدریجی و نزول تدریجی به عنوان روش مفید در جامعه مدینه و دولت شهر مدنی و سپس دولت کشور حجاز و نجد خود را نشان می دهد. آگاهی به ترتیب نزول به ما کمک می کند تا ما به روش ایجاد تحول در جامعه و تمدن سازی آگاه شویم.

چالش های نظریه تفسیر ترتیب نزولی
این نظریه از همان آغاز با چالش های جدی ای مواجه است . از این رو نظریه پردازان برای رهایی از برخی از چالش های ناگزیر شده اند که به اصول مستحکمی که اثبات آن هزینه ای در بر ندارد تمسک کنند و از پرداخت به مسایل حاشیه ای که هزینه را افزایش و از ظرفیت و حتی استحکام نظریه می کاهد پرهیز کنند . البته هر نظریه ای در آغازین راه خود می بایست چنین سازوکار و سیاستی را در پیش گیرد. از این رو نظریه پردازان این روش نیز محور نظریه را می بایست بر اصول پذیرفته شده و مسلم قرار می دادند ، بنابراین مبنا نظریه را بر پذیرش اصول حرکت بازگشت به تفسیر قرآن بر اساس ترتیب نزول قرارداده اند و از ورود به مباحث چالش برانگیز خودداری می ورزند.

یک راه اثبات نظریه ، راندن نظریه های رقیب به حاشیه با ایجاد چالش های متعدد است. از این رو می بینم که هواداران نظریه روش تفسیر ترتیب نزول به روش های دیگر به ویژه روش تفسیر ترتیبی سنتی نقدهای وارد می سازند و تاکید می کنند که می توان در مشروعیت روش تفسیر ترتیب محصف این اشکال را وارد ساخت که این شیوه مشروعیت خود را تنها بر پایه مشروعیت گردآوری دارد؛ زیرا مفسران پیشین بر این باورند که قرآن این گونه جمع آوری شده و این جمع آوری و تنظیم سوره های قرآنی امری توقیفی و به دستور شارع بوده است. آنان درباره بخشی از مساله، توقیفی بودن را می پذیرند ولی در بخشی آن را رد می کنند . به این معنا که توقیفی بودن را در آیات سوره های می پذیرند که به دستور شارع انجام شده است ولی توقیفی بودن در چینش سوره های به ترتیب کنونی را قبول ندارند. به سخنی دیگر در چینش ترتیب سوره ها در مصحف شریف اختلاف نظر است ولی در ترتیب نزول و چینش آیات این اختلاف نظر وجود ندارد. هر چند که در چینش سوره ها نیز اصول آن از پیامبر (ص) گرفته شده است ولی این گونه نیست که یکی باشد از این رو چینش سوره ها در مصاحف فرق دارد و مثلا چینش سوره ها در مصحف ابن عباس غیر از مصحف ابن مسعود است.

آن گاه این پرسش مطرح می سازند که آیا ما می توانیم در تفسیر آیات قرآنی این گونه عمل کنیم که بر اساس ترتیب نزول آیات باشد؟ آیا چنین اجازه ای وجود دارد و از نظر دین مشروعیت دارد که این گونه عمل شود؟می دانیم که در همین مصحف کنونی و قرآن معتبرکنونی، ده ها غلط از اغلاط املایی و نگارشی وجود دارد که غلط بودن آن هیچ شکی نیست ؟ آیا ما می آییم این ها را تغییر می دهیم ؟ بی گمان این کار را انجام نمی دهیم و پای بند همان نگارش عصر نبوی (ص) هستیم؛ حال ما این پرسش را مطرح می سازییم که آیا می توانیم بگوییم تفسیر ترتیب نزولی مشروعیت ندارد و ما اجازه نداریم تا قرآن را بر پایه نزول بنگریم و تفسیر کنیم؟

نظریه پردازان در پاسخ به این اشکال می گویند که به نظر می رسد اگر از عدم مشروعیت روشی سخنی به میان می آید باید در مشروعیت روش های دیگر تشکیک کرد؛ زیرا این روش پیشنهادی تفسیر بر پایه نزول است و امری طبیعی است که انسان بخواهد بر پایه نزول آیات را تفسیر کند .

هر مفسری هر روشی را برگزیند می بایست بر پایه مسلمات باشد از این رو در تفسیر ترتیب نزولی نیز باید روی مسلمات تکیه کرد و تنها آن مواردی را مورد توجه قرار داد که در ترتیب نزول آن به یقین و قطع دست یافته باشیم و چینش نزولی را مسلم بدانیم . به ویژه آن که این نظریه در آغاز راه و در حال پردازش و بازسازی نظریه است و به یک نقطه اتکایی نرسیده است.

برای این که در مساله ترتیب نزول آیات به یک پایه محکم برسیم می بایست قدر متیقن ها را اخذ کرد و آن را فهرست کرد و برای رسیدن به این هدف می بایست از مویدات درونی آیات و بیرونی مدد گرفت. ما نمی توانیم به اسباب نزول تکیه کنیم ولی می توانیم به عنوان موید از آن بهره گیریم .

البته در میان نظریه پردازان تفسیر ترتیب نزول برخی از اختلاف وجود دارد که به نظر می رسد این اختلافات امری طبیعی است. برخی به مسایل از یک نظر سنتی می نگرند و برخی چون دکتر نکونام که دیدگاه خاصی نسبت به اصول فقه دارند و تردیدهایی را در این حوزه بیان می کنند. با این همه سبک و روش آنان در برتری و اصالت داشتن روش یکی است . برخی در این روش نگاه شان به مسایل تاریخی پر رنگ تر است و می خواهند با بیان این مسایل تاریخی پلی به سوی مسایل امروز و نیازهای جامعه کنونی بزنند در حالی که گروه دیگر به مسایل تاریخی تنها به عنوان بازشناسی روش تحول سازی می نگرند و نمی خواهند از آن روش در جامعه امروز استفاده کنند هر چند که بیشتری نظریه پردازان به مساله کاربردی کردن مساله می اندیشند و می خواهند روش قرآن را به دست آورده و از آن در جامعه امروز بهره گیرند ؛ زیرا به نظر ایشان اساس تغییرات اجتماعی یگانه است هر چند که برخی از تغییرات اندک و غیر موثر زمانی و مکانی نیز می تواند دخالت داشته باشد.

چالش دیگری که این نظریه با آن رو به روست مساله تکه تکه کردن قرآن است که خداوند در قرآن به صراحت از آن باز داشته است. مخالفان بر این باورند که بازسازی آیات و چینش دوباره آن بر پایه نزول در حقیقت همان عضین و تکه تکه کردن قرآن است.

نظریه پردازان در نقد این اشکال بر این باورند که این روش هر گز به معنای عضین و تکیه تکیه کردن قرآن نیست تا گفته شود که به جهت تغییر در چینش آیات ، نگارش قرآنی جدید از قرآن با سوره ها و آیات دیگر ایجاد می شود ؛ زیرا این روش مستلزم آن نیست تا ما قرآن را تکیه تکیه کنیم. هدف آن است تا به یک روشی برسیم که پیامبر از آن بهره برد و جامعه اش را متحول ساخت . اگر به این مطلب برسیم که آیه ای از آیات قرآن به طور قطع پیش از آیه ای دیگر نازل شده است و بخواهیم همان ترتیب را در تفسیر رعایت کنیم این نه تنها درست و منطقی است بلکه امری ضروری است.

چالش دیگر این است که سوره های جدیدی ساخته می شود؛ زیرا برخی از آیات در سوره دیگری نهاده شده اند. به این معنا که آیه ای مکی در مدنی و یا مدنی در مکی قرار داده شده است. این اشکالی است که از سوی مخالفان مطرح می شود.

نظریه پردازان معتقدند که این اشکال مهم و چالشی نیست ؛ زیرا سوره معنای خاصی دارد. وقتی می گوییم این یک سوره است یعنی دیواره دارد و یک ویژگی هایی در این سوره است که در سوره دیگر نیست و این آیات بی جهت در کنار هم نهاده نشده اند بلکه یک وحدت موضوعی دارند که همان وحدت موضوعی موجب شده است تا یک سوره شکل بگیرد. باید این ویژگی های سوره را با تامل و تعقل جست و جو کرد و به دست آورد. حتی اگر بدانیم که این آیه جایش در این جای سوره در هنگام نزول نبوده و به دستور پیامبر (ص) در این جا و در این سوره قرار گرفته باید این را به دست آوریم و ببنیم چه حکمت و فلسفه ای داشت که اینجا قرار گرفته است. با این همه این موجب نمی شود که باز وحدت موضوعی سوره ها از میان برود .

‌● اشکال محدود سازی متن
برخی با اشاره به پیامدهای زیانبار پذیرش نظریه بازگشت به تفسیر بر پایه ترتیب نزول بر این نکته پا می فشارند که تفسیر بر پایه ترتیب نزول چیزی جز قرار دادن متن در محدوده تاریخ نزول و شرایط و مقتضیات آن نیست ، در حالی که پیامبر در چینش آیات کوشید تا متن را از لحظه و شرایط آن خارج و به یک متن فرازمانی و مکانی تبدیل کند.

اشکال کننده با اشاره به چالش های پیش روی نظریه تفسیر ترتیب نزولی بر این باور است که پیامبر (ص) کوشید تا متنی را که برخی آن را متن گفتاری می دانند از اسباب نزول آن جدا سازد و به یک متن فراتاریخی تبدیل کند ؛ از این روست که بدون توجه به شرایط و اسباب نزول آن دستور داد تا آیاتی را که در مقطع خاص و برای بیان و تبیین و یا تحلیل رویدادی ویژه آمده است ، در جایی دیگر قرار دهد و همه پذیرفته ایم که چینش آیات سوره ها توقیفی بر پایه دستور وحیانی و امر پیامبر (ص) انجام گرفته است . از این روست که گاه آیه ای که در مکه نازل شده است در سوره های مکی و یا بر عکس عمل شده است.

اشکالات نظریه در این است که نظریه پردازان به پیامدهای نظریه خود توجه کافی نداشته اند. یکی از مشکلات و چالش های پیش روی نظریه این است که متن گفتاری که به تدریج و در مقطع ۲۳ ساله نازل شده تا جامعه و تمدن بزرگ اسلامی قرآنی را بنا نهد و پیامبر (ص) آن را به یک متن کلاسیک تبدیل کرد ، صاحبان این نظریه می کوشند تا دوباره این متن را از شکل نوشتاری به یک متن گفتاری تبدیل کنند و ملازمات آن را نپذیرند. یکی از ملازمات چنین کاری وابسته و محدود کردن متن به لحظه و قرآین و شواهد تاریخی و از اصول کلی آموزه ها دور ساختن است.

باید گفت که اگر نظریه پردازان در پی کشف آثار و نوع تحولی است که پیامبر (ص) ایجاد کرده و یک امت امی و بی قانون و کتاب و مدنیت را به امتی مدنی با قوانین پیچیده و علوم و دانش های گسترده تبدیل کرده است ، راهش این نیست تا متن را محدود به لحظه کنند و در بند تاریخ در آورند. این کار شما افزون بر دور شدن از مقصد و مقصود موجب می شود تا شما آیات را از جایی که به دستور خدا در جایی قرار گرفته بیرون آورید و سوره های جدیدی را ایجاد کنید که این خلاف شرع و عقل و عرف است.

وی درباره فلسفه چینش سوره ها و آیات به شکل فعلی گفت: به جایی آن که بیاییم در چینش آیات و یا حتی سوره های که برخی توقیفی بودن آن را بر خلاف آیات نمی پذیرند بحث و جدل راه اندازیم و با اصول پذیرفته امت جهانی اسلام مخالفت ورزیم در پی این باشیم تا علل و فلسفه چینش کنونی در آیات و نیز سوره ها را بر فرض درستی دریابییم .

اما در باره فلسفه چینش آیات قرآن در مصاحف باید گفت که در این مساله دو دیدگاه مطرح است؛ دیدگاه نخست آن است که متن گفتاری در جریان زمان و تاریخ به یک متن نوشتاری تبدیل می شود . تلاش پیامبر (ص) این بوده است که متنی که گرفتار و در بند لحظه و تاریخ و رویدادهای محدود ساز آن بود در یک فرآیند پیچیده به متنی نوشتاری و بیرون از لحظه ، تاریخ و قراین اسباب نزولی در آورد . اگر این کار انجام نمی شد زمان و مکان و رویدادهای زمان نزول بر متن سنگینی می کرد . شما اگر سخنان امام خمینی را که در جمع از برخی کشاورزان ایراد شده است بخوانید و آن را ناظر به آن بدانید ، این متن دیگر آن صلابت و عمومیت و کلیت خود را از دست می دهد و لحظه و شرایط آن بر این متن سنگینی می کند. در حالی که امام خمینی مطالبی که گفته است عمومیت داشت و به مسایل کشوری و یا گاه جهانی مرتبط بوده که کشاورزان تنها شنوندگان ابتدایی آن بوده اند.

مشکل دیگر آن شما بر خلاف اجماع اصولی ها این متن را خاص مخاطبان زمان حضور می کنید و از برداشت دیگرانی که در زمان نزول نبوده اند جلوگیری می کند. قرآن تمام تلاش آن بوده است که از زمان و مکان بیرون آید در حالی که به مسایل زمان و مکان و مسایل عینی و ملموس توجه دارد. نظریه پردازان ترتیب نزولی اگر بخواهند این متن آزاد و رها از تاریخ را دوباره گرفتار تاریخ کنند .

بنابراین بهتر آن است که مفسران و محققان درپی کشف فلسفه این چینش باشند و با حفظ اصول و مبانی پذیرفته شده در نزد همه مسلمین عمل کنیم . بنابراین لازم است تا متن در حالت نوشتاری خود بماند و شرایط نزولی بر آن سنگینی نکند. اشکال در اصلی این نظریه در ماهیت چنین کاری است و می بایست در ماهیت چنین کاری خدشه وارد ساخت و اما سخن از مشروعیت یا عدم مشروعیت مساله متاخری است که دیگر نیازی به پرداخت آن نیست.

نادیده گرفتن سیر تحول تکاملی تفسیر
چالش دیگر آن نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول، نه تنها نظریه تکاملی نیست و نمی تواند فرآیند تحول تاریخی را کشف و به عنوان یک راهکار و یا سازوکار برای نسل های کنونی مطرح شود ، بلکه نادیده گرفتن سیر تحول تکاملی تفسیر و بازگشت به آغاز آن است.

این نظریه بر اموری پایه گذاری شده است که بسیار سست بنیاد است و نمی تواند خود را بر این مبنا و پایه سست استوار کند. اگر نظریه بر پایه های مستحکمی بنا نهاد نشود از نظر بنا دچار آسیب جدی می شود. بسیاری از آثاری چون آگاهی از سیر تحول و به کارگیری آن در جامعه امروز به عنوان یک روش مفید و موثر که به عنوان بنای این مبنای سست بیان می شود، در صورتی می تواند مطرح شود که نظریه از مبنای درستی برخوردار باشد. در حالی که دسترسی به ترتیب تاریخی سوره های قرآنی امکان پذیر نیست.

جدول هایی که از سوی محققان اسلامی در علوم قرآن و یا برخی از مستشرقان ارایه شده ، جدول های مختلفی است که افزون بر اختلاف بسیاری که با هم دارند، نمی توان بر آن اعتماد کرد ؛ زیرا هیچ یک از این جدول ها امری قطعی نیست. مشکل وقتی دو چندان می شود که بدانیم که این مساله از جمله مسایلی نیست که بتوان در آن اجتهاد کرد. بنابراین وقتی نمی توان به نتیجه قطعی در مساله ترتیب نزول آیات دست یافت چگونه می توان به این آثار دل خوش بود؟

برخی از نظریه پردازان به مصحف شریف امیرمومنان (ع) اشاره می کنند که بر پایه ترتیب نزول نگارش یافته است. منتقدان بر این باورند که مصحف امیر مومنان (ع) که برخی آن را بر پایه نزول دانسته و این را دلیلی بر درستی روش و نظریه خود بر شمرده اند از این مشکل جدی رنج می برد که این مصحف در دست اختیار ما نیست تا معلوم شود مصحف امیر(ع) چگونه و از چه خصوصیات و ویژگی های برخوردار بوده است. در ضمن آن روایتی که درباره مصحف آمده است که بر پایه نزول نگارش یافته ، خود روایتی در کنار دیگر روایات است که می بایست بررسی رجالی در باره آن انجام شود و از نظر سند و محتوا و درایت حدیث مورد بررسی و نقد علمی قرار گیرد. مشکل وقتی دو چندان می شود که آن حضرت (ع) به مصحف موجودی که در دوره عثمان برای کشورها و شهرهای مختلف فرستاده شده بود و از روی آن قرائت و تلاوت می شد اعتراضی نکرده است . بنابراین می توان این مطلب را اثبات که حضرت علی (ع) به مصحف کنونی و چینش آن در ترتیب آیات یک سوره و نیز ترتیب سوره های قرآنی اعتراضی نداشته است.

به نظر می رسد که مصحف کنونی در عصر پیامبر (ص) جمع آوری و تنظیم شده و ترتیب فعلی در همه چیز آن همان ترتیبی است که پیامبر (ص) انجام داده است و گرنه اگر خلاف این می بود این ترتیب را صحابه نمی پذیرفتند و آن را به هم می زدند. به عنوان نمونه شما نگاه کنید وقتی واوی را کعب الاحبار یهودی در زمان عثمان جا به جا می کند چه اعتراضات شدیدی از سوی صحابه انجام می پذیرد به طوری که کعب الاحبار و هم فکرانش از موضع خود عقب نشینی می کنند. این ها همه نشان می دهند که این ترتیب کنونی همان ترتیب اصلی است که پیامبر (ص) دستور داده و توقیفی بوده است نه از روی استحسانات که برخی از نظریه پردازان تاریخ گذاری سوره ها بیان می کنند.اما درباره متداول بودن این شیوه دسته بندی در دوره پیامبر (ص) باید گفت که در روایات چندی آمده است که آن حضرت (ص) خود برخی از این اصطلاحات را به کار می برده است و از سوره های به نام سوره های طوال و قصار یاد می کند. این گونه نبوده است که این ترتیب چینش سوره ها اجتهادی باشد و صحابه از روی استحسانات آن را انجام داده باشند. این ادعا که ترتیب کنونی سوره ها اجتهادی بوده است ، سخن نادرستی است. اگر این گونه باشد که بر پایه اجتهاد بوده است چرا برخی از سوره ها به همان ترتیب بلندی و کوتاهی چینش نشده است و مثلا در سوره شعرا ء نسبت به سوره های پیش از خود این مساله رعایت نشده است و سوره شعراء بلندتر است؟

به هر حال در مساله تفسیر ترتیب نزولی ما دو بحث مجزا از هم داریم : یکی در باره ترتیب و چینش سوره ها و دیگری درباره ترتیب آیات در یک سوره است . پرسش این است که چرا نظریه پردازان تنها به ترتیب سوره ها توجه می کنند و به مساله ترتیب نزول آیات توجهی مبذول نمی دارند؟ مگر آن که گفته شود که در مساله چینش ترتیب آیات سوره ها ، خود پیامبر (ص) نقش داشته و دستور داده است که این گونه شود. ما روایات بسیار معتبری داریم که چینش آیات سوره ای به دستور پیامبر (ص) و امر الهی بوده است. مانند سوره بقره که اولین سوره ای است که در مدینه نازل شده و یا دومین آن بنا به نقلی می باشد. در آن جا مطرح است که این آیه ۲۸۱ سوره بقره واتقوا یوما که در این سوره قرار داده شده است آخرین آیه ای است که نازل شده است . گویا ۲۳ روز قبل از رحلت ایشان این آیه نازل شده و در آن جا قرار داده شده است که از سوره های نخستین مدنی است؛ یعنی در میان آیه ۲۸۰ و ۲۸۲ قرار گرفته است. این بی حکمت نبوده است که آیه ای در این جا قرار داده شود. این ها مباحث مهمی است که باید مطالعات عمیقی درباره آنها انجام شود؛ چون این جا به جایی ها بی حکمت و فلسفه نبوده است. همان طوری که آیه الیوم اکملت لکم دینکم در سوره مائده در آن جا قرار گرفته است و بسیاری از آیات که به دستور پیامبر چینش شده است دارای حکمت خاص خود بوده است.

به هر حال قرآن به عنوان کتاب تدوین با کتاب تکوین و هستی از تناسب و هماهنگی خاصی برخوردار است. شما ببینید که چگونه دریا در کنار خشکی و بسیاری از مجموعه های ناهمگون در کنار هم قرار گرفته اند ولی اگر خوب دقت شود به خوبی ظاهری می شود که این ها همه هماهنگ و با نظم خاصی در کنار یک دیگر قرار گرفته اند و یک اکو سیستم را ایجاد کرده است.

اما تفسیر موضوعی قرآن نیز از همین مشکل رنج می برد. اگر قرار بود که قرآن بر پایه موضوعات به دسته بندی و بیان و تبیین مطلب و مساله بپردازد خود این کار را می کرد ولی خداوند این سفره را با این همه تنوع و رنگارنگی آفریده و در کنار هم قرار داده است. این همانند سفره های رنگارنگ خوراکی هاست که می اندازند و از همه نوع غذا و خوراکی ها انباشته است و هر کس به هر چیزی که میلش می کشد کشش پیدا می کند و بهره می برد . قرآن هم مادبه الاهی است که هر کس بر سر این سفره رنگین و متنوع نشسته و بهره برداری می کند.

یکی از ناقدان تفسیر ترتیب نزول می گوید: باید در باره برخی از استحسانات گفت که برخی از این حرف ها برای منبر به درد می خورد. برای من این سوال مطرح بوده است که آیا دستور تحریم خمر این گونه بوده است که از ضعف به شدت گراییده است؟ در تحقیقاتی که روی روایات باب انجام دادم این مساله برایم قطعی نشده و در برخی به قطع رسیده ام که این گونه نبوده است. مثلا در بحث تحدی همه بر این باورند که خداوند در مساله تحدی از شدت به ضعف توجه داشته است. اول آمده گفته اگر می توانید مانند قرآن بیاورید و سپس گفته است اگر نمی توانید دست کم ده سوره مثل آن بیاورید و در نهایت گفت اگر نمی توانید دست کم یک سوره ای بیاورید و از هر کس که خواستید کمک بگیرد. وقتی بررسی کردم ثابت شد که این گونه نیست. دوستان نظریه پرداز ما در تفسیر به حسب نزول به این مساله توجه می دهند که دستاورد این نظریه در حوزه روش و برنامه ریزی خود را نشان می دهد در حالی که چنین چیزی ثابت نیست . یعنی مبنا ثابت نشده است تا این رو بنا بر آن بناگذاری شود.

البته برخی از دوستان گونه دیگری مساله را حل می کنند و می گویند وقتی ما از بهره مندی از روش رسول الله و قرآن سخن می گویم ایجاد بستر و زمینه های فرهنگی است. یعنی بیاییم روش پیامبر (ص) را در تمدن سازی و تحول فرهنگی به دست آوریم. اگر این گونه شد می توانیم از زمینه های فرهنگی برای پذیرش احکام از سوی امت اسلام که پیش از این امی و بی سواد یعنی بی قانون بوده پرده برداریم. این دیگر بحثی که در تحدی و آیات خمر گفته ایم نیست بلکه سخن نو و تازه ای است که درست هم می باشد.

بازگشت تفسیر به مسیر اصلی
اما دکتر جعفر نکونام بر این باور است که نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول، این فرصت را فراهم می آورد تا تفسیر قرآن به مسیر اصلی خود باز گردد.

وی که در نشست تخصصی «نقد و بررسی نظریه تاریخ گذاری قرآن ؛ احراز ترتیب نزول قرآن كریم» سخن می گفت با اشاره به روش های تفسیر کنونی گفت: ترتیب تاریخی، وحدت موضوعی سوره ها را بی معنای می کند و این نظریه را از ریشه و بن بر می کند؛ زیرا در هر سوره از سوره های قرآن، موضوعات مختلف و پراکنده ای مطرح شده است که با توجه به نیازهای زمان و مکان و رویدادها نازل شده اند. از این رو سخن گفتن از وحدت ساختاری و موضوعی سوره های بی معناست . همین مشکل بنیادین موجب شده است که برخی آیات را بدون آن که کم ترین ربطی با آیات قبل داشته باشند به گونه ای توجیه می کنند تا این ارتباط ظاهر شود و این گونه است که می گویند چون این مطلب را گفت پس این چنین شروع می کند در حالی که این ها همه تخیل است و با واقعیت و حقایق قرآنی نمی سازد.

وی گفت: به جای آن که تفسیر ترتیبی کنونی را مراعات کنیم و بخواهیم آیات غیر مرتبط را به هر طور ممکن ربط دهیم بهتر است که آیات را بر پایه نزول مرتب کنیم و به تحلیل و تفسیر آیات بپردازیم. اگر این شیوه پیروی شود دیگر نیازی نیست تا برای تبیین دو ¬آیه ای که ربطی به هم ندارند در پی حکمت و فلسفه قرار گرفتن آن ها باشیم. اصولا هیچ فلسفه و حکمتی در این جا نیست تا بخواهیم آن را کشف کنیم.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا تفسیر بر پایه ترتیب نزول بدعت نیست و آیا از مشروعیت برخوردار می باشد گفت: روش تفسیر ترتیبی بر اساس چینش کنونی از نظر مشروعیت به اندازه ای نیست که بگویم آن مشروعیت دارد ولی روش ترتیبی بر پایه نزول مشروعیت ندارد. اگر چیزی مشروعیت داشته باشد همین روش تفسیر ترتیبی بر پایه نزول است که امر طبیعی و مقبول است. فائده و اثر این روش آن است که بسیاری از تفسیر به رای هایی که در تفسیر راه می یابد از میان می رود و تفسیر واقعی خود را نشان می دهد.
دکتر نکونام با انتقاد از تفسیر های عرفانی و تاریخی و مانند آن گفت: تفسیر عرفانی و یا فقهی و یا فلسفی و یا تاریخی نوعی تفسیر به رای است در حالی که تفسیر بر پایه نزول تفسیر واقعی می باشد که می بایست پیروی گردد.

وی با اشاره به معناشناسی به عنوان یکی دیگر از آثار تفسیر بر پایه نزول گفت: معناشناسی مفردات و اصطلاحات قرآنی از آثار این روش است . وقتی به این روش به دقت عمل شود دیگر بسیاری از مباحث اصولی از میان بر می خیزد. این گونه است که دیگر بحث اطلاق و عموم دیگر معنا نخواهد داشت و ما نمی توانیم از خودمان اطلاقات و عمومات قرآنی به دست آوریم. به جای این کار باید بنگریم و ببینیم چه چیزی در ذهن مخاطب است .

وی با نقد اصولی ها در استنباط از آیات گفت: آنان از علم معنایی را استفاده می کنند که اصلا در ذهن مخاطب نبوده است و اطلاق و عموم می گیرند. در آیات قرآن از علم سخن رفته است معنای آن علم فیزیک و یا شیمی نیست تا بگوییم که این علوم در نظر خداوند از ارج و قرب برخوردارند و اهمیت و ارزش دارند. در آیات قرآن هر گاه از علم سخن به میان آمده است همان علم به کتاب آسمانی است . اصولا علم در فرهنگ اصطلاحات و گستره معناشناسی قرآن، همان کتاب آسمانی و آگاهی به آن است.در مساله قلم نیز همین مطلب مطرح است. این که به قلم قسم و سوگند خورده است مراد هر قلمی نیست بلکه قلمی است که کتاب و آیات قرآنی را می نگارد. این دارای ارزش است و به آن سوگند می خورد. از این رو اهل قلم را با اهل کتاب می شناختند و امی بودن یعنی کسی که علم به کتاب نداشت و نمی توانست کتاب آسمانی را بنویسد . اصلا امی بودن در برابر اهل کتاب بودن و اهل قلم بودن است. در سوره قلم وقتی به قلم سوگند می خورد به قلمی سوگند می خورد که قرآن و دیگر کتب آسمانی را می نگارد. این دارای قداست و ارزش است نه هر قلمی که کفر می نگارد و رمان و داستان های باطل می نویسد. این نعمت ربک که باید از آن سخن بگوید وحی الهی است که با قلم مرتبط شده است .

وی با نقد تفسیر ترتیبی سنتی و روش اصولی ها گفت: رویکردهای سنتی در حوزه معناشناسی و نیز تفسیر آیات قرآن روشی نادرست است . بسیاری از قواعد اصولی را می بایست کناری بگذاریم . این یکی از دستاوردهایی است که بر پایه نظریه تفسیر بر پایه نزول و لزوم تاریخ نگاری و تاریخ گذاری آیات به دست می آید.

وی افزود: در هیچ یک از اشعار عرب سخن مستقل با واو عاطفه شروع نشده است در حالی که در قرآن می بینیم که اول آیه با واو شروع شده است این خود نشان می دهد که مرتبط با قبل است نه این که از جایی دیگر به این جا منتقل شده باشد.

دکتر نکونام در پاسخ این پرسش که آیا اگر ترتیب کنونی چینش سوره ها توقیفی نبود می بایست مورد اعتراض قرار می گرفت گفت: عدم اعتراض صحابه امر تازه ای نیست آنان در مساله خلافت با آن همه تاکیدات و روایات از سوی پیامبر (ص) باز هم آنان در برابر خلافت سکوت کرده و واکنشی از سوی آنان انجام نگرفت. اگر می بینیم که امامان ما در برابر این چینش کنونی موضع نگرفته اند آن هم از باب ضرورت بود.

 
وی گفت: بر این باور نیستم که این قرآن کنونی با این ترتیب در چینش سوره ها هدایت کننده نیست ، بلکه می گویم آن هم هدایت کننده است ولی این به معنای هدایت برتر نیست. با این چینش نمی توان جامعه را متحول کرد و تمدن سازی کرد. هدایت برتر به بازگشت به قرآنی است که آن جامعه را ساخت و امت امی را به امت متمدن و تمدن ساز تبدیل کرد. همین مسایل است که در روایات همیشه سخن از مصحف امیر مومنان (ع) است.

نظریه پرداز تاریخ نگاری قرآن بر حسب نزول گفت: هدف ما این نیست که قرآن را به شرایط زمان و مکان محدود سازیم بلکه می خواهیم حق را به دست آوریم . برای نمونه بر پایه روش سنتی می بایست ان ربک احاط بالناس ( سوره اسراء آیه ۶۰)، این آیه در باره مشرکان مکه است و ما نمی توانیم آن را تعمیم بدهیم و اطلاق و عمومی بگیریم. این آیه انصراف دارد به مخاطبان آن که مشرکان مکه هستند نه این که بگویم چون ناس گفته است مراد همگان است. جاودانگی قرآن به این نست که آن را از مخاطب و مسایل نزول جدا سازیم .

وی با رد دیدگاه هایی که این روش را تخطئه می کنند گفت: اقبال به تاریخ نگاری قرآن به حسب نزول ، رویکرد خوبی است ؛ زیرا این هم یک زاویه دیدی به ما می بخشد تا از فواید آن بهره مند شویم. هر نظریه ای که زاویه دیدی به ما می بخشد می تواند مفید باشد . به هر حال می توان از فواید آن بهره مند شد و مشکلات و کاستی هایش را کنار نهاد.

وی با رد وحدت ساختاری و موضوعی سوره های قرآن گفت: آیت الله معرفت به صراحت با این رویکرد و دیدگاه مخالف بود و حتی علامه طباطبایی درباره همه آیات یک سوره چنین رویکردی نداشت.

رویکردی جدید برای فهم قرآن
در هر حال برخی بر این باورند که باید ظرفیت های نظریه را در نظر گرفت و در نقد آن شتاب نکرد؛ زیرا نظریه تفسیر به حسب نزول ، تلاشی است تا در قرآن تدبر شود و فهم جدیدی از آیات ارایه گردد. به این معنا که این نظریه با همه کم و کاستی هایی که دارد از ظرفیت خوبی برای ارایه زاویه دیدی تازه به پژوهشگران برخوردار است. شواهد تاریخی هم به نفع نظریه وجود دارد و ما می بینیم کسانی که حتی به تفسیر ترتیبی سنتی عمل می کرده اند در مواردی به روش تفسیر بر پایه نزول پای بند بوده اند.

به نظر مدافعان نظریه تفسیر نوین ، نظریات با وجود مخالفت های جدی و شواهد بر خلاف از میدان بیرون نمی روند. این نظریه همانند نظریه تکامل داروین است که شواهد تاریخی به نفع و ضد آن وجود دارد.

وی از نظریه پردازان خواست تا در تحریر مساله دقت کامل مبذول دارند و از افتادن در حوزه های بیرون نظریه پرهیز کنند.

مدافعان بر این باورند که تحریر مساله و نیز مشخص کردن جغرافیا و گستره نظریه می تواند نظریه را از بسیاری از اشکالاتی که فعلا با آن درگیر است رهایی بخشد.

اختلاف میان نظریه پردازان
با این حال نمی توان از این مساله چشم پوشید که میان نظریه پردازان این حوزه اختلافات صریح و روشنی است که باعث شگفتی بسیاری شده است . از نکات شگفت انگیز و جالب نظریه پردازان این نظریه این است که دو نظریه پرداز در دو سوی نظریه قرار می گیرند . از سویی حجه الاسلام و المسلمین بهجت پور شیوه سنتی را پی گرفته و با با پذیرش وحدت موضوعی و ساختار سوره های قرآن بر مبانی اصولی تاکید می ورزند و در سوی دیگر این نظریه دکتر نکونام قرار دارند که نه تنها با وحدت موضوعی سوره ها مخالفت می ورزند بلکه مبانی اصولی را به کناری نهاده اند و قواعد اصولی چون اطلاق و عموم را زیر سوال می برد. در حقیقت این دو نظریه پرداز در مساله ترتیب نزول و بهره گیری از آثار و فواید آن با هم متحد هستند در حالی که دکتر نکونام قایل به شفاهی و خطابی بودن آیات قرآن تاکید می ورزند و وحدت موضوعی سوره ها را نمی پذیرند و حجت الاسلام والمسلمین بهجت پور قایل به متن بودن و وحدت موضوعی سوره ها می باشند.

حجه الاسلام و المسلمین سید حسن جواهری نویسنده کتاب های پرسمان علوم قرآن و جستاری در وحی و نزول قرآن، با اشاره به ادعای نظریه پردازان تفسیر با پایه نزول گفت: تفسیر ترتیب نزولی دستاورد قابل توجهی در بر ندارد.

وی که به نقد دیدگاه نظریه پردازان اشاره داشت افزود: نظریه از جهات مختلف ابهام دارد و نظریه تاکنون نتوانسته است در قالب قابل قبولی ارایه شود.

وی با اشاره به تغییر در روش تفسیر با توجه به ترتیب نزول گفت: اگر مقصود تغییر در شاکله تفسیر است به طوری که به تغییر در ترتیب کنونی مصحف انجامد ، از سوی اهل بیت (ع) منع شده است و حضرت امیر مومنان (ع) در این باره فرموده است که لایهاج القرآن من بعد؛ از این پس در قرآن تغییر رخ نمی دهد.

این پژوهشگر قرآنی گفت: اگر هدف نظریه پردازان این است که در بستر تفسیر ترتیبی و با لحاظ قواعد منطبق با این تفسیر شناخته شده باشد، نمی توان ¬آن را کار تازه ای تلقی کرد و چنان که مستحضرید ، مفسران با ضعف و قوت به ترتیب نزول و نتایج مترتب بر آن در تفاسیر کنونی و متداول توجه داشته اند ؛ بنابراین به عنوان اصلی ترین پایه قوام یک فرضیه و نظریه لازم است حدود و مرزهای آن به طور کامل روشن شود که ارایه نمونه کار از جمله کوتاه ترین و بهترین راه برای تبیین موضوع و فرآیند آن است.

وی با اشاره به شیوه پیامبر (ص) در ترتیب آیات قرآن گفت: مشکلی که در برابر این نظریه قد علم می کند ، این است که ترتیب نزول آیات از سوی پیامبر (ص) در برخی از مواضع نادیده گرفته شده است و خود آن حضرت آیات را در جاهایی دیگر و در سوره دیگری قرار داده است . بنابراین نمی توان ترتیب نزول را معیاری معتبر دانست حتی اگر به فرض بتوان به این ترتیب دست یافت و یقین کرد که این گونه نازل شده است . مگر آن که از نظر علمی و فلسفی به این پرسش ها پاسخ داده شود و معیاریت آن پذیرفته شود.

این مطلب وقتی قوت می یابد که حتی پیامبر (ص) به نزول آیات توجه نداشته و آن را بر پایه نزول چیدمان نکرده است . خالی دانستن ترتیب کنونی از تاییدات هر چند اجمالی از سوی پیامبر (ص) نیاز به اثبات دارد که این خود اشکال جدی در برابر نظریه است.

جواهری گفت: تاکنون نتایج قابل اعتمادی که بتواند خاستگاه یک نظریه باشد ، دیده نشده است. این خود مانع جدی در راه ظاهر شدن این مساله در هیات یک نظریه مقبول است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. اینم نقد دکتر جعفر نکونام در وبلاگ شخصی ایشان:

    در اینترنت جستجویی صورت می دادم که به مقاله ذیل راجع به «روش شناسی تفسیر به ترتیب نزول قرآن» به قلم آقای خلیل منصوری دست یافتم. من این مقاله را اینک با اصلاحات و افزودن دیدگاه خودم ذیل عنوان «نقد» می آورم:

    یکی از روش های جدید تفسیری در جهان امروز تفسیر ترتیب نزول قرآن است که از سوی چند تن از محققان و پژوهشگران قرآنی مطرح شده است. این نظریه به جهت تازگی از اشکالات جدی رنج می برد و از سوی موافقان و مخالفان در تایید و رد آن مطالبی گفته و نوشته شده است.

    تفسیر بر پایه ترتیب نزول قرآن به عنوان یک روش تفسیری هر چند به صورت روشی مستقل مطرح نبوده است و ما در سیر تحول و تطور تفسیر با این روش تا سده اخیر چیزی به دست نمی آوریم؛ ولی همواره در تفاسیر ترتیبی مفسران کوشیده اند تا با نگاهی به اسباب نزول برخی از موارد تفسیری و شبهات وارده را شناسایی و ردگیری کرده و تفسیر درستی به دست دهند.

    در حال حاضر گروهی از این روش همانند روش های دیگر نو و بدیع بهره می گیرند تا در قالب نظریه های برنامه ای و روشی آن را ارایه دهند. روش هایی چون تفسیر ترتیبی موضوعی که تفسیر راهنما برترین و بهترین کتاب تفسیر در این حوزه و روش است و نیز تفاسیر موضوعی که تاکنون «پیام قرآن» و «مفاهیم قرآنی» و یا «تفاسیر موضوعی» آیت الله جوادی آملی را می توان نمونه هایی از این روش دانست. اما تفسیر به حسب نزول و ترتیب نزول تاکنون اثر مستقلی از آن ارایه نشده است و در حال حاضر نظریه پردازان این حوزه می کوشند تا مشروعیت چنین تفسیر و کار آمدی و کاربرد آن را توجیه و تبیین نمایند.

    نقد: برخلاف نظر نویسنده مقاله افراد متعددی به تفسیر قرآن به ترتیب نزول همت گمارده اند که محمد عزه دروزه، ملاحویش آل غازی، مهندس بازرگان، جلال الدین فارسی و اخیر حجت الاسلام بهجت پور از آن جمله اند.

    برخی از نظریه پردازان در این حوزه مانند آیت الله معرفت و دکتر جعفر نکونام و حجت الاسلام و المسلمین بهجت پور و منذر حکیم بر این باورند که این روش تفسیری هر چند با اقبال از سوی مفسران و پژوهشگران رو به رو نشده است، ولی روش مفید و کارآمدی است که در حوزه روش شناختی و برنامه ریزی می تواند کارکردهای خود را نشان دهد. نظریه پردازان بر این باورند که هدف از این نظریه پردازی در هر حوزه ای بهره مندی از توانمندی های نظریه برای دست یابی به روش های دیگر جهت تحول سازی فرهنگی و تمدنی است. از این رو نظریه پردازان روش ترتیب نزولی می کوشند تا با بهره گیری از این نظریه روشی را در تحول سازی جامعه ارایه دهد.

    ? جواز و عدم جواز تفسیر ترتیب نزولی

    علل گرایش به این نظریه و روش تفسیری آن است که شک و تردیدی وجود ندارد که قرآن در هنگام نزول این گونه که در مصحف نگاشته شده، نبوده است. قرآن به شکل تدریجی نازل شده و هر آیه ای یا دسته ای از آیات به دستور پیامبر در جایی از سوره ها قرار گرفته است. البته برخی از سوره ها یک جا نازل شده است؛ ولی این گونه نبوده است که همه سوره ها و آیات این گونه باشد. قرآن به صورت تدریجی به قصد فرهنگ سازی و متحول کردن مردمانی نازل شده است که بدوی و امی بوده اند. این سبک و شیوه پیام رسانی پیامبر (ص) به سبکی بوده است که با مصحف کنونی و چینش آن مخالف بوده است. در روایت است که یکی از ویژگی های مصحف شریف امیر مومنان (ع) پیروی از ترتیب نزول بوده است. این به معنای آن است که دست کم آن حضرت تألیف کنونی را در سوره ها مراعات نکرده است؛ حتی اگر در ترتیب آیات سوره های همان روشی که پیامبر(ص) دستور داده بود مراعات نموده است.

    نقد: من بر خلاف دوستان بر این باورم که ترتیب آیات در سوره ها از سوی پیامبر اسلام(ص) هیچ تغییری نیافته و به ترتیب نزول است. تفصیل این نظر را در دو کتاب خودم به نام «پژوهشی در مصحف امام علی(ع)» و «درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن» آورده ام. اجمالاً یادآورم شوم که مبنای چنینش آیات بر خلاف نزول سه روایت مضطرب و مخالف با ظاهر قرآن و روایات معتبر و عقل و یا روایات اسباب نزول است که به تعبیر علامه طباطبایی قصصی انطباق یافته بر آیات قرآن اند، بدون این که اسباب نزول قرآن را بیان کنند.

    این در حالی است که هیچ غرض عقلایی بر تغییر جای آیات از سوی پیامبر اسلام(ص) متصور نیست و این با فرمان آن حضرت به علی(ع) مبنی بر این که قرآن را به ترتیب نزول تألیف کند، معارضت دارد. علامه جعفر مرتضی و علامه طباطبایی و آیت الله معرفت نیز تا حدودی به این نظر گرایش دارند که ترتیب طبیعی آیات در سوره ها رعایت شده و آیات در سوره ها به ترتیب نزول است؛ مگر موارد اندکی که آن هم نیاز به اثبات با ادله معتبر است.

    چنان می نماید که محل نزاع دو گرایش در عرصه تفسیر ترتیب نزول و ترتیب بر پایه مصحف کنونی در جواز و عدم جواز یعنی مشروعیت و عدم مشروعیت تفسیر ترتیب نزولی باشد. به این معنا که این پرسش از سوی مخالفان نظریه مطرح می شود که آیا روش تفسیر ترتیب نزولی خلاف شریعت است؟ یعنی آیا حرام و یا گناه است که مفسران قرآن را بر پایه ترتیب نزول آیات مورد بررسی قرار دهند؟

    به نظر می رسد که به طور طبیعی تفسیر بر پایه ترتیب نزول آیات امری مشروع باشد و مخالفتی با شریعت نداشته باشد؛ زیرا روش تفسیر بر پایه نزول آیات اطاعت از دستور و فرمان خداوند است که فرموده است که فاتبع قرآنه یعنی مفسر روش ترتیب نزولی به امر اتباع عمل می کند؛ اتباعی که در آیه فاتبع قرآنه بر آن تاکید شده است. به سخنی دیگر می توان مدعی شد که تصور این معنا یعنی مفهوم تفسیر ترتیب نزولی مساوی با تصدیق و پذیرش جواز آن است.

    http://nekoonam.parsiblog.com/Posts/234/%d8%b1%d9%88%d8%b4+%d8%aa%d9%81%d8%b3%d9%8a%d8%b1+%d8%aa%d8%a7%d8%b1%d9%8a%d8%ae%d9%8a+%d8%af%d8%b1+%d8%a8%d9%88%d8%aa%d9%87+%d9%86%d9%82%d8%af(1)/

  2. علل گرایش به این نظریه و روش تفسیری آن است که شک و تردیدی وجود ندارد که قرآن در هنگام نزول این گونه که در مصحف نگاشته شده، نبوده است. قرآن به شکل تدریجی نازل شده و هر آیه ای یا دسته ای از آیات به دستور پیامبر در جایی از سوره ها قرار گرفته است. البته برخی از سوره ها یک جا نازل شده است؛ ولی این گونه نبوده است که همه سوره ها و آیات این گونه باشد. قرآن به صورت تدریجی به قصد فرهنگ سازی و متحول کردن مردمانی نازل شده است که بدوی و امی بوده اند. این سبک و شیوه پیام رسانی پیامبر (ص) به سبکی بوده است که با مصحف کنونی و چینش آن مخالف بوده است. در روایت است که یکی از ویژگی های مصحف شریف امیر مومنان (ع) پیروی از ترتیب نزول بوده است. این به معنای آن است که دست کم آن حضرت تألیف کنونی را در سوره ها مراعات نکرده است؛ حتی اگر در ترتیب آیات سوره های همان روشی که پیامبر(ص) دستور داده بود مراعات نموده است.
    +1

  3. آقای دکتر نکونام صلاحیت بحث در جواز یا عدم جواز تفسیر تنزیلی را ندارند، ایشان به اسم نظریه پردازی و ارائه رویکرد های نوین قرآن را به ورطه ی هرمنوتیک می کشانند،ایشان چه بخواهند و چه نخواهند در حقیقت در مسیر تضعیف نظریه تفسیر تنزیلی قدم بر می دارند،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا