شعر و داستان
رخ مهدی
بیا جانا که این عالم به فقدان رخ مهدی به خاک در نمی ارزد
در این عالم دمی شادی در این شبها به کار شرّ نمی ارزد
هزاران رهبر نامی به هر شهری گذارند تاج شاهی سر
که صد شهپر در این عالم به جز مهدی چو یک رهبر نمی ارزد
ستم، گر می کند سالها چو فرعونی در این عالم
بدان این تاج شاهی بر سر فرعون چو خاک سر نمی ارزد
هزاران جلوه دارد دیو دنیا بر دل این مردمان پست
بگو خاک رخ کودک به عقبایش به شِمش زر نمی ارزد
مزن تو بر سر هر ناتوان مشت و مریزش خاکی هم بر سر
قیامت چون شود پیدا هزاران زر به باد سر نمی ارزد
در این دنیا نما مهر و بکن عفو و بده نیکی به وجه الله
که در عقبا به جز مهرت در این کارت به کار خر نمی ارزد
دلی داری چو پُر شهوت، سری داری به باد سر در این دنیا
تو ای ناصر مرو با سر که این سر هم به خاکستر نمی ارزد