اجتماعیاعتقادی - کلامیتاریخیمعارف قرآنیمقالات

رستگاران نینوایی

samamosنینوا، سرزمین شگفتی هاست. در این سرزمین مردمان بسیاری از گذشته تا کنون مزه رستگاری را چشیده و از آن سرزمین به معراج ربانی رفته اند. سرزمینی که یادآور انسان های آسمانی است که گاه تا مرز سقوط رفته ولی با بال اخلاص و ایمان به مقاماتی رسیدند که بیرون از تصورهاست.

در نینواست که ملتی راه توبه را شناخت و با بازگشت خود تمدنی را پی افکند که عبرت تاریخ شد. در نینواست که حزب الله نشان داد که پیروز و رستگار است و حزب الشیطان را جز شکست و بدبختی ، حکمی نیست.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی، بر آن است تا نشان دهد چگونه راه بازگشت به سوی خوشبختی دو سرا برای همگان باز است و می توان از مرز سقوط به یمن رهبرانی بصیر و آگاه تا دروازه های سعادت ابدی بر آمد و تارک هستی خوش درخشید. این مطلب نگاهی دارد به قوم یونس و چگونگی بیداری و بازگشت به خویشتن ملتی که دوباره از هیچ ، بر آمد و جانی تازه یافت و تمدنی شگفت را رقم زد.

قوم یونس ساکنان نینوا

قوم یونس در شهر نینوا ، واقع در سرزمین موصل عراق کنونی ساکن بودند که شهر کربلا بخشی از منطقه نفوذ این قوم بوده است. این مردمان در سرزمین آبادان و حاصل خیز همراه آب فراوان دو رود بزرگ دجله و فرات زندگی می کردند و از همه مواهب و نعمت های الهی برخوردار بودند.

سرزمین میانرودان به سبب همین ویژگی انحصاری مرکز تمدنی بشر است. بسیاری از پیامبران الهی از نوح (ع) تا ابراهیم (ع) و دیگران در این سرزمین می زیستند، چنان که اقوام کلدانی، سومری، آرامی، ایلامی و مانند آن نیز در منطقه جغرافیایی تمدن های به نام و بزرگی را ایجاد کردند.

شهر نینوا ، محل سکونت قوم یونس (ع) بود. چنان که مورخان گفته اند این شهر در نزدیکی سرزمین موصل عراق بود.(معجم البلدان ، ج 5 ، ص 339 و نیز مجمع البیان، ج 5 و 6 ، ص 204 و نیز المیزان ، ج 17 ، ص 164) مردمان نینوا، در زمان ظهور حضرت یونس (ع) دارای جمعیتی صد هزارنفر و کمی بیش تر بودند.(صافات ، آیات 139 و 147) ایشان از وسایل آسایش دنیایی بهره مند بودند و در رفاه زندگی می کردند.

نینوایی ها، در برابر دعوت های پیامبرانشان واکنش منفی از خود نشان دادند و به تکذیب حضرت یونس (ع) پرداخته و با وی مخالفت ورزیدند. حضرت یونس (ع) ایشان را به توحید می خواند و از آنان می خواست تا با عمل به آموزه های وحیانی راه رستگاری را در دنیا و آخرت در پیش گیرند. اما بشارت ها و انذارهای آن حضرت (ع) سودی نبخشید(نساء ، آیات 163 و 165) و آنان هم چنان به مخالفت با وی ادامه داده و راه گمراهی را در پیش گرفتند.

اذیت و آزارهای قوم نسبت به حضرت یونس (ع) چنان افزایش یافت که آن حضرت پس از نومیدی از ایمان آوری آنان ، از دست ایشان و شهرشان گریخت.(انبیاء ، آیه 87)

از جمله " انی کنت من الظالمین" در آیه 87 سوره انبیاء چنین بر می آید که آن حضرت (ع) از سوی مردمش بسیار اذیت و آزار می دید به گونه ای که دیگر صبرش تمام شد و از فشارهای سخت و روز افزون ایشان به بیرون شهر گریخت و ایشان را به حال خود وانهاد، ولی از آن جایی که این خروج بی اذن الهی بوده مورد مجازات و تنبیه قرار می گیرد و خود در این سخن بیان می دارد که می بایست بر سختی ها و اذیت و آزارهای قوم خویش صبر می کرد و شکیبایی می ورزید و از میان ایشان کوچ نمی کرد؛ زیرا هر پیامبری موظف است تا مسئولیت خویش را به بهترین وجه ممکن انجام دهد و از فشارها و سختی ها و اذیت و آزارها نگریزد و آن را تحمل کند.(نگاه کنید: تفسیر نمونه ، ذیل آیه )

دوران تباهی ها

خداوند در قرآن مردمان نینوا را تنها مردمانی بر می شمارد که از تباهی رهایی یافتند و با توبه و بازگشت به خویشتن خویش، در مسیر کمالی و شکوفایی تمدنی در دنیا و رستگاری در آخرت گام بر داشتند. این ملت ، تنها ملتی است که از کفر به ایمان آمد و ایمان وی در دنیا نیز برایشان سودمند شد و تا زمانی که در مسیر هدایت بودند از بهره های ایمانی سود بردند.(یونس ، ایه 98)

خداوند در آیه 96 سوره اعراف بیان می کند که اگر مردمان ایمان آورند و تقوا پیشه گیرند درهای روزی از آسمان وزمین بر روی ایشان باز می شود و آنان از برکات زمین و آسمان بهره مند خواهند شد. این ملت نیز تنها ملتی است که با ایمان و تقوای خویش توانست از این نعمت ها در دنیا بهره مند شود پس از آن که با کفر نزدیک بود تا عذاب الهی استعجالی را در همین دنیا تجربه کنند و به سرنوشت شوم اقوام دیگری چون نوح و عاد و ثمود و لوط و ایکه و تبع دچار شوند.

خداوند در آیاتی از جمله 98 سوره یونس، بیان می کند که نینوایی ها در همان آغاز دعوت حضرت یونس(ع) به مخالفت با وی پرداختند و نسبت به دعوت وی کفر ورزیدند. آنان به همین مقدار بسنده نکرده بلکه چنان که گفته شد، به اذیت و آزار پیامبر خود پرداخته به گونه ای که وی را از شهر فراری دادند.

فشارها و اذیت و آزارهای نینوایی ها موجب شد تا حضرت یونس(ع) بر این مردمان خشمگین و غضبناک شود (انبیاء ، آیه 87 و نیز صافات ، آیات 139 و 140 و قلم ، ایه 48)

از حضرت امام باقر(ع) روایت شده است که علت فرار و گریز حضرت یونس (ع) از همشهری های خود ، خشم و غضبی بود که به سبب رفتارهای زشت و آزاردهنده مردم ، عارض آن حضرت (ع) شده بود.(تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 451 ، ح 141)

آن حضرت(ع) پیش از فرار از شهر نینوا آنان را به عذاب سخت الهی در دنیا هشدار می دهد ولی آنان گوش به انذارهای وی نمی سپارند و به اذیت و آزار آن حضرت ادامه می دهند. این گونه است که از خداوند می خواهد تا ایشان به به عذاب استیصال بگیرد و نابود سازد.(یونس ، آیه 98)

آن حضرت (ع) تا زمانی که نشانه های عذاب ظاهر شد در شهر ماند، ولی پس از ظهور نشانه های عذاب بی آن که دستوری از خداوند بگیرد ، به اعتبار همان نشانه های عذاب از شهر خارج شد؛ زیرا هر گاه عذابی بر مردمانی نازل می شد، پیامبران و مومنان از آن شهر دور می شدند و حتی به پشت سر خویش نمی نگریستند. از این روست که آن حضرت(ع) به حکم ابتدایی آشکار شدن نشانه های عذاب از شهر خارج می شود و از قوم و مردم خویش دور می گردد.

دوران بیداری ها و رستگاری ها

از آیات و روایات بر می آید که پس از خروج آن حضرت(ع) از شهر نینوا بود، مردمان نسبت به انذارهای حضرت یونس و وعیدهای عذاب ، آگاه می شوند و بیدار می گردند، به ویژه آن که نشانه های عذاب و وعیدهای آن حضرت را به چشم می بینند.

در تفسیر مجمع البیان آمده است : جامعه ومردم «يونس» در شهر «نينوا» در سرزمين «موصل» زندگى مى‏كردند، و آن پيامبر خدا(ع) آنان را به توحيد و تقوا و عدالت و فرمانبردارى از مقررات عادلانه و انسانى خدا فرامى‏خواند، امّا آنان راه نافرمانى و حق ستيزى را در پيش گرفته بودند.

كار بيداد و كفرشان به جايى رسيد كه پيامبر شان به آنان هشدار داد كه اگر روى توبه به بارگاه خدا نياورند و به خود نيايند عذاب خدا از بامداد فردا تا سه روز آينده بر آنان فرود خواهد آمد. آنان كه از حضرت يونس جز سخنان درست چيزى نشنيده بودند بايكديگر گفتند: اينك بنگريد كه يونس شب را در شهر خواهد ماند و يا بيرون خواهد رفت، كه اگر شهر را ترك كرد بدانيد كه عذاب خواهد آمد. به هنگام نيمه‏هاى شب بود كه يونس ازميان آن مردم رفت و آنگاه بامداد آن شب عذاب الهى به سراغ آنان آمد.

در اين مورد «وهب» آورده است كه : فرود عذاب اين گونه بود كه نخست ابرى تيره و تار آسمان منطقه را فرا گرفت و دود غليظ و تاريكى از ابر زبانه كشيد و سراسر شهر را تيره و تار ساخت و تا پشت بامها، يا به بيان «ابن عباس» تا نزديك پشت بامها را گرفت.

هنگامى كه مردم فرود عذاب را ديدند و به نابودى خويش يقين كرده و به سراغ پيامبرشان آمدند، او را نيافتند. به ناگزير همگى به همراه همه موجودات زنده و دامهاى خويش شهر را ترك نمودند و در دشت و صحرا با پوشيدن جامه‏هاى خشن روى توبه به بارگاه خدا نموده و ضمن توبه و اظهار ندامت از كفر و بيداد خويش، ايمان آوردند و دلها و جانها را از اخلاص لبريز ساختند، و ضمن جدايى افكندن ميان مادران و كودكان و نيز دام‏ها و بچه‏هاى آنها بيابان را از صداى گريه و ضجّه و صداى حيوانات و شيون مادران آكنده ساختند و خود نيز با گريه و زارى و چشمان اشكبار رو به بارگاه خدا آوردند كه: بار خدايا! ما به آنچه بر پيامبرت يونس فروفرستاده‏اى ايمان آورده‏ايم. درست در اين هنگام بود كه خداى پرمهر و بنده نواز توبه و ايمان آنان را پذيرفت و عذاب رااز آنان دور ساخت.

«ابن مسعود» در اين مورد آورده است كه: توبه قوم يونس اين گونه بود كه هركس حقوقى از ديگرى به گردن داشت، به طور كامل ادا كرد تا آنجا كه اگر قطعه سنگى از مال ديگرى بر پايه خانه‏اش نهاده بود، آن را بيرون كشيد وبه صاحب آن داد.

و «ابومخلّد» در اين مورد آورده است كه: هنگامى كه عذاب به سوى قوم يونس آمد، يكى از دانشورانشان كه سالخورده‏اى با ايمان بود و از او چاره انديشى و راه نجات را مى‏جستند، گفت: روى توبه به بارگاه خدا آوريد و بگوييد: «يا حىّ حين لاحىّ، و ياحىّ محى الموتى، و يا حىّ لاإله الاّ انت.» هان اى زنده آنگاه كه زنده‏اى نبود! و اى زنده و پاينده‏اى كه زندگى بخش مردگانى! و اى زنده‏اى كه خدايى جز تو نيست! آنان روى توبه به بارگاه خدا آورده و بادلى سرشار از ايمان و اخلاص اين دعا ونيايش را زمزمه كردند و خدا توبه آنان را پذيرفت و عذاب را از آنان دور ساخت.

«على بن ابراهيم» در تفسيرش از حضرت صادق‏عليه السلام آورده است كه فرمود: در ميان قوم يونس دو مرد سرشناس بودند كه يكى در عبادت و نيايش نامور بود و «مليخا» نام داشت و ديگرى در دانش و بينش كه نامش «روبيل» بود. مرد عابد هماره از گناه و زشتكارى قوم رنج مى‏كشيد واز يونس مى‏خواست كه آنان را نفرين كند، امّا آن مرد دانشور با اينكه از كفر و بيداد قوم در فشار بود، يونس را از نفرين آنان باز مى‏داشت و مى‏گفت: اى پيامبر خدا! اگر شما آنان را نفرين كنى، خدا خواسته‏ات را خواهد پذيرفت وآنان رابه كيفر كفر و بيداد شان نابود خواهد ساخت، امّا خودت خوب مى‏دانى كه خدا، نابودى بندگانش را دوست نمى‏دارد، پس بر آنان نفرين مكن.

امّا سرانجام جام شكيبايى يونس لبريز گرديد و سفارش عابد را پذيرفت، و پيام آمد كه عذاب در تاريخ مقرر بر قوم فرود خواهد آمد. با نزديك شدن ساعت فرود عذاب، يونس به همراه آن عابد شهر را ترك كردند، امّا آن مرد دانشور با اجازه يونس ماند و باديدن نشانه‏هاى خشم خدا و عذاب او رو به مردمِ هراسان كرد و گفت: «افزعوا الى الله فلعله يرحمكم ويردّ العذاب عنكم، فاخرجوا الى المفازة و فرقوا بين النساء والاولاد و بين ساير الحيوان و اولادها ثم بكوا…»(82) هان اى مردم ! تا دير نشده است رو به درگاه خدا آوريد بدان اميد كه او بر شما ببخشايد و رحمت آورد و عذابى را كه كيفر گناهان شماست، از شهر و ديارتان دور سازد. بندگان خدا! براى توبه، شهر را ترك نموده و به بيابان روى آوريد، و ميان مادران و كودكان و دام ها و بچه‏هاى آنها جدايى افكنيد و آنگاه همه باديدگانى اشكبار به نيايش برخيزيد. آنان به سفارش آن دانشور هوشمند عمل كردند و خدا عذابى را كه در چند قدمى آنان بود، دور ساخت و آنان را نجات بخشيد.

پرتوى از سرگذشت شگفت انگيز يونس

يونس كه شهر وجامعه خود راترك كرده بود، به كنار ساحل رسيد و در آنجا يك كشتى آكنده از سرنشين را نگريست كه آماده حركت است، از ناخداى آن كشتى خواست تا او را نيز سوار كند، ناخدا پذيرفت و وى را سوار كرد. هنگامى كه به وسط آن درياى پهناور رسيدند، ماهى بزرگى از سوى آفريدگا رهستى فرمان يافت تا سر راه كشتى قرار گيرد، و سرنشينان كشتى نيز با ديدن آن شرايط ميان خود قرعه افكندند كه كدامين سرنشين را به كام آن ماهى بيفكنند و ديگران را نجات دهند؟ و شگفتا كه هرچه قرعه زدند، به نام يونس در آمد؛ از اين رو او را به دريا افكندند و آن ماهى او را فروبرد و به زير آب رفت.

پاره‏اى آورده‏اند كه: ناخدايان كشتى گفتند: ما به ناگزير قرعه مى‏زنيم و به نام هركسى در آمد او را به دريا مى‏افكنيم تا ديگران نجات يابند، چرا كه در ميان ما بنده‏اى گريز پا و نا فرمان و جود دارد كه اين رويداد سهمگين و پر خطر براى ما پيش آمده است. همه پيشنهاد ناخدايان را پذيرفتند و زمانى كه قرعه افكندند، به نام يونس در آمد، و شگفت اينكه قرعه را هفت بار تجديد نمودند كه نتيجه همان بود. در اين هنگام يونس به پا خاست و گفت: «انا العبد الابق و القى نفسه فى الماء …» مردم! آن بنده گريز پا منم! و آنگاه خود را بر امواج توفنده آب افكند و آن ماهى او را بلعيد وناپديد شد.

امّا خداى توانا به آن ماهى فرمان داد كه مباد به بنده‏ام يونس آزارى برسد، چرا كه من شكم تو را زندان او ساخته‏ام و او را هرگز طعمه تو نمى‏سازم. دوران زندانى بودن يونس در شكم ماهى را پاره‏اى سه روز، برخى يك هفته و گروهى چهل روز گفته‏اند.

در روايت است كه يكى از يهود به اميرمؤمنان‏عليه السلام گفت: اى اميرمؤمنان! كدامين زندان بود كه زندانى خود را برداشت و دريا به دريا گردانيد؟

حضرت فرمود: آن زندان متحرّك و زنده، آن ماهى بود كه يونس را به فرمان خدا فرو برد و او را دريا به دريا گردانيد. نيايش در شكم ماهى «عبدالله بن مسعود»، در اين مورد آورده است كه: هنگامى كه آن ماهى بزرگ حضرت يونس را فرو برد، ماهى ديگرى آن را بلعيد و به اعماق دريا رفت.

يونس به مدت چهل روز در شكم آن ماهى بودكه در آن دنياى تيره و تار به نيايش با خدا برخاست كه: بار خدايا! خدايى جز تو نيست، تو پاك و منزهى و من از ستمكاران بودم… فنادى فى الظّلمات…(83) و آنگاه خداى پر مهر دعاى او را شنيد و پذيرفت و به آن ماهى فرمان داد تا وى را در كنار ساحل بيفكند، و آن ماهى به كنار دريا آمد و چنين كرد. يونس كه بر اثر ناتوانى و ضعف به جوجه بى‏بال و پرى مى‏ماند. در ساحل دريا توان زندگى نداشت؛ از اين رو خداى فرزانه، در دم، «كدو بنى» براى او روياند، تا يونس در سايه آن آرام گيرد، و به آهويى شيرده فرمان داد تا نزد او برود و از شيرش به وى بنوشاند. پس از چندى آن «كدوبن» دچار آفت گرديد و خزان شد. يونس كه به همسايگى آن انس گرفته بود، از خزان شدن آن گريست.

در آن هنگام پيام آمد كه: هان اى بنده برگزيده‏ام! تو براى خزان شدن اين «كدوبن» گريه مى‏كنى امّا براى يكصد هزار انسان كه نابودى آنان را از من مى‏خواستى، گريه نمى‏كنى؟! «فاوحى اللَّه تعالى اليه: تبكى على شجرة يبست و لا تبكى على مائة الف او يزيدون اردت أَنْ اهلكهم؟!»

يونس از آنجاحركت كرد و به نوجوانى چوپان برخورد و از او پرسيد تو كيستى؟ نوجوان پاسخ داد: من از قوم يونس هستم. فرمود: هنگامى كه نزد مردم رفتى به آنان بگو كه يونس را ديده‏اى. آن نوجوان به سوى قوم رفت و جريان را باز گفت و خدا نيز دگرباره قدرت و توان پيشين او را به وى باز داد، و دگر باره به ارشاد و هدايت جامعه و مردم خود – و به باور برخى جامعه و مردم ديگرى – پرداخت.(تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 98 سوره یونس) البته از آیات 139 و 147 و 148 سوره صافات بر می آید که خداوند به یونس امر می کند که بار دیگر به سوی مردم نینوا باز گردد و مراد از ایمان قومش در جمله " فامنوا" ایمان آوردن به خداوند و توبه کردن بعد از دیدن عذاب است.(المیزان، ج 17 ، ص 165)

از آیه 98 سوره یونس بر می آید که توبه و ایمان قوم یونس(ع) موجب حیات و زندگی همراه با آسایش آنان پس از رفع عذاب الهی شد. در حقیقت ایمان نینوایان در آخرین لحظات ، موجب رفع عذاب رسوایی از آنان در دنیا و فراهم آمدن وسایل آسایش دنیایی ایشان بر اثر ایمان می باشد.

بر پایه روایتی از امام صادق (ع) ، علم خدا چنین بوده است که عذاب را از آنان به سبب توبه و ایمان شان بر می دارد و این را به یونس خبر نداده بود تا این که در شکم ماهی خالصا او را عبادت کند و مستوجب ثواب و کرامت او باشد.(المیزان، ج 17 ، ص 170)

در علم کلام ، این مساله به عنوان بدا شناخته می شود. قوم یونس با وعده عذاب از سوی یونس، نشانه های آن را مشاهده می کند و با توبه و ایمان آوردن ، عذاب الهی را از خود بر می دارد. این همان چیزی است که از آن به بدا در علم کلام تعبیر می شود.

به هر حال قوم یونس (ع) و اهالی شهر نینوا تنها مردمانی هستند که با دیدن نشان های عذاب استیصال ، با توبه و بازگشت به خدا ، در مسیر کمالی قرار می گیرند و زمینه شکوفایی تمدنی درخشان خود را فراهم می آورند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. بررسی: «آنرا که معاش نیست معاد نیست»
    چند حدیث مشکوک بازیچه دست برخی سیاستمداران

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی چند حدیث مشکوک بازیچه دست برخی سیاستمداران گردیده تا بواسطه آن بطرزی رندانه جای کفر و ایمان را در اذهان عوض کنند و مکتب اصالت اقتصاد را به انقلاب و اسلام مسلط سازند . این احادیث در سالهای قبل از انقلاب بازیچه گروهکهای التقاطی بود . این احادیث عبارتند از :

    ۱- «آنرا که معاش نیست معاد نیست»
    ۲- «هرگاه فقر وارد شود ایمان خارج می شود »
    ۳- روایتی است منسوب به ابوذر غفاری بدین مضمون
    «در حیرتم از مردی که نان در خانه ندارد و با شمشیر بر مردم نمی تازد »

    این احادیث یکی از حربه های بظاهر اسلامی در دست کسانی است که کشور و ملت را بسوی پول پرستی و لیبرالیزم و غریزه پرستی و اصالت اقتصاد و فن و غرب زده گی کشانیده است تا آنجا که همه مفاسد کشور از جمله اعتیاد و فحشاء هم به حساب فقر آمده است در حالیکه کاملاً به عکس می باشد یعنی حاصل زیاده خواهی و تجمل پرستی و شکم سیری زیاد از حد است بواسطه واژگون سازی مفاهیم و ارزشهای اخلاقی و اسلامی بواسطه این آقایان !

    پر واضح است که فقر ربطی به گدائی ندارد و ضد آن است . در حدیث « آنرا که معاش نیست معاد نیست » این بی معاد بودن به معنای بی دین بودن نیست بلکه به معنای بدون محاسبه بودن و بی حساب وارد بهشت شدن است . این بمعنای اخلاص است . و اما حدیث « چون فقر وارد شود ایمان خارج می شود» نیز اگر به معنای ابطال ایمان و پیدایش کفر باشد پرواضح است که حدیثی جعلی است . زیرا همه فقرا را بایستی کافر به حساب آورد و لذا فقط ثروتمندان مؤمنانند . این معنا یک معنای اموی و شیطانی است . مگر اینکه حدیث مذکور بدین معنا باشد که : چون فقر وارد شود ایمان خارج شود و اخلاص وارد گردد که مقامی برتر از ایمان است . طبق مفهوم تبلیغاتی ناشی از حدیث مذکور بایستی پیامبر و اهل بیت و ائمه را اکثراً کافر دانست زیرا از گرسنگی سنگ بر شکم می بستند که وضعی شدیدتر از فقر است همانطور اکثر شیعیان مخلص نیز چنین بودند چون ابوذر ، مقداد و عمار و کمیل .
    .
    .
    آیا می دانید شعار آخرین خطبه پیامبر چه بود ؟ من به فقر خودم مفتخرم!

    استاد علی اکبر خانجانی

    متن کامل را در وبلاگ http://hadigm.blogfa.com/tag/%D9%81%D9%82%D8%B1 بخوانید.

  2. ولعنت اله علی القوم الضالمین هرکس بندگان خداوند را با گفتارهای جعلی گمراه کند عذاب خداوند را به جان خریده همانند قوم بنی اسراییل که گوساله پرست شدند و هر کس به خداوند و ائمه اطهار دروغ ببندد جایگاه او هاویه است وما چه میدانیم که هاویه چیست به قول قرآن کریم (وآن آتشی است کوبنده)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا