دینداری و بدعتزدایی در قیام امام حسین(ع)
دین، فلسفه و مکتب زندگی انسان است. آئینی که به انسان فکر صحیح و عمل صالح را میآموزد و سعادت دنیا و آخرت را تامین میکند، دین الهی است که خداوند از آن به اسلام یاد کرده و همه پیامبران از آدم(ع) تا خاتم(ع) بدان دعوت کردهاند و خداوند غیر از آن نیز دینی را نمیپذیرد.
امام حسین(ع) وارث چنین دینی است. او بر آن است تا مفهوم دینداری واقعی را در زندگی به نمایش بگذارد و مردم را با حقیقت دینداری آشتی دهد و جامعهای عادلانه و به دور از بدعت ایجاد کند. از این رو به حکم وظیفه امر به معروف ونهی از منکر، جامعه را به دینداری دعوت میکند و با خون و شمشیر درصدد است تا عوامل کژی و انحراف را در میان مسلمانان و دینداران که امت محمدی(ص) بلکه همه امتهای شرایع الهی را شامل میشود، از میان بردارد و حقیقت دین و دینداری را زنده و احیا کند و بدعتهای به وجود آمده در دین را از میان بردارد.
نویسنده با مراجعه به سخنان آن حضرت(ع) بر آن است تا رویکرد علمی و عملی آن حضرت(ع) را به مساله دین و دینداری تبیین کند و امکان بهرهمندی از راه و روش آن حضرت(ع) در ایجاد و بهسازی جامعه بر اساس دین اسلام را برای خوانندگان فراهم آورد.
دینداری، گرایش عقل و فطرت
دینداری در انسان یک امر طبیعی و فطری است، زیرا همه انسانها از عقل برخوردارند و این عقل به عنوان چراغ هدایتی درونی، به دین و اخلاق فرمان میدهد، اما این که طریقت دینداری کامل چگونه است و کیفیت آن چیست، شاید عقل نتواند به تمام ابعاد و زوایای آن روشنایی افکند و به جزئیات آن آگاه سازد، از این رو وحی به مدد عقل آمده تا همه ابعاد عبادت و دینداری را روشن سازد و راه راست را در میان راهها نشان دهد. در این میان پیشوایان دین، به عنوان سرمشقهای علمی و عملی به انسانها نشان میدهند که هم میتوان و هم چگونه بهترینها را انجام داد که مصداق کامل عبادت و دینداری است.
دنیا از نظر دین
دنیا از نظر آموزههای قرآنی، بهترین بستر و مناسبترین جا برای رشد و تکامل وتعالی بشر و در همان حال گذرگاهی سخت و دشوار برای آدمی است که گذر سالم از آن به معنای سعادت ابدی است. انسان در دنیاست که میتواند ظرفیتها و توانهای خود را بشناسد و فعلیت بخشد و خدایی شود. (بقره، آیه 30، آل عمران، آیه 79) اما باید توجه داشت که دنیا راهی است که برای اهل ایمان و تقوا بسیار بزرگ و فراخ است؛ اما برای اهل کفر و بیتقوایی چون لبه شمشیر تیز و باریک است. از اینرو خداوند در سوره عصر در تبیین زمان محدود حضور انسان در دنیا میفرماید که انسانها همه در دنیا در خسران و زیان هستند و از سرمایههای وجودی خود از دست میدهند مگر آنکه چهار کار را انجام دهند که دو کار نسبت به خود و دو کار برای دیگری است؛ اینکه ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند و دیگران را نیز به حق و صبر دعوت و سفارش کنند که نوعی امر به معروف است.
تقابل دین و دنیا
اگر سخن از تقابل دین و دنیا میرود، نسبت به دنیایی است که افراد در آن گرفتار خسران شده و به جای چهار عمل اصلی، بیتقوایی و بیدینی پیشه گرفته و فرصت بیمانند عمر کوتاه را بر باد داده و به جای فعلیتبخشی به توانها و نیروهای خود، آن را با فجور و بیتقوایی پایمال کرده و عقل خود را دفن و فطرت خویش را مخدوش و مختوم ساخته و دریچه قلب خود را بر روی انوار حقایق الهی میبندند. (شمس، آیات 7 تا 10)
داستان دین و دنیا همانند داستان کشتی با آب است. به این معنا که کشتی بیآب، تخته پارهای بیش نیست که هیچ معنا و مفهوم و ارزشی ندارد، اما وقتی آب در زیر او باشد و کشتی بر آب و مسلط بر آن باشد، از آن بهره میگیرد و بر امواج میتازد و پیش میرود و مقصد و مقصود خود را برآورده میسازد؛ اما اگر این آب به کشتی درآید و بر آن مسلط شود، کشتی را غرق میکند و آن را نیست و نابود میسازد. دنیا نسبت به آدمی اینگونه است و وقتی دین و دنیا در تقابل سلب و ایجابی یکدیگر قرار میگیرند بگونهای که بود یکی به معنای نابودی دیگری است، آن زمانی است که دنیا به درون آدمی رخنه کرده و به جای خدا و دین و اخلاق و عقل، قرار گیرد و مسلط بر آدمی شده و او را غرق خود کند طوری که انسان چیزی جز دنیا نبیند. این احاطه و تسلط و رخنهیابی دنیا به دل و درون آدمی به مانند نفوذ و رخنه آب به درون کشتی است که موجب هلاکت باشد؛ اما اگر انسان اجازه ندهد که دنیا محبوب دلش شود و به درون در آید، بلکه همواره بر دنیا سوار و مسلط باشد، در آن زمان مرکب رهواری است که هر جایی که بخواهد او را میبرد و در خدمت و تسخیر او خواهد بود.
البته بسیاری از مردم به دلیل خواستههای نفسانی و وسوسههای شیطانی ابلیس و یارانش، اجازه میدهند که دنیا به درون آید و جایگزین عقل و دین و وحی شود و سکاندار جان و جسم بشر شود و او را به هر سو که خواهد برد. لذا موجبات هلاکت انسان و گاه جامعه انسانی فراهم میآید و انسان در دنیا غرق شده و همه توشه و توانش از میان میرود و سرمایه وجود و جانش را از دست داده و جز زیان و خسران سرمایهای نخواهد داشت.
از نظر اسلام انسان میبایست دنیا را ابزار سعادت ابدی خود قرار دهد و به همین میزان دنیا را بشناسد و بدان بها دهد. امام حسین(ع) درباره شیرین و تلخ دنیا به بیارزشی و کوتاهی آن اشاره داشته و میفرماید: واعلموا ان الدنیا حلوها و مرها حلم و الانتباه فیالاخره؛ بدانید که دنیا شیرینی و تلخیاش رؤیایی بیش نیست و آگاهی و بیداری واقعی در آخرت است. (موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، محمود شریفی و دیگران؛ پژوهشکده تحقیقات باقرالعلوم، چاپ اول: قم، انتشارات معروف، 1415ق، ص373)
پس تقابل دین و دنیا برای همگان نیست؛ چرا که دنیا بهترین و مناسبترین جایگاه برای تکامل و تعالی بشر و فعلیتیابی توان و ظرفیتهای اوست؛ اما رویکرد غلط و نادرست بشر موجب میشود تا این تقابل منفی ایجاد شود و انسانها زیان و ضرر ببینند. از همین منظر است که امامحسین(ع) درباره بسیاری از دینداران میفرماید: الناس عبید الدنیا والدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم به فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بنده و برده دنیا و جلوههای فریبنده آن هستند و دین لقلقه زبانشان است و تا جایی که گذران زندگی آنها پابرجا باشد، دین را نگهداری میکنند و زمانی که به بلا آزموده شوند، دینداران اندکند. (بحارالأنوار، ج44، ص383؛ تحف العقول، ص245؛ موسوعه کلمات الامامالحسین(ع) محمود شریفی و دیگران؛ انتشارات معروف، 1415ق، ص373)
بدعتزدایی از دین
آن حضرت(ع) مشکل اساسی جامعه را نهتنها دینزدایی، بلکه بدعت گرایی میداند. بدعت این است که نوآوری در دین صورت گیرد و اموری که از شریعت و دین نیست به نام دین به آن نسبت داده و مردم را بدان دعوت کنند. در طول تاریخ همواره شیاطین به سبب علاقه طبیعی و فطری مردم به دین از این علاقه سوءاستفاده کردهاند و اموری را به دین نسبت دادهاند که نه تنها دینی نیست بلکه ضد دین و آرمانهای آن است.
امامحسین(ع) در جایگاه پیشوای دین بر آن شد تا جامعهای را که به شدت گرفتار بدعت شده بود اصلاح نماید. این بدعتها چنان ساخته و پرداخته و گسترش قارچگونه پیدا کرده بودند که سنت و سیره پیامبر(ص) که میبایست اساس رفتار و سلوک و سبک زندگی مردم باشد به فراموشی سپرده شده و قرآن و سنت و عترت رسولالله(ص) مهجور گشته بودند.
امامحسین(ع) در ترسیم جامعهای که در آن زندگی میکرد در نامهای به مردم بصره مینویسد: و انا ادعوکم الی کتابالله و سنه نبیه(ص) فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت، و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد»(1)؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرامیخوانم. سنت، مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروی کنید، شما را به راه درست، هدایت میکنم. (تاریخ طبری، ج4، ص266)
نکتهای که از این کلام و رفتار امامحسین(ع) میتوان به دست آورد اینکه دین را باید از اهل آن گرفت و اینگونه نباشد که به سراغ هر کسی رفته و دین را از او کسب کرده و بیاموزیم؛ زیرا کسانی هستند که دین فروش هستند و در دین بدعت کرده و با تحریف دین، مقاصد خود را پیش میبرند و یا برای کسب درآمد و ثروت و قدرت، دینفروشی میکنند و بدعتآفرینی مینمایند؛ چنان که در قرآن بارها خداوند به این سلوک هشدار داده و امتهای پیشین بویژه یهودیان و عالمان و احبارشان را تهدید کرده است. (توبه، آیه 34؛ نساء، آیه 46؛ مائده، آیه 41)
پس تعلم دین در پیش هر کسی شایسته نیست و انسان نمیتواند و نمیبایست نزد کسانی برود که دینشناس نیستند و یا دینفروش هستند و دنبال قدرت و ثروت بوده و دین مردم را به سادگی تحریف کرده و تغییر میدهند و هر روز فتوایی و حکمی و دستور عملی میدهند که با فتوای پیشین آن در تضاد و تقابل کامل است. بسیاری از رویههای دینداری در یک فرآیندی اندک اندک تغییر میکند. مثلا روزی میگویند پوشش فلانجا عیبی ندارد و حرام نیست و سپس سخن گفتن محرم و نامحرم را مجاز میکنند و سپس تنها بودن آنان را در یک مکان و سپس دست دادن و در نهایت… اینگونه است که دینداری شکل جدیدی میگیرد و مردم گمان میکنند که بر سنت قرآن و پیامبر(ص) هستند در حالی که دینی که بدان عمل میکنند با دین اسلام کاملا از نظر محتوا و شکل فرق دارد و وقتی امام زمان(عج) میآید میگویند که دین جدیدی آورده است، در حالی که هیچ دین جدیدی نیامده بلکه دین حقیقی اسلام احیا و زنده میشود. امام حسین(ع) به عنوان پیشوای زمان خودش دریافت که چنین جنایتی در حق دین شده و بدعتها جای سنتها نشسته است و مردم بدعتها را به عنوان سنتخدا و پیامبر(ص) انجام میدهند در حالی که هیچ ارتباطی به دین و سنت ندارد.
امام حسین(ع) در جایی دیگر درترسیم اوضاع اسفناک بدعتآفرینی در دین میفرماید: راستی این دنیا دگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد؟ در چنین وضعی مؤمن به لقای خدا سزاوار است و من مرگ راجز سعادت و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمیبینم. (موسوعه کلمات امام حسین(ع))
اصلاح امت اسلام
مشکلی که پس از بدعتآفرینیها در جامعه از سوی رهبران و حاکمان غاصب و دروغین پدید آمد، جامعه و امت را به ناکجاآباد ظلم و بیعدالتی برد و مردم براساس بدعتها وقتی عمل میکردند به جای آنکه حق و عدالت اجرا شود، باطل و ظلم تقویت و گسترش مییافت. هرچه بیشتر از یکدیگر وام میگرفتند، بهرهها افزایش مییافت و هرچه بیشتر با هم نزدیک میشدند و تعاون و همکاری داشتند، فسق و فجور و فسادو فحشا افزایش پیدا میکرد؛ زیرا روابط بر اساس سنتهای الهی نبود بلکه براساس بدعتهایی بود که به جای دین به مردم آموخته بودند. عمل به بدعتها به جای آنکه وضعیت را بهبود بخشد روز به روز وخیمتر میکرد و مردم را بدبختتر و فقیرتر و نومیدتر میساخت و ظلم و جور را در همه ابعاد و زوایای جامعه گسترش میداد.
امام حسین(ع) برای احیای دین و زندن کردن سنتهای الهی و نبوی قیام میکند و برای اصلاح جامعه و امت اسلام دست به شمشیر میبرد تا کژروان را به راست آرد و رهبران دروغین را رسوا سازد و رهبری امت را در اختیار افراد صالح قرار دهد.
از این رو آن حضرت میفرماید: انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی(ص) ارید ان آمر بالمعروف و انهی عنالمنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بیابیطالب؛ من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم علیبنابیطالب عمل کنم. (موسوعه کلمات الامام الحسین(ع))
در حقیقت اصلاح جامعه از طریق امر به معروف و نهی از منکر و احیای سنت دین و بدعتزدایی از آن امکانپذیر است که ایشان بدان قیام میکند. آن حضرت(ع) در مناجات خویش با پروردگارش به فلسفه قیام خود اشاره داشته و میفرماید: اللهم انک تعلم ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک؛ بار خدایا! تو میدانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به متاع و کالای دنیا نیست؛ بلکه هدف ما این است که نشانههای دینت را به جای خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنتها و دستورهای دینت عمل شود. (همان)
وقتی بدعتها جایگزین سنتها شود و دینداری دگرگونه گردد، رهبران فاسد و جائر به جای رهبران صالح و سالم مینشینند و اختیار مردم را در دست میگیرند و امت را به فساد و جور و ظلم سوق میدهند. در حالی که وقتی به واژه و اصطلاح رهبر و امام و خلیفه مراجعه میکنیم میبینیم که در آموزههای قرآنی و روایی امام کسی جز اهل حق و عامل به آن و اهل عدالت نخواهد بود. آن حضرت میفرماید: فلعمری ما الامام الاّ العامل بالکتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله؛ به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حق باشد وخود را در راه رضای خدا وقف سازد.(همان)
براساس این تعریف باید گفت که حکومت افرادی چون یزید، حکومتی باطل و غیردینی وعین فساد و تباهی است. لذا به شدت با یزید به عنوان نماد و مصداق باطل و جائر و ظلم مبارزه میکند. آن حضرت(ع) میفرماید: وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید؛ آن هنگام که عنصر آلودهای بسان یزید زمام امور دین و جامعه را به کف گیرد و مردم به زمامداری چون او گرفتار آیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (همان)
اینکه امت پذیرای رهبری افراد ظالم و فاسد و فاسق و فاجری چون یزید میشوند، به سبب آن است که بدعتها جای سنتها نشسته است و وقتی مردم به معیارهای دینی بدعت آمیز نگاه میکنند،کسی برتر و بهتر از یزید را نمییابند که شایسته این مسئولیت باشد؛ زیرا یزید نماد بدعتهاست و در این کار از همگان پیشی گرفته است؛ زیرا بهتر و بیشتر از همه به بدعتها عمل میکند و به آن وفادار است. امام(ع) میفرماید: الا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه؛ آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل روی گردانده نمیشود. (همان؛ و نیز لهوف ص 139؛ مثیر الاحزان ص 45)
پس جامعه رهبران خویش را براساس معیارها و ملاکهایی انتخاب میکند که براساس آن سامان یافته است. وقتی بدعتها جایگزین سنتها شده است؛ طبیعی است که رهبران وفادار به این بدعتها عهدهار مسئولیت میشوند و دینداری رنگ و رویی دیگر میگیرد.
بر پایه همین تحلیل و تبیین است که آن حضرت(ع) رفتار امت را در روز عاشورا تحلیل کرده و خطاب به سپاه ظلم فرمود: وای بر شما چرا ساکت نمیشوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگاری فرامیخوانم، هر کس از من پیروی کند سعادتمند است و هرکس نافرمانیام کند از هلاکشدگان است، شما همگی نافرمانیام میکنید و به سخنم گوش نمیدهید، آری در اثر هدایای حرامی که به شما رسیده و در اثر غذاهای حرامی که شکمهایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهای شما مهرزده است! (همان)
آنچه بیان شد تنها گوشهای از حقیقت دینداری از نظر امام حسین(ع) است و اگر ما خود را دیندار میدانیم زمانی ثابت میشود که در آزمون دنیا و فتنهها و بدعتهای آن بتوانیم راه حق و عدل را بشناسیم و بدان بگرویم و با اهل حق و عدالت همراه و همگام باشیم و علیه ظلم و بیعدالتی و باطل قیام کنیم. اینکه همراه بدعتگرایان و بدعتسازان باشیم و آن را دین بدانیم دروغ و فریبی بیش نیست و باید بر این نوع زندگی نفرین کرد و آن را عین عار و ننگ و تباهی دانست. این سخنان تنها تاریخ نیست بلکه فلسفه زندگی امروزماست که باید اینگونه زندگی کنیم و اینگونه درجهانی که مامور ساخت و ساز آن هستیم باید به اصلاح خود و جامعه بپردازیم و از خسران ابدی رهایی یابیم.