اصولی فقهیمعارف قرآنی

حقوق همسران در آموزه هاي قرآن

در گزارش قرآن از آفرينش انسان به اين نکته اشاره شده است که زن بخشي از نفس مرد است و خداوند در آغاز نفس يگانه اي را آفريد و از همان نفس يگانه همسر و جفتش را خلق و جعل کرده است. ( نساء آيه 1) در آيات قرآني از اين مساله به عناويني چون جعل و خلق استفاده و تعبير شده است.

خلق به معناي آفرينشي خاص و جعل به معناي وضع و قرارداد است ولي در اصطلاح قرآني جعل به معناي نوعي قرارداد تکويني است. از اين رو هنگامي که خداوند سخن از اني جاعل في الارض خليفه مي کند به معناي قرارداد تشريعي و قانوني اختياري نيست بلکه نوعي جعل و وضع تکويني است و اين نقش و مقام براي وي ثابت است. به اين معنا که جعل در برخي از آيات به معناي امري تکويني است که ثابت و برقرار مي باشد.

شايد به اين معنا و مفهوم باشد که مقام و منصب در عالم امر الهي به شکل تکوين و جعل خاص مي باشد. از اين روست که پس از جعل حضرت آدم (ع) به عنوان خليفه همگان از فرشتگان و ديگران مامور به اطاعت و پيروي از خليفه شدند و بر اين اطاعت به سجده رفتند. حتي ابليس که به استکبار و غرور خويش از اين اطاعت به ظاهر و در مقام تشريع سر زد در عمل مطيع آدم است و از نظر تکويني مي بايست تحت خلافت انسان کامل باشد. از اين روست که ابليس را بر انسان هاي کامل قدرت و حکومتي نيست و انسان صالح بر او حکومت مي کنند و پيامبر(ص) نيز مي فرمايد: اسلم شيطاني بيدي ؛ شيطانم به دست من تسليم شد و اسلام آورد.

به نظر مي رسد که در مقام خلقي و آفرينش پس از حکم امري الهي، زن به عنوان ماهيت برگرفته و با منشائيت مرد پديد آمده است و از نظر خلقي وابستگي تام و تمامي به مرد دارد. از اين روست که در آيات ديگر سخن از حوا و خلقت وي به شکل جعل به ميان آمده است تا بيان کند که مقام وي در عالم آفرينش به عنوان جفت و همسر آدم بوده است. بر اساس اين  تحليل قرآني است که در آيات آفرينش آدم و خلافت الهي او که در سوره بقره آمده است سخن از حوا به معناي جفت و زوج است نه آن که خداوند نخست خلقي به عنوان زن داشته و سپس وي به عنوان همسر براي وي قرار گرفته باشد؛ بلکه وجود حوا و زن به شکل همسر و جفت آدم تعبير و بيان مي شود.
بر اساس اين تحليل که از آيات به دست داده شد مي توان گفت که در بينش و نگرش قرآني دست کم حوا بخشي از وجود حضرت آدم (ع) است که در مقام آفرينش و جعل وجودي به عنوان همسر و جفت وي خلق شده است. از اين رو سخن از ماهيت مستقل براي حوا نيست و وي از همان آغاز به عنوان بخشي از وجود و نفس حضرت آدم مطرح مي شود و بر اين اساس سخن از ازدواج و مراسم وي امري لغو و بيهوده است.
در آيه نخست سوره نساء توضيح داده مي شود که ديگر انسان ها از مردان و زنان از همان نفس واحد و يگانه آفريده شده اند و در حقيقت عنصر همگان همان عنصر آدم است به ويژه آن که همسر و جفت وي نيز از همان عنصر خلق و آفريده شده و بخشي از وجودش را تشکيل مي داده است. بنابراين توهم اين که در اين ميان عنصري ديگر نيز وارد شده و انسان ها بر اساس اين عناصر ديگر دخيل تفاوت يافته اند امري نادرست است.
در آيات قرآن سخن از ازدواج فرزندان آدم و کيفيت آن به ميان نيامده است ولي مي توان اين برداشت را بر اساس بينش و نگرش کلي و روح قرآن به دست داد که فرزندان نخست با يک ديگر ازدواج کرده اند و اين که در برخي زا روايات وارد شده است که در هر دوره بارداري حوا دوقلو  يکي دختر و ديگر پسر زاده است و سپس هر يک از پسران با خواهر ديگري ازدواج کرده اند امري درست مي باشد و حتي مي توان گام از اين فراتر نهاد و پذيرفت که خواهري با برادري ازدواج کرده است؛ زيرا چنان که حضرت آدم با نفس خود جفت و همسر شده است اشکالي ندارد که هر برداري با جفت خويش همسر و جفت شود.
اين ديدگاه يهودي و تلمودي که مي گويد هر يک از فرزندان آدم با فرشته و يا نسناس و موجودات ديگري ازدواج کرده اند امري نادرست است تا توجيه گر نژاد پرستي آنان شود؛ زيرا بر اين باورند که بني اسرائيل فرزندان کساني هستند که با فرشتگان و يا حوريان ازدواج کرده اند و ديگر انسان ها از نسل فرزنداني که با نسناس ها و موجودات ديگر جفت شده اند.
بنابراين تحليل درست آن است که بر اساس قوانين آن زمان هر يک از فرزندان با جفت خويش ازدواج کرده اند و قوانين بعدي بر اساس نيازها و مقتضيات زماني پديدار شده است. چنان که ازدواج با دو خواهر در گذشته جايز بوده است و پس از اسلام اين جواز برداشته شده است. از اين رو حتي جايز دانسته است که کساني که پيش از نزول اين حکم با دو خواهر ازدواج کرده اند هم چنان بر آن باقي باشند و آنان را حفظ کرده و طلاق ندهند.
به هر حال هدف از اين مقدمه طويل آن بوده است که ثابت شود در نگرش و تحليل قرآني زن ماهيت وابسته به مرد دارد و دست کم اين مساله در ميان آدم و حوا ثابت بوده است. اين سخن در حوزه خلقي و جعلي است و نشان مي دهد که زنان و مردان به نوعي به هم وابستگي جعلي و خلقي دارند و جفت و زوج شدن امري طبيعي و گرايشي ذاتي و فطري در انسان است.
البته ناگفته نماند که اين وابستگي و به ويژه ماهيت وابسته حوا به نفس آدم بدان معنا نيست که آنان از نظر روحي و وجود امري داراي ماهيت مستقل نيستند؛ زيرا هر زن و مردي از اين نظر کامل هستند و فرمان ها و دستورهاي الهي براي هر دو دسته جداگانه وضع مي شود و هر يک مي بايست به تکاليف و حقوق خود توجه کند و در آخرت نيز پاداش و کيفر مستقل از ديگري خواهد داشت. از اين روست که قرآن به صراحت بيان مي دارد که لا تزر وازه وزر اخري ؛ هيچ کسي بار ديگري را به دوش و گناهي ديگري را حمل نمي کند. هم چنين قرآن تاکيد مي کند که براي مر دان هر آن چه کسب کرده اند مي باشند و براي زنان هم اين گونه است.
به هر حال زنان و مردان از نظر خلقت داراي وابستگي خلقي مي باشند و از نظر امري داراي وجود و ماهيت مستقلي هستند و هر يک از آنان جداگانه و مستقل از ديگر مواخذه مي شوند و پاداش و کيفر مي يابند. ولي در مقام خلقي نيازمند به يک ديگر هستند و بي نياز به يک ديگر نمي توانند به آسايش و آرامش دست يابند و را تکامل و سعادت را بپيمايند.
حقوق و تکاليف
زن و مرد از نظر خلقي وابستگي تام و تمامي دارند. اين امري ثابت و از نظر علمي اثبات شده است و کسي را نمي توانيد بيابيد که به طور طبيعي به تنهايي بتواند  به کمال مطلوب انساني برسد و اگر رسيد بسيار راه سخت و دشواري را پيمود و راه آسان و سهل را فروگذاشت و سختي هاي بسياري را بر جان خويش همواره ساخت.
اين نياز طبيعي و گرايش فطري به جفت و همسر مساله اي است که قرآن به همه موجودات خلقي نسبت مي دهد و مي فرمايد که براي هر آفريده خلقي جفت و همسري است. از اين رو جفت خواهي امري طبيعي در همه خلقت و آفرينش است.
مساله اي که از گرايش طبيعي به جفت ايجاد مي شود مساله حقوق و تکاليف است. از آن جايي که جفت بودن به معناي خلقت کاملا وابسته نيست چنان که دليلي بر عدم استقلال کامل نيز مي باشد، براي هريک از مردان و زنان به جهت همين نيم استقلالي که هست علايق خاصي نيز وجود دارد. از اين روست که تضاد منافع و يا علايق پيش مي آيد و يا در يک زمان هر يک به چيزي علاقه نشان مي دهند. قرآن براي بقاي درست ارتباطات همسري قوانين و تکاليفي را قرار داده و حقوقي نيز براي هر يک ثابت دانسته است.
به سخني ديگر در هر ارتباط دو سويه نياز است که قوانيني براي ارتباط سالم و درست و به دور از هر گونه ظلم و بي عدالتي وجود داشته باشد. از اين جاست که براي ايجاد چنين فضايي حقوق و قوانين و تکاليف از سوي خداوندي که خود آفريدگار انسان است بيان شده است. در موجودات ديگر که از اراده و اختيار برخوردار نمي باشند خداوند به طور غريزي ميان آنان رفتارهاي غير ارادي قرار داده است تا مناسبات ميان زوجين حفظ شود ولي در انسان به جهت اختيار و اراده هاي مستقل نياز است تا به گونه اي رفتار ها تحت کنترل و مهار قرار گيرد از اين روست که قانون و حق و تکليف پديد مي آيد.
دانشمندان اسلامي بر اين نکته تاکيد مي ورزند که هر تکليفي حقي را ثابت مي کند و هر حقي تکليفي را با خود به همراه دارد.
اگر براي کسي تکليفي بيان شده است در همان حال حقي نيز براي وي ثابت مي باشد. از اين رو اگر سخن از حقوق زنان و مردان و يا به سخن ديگر حقوق همسران به ميان مي آيد در همان حال مي بايست توجه داشت که تکاليفي نيز براي آنان ثابت مي باشد. بنابراين اگر در جايي براي زني حقي بيان مي شود در همان حال تکليفي نيز بر گردن وي نهاده مي شود و همين طور در باره مردان نيز چنين است که هر حقي براي آنان تکليفي را برگردن آنان مي اندازد.
حقوق همسران
حق به معاني چندي آمده است. اين کلمه که به معناي وجوب و ثبوت آمده است گاه در برابر باطل قرار مي گيرد. ولي آن چه بايد گفت اين که حق در اصل به معناي مطابقت و موافقت است و در مواردي چون ايجاد کننده چيزي با حکمت و يا شي ايجاد شده بر اساس حکمت و نيز اعتقاد به چيزي آن گونه که هست و فعل و سخني که به اندازه و به موقع باشد نيز آمده است.
اما اين واژه که به شکل جمع آن استفاده و به کار مي رود به معنا و مفهوم خاصي است. حقوق در اصطلاح به معناي قدرتي است که از سوي قانون گذار به شخص داده مي شود و يا اين که قدرت يا امتيازي است که کسي يا جمعي سزاوار برخورداري از آن است؛ به ويژه قدرت يا امتيازي که به موجب قانون يا عرف مقرر شده باشد.
اساسا افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود يک رشته اختيارات و امتيازات به دست مي آورند کهمجموعه آن را حقوق مي نامند. اين حقوق مشتمل بر اختيارات مدني ، اجتماعي ، سياسيو همه مزايا و سلطه هايي است که از قانون ناشي مي شود(ترمينولوژي حقوق دکتر جعفري لنگرودي  ص 216 ذيل مدخل حق )
چنان که گفته شد در  نگرش قرآني از آن جايي که رابطه زن و شوهر فراتر از مناسبات عادي ديگر اعضا و افراد جامعه و يا گروه است سخن از حق و حقوق همسران به معناي آن نيست که همه مناسبات مي بايست در اين مجموعه تحليل و تبيين و توصيه شود.
به سخن ديگر مناسبات همسران در يک مجموعه اي فراتر از حقوق تعريف و تبيين و توصيه مي شود و آن چه در حوزه حقوق به ميان مي آيد به معناي دست يابي به عدالت و وضع هر چيزي در جايي آن است. اما براي دست يابي به زندگي سالم و جامع و موفقيت آميز مي بايست همسران در فرازي بلندتر از اين ها قرار گيرند و در حقيقت اين قوانين و حقوق و تکاليف براي زماني است که همسري از دايره حق و عدالت بيرون رفته و با ظلم و بي عدالتي مي کوشد تا رفتار خويش را تحميل کند در اين صورت است که حق و حقوق و تکاليف براي ايجاد تعادل و عدالت وارد مي شوند.
در نگرش و تحليل و توصيه قرآن همواره از همسران خواسته شده تا به معروف و پسنديده ها و احسان عمل کنند. در حقيقت مناسبات ميان همسران مي بايست در  دايره عشق و معروف و رفتارهاي پسنديده و هنجاري و زيبا و احسان و نيکي و نيکويي تعريف شود.
معروف به معناي همه رفتارها و کردارهاي هنجاري و پسنديده و زيبايي عقلي و عقلايي و شرعي است. از اين رو دايره وسيعي را شامل مي شود و از گستره بسياري برخوردار مي باشد.
با اين همه براي هر يک از زنان و مردان به عنوان همسران حقي را ثابت و بيان داشته است که در اين جا به آن پرداخته مي شود. البته تکرار مي شود که مناسبات خانواده نمي بايست در اين محدوده تحليل و تبيين و توصيه شود و همسران در تعاملات و ارتباطات خويش مي بايست در دايره معروف و احسان حرکت و زندگي خويش را سامان بخشند.
حقوق متقابل همسران
براي همسران حقوق متقابلي است که در آيات چندي از قرآن بيان شده است. از جمله حق مديريت براي مردان است. قرآن در آيه 34 سوره نساء مردان را داراي حق مديريت در خانواده به دليل برتري و توانايي و تامين هزينه هاي زندگي از سوي آنان بر مي شمارد. در حقيقت علت و سبب اين که مديريت خانواده به مردان سپرده شده است آن است که به طور طبيعي مردان از برتري بدني و جسمي بيش تري برخوردار بوده و توانايي عقلي براي اين حوزه را بهتر دارا مي باشند. عقل ايشان به جهت حساب گري و خشک بودن در برابر احساسات و عواطف بهتر مي تواند مسايل حساس و خشک رياضي و حساب را کنترل و مديريت نمايد و به دور از احساسات و عواطف هزينه ها را بر پايه درآمدها تنظيم و سامان دهد. کار در بيرون از خانه و تعاملات شديد اجتماعي موجب مي شود که بتواند کنترل بيش تري روي هزينه ها و درآمدها داشته باشد. از اين روست که کارهاي بيرون از خانه و مديريت کلان خانواده و خانه به وي سپرده شده است. در حقيقت مي توان اين حق را نوعي تکليف بر او دانست.
قرآن مي فرمايد: الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض بما انفقوا من اموالهم ؛ مردان به اين جهت بر زنان مديريت يافته اند که خداوند به طور طبيعي برخي را بر برخي چيره مي کند تا مناسبات حفظ و تعادل اجتماعي و عدالت کامل در هستي حفظ شود. به اين دليل که مردان قوام و داراي توانايي ذاتي هستند و به جهت آن که اموال در دستان ايشان است براي مردان فضليتي قرار داده شده است تا مديريت خانه و خانواده را در دست گيرند. ( مجمع البيان ج 3 و 4 ص 68 ايشان معتقد هستند که قوام به معناي قيم و مسلط بودن در تدبير امور است) بنابراين همان گونه که حقي براي مديريت به او واگذار شده است تکليفي نيز بر دوش او نهاده شده است و آن اين که مي بايست هزينه هاي خانواده را پرداخت کند و بر زن دز اين حوزه تکليف و مسئوليتي نيست.
اين حق براي مردان که زنان ايشان از آنان اطاعت کند هر چند که تکليفي بر دوش زنان نهاده است که همان مساله اطاعت از همسر است براي وي حقي نيز ثابت داشته است که از شوهر خويش هزينه هاي زندگي را بخواهد. بنابراين براي هر تکليفي حقي و براي هر حقي تکليفي ديده شده است.
از نظر اسلام انسان ها از زن و مرد داراي حق مساوي در کسب و کار و مالکيت هستند و در اين بخش ميان همسران تفاوتي نيست. اين خود بيان گر آن است که از نوعي استقلال برخوردار مي باشند و اين گونه نيست که وابستگي ايشان وابستگي کامل و تمامي باشد. از جمله دلايل استقلال نسبي ايشان مي بايست به همين مساله تساوي زنان و مردان در کسب و کار و مالکيت اشاره کرد. خداوند در آيه 32 سوره نساء مي فرمايد: للرجال نصيب مما اکتسبوا و للنساء نصيب مما اکتسبن ؛ براي مردان نصيب و بهره اي از آن چه کسب مي کنند مي باشد و براي زنان نصيبيي از آن چه به کار و تلاش به دست مي آورندمي باشد.
بنابراين زنان همانند مردان از حق آزادي در تجارت برخوردار مي باشند و تفاوتي ميان زن و مرد در اين بخش نيست.
از حقوق همسران مي توان به حق مادري همسر اشاره کرد. قرآن براي همسر به عنوان مادر اين حق را تصويب و بيان کرده است که در دوران حمل و حضانت کودک مي بايست حقوق و هزينه هاي مادر در اين بخش از سوي همسر به عنوان پدر تضمين شود؛ زيرا در اين دوره زن نيازهاي بيش تري مي يابد که مي بايست اين نيازها نيز تامين و هزينه هاي اضافي آن از سوي همسر به عنوان پدر پرداخت شود.(طلاق آيه 6) بنابراين حتي اگر همسران از يک ديگر جدا شده و طلاق گرفته باشند اين حق براي زن به عنوان مادر ثابت و برقرار است هر چند که به عنوان حق همسري از وي چيزي نمي خواهد وي به عنوان حق مادري مي بايست از اين حق برخوردار باشد. در حقيقت براي همسر در زماني که با همسر خويش است افزون بر حق همسر ي حقوق مضاعفي است که حتي در صورت طلاق برقرار خواهند ماند. اين حق از آن جايي ايجاد مي شودکه همسر به عنوان مادر فررندي که در شکم دارد براي او ثابت شده است. اين حق هم چنان تا زمان حضانت برقرار مي باشد که خود زماني در حدود دو تا چند سال است.(بقره آيه 233)
بر اساس آيه 233 سوره بقره بر اولياست که حتي در صورت مرگ شوهر و پدر حقوق مادر را تامين کنند و در دوران بارداري و حضانت وي را از هر لحاظ تامين کنند.
يکي از همين حقوق گرفتن دايه براي کودک است و بر پدر و هسر و اولياست که براي کودک دايه بگيرند و اگر مادر خود اين وظيفه را پذيرفت پول و هزينه هاي آن را پرداخت نمايند.( همان )
در آيه 228 سوره بقره براي زن و شوهر حقوق متقابلي را بيان مي کند که بر اساس عرف اجتماعي و رفتارهاي پسنديده  و نيکوي عقلي و عقلايي و شرعي مي باشد.
از جمله جقوق متقابل همسران مي توان به مساله حق خلوت کردن در سه وقت يعني پيش از نماز صبح و هنگام ظهر و پس از نماز شام و عشا اشاره کرد.( نور آيه 58)
البته اين حقوق با هر گونه تخلفي از ميان مي رود و در صورت نشوز و عدم تمکين حق هم خوابگي زن ناشزه از ميان مي رود.
البته برخي بر اين باورند که اين حق و سقوط آن به معناي حق مردان نيست و در حقيقت به نفع زنان تمام مي شود در حالي که بايد اين نکته را در نظر داشت که مردان مي توانند در زمان نشوز با زن ديگري باشند که به عقد دايم و موقت او در آمده است و اين در حالي است که زنان ناشزه از اين حق بي بهره مي ماند و در تنگا قرار مي گيرند.
تاکيد بر رعايت قسط و سهميه بندي و عدالت در حقوق متقابل همسران از نکات مهم در آيه 3 سوره نساء است که قرآن از همگان خواسته است آن را به طور دقيق مراعات کنند و لازم و بايسته است تا از آن تخطي نکنند.
اگر مردي نتواند حق و حقوق همسر خويش را به طور دقيق و کامل و بر پايه عدالت رعايت کند بهتر است که از تعدد زوجات خودداري کند تا بتواند دست کم عدالت را درحق همسر خويش به درستي رعايت نمايد.(همان )
در صورت تعارض ميان زن و شوهر و عدم امکان بقاي زندگي حق طلاق يکي ديگر از حقوق متقابل طرفين است. البته گاهي در ميان ايشان اختلاف به علت اتهام زنان به خروج از حريم خانواده و ارتکاب زناست. در اين جاست که براي شوهر حق لعان ايجاد مي شود و اين در صورتي است که مرد براي اثبات اتهام زنا به همسر خويش نتواند دليل محکمه پسندي بياورد. در اين صورت چون بقاي زندگي خانوادگي ممکن نيست بايد به طريق مساله ختم شود و لي از آن جايي که طلاق آن هم به اتهام امري سخت و زشت است مساله لعن با شرايط خاص مطرح مي شود که تبعات زيادي براي شوهر خواهد داشت و در آخرت مي بايست پاسخ گو باشد.(نور آيات 6 و 7)
البته زن نيز داراي حق لعان براي رفع حد زنا از خود است و اين در صورتي است که شوهر وي را متهم به زنا مي کند و زن دليلي براي اثبات بي گناهي خود ندارد ؛ در اين صورت است که زن از حق لعان بهره مي گيرد تا از حد زنا رهايي يابد.(نور آيه 6 تا 9)
اين ها بخش هاي از حقوق متقابل زن و شوهر است که در برخي از آيات بدان اشاره شده است. البته اين بدان معنا نيست که عشق و محبت و احسان را ناديده گرفت و زندگي و مناسبات خانوادگي را تنها بر پايه آن سامان داد. اصولا قرآن اصول زندگي خانوادگي را بر محبت و آرامش و آسايش و سکينه و عشق و احسان نهاده است که در بسياري از آيات بدان اشاره شده است.
سخن گفتن از حق همسران به اين معناست که قرآن براي همسران حقوق متقابلي را در نظر گرفته است و زنان و مردان از حقوق متقابلي برخوردار مي باشند ولي در اصل اساسي در نگرش و بينش قرآن همان احسان و معروف است که نه تنها مناسبات خانوادگي بلکه مناسبات ميان مردم را شکل مي بخشد. در ادعيه اسلامي از حقوق مردم نسبت به دولت شفقت و مهر دولت نسبت به مردم سخن به ميان آمده است : و علي الامراء بالعدل و الشفقه ؛ بر دولت و حاکمان است که درمناسبات خود با ملت و مردم خويش اساس را بر پايه عدالت و شفقت و مهر قرار دهند.
از نظر اسلام زن و شوهر در حکم جامه و لباس يک ديگر هستند و زن و مرد به يا ديگر است که خود را زيبا مي کنند و از دشمن محفوظ مي دارند و آرامش و آسايش را به يک ديگر مي بخشند. از اين روست که جز با احسان و معروف و عشق و محبت نمي توان به اين دست يافت. بيان حقوق در حقيقت براي بيان راهکارهايي در زمان خروج از بن بست ميان برخي از همسران است که عشق و محبت از ميان ايشان رفته و يا کاهش يافته است.از اين رو کوشش مي شود تا با بيان حقوق اين روابط حفظ شود تا شايد در آينده دوباره با عشق و محبت و احسان و معروف آب به بستر خويش بازگردد و تضادها به وفاق و همدلي و همرهي تبديل گردد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا