اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیسیاسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

دولت حق و باطل

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

شناخت حق و باطل و عمل بر اساس مفاد آن مهم ترین پایه زندگی است. بسیاری از مردم هر چند که دارای شناخت نسبت به حق و باطل هستند، ولی در مقام عمل دولت باطل را بر دولت حق مقدم می کنند. نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام بر آن است تا برخی از ابعاد این موضوع را تبیین نماید.

تضاد حق و باطل و نقش ابلیس

حق هر چیزی ثابت و باقی و باطل هر چیز غیر ثابت و غیر باقی است. البته همه هستی حق است و باطل جز هیچ و پوچ نیست، اما برخی از امور همانند پیچک و انگل به حقیقت درخت زندگی می چسبند و چنان حق را نهان و خود را جلوه می دهند که بر مردم حق و باطل پوشیده می ماند و گمان می برند آن چه ظاهر است و می بینند حق است ، در حالی که باطل حق را در بر گرفته و با استفاده از استواری آن خود را پایدار ساخته است.

برخی از افراد از جمله شیطان به منظور برخی از اهداف پلید و زشت خود، اقدام به تلبیس کرده و حق و باطل را با هم می آمیزند تا انسان سرگردان و حیران شود. در آیات قرآنی خداوند به دانشمندان یهودی و علمای آنان هشدار می دهد تا از هر گونه تحریف و آمیختن حق و باطل خودداری کنند. خداوند در جایی می فرماید: وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ؛ حق را با باطل مخلوط نكنيد، و حقيقت را با اين كه مى دانيد، پنهان نكنيد. (سوره بقره، آيه ۴۲)

در این آیه هم سخن از آمیختن و هم سخن از کتمان حق است. به این معنا که گاه حق و باطل را به هم می آمیزند و گاهی حق را نهان و کتمان می کنند. هر دو شیوه برای این انجام می گیرد تا حق تضییع شود و مورد عنایت و توجه قرار نگیرد.

پيامبر صلي الله عليه و آله نیز درباره تلبیس ابلیس می فرماید: يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّهُ وَ الشَّيْطانُ وَ الْحَقُّ وَ الْباطِلُ وَالْهُدى وَالضَّلالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَىُّ وَ الْعاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ الْعاقِبَةُ وَ الْحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِنْ حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِنْ سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيْطانِ لَعَنَهُ اللّهُ؛ اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است وضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است. (كافى، ج ۲، ص ۱۶، ح ۲)

حق و باطل در تضاد با هم هستند. امام على عليه السلام می فرماید: اَلْحَقُّ سَيْفٌ قاطِعٌ عَلى اَهْلِ الْباطِلِ؛ حق، شمشير بُرَّنده اى است بر ضد اهل باطل. (عيون الحكم والمواعظ، ص ۲۸)

آمیختگی حق و باطل موجب می شود که در بسیاری از موارد شبهاتی آدمی را فریب دهد. این شبهات گاه از متشابهات پدید می آید؛ زیرا امور چنان متشابه به هم هستند که آدمی قدرت تشخیص حق و باطل را از دست می دهد. در این موارد باید خیلی احتیاط کند و جز با ارجاع متشابه به محکم(آل عمران، آیه 7) و مراجعه به راسخون و دانایان استوار عقیده (همان) و بهره گیری از بینات و دلایل محکم کاری انجام ندهد. امام على عليه السلام: اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ – فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ – ثُمَّ قالَ: اَلْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ؛ هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. از آن حضرت درباره معناى اين فرمايش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل اين است كه بگويى: شنيدم و حق آن است كه بگويى: ديدم. (نهج البلاغه، از خطبه ۱۴۱)

پس انسان باید دنبال معیارهایی برای تشخیص حق و باطل باشد تا در متشابهات و آمیختگی حق و باطل بتواند راه درست را بیابد.

بسیاری از مردم در دام شبهات و متشابهاتی گرفتار می آیند که خود و یا دیگران ایجاد و طرح می کند. ظاهر فریبای باطل به گونه ای تزیین و آراسته می شود که گویی حق همان چیزی است که دیده می شود در حالی که باطن آن باطل است و جز ظاهر فریبا نیست. در روایت است : عُبيدُاللّهِ بْنُ اَبى رافِعٍ مَولى رَسولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله اِنَّ الحَروريَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَهُوَ مَع عَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ قالوا: لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ عَلىٌّ: كَلِمَةُ حَقٍّ اُريدَ بِها باطِلٌ؛ عبيداللّه بن ابى رافع، وابسته پيامبر صلي الله عليه و آله زمانى كه حروريه (خوارج) سر به نافرمانى برداشتند، او با على بن ابى طالب بود. آنها مى گفتند: داورى جز از آنِ خدا نيست.على عليه السلام فرمودند: اين سخن حقى است براى نيّت باطلى. (كنزالعمّال، ح ۳۱۵۵۶)

البته امام على عليه السلام در جایی دیگر در باره این گروه می فرماید: لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعْدى، فَلَيسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَكَهُ؛ بعد از من با خوارج نجنگيد (آنان را نكشيد)؛ زيرا كسى كه طالب حق باشد و به آننرسد، با كسى كه جوياى باطل باشد و به آن دست يابد، يكسان نيست. (نهج البلاغه، از خطبه ۶۱)

البته اقتضای دنیا آمیختگی است و این از ابتلائات الهی برای مردم است تا کسی که باطل جو است راه خود برود و حق طلب بر حق قرار گیرد. امام على عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلى المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛ اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته نشود، زبان دشمنان آن بريده مى شود، ليكن مشتى از آن برداشته مى شود ومشتى از اين. (و بدين ترتيب حق و باطل درهم آميخته مى شود و شبهه پيش مى آيد). (نهج البلاغه، خطبه ۵۰)

باید توجه داشت که از آزمون و سنت ابتلا به این معنا نیست که حق و باطل بر مردمان پوشیده باشد، بلکه خداوند به اشکال و عناوین گوناگون حق را به مردم نشان می دهد و اصولا فطرت انسانی هم حق و باطل را می شناسد و هم گرایش به حق و تقوا و بیزار از باطل و فجور دارد، اما خود انسان است که فطرت و عقل خود را دفن و فتیله چراغ آن را پایین می کشد(شمس، آیات 7 و 10) اما اگر فتیله فطرت پایین کشیده نشود و فطرت دفن و دسیسه نشود ، و مردم در مسیر تقوا گام بردارند هم علم و دانش به آنان داده می شود تا حق و باطل را بشناسند(بقره، آیه 282) و هم قدرت عملی تشخیص حق و باطل و گرایش درست به حق را پیدا خواهند کرد.(طلاق، ایات 2 و 3 و آیات دیگر)

پس اگر گفته شده که یکی از سنت های الهی آمیختگی حق و باطل است به این معنا نیست که خداوند باطل را چیره می کند و حق را می پوشاند تا مردم گمراه شوند؛ زیرا خداوند هدایت ابتدایی و پاداشی دارد، ولی اضلال ابتدایی ندارد، بلکه همه اضلال های الهی کیفری و به سبب رفتار خود انسان است که هدایت ابتدایی خداوند را نپذیرفته و آن را کنار گذاشتند. امام صادق عليه السلام درباره این که خداوند هماره حق را نشان می دهد، می فرماید: اَبَى اللّهُ اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّهَ اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَى اللّهُ اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ؛ خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد، خداوند اِبا دارد از اين كه حق را در دلمؤمن، باطلى ترديدناپذير جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقى ترديدناپذير جلوه دهد، اگر چنين نمى كرد، حق از باطل شناخته نمى شد. (محاسن، ج ۱، ص ۲۷۷)

پس هرگز قلب سلیم و فطرت سالم در تشخیص به اشتباه نمی کند و به سمت باطل گرایش نمی یابد؛ چنان که امام صادق عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛ هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند. (تفسير العياشى، ج ۲، ص ۵۳، ح ۳۹)

به سخن دیگر، در درون آدمی دستگاهی قرار داده شده که میزان حق و باطل است و می توان هم تشخیص دهد و هم گرایش یابد، این دستگاه که عقل و فطرت و الهامات الهی نامیده می شود، بهترین وسیله ای است که انسان می تواند به آن اطمینان کند. اگر کسی به سمت باطل گرایش یافته می بایست در عقل او تردید کرد. البته بسیاری از مردم مرز لطیف حق و باطل را به سبب همین پایین کشیدن فتیله عقل از دست می دهند. از این روست که امام باقر عليه السلام می فرماید: ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قيلَ: وَ كَيْفَ ذلِكَ يَابْنَ رَسولِ اللّهِ؟قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذى هُوَ لِلّهِ رِضا فَيُريدُ بِهِ غَيْرَ اللّهِ فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذى يُريدُ فى اَسْرَعَ مِنْ ذلِكَ؛ ميان حق و باطل جز كم عقلى فاصله نيست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسولخدا؟ فرمودند: انسان كارى را كه موجب رضاى خداست براى غير خدا انجام مى دهد، درصورتى كه اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام مى داد، زودتر به هدف خود مى رسيدتا براى غير خدا. (محاسن، ج ۱، ص ۲۵۴، ح ۲۸۰)

امام على عليه السلام نیز با اشاره به جایگاه عقل به ویژه زیرکی می فرماید: اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛ انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل. (غررالحكم، ح ۱۵۲۴)

اما اگر به هر دلیلی انسان گرفتار اشتباه شد، می تواند با استفاده از کسانی که اهل حق است حق را بیابد و مسیر خود را بشناسد و حرکت کند. امام على عليه السلام در باره این روش برای رهایی از مشکل متشابهات و مشتبهات می فرماید: اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لكِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ؛ حق و باطل به مردم (و شخصيت افراد) شناخته نمى شوند بلكه حق را به پيروىكسى كه از آن پيروى مى كند بشناس و باطل را به دورى كسى كه از آن دورى مى كند. (امالى طوسى، ص ۱۳۴، ح ۲۱۶)

هرگز جهان بی حجت نیست و این گونه نیست که حق طلبان گرفتار زمانه ای شوند که دانشمندان الهی حق شناس نباشند؛ چنان که امام صادق عليه السلام می فرماید: لَنْ تَبْقَى الاَرْضُ اِلاّ وَ فيها عالِمٌ يَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛ هرگز زمين باقى نمى ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را ازباطل مى شناسد. (محاسن، ج ۱، ص ۲۳۴)

انسان هماره برای دریافت و تشخیص حق باید سخنان همگان را بشنوند و با نگاهی انتقادی به سخنان توجه یافته و آن چه را حق است را بپذیرد و بدان عمل کند. (زمر، آیه 18) حضرت مسيح عليه السلام در این باره می فرماید: خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ،كونوا نُقّادَ الْكَلامِ؛ حق را از اهل باطل فراگيريد و باطل را از اهل حق فرا نگيريد. سخن سنج باشيد. (محاسن، ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۱۵۹)

کارکردهای مثبت حق

امام على عليه السلام در بیان جایگاه حق و کارکرد سعادت بخش آن می فرماید: اَلْحَقُّ طَريقُ الْجَنَّةِ وَ الْباطِلُ طَريقُ النّارِ وَ عَلى كُلِّ طَريقٍ داعٍ؛ حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت كننده اى است. (نهج السعادة، ج ۳، ص ۲۹۱)

و در جایی دیگر نیز می فرماید: اَلا وَ مَنْ اَكَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَى الجَنَّةِ وَ مَنْ اَكَلَهُ الباطِلُ فَاِلَى النّارِ؛ بدانيد كه هر كس در راه حق از دنيا برود، به بهشت و هر كس در راه باطل از دنيا برود،به جهنم مى رود. (نهج البلاغه، از نامه ۱۷)

البته برخی گمان می کنند باطل می تواند برای آنان سودمند باشد؛ از همین روست که گرایش به ظلم وبی عدالتی و حق کشی می گیرند؛ در حالی باید بدانند که باطل هرگز سودی نمی دهد و دروغ و ظلم بی پایه نمی تواند پایه و بنیاد خیری باشد. امام على عليه السلام می فرماید: اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا يَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدى تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْيَقينُ يَضُرُّهُ الشَّكُّ؛ براستى كه هر كس را حق سود ندهد، باطل زيانش رساند و هر كس به راه هدايتنرود، به كجراهه گمراهى افتد و هر كس يقين، او را سود نبخشد، شكّ زيانش رساند. (تحف العقول، ص ۱۵۲)

دولت حق و دولت باطل

همان طوری که برای حق دولتی است برای باطل نیز دولتی است که به طور طبیعی اهل حق در دولت باطل ذلیل و خوار و اهل باطل در دولت حق ذلیل خواهند بود؛ چنان که امام صادق عليه السلام می فرماید: اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُما فى دَوْلَةِصاحِبِهِ ذَليلٌ؛ براستى كه حق را دولتى است و باطل را دولتى، و هر يك از اين دو، در دولت ديگرى ذليل است.(كافى، ج ۲، ص ۴۴۷، ح ۱۲)

انسان باید به دفاع از حق و دولت حق برخیزد و حق خواه و حق گو باشد و اگر باطلی دید در برابرش سکوت نکند و نگذارد تا باطل دولت و حکومت و حاکمیت یابد. در آموزه های اسلامی سکوت مورد تشویق و ترغیب است ؛ اما هر سکوتی را نگفته اند، چرا که گاه باید سخن گفت و حتی فریاد زد تا حق اجرا و اثبات شود. امام صادق عليه السلام می فرماید: كَلامٌ فى حَقٍّ خَيرٌ مِن سُكوتٍ عَلى باطِلٍ؛ سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است. (من لا يحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۹۶)

مرکب باطل هیچ گاه عزت آفرین نیست، بلکه ذلت آفرین است. پس نباید دل به دولت باطل سپرد و امید عزت و کرامت داشت، بلکه عزت و کرامت تنها در سایه حق به دست می آید. امام على عليه السلام می فرماید: مَنْ رَكِبَ الْباطِلَ اَذَلَّهُ مَرْكَبُهُ. مَن تَعَدَّى الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ؛ كسى كه بر باطل سوار شود، مَركبش او را ذليل خواهد كرد. كسى كه از راه حق منحرف شود راه بر او تنگ خواهد شد. (عيون الحكم والمواعظ، ص ۴۴۴)

دولت حق در سایه دولت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به دست می آید؛ زیرا نمایندگان حق و حق شناسانی هستند که هم حق را می شناسند و هم گرایش به باطل ندارند و هیچ حقی را تضییع نمی کنند. امام على عليه السلام در این باره می فرماید: نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ؛ ما (اهل بيت) ستون هاى حق را استوار و لشكريان باطل را متلاشى كرديم. (عيون الحكم والمواعظ، ص ۴۹۹)

همراهی دایمی با حق

انسان می بایست هماره با حق همراه باشد و هرگز به سمت باطل میل و گرایش پیدا نکند؛ زیرا سعادت دنیا و آخرت آدمی به همراه و همدلی با حق است.

البته اهل حق کم هستند و بسیاری به علل و اسباب و گرایش های باطل دنیوی از حق رو بر می گرداند و مثلا به علت خویشاوندی عدل و عدالت را زیر پا می گذارند. از این روست که هماره در جامعه اهل حق کم هستند و بیش تر مردم به سمت باطل می روند. به عنوان نمونه نمازگزار در برخی از محیط ها کم هستند و گاه آدم از تنها بودن در این محیط ناراحت و خسته می شود. اما انسان حق خواه و حق دوست هماره در هر حال با حق است و به سبب تنهایی دست از آن بر نمی دارد. امام على عليه السلام با توجه به کم بودن اهل حق می فرماید: لا يُؤنِسَنَّكَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا يوحِشَنَّكَ اِلاَّ الْباطِلُ؛ مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.(نهج البلاغه، از خطبه ۱۳۰)

پس انسان باید هماره همراه و همدل و همزبان با حق و اهل حق باشد. پيامبر صلي الله عليه و آله می فرماید: لا يُكْمِلُ الْمُؤمِنُ ايمانَهُ حَتّى يَحتَوىَ عَلى مِائَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ:… لايَقْبَلُ الْباطِلَ مِن صَديقِهِ وَ لا يَرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ…؛ ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر آن كه ۱۰۳ صفت در او باشد:… باطل را از دوستش نمى پذيرد و در مقابله با دشمن، حق را پايمال نمى كند. (بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۳۱۰)

البته از نظر آن حضرت(ع) اهل حق هر چند اندک هستند، ولی هماره همین اندک بر اکثریت اهل باطل پیروز خواهند شد. از این رو می فرماید: قَليلُ الْحَقِّ يَدْفَعُ كَثيرَ الباطِلِ كَما اَنَّ الْقَليلَ مِنَ النّارِ يُحْرِقُ كَثيرَ الْحَطَبِ؛ اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را مى سوزاند. (غررالحكم، ح ۶۷۳۵)

امام صادق عليه السلام نیز با استدلال به قرآن می فرماید: لَيْسَ مِنْ باطِلٍ يَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِكَ قَولُهُ:«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَيَدْمَغُهُ…»؛ هيچ باطلى نيست كه در برابر حق بايستد مگر آن كه حق بر باطل چيره مى شود واين سخن خداوند است: «بلكه حق را بر سر باطل مى زنيم كه آن را در هم مى كوبد…». (كافى، ج ۸ ، ص ۲۴۲)

امام علی(ع) درباره کمی اهل حق و فزونی اهل باطل نیز می فرماید: وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ تَفسيرِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ الْجَماعَةِ وَ الْفُرْقَهِ؟ قال: اَلسُّنَّةُ ـو اللّهِ ـ سُنَّةُ مُحمِّدٍ صلي الله عليه و آله وَ الْبِدْعَةُ ما فارَقَها وَ الْجَماعَةُ ـ وَ اللّهِ ـ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْحَقِّ وَ اِنْقَلّوا وَ الْفُرقَةُ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْباطِلِ وَ اِنْ كَثُروا؛ در پاسخ به پرسش از معناى سنّت، بدعت، جماعت و تفرقه فرمودند: به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلي الله عليه و آله است و بدعت آنچه خلاف آن باشد و به خدا قسم، جماعت،همدست شدن با اهل حق است هر چند اندك باشند و تفرقه، همدستى با اهل باطل است هر چند بسيار باشند. (كنزالعمّال، ح ۱۶۴۴)

پيامبر صلي الله عليه و آله در تبیین چرایی کم بودن اهل حق می فرماید: اَلْـحَقُّ ثَقيلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفيفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تورِثُ حُزْنا طَويلاً؛ حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد. (مكارم الاخلاق، ص ۴۶۵)

البته انسان مومن هرگز فریب شیرینی زودگذر باطل را نمی خورد و داروی تلخ حق را برای بقا و جاودانگی و درمان درد فراق و هلاکت به جان می خرد؛ چنان امام على عليه السلام سفارش می کند و می فرماید: اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ وَ ايّاكَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ؛ تلخى حق را تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى. (غررالحكم، ح ۲۴۷۲)

پس عاملی که انسان را به باطل گرایی سوق می دهد، کراهت نسبت به حق و میل و گرایش به باطل است؛ زیرا باطل ظاهری زیبا و شیرین و فریبنده دارد. پيامبر صلي الله عليه و آله در این باره می فرماید: ايّاكُمْ وَ التَّلَوُّنَ فى دينِ اللّهِ فَاِنَّ جَماعَةً فيما تَـكْرَهونَ مِنَ الْحَقِّ خَيْرٌمِنْ فُرْقَةٍ فيما تُحِبّونَ مِنَ الْباطِلِ وَ اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَمْ يُعْطِ اَحَدا بِفُرْقَةٍ خَيْرا مِمَّنْ مَضى وَ لا مِمَّنْ بَقىَ ؛ از چند رنگى و اختلاف در دين خدا بپرهيزيد، زيرا يكپارچگى در آنچه حق است ولى شما آن را ناخوش مى داريد، از پراكندگى در آنچه باطل است؛ اما خوشايند شما مى باشد، بهتر است. خداى سبحان به هيچ يك از گذشتگان و باقى ماندگان بر اثر تفرقه و جدايى خير و خوبى عطا نكرده است.(نهج البلاغه، از خطبه ۱۷۶)

پس انسان می بایست برای رسیدن به خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت ملازم حق باشد و هرگز حق را به کناری نگذارد هر چند که تلخ و سخت باشد؛ امام على عليه السلام در بیان راه های نجات می فرماید: ثَلاثٌ فيهِنَّ النَّجاةُ: لُزومُ الْحَقِّ وَ تَجَنُّبُ الْباطِلِ وَ رُكوبُ الْجِدِّ؛ نجات و رستگارى در سه چيز است: پايبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مركب جدّيت. (غررالحكم، ح ۴۶۶۱)

امام كاظم عليه السلام نیز حق گویی و حق خواهی در همه حال را مورد تاکید قرار داده و چنین فرمان می دهد: قُلِ الْحَقَّ وَ اِنْ كانَ فيهِ هَلاكُكَ فَاِنَّ فيهِ نَجاتَكَ… اِتَّقِ اللّهَ وَ دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ كانَ فيهِ نَجاتُكَ فَاِنَّ فيهِ هَلاكَكَ؛ حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زيرا كه نجات تو در آن است… تقواى الهى پيشه كن و باطل را فرو گذار هر چند (به ظاهر) نجات تو در آن باشد، زيرا كه نابودى تو درآن است. (تحف العقول، ص ۴۰۸)

رضا و غضب عاملی از عواملی است که می تواند انسان را از دایره حق و عدالت بیرون برد. بنابراین باید مراقب بود تا در این حالات نفسانی گرفتار باطل نشویم. پيامبر صلي الله عليه و آله می فرماید: ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ كُنَّ فيهِ فَقَدِ اسْتَـكْمَلَ خِصالَ الاْيمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَ اِنْ غَضِبَ لَم يُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَمْ يَتَعاطَ مالَيْسَ لَهُ؛ سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نكشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان يافت، به آنچه از او نيست، دست درازى نكند. (الاصول الستة عشر، ص ۳۵)

هم چنین شک و تردید امر خوبی است، ولی تنها معبر است و نمی بایست در آن ماند و باید زود از آن گذشت و با تحقیق به یقین رسید؛ زیرا ماندن در شک و تردید انسان را به سمت باطل می کشاند. امام سجّاد عليه السلام می فرماید: اَللّهُمَّ… وَ اَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَ اَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّكوكَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَ مُكَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنائِحِ وَ الْمِنَنِ؛ بار الها… باطل را از درون ما محو نما و حق را در باطن ما جاى ده؛ زيرا كه ترديدها وگمان ها فتنه زايند و بخشش ها و نعمت ها را تيره مى سازند. (صحيفه سجاديه الجامعه، ص ۴۱۰)

کسی که از شک و تردید گذشته و از جهت نظری به جزم اندیشه ای دست یافته و از جهت عملی به عزم رسیده حقیقت ایمان در جانش شد می کند و موجب می شود تا همراه گرایش به حق داشته باشد. امام صادق عليه السلام می فرماید: اِنَّ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّكَ عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْنَفَعَكَ وَ اَنْ لا يَجوزَ مَنْطِقُكَ عِلْمَكَ؛ از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو وباطل به نفع تو باشد و نيز از حقيقت ايمان آن است كه گفتار تو از دانشت بيشتر نباشد. (محاسن، ج ۱، ص ۲۰۵)

در صورت همراهی با باطل انسان می بایست توبه کند. البته توبه واقعی نشانه هایی دارد. پيامبر صلي الله عليه و آله در این باره می فرماید: اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصيحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْكُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَيْرِ ؛ نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و حريص بودن بر كار خير. (تحف العقول، ص ۲۰)

مصادیقی از حق و باطل

برای حق و باطل مصادیق بسیاری است؛ زیرا هر خیری حق و هر شری از مصادیق باطل است. هم چنین امور حسن و نیک از مصادیق حق و امور قبیح و زشت و بد از مصادیق باطل است. با این همه، در این جا به دو مصداق مهم حق و باطل اشاره می شود.

  1. عدل و ظلم: عدل از مصادیق حق و ظلم از مصادیق باطل است. بر اساس آیات قرآنی همه هستی حق است؛ زیرا خداوند حق مطلق(فصلت، آیه 53) و هر چیزی که در هستی هست از خداوند نشات گرفته است، پس همه هستی حق است.(بقره، آیه 147؛ آل عمران، آیه 60) اما از آن جایی که انسان دارای اراده و اختیار و حق انتخاب است، گاهی به جای آن که به عدالت رفتار کند به ظلم رفتار می کند؛ و از آن جایی عدالت به معنای اعطای حق هر صاحب حق و یا قرار دادن هر چیزی در جای و موضع مناسب آن یعنی همان موضع حق است؛ بنابراین، ظلم خروج از حق و قرار دادن در جایی غیر مناسب حق است. از همین روست که عدل مصداقی از حق و ظلم مصداقی از باطل است. هم چنین از مصادیق ظلم نسبت به حق، نصرت و حمایت از باطل است. امام على عليه السلام در این باره می فرماید: ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛ هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است. (غررالحكم، ح ۶۰۴۱)امام سجاد عليه السلام در دعای خویش می فرماید: اللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِكَ مِنْ… ايثارِ الْباطِلِ عَلَى الْحَقِّ…؛ خدايا به تو پناه مى برم از اين كه باطل را بر حق ترجيح دهم. (صحيفه سجّاديه، از دعاى هشتم) امام على عليه السلام هم چنین می فرماید: ايُّهَا النّاسُ لَوْ لَمْ تَـتَخاذَلوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنوا عَنْ تَوْهينِ الْباطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوىَ عَلَيْكُمْ… ؛ اى مردم! اگر در يارى حق كوتاهى نمى كرديد و در خوار ساختن باطل سستىنمى نموديد، كسانى كه همپايه شما نيستند، در شما طمع نمى كردند و هيچ قدرتى برشما مسلط نمى شد. (نهج البلاغه، از خطبه ۱۶۵)
  2. مال حرام: از دیگر مصادیق مهم باطل مال حرامی است که جمع می شود. امام على عليه السلام می فرماید: اِتَّقوا خِداعَ الاْمالِ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلِ يَوْمٍ لَمْ يُدْرِكْهُ وَ بانى بِناءٍ لَمْ يَسْكُنْهُ وَ جامِعِ مالٍ لَمْ يأكُلْهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ باطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ اَصابَهُ حَراما وَ احْتَمَلَ بِهِ اَثاما؛ از خدعه و حيله آرزوها بپرهيزيد. چه بسيار آرزومندِ روزى كه به آن روز نمى رسد وچه بسيار سازنده اى كه در ساخته اش ساكن نمى شود و چه بسيار جمع كننده مالى كه ازآن استفاده نمى كند و شايد آن مال را از باطل به دست آورده و يا از حق كسى جلوگيرى كرده، تا به آن مال رسيده است و بايد بار همه آن گناهان را به دوش كشد. (غررالحكم، ح ۲۵۶۳)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا