اجتماعیاعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

راه های شناخت حق از باطل

samamosاز آن جایی که در نظام موجود هستی، حق و باطل به هم آمیخته است تا جایی که باطل به سبب شرایط و مقتضیاتی بیش تر از حق جلوه گری می کند، شناخت حق و پیروی از آن برای بیش تری مردم دشوار و سخت است. از این دشوارتر، عمل بر اساس حق و لوازم آن است. از این روست که اهل بصیرت و شناخت حقایق و صالحان و صادقانی که بر اساس بصیرت و شناخت خویش عمل کنند همواره بسیار اندک و قلیل است.

شگفت آن که همگی مدعیان حق و حق خواهی و عمل به آن هستیم و دیگران را متهم به باطل گرایی کرده و با انگ و ننگ حق ستیزی آنان را از گردونه تاثیر اجتماعی، ارزش و ارجمندی بیرون می رانیم. این جاست که تشخیص حق بسیار سخت می شود، زیرا حق بودن و حق گرایی به عنوان یک ارزش، حتی اهل فساد و بطلان را به سوی آن می کشاند تا از آن نمد، کلاهی نیز برای خود بسازند و مردم را به فریب و نیرنگ همراه خود کنند و بهره وسود دنیوی خود را از این طریق دو چندان بر گیرند.

قرآن به عنوان کتاب راهنمای زندگی، به این مساله بسیار توجه داشته است؛ زیرا در قرارگاه انسان در زمین، چنان حق و باطل به هم آمیخته شده و شبهات چنان در همه تار و پود زندگی نفوذ کرده است که قدرت تشخیص و انتخاب حق از باطل برای بیش تری مردم باقی نمانده است. از این روست که قرآن بخشی از آموزه های خود را به راه های تشخیص حق از باطل و جدا کردن شبهات از محکمات اختصاص داده است.

نویسنده در این مطلب بر آن اساس تا با بهره گیری از این آموزه ها، راه های شناخت حق از باطل را به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

دنیای شبهات و آمیختگی حق و باطل

حق، نقيض باطل و به معناى وجوب و ثبوت(لسان‌العرب، ج‌3، ص‌255‌-‌256، «حقق») و در اصل به معناى مطابقت و موافقت است. در فرهنگ قرآنی این واژه در معانی و در موارد مختلف به كار رفته است که عبارتند از: 1. ايجادكننده چيزى بر‌اساس حكمت‌؛ 2. شىء ايجاد شده بر اساس حكمت‌؛ 3.‌اعتقاد به چيزى آن‌گونه كه هست‌؛ 4.‌ فعل و سخنى كه به اندازه و به موقع باشد.(مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص‌246، «حق».)

وقتی ما سخن از حق می گویم، می تواند همه این معانی و کاربردهای پیش گفته باشد ولی بیش تر اوقات ما آن را در معنای مطابقت و موافقت با امری به کار می بریم که بر اساس حکمت الهی ایجاد شده است. به این معنا که حق را در اموری می جوییم که مطابق و موافق با فلسفه و هدف آفرینش باشد هر چند که آن امر در واقعیت تحقق خارجی نداشته و علل و عواملی از تحقق آن جلوگیری به عمل آورده باشد. از این روست که ما گاه بسیاری از واقعیت های موجود را به عنوان امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می پردازیم. به عنوان نمونه ظلم و بی عدالتی را هر چند که واقعیتی اجتماعی و موجود در جامعه بشری است ولی آن را امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می پردازیم تا عدالت و برابری جایگزین شود. این گونه است که عدالت خواهی و ستم ستیزی را به عنوان حق خواهی و باطل ستیزی دانسته و از این که خواهان ارزشی هستیم از خود و کار خود خشنود و راضی می باشیم.

اما مشکل در این جا ختم نمی شود، زیرا تشخیص حق در واقعیت های موجود بسیار سخت و دشوار است؛ چون جهان واقعیت ها، پر از امور باطلی است که گاه به صراحت و روشنی خودنمایی می کند و در بسیاری از اوقات خود را در شکل کمالی حق جلوه می دهد و با نمایی از حق خودنمایی می کند.

باطل از آن جایی که در نزد بیش تری مردم مورد انزجار و نفرت است نمی تواند خود را در شکل واقعی و حقیقی اش نشان دهد؛ زیرا فطرت سالم و پاک آدمی گرایش به کمال دارد و آن را در اموری می یابد که متصف به حق می باشند. از این روست که با هر چیزی که نمایی از باطل داشته باشد به شدت مخالفت و مبارزه می کنند و این مبارزه را به عنوان یک ارزش والای انسانی تلقی می نمایند.

مخالفت طبیعی انسان ها با نواقص و امور ضد کمالی از جمله باطل موجب می شود تا باطل خود را در شکل و شمایلی ارایه دهد که مورد توجه و پسند مردمان است. از این روست که خود را به شکل و شمایل حق در می آورد و نمایش می دهد.

خداوند در آیه 17 سوره رعد با بیان تمثیلی نشان می دهد که چگونه باطل خود را بر محور حق به نمایش می گذارد تا این گونه مردمان را بفریبد. در این آیه بیان شده است که حق و باطل چنان در زندگی آدمی آمیخته است که انسان ها به سادگی نمی توانند حق را از باطل باز شناسند و با جدایی و تشخیص آن، در مسیر کمالی و درست گام بردارند.

به سخن دیگر، زندگی انسان ها در دنیا به علل گوناگون، چنان است که حق و باطل ملازم و همراه همیشگی آنان است و انسان ها به سادگی نمی توانند حق را از باطل باز شناسند و جدا کنند مگر آن که ملاک های حق را شناخته و بر اساس آن معیارها به تجزیه و تحلیل مسایل دنیوی بپردازند.

مشکل زمانی دو چندان می شود که گروهی از مردمان به صورت تعمدی می کوشند تا حق و باطل را به هم بیامیزند و این آمیختگی را تقویت کنند و افزایش دهند، زیرا منافع آنان در این آمیختگی حق و باطل و عدم امکان تشخیص و جداسازی آن نهفته است.

خداوند در آیه 71 سوره آل عمران توضیح می دهد که برخی از اهل کتاب که به ظاهر می بایست خواهان حق و پیرو و مبلغ آن باشند، برای دست یابی به منافع زودگذر دنیایی به طور آگاهانه و عامدانه حق و باطل را در هم می آمیزند و از آن جایی که با این عمل خویش بسیاری از مردم ساده دل را فریب می دهند ایشان را نکوهش می کند؛ زیرا توده های مردم به سبب این که به این گروه از اهل کتاب به عنوان خواص اعتماد و اطمینان دارند، گمان نمی برند که ایشان قصد فریب و نیرنگ مردمان را دارند. از این رو، بی هیچ تحقیق و تفحصی بر پایه گفتار و رفتار این خواص عمل می کنند و به گمان آن که آنان حق را معرفی می کنند و خواهان حق و پیرو و مبلغ آن هستند، کورکورانه در پی ایشان می روند، در حالی این خواص فریبکار برای دست یابی به منافع زودگذر مادی دنیوی، حق و باطل را به هم آمیخته اند و باطل را به عنوان حق عرضه می کنند.

در گزارش دیگری که خداوند در آیات 40 تا 42سوره بقره می دهد این معنا مورد تاکید قرآن است که برخی از خواص یهود توده های مردم را با آمیختن حق و باطل فریب می دهند و آنان را به سمت باطل به عنوان حق می کشانند. در حقیقت آنان گنجشک باطل خویش را رنگ کرده به عنوان قناری حق عرضه کنند و بفروشند.

تقابل حق و باطل

حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یکی از وجوه آن این است که حق و باطل نقیض هم می باشند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یا حق است یا باطل می باشد و حد وسطی برای آن نیست. آیه 32 سوره یونس بر نبود هيچ واسطه‌اى، ميان حق و باطل تاکید می کند. بر این اساس نمی توان چیزی را به عنوان هم حق و هم باطل معرفی کرد؛ زیرا هر چیزی یا می بایست حق باشد یا باطل ؛ هر چند که باطل گاه خود را در نمایی از حق جلوه می دهد. (رعد آیه 17) آیات بسیاری از جمله آیه 42 سوره بقره و 71 سوره آل عمران و آیه 8 سوره انفال بر قابل جمع نبودن حق و باطل تاکید دارد. به این معنا که اگر چیزی حق نباشد به قطع باطل خواهد بود و اگر چیزی جلوه ای از حق داشته باشد، به قطع و یقین باطل است، زیرا حق هیچ باطلی را بر نمی تابد.

وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که هرگز حق و باطل نمی توانند با هم جمع شوند و هر گاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به جنگ و ستیز با هم پرداختند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد، بلکه تنها قیافه و چهره ای از حق را به خود گرفته است.

این گونه است که هر جا حق آمد باطل می گریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان می رود ؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ استوار است و با کم ترین حضور حق از هم فرومی پاشد.(انبیاء آیه 18 و آیات دیگر) بنابراین آن چیزی که باطل خود را بدان می آراید و به عنوان حق نمایش می دهد اصولا نمی تواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی می کند و هیچ بهره ای از حق ندارد.

به هر حال در طول تاریخ بشریت، همواره حق و باطل با هم ستیز داشته است و هرگز امکان جمع شدن آن دو وجود نداشته است. بر این اساس پذیرش صلح میان آن دو به معنای پذیرش باطل خواهد بود، زیرا حق تنها در جلوه خالص خود می تواند حضور داشته باشد و هرگز باطلی را بر نمی تابد. از این روست که جنگ حق و باطل از آغاز تاریخ تا پایان تاریخ در اشکال گوناگون برقرار خواهد بود و تا دنیا، دنیاست این جنگ خواهد بود؛ زیرا حق هرگز به وجود باطل و حضور آن رضایت نخواهد داد.

راه های شناخت حق از باطل

انسان اگر بر پایه فطرت سالم باقی بماند و عوامل بیرونی چون شیطان و درونی چون چیرگی هوای نفس نباشد، به طور طبیعی خواهان حق می باشد؛ زیرا کمال را در حق می جوید و به آن گرایش می یابد. خداوند در آیاتی چون 71 سوره بقره و نیز 55 سوره انبیاء حق جویی و حقیقت پذیری را فطرت و طبیعت سالم انسانی می داند و هر گونه گرایش به باطل را در تغییر و تبدیل ناروا در فطرت و طبیعت وی می شمارد.

با این همه حتی اگر فطرت و طبیعت انسان سالم باشد، به عللی بیرونی ممکن است که تشخیص حق برای او مشکل و دشوار باشد، هر چند که به دنبال شناخت آن به سوی حق خواهد رفت. به این معنا که اگر کسی فطرت سالم داشته باشد هر چند که با شناخت حق به طور طبیعی به سمت و سوی آن کشیده می شود ، ولی گاه به سبب خودنمایی باطل در جلوه حق شناخت و تشخیص حق از باطل برای وی دشوار می شود. در این جاست که نیازمند راه هایی برای شناخت حق از باطل می باشد.

خداوند در آیه 24 سوره انبیاء بر لزوم شناخت حق از باطل تاکید می کند؛ زیرا انسان بی شناخت و تشخیص حق از باطل نمی تواند در مسیر کمالی گام بردارد و ممکن است امری باطل خود را حق جلوه دهد و اسباب گمراهی و شقاوت ابدی انسان را فراهم آورد؛ زیرا اگر انسان به باطلی به عنوان حق گرایش یابد و در مسیر آن گام بردارد زمانی از نیرنگ و فریبی که خورده بیدار می شود که دیگر فرصت های عمر از دست رفته و مرگ او را در آغوش کشیده است. از این روست که فرمان می دهد تا انسان ها حق را بشناسند و ابزارهای شناسایی آن را به دست آورند.

از مهم ترین ابزارهای شناخت حق از باطل می توان به دو امر درونی و بیرونی اشاره کرد. امر درونی که در انسان ها قرار داده شده تا به عنوان ابزار و عامل شناختی عمل کند، همان فطرت پاک و سالم انسانی و فکر و خردی است که خداوند به انسان ها ارزانی داشته است.

خرد سالم و فکر و فطرت پاک انسان به طور طبیعی گرایش به خیر و خوبی و کمال دارد و آن را به عنوان حق شناسایی کرده و در پی آن می رود. خداوند در آیه 8 سوره روم با اشاره به فکر تبیین می کند که انسان از طریق این ابزار کارآمد می توانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ زیرا انسان ها با تفکر در هستی و فلسفه آفرینش به سادگی و اسانی می توانند دریابند که جهان آفرینش بر مدار و محور حقانیت آفریده شده است و انسان ها می بایست در همین مسیر کمالی گام بردارند و از باطل گریزان باشند.

از آن جایی که برای بسیاری از مردم شبهات و حق نمایی باطل امکان تفکر درست و صحیح را می گیرد و انسان ها به سبب هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی ، بخشی از فطرت سالم و پاک خویش را می آلایند ، در این جاست که خداوند از طریق پیامبر بیرونی ، به فریاد انسان ها می رسد و آنان را برای شناخت حق از باطل یاری می رساند. آیه 213 سوره بقره به نیاز بشر به وحی و دین الهی برای شناخت از باطل و راه راست از گمراهی اشاره دارد و تبیین می کند که اگر خداوند دستگیر انسان از طریق وحی ودین نبود بسیاری از مردم از تشخیص حق از باطل ناتوان می ماندند و در مسیری باطل گام بر می داشتند.

بسیاری از مردم با آن که از نظر عقل و خرد رشد کرده اند ولی عوامل بسیار درونی و بیرونی به ایشان اجازه نمی دهد تا به سادگی و اسانی حق را از باطل تشخیص دهند و در دام شبهات بیافتند و باطل را حق گمان کرده و در مسیر آن گام بردارند. از این روست که نیازمند وحی و پیامبرانی هستند که راه حق را به ایشان نشان دهد و آنان را به مسیر اصلی هدایت بخواند.(بقره آیه 213 )

انسان با دست یابی به حق واقعی می توانند به ایمان واقعی(مائده آیات 83 تا 84) امید به آینده بهتر و برتر (همان) بهره گیری از امدادهای غیبی و استجابت دعا و نیایش از سوی خداوند(رعد آیه 19) و بهره مندی از آموزه های قرآنی و هدایتگر آن به سوی کمال(مائده آیه 83) و بصیرت (رعد آیه 19) دست یابند.

شناخت حق به انسان این امکان را می دهد تا از کوردلی بیرون آید و حقایق هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و غایت هر امری بداند و در مسیر درست گام بردارد. اهل بصیرت همانند کسی است که در دره ها و دامنه کوه ها غرق در جزئیات است ولی با توجه به این که چکاد غایت سیر و حرکت خویش را می بینند و در آن مسیر گام بر می دارد، هر گز جزئیات وی را فریب نمی دهد و از اصل غایت و هدف باز نمی ماند؛ ضمن این که هدف غایی را به شکل وضوح می بییند.

به سخن دیگر کسانی که با استفاده از ابزارها و عوامل شناختی چون فکر و فطرت سالم و بهره گیری از آموزه های وحیانی و امدادهای غیبی ، حق را می شناسند، به بصیرتی دست می یابند که آنان را همواره متوجه غایت هر چیزی می کند که همان خداوند تبارک و تعالی است؛ زیرا در پس هر چیزی و آفریده ای خداوند آفریدگار و پروردگار را می نگرند. این گونه است که خداوند مبدا و منتهای هر سیر و حرکتی می شود و این افراد متوجّه به منشأ حق یعنی خداوند آفریدگار و پروردگار می باشند و در مسیر هر گونه زمینه های تردید از ایشان برطرف می شود؛ زیرا همواره خداوند را در پس و پیش و درون و بیرون آن چیز می بییند.(بقره آیه 147 و آیات بسیار دیگر)

انسان وقتی حق را شناخت می تواند به سادگی اهل باطل را بشناسد هر چند که نقابی از حق بر چهره زده و در پس شبهات خود را به وجود حقی زنده نگه می دارد. امیرمومنان علی (ع) می فرماید: ان الحق و الباطل لايعرفان باقدار الرجال اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله؛ به درستي كه حق و باطل را با قدر و شخصيت افراد نمي توان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي و باطل را نيز بشناس، اهل آن برايت آشكار مي گردد.

از آن جایی که بسیاری از مردم در دام شخصیت پرستی گرفتار می شوند، خداوند از مردمان می خواهد که به جای آن که به منزلت اشخاص توجه کنید می بایست به حق تمسک جویید تا بر اساس آن اشخاص را بشناسید و بدانید که آیا در جبهه حق هستند یا در جبهه باطل می جنگند. از این روست که می فرماید اشخاص نبايد مقياس حق و باطل قرار گيرند. اين حق و باطل است كه بايد مقياس اشخاص و شخصيت آنان باشند. اگر حضرت عیسی (ع) شما را معاذالله به خود به عنوان حق خواند باید ببینید که این دعوت وی مطابق معیارهای حق می باشد یا آن که دعوتی به باطل است؟ اگر دعوتی به باطل باشد می بایست از چنین دعوت و شخصی پرهیز کرد. این معیاری است که قرآن به دست می دهد و امیرمومنان بارها و بارها در فتنه ها بر آن تاکید کرده و خواستار آن شده است که حقیقت راه را بر اساس معیارهای تشخیص حق از باطل بشناسید نه آن که چون طلحه و زبیر و دیگر اصحاب پیامبر(ص) با ایشان هستند و ام المومنین عایشه در آن جبهه قرار گرفته است فریب بخورید ؛ زیرا همین ام المومنین اگر خطا و اشتباه و گناه کند و بر خلاف حق گام بردارد دو برابر از دیگران عذاب می شود؛ زیرا موجب شده است تا گروهی به اعتماد و اطمینان وی در دام فتنه و باطل بیافتند. این افراد هم خود به گمراهی رفته و هم به سبب اعتماد عمومی به ایشان مردمان بسیاری را گمراه کرده اند. از این رو مجازات و گناه منتسبان به پیامبر(ص) و رهبران جامعه بیش از دیگران است.

از نظر اسلام، معيار همه چيز حقيقت و معيار حقيقت، خود حقيقت است.هركس طالب حق است، ارزشمند است; گو اين كه به حق نرسد و هركس در پى باطل است‏بى ارزش و بى اعبتار است. به همين جهت است كه مى‏بينيم امير مؤمنان عليه السلام به عنوان وصيتى كه بايد پس از خودش به مرحله اجرا در آيد، فرمود: «لا تقتلوا الخوارج من بعدي فليس من طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل فادركه‏»؛ پس از من خوارج را نكشيد; چرا كه كسى كه طالب حق بود و در راه رسيدن به حق به خطا رفت، مانند كسى نيست كه طالب باطل بود و به باطل دست‏يافت. (نهج البلاغه، خطبه 59.)

فرق خوارج و اصحاب معاويه در اين است كه خوارج مردمى متعبد و متعصب بودند و در آن فتنه‏اى كه به پا كردند، در طلب باطل نبودند و اگر با على (ع) نمى‏جنگيدند، على (ع) با آنها نمى‏جنگيد، ولى اصحاب معاويه، تعبد به دين نداشتند و در راه رسيدن به حق، تعصبى نمى‏ورزيدند و با علم و آگاهى در پى باطل بودند. بنابراين، توصيه امام اين است كه پس از وى اگر مى‏كشند، كسانى را بكشند كه در پى باطلند وباطل را يافته‏اند، نه كسانى كه حق را طالبند و به خاطر قصورى كه داشته‏اند، به آن نرسيده‏اند.

در جريان جنگ خونين جمل، مردى دچار حيرت شده بود; چرا كه مى‏ديد شخصيتهاى برجسته عالم اسلام، مانند طلحه و زبير و عايشه كه به نص قرآن يكى از امهات مؤمنان است («وازواجه امهاتهم‏»، (احزاب، آیه6)) در مقابل على (ع) قرار گرفته و با او سر جنگ و ستيز دارند. از اين رو اين مرد متحير به محضر امير مؤمنان‏عليه السلام شتافت و عرض كرد: «ايمكن ان يجتمع زبير و طلحة و عائشة على باطل؟» ؛ آيا ممكن است زبير و طلحه و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟

حضرت در جواب وى فرمود: «انك لملبوس عليك; ان الحق و الباطل لا يعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله‏»; امر بر تو مشتبه شده است; حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمى‏شوند. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسى.

از افرادی که خود را اهل بصیرت می دانستند در حالی که چنین نبوده و از بصیرت الهی هیچ بهره ای نبرده بود، به امیرمومنان (ع) در جنگ جمل اعتراض می کند و می گوید:« ان الحارث بن حوط اتاه. فقال: اتراني اظن ‏اصحاب الجمل كانوا على ضلالة؟ فقال‏عليه السلام: يا حارث، انك نظرت تحتك ولم تنظر فوقك فحرت. انك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه‏» ؛ حارث بن حوط نزد او آمد و گفت: چنين پندارى كه من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم؟ فرمود: حارث! تو كوتاه بينانه نظر كردى، نه زيركانه به پايين پاى خود نظر كردى، نه به بالاى سر خود و سرگردان ماندى. تو حق را نشناخته‏اى، تا بدانى اهل حق چه كسانند و نه باطل را، تا بدانى پيروان آن چه مردمانند.

حارث كه باز هم از اسارت پندار و از شخصت گرايى به حق گرايى روى نياورده بود، چنين گفت: من با سعيد بن مالك وعبد الله بن عمر كناره مى‏گيرم.

آن حضرت فرمود: «ان سعيدا و عبد الله بن عمر لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل‏» (6) ; سعيد و عبد الله بن عمر (آدمهاى بى خاصيتى هستند) آنها نه حق را يارى كردند و نه باطل را خوار ساختند.

مرد راستين و استوار و خردمند كسى است كه هرگز گرفتار شخصيت گرايى و فرقه گرايى و نژاد گرايى ومليت گرايى و مانند آن نشود. در حالی که اینان گرفتار شخصیت های چون اصحاب بدر و ام المومنین شده و گمان کرده اند که حق بر مدار ایشان می گردد ؛ در حالی آنان هیچ عصمتی ندارند و همانند گونه که گاه بر مدار حق می گردند ممکن روزی بر مدار باطل بچرخند. اگر عصمتی است برای من است که پیامبر(ص) به حکم الهی در حق من فرموده است که اگر روزی بخواهند حق بر شخص بسنجند تنها علی (ع) است که مدار حق می باشد و می توان حق را عین علی (ع) و علی (ع) را عین حق دانست ؛ زیرا " قال رسول الله (ص) : علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار.

بنابراین نمی توان هرگز جز در باره معصوم (ع) از مدار بودن شخصیت ها برای حق سخن گفت و در مورد هر کسی دیگر باید او را به حق سنجید نه حق را با او داوری نشست.

در زمانه ما بسیاری از مدعیان خط امام و یاران و ا صحاب وی بودند و هستند که حق را زیر پا گذاشتند و خود را مدار و محور حق پنداشتند و خلقی را گمراه نموده و آنان را به سوی آتش دوزخ خوانده و می خوانند و گمان دارند که ایشان مدار و محور حق و دیگران بر مدار باطل هستند. این گونه است که حق را با شبهه آمیخته و باطل را حق نماندند تا از این فتنه ها برای خود قدرتی و مکنتی فراهم آورند. باشد با تیز هوشی و بصیرت و بهره گیری از معیارهای چون عقل سالم و وحی الهی در مسیر حق و شناخت آن گام برداریم و از آن حمایت کنیم و حق طلب و حق جو و حق خواه و حق پرست باشیم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا