اجتماعیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

خودكامگي سياسي

samamosخودكامگي نوع رفتار اجتماعي است كه از به عللي گوناگون به عنوان نابه هنجاري تلقي مي شود. انساني كه گرفتار خودكامگي و استبداد است، انسان مغرور و متكبري است كه جز خود كسي را قبول ندارد و انديشه و راي خويش را درست و آراي ديگران را نادرست مي داند. همين تك رايي و استبداد اگر در كنار قدرت قرار گيرد به خودكامگي سياسي مي انجامد.

بسياري از مردم از ويژگي ديكتاتوري و استبدادگرايي برخوردار مي باشند و تنها تقواست كه به عنوان عامل بازدارنده عمل مي كند. تقوايي سياسي به شخصي كه در مقام قدرت است اين امكان را مي بخشد تا از خودكامگي به دور باشد.

استبداد و خودكامگي سياسي آثار و پيامدهاي بسيار خطرناكي براي جوامع بشري دارد. از اين روست كه به عنوان يكي از عوامل بازدارنده انسان از مسير كمالي و خلافت الهي در آموزه هاي قرآني مطرح شده است. نويسنده در اين مطلب كوتاه بر آن است تا با نگاهي به آثار و كاركردهاي زيانبار خودكامگي سياسي از منظر قرآن، راهكار رهايي از آن را به دست دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

زمينه هاي استبداد

به نظر مي رسد پيش از هر چيزي مي بايست علل و انگيزه هاي ايجادي استبداد به ويژه در حوزه سياسي را بررسي كرد؛ زيرا اگر شرايط و بسترهايي آن دانسته شود، بهتر مي توان با آن مبارزه كرد.

از آن جايي كه در تحليل قرآني بنياد رفتارها و كردارهاي آدمي، به حوزه هاي بينشي و نگرشي ربط داده مي شود، نمي توان در اين مساله نيز از ارتباط تنگاتنگ و مستقيم آن چشم پوشيد؛ زيرا خودكامگي نوعي رفتار اجتماعي است كه بر خاسته از بينش و نگرشي خاص است.

از نظر قرآن، بسياري از نابه هنجاري هاي رفتاري و ضداخلاقي را مي بايست در بينش و نگرش غلط و نادرست افراد جست. از اين روست كه به بازخواني بينش ها و نگرش هاي افراد توجه ويژه اي مبذول مي دارد و براي بازسازي و پرورش و تربيت اشخاص نيز به اين حوزه ها توجه مي دهد.

از اين روست كه در تحليل علل و عواملي كه بستر مناسب خودكامگي در انسان فراهم مي آورد، به مساله بينش و نگرش شخص توجه مي دهد. از نظر قرآن انسان هايي كه گرفتار غرور و تكبر هستند و خود را انسان هاي برتر و يا موجوداتي فوق العاده مي دانند، گرفتار رويه استكباري و استبدادي مي شوند.

در گزارش هايي كه از موجودات مستكبر و مستبد ارايه مي دهد، به مساله خودبزرگ بيني و غرور و برتري نژادي مدعيان آن توجه مي دهد. به عنوان نمونه ابليس به سبب همين برتري نژادي و خود برتربيني است كه نسبت به خداوند استكبار مي ورزد و فرمان هاي خداوندي را اطاعت نمي كند.

فرعون نمونه انساني همين موجودات است كه گرفتار خودبزرگ بيني و استكبار است. در حقيقت شناخت باطل و نادرست از هستي و جايگاه خود ، موجب مي شود تا بينش و نگرش خاصي در شخص شكل بگيرد و رفتارها و كردارهايش را تحت تاثير قرار دهد.

اين خودبزرگ بيني و كبر و غرور به اسباب و علل مختلف و گوناگوني پديد مي آيد. گاه ريشه آن را مي بايست در ذات شخص جست و جو كرد و گاه ديگر در تلقينات و رفتاري است كه از سوي اطرافيان انجام مي گيرد.

بسيار ديده شده كه كودك در شرايط و محيط نامناسب به اين باور مي رسد كه از كودكان ديگر برتر است. تلقينات پدر و مادر و اطرافيان وي را به گونه اي مي پروراند كه تكبر و استكبار ورزي در وي نهادينه مي شود. القائات اطرافيان نوعي توهم خودبرتربيني در شخص به وجود مي آورد كه گاه هرگز قابل تغيير و بازسازي نمي باشد.

پس از آن كه شخص به بيماري تكبر دچار شد، در رويه زندگي و رفتارهايش انساني مستكبر و مستبد مي شود كه خودرايي نخستين واكنش طبيعي آن مي باشد.

خداوند در آيه 88 سوره اعراف تبيين مي كند كه چگونه وجود روحيه استكباري در اشخاص موجب مي شود تا رفتارهاي نابه هنجار و ضد اخلاقي را در پيش گيرند. خودكامگي و زورگويي نسبت به ديگران ريشه در همين روحيه استكباري اشخاص دارد.

كساني كه خود را از نظر اجتماعي و عقلي و هوش و استعداد برتر مي دانند و بر اين باورند كه ديگران از نظر نژادي فرومايه تر و پست تر مي باشند، در يك فرآيند نسبت به خداوند و آموزه هاي آن نيز شرك و كفر مي ورزند و از مسير اصلي بيرون مي روند. اين گونه است كه خداوند كفرورزي را در آيه 13 سوره ابراهيم يكي از علل و عواملي مي شمارد كه بستر مناسبي براي رشد نا به هنجاري خودكامگي در اشخاص مي شود. انسان هاي كفرپيشه انسان هاي مستكبر و مغروري هستند كه در عمل خودرايي مي ورزند و خود را در هر چيزي برتر و مقدم مي شمارند.

در اين ميان وجود برخي از شرايط طبيعي و خاص مي تواند استكبار و استبداد افراد را ظهور و بروز دهد و يا در تقويت آن كمك و ياري رساند.

از جمله اين علل و عوامل مي توان به قدرت اشاره كرد. شخصي كه احساس تكبر در وي وجود دارد و خود را برتر مي يابد در شرايطي چون وجود قدرت اين احساس در وي تقويت مي شود و به اين گمان و توهم مي رسد كه انساني با ويژگي هاي خاص است و ديگران در مرتبت و منزلت او نيستند بنابراين مي بايست راي و فكر او را نيز برتر بدانند و مطيع محض فرمان هاي او باشند.

آياتي بسيار به مساله قدرت و وجود امكانات و نيروي حكومتي به عنوان يكي از عوامل زمينه ساز استبداد در انسان توجه مي دهد. از جمله اين آيات مي توان به آيات 33 و 34 سوره نمل و آيات 204 تا 206 سوره بقره و 83 سوره يونس و 4 سوره قصص اشاره كرد.

كساني كه به قدرت و مكنتي مي رسند و برتري و علو را در خود مي يابند به اين توهم مي رسند كه از هر نظر برتر مي باشند؛ بنابراين راي و انديشه آنان نيز مي بايست برتر و عالي تر باشد. اين گونه است كه تنها راي خود را درست و صائب مي شمارند و آراء و انظار ديگران را نادرست ارزيابي كرده وبا شدت با آن مخالفت مي ورزند. از اين رو هر كسي را كه راي و نظري دارد سركوب كرده و به شدت مجازات مي كنند.

شايد مهم ترين عامل مخالفت اصحاب قدرت و ثروت از اشراف و ملا را مي بايست در همين توهم خودبرتربيني در همه چيز حتي انديشه و راي جست و جو كرد؛ زيرا آنان چون خود را در مقام ثروت و قدرت مي يابند به اين گمان و توهم مي رسند كه آموزه هاي پيامبران (ع) چون بر خلاف راي و انديشه آنان است نمي تواند درست باشد. اين گونه است كه خودرايي و استبداد ايشان آنان را به كفر و تكذيب پيامبران (ع) مي كشاند.

خداوند افسادگري و روحيه فساد خواهي و افسادجويي افراد را عاملي ديگر براي ايجاد خود رايي و استبدادگري مي شمارد؛ زيرا كساني كه اهل فساد و تباهي هستند با هرراي اصلاحي مخالفت مي ورزند ؛چون موافقت به ديگران مي تواند بازدارنده اعمال فاسد و زشت آنان شود، و آنان هرگز به ديگران اجازه نمي دهند كه جلوي فساد يا افساد آنان را بگيرند. (قصص آيه 4)

آثار خودكامگي

خود كامگي مي تواند در شخص و رفتارهاي فردي وي تاثير منفي به جا گذارد و او را از كمال و حق بازدارد. به اين معنا كه نخستين اثر خودكامگي دور شدن از مسير كمالي و قرار گرفتن در مسير نقصان و هبوط و سقوط است. از اين رو، پيش از اين كه انسان خودكامه به ديگري ضرر و زيان برساند به خود زيان مي رساند.

خداوند در آيه 35 سوره غافر در تبيين اين نقش زيانبار استبداد و خودكامگي مي فرمايد كه انسان هاي خودكامه زمينه مهر خوردن و ختم قلوب خويش به دست خداوند را فراهم مي آورند.

در حقيقت خودكامگي و استبداد راي موجب مي شود تا از درك حقايق هستي باز مانند و به سبب قرار گرفتن در يك گفتمان بسته و محدود ، از تفكر درست دور شوند و ارزيابي درستي از هستي و حقايق آن نداشته باشند. اين گونه است كه دل هايشان مهر زده مي شود و در حقيقت بر ايشان بسته مي گردد.

خداوند در آيه 83 سوره يونس خودكامگي و استبداد در راي را عامل مهم و بازدارنده شخص از دست يابي به ايمان و حقيقت آن معرفي مي كند و تبيين مي كند كه چگونه انسان هاي مستبدي چون فرعون راه ايمان را بر خويش مي بندند؛ زيرا استبداد رايي به معناي ناديده گرفتن گفتمان ها و انديشه هاي ديگر و بررسي و ارزيابي ميان آن ها مي باشد. شخصي كه در يك گفتمان قرار گيرد امكان ارزيابي و تحليل را از دست مي دهد. اين در حالي است كه انسان هايي كه از استبداد در راي دور مي باشند، اين امكان را دارند تا افكار و انديشه هاي حتي رقيب را گوش دهند و به ارزيابي وداوري نسبت به آن ها پرداخته و بهترين و برترين راي و نظر را انتخاب كنند.

اما در عرصه عمل اجتماعي و سياسي ، خودكامگي موجب مي شود تا اشخاص نسبت به ديگران ظلم و ستم روا دارند و از مسير عدالت و قانون بيرون روند.(ابراهيم آيات 14 و 15)

نسبت به گفتمان ها و اراءو انديشه هاي ديگر حساسيت داشته و اجازه بروز و ظهور ندهند. اين گونه است كه خفقان در جامعه پديد مي آيد و هر انديشه اي به جرم مخالفت و رقابت با انديشه حاكم و غالب به شدت سركوب مي شود. خداوند در آيه 83 سوره يونس و نيز 7 سوره قصص تبيين مي كند كه چگونه به سبب همين خودكامگي و استبداد شرايط اجتماعي را به سمت و سويي سوق داد كه جز خفقان نتيجه اي نداشته است.

مخالفت با انديشه هاي مخالف و رقيب موجب مي شود تا انسان هاي بي گناه تهديد شوند و به جرم اظهار نظر به زندان افكنده شوند. خداوند استبداد گري حاكمان مصر را در آيه 32 و 35 سوره يوسف گزارش مي كند كه موجب شد تا بي هيچ محاكمه و دادرسي حضرت يوسف بي گناه و پاك دامن به زندان افكنده شود.

همين رفتار را نيز فرعون خودكامه در پيش گرفت و مومنان را به سبب آن كه نظر و رايي بر خلاف فرعون ابراز داشتند تهديد به حبس و زندان مي كند (شعراء آيه 23 و29)

در حقيقت در جوامع استبدادي اشخاص تنها به جرم ابراز انديشه و اعلان آن به زندان افكنده مي شوند. به سخن ديگر، تهديدات اين افراد نسبت به خودكامه گان تنها تهديدات در حوزه انديشه و تفكر است. با اين همه خودكامه گان اين را نيز بر نمي تابند و اجازه نمي دهند تا گفتمان رقيبي در جامعه شكل گيرد.

البته هر جامعه اي به خود اين اجازه مي دهد تا با كساني كه به تخريب مباني اعتقادي و باورهاي مردمي مي پردازند و مشروعيت نظام و يا مشروعيت قانون را از ميان بر مي دارند مبارزه كند. ولي اين بدان معنا نيست كه از انظار و آراء مخالف بهراسد و آن را تهديدي براي جامعه بر شمارد؛ زيرا هماره اعتقاد و نظريه برتر در برابر نظريه هاي رقيب اگر به شكل درست ارايه شود موفق و پيروز است. از اين روست كه اسلام نه تنها از نظريه هاي رقيب و بيان آن ها استقبال مي كند بلكه آن را عاملي براي بروز و ظهور حقايق بيش تر اسلام در ميان افراد جامعه و جوامع بشري بر مي شمارد.

اين در حالي است كه جوامع خودكامه و استبدادي از هر گونه انديشه و افكار رقيب مي هراسد و آن را عاملي براي نابودي خود مي داند. اين گونه است كه در طول تاريخ بشريت هماره دولت هاي استبدادي و خودكامه در برابر اسلام ايستادندو اجازه بروز وظهور ندادند.

به سخن ديگر،در جوامع استبدادي سلب ازادي و انتخاب عقيده حق جرم و گناه شمرده مي شود و به اشخاص اجازه داده نمي شود تا افكار و انظار خود را طرح كند و يا به سوي افكار و انظار رقيب گرايش يابد. بنابراين يكي از مهم ترين آثار دولت هاي خودكامه و مستبد در جوامع بشري سلب آزادي بيان و انديشه ها و افكار است.(اعراف آيه 88 و 123 و 124 و يونس آيه 83 و هود آيات 87 و 88 و 91 و ابراهيم آيات 9 و 13 و 15 و طه آيه 71 تا 73 و شعراء آيه 49)

در همين آيات گزارشي از رفتارهاي مستبدانه و خودكامه دولت ها و اشراف بيان شده است كه چگونه جلوي ازادي بيان انديشه ها وافكار حق را مي گرفتند و به اهل نظر و حقيقت اجازه نمي دادند تا ارا و انديشه هاي خود را بازگو كنند .

شكنجه گري و تهديد به زندان و يا انداختن به زندان و هم چنين قتل صاحبان انديشه و افكار مخالف از اعمال و آثاري است كه در حكومت هاي خودكامه و مستبد بروز مي كند. آياتي چون آيات پيش گفته به اين امور توجه مي دهد و تبيين مي كند كه چگونه دولت هاي مستبد و خودكامه با هر گونه آزادي انديشه مخالفت مي ورزند وبه انواع روش هاي با انديشه هاي حق و كمال گرا و انسان هاي طالب حقيقت برخورد مي كنند.

دولت هاي خودكامه و مستبد صاحبان عدالت و حق را اذيت و آزار مي رسانند(اعراف آيات 127 و 129) و به استثمار و بهره كشي مردمان مي پردازند(بقره آيه 49 و اعراف آيه 127 و 141) و مردمان را نظر عقلي و عملي در ضعف و ناتواني نگه مي دارند و اجازه رشد و كمال به آنان نمي دهند(قصص آيه 4) و با ايجاد ترس و دلهره ، خفقان را بر جامعه مسلط و چيره مي كنند( يونس آيه 83 و قصص آيه 7)

از همه مهم تر مي توان گفت كه دولت هاي خودكامه و مستبد براي بقاي خود به ايجاد نظام طبقاتي اقدام مي كنند و اجازه نمي دهند تا منابع قدرت و ثروت به شكل مطلوب و بر پايه عدالت در ميان مردم توزيع شود. اين گونه است كه قدرت و ثروت را تنها براي يك طبقه حفظ مي كنند و ديگر طبقات را به شكل محدود مي دارند تا بتوانند بر قدرت و ثروت خويش بيافزايند. از اين روست كه خداوند درآيه 4 سوره قصص گرايش به ايجاد نظام طبقاتي را گرايش عمده در دولت هاي خودكامه و مستبد معرفي مي كند.

خودكامه گان براي رسيدن به مقاصد خويش از هيچ ابزار مشروع و نامشروعي چشم نمي پوشند؛ از اين روست كه تهمت زدن به ديگران (اعراف آيات 123 و 124 و شعراـ آيه 49) و شكنجه (همان ) و قتل (همان و طه آيه 71) در دستور كار ايشان قرار دارد تا به هر وسيله اي شده است خود را در قدرت نگه دارند و به چپاول ثروت مردمان بپردازند واز اجراي عدالت جلوگيري كنند.

بنابراين اگر خودكامه گان و مستبدان از روش تهمت به خودكامه گي استفاده كنند و ديگران را مفسد بر شمارند و خود را مصلح معرفي كنند و يا ديگران را ديكتاتور بدانند و خود را انسانهاي قانون گرا و عدالت خواه بشمارند ، بعيد نيست. به اين معنا كه هماره خودكامه گان خود را انسان هاي عادل و مصلح و خير خواه و آزاديخواه معرفي مي كنند كه جز پاي بندي به قانون به چيزي ديگري ايمان وباور ندارند و اين در حالي است كه يا در توهم اين امور هستند و يا اين كه آگاهانه خود را تبرئه و ديگران را متهم مي كنند. خداوند در آيه 11 و 12 سوره بقره روشن مي سازند كه چگونه مدعيان دروغين اصلاحات خود رامصلح و عاقل و ديگران را سفيه و خرافاتي و مفسد معرفي مي كنند.

البته خداوند سرانجام دولت هاي خودكامه و مستبد را سرانجام شوم و بد مي داند و بر اين سنت و قانون الهي تاكيد مي كند كه اين گونه جوامع به اسباب دروني و بيروني سرانجامي جز شكست و نابودي نخواهند داشت و در نهايت دولت هاي مستبد و خودكامه نابود مي شوند.(ابراهيم آيات 13 و 15)

راه رهايي از خودكامه گي

چنان كه گفته شد خودكامه گي گاه فردي است و گاه اجتماعي و سياسي مي باشد. هر انساني در ذات خويش گرايش به ديكتاتوري دارد و هواي نفس اجازه نمي دهد تا به سوي اعتدال و عدالت گام بردارد و از استبداد و خودرايي پرهيز كند. براي درمان اين گونه از استبدادها و خودكامه گي مي بايست بينش و نگرش فرد را تغيير داد و او را دوباره در يك فرآيند جامعه پذيري به سوي تقوا سوق داد و از دست هواهاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي رهايي بخشيد.

بنابراين كار تربيتي و پرورشي نسبت به اين دسته از افراد با تغيير بينش و نگرش مي بايست در دستور كار قرار گيرد.

اما درباره خودكامه گي سياسي بايست از روش هاي ديگري نيز سود جست. بي گمان استماد از خداوند (اعراف آيات 127 و 128) و در پيش گرفتن تقواي سياسي از سوي افراد جامعه(همان ) و توكل به خداوند(مائده آيه 22 و 23) و صبر و پايداري و استقامت در برابر فشارهاي خودكامه گان (اعراف آيات 127 و128) از مهم ترين روش هياي است كه خداوند براي رهايي از خودكامه گان سياسي تجويز كرده است.

اصولا دعوت پيامبران (ع) در اين چارچوب است و آنان از مردمان خواسته اند تا با آگاهي نسبت به حقوق خويش با بهره گيري از قدرت مردمي و توده اي به عدالت قسطي قيام كنند و بر پايه قانون و كتاب الهي مطالبات خويش را عرضه كرده و بخواهند.

بنابراين مبارزه با خودكامه گي يكي از مهم ترين آموزه ها بلكه فلسفه وجودي پيامبران و ارسال كتب و نزول قدرت است(حديد آيه 25) از اين رو ، مي بايست اين مساله در دستور كار توده ها قرارگيرد تا جامعه به شكلي آماده شود تا خواهان عدالت و اجراي عدالت مشهود و قسطي در همه زمينه ها شود. اين گونه است كه خودكامه گي از ميان مي رود و آثار و تبعات سوء آن نيز از جامعه رخ بر مي بندد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا