اجتماعیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

راه درمان بیماری روانی طمع

بسم الله الرحمن الرحیم

طمع نفس در مقابل استغناى نفس، به معناى تمايل نفس به چيز خارج از توان اوست. از این روست واژه طمع گاه در معنای مجازی امید و انگیزه به کار می رود. برخی نیز طمع را به معنای تمایل نفس به چیزی دانسته اند که مستحق آن نیست. از این رو، طمعکار، به فراتر از توان و مستحق خود نظر داشته و امید دارد تا به آن برسد. این حالت در نفس اگر به شکل ملکه یا مقوم در آید به عنوان یک بیماری روانی و صفت هلاکت کننده عمل می کنند و شخص بیمار را به سمت و سویی سوق می دهد که هماره با شکست مواجه شده و توقعات و انتظارات بی جا داشته و هرگز به داشته هایش رضایت نداده و قناعت نمی ورزد و این گونه خود را به هلاکت می افکند.

البته متعلق طمع نفس می تواند امر نیک و خوب مانند دست یابی به کمالات معنوی باشد؛ چنان که متعلق طمع می تواند امری مادی و دنیوی و حتی امر قبیح و مذموم باشد.

از نظر آموزه های وحیانی اسلام طمع حتی در امر نیک و خوب به سبب آن که فراتر از توان یا استحقاق شخص است، یک بیماری مهلک و خطرناک است؛ زیرا امیدهای واهی را در دل بر می انگیزاند و شخص را به مسیری سوق می دهد که تمام توش و توانش را در آن راه گذاشته و هزینه می کند و چیزی به دست نمی آورد و پس از شکست دچار نومیدی می شود؛ زیرا شخص طمع کار، مستحق دست یابی به آن نیست تا تلاش او نتیجه ای مثبت دهد و او را به آرزو و امیدش برساند.

مصطفوی در تبیین واژه طمع می افزاید: تمايل رسيدن به چيزى كه حقّ آن نيست مثل آرزو و تمايل به چيزى كه در دست غير او است و او هيچ استحقاقى ندارد.( التحقيق، ج 7، ص 119، «طمع».)

فرق میان طمع و حرص

برخی بیماری حرص و آزمندی را همان بیماری طمع ورزی و طمعکاری دانسته اند.( لغت‌نامه، ج‌6‌، ص‌7768، «حرص».) هر چند حرص و طمع در کلیت همانند هم هستند و مشترکات زیادی دارند، ولی آنها، دو حالت متمایز از حالات نفس است؛ زیرا حالت طمع به معنای درخواست و به دست آوردنی چیزی است که شخص طمع کار، مستحق آن نیست، در حالی که حرص درخواست زیادتر و بیش از اندازه است. به این معنا که در طمع شخص اصولا مستحق داشتن آن چیز نیست؛ اما در حرص، شخص مستحق داشتن آن در یک حد و اندازه ای است ولی حریص، به آن میزان بسنده ندارد و خواهان بیش از آن است.

به سخن دیگر، طمع، خواستن چیزی است که شخص لیاقت داشتن آن را ندارد، اما حرص خواستن چیزی است که شخص لیاقت داشتن آن را دارد، ولی میزان درخواستی بیش از استحقاق اوست.(نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب، ص‌227، «حرص».)

بر اساس آن چه بیان شد باید گفت نباید، طمع را همان حرص دانست، بلکه موضوع له آن ها فرقی لطیف دارد که توجه به آن در فهم آیات و روایات بسیار مفید و سازنده خواهد بود؛ زیرا دانستن این فرق لطیف و تمایز میان حرص و طمع در تشخیص بیماری و درمان آن نیز بسیار تاثیر گذار است.

ابوهلال عسکری به قایل به فرق میان حرص و طمع است و آن را از برخی نقل کرده است. او می نویسد: قيل: الحرص أشد الطمع، وعليه جرى قوله تعالى: أفتطمعون أن يؤمنوا لكم؛ لان الخطاب فيه للمؤمنين. وقوله – سبحانه -: إن تحرص على هداهم؛ فإن الخطاب فيه مقصور على النبي صلى الله عليه وآله. ولا شك أن رغبته صلى الله عليه وآله في إسلامهم وهدايتهم كان أشد و اكثر من رغبة المؤمنين المشاركين له في الخطاب الاول في ذلك؛ گفته شده است: حرص سخت تر از طمع است و بر همین اساس خداوند می فرماید: آیا پس طمع می ورزند که به نفع شما ایمان بیاورند؛ زیرا این آیه خطاب به مومنان است؛ و هم چنین سخن خداوند سبحان که فرموده است: اگر بر هدایت آنان حرص می ورزی؛ زیرا در این آیه مخاطب آن فقط پیامبر(ص) است؛ و شکی نیست که رغبت و گرایش پیامبر(ص) در اسلام مشرکان و هدایت آنان هماره بیش تر و شدیدتر از رغبت و گرایش مومنان به ایمان مشرکان است که در آیه اول با هم مطرح شده اند.(الفروق اللغویه، ص 183؛ و نیز نگاه کنید: التعریفات، جرجانی، ص 90، ذیل واژه حرص)

منظور ابوهلال عسکری این است که در آیه اول خطاب به مومنان و پیامبر(ص) است و در آیه دوم مخاطب تنها خود آن حضرت(ص) است. از آن جایی که در آیه اول واژه طمع و در آیه دوم واژه حرص به کار رفته دانسته می شود که هر دو یک حالت از حالات نفس انسانی است با این فرق که حرص مرتبه شدیدتر از طمع است؛ زیرا حالات نفس در یک امر مانند ایمان و تقوا دارای مراتب تشکیکی از شدت و ضعف است. پس حقیقت حرص و طمع همانند نور یکی است، اما همان طوری که نور دارای مراتب شدت و ضعف است، خواستن چیزی که انسان مستحق آن نیست، دارای شدت و ضعف است. مرتبه ضعیف آن را طمع و مرتبه قوی تر آن را حرص می گویند.

هر چند این تفسیر درباره فرق مطلب درستی است و میان طمع و حرص این تفاوت از نظر شدت و ضعف است؛ ولی باید توجه داشت که طمع درخواستی چیزی است که انسان اصلا استحقاق داشتن آن را ندارد، در حالی حرص درخواستی چیزی است که شخص استحقاق داشتن آن را دارد، ولی او انتظار دارد تا بیش از آن چه مستحق است را به او بدهند. پس هر چند طمع و حرص در اصل استحقاق نداشتن شخص به آن چیز خواستنی مشترک است، ولی طمعکار اصلا مستحق داشتن اصل آن نیست، در حالی که در حریص شخص مستحق است، ولی بیش از اندازه استحقاق درخواست دارد؛ چنان که حرص پیامبر(ص) برای ایمان آوری مشرکان، درهمان زیاده خواهی است که پیامبر(ص) می خواهد همه ایمان بیاورند، در حالی که این زیاده خواهی مستحق نیست. البته این عدم استحقاق به پیامبر(ص) باز نمی گردد، بلکه به مشرکان باز می گردد که برخی از آن ها ا صولا لیاقت و استحقاق هدایت را ندارند؛ چرا که گرفتار اضلال و گمراهی کیفری به سبب گناهان بسیار و عناد و لجاجت شده و دلهایشان مطبوع و مختوم شده است.

از این جا دانسته می شود که گاه این عدم استحقاق در اصل چیزی (طمع) یا در زیادی چیزی(حرص) به عدم استحقاق در متعلق باز می گردد، نه در حریص و طمع کار. بر این اساس، حرص و طمع می تواند با توجه به متعلق آن ها مذموم و ممدوح قرار گیرد؛ زیرا حرص پیامبر(ص) حرص ممدوح و پسندیده ای است؛ زیرا حرص به ایمان آوری مشرکان دارد؛ ولی این مشرکان هستند که استحقاق هدایت و ایمان آوری را ندارند.

خداوند در آیه 64 سوره اعراف بیان می کند که در اعراف کسانی هستند که مستحق ورود به بهشت نیستند، ولی طمع دارند تا به آن وارد شوند. در آیات 36 و 38 سوره معارج نیز از طمع کافران برای ورود به بهشت سخن گفته که آنان نیز مستحق چنین امری نیستند. بیماردلان نیز در زنانی که به شیرین زبان و لطیف بیان و طناز هستند، طمع می کنند که این نیز در غیر مستحق است.(احزاب، آیه 32)

عوامل طمع ورزی

از آیات قرآنی به دست می آید که از مهم ترین علل و عوامل ایجاد طمع در اشخاص، شرایط بیرونی است که شخص با آن مواجه می شود. به نظر می رسد رحمت، مهرورزی و تساهل و تسامح با افراد مهم ترین عاملی است که طمع را در دیگران بر می انگیزاند و انتظارات و توقعات آن را موجب می شود یا در قالب حرص موجب زیاده خواهی آنان می شود. در حقیقت وقتی شخص می بیند که با او کوتاه می آیند یا مقابله به مثل نمی کنند و با عفو و گذشت و تساهل و تسامح و مدارا با وی برخورد می کنند، گمان می کند که مستحق چیزی است و طمع می ورزد و درخواست داشتن آن را می کند که استحقاق آن را ندارد.

در حقیقت رفتارها و کردارهای دیگران موجب می شود تا شخص گرفتار اعتماد به نفس کاذب شود و گمانه خیر به خود برده و سطح توقعات و انتظاراتش افزایش یابد.(نگاه کنید: اعراف، آیه 56؛ رعد، آیه 12؛ رعد، آیه 32؛ فتح، آیه 15)

برخی افراد نیز تحت تاثیر داشته ها و دارایی ها گمان های باطل می برند و گمان می کنند که ثروت و دارایی مادی و دنیوی آنان مستحق اموری می کند که استحقاق آن را ندارند.(مدثر، آیات 10 تا 15)

هم چنین افراد تحت باورها و گمانه هایی باطل نزد خود، به چیزی طمع می ورزند که مستحق آن نیستند. مثلا کسانی که نماز شب می خوانند و در نیمه های شب به تهجد و دعا و نیایش می پردازند، خواسته هایی پیدا می کنند که مستحق آن نیستند.(سجده، آیه 16)

البته از نظر قرآن، انسان باید امیدوار باشد و از آن جایی که طمع ورزی نوعی امیداوری است، می توان به رحمت خداوندی امیدی داشت و اگر کاری را در چارچوب رضایت خداوندی انجام داده شود، می توان طمع به چیزی بست و این امر از یک جهت درست و حتی پسندیده است؛ زیرا این طمع به معنای امید به کسی است که کسی را ناامید نمی سازد؛ نه طمع به چیزی که استحقاق آن را ندارد.

به سخن دیگر، طمع به کسی چون خدا غیر از طمع به چیزی است. انسان باید به خداوند طمع داشته و امید به ببندد هر چند که استحقاق مرحوم شدن و تحت رحمت خاص خداوند رفتن را نداشته باشد.(اعراف، آیه 56؛ شعراء، آیات 51 و 82؛ سجده، آیه 16)

آثار طمع مذموم و ناپسند

طمع مذموم مانند طمع به زنان که نشانه بیماردلی در شخص است، دارای آثاری که به برخی از آن ها اشاره می شود:

  1. زوال حکمت: کسی که طمع به غیر استحقاق داشته باشد، فاقد حکمت می شود. رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم می فرماید: الطَّمَعُ يُذهِبُ الحِكمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ؛ طمع ، حكمت را از دل دانشمندان مى‏برد.( كنز العمّال: 7576؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) حکمت به معنای گفتار و رفتار هدف دار و غایتمند است. کسی که طمع می ورزد، امید به چیزی دارد که در توش و توانش نیست و استحقاق آن چیز را ندارد. پس در اموری سرمایه گذاری و وقت و هزینه می کند که به آن نمی رسد. پس غایتی را در نظر گرفته که هر چند بلند و خیر و نیک است، ولی او استحقاق و شایستگی داشتن و رسیدن به آن را ندارد و این گونه گویی کاری لعب و لغو و بیهوده و بی هدف انجام داده است. در حالی که عالم حکیم کسی است که با علم دنبال هدف و غایتی می رود که استحقاق و توانایی رسیدن به آن را دارا است. پس طمع کار به سبب اتخاذ رویه نادرست هر چند که عالم است به دور از حکمت عمل و رفتار می کند و حکمت از دستش می رود.
  2. زوال عقل: امیرمومنان در این باره می فرماید: أكثَرُ مَصارِعِ العُقولِ تحتَ بُرُوقِ المَطامِعِ؛ بيشترين لغزشگاههاى خردها ، زير درخشش طمعهاست.( نهج البلاغة: الحكمة 219؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) امام على عليه السلام هم چنین فرموده است: عندَ غُرُورِ الأطماعِ و الآمالِ تَنخَدِعُ عُقولُ الجُهّالِ، و تُختَبَرُ ألبابُ الرِّجالِ؛ گاهِ فريبندگىِ طمعها و آرزوهاست كه عقل نابخردان ، گول مى خورد و خرد مردمان، آزمايش مى شود.(میزان الحکمه، ج 6، مبحث طمع)
  3. بی تقوایی: تقوا برآیند عبادت است(بقره، آیه 21) و ورع اوج آن است که خود عامل دست یابی انسان به یقین و علم است(بقره، آیه 282)؛ اما طمع ورزی موجب می شود که تقوا و ورع از دست برود و انسان علم و یقین را از دست بدهد و به جایی نرسد. امام على عليه‏السلام می فرماید: لا يَجتَمِعُ الوَرَعُ و الطَّمَعُ؛ پارسايى و آزمندى ، با هم جمع نمى‏شوند.(غرر الحكم: 10578؛ منتخب ميزان الحكمة: 344)
  4. سرچشمه مشکلات روانی و رفتاری: امام كاظم عليه‏السلام در اندرزی به هشام می فرماید: لهشامٍ وهُو يَعِظُهُ: إيّاكَ والطَّمَعَ ، وعلَيكَ باليَأسِ مِمّا في أيدِي الناسِ ، وأمِتِ الطَّمَعَ مِن الَمخلوقِينَ؛ فإنَّ الطَّمَعَ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ ، واختِلاسُ العَقلِ ، واختِلاقُ المُرُوّاتِ ، وتَدنِيسُ العِرضِ ، والذَّهابُ بِالعِلم؛ از طمع بپرهيز و به آنچه مردم دارند ، چشمداشتى نداشته باش، چشمداشت به مخلوق را در خود بميران؛ زيرا طمع كليد هر خوارى است و عقل را مى‏دزدد و انسانيّتها را مى‏دَرَد و آبرو را مى‏آلايد و دانش را از بين مى‏برد.(بحار الأنوار: 78 / 315 / 1؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) در حقیقت طمع در امری که توان و استحقاق آن را ندارد، موجب می شود تا با دست درازی به سوی دیگران خود را خوار کند، عقل و خردش را بازنشسته و به دست دزدی چون احساسات و عواطف و شهوات نفسانی بسپارد و مروت و مردانگی اش را از دست بدهد و بی آبرو در میان مردم شود و علم و دانش از دست برود و فراموشی و نیسان بر جان و نفس وی حاکم شود.
  5. خواری و ذلت: چنان که گفته شد، طمع انسان را در جامعه خوار می کند و لباس ذلت را به تن فرد می پوشاند؛ زیرا طمع ، درخواستی چیزی است که شخص استحقاق آن را ندارد و این امر موجب ذلت و خواری می شود. امام على عليه‏السلام می فرماید: أزرى بِنَفسِهِ مَنِ استَشعَرَ الطَّمعَ؛ هركس جامه طمع به تن كند، خود را خوار گرداند.(نهج البلاغة: الحكمة 2؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: الطامِعُ في وَثاقِ الذُّلِّ؛ طمعكار ، گرفتار خوارى است.(نهج البلاغة: الحكمة 226؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: لا أذَلَّ مِن طامِعٍ؛ ذليل‏تر از طمعكار ، وجود ندارد.( غرر الحكم: 10593؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) امام حسن عسکری(ع) نیز در این باره می فرماید: ما أقبَحَ بالمُؤمِنِ أن تكونَ لَهُ رَغبَةٌ تُذِلُّهُ؛ چه زشت است در مؤمن خواهشى باشد كه او را به خوارى كشاند.( بحار الأنوار: 78 / 374 / 35؛ منتخب ميزان الحكمة: 344)
  6. لغزش: طمع موجب لغزش به ویژه برای عالمان است. پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم می فرماید: إنّ الصَّفاةَ الزُّلالَ الذيلا تَثبُتُ علَيهِ أقدامُ العُلَماءِ الطَّمَعُ؛ آن تخته سنگ لغزنده‏اى كه پاى علما روى آن استوار نمى‏ماند ، طمع است.(تنبيه الخواطر: 1 / 49 منتخب ميزان الحكمة: 344) ایشان هم چنین می فرماید: أكثَرُ مَصارِعِ العُقولِ تحتَ بُرُوقِ المَطامِعِ؛ بيشترين لغزشگاههاى خردها ، زير درخشش طمعهاست.(نهج البلاغة: الحكمة 219 منتخب ميزان الحكمة: 344)
  7. فقر نقد: طمع کار هرگز سیری ندارد و احساس بی نیازی نمی کند. از آن رو آن را فقر و نداری نقد و حاضر گفته اند. پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم می فرماید: إيّاكَ والطَّمَعَ؛ فإنّهُ فَقرٌ حاضِرٌ؛ زنهار از طمع ، كه اين خود فقرى است نقد.( كنز العمّال: 8852؛ منتخب ميزان الحكمة: 344)
  8. بردگی ابدی: کسی که طمع می ورزد گرفتار بردگی چیزهایی است که مستحق آن نیست و هماره برای آن تلاش می کند و بدان نمی رسد. امير المؤمنين علي عليه‏السلام می فرماید: الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ؛ طمعكارى ، بردگى جاودان است.(نهج البلاغة: الحكمة 180؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) امام على عليه السلام می فرماید: الطَّمَعُ رِقٌّ، اليَأسُ عِتقٌ؛ طمع ، بندگى است و چشمِ طمع بركندن، آزادى.(همان) امام على عليه السلام می فرماید: عَبدُ المَطامِعِ مُستَرَقٌّ، لا يَجِدُ أبدا العِتقَ؛ بنده طمعها ، در بندِ بردگى است و هرگز روى آزادى را نمى بيند.(همان) آن حضرت آزادگی را در ترک طمع دانسته و فرموده است: مَن أرادَ أن يَعِيشَ حُرّا أيّامَ حياتِهِ فلا يُسكِنِ الطَّمَعَ قَلبَهُ؛ هر كه مى‏خواهد ايام عمر خود را آزاده زندگى كند ، طمع را در دل خويش جاى ندهد. (تنبيه الخواطر: 1 / 49؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) امام باقر(ع) نیز می فرماید: بِئسَ العَبدُ عَبدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقودُهُ؛ چه بد بنده‏اى است آن بنده كه طمع زمامدار او باشد.( الكافي: 2 / 320 / 2؛ منتخب ميزان الحكمة: 344) امام على عليه السلام هم چنین می فرماید: ثَمَرةُ الطَّمعِ ذُلُّ الدنيا و الآخِرَةِ؛ ميوه طمع، زبونى در دنيا و آخرت است.(میزان الحکمه ، ج 6) و نیز فرموده است: مَن لَم يُنَزِّهْ نفسَهُ عَن دناءَةِ المَطامِعِ فَقد أذَلَّ نفسَهُ، و هُو في الآخِرَةِ أذَلُّ و أخزى؛ هركه خويشتن را از پستى طمعها بدور ندارد ، خود را زبون كرده ، و در آخرت زبونتر و شرمنده تر باشد.(همان) امام على عليه السلام می فرماید: الطامِعُ في وَثاقِ الذُّلِّ؛ طمعكار ، در بندِ خوارى است.(همان) ایشان هم چنین می فرماید: قُرِنَ الطَّمَعُ بِالذُّلِّ؛ طمع با خوارى قرين شده است.(همان) ایشان در جایی دیگر می فرماید: أعظَمُ الناسِ ذُلاًّ الطامِعُ الحَريصُ المُريبُ؛ زبونترين مردم ، انسان طمعكارِ آزمندِ شكّاك است.(همان) و فرموده است: لا شِيمَةَ أذَلُّ مِن الطَّمَعِ؛ هيچ خصلتى ، خوار كننده تر از طمع نيست.(همان) امام على عليه السلام ـ در توصيف عيسى عليه السلام ـ نیز فرموده است: و لَم تَكُن لَهُ زَوجَةٌ تَفتِنُهُ، و لا وَلَدٌ يَحزُنُهُ (يَخزنُهُ) ، و لا مالٌ يَلفِتُهُ، و لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ؛ نه همسرى داشت كه مايه گرفتارى او باشد ، نه فرزندى كه اندوهگينش سازد ، نه مالى كه او را به خود مشغول دارد ، و نه طمعى كه به خواريش افكند.(همان)
  9. شکست و افسردگی: طمع ورزی موجب می شود که انسان به سبب نرسیدن به هدف و شکست دچار افسردگی شود. امام على عليه السلام می فرماید: إنّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غيرُ مُصدِرٍ، و ضامِنٌ غيرُ وَفِيٍّ، و ربّما شَرِقَ شارِبُ الماءِ قبلَ رَيِّهِ، فكُلَّما عَظُمَ قَدرُ الشيءِ المُتَنافَسِ فيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقدِهِ، و الأمانِيُّ تُعمِي أعيُنَ البَصائرِ، و الحَظُّ يَأتِي مَن لا يَأتِيهِ؛ طمع آبشخور است وارد شونده اش، بيرون نمى آيد و ضامنى است كه [به ضمانت خود] وفا نمى كند ، چه بسا كه آشامنده آب، پيش از سيراب شدن، آب گلو گيرش شود. هر چه مطلوب ارزشمندتر باشد، مصيبت از دست دادن آن بزرگتر است ، آرزوها، چشمهاى بصيرت را كور مى كند و نصيب هر كس، گر چه در پى آن نرود، به او مى رسد. (میزان الحکمه، ج 6، مبحث طمع)
  10. تباهی و افساد امور: طمع موجب می شود که امور در مسیر درست قرار نگیرد و کارها فاسد و تباه شود و زمینه تباهی و فساد در انسان را نیز فراهم آورد. امام على عليه السلام می فرماید: ما هَدَمَ الدِّينَ مِثلُ البِدَعِ، و لا أفسَدَ الرَّجُلَ مِثلُ الطَّمَعِ؛ هيچ چيز مانند بدعت دين را ويران نكرد و هيچ چيز مثل طمع آدمى را تباه نساخت.(همان)
  11. خیانت به نفس: کسی که طمع می ورزد به خودش خیانت می کند؛ زیرا سرمایه های وجودی اش را در جایی سرمایه گذاری می کند که به آن نمی رسد و نتیجه ای نمی گیرد. امام على عليه السلام می فرماید: غَشَّ نفسَهُ مَن شَرَّبَها الطَّمَعَ؛ هر كه نفْس خود را شربتى از طمع نوشانَد در حق آن خيانت كرده است.(همان)
  12. ریشه بدی ها و زیباترین آنها: ریشه بسیاری از بدی ها و شرور همین طمع انسان است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إيّاكَ و استِشعارَ الطَّمعِ؛ فإنّهُ يَشُوبُ القَلبَ شِدَّةَ الحِرصِ، و يَختِمُ على القُلوبِ بطَبائعِ حُبِّ الدنيا، و هُو مِفتاحُ كُلِّ سَيِّئَةٍ، و رَأسُ كُـلِّ خَطيئةٍ، و سَبَبُ إحباطِ كُلِّ حَسَنَةٍ؛ زنهار از پوشيدن جامه طمع؛ زيرا كه طمع، دلها را به آزمندى شَديد در آميزد و مُهر دنيا دوستى بر دلها زند ، و آن كليد هر بدى است و منشأ هر گناهى و موجب بر باد رفتن هر كار نيكى.(همان) در این روایت بیان شده که حرص و آزمندی زاییده طمع است که خود تبیین گر فرق میان حرص و طمع است. به هر حال، در این روایت هم چنین بیان شده که بسیاری از مشکلات اخلاقی و روانی بشر به طمع باز می گردد. از این روست که امام على عليه السلام نیز می فرماید: أصلُ الشَّرَهِ الطَّمَعُ؛ خاستگاه و ريشه بدی ها و سيرى ناپذيرى ها ، طمع است.(همان) هم چنین، طمع بدی و شر را برای آدمی زیبا نشان می دهد و انسان را به سوی بدی سوق می دهد. در حقیقت شرور با طمع آراسته می شود و انسان را به سوی خودش می کشاند. امام على عليه السلام می فرماید: جَمالُ الشَّرِّ الطَّمَعُ؛ زيبايى شرّ ، طمع است(همان)
  13. شقاوت و بدبختی: شقاوت میوه و برآیند طمع ورزی انسان است. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: ثَمرَةُ الطَّمَعِ الشَّقاءُ؛ ميوه طمع ، بدبختى و درد و رنج است.(همان)
  14. نفاق: طمع ورزی رفتار منافقان است و کسی که طمع ورزد به نفاق در دین می رسد. امام على عليه السلام ـ در توصيف منافقان ـ فرموده است: يَتَوَصَّلُونَ إلى الطَّمَعِ باليَأسِ لِيُقِيمُوا بهِ أسواقَهُم، و يُنَفِّقوا بهِ أعلاقَهُم؛ خود را بى چشمداشت نشان مى دهند تا به طمع خويش برسند و بدين وسيله ، بازارشان را رونق بخشند و كالاهاى فريبنده شان را رواج دهند.(همان)
  15. بدترین خصلت انسانی: برخی از خصلت ها در انسان بدتر از برخی دیگر است؛ زیرا خود خاستگاه و منشا و ریشه بسیاری از سجایا ناپسند دیگر است. امام هادى عليه السلام درباره طمع می فرماید: الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ؛ طمع ، خصلت بدى است.(همان)
  16. هلاکت: طمع از جمله بیماری هایی است که موجب هلاکت انسان می شود؛ زیرا تمام سرمایه وجودی اش را تباه می سازد و در نهایت سرخورده و خسته او را رها کرده و شقاوت و رنج را برایش به ارمغان می آورد. امام على عليه السلام می فرماید: إيّاك أن تُوجِفَ بكَ مَطايا الطَّمَعِ، فَتُورِدَكَ مَناهِلَ الهَلَكَةِ؛ زنهار كه مركبهاى طمع، تو را به تاخت برند و به آبشخورهاى هلاكت درآورند.
  17. تباهی تقوا و ورع: طمع دشمن پارسایی و ورع است. امام على عليه السلام می فرماید: قَليلُ الطَّمَعِ يُفسِدُ كثيرَ الوَرَعِ؛ اندكى طمع ، پارسايى بسيار را تباه مى كند.(همان) آن حضرت(ع) هم چنین فرموده است: مَن لَزِمَ الطَّمَعَ عَدِمَ الوَرَعَ؛ هركه به طمع چسبيده پارسايى را از دست داد.(همان) و می فرماید: كيفَ يَملِكُ الوَرَعَ مَن يَملِكُهُ الطَّمعُ؟!؛ چگونه مالك پارسايى باشد، كسى كه مملوك طمع است؟(همان) و نیز می فرماید: لا يَجتَمِعُ الوَرَعُ و الطَّمَعُ؛ پارسايى و طمع ، با هم جمع نمى شوند.(همان)

اقسام و انواع طمع

برخی طمع را به مثبت و منفی، ارزشی و ضد ارزشی ، پسندیده و ناپسند و مذموم و ممدوح تقسیم کرده اند. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ درباره طمعِ ستوده و پسندیده یعنی امید به خدا می فرماید: إذا رَأيتُ مَولايَ ذُنُوبي فَزِعتُ، و إذا رَأيتُ عَفوَكَ طَمِعتُ؛ سرورم! چون به گناهان خود مى نگرم بيمناك مى شوم و چون به بخشش تو مى نگرم ، [اميد] مى بندم.(میزان الحکمه، ج 6، طمع) در جایی دیگر فرموده است: فإنّما أسألُكَ لِقَديمِ الرَّجاءِ فيكَ، و عَظيمِ الطَّمَعِ منكَ؛ الذي أوجَبتَهُ على نفسِكَ مِن الرَّأفَةِ و الرَّحمَةِ؛ خدايا! به سبب اميد ديرينى كه به تو دارم و چشمداشت بزرگى كه از تو دارم و به سبب رأفت و رحمتى كه بر خود فرض كرده اى ، از تو مسألت مى كنم.(همان)

پیامبر(ص) نیز طمع مذموم را به سه دسته: 1 طمع موجب ننگ؛ 2. طمع بی نتیجه؛ 3. و طمع بی جا تقسیم کرده و فرموده است: اِستَعِيذُوا بِاللّهِ مِن طَمَعٍ يَهدِي إلى طَبَعٍ، و مِن طَمَعٍ يَهدِي إلى غيرِ مَطمَعٍ، و مِن طَمَعٍ حيثُ لا مَطمَعَ؛ به خدا پناه بريد از طمعى كه به ننگ و پستى كشانَد و از طمعى كه به نتيجه نرسد و از طمعى كه بى جاست.(میزان الحکمه، ج 6، مبحث طمع)

آن حضرت(ع) در جایی دیگر، به سه قسم طمع مذموم اشاره می کند؛ با این فرق که در این روایت در این روایت به جای طمع بی نتیجه، طمع موجب طمع دیگر اشاره می کند و فرموده است: تَعَوَّذُوا بِاللّهِ مِن ثلاثٍ: مِن طَمَعٍ حيثُ لا مَطمَعَ، و مِن طَمَعٍ يَرُدُّ إلى طَبَعٍ، و مِن طَمَعٍ يَرُدُّ إلى مَطمَعٍ؛ از سه چيز به خدا پناه بريد: از طمع بيجا و طمعى كه به ننگ و پستى كشانَد و طمعى كه به طمع ديگرى انجامد.(همان)

امام على عليه السلام اقسام و شاخه هاى طمع را این گونه دسته بندی کرده و فرموده است: شُعَبُ الطَّمَعِ أربَعٌ: الفَرَحُ، و المَرَحُ، و اللَّجاجَةُ، و التَّكاثُرُ، فالفَرَحُ مَكروهٌ عِندَ اللّهِ عَزَّ و جلَّ، و المَرَحُ خُيَلاءُ، و اللَّجاجَةُ بَلاءٌ لِمَن اضطَرَّتهُ إلى حَبائلِ الآثامِ، و التَّكاثُرُ لَهوٌ و شُغلٌ و استِبدالُ الذي هُو أدنَى بِالَّذي هُو خَيرٌ؛ طمع چهار شاخه دارد: شادى [به ناحق ]و نازش و سرسختى و فزون خواهى. شادى [به ناحق ]نزد خداوند عزّ و جلّ ناخوشايند است و نازش ، تكبّر است و سرسختى ، بلايى است كه انسان را به سوى دامهاى گناه مى كشاند و فزون خواهى ، بازى و سرگرمى و جايگزين كردن چيزهاى پَست تر به جاى چيزهاى بهتر است.(میزان الحکمه، ج 6، طمع)

راه های درمان بیماری طمع ورزی

در آیات و روایات برای درمان این بیماری به راهبردهای شناختی و رفتاری توجه داده شده است.

  1. علم و ایمان به قضا و قدر الهی: از مهم ترین راهبردهای شناختی آگاهی بخشی به این که به انسان هر آن چیزی می رسد که مستحق آن است و نباید به غیر مستحق طمع و به بیش از اندازه حرص ورزید. در این جا به برخی از راهبردهای شناختی و رفتاری اشاره می شود.

2.قناعت ورزی: از مهم ترین راهبردهای رفتاری برای درمان طمع و حرص، قناعت ورزی است؛ زیرا قناعت یعنی اکتفا و بسندگی به داشته ها، از مهم ترین عواملی است که جلوی طمع و حرص را می گیرد. در آیات و روایات قناعت در مقابل طمع و حرص قرار داده شده است تا نشان داده شود با قناعت می توان به درمان حرص و طمع پرداخت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به انصار ـ فرمود: إنّكُم لَتُكثِرُونَ عندَ القُنُوعِ و تُقِلُّونَ عندَ الطَّمَعِ؛ شما به گاه قناعت بسياريد و هنگام طمع، اندك. (میزان الحکمه، ج 6، مبحث طمع)

3.تقوا و ورع: از دیگر و مهم ترین راهبردهای رفتاری در رهایی از طمع و دست یابی به قناعت مثبت، تقویت تقوای الهی در شخص است. از این روست که در روایات تقوا به عنوان شاخص مطرح می شود. این تقوا از طریق ایمان واقعی و حقیقی در چارچوب فلسفه توحیدی قرآن و عبادت خالصانه و مخلصانه به دست می آید. از این روست که تاثیرات مثبتی را در همه ابعاد شخصیتی و رفتاری وی به وجود می آورد. امام على عليه السلام ـ در توصيف پرهيزگاران ـ فرمود: فَمِن عَلامَةِ أحَدِهم أنَّكَ تَرى لَهُ قُوَّةً في دِينٍ… و صَبرا في شِدَّةٍ، و طَلَبا في حَلالٍ، و نَشاطا في هُدًى، و تَحَرُّجا عن طَمَعٍ؛ از نشانه هاى هر پرهيزگار اين است كه او را در دين نيرومند مى بينى… و در سختيها صبور، و طالب روزىِ حلال، و در پيمودن راه هدايت، چالاك و پر نشاط، و از طمع به دور.(همان) البته انسان برای رهایی از بدترین خصلت ها که ریشه بسیاری از خصلت های زشت نیز است یعنی رهایی از طمع باید به فراتر از تقوای عادی و عام تمسک جوید که همان تقوای اخص یعنی ورع است. از این روست که آن حضرت(ع) فرموده است: ضادُّوا الطَّمَعَ بِالوَرَعِ؛ با پارسايى، به جنگ طمع برويد.(همان) و نیز فرموده است: رَأسُ الوَرَعِ تَركُ الطَّمَعِ؛ ترك طمع، رأس پارسايى است.(همان)

4.آخرت گرایی: تقویت آخرت گرایی به جای دنیاگرایی موجب می شود تا ریشه طمع فاسد و ضد ارزشی از جان و روان آدمی بیرون رود. امام صادق عليه السلام درباره این راهبرد شناختی و رفتاری می فرماید: إن أرَدتَ أن تَقَرَّ عَينُكَ و تَنالَ خيرَ الدنيا و الآخِرَةِ، فَاقطَعِ الطَّمَعَ عَمّا في أيدِي الناسِ؛ اگر مى خواهى كه چشمت روشن شود و به خير دنيا و آخرت دست يابى، چشم طمع از آنچه ديگران دارند بركَن.(همان)

  1. تغییر محیط: از دیگر عوامل برای درمان طمع، تغییر محیط است. کسی که به بیماری دچار است، می توان کاری کرد تا کم تر طمع بورزد و زمینه برای آسیب اجتماعی فراهم نیاورد؛ زیرا بر اساس آیات قرآنی بیماری روانی نه تنها به شخص آسیب می رساند، بلکه گاه زمینه آسیب های اجتماعی و تولید نابهنجاری می شود و برای جامعه نیز خطرآفرین است. خداوند می فرماید که برای جلوگیری از طمع ورزی مردان بیماردل باید سخن نیک و معروف گفت و با طناز و ادا و اطوار سخن نگفت: يَانِسَاءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ ٱتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِۦ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا؛ ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه‌ای هوس‌انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید!(احزاب، آیه 32) پس تغییر شرایط و محیط اطراف می تواند در مدیریت و مهار طمع مفید باشد و دست کم از آسیب های اجتماعی جلوگیری نماید.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا