اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیاقتصادیسیاسیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

رفاه طلبی علیه اقتصادی مقاومتی

بسم الله الرحمن الرحیم

شناخت مقتضیات و موانع اقتصاد مقاومتی موجب می شود تا با چشم بینا و بصیرتی تمام در اجرای و تحقق اقتصاد مقاومتی گام برداشته شود و جامعه با توجه به توانایی و دارایی بالفعل یا بالقوه و موانع پیش رو واقعی یا احتمالی اقداماتی را انجام دهد و اقتصاد اسلامی را تحقق بخشد که نه تنها خودبنیان است بلکه در برابر فشارها و مشکلات درونی و بیرونی از جمله تحریم چنان استوار است که می تواند چتر امنیت و آرامش و آسایش را بر همگان کشیده و عدالت قسطی این مهم ترین هدف بعثت پیامبران در جامعه سازی و دولت سازی اسلامی را بر آورده سازد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا نقش رفاه طلبی و اتراف گرایی را به عنوان یکی از مهم ترین عوامل تضعیف تحقق و اجرای اقتصادی اسلامی در قالب اقتصادی مقاومتی را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

رفاه و آسانی در زندگی از منظر قرآن

واژه «رفاه» در لغت عربی از اصل «رفه» به معناى فراخ و آسان شدن زندگى(لسان العرب، ابن منظور، ج 5، ص 277، «رفه»؛ لغت نامه، دهخدا، ج 10، ص 10706، «رفاه») و برخوردارى از امكانات(فرهنگ بزرگ سخن، ج 4، ص 3645، «رفاه») است. در فرهنگ نامه آمده است: رَفُهَ : رَفَاهاً و رَفَاهِيَةً و رَفَاهَةً العيشُ : زندگى خوب و آسان شد. رَفَاهَة : فراخ زندگى و رفاه آن. رَفاهية : رفاه ، آسايش ، تمكن ، راحتي ، خوشي ، مكنت.

بی گمان رفاه به معنای پیش گفته، یک امر طبیعی و کمالی است؛ زیرا انسان گرایش به کمال و گریزش از نقص دارد و شکی نیست که آسان شدن امور زندگی و برخورداری از امکانات یک امر کمالی در برابر کمبودها و سختی ها و فقدان امکانات است.

خداوند در آیات قرآنی، از بشر می خواهد تا برای کسب هر گونه امکانات در زندگی و آسانی تلاش کنند و فضل الهی را در همه حوزه ها بجویند.(جمعه، آیه 10) این فضل افزون بر آن رزق مقسومی است که برای همگان در حد نیاز در نظر گرفته شده است؛ به این معنا که خداوند برای همگان یک رزق مقسوم و روزی مشخصی در نظر گرفته که به او می رسد و انسان برای افزون تر از آن باید تلاش کند و خود آن بجوید.

هم چنین از دعا و نیایش پیامبران می توان فهمید که آسانی در هر کاری از جمله امور مادی و رسیدن به آسایش و رفاه امری مطلوب است؛ از این روست که حضرت موسی(ع) خواهان آسانی در کارهایش می شود و خداوند آن را اجابت می کند.(طه، آیه 26) خداوند در آیه 88 سوره کهف می فرماید: وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا؛ و اما هر كه ايمان آوَرَد و كار شايسته كند، پاداشى هر چه‏ نيكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت. هم چنین در جایی دیگر می فرماید: وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا؛ هر کسی تقوای الهی پیشه کنند برایش از هر امر و کارش آسانی قرار داده می شود.(طلاق، آیه 4) خداوند حتی در آیه 7 سوره طلاق بیان می کند برای دست یابی انسان های تنگدست و تنگ روزی به آسانی و فراخی در رزق و روزی بهتر آن است که بخشی از همه کم داشته های خویش را انفاق کنند. خداوند می فرماید: وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا؛ و هر كه روزى او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده خرج كند. خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى‏كند. خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى‏كند.(طلاق، آیه 7)

پس رفاه به معنای فراخی و گشایش در زندگی و رسیدن به آسانی و دست یابی به امکانات امری ممدوح و پسندیده است. البته واژه رفاه در قرآن به کار نرفته و خداوند برای بیان این مفهوم از رفاه، از واژگان بسیاری دیگر چون «رحمت»، «نعمت»، «سرّاء»، «بركات»، «تمتّع»، «رزق»، «تمكّن»، «حسنات»، «زرع»، «ثمرات» و يا مشتقّات مربوط به آنها استفاده کرده است. هم چنین سیاق برخی از جملات همین مفهوم از رفاه را در بر دارد.

اتراف، رفاه طلبی منفی و مذموم از منظر قرآن

البته در قرآن واژه ای دیگر به کار رفته که با مفهوم رفاه طلبی در مفهوم فارسی آن نزدیک است. در حقیقت نوعی از رفاه وجود دارد که از نظر قرآن منفی است و از آن به اتراف یاد می شود. این واژه همان «اتراف» از باب افتعال و مشتقات آن است. واژه اتراف از واژه «ترف» گرفته شده است. «ترف» در لغت به معنای فراخی و گشایش است. هم چنین به کسی که مانعی در برابرش نیست، این واژه اطلاق می شود.

راغب در مفردات گفته است كه: كلمه” ترفه” به معناى توسعه دادن در نعمت‏ است، وقتى گفته مى‏شود: اترف فلان: فلانى مترف است، معنايش اين است كه فلانى نعمتش از حد گذشته است… و مراد از«مترفين» در جمله « أَمَرْنا مُتْرَفِيها» همان كساني هستند كه در آيه: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ ؛ خدا وقتى انسان را آزمايش كند او را اكرام نموده غرق در نعمتش مى‏سازد وصفشان مى‏كند.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ذیل ماده ماده” ترفه”)

امین الاسلام طبرسی نیز گفته است: «ترفه» به معناى نعمت است. ابن عرفه در معناى آن گفته است:« مترف» كسى را گويند كه افسارش را رها كرده باشند و هر چه دلش خواست بكند و جلويش را نگيرند، و نيز در معناى« تدمير» گفته است: اين كلمه به معناى هلاك كردن است و مشتق از «دمار» است.( مجمع البيان، ج 5، ص 29)

واژه «مُتْرِف»(اسم فاعلی) از باب اتراف به معنای مرفه، راحت ‌طلب، خوشگذران، بي ‌غم، غرق در لذات، بي ‌درد و هم چنین به معنای توفيق دهنده، فيض بخش، بخشنده، رءوف، مهربان، دلپذير، زير دست نواز، خيرخواه، خوشايند، مطبوع دارای لطف، خوشمزه، لذيذ، شيرين، شهوت انگيز به طور حقیقی و مجازی به کار رفته است.

هم چنین واژه «مُتْرَف»(اسم مفعولی) به معنای سرمست، خوشگذران، كسي كه در فراخ روزى باشد، یا آن كه هر كارى بخواهد بكند و كسى او را منع نكند ، و هم چنین ستمگر و تجاوزگر به طور حقیقی و مجازی به کار رفته است.

در ادبیات عربی، واژه اتراف از باب افتعال در معانی منفی به کار رفته است. «مُتْرِف» مردی است که در ارتكاب گناه اصرار ورزيده یا مردی است که مال و ثروت او را به فساد كشانيده و او را بى خيال كرد.

در قرآن نیز این واژه به شکل اسم مفعولی یا فعل مجهول و معلوم در معنای ضد ارزشی و منفی به کار رفته است و «مُتْرَف» کسی است که در خوشگذارانی و ناز و نعمت و رفاه غرق شده است. خداوند در پنج مورد از واژه «مُتْرَف» و سه بار از واژه «أُتْرِفُواْ» و «أُتْرِفْتُمْ » «وَأَتْرَفْنَاهُمْ» برای بیان مقاصد خود استفاده کرده است.

در اصطلاح قرآنی، «مُتْرِف» کسی است که به دنبال کام جویی، لذت جویی، ناز و نعمت طلبی رفاه طلبی منفی، کامروایی، خوشگذارانی و مانند آن می رود و این اعمال او را از آخرت و یاد خدا غافل می کند.(مجمع البیان، ذیل آیه 116 سوره هود) امین الاسلام طبرسی در جایی دیگر می نویسد: «ترفه»: نعمت؛ و برخى برآنند كه «مترف» به مفهوم كسى است كه به حال خود رها گردد تا هرچه مى‏خواهد انجام دهد.(مجمع البیان، ذیل، آیه 16 سوره اسراء) و در جایی دیگر به معنای : غرق در نعمت و ناز و خوشگذرانى و عياشى(همان، ذیل آیه 13 انبیاء، آیه 64 سوره مومنون) ؛ و در جایی دیگر: نعمت بسیار(همان، مومنون، آیه 33) دانسته است.

صفات، ویژگی ها و فعالیت های مترفان و رفاه طلبان

بر اساس آیات قرآنی مترفان دارای خصوصیات، ویژگی ها و کارهایی هستند که توجه به آن ها در شناخت این قشر اجتماعی بسیار مهم و اساسی است.

  1. فساد: از آیات قرآنی به دست می آید که مترفان و خوشگذرانان در ناز و نعمت بسیار، اهل فساد و تباهی در زمین هستند: فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ؛ پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند؟ جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم. و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى و خوشگذرانی رفتند كه در آن بودند، و آنان بزهكار بودند(هود، آیه 116)؛
  2. جرم : هم چنین ایشان مرتکب کارهایی می شوند که از نظر قانونی و شریعت جرم است و باید در همین دنیا پاسخ دهند. از جمله جرم ها می توان به قتل ، غارت، زنا، دزدی و مانند آن ها اشاره کرد؛ زیرا جرم به نوعی خاص از گناه گفته می شود(همان)؛
  3. ظالم: مترفان ستمگر و ظالم و پیرو ظالمان و ستمگرانی هستند(همان)؛
  4. بی خیالی: چنان که در بحث لغوی گفته شد، یکی از معانی مترفان بی خیالی برخاسته از خوشگذرانی است؛ از این روست که مترفان نسبت به فساد و تباهی و جرم هیچ احساسی ندارند و بی خیال می شوند(همان)؛ در تفسیر نمونه آمده است: به هر حال ستمگران كه اكثريت اين جامعه ها را تشكيل مى دادند به دنبال ناز و نعمت و عيش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند كه دست به انواع گناهان زدند … در هر جامعهاى معمولا ظلم و فسادى وجود دارد، اما مهم اين است كه مردم احساس كنند كه ظلم و فسادى هست و در طريق اصلاح باشند و با چنين احساس و گام برداشتن در راه اصلاح ، خداوند به آنان مهلت مى دهد و قانون آفرينش براى آنها حق حيات قائل است؛ اما همين كه اين احساس از ميان رفت و جامعه بى تفاوت شد و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت آنگاه است كه ديگر در سنت آفرينش حق حياتى براى آنها وجود ندارد… نكته ديگر اين كه يكى از سرچشمه هاى ظلم و جرم در آيات فوق، پيروى از هوسرانى، لذت پرستى، عيش و نوشها ذكر شده كه در قرآن از آن تعبير به «اتراف » مى شود. اين تنعم و تلذذ بي قيد و شرط، سرچشمه انواع انحرافاتى است كه در طبقات مرفه جامعه ها به وجود مى آيد؛ چرا كه مستى شهوت آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصيل انسانى و درك واقعيتهاى اجتماعى باز مى دارد و غرق عصيان و گناه مى سازد.(تفسیر نمونه؛ ذیل آیه)
  5. فسق: از جمله فعالیت های مترفان اعمال فسقی است که همان هنجارشکنی است. خداوند می فرماید: وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا؛ و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏داريم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را يكسره‏ زير و زبر كنيم(اسراء، آیه 16)؛
  6. نابودی جامعه : رفتارهای فسق و فجوری مترفان موجب می شود تا زمینه بلا و عذاب بر آن جامعه فراهم آید و جامعه را نابود سازد(همان)؛ البته باید توجه داشت که خداوند به معصیت و فسق تشریعی و تکوینی امری نمی کند؛ علامه طباطبایی می نویسد: حقيقتش اين است كه خداوند نعمت را براى اين ارزانيشان داشت كه شكرگزارى نموده و در راه خير صرف كنند، و متمكن از احسان و نيكى باشند، هم چنان كه ايشان را صحيح و سالم و نيرومند آفريد و متمكن در خير و شرشان كرد، و از ايشان خواست تا خير را بر شر و اطاعت را بر معصيت مقدم بدارند، ولى ايشان فسق و فجور را مقدم داشتند، و چون دست و دامن بدان بيالودند” قول” كه همان كلمه عذاب باشد برايشان استقرار يافت، و نابودشان كرد.(المیزان، ذیل آیه)؛ البته ایشان پس ذکر توجیهات چندی می نویسد: همه اين توجيهات بر تقديريست كه آيه را به قرائت معروف كه جمله” امرنا” را با همزه و بعد از آن ميم بدون تشديد قرائت نموده‏اند قرائت كنيم و آن را از ماده” امر” كه به معناى طلبيدن است بدانيم، ولى چه بسا كه آن را به معناى اكثار دانسته‏اند، و گفته‏اند معنايش اين است كه مال و اولاد مترفين را زياد كرديم، و ايشان در آن شهر فساد راه انداختند. و بعضى (روح المعانى، ج 15، ص 44 و 45) ديگر آن را به صورت” امرنا” قرائت كرده و به على (ع) و به عاصم و ابن كثير و نافع و غير ايشان نسبتش داده‏اند كه از ماده” ايمار” و به معناى زياد كردن مال و نسل است، بعضى (روح المعانی، همان) ديگر آن را به صورت” أمرنا” با تشديد ميم از مصدر تامير به معناى توليت و عهده‏دارى امارت قرائت كرده و به امام على و امام حسن و امام باقر (ع) و به ابن عباس و زيد بن على و غير ايشان نسبتش داده‏اند.(المیزان، ذیل آیه) در تفسیر نمونه آمده است: خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤ اخذه و مجازات نمى كند بلكه نخست به بيان فرمانهايش ‍ مى پردازد، اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گشتند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آنست ، و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند اينجا است كه فرمان عذاب در باره آنها تحقق مى پذيرد و به دنبال آن هلاكت است . اگر درست در آيه دقت كنيم ، چهار مرحله مشخص براى اين برنامه بيان شده است: 1 – مرحله اوامر (و نواهى )؛ 2 – مرحله فسق و مخالفت ؛3 – مرحله استحقاق مجازات ؛4 – مرحله هلاكت . و همه اين مراحل با فاء تفريع به يكديگر عطف شده اند. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا امر شدگان تنها مترفين هستند؟ زیرا مترفين از ماده «ترفه » به معنى نعمت فراوان يعنى متنعمين و ثروتمندان از خدا بى خبر. در پاسخ اين سؤال توجه به يك نكته راه گشا است و آن اينكه در بسيارى از جوامع (منظور جامعه هاى ناسالم است ) مترفين ، سردمداران اجتماعند و ديگران تابع و پيرو آنها. به علاوه در اين تعبير اشاره به نكته ديگرى نيز هست ، و آن اينكه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعى نيز ثروتمندان از خدا بى خبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرقند، و هر نغمه اصلاحى و انسانى و اخلاقى در گوش آنها ناهنجار است ، به همين دليل هميشه در صف اول در مقابل پيامبران ايستاده بودند، و دعوت آنها را كه به نفع عدل و داد و حمايت از مستضعفان بوده هميشه بر ضد خود مى ديدند. روى اين جهات از آنها بالخصوص ياد شده است چرا كه ريشه اصلى فساد همين گروهند.(تفسیر نمونه ذیل آیه)؛
  7. تحقیر الهی: مترفان مورد تحقیر خداوند قرار می گیرند و خداوند هنگام عذاب به ایشان می گوید: لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ؛ هان مگريزيد، و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و به سوى‏ سراهايتان بازگرديد، باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد(انبیاء، آیه 13)؛ در تفسیر نمونه آمده است: ممكن است اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پرناز و نعمتى كه داشتند سائلان و تقاضاكنندگان بر در خانه هايشان رفت و آمد داشتند، با اميد مى آمدند و محروم بازمى گشتند به آنها مى گويد: بازگرديد و همان صحنه هاى نفرت انگيز را تكرار كنيد، و اين در حقيقت يكنوع استهزاء و سرزنش است . بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه «جمله لعلكم تسئلون » اشاره اى به دستگاه پر زرق و برق و كبريائى آنها است كه خود شخصا در گوشه اى مى نشستند و مرتبا فرمان مى دادند، و خدمتگذاران ، پى در پى نزد آنها مى آمدند و سؤ ال از امر و فرمانشان مى كردند. اما اينكه گوينده اين سخن كيست ؟ در آيه صريحا نيامده است. ممكن است ندایى وسيله فرشتگان خدا يا پيامبران و رسولانشان باشد يا از درون ضمير مخفى و وجدانشان . در حقيقت اين نداى الهى بوده است كه به آنها گفته مى شد: فرار نكنيد و بازگرديد كه از يكى از اين سه طريق به آنها مى رسيده است . جالب اينكه در اينجا از ميان تمام نعمتهاى مادى بالخصوص روى «مسكن » انگشت گذارده شده ، شايد به خاطر اينكه نخستين وسيله آرامش انسان وجود يك مسكن مناسب است ، و يا اينكه انسان غالبا بيشترين درآمد زندگى خود را صرف مسكنش مى كند، و نيز بيشترين علاقه او به آن است.(تفسیر نمونه، ذیل آیه)؛
  8. تکذیب دین و آخرت: مترفان دین و آخرت را تکذیب می کنند و آن را دروغ می دانند: وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ؛ و اشراف قومش كه كافر شده، و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند، و در زندگى دنيا آنان را مرفّه ساخته بوديم گفتند: «اين [مرد] جز بشرى چون شما نيست: از آنچه مى‏خوريد، مى‏خورد و از آنچه مى‏نوشيد، مى‏نوشد(مومنون، آیه 33)؛ علامه طباطبایی می نویسد: خداى سبحان به سه صفت آنها را ياد كرده: يكى كفر به خدا به خاطر عبادت غير خدا، و ديگرى تكذيب روز قيامت كه لقاى آخرتش خوانده، يعنى لقاى حيات آخرت، به قرينه مقابلش يعنى جمله” فى الحياة الدنيا”. و اين دو صفت يعنى كفر به مبدأ و معاد باعث شد كه ايشان از هر چه غير از دنيا است منقطع گشته، يكسره به دنيا رو آورند، و چون كه در زندگى دنيا هر جور خواستند رفتار كردند و زخارف و زينت‏هاى لذتبخش آن يكسره ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومى در ايشان پيدا شد، و آن پيروى از هواى نفس و فراموشى هر حق و حقيقت بود، و به همين جهت از زبانشان گاهى انكار توحيد بيرون مى‏جست، و گاهى انكار معاد، و گاهى هم، رد و انكار دعوت رسالت، چون اين دعوت به دنياى ايشان و افسار گسيختگى آنان ضرر مى‏زد، و از پيروى هواى نفس بازشان مى‏داشت(المیزان، ذیل آیه) در تفسیر نمونه نیز آمده است: آرى جمعيتى كه در ناز و نعمت به سر مى بردند و به تعبير قرآن «ملا» بودند (ظاهرى چشم پر كن و درونى از نور حق تهى داشتند) چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مى ديدند، و مزاحم منافع نامشروع و استكبار و برترى جوئى بى دليلشان مشاهده مى كردند و به خاطر همين ناز و نعمتها از خدا دور افتاده بودند و سراى آخرت را انكار نمودند، به ستيزه بر خواستند ، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند.(نمونه، ذیل آیه)
  9. اشرافیت: مترفان از اشراف قوم خود به شمار می آیند(همان آیه)؛
  10. کفر : مترفان هم چنین ایمانی به خدا نداشته و نسبت به خدا کافرند(همان)؛
  11. اشتغال به دنیا: هم چنین مترفان با نعمت هایی که خداوند به آنان داده مشغول به زندگی دنیا شده و از آخرت غافل می شوند؛(همان)
  12. بخشش نعمت بسیار از سوی خداوند: مترفان در دنیا از نعمت های بسیار الهی برخوردارند(همان)؛ البته این وجود نعمت بسیار دلیل بر خیر بودن آن نیست(فجر، آیات 16 و 17)؛ بلکه خداوند به کافران از مادیات چنان می دهد که خانه هایشان از زر و سیم باشد(زخرف، آیات 33 تا 35)
  13. ناله و زاری هنگام عذاب: اینان تا زمانی که در ناز و نعمت و خوشگذرانی غرق هستند خدایی را نمی شناسند ولی هنگام دیدن عذاب تازه زاری و ناله و فریاد سر می دهند: حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ ؛ تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم، بناگاه به زارى درمى‏آيند(مومنون، آیه 64) ؛
  14. اهل غفلت: از این آیه و آیات پیش از آن به دست می آید که این مترفان اهل غفلت هستند. در تفسیر المیزان آمده است: ” بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ” مناسب با سياق آيات اين است كه كلمه” هذا” اشاره به اوصافى باشد كه خداى سبحان در آيات قبل براى مؤمنين آورد كه يكى از آنها مسارعت در خيرات بود. ولى ممكن هم هست بگوييم اشاره به قرآن كريم است، و اين احتمال را جمله بعدى‏اش:” قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ” تاييد مى‏كند. كلمه” غمرة” به معناى غفلت شديد و يا جهل شديدى است كه صاحبش را فرا گرفته باشد، و جمله” وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ” بيان حال كفار است كه در عمل و اوصاف نقطه مقابل مؤمنين هستند، و معنايش به طور كنايه اين است كه:” كفار شاغلى دارند كه ايشان را از خيرات و اعمال صالح باز داشته نمى‏گذارد موفق به آن شوند، و آن شاغل عبارت است از اعمال زشت خبيث. و حاصل معناى آن اين است كه: كفار نسبت به اين اوصافى كه براى مؤمنين برشمرديم در غفلت شديد- و يا در جهل شديد- هستند و در مقابل، اعمال زشت و خبيثى دارند كه همواره مرتكب مى‏شوند و آن اعمال شاغل و مانع ايشان است از اينكه عمل خير كنند. ” حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ” كلمه” جؤار”- به ضمه جيم- به معناى آواز وحوش از قبيل آهو و امثال آن است، آوازى كه در هنگام فزع در مى‏آورند، و اين تعبير در آيه شريفه كنايه است از اينكه مترفين وقتى گرفتار عذاب مى‏شوند صدا به استغاثه و تضرع بلند مى‏كنند بعضى از مفسرين گفته‏اند مراد از آن، شيون و جزع است، ولى آيات بعدى معناى اول را تاييد مى‏كند. و اگر مترفين را متعلق عذاب دانسته، از اين جهت است كه روى سخن در آيات قبل آنجا كه مى‏فرمود:” أَيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ” با رؤساى قوم بود كه در لذتهاى مادى افراط مى‏كردند، و ديگران تابع ايشان بودند.(المیزان، ذیل آیه)
  15. سردمداران گمراهی: در تفسیر نمونه آمده است: ذكر خصوص مترفين در اينجا(آیه 64 سوره مومنون) با اين كه گنهكاران منحصر به آنها نيستند يا به خاطر اين است كه آنها سردمداران گمراهى و ضلالتند و يا براى اين است كه مجازات در مورد آنها دردناكتر خواهد بود(تفسیر نمونه، ذیل آیه)؛ هم چنین آیه 88 سوره یونس بر این امر دلالت دارد؛
  16. پیشتازان در کفر: مترفان نه تنها اهل کفر هستند، بلکه در این امر پیشتاز هستند. خداوند می فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ؛ و ما در هيچ شهرى هشداردهنده‏اى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند: «ما به آنچه شما بدان فرستاده شده‏ايد كافريم.»(سباء، آیه 24)؛
  17. مخالفت با پیامبران: آنان هم چنین نسبت به وحی و آموزه های وحیانی کافر بوده و به مخالفت با پیامبران و آموزه های آنان می پردازند(همان)؛ «مترف » از ماده «ترف» بر وزن طرف ، به معنى تنعم است ، و مترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت و زندگى مرفه او را مست و مغرور و غافل كرده و به طغيان گرى واداشته است. آرى معمولا كسانى كه در صف اول مخالفين انبياء بودند اين گروه مترف طغيانگر غافل بودند كه چون تعليمات انبياء را از يك سو مزاحم كامجوئى و هوسرانى خود ميديدند، و از سوى ديگر مدافع حقوق محرومانى كه با غصب حقوق آنها به اين زندگى پر زرق و برق رسيده بودند، و از سوى سوم آنها هميشه براى پاسدارى مال و ثروتشان قدرت حكومت را يدك ميكشيدند، و پيامبران را در تمام اين جهات در نقطه مقابل خود ميديدند، لذا فورا به مبارزه برمى خاستند. عجب اينكه آنها انگشت روى حكم و تعليم خاصى نميگذاشتند، بلكه در بست ميگفتند ما به تمام آنچه شما مبعوث شده ايد كافريم و حتى يك گام هم با شما همراه نيستيم كه اين خود بهترين دليل بر لجاجت و عناد آنها در برابر حق بود. اين معنى مساله مهمى است كه قرآن در آيات مختلف از آن پرده برداشته كه غالبا محرومان ، نخستين كسانى بودند كه دعوت انبياء را لبيك ميگفتند، و متنعمين مغرور نيز اولين گروهى بودند كه علم مخالفت را برمى داشتند. با اينكه منكران دعوت انبياء مسلما منحصر به اين گروه نبودند، ولى غالبا عاملان فساد و داعيان به شرك و خرافات آنها بودند كه دائما سعى داشتند ديگران را هم به زور به اين طرق به كشانند. در آيات 23 زخرف ، 116 سوره هود، و 33 سوره مومنون نيز همين معنى آمده است . نه تنها در برابر انبياء كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت برميدارند، و براى در هم شكستن برنامه هاى مصلحان توطئه ميچينند و از هيچ جنايتى روى گردان نيستند. آيه بعد به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود متوسل ميشدند و به اغفال عوام ميپرداختند اشاره كرده ، مى گويد: و آنها گفتند ما از همه ثروتمندتر و پراولادتريم (و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا). خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده ، و هم نيروى انسانى بسيار، و اين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد او است و ما (نور چشميها) هرگز مجازات نخواهيم شد! (و ما نحن بمعذبين ). مگر خداوند عزيز كرده هاى خود را هم مجازات ميكند؟! اگر ما مطرود درگاه او بوديم اين همه نعمت چرا به ما ميداد؟! خلاصه آبادى دنياى ما دليل روشنى بر آبادى آخرت ماست !(تفسیر نمونه، ذیل آیه)؛
  18. استکبار ورزی: در تفسیر المیزان آمده است: كلمه” مترف” اسم مفعول از ماده” اتراف” است، كه به معناى زياده روى در تلذذ از نعمتها است، و در اين تفسير اشاره است به اينكه زياده روى در لذايذ كار آدمى را به جايى مى‏كشاند كه از پذيرفتن حق استكبار ورزد، هم چنان كه آيه بعدى هم آن را افاده مى‏كند. وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ” ضمير جمع به كلمه” المترفين” بر مى‏گردد، و خاصيت اتراف، و ترفه، و غوطه‏ور شدن در نعمت‏هاى مادى همين است، كه قلب آدمى بدان‏ها متعلق شود، و آنها را عظيم بشمارد، و سعادت خود را در داشتن آنها بداند، حالا چه اينكه موافق حق باشد، يا مخالف آن، در نتيجه همواره به ياد حيات ظاهرى دنيا بوده، ما وراى آن را فراموش مى‏كند.(تفسیر المیزان ذیل آیه)؛ البته آیات دیگری نیز بر این معنا دلالت دارد(نگاه کنید: هود، آیه 10؛ اسراء، آیه 83؛ کهف، آیات 32 و 34؛ فصلت، آیه 51؛ فجر، آیه 15)؛
  19. خیال بافی در کرامت الهی: مترفان اهل خیال بافی هستند و گمان می کنند مورد کرامت الهی هستند. در تفسیر املیزان آمده است: مشركين از آن جا كه برخوردار از مال و اولاد بودند، مغرور شدند، و پنداشتند كه در درگاه خدا احترامى دارند، و اين كرامت و حرمت را هميشه خواهند داشت، و معناى كلامشان اين است كه: ما در درگاه خدا داراى كرامتيم، شاهدش هم اين است كه اين همه مال و اولادمان داده، و ما هميشه اين كرامت را خواهيم داشت، پس اگر هم عذابى باشد، ما معذب نخواهيم بود. بنا بر اين وجه آيه شريفه در معناى آيه شريفه” وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏؛ و اگر رحمتى از خود به او بچشانيم، بعد از ناملايمى به وى رسيده بود، تازه مى‏گويد اين حق از آن من بود، و اصلا گمان نمى‏كنم قيامتى قائم شود، و بفرضى هم بشود و من بار ديگر به سوى پروردگارم برگردم، باز هم نزد او نعمت و خوبى دارم(حم سجده، آيه 50) خواهد بود(المیزان، ذیل آیه)؛
  20. تقلیدگرایی به جای تعقل گرایی: مترفان به جای تعقل در مسایل به سنت ها و آداب باطل پدران خویش گرایش دارند و به همان عقاید و رفتارهای باطل عمل می کنند و دامن می زنند. خداوند می فرماید: وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ؛ و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهنده‏اى نفرستاديم، مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى و راهى‏ يافته‏ايم و ما از پى ايشان راهسپريم.»(زخرف، آیه 23) در تفسیر المیزان آمده است: و اگر در آيه مورد بحث اين كلام را تنها از توانگران اهل قريه‏ها نقل كرده، براى اين است كه اشاره كرده باشد به اينكه طبع تنعم و نازپروردگى اين است كه وادار مى‏كند انسان از بار سنگين تحقيق شانه خالى نموده، دست به دامن تقليد شود(المیزان، ذیل آیه)؛ در تفسیر نمونه نیز آمده است: از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه سردمداران مبارزه با انبيا و آنها كه مساءله تقليد از نياكان را مطرح مى كردند و سخت روى اين مساءله ايستاده بودند همان «مترفون» بودند، همان ثروتمندان مست و مغرور و مرفه ، زيرا «مترف» از ماده «ترفه » بر وزن لقمه به معنى فزونى نعمت است ، و از آنجا كه بسيارى از متنعمان غرق شهوات و هوسها مى شوند كلمه مترف به معنى كسانى آمده كه مست و مغرور به نعمت شده و طغيان كرده اند، و مصداق آن غالبا پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستكبر و خودخواه است. آرى! آنها بودند كه با قيام انبيا به دوران خودكامگي هايشان پايان داده مى شد، و منافع نامشروعشان به خطر مى افتاد، و مستضعفان از چنگال آنها رهایى مى يافتند و به همين دليل با انواع حيل و بهانه ها به تخدير و تحميق مردم مى پرداختند و امروز نيز بيشترين فساد دنيا از همين «مترفين » سرچشمه مى گيرد كه هر جا ظلم و تجاوز و گناه و آلودگى است آنجا حضور فعال دارند(تفسیر نمونه، ذیل آیه)
  21. سنت گرایی باطل: مترفان سنت گرا هستند و برای آنان تفاوتی میان سنت های پسندیده و ناپسند نیست(همان)؛
  22. دوزخی و اصحاب شمال: مترفان از دوزخیان و اصحاب شمال هستند. خداوند می فرماید: وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ … إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ؛و ياران چپ و اهل شقاوت و تیره بختان، كدامند ياران چپ؟ … اينان پيش از اين از نازپروردگان و در ناز و نعمت بودند(واقعه، آیات 41 و 45)
  23. طغیان گری: در تفسیر المیزان ذیل آیات آمده است: و” اتراف” كه مصدر كلمه” مترفين” است به معناى آن است كه نعمت، صاحب نعمت را دچار مستى و طغيان كند، كسى كه نعمت چنينش كند مى‏گويند او اتراف شده، يعنى سرگرمى به نعمت آن چنان او را مشغول كرده كه از ما وراى نعمت غافل گشته، پس مترف بودن انسان به معناى دل بستگى او به نعمت‏هاى دنيوى است، چه آن نعمتهايى كه دارد، و چه آنهايى كه در طلبش مى‏باشد، چه اندكش و چه بسيارش. اين را بدان جهت گفتيم كه ديگر اشكال نشود به اينكه بسيارى از اصحاب شمال از متمولين و داراى نعمت‏هاى بسيار نيستند، چون نعمت‏هاى الهى همه در داشتن مال خلاصه نمى‏شود، مال يكى از آن نعمت‏ها است، و آدمى غرق در انواع نعمت‏هاى خدايى است، ممكن است مردى تهى‏دست به يكى ديگر از آن نعمت‏ها دچار طغيان بشود. و به هر حال معناى آيه اين است كه: اگر گفتيم ما اصحاب شمال را به فلان عذاب گرفتار مى‏كنيم، علتش اين است كه آنان قبل از اين در دنيا دچار طغيان بودند، و به نعمت‏هاى خدا اتراف شده بودند.(تفسیر المیزان، ذیل آیه)
  24. ارتکاب انواع گناهان: در تفسیر نمونه ذیل آیات سوره واقعه آمده است: در آيات بعد دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به اين سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله نخست خلاصه مى كند: نخست اين كه «آنها پيش از اين در عالم دنيا مست و مغرور نعمت بودند»: انهم كانوا قبل ذلك مترفين . «مترف » به طورى كه در لسان العرب آمده از ماده «ترف » بر وزن سبب به معنى تنعم است ، و مترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است . درست است كه همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفين » نيستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنها است . همانگونه كه امروز هم مى بينيم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمين مست و مغرور است كه عامل گمراهى ديگران نيز مى باشند، سرنخ تمام جنگها و خونريزيها و انواع جنايات ، و مراكز شهوات ، و گرايشهاى انحرافى ، به دست اين گروه است ، و به همين جهت قرآن قبل از هر چيز انگشت روى آنها مى گذارد. اين احتمال نيز وجود دارد كه نعمت معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نيست بلكه جوانى و سلامت و عمر نيز از نعمتهاى خدا است كه اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است ، و اصحاب شمال هر يك داراى نوعى از اين نعمتها هستند.سپس به دومين گناه آنها اشاره كرده ، مى افزايد: آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند : و كانوا يصرون على الحنث العظيم . «حنث » در اصل به معنى هرگونه گناه است ، ولى در بسيارى از مواقع اين واژه به معنى پيمان شكنى و مخالفت سوگند آمده ، به خاطر اينكه از مصداقهاى روشن گناه است . بنابراين ويژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نيست ، بلكه اصرار بر گناهان عظيم است ، چرا كه گناه ممكن است ، احيانا از اصحاب يمين نيز سر زند ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى ورزند، هنگامى كه متذكر مى شوند فورا توبه مى كنند. جمعى «حنث عظيم» را در اينجا به معنى «شرك » تفسير كرده اند، چرا كه گناهى از آن عظيمتر وجود ندارد، همان گونه كه قرآن مى گويد: ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء ؛ خداوند هيچگاه شرك را نمى بخشد و كمتر از آنرا براى هر كس ‍ بخواهد مى بخشد. بعضى نيز آنرا به دروغ كه از اعظم گناهان ، و كليد معاصى ديگر است تفسير كرده اند، مخصوصا هنگامى كه تواءم با تكذيب انبياء و قيامت باشد؛ ولى ظاهر اين است كه همه اينها مصداقهائى براى «حنث عظيم » محسوب مى شود؛ و سومين عمل خلاف آنها اين بود كه مى گفتند: آيا هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم ، بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟ : و كانوا يقولون ءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمبعوثون . بنابراين انكار قيامت كه خود سرچشمه بسيارى از گناهان است يكى ديگر از اوصاف اصحاب الشمال مى باشد، و تعبير به «كانوا يقولون » نشان مى دهد كه در انكار قيامت نيز اصرار مى ورزيدند و پافشارى داشتند. در اينجا دو مطلب قابل توجه است : نخست اينكه : هنگامى كه سخن از «اصحاب اليمين» و «مقربين» در ميان بود، شرح اعمال و كارهائى را كه سبب آن پاداشها مى شد نداد (جز اشاره كوتاهى كه در مورد مقربان بود) اما هنگامى كه نوبت به «اصحاب الشمال » مى رسد، در اين باره شرح كافى مى دهد تا هم اتمام حجتى باشد و هم بيان اين حقيقت كه آن مجازاتهاى دردناك با اصل عدالت كاملا سازگار است . ديگر اين كه سه گناهى كه آيات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقيقت مى تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دين از ناحيه اصحاب شمال باشد: در آخرين آيه تكذيب رستاخيز بود، و در آيه دوم انكار توحيد، و در آيه نخست كه سخن از «مترفين » مى گفت اشاره اى به تكذيب انبياء است ، زيرا همانگونه كه در آيه 23 زخرف مى خوانيم : و كذلك ما ارسلنا من قبلك فى قرية من نبى الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون : اينگونه ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه مترفين آنها گفتند ما نياكان خود را بر آئينى يافتيم و به آثار آنها پايبنديم. تعبير به «ترابا و عظاما» ممكن است اشاره به اين باشد كه گوشتهاى ما تبديل به خاك و استخوانهاى ما برهنه مى شود، با اين حال آفرينش ‍ جديد چگونه ممكن است ؟ و چون فاصله خاك از حيات نوين بيشتر است در آغاز ذكر شده است . و عجب اينكه آنها صحنه هاى معاد را با چشم خود در اين جهان مى ديدند كه چگونه بسيارى از موجودات زنده مانند گياهان مى پوسند و خاك مى شوند و بار ديگر لباس حيات در تن مى كنند، و اصولا كسى كه آفرينش نخستين را كرده است چگونه تكرار آن براى او مشكل است ، با اين حال آنها پيوسته روى انكار معاد اصرار داشتند. آنها به اين هم قناعت نمى كردند و براى اظهار تعجب بيشتر مى گفتند: آيا نياكان نخستين ما كه هيچ اثرى از آنها باقى نمانده دوباره زنده مى شوند: او آباؤ نا الاولون. همانها كه شايد هر ذره اى از خاكشان به گوشه اى افتاده است يا جزء بدن موجود ديگرى شده است ؟ ولى چنانكه در پايان سوره يس مشروحا گفته شد در برابر دلائل محكمى كه بر مساءله معاد دلالت مى كند اينها يك مشت بهانه هاى واهى است.(تفسیر نمونه، ذیل آیات سوره واقعه)
  25. احساس امنیت از عذاب: برخوردارى از رفاه و آسايش، موجب احساس مصونيّت از عذاب الهى است(سبا، آیات 34 و 35)؛
  26. اعراض از حق و اسلام: غوطه ور شدن در رفاه و تمتّعات دنيوى، مانع پذيرش حق و اسلام از سوى كافران است(؛ سباء، آیات 15 و 16؛ حجر، آیات 2 و 3)
  27. افزایش ثروت و جمعیت: از آثار رفاه طلبی و اتراف می توان به افزایش ثروت و جمعیت اشاره کرد(اعراف، آیات 94 و 95)
  28. بلا و محنت: برخوردارى از رفاه، زمينه ساز بروز و ظهور بلايا و محنتها است(انفال، ایه 28؛ زمر، ایه 49؛ تغابن، آیه 15)؛

هم چنین در آیات قرآنی آثاری برای رفاه و اتراف بیان شده که عبارتند از عجب(کهف، آیات 32 تا 34)، غرور ، تفاخر(هود، آیه 12)، شادمانی هیجانی(انعام، آیه 44؛ هود، آیه 9 و 10)، تحقیر دیگران(کهف، آیات 32 تا 34)، تحلیل نادرست نسبت به حوادث و سختيهاى هشداردهنده (اعراف، آیات 94 و 95) ، تزیین زشتی ها(یونس، آیه 12)، ترک جهاد (توبه، آیات 93 و 42)، کفران نعمت(زمر، آیات 49 و 50) و مانند آن ها که در جایی خود از آن بحث شده است.

از نظر قرآن رویه ای از این دست در زندگی موجب می شود که انسان از قناعت و صرفه جویی دور شود و به طور طبیعی در مسیر قرار گیرد که علیه اقتصاد اسلامی و اقتصاد مقاومتی خواهد بود. بنابراین، باید گفت که انتظار از جامعه یا افراد رفاه طلب و دنیاگرا برای همراهی در ایجاد اقتصاد مقاومتی انتظاری بیهوده است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا