اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

حقیقت طی الارض

samamosدر قرآن واژه طی الارض در اصطلاحی که مشهور در میان عارفان است، به کار نرفته است. این اصطلاح به یک معنا اصطلاحی جعلی است که از سوی عارفان به کار رفته است. خداوند در آیه 104 سوره انبیاء از «یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب» و در آیه 67 سوره زمر از « والارض جمیعا قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمینه» سخن به میان آورده است.

البته در قرآن، حقیقت آن چه در اصطلاح عارفان به عنوان طی الارض، طی الزمان و یا طی المکان، سخن گفته شده، حقایقی آمده است. از جمله در آیه نخست سوره اسراء، سخن از اسراء و در آیات سوره نجم و نیز آیه 4 سوره معارج از عروج و معراج سخن به میان آمده است. هم چنین در آیه 40 سوره نمل از اتیان و آوردن تخت بلقیس در گوشه دیدنی مطالبی بیان شده است.

از مجموعه این دسته اخیر آیات می توان به حقیقتی اشاره کرد که عارفان از آن به طی الارض و مانند آن یاد می کنند.

اما باید توجه داشت که این اصطلاح جعلی خود بسیار فریبنده و راهزن فکر و راه سالکان است؛ زیرا آن چه در دسته دوم از آیات مطرح شده غیر از دسته نخست است. برای این که این مطلب روشن شود. نخست به مفهوم شناسی اصطلاحات قرانی طی، اتیان، اسراء و معراج می پردازیم.

مفهوم شناسی

واژه طی به معنای گذر لحظه اي و بسته(مفردات الفاظ قرآن، 369) و جمع کردن و پيچيدن چیز باز (التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج 7، ص 149) دانسته اند. از آن جایی که در آیه 104 سوره انبیاء با اشاره به طی آسمان مانند طی کتاب و طومار دانسته می توان دریافت که مراد از طی معنایی است که تحقیق بیان شده است که همان جمع کردن و پیچیدن چیزی می باشد. هر چند که ممکن است این واژه در معنای گذر لحظه ای و کوتاه نیز به کار برود. از این روست که دیگران نیز آن را به معنای درج یعنی پیچیدن گرفته اند.

با توجه به مثالی که خداوند در آیه 104 سوره انبیاء می زند، می توان دریافت که در جمع شدن آسمان، چیزی محو و نابود نمی شود بلکه با حفظ موجودات، نوعی جابه جایی مکانی همراه با جمع شدن انجام می شود که از آن به قبض در برابر بسط نیز می توان تعبیر کرد. چنان که به صراحت در آیه 67 سوره زمر از قبضه کردن زمین در دست خود و پیچیده شدن آسمان ها سخن می گوید.

اتیان به معنای آوردن است. این فعل متعدی است و کاربردهای گوناگونی دارد که از آن جمله به اتیان نماز یعنی نمازگزاردن، اتیان الارض یعنی پرداختن به زمین و مانند آن در آیات قرآنی به کار رفته است.

اسراء در لغت به معنای سیر در شب است. اما واژه سیر به معنای مطلق حرکت است و تفاوتی میان شب و روز ندارد. در قرآن واژه سیر به شکل سار باهله در آیه 29 سوره قصص به کار رفته است. خداوند می فرماید که حضرت موسی(ع) با خانواده اش سیر و حرکت کرد تا به وادی طور رسید و در آن جا با نوری رو به رو شد.

از آن جایی که سیر بر خلاف سری دلالت بر حرکت شبانه ندارد، از این روست که علامه برای اثبات این معنا که حرکت موسی(ع) در شب بوده از سیاق آیه گواه و شاهد می گیرد و می فرماید: سیاق دلالت بر آن دارد که این جریان در شب واقع شده و گویا شبی بسیار سرد بوده است.

به هر حال، سری بر خلاف سیر اختصاص به حرکت در شب دارد. بنابراین، اسراء به رفتن و حرکتی گفته می شود که در تاریکی شب انجام گیرد.

علامه در سوره اسراء می نویسد: كلمه" اسراء" و همچنين كلمه" سرى" كه ثلاثى مجرد آنست، به معناى سير در شب است. وقتى گفته مى‏شود" سرى و اسرى" معنايش اين است كه فلانى در شب راه پيمود؛ و وقتى گفته مى‏شود" سرى به و اسرى به" معنايش اين است كه او را شبانه سير داد، و" سير" مخصوص روز يا اعم از روز و شب مى‏باشد. و كلمه" ليلا" مفعول فيه است و بودنش در كلام اين معنا را افاده مى‏كند كه اين سير همه‏اش در شب انجام گرفت، یعنی هم رفتن و هم برگشتن آن حضرت در شب اتفاق افتاد.

به هر حال، سری و اسراء چنان که در کتب لغت آمده است: الإسراء والسری: السیر باللیل، به حرکت شبانه گفته می شود.

این واژه سیر و سری با واژه سر(راز) نیز اشتراک معنایی نزدیکی دارد؛ زیرا در فرهنگ عربی، واژگانی که از نظر ساختاری به هم نزدیک هستند، از نظر معنایی نیز نزدیک می باشند. از این روست که سیر به حرکت باطنی روح برای تعالی و تکامل در فرهنگ عرفانی اطلاق می شود؛ زیرا این حرکت باطنی، اسرار آمیز و همانند حرکت در شب می باشد.

اما عروج به معنای صعود است(مجمع البحرین، طریحی، ج 2، ص 148) معراج با مصعد یعنی وسیله صعود به یک معناست(المصباح المنیر، فرهیدی، ج 1 و 2، ص 401).

در قرآن عروج برای حرکت های بالارونده و صعودی به کار رفته است. از این روست که از عروج و صعود فرشتگان در سوره معارج سخن به میان آمده است. نکته دیگری که می بایست مورد توجه قرار گیرد، ارتباط عروج با زمان است. از این روست که از عروج روح و فرشتگان در مدت زمانی پنجاه هزار ساله سخن به میان می آید.(سوره معارج، آیه 4)

در سوره معارج، خداوند خود را به صفت ذی المعارج معرفی کرده است که نکته ای بسیار قابل تدبر و تامل است.

در روایات از معراج پیامبر(ص) سخن گفته شده، با این تفاوت که معراج ایشان دارای دو بخش اسراء از مکه تا قدس(اسراء، آیه 1) و عروج به قاب قوسین او ادنی(نجم، آیه 9) می باشد.

طی الارض یا اسراء

اکنون این پرسش مطرح می شود که اصطلاح ترکیبی طی الارض بیانگر معنا و مفهوم اسراء می باشد؟ به نظر می رسد که واژه طی الارض نمی تواند مفهوم اسراء را بیان کند؛ چنان که نمی تواند مفهوم اتیان طرفه العین را توضیح دهد. برای درک این معنا نخست به بیان دیدگاه های درباره مفهوم اصطلاحی طی الارض از دیدگاه عارفان می پردازیم.

مرحوم علامه طباطبايي(ره) كه خود از عارفان و سالكين الي الله بود، در پاسخ به سوال شاگرد خود درباره حقیقت طی الارض؛ چنان که در رساله لب اللباب، آیت الله حسینی طهرانی صفحه 305 بیان شده، مي فرمايد: حقيقت طي الارض، پيچيدن زمين در زير گام رونده است.

طي الارض از خوارق عادات است… طي الارض عبارت است از اعدام جسم و بدن در مكان اول، و احضار و ايجادش در مكان مقصود، به طوري كه صاحب طي الارض با اراده الهيه و ملكوتيه كه به او افاضه شده است، در آن واحد مي تواند خود را در محل منظور احضار و ايجاد كند.

بنابراين طي الارض اختصاص به نفوس قدسيه الهيه دارد و تا افراد به معرفت نفس كه ملازم معرفت رب باشد نرسيده باشند و تصرف در مواد كائنات ننمايند نمي توانند طي الارض كنند… اما كساني كه كاملا به مقام كمال نرسيده اند، طي الارض آنها ناقص است و براي خلاقيت ابدان در محل منظور، احتياج به صرف وقت و اعمال قوه بيشتري دارند.

بنابراين منظور از پيچيدن زمين در زير گام رونده اين است كه با يك اراده الهيه «كن»، «يكون» مي گردد. بدون پيمودن ذرات جسم با حركت جوهري و يا سلسله مراتب علت و معلولي طبيعي. يعني جسم اول در آن زمان و در آن مكان و با آن مشخصات جسم ثاني مي گردد.

در برخی از مقالات درباره تبیین معنای اصطلاحی طی الارض آمده است: «طي الارض» اصطلاحي ترکيبي است که در آن، «طي» به معناي «گذر لحظه اي و بسته» است؛ يعني گذار دفعه اي و کوتاه را «طي» مي گويند. (حسين راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 369 و 533) برخي آن را به معناي جمع کردن و پيچيدن چيزي که باز است گرفته اند. در اين معنا مي گويند: «کَطَي السِّجِلِّ» (انبياء: 104) که تعبير قرآني و عربي است، به معناي جمع پراکنده (يعني کلمات و صفحات) و پيچيدن طومار است. (حسن مصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج 7، ص 149) برخي نيز آن را به معناي «دَرج» گرفته اند که همان معناي پيچيدن است. (همان، ج 3، ص 191) «طي العمر» يعني: پيچيده شدن عمر. و در همين معنا، طي الارض يعني پيچيده شدن زمين. (سيدغلامرضا خسروي، ترجمه و تحقيق: مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 667) بدين ترتيب، طي الارض پديده اي است که در آن، مسافتي از زمين، و در «طي المکان» نيز مسافتي از عالم ماده در کمترين زمان در هم پيچيده و پيموده مي شود؛ مثل داستان «تخت بلقيس» که توسط آصف بن برخيا در کمتر از حرکت مردمک چشم به سمتي ديگر، در خدمت حضرت سليمان حاضر شد. (حسين حسيني، تفسير اثني عشري، ج 10، ص 47)

ولی بی گمان آن چه می تواند تبیین گر حقیقت طی الارض از دیدگاه عارفان باشد، سوال وجوابهایی است که میان حضرت علامه طهراني واستاد بزرگوارشان حضرت علامه طباطبايي درباره حقیقت طی الارض بیان شده است. این گفت و گو و پرسش و پاسخ در کتاب مهرتابان تاليف علامه طهراني به رشته تحریر در آمده است:

تلميذ: حقيقت طي الأرض چيست؟ و روي چه ميزان از موازين فلسفي اين امر صورت مي‌گيرد؟

علاّمه: حقيقت آن، پيچيدن زمين در زير گام رونده است. برادر ما مرحوم آقا سيّد محمّد حسن إلهي قاضي يك روز بوسيله شاگردي كه داشت، و او احضار ارواح مي‌نمود (نه با آئينه، و نه با ميز سه گوش؛ بلكه دستي بچشم خود مي‌كشيد و فوراً احضار مي‌كرد). از روح مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي رضوان اللـه عليه راجع به طيّ الأرض سؤال كرده بود.

مرحوم قاضي رحـمة اللـه عليه جواب داده بودند كه: طي الأرض شش آيه از اول سوره طه است:

طه * مَآ أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَ‌انَ لِتَشْقَـي* إِلاَّ تَذْكِرَة لِّمَـن يَخْـشَـي*تَنْزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الأَرْضَ وَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَي * الرَّحْمَنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي * لَهُو مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا تَحْتَ الثَّرَي * وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَي* اللـهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَآءُ الْحُسْنَي.(1)

تلميذ: مـراد از اين آيـه چـيست؟ آيا مـرحـوم قـاضي خـواستـه‌انـد بطـور رمز صحبت كنند؛ و مثلاً بگويند: طيّ الأرض با اتّصاف بصفات الهيّه حاصل مي‌شود؟

علاّمه: نه؛ برادر ما مردي باهوش و چيز فهم بود؛ و طوري مطلب رابيان مي‌كرد، مثل آنكه دستورالعمل براي طي الأرض را خودش از اين آيات فهميده است. و اين آيات بسيار عجيب است، بخصوص آيه اللـهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَآءُ الْحُسْنَي چون اين آيه تمام اسماء را در وجود مقدّس حضرت حقّ جمع مي‌كند؛ و مانند جامعيّت اين آيه در قرآن نداريم.

مرحوم قاضي هميشه در ايّام زيارتي، از نجف اشرف بكربلا مشرّف مي‌شد. هيچگاه كسي نديد كه او سوار ماشين شود، و از اين سِرّ احدي مطّلع نشد؛ جز يك نفر از كسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) كه به مشهد مقدّس مشرّفشده بود، و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود، و از ايشان هم اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ايشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون به نجف آمد افشا كرد كه من آقاي قاضي را در مشهد ديدم.

مرحوم قاضي خيلي عصباني شدند و گفتند: همه مي‌دانند كه من درنجف بوده‌ام و مسافرتي نكرده‌ام.(2)

برادر ما بوسيله شاگردش از حضرت قاضي رضوانُ اللـه عليه سؤال كرده بود كه: قاليچه حضرت سليمان كه آن حضرت روي آن مي‌نشست، و به مشرق و مغرب عالم مي‌رفت؛ آيا روي اسباب ظاهريّه، و چيز ساخته شده‌اي بود؟ و يااز مُبدَعاتِ الهيّه بود و هيچگونه با اسباب ظاهريّه ربطي نداشت؟

آن شاگرد چـون از مـرحـوم قـاضي رحـمه اللـه عـليه سؤال مي‌كنـد، ايشان فرموده بودند: فعلاً چيزي در نظرم نمي‌آيد، وليكن يكي از موجوداتي كه درزمان حضرت سليمان بودند، و در اين كار تصدّي داشتند الآن زنده‌اند، مي‌روم و از او مي‌پرسم.

در اين حال مرحوم قاضي روانه شدند، و مقداري راه رفتند، تا آنكه منظره كوهي نمايان شد. چون به دامنه كوه رسيدند يك شبحي در وسط كوه كه شباهت به انسان داشت ديده شد.

مرحوم قاضي از آن شبح سؤال كردند، و مقداري با هم گفتگو كردند كه آن شاگرد از مكالماتشان هيچ نفهميد، ولي چون مرحوم قاضي برگشتند، گفتند: مي‌گويد: از مُبْدَعات الهيّه بوده و هيچگونه اسباب ظاهريّه در آن دخالتي نداشته است.

تلميذ: بالأخره حقيقت امر طيّ الأرض مجهول و عويص مانده است؛ چون در طيّ الأرض، انسانِ سائر زمين را طيّ نمي‌كند كه مثلاً سرعتش زياد گردد و بلافاصله، يا با فاصله اندك بمقصد برسد.

و نيز مادّه خود را در مبدأ اعدام نمي‌كند و در مقصد خلق كند، بلكه زمين در زير پاي او پيچيده مي‌شود، و با اين پيچيدگي، در زمان بسيار كوتاهي بمقصد مي‌رسد؛ و در اينجا اشكال واضح وجود دارد.

زيرا اولاً: ما مي‌بينيم وضع زمين تغيير نمي‌كند؛ هر چيز بجاي خودبوده و هست، مردم هر كدام در محلّ خود هستند، و فقط اين درنورديدگي وپيچيدگي نسبت بشخص سائر صورت مي‌گيرد.

و با فرض اينكه امر واقعي و حقيقي بوده، نه توهّمي و تخيّلي، معقول نيست كه جسمي و مادّه‌اي حركت كند، و نسبت و اضافه‌اش را با تمام موجوداتي كه با آنها نسبت و اضافه دارد تغيير ندهد.

و عـلاوه مـمكـنست در آنِ واحـد دو طـيّ الأرض در دو جـهت مـتعـاكـس صورت گيرد، پس لازمه اين تصوّر، حركت مادّه در دو جهت مختلف است؛ وتغيير وضع و نِسب همه اجسام ذي إضافه در دو تغيير متعاكس؛ وَ هَذِهِ الـمُسْتَحيلاتِ العَقليَّه.

و ثانياً: خود حضرت عالي در مباحث اعجاز أنبياء در تفسير «الميزان»فرموده‌ايد كه: اعجاز‌‌، امر مخالف طبيعت و قانون مادّه نيست، و سُنَن و عِلَل ومعلولات را باطل نمي‌كند؛ بلكه اعجاز موجبات تسريع تأثير علل در پيدايش معلولات مي‌گردد.

مثلاً عصاي حضرت موسي علَي نبيّنا و آله و عليه‌السّلام براي آنكه زنده گردد و اژدها شود، روي سلسله مراتب علل طبيعيّه بايد چندين هزار سال بگذرد، ولي در اثر إعجاز اين سلسله علل بمجرّد اراده خدا يا رسول خدا فوراً كار خود را مي‌كنند، و معلول و نتيجه در خارج تحقّق مي‌يابد؛ ولي در طيّ الأرض چنين تصويري نمي‌شود كه موجودات بتوانند وضع اوليّه خود را باشخص سير كننده نگاه دارند.

علاّمه ( بعد از مدّت مديدي كه سر خود را پائين انداخته و بحال تفكّر بودند پاسخ دادند كه ): طيّ الأرض از خوارق عادات است.

تلميذ: خرق عادت در طي الأرض مسلّم است و صحيح؛ ولي اشكال در استحاله عقليّه است. مانند عبور انسان با بدن مادّي و جسم طبيعيّ، از ديوار و يا از سقف اطاق بدون پارگي و شكاف ديوار و سقف، و عدم تحقّق خرق و التيام؛ با اينكه بزرگان از اهل معرفت مي‌گويند: اشكالي ندارد و واقع مي‌شود.

علاّمه در جواب فرمودند: بلي اشكالي ندارد، و شاهد آنكه در مجلسي براي آنكه نشان دهند كه أجانين از در بسته وارد مي‌شوند و اشيائي را كه بخواهند ببرند مي‌برند، درِ صندوقي را كه در آن، بقچـه رخت و لبـاس بـود مـقفّل كردند و علاوه يك مرد چاق و قويّ الهيكلي هم روي صندوق نشست.

در عين حال فوراً ديدند بقچه‌هاي لباس در بيرون صندوق است، وچون در صندوق را باز كردند ديدند صندوق خالي است؛ و معلوم شد در آنِ واحد، اجانين بقچه‌ها را بيرون آورده‌اند. و اين قضيّه چشم بندي نبوده است.

تلميذ: بالأخره جواب حلّي داده نشد؛ و مسأله با تمام اشكالات درموطن خود باقيست.

علاّمه: خرق عادت است.

تلميذ: آيا بوعلي سينا در مسأله طي الأرض تحقيقي نموده است؟ وتحليلي بعمل آورده است؟ چون ابن سينا از حكمائيست كه دنبال علل مادّي مسائل بسيار مي‌گردد، و خوب تحقيق مي‌كند.

علاّمه: جائي نديدم كه بوعليّ بحثي در طي الأرض كرده باشد، ولي بوعلي خارق عادت را قبول دارد، و معجزات أنبياء را تصديق دارد.

و در مسأله تخت بلقيس در آيه 40 از سوره 27: النّمل مي‌فرمايد: قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَ‌اتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَ نْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَ‌اهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي؛ « و كسيكه در نزد او علمي از كتاب بود، گفت: من تخت بلقيس را در اينجا مي‌آورم قبل از آنكه نگاهت برگردد؛ و چون سليمان تخت را در نزد خود مستقرّ ديد گفت: اين از فضل خداي من است.»

در اينجا مراد از ارتداد طَرف، چشم برهم زدن نيست، بلكه هزار مرتبه زودتر از آنست؛ چون معناي طرف، پلك چشم نيست، و علاوه بايد بفرمايد: فـَلـَمّا لَـمْ يَرْتَدَّ إِلَـيْهِ طَـرْفـُهُ رَءَ‌اهُ مُسْـتـَقـِرًّا عِـنـْدَهُ.

بلكه طرف بمعناي نگاه كردن با گوشه چشم است؛ و مراد اينست كه:قبل از آنكه نگاهت برگردد؛ يعني شعاع بَصَرت كه از چشم خارج مي‌شود و به اشياء مي‌افتد، و بواسطه قاعده انعكاس و شكستگي نور برمي‌گردد و از آن اشياء به چشم مي‌خورد و بدين‌جهت إبصار متحقّق مي‌گردد.

يعني قبل از اينكه چيزي را مي‌خواهي ببيني، ببيني ! يعني در مدّتي سريع‌تر از سرعت نور كه پنجاه هزار فرسخ در يك ثانيه است، من تخت بلقيس را مي‌آورم.

و بنابراين قرآن نمي‌گويد: تخت را آورد، بلكه مي‌فرمايد: چون سليمان تخت را در نزد خود ديد؛ يعني پس از اين مكالمه و گفتگو با كسي كه داراي علمي از كتاب بود، ناگهان تخت بلقيس را مستقرّ در نزد خود يافت.

و اين قسم آوردن، به طيّ الأرض بوده است.

تلميذ: آيا طيّ الأرض عبارت است از اعدام جسم و بدن در مكان اول، و احضار و ايجادش در مكان مقصود؟ آيا طيّ الأرض اين نيست؟ به طوري كه صاحب طيّ الأرض با اراده الهيّه و ملكوتيّه‌اي كه به او افاضه شده است، درآنِ واحد خود را در محلّ منظور احضار و ايجاد كند؟

علاّمه: گويا همينطور باشد.

تلميذ: گويا اينطور است، يا واقعاً چنين است؟

علاّمه: واقعاً اينطور است.

تلميذ: بنابراين، چند مسأله مطرح مي‌گردد:

1 ـ بايد طيّ الأرض اختصاص به نفوس قدسيّه الهيه داشته باشد؛ و تا افراد به معرفت نفس كه ملازم معرف ربّ باشد، نرسيده باشند و تصرّف درموادّ كائنات ننمايند، نتوانند طيّ الأرض كنند.

پس بنابراين طي الأرضي كه از افراد غير كامـل أحـياناً نقـل شـده اسـت چـه محملي دارد؟

علاّمه: از افراد غير كامل نقل نشده است؛ و حتماً مباشرين آن از وارستگان و واصلانند.(3)

تلميذ: 2 ـ چه بسا ديده شده است ـ چنانچه در روايات آمده است و شواهد تاريخي نيز حاكي است ـ بعضي وارستگان و واصلان، ديگران را نيز با معيّت خود به طرف مقصود با طي الأرض برده‌اند.

در اين صورت بايد گفت كه: نفس ملكوتي و خلاّقه آنان، قادر بر ايجاد اجسامي غير از خود نيز در محلّ منظور مي‌باشند.

علاّمه: همينطور است.

تلميذ: 3 ـ افرادي كه طيّ الأرض آنها قدري طول مي‌كشد مثلاً پنج دقيقه يا ده دقيقه يا بيشتر مي‌‌باشد، چگونه طيّ الأرض آنها انجام مي‌گيرد؟

علاّمه: چون كاملاً به مقام كمال نرسيده‌اند، طيّ الأرض آنها ناقص است؛و براي خلاّقيّت ابدان در محلّ منظور، احتياج به صرف وقت و إعمال قوّه بيشتري دارند؛ مانند طي الأرض أجانين كه معمولاً طول مي‌كشد، و راجع به آوردن تخت بلقيس در قرآن كريم وارد است:

قَالَ عِفـْرِيتٌ مِّنَ الـْجِنِّ أَنَا ءَ‌اتـِيـكَ بِـهِ قَـبْـلَ أن تـَـقُـومَ مِن مَّـقَـامِـكَ: « گفت عفريتي از جنّ به سليمان كه: من تخت بلقيس را در همين جلسه‌اي كه اينجا نشسته‌اي قبل از آنكه برخيزي براي تو مي‌آورم !» (النّمل ، آيه 39)

و اين البتّه مستلزم زماني است؛ گرچه قليل باشد.

تلميذ: براي طيّ الأرض، بنابراين فرضيّه، ديگر چه نيازي به التزام ترتيب سلسله عِلَل و معلولات طبيعي مانند اعجاز انبياء و خوارق عادات است؟

بلكه مي‌توان گفت: با يك اراده الهيّه كُنْ، يَكونُ مي‌گردد (بدون پيمودن ذرّات جسم با حركت جوهري سريع، سلسله مراتب لازمه خود را) و جسم اول در آن زمان و در آن مكان و با آن مشخصّات ، جسم ثاني مي‌گردد در زمان ديگر و مكان ديگر و مشخّصات ديگر؛ و همينطور در داستان معجزات و خوارق عادت.

علاّمه: بلي! اينطور مي‌شود گفت.

حقیقت طی الارض

از آن چه گذشت این معنا به دست می آید که طی الارض به معنای پیچیدن زمین انجام نمی گیرد، زیرا اگر پیچیدن انجام شود، باید وضع زمین برای همه تغییر کند و همه چیز جا به جا شود، چنان که در طی السماء و الارض خداوندی انجام می گیرد، اما ما مي‌بينيم در این سیر و اسراء، وضع زمين تغيير نمي‌كند و هر چيزی به جاي خود چنان که بوده، هم چنان هست؛ یعنی مردم و دیگر چیزها هر كدام در محلّ خود هستند، و فقط اين درنورديدگي وپيچيدگي نسبت بشخص سائر صورت مي‌گيرد.

در حقیقت اگر بخواهیم طی الارض واقعی را به معنای درنوردیدن و پیچیدن بپذیریم تنها در کاری که خداوند انجام می دهد و هستی را از حالت بسط به قبض در می آورد، تحقق می یابد؛ در حالی که چنین حالتی برای هیچ سائر الارض یا اسراء شده ای پیش نمی آید.

امام خمینی(ره) با توجه به مشکلات توجیه حقیقت جا به جایی شخص یا انتقال اشیاء از جایی به جایی دیگر و هم چنین دیگر خارق عادت هایی که در این باره وجود دارد، بر اساس آموزه های قرآنی و روایات معتبر شیعی، نظریه نظر نهايي خود را مبتنی بر نظريه ي بطون و ظهور، يعني اخفا در اسماي باطني حق تعالي و اظهار به وسيله اسماي ظاهري حق تعالي، معطوف داشته است. پس این گونه تصرفات می بایست بر اساس حقیقت متاله شدن انجام گیرد که با اسم اعظم از آن یاد می شود.

این نظریه همان چیزی است که علامه طباطبایی نیز در پایان به آن اشاره کرده و از مقام کن فیکون سخن به میان می آورد.

پاورقی

1. اين آيات هشت آيه است از سوره 20: طه: « اي پيغمبر ـ ما قرآن را بر توفرو نفرستاديم تا تو بزحمت و رنج بيفتي !‌ ـ مگر براي يادآوري براي كسيكه از خدا مي‌‌ترسد ـ قرآن، پائين فرستادني است از كسيكه زمين و آسمانهاي بالا را آفريده است ـ خداوند رحمن بر عرش خود قرار گرفت ـ از براي خداست آنچه در آسمان‎هاست و آنچه در زمين است و آنچه در مابين آسمان و زمين و آنچه در زير خاك است ـ و اگر صداي خود را در گفتار بلند كني، پس خدا مي‌داند سخن مخفيّ و پنهان‌تر از آن را ـ اللـه است كه هيچ معبودي جز او نيست، از براي اوست اسماء حُسني.»

2. اين داستان را سابقاً براي بنده، دوست معظّم حقير، جناب حجّه الإسلام آقاي حاج سيّد محمّد رضا خلخالي دامت بركاته كه فعلاً از علماي نجف اشرف هستند نقل كرده‌اند. (آقاي خلخالي آقازاده مرحوم مغفورحجّه الإسلام آقاي حاج سيّد آقا خلخالي وايشان آقازاده مرحوم مغفورحجّه الإسلام آقاي حاج سيّد محمّد خلخالي است كه از مقيمين نجف اشرف و از زهّاد و عبّاد و معاريف آن زمان بوده‌اند.) و نقل آقاي خلخالي اين تتمّه را داشت كه:

چون آن مرد كاسب از مشهد مقدّس بنجف اشرف مراجعت كرد به رفقاي خود گفـت: گذرنامه من دچار اشكال بود و در شهرباني درست نمي‌شد، و من براي مراجعت، به آقاي قاضي متوسّل شدم و گذرنامه را به ايشان دادم ايشان گفتند: فردا برو شهرباني وگذرنامه‌ات را بگير !

من فرداي آن روز به شهرباني مراجعه كردم، شهرباني گذرنامه مرا اصلاح كرده وحاضر نموده بود؛ گرفتم و به نجف برگشتم.

دوستان آن مرد گفتند: آقاي قاضي در نجف بودند و مسافرت نكرده‌اند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضي آمد و داستان را مفصّلاً براي آقاي قاضي گفت، و مرحوم قاضي انكار كرده و گفت: همه مردم نجف مي‌دانند كه من مسافرت نكرده‌ام. آن مرد نزد فضلاي آن عصر نجف اشرف چون آقاي حاج شيخ محمّد تقيّ آملي و آقاي حاج شيخ علي محمّد بروجردي و آقاي حاج سيّد عليّ خلخالي و نظائرهم آمد و داستان را گفت.

آنها به نزد مرحوم قاضي آمده و قضيّه را بازگو كردند، و مرحوم قاضي انكار كرد. وآنها با اصرار و ابرام بسيار، مرحوم قاضي را وادار كردند كه براي آنها يك جلسه اخلاقي ترتيب داده و درس اخلاق براي آنها بگويد.

در آن زمان، مرحوم قاضي بسيار گمنام بود، و از حالات او احَدي خبر نداشت؛ وبالأخره قول داد براي آنها يك جلسه درس اخلاق معيّن كند، و جلسه ترتيب داده شد؛ و در رديف اول، همين افراد به اضافه آقاي حاج سيّد حسن مسقطي و غيرهم در آن شركت داشتند.

و بعداً در رديف دوم در زمان بعد، سري دوم حضرت علاّمه طباطبائي و آقا حاج سيّدأحمد كشميري و آقا ميرزا إبراهيم سيستاني و اخوي علاّمه آقاي إلهي و غيرهم شركت مي‌كردند.

و در رديف سوّم در زمان بعد، سريّ سوّم حضرت آقاي حاج شيخ عبّاس قوچاني و آقاي حاج شيخ محمّد تقيّ بهجت فومني رشتي و غيرهم از فضلاي نجف اشرف در آن حضور و شركت داشتند.

حضرت آيه اللـه آقاي حاج شيخ عـبّاس قـوچاني، وصيّ مرحوم قـاضي در معارف و اخلاق هستند؛ و فعلاً در نجف اشرف مقيم و از محضر ايشان جماعتي از طلاّب و ساكنين و غيرهم بهرمند مي‌گردند.

راجع به دارا بودن طيّ الأرض نسبت به مـرحوم قاضي، دو شاهـد ديگر مـوجـود اسـت:

اول آنكه: حضرت علاّمه طباطبائي و حضرت آقاي قوچاني هر دو نقل فرمودند كه: عادت مرحوم قاضي اين بود كه در ماههاي مبارك رمضان ساعت چهار از شب گذشته درمنزل، رفقاي خود را مي‌پذيرفتند؛ و مجلس اخلاق و موعظه ايشان تا ساعت شش از شب گذشته طول مي‌كشيد. در دهه اول و دوم چنين بود؛ ولي در دهه سوّم ايشان مجلس را تعطيل مي‌كرد و تا آخر ماه رمضان هيچكس ايشان را نمي‌ديد؛ و معلوم نبود كجا هستند.چهار عيال داشت؛ در منزل هيچيك از آنها نبود، در مسجد كوفه و مسجد سهله كه بسياري از شب‌ها در آنجا بيتوته مي‌كرد نبود. اين قضيّه نبودن را علاوه بر ماههاي رمضان، حضرت علاّمه طباطبائي در اوقات ديگر نيز نقل مي‌كردند.

دوم آنكه: آقاي قوچاني فرمودند: يك سفر زيارتي ايشان به كربلا آمده بودند؛ درموقع مراجعت با هم تا محلّ توقّف سيّارات آمديم. ازدحام جمعيّت براي سوار شدن به نجف بسيار بود، به طوريكه مردم در موقع سوار شدن از سر و دوش هم بالا مي‌رفتند. مرحوم قاضي ديد كه چنين است با كمال خونسردي به كنار گاراژ رفته، و پشت به ديوار روي زمين نشست و مشغول جيگاره كشيدن شد.

ما مدّتي در كنار ماشين‌هائي كه مي‌آمدند و مسافرين را سوار مي‌كردند صبر كرديم و بالأخره با هر كوششي بود خود را ب داخل سيّاره‌اي وارد كرديم، و آمديم نجف و از مرحوم قاضي خبري نداشتيم. البتّه تمام اين مسائل احتمالاتي است براي طيّ الأرض داشتن مرحوم قاضي؛ ولي نه از خود ايشان و نه از غير ايشان به صراحت نقل نشده است.

3. ممكنست ـ همانطور كه خود علاّمه فرموده‌اند ـ طي الأرض افراد غير كامل در اثر تبعيّت از افراد كامل باشد. بدين طريق كه هر وقت بخواهند طي الأرض كنند، بر حسب اذن و اجازه از شخص صاحب كمالي كه به آنها داده شده است، در همان لحظه آن شخص بزرگ حضور يابد و آنان را با خود ببرد، يا بدون حضور او بلكه به مجرّد اراده، او آنان را به محلّ مقصود برساند.

نگاه کنید: حقيقت «طي الارض» از منظر امام خميني(ره)

http://www.rasekhoon.net/article/show-53734.aspx

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

  1. سلام اگر محبت کنید و کلماتی که معنی مشکل دارند رو معنی کنید برای فهم و استفاده بیشتر افراد عامی موءثرتر و مفیدتر خواهد بود اسرار الهی را نه تو دانی و نه من وین حل معما نه تو خوانی و نه من

    1. به نام خدا
      ان شاء الله این کار بیش تر مورد توجه و اهتمام قرار خواهد گرفت. البته در مقالات قدیمی در معنا شناسی و مفهوم شناسی بیش تر پرداخت شده و اگر می شد پیوند میان مقالات قبلی و جدید بر قرار کرد در فهم معنا و اصطلاحات قرآنی مفید خواهد بود. امید که وقت و فرصت پیوند فراهم آید. به هر حال سعی خواهد شد تا هر مقاله به عنوان یک مقاله مستقل مورد توجه قرار گیرد و مطالب به گونه ای بیان شود که از پیچیدگی بیرون آید. البته بسیاری از آن چه در حوزه اصطلاحات قرآنی و عرفانی مطرح شده است، تلاش بر آسان سازی در حد امکان بود.
      خلیل منصوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا